گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۶: خط ۶:
<span id='link272'><span>
<span id='link272'><span>
==ردّ پندار آن كه مى پنداشت بازگشتی به سوى خدا و براى حساب ندارد==
==ردّ پندار آن كه مى پنداشت بازگشتی به سوى خدا و براى حساب ندارد==
فَسوْف يَدْعُوا ثُبُوراً
«'''فَسوْف يَدْعُوا ثُبُوراً'''»:
كلمه «'''ثبور'''» مانند كلمه «'''ويل '''» به معناى هلاكت است ، و دعاى ثبور خواندنشان به اين معنا است كه مى گويند: «'''واثبورا'''» مثل اينكه مى گوييم : «'''واويلا'''».
 
وَ يَصلى سعِيراً
كلمۀ «ثُبُور» مانند كلمۀ «وَيل»، به معناى هلاكت است. و دعاى ثبور خواندنشان به اين معناست كه مى گويند: «وَاثُبُورا»؛ مثل اين كه مى گوييم: «وَاوِيلا».
يعنى داخل آتشى مى شود و يا حرارتش را تحمل مى كند كه در حال زبانه كشيدن است ، آتشى است كه نمى توان گفت چقدر شكنجه آور است .
 
إِنَّهُ كانَ فى أَهْلِهِ مَسرُوراً
«'''وَ يَصلى سَعِيراً'''»:
او در ميان اهلش مسرور بود، و از مال دنيا كه به او مى رسيد خوشحال مى شد، و دلش به سوى زينت هاى مادى مجذوب مى گشت ، و همين باعث مى شد كه آخرت از يادش برود، و خداى تعالى انسان را در اين خوشحال شدن مذمت كرده ، و آن را فرح بيجا و بغير حق دانسته ، مى فرمايد: «'''ذلكم بما كنتم تفرحون فى الارض بغير الحق و بما كنتم تمرحون '''».
 
إِنَّهُ ظنَّ أَن لَّن يحُورَ
يعنى داخل آتشى مى شود و يا حرارتش را تحمّل مى كند، كه در حال زبانه كشيدن است. آتشى است كه نمى توان گفت چقدر شكنجه آور است .
يعنى گمان مى كرد برنمى گردد، و مراد برگشتن به سوى پروردگارش ‍ براى حساب و جزا است . و اين پندار غلط هيچ علتى به جز اين ندارد كه در گناهان غرق شدند، گناهانى كه آدمى را از امر آخرت باز مى دارد و باعث مى شود انسان آمدن قيامت را امرى بعيد بشمارد.
 
بَلى إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِيراً
«'''إِنَّهُ كَانَ فِى أَهْلِهِ مَسرُوراً'''»:
اين جمله پندار مذكور را رد مى كند و مى فرمايد مساءله بدين قرار كه او پنداشته (كه بر نمى گردد) نيست ، بلكه برمى گردد.
 
او در ميان اهلش مسرور بود، و از مال دنيا كه به او مى رسيد، خوشحال مى شد، و دلش به سوى زينت هاى مادى مجذوب مى گشت. و همين باعث مى شد كه آخرت از يادش برود. و خداى تعالى، انسان را در اين خوشحال شدن مذمّت كرده، و آن را فرح بي جا و به غير حق دانسته، مى فرمايد: «ذَلِكُم بِمَا كُنتُم تَفرَحُونَ فِى الأرضِ بِغَيرِ الحَقّ وَ بِمَا كُنتُم تَمرَحُون».
 
«'''إِنَّهُ ظنَّ أَن لَّن يَحُورَ'''»:
 
يعنى گمان مى كرد بر نمى گردد. و مراد برگشتن به سوى پروردگارش ‍ براى حساب و جزا است. و اين پندار غلط، هيچ علتى به جز اين ندارد كه در گناهان غرق شدند. گناهانى كه آدمى را از امر آخرت باز مى دارد و باعث مى شود انسان، آمدن قيامت را امرى بعيد بشمارد.
 
«'''بَلى إِنَّ رَبَّهُ كَانَ بِهِ بَصِيراً'''»:
 
اين جمله، پندار مذكور را رد مى كند و مى فرمايد: مسأله بدين قرار كه او پنداشته (كه بر نمى گردد) نيست، بلكه بر مى گردد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۰۴ </center>
و جمله «'''ان ربه كان به بصيرا'''» رد پندار مذكور را تعليل مى كند، به اين بيان كه خداى سبحان از ازل رب و مالك و مدبر امر او بود، و احاطه علمى به او داشت و هر چه او مى كرد مى ديد و وى را به تكاليفى مكلف كرده ، جزاى خير و شرى هم در برابر اعمال خير و شرش معين كرده بود، پس او بطور مسلم به سوى پروردگارش بر مى گردد، و جزايى را كه در برابر اعمالش مستحق شده مى بيند.
و جملۀ «إنّ رَبّهُ كَانَ بِهِ بَصِيراً» ردّ پندار مذكور را تعليل مى كند. به اين بيان كه: خداى سبحان، از ازل، ربّ و مالك و مدبّر امر او بود، و احاطه علمى به او داشت و هرچه او مى كرد، مى ديد و وى را به تكاليفى مكلّف كرده، جزاى خير و شرّى هم، در برابر اعمال خير و شرّش معين كرده بود. پس او به طور مسلّم، به سوى پروردگارش بر مى گردد، و جزايى را كه در برابر اعمالش مستحق شده، مى بيند.
با اين بيان روشن مى شود كه جمله «'''ان ربه كان به بصيرا'''» از باب حجت آوردن بر وجوب معاد است ، نظير آنچه كه در آيه «'''انك كادح الى ربك ...'''» گذشت .
 
و نيز از مجموع آيات نه گانه به دست مى آيد كه دادن نامه اعمال و نشر آن ، همه قبل از حساب انجام مى شود، همچنان كه از آيه زير نيز اين معنا برمى آيد «'''و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيمه كتابا يلقيه منشورا اقرا كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا'''».
با اين بيان روشن مى شود كه: جملۀ «إنّ رَبّهُ كَانَ بِهِ بَصِيراً»، از باب حجت آوردن بر وجوب معاد است. نظير آنچه كه در آيه «إنّكَ كَادِحٌ إلى رَبّكَ ...» گذشت.
جوابى كه به اين سوال و اشكال داده شده كه مومنان گنهكار در زمره «'''من اوتى كتابهبيمينه '''» هستند يا «'''من اوتى كتابه وراء ظهره '''»؟
 
اين را هم بايد بدانيم كه اين آيات بطورى كه ملاحظه مى كنيد دادن نامه از پشت سر را مختص به كفار دانسته ، ناگزير گناهكاران از مومنين ، مورد بحث قرار مى گيرند كه آيا از آنهايى هستند كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود و يا از آنهايى كه نامه شان از پشت سر داده مى شود؟ آنچه از روايات شيعه و سنى برمى آيد اين است كه اين طايفه داخل دوزخ مى شوند و زمانى در آنجا عذاب مى بينند، سپس با شفاعت شفيعان از دوزخ نجات مى يابند، پس اين طايفه جزو طايفه دوم نيستند، چون گفتيم آيه شريفه تنها كفار را جزو آن طايفه دانسته ، از سوى ديگر جزو طايفه اول هم كه نامه شان را به دست راستشان مى دهند نيستند، چون آيات ظهور در اين دارد كه اصحاب يمين حسابى آسان پس داده و سپس داخل بهشت مى شوند، اين را هم نمى توان گفت كه گنه كاران از مؤ منين اصلا نامه عملى ندارند، براى اينكه آيه شريفه «'''و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه '''»، تصريح دارد كه بطور كلى هر انسانى نامه اعمالى دارد.
و نيز، از مجموع آيات نُه گانه به دست مى آيد كه: دادن نامۀ اعمال و نشر آن، همه قبل از حساب انجام مى شود. همچنان كه از آيه زير نيز، اين معنا بر مى آيد: «وَ كُلُّ إنسَانٍ ألزَمنَاهُ طَائِرَهُ فِى عُنُقِهِ وَ نُخرِجُ لَهُ يَومَ القِيَامَةِ كِتَاباً يَلقَيهُ مَنشُوراً * إقرَأ كِتَابَكَ كَفى بِنَفسِكَ اليَومَ عَلَيكَ حَسِيباً».
بعضى از مفسرين براى اينكه خود را از اين اشكال خلاص كنند گفته اند: گنه كاران بعد از خروج از آتش جزو اصحاب يمين مى شوند، و نامه شان را به دست راستشان مى دهند.
 
* '''آیا مؤمنان گنهكار، در زمره «اصحاب یمین» هستند، یا «اصحاب شمال»؟'''
 
اين را هم بايد بدانيم كه اين آيات، به طورى كه ملاحظه مى كنيد، دادن نامه از پشت سر را مختص به كفّار دانسته؛ ناگزير گناهكاران از مؤمنان، مورد بحث قرار مى گيرند كه: آيا از آن هايى هستند كه نامۀ اعمالشان به دست راستشان داده مى شود و يا از آن هايى كه نامه شان از پشت سر داده مى شود؟  
 
آنچه از روايات شيعه و سنّى بر مى آيد، اين است كه: اين طايفه، داخل دوزخ مى شوند و زمانى در آن جا عذاب مى بينند. سپس با شفاعت شفيعان، از دوزخ نجات مى يابند. پس اين طايفه، جزو طايفۀ دوم نيستند. چون گفتيم آيه شريفه، تنها «كفّار» را جزو آن طايفه دانسته. از سوى ديگر، جزو طايفