گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه ۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه ۱ </center>
<span id='link1'><span>
<span id='link1'><span>
==آيات ۱-۱۱، سوره مؤ منون ==
==آيات ۱-۱۱، سوره مؤمنون ==
سوره مؤ منون مكى است ، و صدوهجده آيه دارد
سوره مؤمنون مكى است ، و صد وهجده آيه دارد.
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
 
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ(۱)
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ(۱)
الَّذِينَ هُمْ فى صلاتهِمْ خَشِعُونَ(۲)
الَّذِينَ هُمْ فى صلاتهِمْ خَشِعُونَ(۲)
خط ۲۱: خط ۲۲:
أُولَئك هُمُ الْوَرِثُونَ(۱۰)
أُولَئك هُمُ الْوَرِثُونَ(۱۰)
الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْس هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(۱۱)
الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْس هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(۱۱)
ترجمه آيات
 
«'''ترجمه آيات'''»
 
به نام خداى بخشنده مهربان همانا اهل ايمان پيروز و رستگار شدند(۱)
به نام خداى بخشنده مهربان همانا اهل ايمان پيروز و رستگار شدند(۱)
مؤ منين همانهايند كه در نماز خاضع و خاشعند (۲)
 
و آنهايند كه از لغو روى گردانند (۳)
مؤمنين همان هايند كه در نماز خاضع و خاشع اند. (۲)
و آنانند كه زكات دادن را تعطيل نمى كنند (۴)
 
و همانهايند كه عورت خود را از حرام و نامحرم حفظ مى كنند (۵)
و آن هايند كه از لغو روى گردانند. (۳)
مگر از همسران و يا كنيزان خود كه در مباشرت با اين زنان ملامتى ندارند (۶)
 
و كسى كه غير از اين زنان را به مباشرت طلبد البته ستمكار و متعدى خواهد بود (۷)  
و آنانند كه زكات دادن را تعطيل نمى كنند.
و آنهايند كه امانت و عهد خود را رعايت مى كنند (۸)
 
و آنهايند كه نمازهاى خود را از هر منافى محافظت مى كنند(۹)
و همان هايند كه عورت خود را از حرام و نامحرم حفظ مى كنند. (۵)
 
مگر از همسران و يا كنيزان خود كه در مباشرت با اين زنان ملامتى ندارند. (۶)
 
و كسى كه غير از اين زنان را به مباشرت طلبد، البته ستمكار و متعدى خواهد بود. (۷)  
 
و آن هايند كه امانت و عهد خود را رعايت مى كنند. (۸)
 
و آن هايند كه نمازهاى خود را از هر منافى محافظت مى كنند.(۹)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۴ </center>
نامبردگان ، آرى تنها ايشان وارثانند(۱۰)
نامبردگان، آرى، تنها ايشان وارثان اند. (۱۰)
آنان كه بهشت فردوس را ارث برده و هم ايشان در آن جاودانند (۱۱)
 
بيان آيات
آنان كه بهشت فردوس را ارث برده و هم ايشان در آن جاودانند. (۱۱)
 
«'''بيان آيات'''»
 
