گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۵: خط ۵۵:
<span id='link122'><span>
<span id='link122'><span>


==كتاب (لوح محفوظ) و بحث مفسرين پيرامون آن ==
==بحث مفسران، پیرامون كتاب «لوح محفوظ» ==
و اين كه فرمود: ((كان ذلك فى الكتاب مسطورا(( معنايش اين است كه اهلاك قرى وتعذيب آنها به عذاب شديد قبلا در كتاب نوشته شده ، يعنى سرنوشتى است حتمى ، از اينجا معلوم مى شود كه ((مراد(( از كتاب لوح محفوظ است كه قرآن تمامى حوادث را نوشته شده در آن دانسته ودر باره اش فرموده: ((و كل شى ء احصيناه فى امام مبين (( و نيز فرموده «و ما يعزب عن ربّك من مثقال ذرّة فى الارض و لا فى السّماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى كتاب مبين».
و اين كه فرمود: «كَانَ ذَلِكَ فِى الكِتَابِ مَسطُوراً»، معنايش اين است كه: إهلاك قُرا و تعذيب آن ها به عذاب شديد، قبلا در كتاب نوشته شده. يعنى سرنوشتى است حتمى. از اين جا معلوم مى شود كه: مراد از «كتاب»، «لوح محفوظ» است، كه قرآن تمامى حوادث را نوشته شده در آن دانسته و در باره اش فرموده: «وَ كُلَّ شَئٍ أحصَينَاهُ فِى إمَامٍ مُبِينٍ». و نيز فرموده: «وَ مَا يَعزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثقَالَ ذَرَّةٍ فِى الأرضِ وَ لَا فِى السَّمَاءِ وَ لَا أصغَرَ مِن ذَلِكَ وَ لَا أكبَرَ إلّا فِى كِتَابٍ مُبِينٍ».


برخى از مفسرين بحث عجيبى در باره اين كتاب عنوان كرده وگفته اند كه : بسيارى از دانشمندان معتقدند كه هيچ موجود وهيچ حادثه اى نيست مگر آنكه با تمامى كيفيات واسباب موجبه اش وزمانى كه برايش ‍ تعيين شده در لوح محفوظ وكتاب مسطور نوشته شده ، آن وقت به آنان اشكال شده است كه اين حرف مستلزم آن است كه بعد كتاب نامبرده غير متناهى باشد، وحال آنكه براهين عقلى ونقلى بر خلاف آن است ، و همه آنها بطور كلى بعد را متناهى مى دانند، پس ناگزير بايد در جواب بگوئيم كتاب مزبور تنها حوادث اين جهان را در بر دارد، و كلمه ((شى ء(( را كه در آيه ((وكلشى ء(( است حمل بر خصوص اشياء اين عالم بكنيم.
برخى از مفسران، بحث عجيبى در باره اين كتاب عنوان كرده و گفته اند كه: بسيارى از دانشمندان معتقدند كه هيچ موجود و هيچ حادثه اى نيست مگر آن كه با تمامى كيفيات و اسباب موجبه اش و زمانى كه برايش ‍ تعيين شده، در لوح محفوظ و كتاب مسطور نوشته شده.  


بعضى ديگر در حل اشكال گفته اند كه كلمه ((شى ء(( را به همان عموم خود باقى مى گذاريم ليكن نوشته را حمل بر بيانى مى كنيم كه با تناهى ابعاد بسازد، ومى گوئيم لوح محفوظ در بيان كردن ونوشتن تمامى اشياء دنيوى واخروى وآنچه بوده وآنچه خواهد شد نظير بيان جفر، جامع است كه يك حرفش شامل وبيان كننده بسيارى حوادث است اين بود آن بحث عجيبى كه خاطرنشان ساختيم.
آن وقت به آنان اشكال شده است كه اين حرف، مستلزم آن است كه بعد كتاب نامبرده غيرمتناهى باشد، و حال آن كه براهين عقلى و نقلى بر خلاف آن است، و همه آن ها، به طور كلى بعد را متناهى مى دانند. پس ناگزير بايد در جواب بگوییم: كتاب مزبور، تنها حوادث اين جهان را در بر دارد، و كلمۀ «شَئ» را كه در آيه «وَ كُلَّ شَئ» است، بر خصوص اشياء اين عالَم، حمل بكنيم.
 
