النجم ٥٣

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوَى‌

ترجمه

و نیز شهرهای زیر و رو شده (قوم لوط) را فرو کوبید،

|و شهرهاى واژگون شده [ى قوم لوط] را در هم فرو ريخت
و شهرها[ى سَدوم و عاموره‌] را فرو افكند.
و شهرهای قوم لوط را واژگون ساخت.
و شهرها [ی قوم لوط] را زیر و رو کرد و به زمین کوبید.
و نيز مؤتفكه را نابود كرد.
و سرزمین نگونسار را واژگون کرد
و مؤتفكه- شهرهاى قوم لوط- را واژگون ساخت.
و شهرهای زیر و رو شده‌ی قوم لوط را فرو انداخت.
و دروغ‌پردازان را فرو افکند.
و باژگون‌شدگان را فرود آورد

And He toppled the ruined cities.
ترتیل:
ترجمه:
النجم ٥٢ آیه ٥٣ النجم ٥٤
سوره : سوره النجم
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الْمُؤْتَفِکَةَ»: (نگا: توبه / ). «أَهْوی»: از بالا به پائین انداخت. فرو انداخت.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى‌ «53» فَغَشَّاها ما غَشَّى «54»

و شهرهاى قوم لوط را زير و رو كرد و فرو ريخت. پس آن شهرها را (با سنگباران و عذاب خود) پوشاند، آنچه پوشاند.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى‌ (53)

وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى‌: و شهرستان قوم لوط را بيفكند، يعنى آنرا وارونه و منقلب ساخت و زير و رو نمود، بعد از آنكه جبرئيل هفت شهر را با جمعيت بركند و به آسمان برد و به شهپر خود از اول شب تا به صبح نگهداشت بعد آن را سرنگون نمود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ أَنَّ إِلى‌ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‌ (42) وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى‌ (43) وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا (44) وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‌ (45) مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى‌ (46)

وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى‌ (47) وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى‌ وَ أَقْنى‌ (48) وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى‌ (49) وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى‌ (50) وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى‌ (51)

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى‌ (52) وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى‌ (53) فَغَشَّاها ما غَشَّى (54) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى‌ (55) هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى‌ (56)

أَزِفَتِ الْآزِفَةُ (57) لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ (58) أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ (59) وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ (60) وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ (61)

فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا (62)

ترجمه‌

و بدرستيكه بسوى پروردگار تو است پايان هر امر

و بدرستيكه او خنداند و گرياند

و بدرستيكه او ميراند و زنده گرداند

و بدرستيكه او آفريد دو صنف حيوان را كه ذكور و اناث است‌

از نطفه‌اى وقتى كه مقدّر و ريخته ميشود

و بدرستيكه بر او است آفريدن ديگر

و بدرستيكه او توانگر ساخت و سرمايه داد

و بدرستيكه او پروردگار ستاره شعرى است‌

و بدرستيكه او هلاك نمود قوم عاد نخستين را

و ثمود را پس باقى نگذارد

و قوم نوح را پيشتر همانا آنها بودند ستمكارتر و سركش‌تر

و سرزمين زير و زبر شده را سرنگون ساخت‌

پس فرا گرفت آنرا آنچه فرا گرفت‌

پس بكدام نعمت پروردگارت شك ميآورى‌

اين بيم دهنده‌ايست از بيم دهندگان پيشين‌

نزديك شد نزديك شونده‌

نيست مر آنرا جز خدا ظاهر سازنده‌اى‌

آيا پس از اين سخن تعجّب ميكنيد

و مى‌خنديد و نمى‌گرييد

و شما مشغول بلهو و لعبيد

پس سجده كنيد مر خدايرا و بندگى كنيد او را.