در اين سوره بر ايمان به خدا و روز قيامت دعوت شده و فرقهايى كه ميان مؤ منين و كفار هست شمرده شده است . صفات پسنديده و فضائى كه در مؤ منان و رذائل اخلاقى و اعمال زشتى كه در كفار هست ذكر شده و به دنبالش مژده ها و بيم ها داده كه بيمهاى آن متضمن ذكر عذاب آخرت و بلاهاى دنيايى است . بلاهايى كه امتهاى گذشته را به خاطر تكذيب دعوت حق از بين برد و منقرض ساخت . و از دوران نوح (عليه السلام ) گرفته از هر امتى نمونه اى ذكر كرده ، تا به عيسى (عليه السلام ) رسيده است . سياق آيات اين سوره شهادت مى دهد كه اين سوره مكى است .
در اين سوره بر ايمان به خدا و روز قيامت دعوت شده و فرقهايى كه ميان مؤ منين و كفار هست شمرده شده است . صفات پسنديده و فضائى كه در مؤ منان و رذائل اخلاقى و اعمال زشتى كه در كفار هست ذكر شده و به دنبالش مژده ها و بيم ها داده كه بيمهاى آن متضمن ذكر عذاب آخرت و بلاهاى دنيايى است . بلاهايى كه امتهاى گذشته را به خاطر تكذيب دعوت حق از بين برد و منقرض ساخت . و از دوران نوح (عليه السلام ) گرفته از هر امتى نمونه اى ذكر كرده ، تا به عيسى (عليه السلام ) رسيده است . سياق آيات اين سوره شهادت مى دهد كه اين سوره مكى است .
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ
معناى «'''فلاح '''» و «'''ايمان واقعى '''»
معناى «'''فلاح '''» و «'''ايمان واقعى '''»
راغب در مفردات مى گويد: كلمه «'''فلح '''» - به فتحه فاء و سكون لام - به معناى شكافتن است و لذا مى گويند «'''الحديد بالحديد يفلح : آهن با آهن شكافته مى شود'''» و كلمه «'''فلاح '''» به معناى ظفر يافتن و به دست آوردن و رسيدن به آرزو است . و اين به دو نحو است : يكى دنيوى ، و ديگرى اخروى ، اما ظفر دنيوى رسيدن به سعادت زندگى است ، يعنى ، به چيزى كه زندگى را گوارا سازد. و آن در درجه اول بقاء و سپس توانگرى و عزت است .
راغب در مفردات مى گويد: كلمه «'''فلح '''» - به فتحه فاء و سكون لام - به معناى شكافتن است و لذا مى گويند «'''الحديد بالحديد يفلح : آهن با آهن شكافته مى شود'''» و كلمه «'''فلاح '''» به معناى ظفر يافتن و به دست آوردن و رسيدن به آرزو است . و اين به دو نحو است : يكى دنيوى ، و ديگرى اخروى ، اما ظفر دنيوى رسيدن به سعادت زندگى است ، يعنى ، به چيزى كه زندگى را گوارا سازد. و آن در درجه اول بقاء و سپس توانگرى و عزت است .
و ظفر اخروى در چهار چيز خلاصه مى شود: بقايى كه فناء نداشته باشد، غنايى كه دستخوش فقرن شود، عزتى كه آميخته با ذلت نباشد و علمى كه مشوب با جهل نباشد، و به همين جهت گفته اند: «'''عيشى جز عيش آخرت نيست '''»
 
و ظفر اخروى در چهار چيز خلاصه مى شود: بقايى كه فناء نداشته باشد، غنايى كه دستخوش فقرن شود، عزتى كه آميخته با ذلت نباشد و علمى كه مشوب با جهل نباشد، و به همين جهت گفته اند: «'''عيشى جز عيش آخرت نيست '''».
 
