گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۲: خط ۱۴۲:


==دنباله پاسخ ساحران كه از توبه حقيقى آنان حكايت مى كند ==
==دنباله پاسخ ساحران كه از توبه حقيقى آنان حكايت مى كند ==
«'''إِنَّا ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطايَانَا وَ مَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السحْرِ وَ اللَّهُ خَيرٌ وَ أَبْقَى'''»:
«'''إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطايَانَا وَ مَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السحْرِ وَ اللَّهُ خَيرٌ وَ أَبْقَى'''»:


كلمه ((خطايا(( جمع خطيئه است كه قريب المعنا با كلمه سيئه است ، و جمله ((ما اكرهتنا عليه (( عطف است بر ((خطايانا((، و كلمه ((من السحر(( بيان آن است و معنايش اين است كه ما به پروردگارمان ايمان آورديم ، تا خطاهاى ما را و آن سحرى كه تو ما را بر آن مجبور كردى بيامرزد، و اين خود دليل بر اين است كه فرعون ايشان را بر به كار بردن آن سحرها مجبور كرده بود، حال يا موقعى كه از شهر و ده خود احضار شده اند به جبر بوده و يا در موقعى كه در بين خود نزاع نموده و محرمانه گفتگو مى كرده اند مجبور به مقابله و مسابقه با موسى (عليه السلام ) شده اند.
كلمه «خَطَايَا»، جمع «خطيئه» است كه قريب المعنا با كلمۀ «سيّئه» است. و جملۀ «مَا أكرَهتَنَا عَلَيه»، عطف است بر »خَطَايَانَا». و كلمۀ «مِنَ السِّحر»، بيان آن است و معنايش اين است كه: «ما به پروردگارمان ايمان آورديم، تا خطاهاى ما را و آن سحرى كه تو ما را بر آن مجبور كردى بيامرزد». و اين خود دليل بر اين است كه فرعون ايشان را بر به كار بردن آن سحرها مجبور كرده بود. حال يا موقعى كه از شهر و ده خود احضار شده اند به جبر بوده و يا در موقعى كه در بين خود نزاع نموده و محرمانه گفتگو مى كرده اند، مجبور به مقابله و مسابقه با موسى «عليه السلام» شده اند.


اول آيه تعليل جمله ((لن نوثرك ...(( است ، يعنى اگر ما خداى را كه خالق ما است بر تو اختيار كرديم و به او ايمان آورديم براى اين بود كه خطاياى ما و آن سحرى كه تو ما را بر آوردن آن مجبور كردى بيامرزد.
اول آيه تعليل جملۀ «لَن نُؤثِرَكَ...» است. يعنى اگر ما خداى را كه خالق ما است، بر تو اختيار كرديم و به او ايمان آورديم، براى اين بود كه خطاياى ما و آن سحرى كه تو ما را بر آوردن آن مجبور كردى، بيامرزد.


و ذيل آيه يعنى جمله ((واللّه خير و ابقى (( تتمه بيان و به منزله تعليل براى صدر آن است ، گويا گفته اند: ((اگر ما آمرزش خدا را بر احسان و جائره تو ترجيح داديم ، براى اين بود كه آمرزش خدا، هم بهتر و هم دائمى تر است ، يعنى از هر خيرى بهتر و از هر باقى ئى باقى تر است - و اين عموميت را از اطلاق كلام مى فهميم - پس هيچ چيزى را بر آن ترجيح نبايد داد((، و در ذيل آيه نوعى مقابله با ذيل كلام فرعون به كار رفته كه گفت : ((و لتعلمن اينا اشد عذابا و ابقى ((
و ذيل آيه، يعنى جملۀ «وَ اللّهُ خَيرٌ وَ أبقَى»، تتمه بيان و به منزلۀ تعليل براى صدر آن است. گويا گفته اند: «اگر ما آمرزش خدا را بر احسان و جائزه تو ترجيح داديم، براى اين بود كه آمرزش خدا، هم بهتر و هم دائمى تر است. يعنى از هر خيرى بهتر و از هر باقى یى، باقى تر است - و اين عموميت را از اطلاق كلام مى فهميم - پس هيچ چيزى را بر آن ترجيح نبايد داد». و در ذيل آيه، نوعى مقابله با ذيل كلام فرعون به كار رفته كه گفت: «وَ لَتَعلَمُنَّ أيُّنَا أشَدُّ عَذَاباً وَ أبقَى».


