النجم ٥٣

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۲۶ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن سال نزول)


ترجمه

و نیز شهرهای زیر و رو شده (قوم لوط) را فرو کوبید،

|و شهرهاى واژگون شده [ى قوم لوط] را در هم فرو ريخت
و شهرها[ى سَدوم و عاموره‌] را فرو افكند.
و شهرهای قوم لوط را واژگون ساخت.
و شهرها [ی قوم لوط] را زیر و رو کرد و به زمین کوبید.
و نيز مؤتفكه را نابود كرد.
و سرزمین نگونسار را واژگون کرد
و مؤتفكه- شهرهاى قوم لوط- را واژگون ساخت.
و شهرهای زیر و رو شده‌ی قوم لوط را فرو انداخت.
و دروغ‌پردازان را فرو افکند.
و باژگون‌شدگان را فرود آورد


النجم ٥٢ آیه ٥٣ النجم ٥٤
سوره : سوره النجم
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الْمُؤْتَفِکَةَ»: (نگا: توبه / ). «أَهْوی»: از بالا به پائین انداخت. فرو انداخت.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱ - شهرهاى قوم لوط، از جمله سرزمین هاى نابودشده به اراده خداوند (و المؤتفکة أهوى) مفسران، «المؤتفکة» را شهرهاى قوم لوط دانسته اند; یعنى، «والقرى المؤتفکة».

۲ - هلاکت قوم لوط، به وسیله زیرورو شدن سرزمین آنان (و المؤتفکة أهوى) «ائتفاک» به معناى زیرورو شدن است. «قراى مؤتفکه»; یعنى، آبادى هایى که با اهلش زیرورو شده اند.

۳ - ظلم و طغیان، عامل نابودى شهرهاى قوم لوط (إنّهم کانوا هم أظلم و أطغى . و المؤتفکة أهوى) از این که در آیه قبل، قوم نوح «أظلم» و «أطغى» معرفى شده اند، اصل ظلم و طغیان براى اقوام دیگرى که در این بخش آمده اند، ثابت مى شود.

۴ - عذاب الهى، باعث پرتاب شدن شهرهاى قوم لوط، به طرف بالا و سپس سقوط و هلاکت آنها (و المؤتفکة أهوى) «أهوى» معادل «أسقط» (فرو افکند) است.

روایات و احادیث

۵ - «عن أبى بصیر عن أبى عبداللّه(ع) فى قول اللّه ... «و المؤتفکة أهوى» قال: هم أهل البصرة هى المؤتفکة...;[۱] ابى بصیر از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند ... «و المؤتفکة أهوى» روایت نموده که مراد، اهل بصره هستند. آن جا شهر زیرورو شده است...».

موضوعات مرتبط

  • بصره: عذاب اهل بصره ۵; ویرانى شهر بصره ۵
  • خدا: آثار اراده خدا ۱; آثار عذابهاى خدا ۴
  • قوم لوط: آثار طغیانگرى قوم لوط ۳; آثار ظلم قوم لوط ۳; تاریخ قوم لوط ۲; عوامل ویرانى شهرهاى قوم لوط ۳، ۴; عوامل هلاکت قوم لوط۴; منشأ ویرانى شهرهاى قوم لوط ۱; ویرانى شهرهاى قوم لوط۲; هلاکت قوم لوط ۲

منابع

  1. کافى، ج ۸، ص ۱۸۰، ح ۲۰۲; نورالثقلین، ج ۵، ص ۱۷۳، ح ۱۰۶.