پس اگر دست يابى به سعادت را فلاح خوانده اند، به اين عنايت است كه موانع را شكافته ، كنار مى زند و رخسار مطلوب را نشان مى دهد.
پس اگر دست يابى به سعادت را فلاح خوانده اند، به اين عنايت است كه موانع را شكافته ، كنار مى زند و رخسار مطلوب را نشان مى دهد.
و كلمه «'''ايمان '''» به معناى اذعان و تصديق به چيزى و التزام به لوازم آن است ، مثلا ايمان به خدا در واژه هاى قرآن به معناى تصديق به يگانگى او و پيغمبرانش و تصديق به روز جزا و بازگشت به سوى او و تصديق به هر حكمى است كه فرستادگان او آورده اند. البته تا اندازه اى
و كلمه «'''ايمان '''» به معناى اذعان و تصديق به چيزى و التزام به لوازم آن است ، مثلا ايمان به خدا در واژه هاى قرآن به معناى تصديق به يگانگى او و پيغمبرانش و تصديق به روز جزا و بازگشت به سوى او و تصديق به هر حكمى است كه فرستادگان او آورده اند. البته تا اندازه اى
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵ </center>
با پيروى عملى ، نه اينكه هيچ پيروى نداشته باشد، و لذا در قرآن هر جا كه صفات نيك مؤ منين را مى شمارد و يا از پاداش جميل آنان سخن مى گويد به دنبال ايمان ، عمل صالح را هم ذكر مى كند، مثلا مى فرمايد: «'''من عمل صالحا من ذكر اوانثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة '''» و يا مى فرمايد: «'''الّذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن ماب '''» و آيات بسيار زياد ديگر.
با پيروى عملى ، نه اينكه هيچ پيروى نداشته باشد، و لذا در قرآن هر جا كه صفات نيك مؤمنين را مى شمارد و يا از پاداش جميل آنان سخن مى گويد به دنبال ايمان ، عمل صالح را هم ذكر مى كند، مثلا مى فرمايد: «'''من عمل صالحا من ذكر اوانثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة '''» و يا مى فرمايد: «'''الّذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن ماب '''» و آيات بسيار زياد ديگر.
 
پس صرف اعتقاد، ايمان نيست مگر آنكه به لوازم آن چيزى كه بدان معتقد شده ايم ملتزم شويم و آثار آن را بپذيريم ، چون ايمان همان علم به هر چيزى است ، اما علمى تواءم با سكون و اطمينان به آن و اين چنين سكون و اطمينان ممكن نيست كه منفك از التزام به لوازم باشد.
پس صرف اعتقاد، ايمان نيست مگر آنكه به لوازم آن چيزى كه بدان معتقد شده ايم ملتزم شويم و آثار آن را بپذيريم ، چون ايمان همان علم به هر چيزى است ، اما علمى تواءم با سكون و اطمينان به آن و اين چنين سكون و اطمينان ممكن نيست كه منفك از التزام به لوازم باشد.
بله ، آن علمى كه توام با سكون نيست چه بسا منفك از التزام بشود، مانند بسيارى از معتادين به عادتهاى زشت و يا مضر كه علم به زشتى و يا ضرر عادت خود دارند ولى در عين حال آن را ترك نمى كنند، و عذر مى آورند به اينكه ما معتاديم . قرآن كريم هم درباره منكرين دعوت هاى حقه مى فرمايد: «'''و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم '''»
 
خواهى گفت : افراد با ايمان نيز بر خلاف لوازم ايمان خود، عمل مى كنند. در جواب مى گوييم : درست است و ليكن ملتزم نبودن به لوازم معلوم ، مطلبى است ، و احيانا خلاف ايمان رفتار كردن به خاطر كوران هايى كه در دل برمى خيزد و آدمى را از مسيرى كه ايمانش برايش ‍ معين كرده پرت مى كند مطلبى ديگر است .
بله ، آن علمى كه توام با سكون نيست چه بسا منفك از التزام بشود، مانند بسيارى از معتادين به عادتهاى زشت و يا مضر كه علم به زشتى و يا ضرر عادت خود دارند ولى در عين حال آن را ترك نمى كنند، و عذر مى آورند به اينكه ما معتاديم . قرآن كريم هم درباره منكرين دعوت هاى حقه مى فرمايد: «'''و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم '''».
 
خواهى گفت: افراد با ايمان نيز بر خلاف لوازم ايمان خود، عمل مى كنند. در جواب مى گوييم : درست است و ليكن ملتزم نبودن به لوازم معلوم ، مطلبى است ، و احيانا خلاف ايمان رفتار كردن به خاطر كوران هايى كه در دل برمى خيزد و آدمى را از مسيرى كه ايمانش برايش ‍ معين كرده پرت مى كند مطلبى ديگر است.
 