در نوبت نخست از خداى تعالى تعبير كردند به ((الذى فطرنا - آن كس ‍ كه ما را آفريد(( و در نوبت دوم به ((ربنا - پروردگار ما(( و در نوبت سوم به ((اللّه (( و اين اختلاف تعبيرها به خاطر اختلاف مقامات است ، زيرا در نوبت اول خواستند بفهمانند اينكه خداى تعالى فاطر و خالق ما است ، يعنى ما را از كتم عدم به عالم وجود آورده ، قهرا تمامى خيراتى كه در اين عالم است مانند هستى خود ما منتهى به او مى گردد، يعنى او ايجادش كرده و در نتيجه براى غير او باقى نمى ماند مگر باطل و سراب ، و اين خود باعث آن شده كه از هر جهت جانب خداى تعالى بر غير او ترجيح داده شود، حال كه معلوم شد مقام ، مقام ترجيح است ، لذا در ترجيح خداى تعالى بر فرعون تعبير كردند به ((الذى فطرنا((
در نوبت نخست، از خداى تعالى تعبير كردند به «الَّذِى فَطَرَنَا: آن كس ‍ كه ما را آفريد». و در نوبت دوم به «رَبَّنَا: پروردگار ما». و در نوبت سوم به «اللّه». و اين اختلاف تعبيرها، به خاطر اختلاف مقامات است. زيرا در نوبت اول خواستند بفهمانند اين كه خداى تعالى، «فاطر» و «خالق» ما است، يعنى ما را از كتم عدم به عالَم وجود آورده. قهرا تمامى خيراتى كه در اين عالَم است، مانند هستى خود ما، منتهى به او مى گردد.


و اما نوبت دوم كه گفتند: ((ربنا(( نكته اش اين بوده كه در اين مقام خواسته اند از ايمان خود به او خبر دهند و در ميان صفات خداى تعالى آن صفتى كه ارتباطش با ايمان خلق بيشتر است صفت ربوبيت است كه در بر دارنده معناى ملك و تدبير است .
يعنى او ايجادش كرده و در نتيجه، براى غير او باقى نمى ماند مگر باطل و سراب، و اين خود، باعث آن شده كه از هر جهت، جانب خداى تعالى، بر غير او ترجيح داده شود. حال كه معلوم شد، مقام، مقام ترجيح است. لذا در ترجيح خداى تعالى بر فرعون تعبير كردند به «الَّذِى فَطَرَنَا».
 
و اما نوبت دوم كه گفتند: «رَبَّنَا»، نكته اش اين بوده كه در اين مقام خواسته اند از ايمان خود به او خبر دهند و در ميان صفات خداى تعالى، آن صفتى كه ارتباطش با ايمان خلق بيشتر است، صفت «ربوبيت» است، كه در بر دارندۀ معناى «مُلك» و «تدبير» است.


و اما نوبت سوم كه به كلمه جلاله ((اللّه (( تعبير كردند، بدين جهت بود كه
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۵۵ </center>
مى خواستند بگويند خدا بهتر و باقى تر از هر چيزى است و چون ملاك خوبى و خوبترى ، كمال است و كلمه ((اللّه (( به معناى ذات داراى جميع صفات كمال است ، در نتيجه خير مطلق است ، لذا مقام مناسبت داشت كه اسم جلاله را تعبير كنند.
و اما نوبت سوم كه به كلمۀ جلاله «اللّه» تعبير كردند، بدين جهت بود كه مى خواستند بگويند خدا بهتر و باقى تر از هر چيزى است، و چون ملاك خوبى و خوبترى، كمال است و كلمۀ «اللّه»، به معناى ذات داراى جميع صفات كمال است. در نتيجه خير مطلق است. لذا مقام مناسبت داشت كه اسم جلاله را تعبير كنند.