تفسير

خداوند متعال در آيات سابقه چند جمله از صحف موسى و ابراهيم‌


جلد 5 صفحه 95

عليهما السلام نقل فرموده بود و در اين آيات متعرّض بقيّه مطالب آن دو كتاب آسمانى شده ميفرمايد و آنكه بسوى پروردگار عالم است بازگشت تمام امور از فصل خصومات و جزاى اعمال و غيرها و در روايات ائمه اطهار بانتهاء تكلّم و حسن سكوت وقتى منجرّ بگفتگو در ذات خدا شود تفسير شده و موجبات سرور و حزن بندگانرا خداوند فراهم ميفرمايد پس او ميخنداند و ميگرياند و قمّى ره نقل فرموده كه خدا آسمانرا ميگرياند بباران و زمين را ميخنداند بگل و گياه و خداوند ميميراند بندگانرا در دنيا برسيدن اجل مقدّر و زنده ميكند آنها را در قبر و قيامت براى مجازات اعمالشان و خداوند خلق فرموده انسان و حيوان را دو صنف ذكور و اناث نر و ماده از نطفه و منى مرد و زن وقتى كه از محلّ خود خارج و ريخته شود در رحم زن و قرار گيرد در آن و بعضى تمنى را بتقدير تفسير نموده‌اند و بنابراين شايد مراد تبديل صورت آن از خون و تغيير رنگ آن بسفيدى باشد در مسير خود از اصلاب آباء بأرحام امّهات چنانچه در نقل قمّى ره اشاره بآن شده است و بر خدا است كه خلق ديگرى بفرمايد و مردم را در وقت معيّنى زنده فرمايد و داد مظلوم را از ظالم بستاند چون وسائل ظلم را بظالم داده و وسائل دفاع را بمظلوم نداده و وعده انتقام را باو و پاداش اعمال خوب و بد بندگانرا بآنها داده و بايد بوعده خود وفا كند و او بى‌نياز فرموده است مردم را باداره معاش آنها و زائد بر آن از اموال براى مزيد نعمت و مكنت و در معانى و قمّى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مراد بى‌نياز نمودن هر انسانى است بمعاش او و خوشنود نمودن او است بكسب بازوى خود و قمّى ره نقل فرموده كه شعرى نام ستاره‌اى است در آسمان كه آخر شب طلوع ميكند و قريش و قومى از عرب او را عبادت مينمودند و بنابراين تخصيص آن بذكر براى اثبات مخلوقيّت است كه با خالقيت منافات دارد و خداوند هلاك فرمود قوم عاد را كه از پيشينيان بودند و پيغمبر آنها هود بود و گفته شده جمعى از آنها در وقت هلاك آن قوم در مكّه بودند و بعدا ظاهر شدند و بعاد اخرى معروف گشتند و نيز هلاك فرمود قوم ثمود را كه پيغمبر آنها حضرت صالح بود و احدى از آنها يا از هر دو قوم را