«'''الّذين هم فى صلاتهم خاشعون '''»
«'''الّذين هم فى صلاتهم خاشعون '''»
معناى «'''خشوع '''»
معناى «'''خشوع '''»
«'''خشوع '''» به معناى تاءثير خاصى است كه به افراد مقهور دست مى دهد، افرادى كه در برابر سلطانى قاهر قرار گرفته اند، به طورى كه تمام توجه آنان معطوف او گشته و از جاى ديگر قطع مى شود و ظاهرا اين حالت حالتى است درونى كه با نوعى عنايت ، به اعضاء و جوارح نيز نسبت داده مى شود، مانند كلام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) - به طورى كه روايت شده - درباره شخصى كه در نمازش با ريش خود بازى مى كرد فرمود: «'''اگر دلش داراى خشوع مى بود جوارحش نيز خاشع مى شد'''» و نيز مانند كلام خداى تعالى كه مى فرمايد: «'''و خشعت
 
«'''خشوع '''» به معناى تاءثير خاصى است كه به افراد مقهور دست مى دهد، افرادى كه در برابر سلطانى قاهر قرار گرفته اند، به طورى كه تمام توجه آنان معطوف او گشته و از جاى ديگر قطع مى شود و ظاهرا اين حالت حالتى است درونى كه با نوعى عنايت ، به اعضاء و جوارح نيز نسبت داده مى شود، مانند كلام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) - به طورى كه روايت شده - درباره شخصى كه در نمازش با ريش خود بازى مى كرد فرمود: «'''اگر دلش داراى خشوع مى بود جوارحش نيز خاشع مى شد'''» و نيز مانند كلام خداى تعالى كه مى فرمايد: «'''و خشعت
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶ </center>
الاصوات للرحمن '''» كه خشوع را به صوت نسبت داده .
الاصوات للرحمن '''» كه خشوع را به صوت نسبت داده.
و خشوع به اين معنا جامع همه آن معانيى است كه در تفسير اين كلمه و اين آيه گفته شده چون در معناى آن گفته اند: خشوع به معناى ترس ، و بى حركت شدن اعضا از ترس است و ياگفته اند چشم فرو بستن و خفض ‍ جناح و تواضع است . و يا گفته اند سر به زير انداختن است ، يا گفته اند خشوع آن است كه به اين سو و آن سو ننگرى ، و يا آن است كه مقام طرف را بزرگ بدارى و همه اهتمام خود را در بزرگداشت او جمع و جور كنى . يا گفته اند: خشوع عبارت از تذلل است . و يا معانى ديگر كه همه اينها در آن معنايى كه ما براى اين كلمه كرديم جمع است .
 
بيانى درباره اين وصف مؤ منين كه فرمود: «'''الذين هم فى صلاتهم خاشعون '''»
و خشوع به اين معنا جامع همه آن معانيى است كه در تفسير اين كلمه و اين آيه گفته شده چون در معناى آن گفته اند: خشوع به معناى ترس ، و بى حركت شدن اعضا از ترس است و ياگفته اند چشم فرو بستن و خفض ‍ جناح و تواضع است . و يا گفته اند سر به زير انداختن است ، يا گفته اند خشوع آن است كه به اين سو و آن سو ننگرى ، و يا آن است كه مقام طرف را بزرگ بدارى و همه اهتمام خود را در بزرگداشت او جمع و جور كنى . يا گفته اند: خشوع عبارت از تذلل است . و يا معانى ديگر كه همه اينها در آن معنايى كه ما براى اين كلمه كرديم جمع است.
اين آيه تا آخر آيه نهم اوصاف مؤ منين را مى شمارد، اوصاف ايمانى كه زنده و فعال باشد، و آثار خود را داشته باشد، تا غرض مطلوب از آن حاصل شود. و آن اثر، فلاح و رستگارى است كه دارنده چنين ايمانى نماز را بپا مى دارد، چون نماز عبارت است از توجه كسى كه جز فقر و ذلت ندارد به درگاه عظمت و كبريايى و منبع عزت و بهاى الهى . و لازمه چنين توجهى اين است كه : نمازگزار متوجه به چنين مقامى ، مستغرق در ذلت و خوارى گشته و دلش را از هر چيزى كه او را از قصد و هدفش ‍ باز مى دارد بر كند. پس اگر ايمان نمازگزار ايمانى صادق باشد در هنگام توجه به ربش هم او را يكى مى كند، آن هم معبود اوست و اشتغالش به عبادت ، او را از هر كار ديگرى باز مى دارد.
 