بعضى ديگر، در حلّ اشكال گفته اند كه: كلمۀ «شَئ» را به همان عموم خود باقى مى گذاريم، ليكن نوشته را حمل بر بيانى مى كنيم كه با تناهى ابعاد بسازد، و مى گویيم: «لوح محفوظ» در بيان كردن و نوشتن تمامى اشياء دنيوى و اخروى و آنچه بوده و آنچه خواهد شد، نظير بيان جفر، جامع است كه يك حرفش شامل و بيان كننده بسيارى حوادث است. اين بود آن بحث عجيبى كه خاطرنشان ساختيم.
   
   
عجيب تر اين است كه اينان خيال كرده اند كتاب مذكور از جنس همين كاغذ وقلمهاى جسمانى ومادى است ،
و خلاصه كتابى است مانند ساير كتاب ها، كه آن را در يك گوشه عالَم گذاشته اند و در آن، اسامى و عجيب تر، اين است كه: اينان خيال كرده اند «كتاب مذكور»، از جنس همين كاغذ و قلم هاى جسمانى و مادى است، و خلاصه كتابى است مانند ساير كتاب ها، كه آن را در يك گوشه عالَم گذاشته اند و در آن، اسامى و اوصاف و احوال تمامى موجودات و اين كه هر يك، چه حوادثى مخصوص به خود دارند، و در نظام عمومى و جارى، چه بر سرشان مى آيد، نوشته شده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۸۴ </center>
و خلاصه كتابى است مانند ساير كتابها كه آن را در يك گوشه عالم گذاشته اند ودر آن اسامى واوصاف واحوال تمامى موجودات واينكه هر يك چه حوادثى مخصوص به خود دارند، ودر نظام عمومى و جارى چه بر سرشان مى آيد نوشته شده است.


غافل از اينكه اگر لوح محفوظ چنين كتابى مى بود، حتى گنجايش آن را نداشت كه اسامى يك يك اجزاى خودش را كه از آنها تركيب شده وبيان صفات واحوال آن اجزاء را در خود بگنجاند تا چه رسد به موجودات ديگر كه جز خداى سبحان هيچ كس نمى تواند به تفاصيل صفات و احوال آنها وحوادث مربوط به آنها وربط ونسبت هائى كه با يكديگر دارند برشمرده وبه آنها احاطه يابد.
غافل از اين كه: اگر لوح محفوظ چنين كتابى مى بود، حتى گنجايش آن را نداشت كه اسامى يك يك اجزاى خودش را كه از آن ها تركيب شده و بيان صفات و احوال آن اجزاء را در خود بگنجاند، تا چه رسد به موجودات ديگر، كه جز خداى سبحان، هيچ كس نمى تواند به تفاصيل صفات و احوال آن ها وح وادث مربوط به آن ها و ربط و نسبت هایى كه با يكديگر دارند، برشمرده و به آن ها احاطه يابد.


بنابراين جواب دادن از اشكال به اينكه كلمه ((شى ء(( تنها مخصوص به اشياء اين عالم است چه حلى از اشكال مى كند واينكه بعضى ها در حل آن گفته اند كه اين كتاب از قبيل حروف ۲۸ گانه الفباء است كه تمامى عالم وكتاب ها از آنها تشكيل شده در حقيقت ملتزم شده اند به اينكه لوح محفوظ كتابى است كه تنها صور حوادث آن هم بالقوه ويا اجمال آن را دارد، وحال آنكه آياتى كه اين كتاب را تعريف و توصيف مى كند، يا صريح و يا نزديك به صريح است در اينكه كتاب مذكور مشتمل بر خود اشياء وخود حوادث گذشته وحال وآينده است آن هم بالفعل نه بالقوه ، آنهم بطور تفصيل نه اجمال ، آنهم به عنوان قضاء وسرنوشت حتمى ووجوبى نه امكان ، واگر لوح محفوظ از مقوله الفباء بود يك صفحه كاغذ هم كه ۲۸ حرف در آن نوشته باشد لوح محفوظ مى بود، چون اسامى هر چه هست وبوده وخواهد بود در اين حروف وجود دارد.
بنابراين، جواب دادن از اشكال به اين كه كلمۀ «شَئ»، تنها مخصوص به اشياء اين عالَم است، چه حلى از اشكال مى كند، و اين كه بعضى ها در حل آن گفته اند كه:


علاوه بر اين ، جمع كردن ميان اين دوحرف كه : ((لوح محفوظ مصون از هرگونه تحول وتغييرى است (( وهم ((مادى وجسمانى وقابل تحول ودگرگونى ها است (( دليلى لازم دارد كه خيلى اساسى تر از اينگونه تصورات پوچ باشد، واين حرف اشكالات بسيارى دارد كه ديگر متعرض نمى شويم.
اين كتاب، از قبيل حروف ۲۸ گانه الفباء است، كه تمامى عالَم و كتاب ها از آن ها تشكيل شده، در حقيقت ملتزم شده اند به اين كه «لوح محفوظ»، كتابى است كه تنها صور حوادث، آن هم بالقوه و يا اجمال آن را دارد، و حال آن كه آياتى كه اين كتاب را تعريف و توصيف مى كند، يا صريح و يا نزديك به صريح است در اين كه كتاب مذكور، مشتمل بر خود اشياء و خود حوادث گذشته و حال و آينده است، آن هم بالفعل نه بالقوه. آن هم به طور تفصيل، نه اجمال، آن هم به عنوان قضاء و سرنوشت حتمى و وجوبى، نه امكان. و اگر «لوح محفوظ»، از مقوله الفباء بود، يك صفحه كاغذ هم كه ۲۸ حرف در آن نوشته باشد، لوح محفوظ مى بود. چون اسامى هرچه هست و بوده و خواهد بود، در اين حروف وجود دارد.


پس حق مطلب اين است كه كتاب مبين همان متن اعيان وموجودات با حوادثى است كه به خود مى گيرند، واين به خود گرفتن از اين نظر حتمى وواجب است كه هر يك مترتب بر علت خويش است وپيدايش معلول بعد از وجود علت واجب وغير قابل تخلف است ، نه از نظر اينكه موجودى است مادى ، آرى ماده وقوه آن از نظر ذاتشان ممكن الوجودند.
علاوه بر اين، جمع كردن ميان اين دو حرف كه: «لوح محفوظ، مصون از هر گونه تحوّل و تغييرى است»، و هم «مادى و جسمانى و قابل تحول و دگرگونى ها است»، دليلى لازم دارد كه خيلى اساسى تر از اين گونه تصورات پوچ باشد، و اين حرف، اشكالات بسيارى دارد كه ديگر متعرض نمى شويم.


و اگر اين معنا يعنى مساءله عليت ومعلوليت را كتاب مبين ولوح محفوظ ناميده به اين منظور بوده كه حقيقت معنا را با كمك مثال بفهماند، وما به زودى در جاى مناسبى ان شاء اللّه اين بحث را به طور كامل مطرح خواهيم نمود.
پس حق مطلب، اين است كه: «كتاب مبين»، همان متن اعيان و موجودات با حوادثى است كه به خود مى گيرند، و اين به خود گرفتن، از اين نظر حتمى و واجب است كه هر يك مترتب بر علت خويش است و پيدايش معلول بعد از وجود علت، واجب و غيرقابل تخلف است. نه از نظر اين كه موجودى است مادى. آرى، ماده و قوه آن از نظر ذاتشان، ممكن الوجودند.


«'''وَ مَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالاَيَاتِ إِلا أَن كذَّب بهَا الاَوَّلُونَ...'''»:
و اگر اين معنا، يعنى مسأله عليت و معلوليت را «كتاب مبين» و «لوح محفوظ» ناميده، به اين منظور بوده كه حقيقت معنا را با كمك مثال بفهماند، و ما به زودى در جاى مناسبى، إن شاء اللّه، اين بحث را به طور كامل مطرح خواهيم نمود.


قبلا وجه اتصال اين آيه با آيات قبلش گذشت ، وحاصل آن اين بود كه آيه قبلى مى رسانيد كه مردم - كه آخرينشان مثل اولينشان هستند - به خاطر آن غريره فسق وفساد كه در ايشان است مستحق آمدن هلاكت و انواع ديگر عذابهاى شديد هستند، وخداى تعالى هم در باره قريه ها اين سرنوشت را مقرر فرموده كه همه هلاك ويا معذب به عذاب شديد شوند، وهمين معنا باعث شد كه خداى تعالى آياتى كه كفار پيشنهاد مى كنند نفرستد، چون با در نظر گرفتن اينكه آخرين بشر با اولين او يكسانند، و هرچه اولين را وادار به عصيان كرد آخرين را هم وادار مى كند، و نيز با در نظر گرفتن اينكه اولين با آمدن آيات پيشنهادى خود باز كفر ورزيدند اين مساءله وجود دارد كه اينها نيز بعد از ديدن معجره و آيت پيشنهادى خود ايمان نياورند، و در نتيجه به عذاب هلاك ويا عذاب شديد ديگرى مبتلا شوند، همچنانكه پيشينيان ايشان شدند، و چون خدا نمى خواهد اين امت را به عذاب عاجل و زودرس مؤاخذه نمايد، لذا آيات پيشنهادى كفار را نمى فرستد.
«'''وَ مَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالاَيَاتِ إِلّا أَن كذَّبَ بهَا الاَوَّلُونَ...'''»:


با اين بيان اين معنا روشن مى شود كه اين دوآيه با آيات ديگر اين سوره - از آيه ۹۰ تا آخر سوره - كه اقتراحات وپيشنهادات كفار را خاطرنشان ساخته ومى فرمايد: ((و قالوا لن نومن لك حتى تفجر لنا من الارض ‍ ينبوعا...(( ارتباط دارند واز ظاهر آيات سوره هم بر مى آيد كه سوره يكباره نازل شده است .
قبلا وجه اتصال اين آيه با آيات قبلش گذشت، و حاصل آن، اين بود كه:
 
آيه قبلى مى رسانيد كه مردم - كه آخرين شان، مثل اولين شان هستند - به خاطر آن غريره فسق و فساد كه در ايشان است، مستحق آمدن هلاكت و انواع ديگر عذاب هاى شديد هستند، و خداى تعالى هم، در باره قريه ها اين سرنوشت را مقرر فرموده كه همه هلاك و يا معذّب به عذاب شديد شوند، و همين معنا باعث شد كه خداى تعالى، آياتى كه كفار پيشنهاد مى كنند، نفرستد.
 
چون با در نظر گرفتن اين كه آخرين بشر با اولين او يكسان اند، و هرچه اولين را وادار به عصيان كرد، آخرين را هم وادار مى كند، و نيز با در نظر گرفتن اين كه اولين با آمدن آيات پيشنهادى خود باز كفر ورزيدند، اين مسأله وجود دارد كه اين ها نيز، بعد از ديدن معجزه و آيت پيشنهادى خود ايمان نياورند. و در نتيجه، به عذاب هلاك و يا عذاب شديد ديگرى مبتلا شوند، همچنان كه پيشينيان ايشان شدند. و چون خدا نمى خواهد اين امت را به عذاب عاجل و زودرس مؤاخذه نمايد، لذا آيات پيشنهادى كفار را نمى فرستد.
 
با اين بيان، اين معنا روشن مى شود كه اين دو آيه با آيات ديگر اين سوره - از آيه ۹۰ تا آخر سوره - كه اقتراحات و پيشنهادات كفار را خاطرنشان ساخته و مى فرمايد: «وَ قَالُوا لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتّى تَفجُرَ لَنَا مِنَ الأرضِ يَنبُوعاً... ارتباط دارند و از ظاهر آيات سوره هم بر مى آيد كه سوره يكباره نازل شده است.
<span id='link123'><span>
<span id='link123'><span>
==وجه اين كه خداوند پيشنهاد كفار راجع به آوردن آيات را اجابت نكرد ==
==وجه اين كه خداوند پيشنهاد كفار راجع به آوردن آيات را اجابت نكرد ==
پس اينكه فرمود: ((و ما منعنا ان نرسل بالايات (( كلمه ((منع (( نمى تواند به معناى ظاهرى خودش باشد، زيرا ((منع (( عبارت است از اين كه كسى ويا چيزى قوى تر از انسان جلوى خواست اورا بگيرد، و چون به حكم ((و اللّه يحكم لامعقّب لحكمه(( وبه حكم اينكه او غالب وقاهر است هر چه اراده كند مى شود، وبراى شدن آن به غير از كلمه ((كن(( سرمايه ديگرى لازم نيست نمى توان گفت تكذيب اولين نسبت به آيات خدا مانع شد از اينكه خداوند آيات پيشنهادى بعدى را بف رستد وخداى را جلوگير و سد گرديد.
پس اينكه فرمود: ((و ما منعنا ان نرسل بالايات (( كلمه ((منع (( نمى تواند به معناى ظاهرى خودش باشد، زيرا ((منع (( عبارت است از اين كه كسى ويا چيزى قوى تر از انسان جلوى خواست اورا بگيرد، و چون به حكم ((و اللّه يحكم لامعقّب لحكمه(( وبه حكم اينكه او غالب وقاهر است هر چه اراده كند مى شود، وبراى شدن آن به غير از كلمه ((كن(( سرمايه ديگرى لازم نيست نمى توان گفت تكذيب اولين نسبت به آيات خدا مانع شد از اينكه خداوند آيات پيشنهادى بعدى را بف رستد وخداى را جلوگير و سد گرديد.
۱۳٬۸۷۹

ویرایش