جلد 5 صفحه 96

خداوند در زمين باقى نگذارد و نيز هلاك فرمود قوم نوح عليه السّلام را كه قبل از آن دو قوم و ستمكارتر بخلق و طاغى و ياغى‌تر با خدا بودند چون آنحضرت را بسيار آزار مينمودند و نميگذاردند كسى نزد او برود و بقدرى او را ميزدند كه توانائى حركت برايش نمى‌ماند و نيز خداوند ساقط فرمود اهل قراء لوط را كه زير و زبر شد وقتى جبرئيل آنرا بآسمان برد و سرنگون بزمين افكند پس احاطه نمود بر آن قراء عذاب الهى بطوريكه بوصف در نيايد و قمّى ره نقل فرموده كه مراد از مؤتفكه بصره است بدليل آنكه امير المؤمنين عليه السّلام آنرا باين اسم خوانده و تكذيب زيادى از آن و اهلش فرموده و نقل فرموده كه تاكنون دو مرتبه زير و زبر شده و دفعه سوم در رجعت خواهد شد و خداوند بعد از ذكر اين قضايا اجمالا كه تفصيل آنها در سور سابقه گذشته است چون اينها الطافى بوده كه نسبت باهل ايمان شده ميفرمايد پس بكدام يك از نعم و الطاف پروردگارت اى بنده حق‌شناس شك مى‌آورى و از آن بتوحيد او پى نميبرى با آنكه همه دلالت بر آن دارد يا در كدام يك از اين ادلّه توحيد خدا مجادله مينمائيد چون اينها همه انتقامات الهيّه بوده كه از ستمكاران بر انبياء و اهل ايمان كشيده شده و موجب عبرت و انذار خلق گشته لذا بعدا ميفرمايد اين پيغمبر منذر هم يكى از آن انبياء و منذرين سابق است همان عذابها كه براى ستمكاران بآنها نازل شد بر اهل شرك و عناد مكّه مترقب است نزديك شد آن حادثه كه بايد نزديك شود يا اكنون نزديك شده نيست جز خدا كسى قادر بر دفع و رفع آن و قمّى ره نقل فرموده كه مراد قيامت است و جمعى از مفسرين هم بآن تفسير نموده‌اند و هيچ نفسى نميتواند از شدائد و اهوال آن جلوگيرى نمايد و برطرف كند آنها را يا ظاهر سازد و برپا كند قيامترا و تأنيث كاشفه يا باعتبار نفس است كه مؤنّث مجازى است يا براى آنكه مصدر است مانند عاقبت و عافيت يعنى نيست براى آن از غير خدا كشفى و نزديكى قيامت باعتبار تحقّق وقوع آنست در آتيه‌اى كه دوام ندارد و بزودى تمام ميشود اينها بيانات مفسرين است ولى بنظر حقير مراد همان انتقامات الهى و عذابهاى دنيوى است كه بآنها واصل شد از قتل و اسارت و ذلّت و غيرها بقرينه آيات سابقه و اينكه اخيرا فرموده آيا از اين‌


جلد 5 صفحه 97

خبر تعجّب ميكنيد از روى انكار و استهزاء مينمائيد از باب استكبار و گريه نميكنيد از فرط حزن و انزجار و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از آنحديث اخبار سابقه است و از آن معلوم ميشود كه اينخبر اخير هم از قبيل همان اخبار و از سنخ همان انذار است و محتمل است مراد از قيامت كه قمّى ره نقل فرموده قيامت صغرى باشد يعنى اجل شما نزديك شده و كسى جز خدا نميتواند از آن جلوگيرى نمايد و شما هنوز مشغول لهو و لعب يا غافل از ذكر خدا و در انكار و استكباريد پس روى نياز بدرگاه كارساز آوريد و سجده كنيد خدا را و بندگى و اطاعت نمائيد او را و دست از پرستش بتها برداريد تا مشمول رحمت الهى شويد و چون امر ظاهر در وجوب است در آخر اين سوره واجب است سجده نمودن چنانچه قبلا بيان شد و اللّه تعالى و اوليائه اعلم بمراده در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه مداومت نمايد بر قرائت سوره النّجم در هر روز يا در هر شب به نيك نامى و محبوبيّت در ميان مردم زندگانى كند و آمرزيده از دنيا رود و الحمد للّه رب العالمين.


جلد 5 صفحه 98

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ المُؤتَفِكَةَ أَهوي‌ (53) فَغَشّاها ما غَشّي‌ (54)

و مؤتفكه‌ ‌که‌ قوم‌ لوط باشند آهوي‌ وارونه‌ شدند ‌که‌ هفت‌ شهر ‌آنها‌ ‌را‌ جبرئيل‌ ‌از‌ زمين‌ كند و بالا برد باندازه‌اي‌ ‌که‌ صداي‌ خروسان‌ و سگهاي‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ملائكه‌ مي‌شنيدند و ‌آن‌ شهرها ‌را‌ برگردانيد تمام‌ ‌آنها‌ و عمارات‌ ‌آنها‌ و اشجار ‌آنها‌ زير زمين‌ رفت‌ ‌که‌ معناي‌ وَ المُؤتَفِكَةَ أَهوي‌ ‌است‌.