آرى ، شخص فقيرى كه فقيرش نه تنها از جهت درهم و دينار است ، بلكه سراپاى ذاتش را گرفته وقتى در برابر قرار مى گيرد كه غنايش را به هيچ مقياس نمى توان اندازه گرفت ، چه مى كند؟ و ذليل وقتى متوجه عزت مطلقه مى گردد، عزتى كه آميخته با ذلت و خوارى نيست ، چه حالتى از خود نشان مى دهد؟.
بيانى درباره اين وصف مؤمنين كه فرمود: «'''الذين هم فى صلاتهم خاشعون '''»
و اين همان معنايى است كه كتاب كافى و ديگران آورده اند كه رسول خدا در (صلى اللّه عليه و آله ) گفتگويش با حارثه بن نعمان فرمود: براى هر حقى حقيقتى ، و براى هر صواب نورى است ....
 
اين آيه تا آخر آيه نهم اوصاف مؤمنين را مى شمارد، اوصاف ايمانى كه زنده و فعال باشد، و آثار خود را داشته باشد، تا غرض مطلوب از آن حاصل شود. و آن اثر، فلاح و رستگارى است كه دارنده چنين ايمانى نماز را بپا مى دارد، چون نماز عبارت است از توجه كسى كه جز فقر و ذلت ندارد به درگاه عظمت و كبريايى و منبع عزت و بهاى الهى . و لازمه چنين توجهى اين است كه : نمازگزار متوجه به چنين مقامى ، مستغرق در ذلت و خوارى گشته و دلش را از هر چيزى كه او را از قصد و هدفش ‍ باز مى دارد بر كند. پس اگر ايمان نمازگزار ايمانى صادق باشد در هنگام توجه به ربش هم او را يكى مى كند، آن هم معبود اوست و اشتغالش به عبادت ، او را از هر كار ديگرى باز مى دارد.
 
آرى ، شخص فقيرى كه فقيرش نه تنها از جهت درهم و دينار است ، بلكه سراپاى ذاتش را گرفته وقتى در برابر قرار مى گيرد كه غنايش را به هيچ مقياس نمى توان اندازه گرفت ، چه مى كند؟ و ذليل وقتى متوجه عزت مطلقه مى گردد، عزتى كه آميخته با ذلت و خوارى نيست ، چه حالتى از خود نشان مى دهد؟
 
و اين همان معنايى است كه كتاب كافى و ديگران آورده اند كه رسول خدا در (صلى اللّه عليه و آله) گفتگويش با حارثه بن نعمان فرمود: براى هر حقى حقيقتى ، و براى هر صواب نورى است ....
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷ </center>
گفتارى در معناى تاءثير ايمان (و بيان اينكه ايمان عبارت است از «'''علم عملى '''»
گفتارى در معناى تاءثير ايمان (و بيان اين كه ايمان عبارت است از «'''علم عملى '''»
 
