گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۹: خط ۲۹:
<span id='link313'><span>
<span id='link313'><span>


==زندگى خاكى ملازم با تكليف است و عصمت انبياء عليهم السلام با مكلف بودن ايشانمنافات ندارد ==
==عصمت انبياء «ع»، با مكلف بودن ايشان منافات ندارد ==
در اينجا ممكن است به ذهن خواننده برسد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) با داشتن عصمت الهى ديگر ممكن نيست كه معصيت از او سر بزند و چنين چيزى از او محال است و ليكن عصمت الهى منافات با نهى از شرك ندارد و باعث نمى شود كه به طور كلى امر و نهى به معصوم باطل شود و تكليف از او برداشته شود، زيرا معصوم نيز بشرى است مختار در فعل و ترك ، و طاعت و معصيت از ناحيه شخص او متصور است ، هر چند كه از ناحيه خدا داراى عصمت است .
در اين جا، ممكن است به ذهن خواننده برسد كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» با داشتن عصمت الهى ديگر ممكن نيست كه معصيت از او سر بزند و چنين چيزى از او محال است، وليكن عصمت الهى، منافات با نهى از شرك ندارد و باعث نمى شود كه به طور كلى امر و نهى به معصوم باطل شود و تكليف از او برداشته شود. زيرا معصوم نيز بشرى است مختار در فعل و ترك، و طاعت و معصيت از ناحيه شخص او متصور است، هر چند كه از ناحيه خدا داراى عصمت است.


آيات بسيارى از قرآن كريم نيز بر مكلف بودن انبياء (عليهمالسلام ) دلالت دارد، مانند آيه «'''و لو اشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون '''» كه درباره عموم انبياء است ، و درباره خصوص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) فرموده : «'''لئن اشركت ليحبطن عملك '''» و اين دو آيه هر چند انبياء را از شرك نهى نكرده و ليكن تعبيرى كه در آن ديديد، در معناى نهى است .
آيات بسيارى از قرآن كريم نيز، بر مكلف بودن انبياء «عليهم السلام» دلالت دارد، مانند آيه «وَ لَو أشرَكُوا لَحَبِطَ عَنهُم مَا كَانُوا يَعمَلُون»، كه درباره عموم انبياء است. و درباره خصوص پيامبر اسلام «صلى اللّه عليه و آله» فرموده: «لَئِن أشرَكتَ لَيَحبَطَنَّ عَمَلُك»، و اين دو آيه، هر چند انبياء را از شرك نهى نكرده، وليكن تعبيرى كه در آن ديديد، در معناى نهى است.


و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: «'''تكليف هايى كه خداى تعالى به بندگان خود مى كند براى اين است كه آنان را به حد كمال برساند و در نتيجه اگر بندهاى به حد كمال رسيد، ديگر تكليف از او برداشته مى شود، زيرا در آن صورت تكليف ، تحصيل حاصل است ، كه آن نيز عملى لغو است و به همين جهت انبياء مورد تكليف قرار نمى گيرند'''» صحيح نيست ، براى اينكه اعمال صالح كه تكليف بدان تعلق مى گيرد، همانطور كه نفس آدمى را به كمال سوق مى دهد، خود نيز آثار كمال نفس است و معقول نيست نفس كسى به كمال برسد، ولى آثار كمال را نداشته باشد.
و اين كه بعضى از مفسران گفته اند: «تكليف هايى كه خداى تعالى به بندگان خود مى كند، براى اين است كه آنان را به حد كمال برساند و در نتيجه، اگر بنده اى به حد كمال رسيد، ديگر تكليف از او برداشته مى شود، زيرا در آن صورت، تكليف، تحصيل حاصل است، كه آن نيز عملى لغو است و به همين جهت انبياء مورد تكليف قرار نمى گيرند»، صحيح نيست. براى اين كه اعمال صالح كه تكليف بدان تعلق مى گيرد، همان طور كه نفس آدمى را به كمال سوق مى دهد، خود نيز آثار كمال نفس است و معقول نيست نفس كسى به كمال برسد، ولى آثار كمال را نداشته باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۴۶۶ </center>
پس همانطور كه واجب است براى به كمال رساندن نفس ، آثار كمال را كه همان اعمال صالح است بياوريم ، و در آن تمرين و ممارست داشته ، همواره با آن رياضت و جهاد با نفس كنيم ، همچنين بعد از به كمال رسيدن نفس نيز بايد به آن آثار، مداومت داشته باشيم ، تا دوباره نفس ما از كمال ، رو به نقص نگذارد. پس ما دامى كه انسان وابسته به زندگى زمينى است چاره اى ندارد جز اينكه زحمت تكليف را تحمل نمايد و ما در بعضى از ابحاث گذشته كلامى در اين باره گذرانديم .
پس همان طور كه واجب است براى به كمال رساندن نفس، آثار كمال را كه همان اعمال صالح است، بياوريم، و در آن تمرين و ممارست داشته، همواره با آن رياضت و جهاد با نفس كنيم. همچنين بعد از به كمال رسيدن نفس نيز، بايد به آن آثار، مداومت داشته باشيم، تا دوباره نفس ما از كمال، رو به نقص نگذارد. پس مادامى كه انسان به زندگى زمينى وابسته است، چاره اى ندارد جز اين كه زحمت تكليف را تحمل نمايد و ما در بعضى از ابحاث گذشته كلامى در اين باره گذرانديم.