بنابراين كلام در هر يك از سه مقام در عين سادگيش مشتمل بر حجت بر مدعا است ، و معناى آيه در حقيقت اين است كه : ((ما تو را بر خدائى كه ما را آفريده به همين دليل كه آفريده ترجيح نمى دهيم ، و ما به او به دليل اينكه رب ((مالك و مدبر(( ما است ايمان آورديم ، و خدا خير است به دليل اينكه اللّه ((ذات دارنده تمامى صفات كمال (( است .
بنابراين كلام در هر يك از سه مقام در عين سادگی اش، مشتمل بر حجت بر مدعا است، و معناى آيه در حقيقت اين است كه: «ما تو را بر خدایى كه ما را آفريده، به همين دليل كه آفريده ترجيح نمى دهيم، و ما به او به دليل اين كه ربّ «مالك» و مدبّر» ما است، ايمان آورديم. و خدا خير است، به دليل اين كه اللّه «ذات دارندۀ تمامى صفات كمال» است.


«'''إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوت فِيهَا وَ لا يحْيى'''»:
«'''إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيهَا وَ لا يَحْيى'''»:


اين آيه تعليل اين مطلب است كه در سخن خود غفران خداى را نتيجه ايمان به او قرار دادند و مى رساند كه اين بدان جهت است كه كسى كه خدا او را نيامرزد قهرا مجرم است و كسى كه مجرم به ديدار پروردگارش ‍ بيايد جهنمى دارد كه در آن نه مى ميرد ونه زنده مى شود.
اين آيه، تعليل اين مطلب است كه در سخن خود، غفران خداى را نتيجه ايمان به او قرار دادند و مى رساند كه اين بدان جهت است كه كسى كه خدا او را نيامرزد، قهرا مجرم است و كسى كه مجرم به ديدار پروردگارش بيايد، جهنمى دارد كه در آن، نه مى ميرد و نه زنده مى شود.


«'''وَ مَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصالِحَاتِ فَأُولَئك لهَُمُ الدَّرَجَات الْعُلى ...ذَلِك جَزَاءُ مَن تَزَكى'''»:
«'''وَ مَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصّالِحَاتِ فَأُولَئك لهَُمُ الدَّرَجَات الْعُلى ...ذَلِك جَزَاءُ مَن تَزَكى'''»:


كلمه ((درجه (( به طورى كه راغب گفته به معناى منزلت است ، ليكن در اين ماده صعود نيز بايد باشد، مانند درجات نردبان ، و در مقابل آن ((دركه (( است كه به معناى منزلت رو به پائين است ، لذا گفته مى شود: درجات بهشت ، و دركات جهنم ، و كلمه ((تزكى (( به معناى رشد و نمو به نماى صالح است ، و در انسان به اين است كه با اعتقاد حق و عمل صالح زندگى كند.
كلمۀ «درجه»، به طورى كه راغب گفته، به معناى منزلت است، ليكن در اين ماده صعود نيز بايد باشد. مانند درجات نردبان. و در مقابل آن، «دركه» است كه به معناى منزلت رو به پایين است. لذا گفته مى شود: درجات بهشت، و دركات جهنم. و كلمۀ «تَزَكّى»، به معناى رشد و نمو به نماى صالح است، و در انسان به اين است كه با اعتقاد حق و عمل صالح زندگى كند.


اين دو آيه آثار ايمان و عمل صالح را وصف مى كند، همچنانكه آيه قبلى آثار جرم را كه دنبال كفر گناه بروز مى كند بيان مى كرد و هر سه آيه كه يكى آثار جرائم و دو تاى ديگر آثار ايمان و عمل صالح را بيان مى كند، ناظر به وعده و وعيد فرعون به مؤ منان است ، چون او ايشان را وعيد داده بود كه اگر به موسى ايمان آورند دست و پايشان را قطع نموده به دارشان بياويزد، و ادعا كرده بود كه او از هر كس ديگر شديد العذاب تر است و عذابش باقى تر است مؤ منان در مقابلش گفتند: خدا براى مجرمان جهنمى دارد كه در آن كسى نه مى ميرد و نه زنده مى شود، چون در آن چيزى كه مايه خوشى زندگى باشد نيست ، و خيرى كه اميد آن برود ندارد، تا آدمى به انتظار رسيدن به آن ، تلخى عذاب را تحمل كند.
اين دو آيه، آثار ايمان و عمل صالح را وصف مى كند، همچنان كه آيه قبلى، آثار جرم را كه دنبال كفر گناه بروز مى كند، بيان مى كرد و هر سه آيه، كه يكى آثار جرائم و دو تاى ديگر آثار ايمان و عمل صالح را بيان مى كند، ناظر به وعده و وعيد فرعون به مؤمنان است. چون او ايشان را وعيد داده بود كه اگر به موسى ايمان آورند، دست و پايشان را قطع نموده، به دارشان بياويزد، و ادعا كرده بود كه او، از هر كس ديگر، شديد العذاب تر است و عذابش، باقى تر است.
 