«'''دين '''» - همچنان كه مكرر گفته ايم - به معناى سنتى اجتماعى است كه انسان در زندگى اجتماعى اش بر طبق آن سير مى كند. و سنتهاى اجتماعى متعلق به عمل است ، و زير بناى آن ، اعتقاد به حقيقت هستى عالم و هستى خود انسان - كه يكى از اجزاى عالم است مى باشد، و به همين جهت است كه مى بينيم در اثر اختلاف اعتقادات درباره حقيقت هستى ، سنتهاى اجتماعى نيز مختلف مى شود.
«'''دين '''» - همچنان كه مكرر گفته ايم - به معناى سنتى اجتماعى است كه انسان در زندگى اجتماعى اش بر طبق آن سير مى كند. و سنتهاى اجتماعى متعلق به عمل است ، و زير بناى آن ، اعتقاد به حقيقت هستى عالم و هستى خود انسان - كه يكى از اجزاى عالم است مى باشد، و به همين جهت است كه مى بينيم در اثر اختلاف اعتقادات درباره حقيقت هستى ، سنتهاى اجتماعى نيز مختلف مى شود.
اجتماعى كه معتقد است عالم ، رب و خالقى دارد كه هستى عالم از او، و برگشتش نيز به او است ، و نيز معتقد است كه انسان فنا ناپذير است ، و حيات ابدى دارد كه با مرگ پايان نمى پذيرد، چنين اجتماعى در زندگى روشى دارد كه در آن سعادت حيات ابدى و تنعم در دار جاودان آخرت ، تاءمين مى شود.
اجتماعى كه معتقد است عالم ، رب و خالقى دارد كه هستى عالم از او، و برگشتش نيز به او است ، و نيز معتقد است كه انسان فنا ناپذير است ، و حيات ابدى دارد كه با مرگ پايان نمى پذيرد، چنين اجتماعى در زندگى روشى دارد كه در آن سعادت حيات ابدى و تنعم در دار جاودان آخرت ، تاءمين مى شود.
و اجتماعى كه معتقد است براى عالم ، اله و يا آلهه اى است كه عالم را به دلخواه خود اداره مى كند، كه اگر راضى باشد به نفع انسانها و گرنه به ضرر آنها مى گرداند، بدون اينكه معادى در كار باشد، چنين اجتماعى ، زندگى خود را بر اساس تقرب به آلهه ، و راضى نمودن آنها تنظيم مى كند، تا آن آلهه ، آن اجتماع را در زندگى اش موفق و از متاعهاى حيات بهره مندشان سازد.
و اجتماعى كه معتقد است براى عالم ، اله و يا آلهه اى است كه عالم را به دلخواه خود اداره مى كند، كه اگر راضى باشد به نفع انسانها و گرنه به ضرر آنها مى گرداند، بدون اينكه معادى در كار باشد، چنين اجتماعى ، زندگى خود را بر اساس تقرب به آلهه ، و راضى نمودن آنها تنظيم مى كند، تا آن آلهه ، آن اجتماع را در زندگى اش موفق و از متاعهاى حيات بهره مندشان سازد.
و اجتماعى كه نه به مساءله ربوبيت براى عالم اعتقاد دارد و نه براى انسانها زندگى جاويدى را معتقد است بلكه چنين اجتماعى مانند ماديين هيچ گونه اعتقادى به ماوراى طبيعت ندارد، سنت حيات و قوانين اجتماعى خود را بر اساس بهره مندى از زندگى دنيا، كه با مرگ پايان مى پذيرد، وضع و بنا مى كند.
و اجتماعى كه نه به مساءله ربوبيت براى عالم اعتقاد دارد و نه براى انسانها زندگى جاويدى را معتقد است بلكه چنين اجتماعى مانند ماديين هيچ گونه اعتقادى به ماوراى طبيعت ندارد، سنت حيات و قوانين اجتماعى خود را بر اساس بهره مندى از زندگى دنيا، كه با مرگ پايان مى پذيرد، وضع و بنا مى كند.
پس دين عبارت است از سنتى عملى ، كه بر اساس مساءله جهان بينى و هستى شناسى بنيان گرفته و اين اعتقاد، با علم استدلالى و يا تجربى كه پيرامون عالم و آدم بحث مى كند تفاوت دارد، زيرا علم نظرى به خودى خود مستلزم هيچ عملى نيست ، اگر چه عمل كردن احتياج به علم نظرى دارد، به خلاف اعتقاد كه عمل را به گردن انسان مى گذارد، و او را ملزم مى كند كه بايستى بر طبق آن عمل كند. به عبارت ديگر: علم نظرى و استدلالى لى آدمى را به وجود مبدا و معاد رهنمون مى شود، و اعتقاد آدمى را وادار مى كند كه از آن معلوم نظرى پيروى نموده عملا هم به آن ملتزم شود. پس اعتقاد، علم عملى است ، مثل اين كه مى گوييم بر هر
 