فَغَشّاها ما غَشّي‌ ‌که‌ سنگ‌ ريزه‌ ‌بر‌ سر ‌آنها‌ باريد ‌که‌ مي‌فرمايد: وَ أَمطَرنا عَلَيهِم‌ مَطَراً فَانظُر كَيف‌َ كان‌َ عاقِبَةُ المُجرِمِين‌َ اعراف‌ آيه 82 و مي‌فرمايد: فَساءَ مَطَرُ المُنذَرِين‌َ شعراء آيه 173 نمل‌ آيه 59 و كلمه و غشّي‌ دلالت‌ مي‌كند ‌بر‌ سختي‌ عذاب‌ ‌آنها‌.

جلد 16 - صفحه 344

اشكال‌: ‌در‌ اكثر آيات‌ ابتداء سقوط ‌آنها‌ ‌را‌ و زير زمين‌ رفتن‌ ‌را‌ بيان‌ ميفرمايد سپس‌ امطار حجارة و ‌اينکه‌ چه‌ اثري‌ دارد. جواب‌: اول‌ زمين‌ كنده‌ شد و بالا رفت‌ سپس‌ امطار حجاره‌ شد ‌بعد‌ زمين‌ واژگون‌ گشت‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 53)- قوم لوط چهارمین قومی هستند که به آنها اشاره کرده، می‌گوید:

«و نیز شهرهای زیر و رو شده (قوم لوط) را فرو کوبید» (وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوی).

در ظاهر زلزله شدیدی این آبادیها را به آسمان پرتاب کرد و واژگون ساخت و بر زمین کوبید، و طبق روایات جبرئیل آنها را به قوت خداداد از زمین برکند و وارونه کرد و بر زمین افکند.

نکات آیه

۱ - شهرهاى قوم لوط، از جمله سرزمین هاى نابودشده به اراده خداوند (و المؤتفکة أهوى) مفسران، «المؤتفکة» را شهرهاى قوم لوط دانسته اند; یعنى، «والقرى المؤتفکة».

۲ - هلاکت قوم لوط، به وسیله زیرورو شدن سرزمین آنان (و المؤتفکة أهوى) «ائتفاک» به معناى زیرورو شدن است. «قراى مؤتفکه»; یعنى، آبادى هایى که با اهلش زیرورو شده اند.

۳ - ظلم و طغیان، عامل نابودى شهرهاى قوم لوط (إنّهم کانوا هم أظلم و أطغى . و المؤتفکة أهوى) از این که در آیه قبل، قوم نوح «أظلم» و «أطغى» معرفى شده اند، اصل ظلم و طغیان براى اقوام دیگرى که در این بخش آمده اند، ثابت مى شود.

۴ - عذاب الهى، باعث پرتاب شدن شهرهاى قوم لوط، به طرف بالا و سپس سقوط و هلاکت آنها (و المؤتفکة أهوى) «أهوى» معادل «أسقط» (فرو افکند) است.

روایات و احادیث

۵ - «عن أبى بصیر عن أبى عبداللّه(ع) فى قول اللّه ... «و المؤتفکة أهوى» قال: هم أهل البصرة هى المؤتفکة...;[۱] ابى بصیر از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند ... «و المؤتفکة أهوى» روایت نموده که مراد، اهل بصره هستند. آن جا شهر زیرورو شده است...».

موضوعات مرتبط

  • بصره: عذاب اهل بصره ۵; ویرانى شهر بصره ۵
  • خدا: آثار اراده خدا ۱; آثار عذابهاى خدا ۴
  • قوم لوط: آثار طغیانگرى قوم لوط ۳; آثار ظلم قوم لوط ۳; تاریخ قوم لوط ۲; عوامل ویرانى شهرهاى قوم لوط ۳، ۴; عوامل هلاکت قوم لوط۴; منشأ ویرانى شهرهاى قوم لوط ۱; ویرانى شهرهاى قوم لوط۲; هلاکت قوم لوط ۲

منابع

  1. کافى، ج ۸، ص ۱۸۰، ح ۲۰۲; نورالثقلین، ج ۵، ص ۱۷۳، ح ۱۰۶.