«'''وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَك الاَقْرَبِينَ'''»:
«'''وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَك الاَقْرَبِينَ'''»:


در مجمع البيان گفته : «'''عشيره انسان '''»، قرابت و خويشان او است و اگر خويشاوندان آدمى را عشيره خوانده اند، از اين باب است كه با آدمى معاشرت دارند و آدمى با آنان معاشرت مى كند.
در مجمع البيان گفته: «عشيرۀ انسان»، قرابت و خويشان او است و اگر خويشاوندان آدمى را «عشيره» خوانده اند، از اين باب است كه با آدمى معاشرت دارند و آدمى با آنان معاشرت مى كند.
<span id='link314'><span>
<span id='link314'><span>
==اشاره به اينكه در دعوت دينى استثنا و تبعيض راه ندارد (و انذر عشيرتك الاقربين ) ==
==اشاره به اينكه در دعوت دينى استثنا و تبعيض راه ندارد (و انذر عشيرتك الاقربين ) ==
و اگر بعد از نهى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) از شرك و انذارش ، در جمله مورد بحث ، عشيره اقربين ، يعنى خويشاوندان نزديك تر را اختصاص به ذكر داد، براى افاده و اشاره به اين نكته است كه در دعوت دينى استثناء راه ندارد و اين دعوت ، قوم و خويش نمى شناسد و فرقى ميان نزديكان و بيگانگان نمى گذارد و مداهنه و سهل انگارى در آن راه ندارد و چون سنن و قوانين بشرى نيست ، كه تنها در بيگانگان و ضعفاء اجراء شود، بلكه در اين دعوت حتى خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نيز با امتش فرقى ندارد، تا چه رسد به اينكه ميان خويشاوندان پيغمبر با بيگانگان فرق بگذارد، بلكه همه را بندگان خدا و خدا را مولاى همه مى داند.
و اگر بعد از نهى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) از شرك و انذارش ، در جمله مورد بحث ، عشيره اقربين ، يعنى خويشاوندان نزديك تر را اختصاص به ذكر داد، براى افاده و اشاره به اين نكته است كه در دعوت دينى استثناء راه ندارد و اين دعوت ، قوم و خويش نمى شناسد و فرقى ميان نزديكان و بيگانگان نمى گذارد و مداهنه و سهل انگارى در آن راه ندارد و چون سنن و قوانين بشرى نيست ، كه تنها در بيگانگان و ضعفاء اجراء شود، بلكه در اين دعوت حتى خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نيز با امتش فرقى ندارد، تا چه رسد به اينكه ميان خويشاوندان پيغمبر با بيگانگان فرق بگذارد، بلكه همه را بندگان خدا و خدا را مولاى همه مى داند.
۱۳٬۵۶۱

ویرایش