پس دين عبارت است از سنتى عملى، كه بر اساس مساءله جهان بينى و هستى شناسى بنيان گرفته و اين اعتقاد، با علم استدلالى و يا تجربى كه پيرامون عالم و آدم بحث مى كند تفاوت دارد، زيرا علم نظرى به خودى خود مستلزم هيچ عملى نيست، اگر چه عمل كردن احتياج به علم نظرى دارد، به خلاف اعتقاد كه عمل را به گردن انسان مى گذارد، و او را ملزم مى كند كه بايستى بر طبق آن عمل كند. به عبارت ديگر: علم نظرى و استدلالى لى آدمى را به وجود مبدا و معاد رهنمون مى شود، و اعتقاد آدمى را وادار مى كند كه از آن معلوم نظرى پيروى نموده عملا هم به آن ملتزم شود. پس اعتقاد، علم عملى است، مثل اين كه مى گوييم بر هر
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۸ </center>
انسان واجب است كه مبداء اين عالم يعنى خداى تعالى را بپرستد و در اعمالش سعادت دنيا و آخرت خود را مد نظر قرار دهد.
انسان واجب است كه مبداء اين عالم يعنى خداى تعالى را بپرستد و در اعمالش سعادت دنيا و آخرت خود را مد نظر قرار دهد.
و معلوم است كه دعوت دينى ، متعلق به دينى است كه عبارت است از: سنت عملى بر خاسته از اعتقاد. پس ايمانى هم كه دين به آن دعوت مى كند عبارت است از التزام به آنچه كه اعتقاد حق درباره خدا و رسولانش و روز جزاء، و احكامى كه پيغمبران آورده اند اقتضا دارد كه در جمله «'''علم عملى '''» خلاصه مى شود.
و معلوم است كه دعوت دينى ، متعلق به دينى است كه عبارت است از: سنت عملى بر خاسته از اعتقاد. پس ايمانى هم كه دين به آن دعوت مى كند عبارت است از التزام به آنچه كه اعتقاد حق درباره خدا و رسولانش و روز جزاء، و احكامى كه پيغمبران آورده اند اقتضا دارد كه در جمله «'''علم عملى '''» خلاصه مى شود.
و علوم عملى بر حسب قوت و ضعف انگيزه ها شدت و ضعف پيدا مى كند، چون ما هيچ عملى را انجام نمى دهيم مگر به طمع خير و يا نفع ، و يا به خاطر ترس از شر و يا ضرر. و چه بسيار فعلهايى كه ما به خاطر بعضى از انگيزه ها آن را واجب مى دانيم ، ولى انگيزه ديگرى قويتر از انگيزه قبل پديد مى آيد كه در نتيجه از آن واجب صرف نظر مى كنيم ، همچنان كه خوردن غذا را به انگيزه سد جوع ، واجب مى دانيم ، ولى وقتى مى فهميم كه اين غذا مضر است ، و منافى با صحت و سلامت ما است ، از حكم قبلى صرف نظر مى كنيم .
 