مؤمنان در مقابلش گفتند: خدا براى مجرمان جهنمى دارد كه در آن، كسى نه مى ميرد و نه زنده مى شود. چون در آن چيزى كه مايه خوشى زندگى باشد، نيست، و خيرى كه اميد آن برود، ندارد، تا آدمى به انتظار رسيدن به آن، تلخى عذاب را تحمل كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۵۶ </center>
اما وعده او به ايشان آن بود كه قبلا داده و گفته بود: از مقربانتان مى كنم و اجرتان مى دهم : و قرآن چنين حكايت كرد: ((قالوا ان لنا لاجرا ان كنا نحن الغلبين قال نعم و انكم لمن المقربين (( ايشان هم در پاسخش گفتند: ((من ياته مؤ منا قد عمل الصالحات فاولئك لهم الدرجات العلى (( - و اشاره با كلمه (اولئك ) به منظور تعظيم شان چنين كسانى بوده و منظورشان از ((درجات عالى و بلند(( مقابله با وعده اى است كه فرعون داده بود، كه شما را از مقربين قرار مى دهيم و در جمله ((جنات عدن تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و ذلك جزاء من تزكى (( با وعده اى كه فرعون به اجر داده بود مقابله كردند و پاسخ دادند.
اما وعده او به ايشان آن بود كه قبلا داده و گفته بود: از مقربانتان مى كنم و اجرتان مى دهم. و قرآن چنين حكايت كرد: «قَالُوا إنّ لَنَا لَأجراً إن كُنَّا نَحنُ الغَالِبِين قَالَ نَعَم وَ إنَّكُم لَمِنَ المُقَرَّبِين».
 
ايشان هم در پاسخش گفتند: «مَن يَأتِهِ مُؤمِناً قَد عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتِ العُلَى» - و اشاره با كلمه (أُولَئِك)، به منظور تعظيم شأن چنين كسانى بوده، و منظورشان از «درجات عالى و بلند»، مقابله با وعده اى است كه فرعون داده بود، كه شما را از مقربان قرار مى دهيم. و در جملۀ «جَنَّاتِ عَدنٍ تَجرِى مِن تَحتِهَا الأنهَار خَالِدِينَ فِيهَا وَ ذَلِكَ جَزَاءُ مَن تَزَكَّى»، با وعده اى كه فرعون به اجر داده بود، مقابله كردند و پاسخ دادند.


«'''وَ لَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلى مُوسى أَنْ أَسرِ بِعِبَادِى فَاضرِب لهَُمْ طرِيقاً فى الْبَحْرِ يَبَساً... مَا هَدَى'''»:
«'''وَ لَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلى مُوسى أَنْ أَسرِ بِعِبَادِى فَاضرِب لهَُمْ طرِيقاً فى الْبَحْرِ يَبَساً... مَا هَدَى'''»:


كلمه ((اسراء(( به معناى سير شبانه است و مراد از ((عبادى (( بنى اسرائيل است ، و جمله ((فاضرب لهم طريقا فى البحر يبسا(( به قول بعضى اين است كه عصا را به دريا بزند تا راهى خشك پديد آيد، همچنانكه از آياتى ديگر كه در جاهاى ديگر قرآن راجع به شكافتن دريا آمده نيز همين معنا استفاده مى شود و كلمه ((طريقا(( مفعول به كلمه ((اضرب (( است ، كه بر سبيل اتساع يعنى مجاز عقلى فرموده : بزن راه را، و گرنه اصل آن ((بزن به دريا تا راه شود(( بوده است ، اين بود كلام آن مفسر. ولى ممكن است بگوييم : مراد از زدن ، بناء و اقامت باشد، همچنانكه بناى خيمه و اقامت در آن را خيمه زدن مى گويند و يا تاس يس قاعده را ضرب قاعده مى خوانند.
كلمۀ «إسراء»، به معناى سير شبانه است. و مراد از «عِبَادِى»، بنى اسرائيل است. و جملۀ «فَاضرِب لَهُم طَرِيقاً فِى البَحرِ يَبَساً»، به قول بعضى، اين است كه عصا را به دريا بزند تا راهى خشك پديد آيد، همچنان كه از آياتى ديگر، كه در جاهاى ديگر قرآن راجع به شكافتن دريا آمده، نيز همين معنا استفاده مى شود.  


و كلمه ((يبسا(( به طورى كه راغب گفته آن محلى را گويند كه قبلا آب در آن بوده و سپس خشك شده است ، و كلمه ((درك (( - به دو فتحه - به معناى تبعه و اثر هر چيز است و اگر در جمله ((فغشيها ما غشى (( غشيان را به ((ما((ى موصوله مبهمه نسبت داده و نيز صله اش قرار داد، از باب مجسم ساختن هول و وحشت منظره است ، و كيفيت تمثيل آن از اين تعبير قرآنى بر كسى پوشيده نيست .
و كلمۀ «طَرِيقاً»، مفعولٌ به كلمۀ «اضرِب» است، كه بر سبيل اتساع، يعنى مجاز عقلى فرموده: بزن راه را، و گرنه اصل آن «بزن به دريا تا راه شود» بوده است. اين بود كلام آن مفسّر. ولى ممكن است بگوييم: مراد از زدن، بناء و اقامت باشد، همچنان كه بناى خيمه و اقامت در آن را خيمه زدن مى گويند و يا تأسیس قاعده را، ضرب قاعده مى خوانند.
 
و كلمۀ «يَبَساً» - به طورى كه راغب گفته - آن محلى را گويند كه قبلا آب در آن بوده و سپس خشك شده است. و كلمۀ «دَرَك» - به دو فتحه - به معناى تبعه و اثر هر چيز است. و اگر در جملۀ «فَغَشَّيهَا مَا غَشّى»، غشيان را به «ما»ى موصوله مبهمه نسبت داده، و نيز صله اش قرار داد، از باب مجسم ساختن هول و وحشت منظره است، و كيفيت تمثيل آن از اين تعبير قرآنى بر كسى پوشيده نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۵۷ </center>
بعضى ها گفته اند: جمله ((و اضل فرعون قومه و ما هدى (( تكذيب آن كلامى است كه فرعون به قوم خود گفته بود كه : ((و ما اهديكم الا سبيل الرشاد(( بنابراين نظريه ، ديگر جمله ((و ما هدى (( تاءكيد و تكرار معناى ((و اضل فرعون قومه (( نخواهد بود
بعضى ها گفته اند: جملۀ «وَ أضَلَّ فِرعَونُ قَومَهُ وَ مَا هَدَى»، تكذيب آن كلامى است كه فرعون به قوم خود گفته بود كه: «وَ مَا أهدِيكُم إلّا سَبِيلَ الرَّشَاد». بنابراين نظريه، ديگر جملۀ «وَ مَا هَدَى»، تأكيد و تكرار معناى «وَ أضَلَّ فِرعَونُ قَومَهُ» نخواهد بود.
<span id='link194'><span>
<span id='link194'><span>
==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
در نهج البلاغه ، امام (عليه السلام ) فرموده : موسى (عليه السلام ) بر جان خود احساس ترس نكرد، بلكه از اين ترسيد كه جهال غالب آيند و دولت ضلال مسلط گردد.
در نهج البلاغه ، امام (عليه السلام ) فرموده : موسى (عليه السلام ) بر جان خود احساس ترس نكرد، بلكه از اين ترسيد كه جهال غالب آيند و دولت ضلال مسلط گردد.
۱۳٬۷۸۶

ویرایش