پس در حقيقت علم به انگيزه دومى كه مانع انگيزه اول شد، اطلاق علم به اول را مقيد كرد، و گويا به ما گفت درست است كه خوردن غذا براى سد جوع واجب است ، اما اين حكم به طور مطلق نيست ، بلكه تا زمانى معتبر است كه غذا مضر به بدن ، و يا منافى با صحت آن نباشد.
و علوم عملى بر حسب قوت و ضعف انگيزه ها شدت و ضعف پيدا مى كند، چون ما هيچ عملى را انجام نمى دهيم مگر به طمع خير و يا نفع ، و يا به خاطر ترس از شر و يا ضرر. و چه بسيار فعلهايى كه ما به خاطر بعضى از انگيزه ها آن را واجب مى دانيم ، ولى انگيزه ديگرى قويتر از انگيزه قبل پديد مى آيد كه در نتيجه از آن واجب صرف نظر مى كنيم ، همچنان كه خوردن غذا را به انگيزه سد جوع ، واجب مى دانيم ، ولى وقتى مى فهميم كه اين غذا مضر است ، و منافى با صحت و سلامت ما است ، از حكم قبلى صرف نظر مى كنيم.
از اينجا روشن مى شود كه ايمان به خدا هم وقتى اثر خود را مى بخشد و آدمى را به اعمال صالح و صفات پسنديده نفسانى از قبيل خشيت و خشوع و اخلاص و امثال آن مى كشاند كه انگيزه هاى باطل و مكرهاى شيطانى بر آن غلبه نكند. و يا به عبارت ديگر، ايمان ما مقيد به يك حال معين نباشد، هم چنانكه خداى تعالى بدان اشاره فرموده است : «'''و من النّاس من يعبد اللّه على حرف '''»
 
پس ، مؤ من وقتى على الاطلاق مؤ من است كه آنچه مى كند مبتنى بر اساسى حقيقى و واقعى و مقتضاى ايمان باشد چون ايمان اقتضا دارد كه اگر انسان عبادت مى كند خشوع داشته باشد، و هر كارى كه مى كند خالى از لغو و امثال آن باشد.
پس در حقيقت علم به انگيزه دومى كه مانع انگيزه اول شد، اطلاق علم به اول را مقيد كرد، و گويا به ما گفت درست است كه خوردن غذا براى سد جوع واجب است، اما اين حكم به طور مطلق نيست ، بلكه تا زمانى معتبر است كه غذا مضر به بدن ، و يا منافى با صحت آن نباشد.
وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضونَ
 
از اينجا روشن مى شود كه ايمان به خدا هم وقتى اثر خود را مى بخشد و آدمى را به اعمال صالح و صفات پسنديده نفسانى از قبيل خشيت و خشوع و اخلاص و امثال آن مى كشاند كه انگيزه هاى باطل و مكرهاى شيطانى بر آن غلبه نكند. و يا به عبارت ديگر، ايمان ما مقيد به يك حال معين نباشد، هم چنانكه خداى تعالى بدان اشاره فرموده است : «'''و من النّاس من يعبد اللّه على حرف '''».
 
پس ، مؤمن وقتى على الاطلاق مؤ من است كه آنچه مى كند مبتنى بر اساسى حقيقى و واقعى و مقتضاى ايمان باشد چون ايمان اقتضا دارد كه اگر انسان عبادت مى كند خشوع داشته باشد، و هر كارى كه مى كند خالى از لغو و امثال آن باشد.
 
«'''وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضونَ'''»:
<span id='link6'><span>
<span id='link6'><span>
==مراد از لغو و اعراض از لغو در آيه شريفه ==
==مراد از لغو و اعراض از لغو در آيه شريفه ==
كار «'''لغو'''» آن كارى است كه فايده نداشته باشد، و بر حسب اختلاف امورى كه فايده
كار «'''لغو'''» آن كارى است كه فايده نداشته باشد، و بر حسب اختلاف امورى كه فايده
۱۳٬۷۱۹

ویرایش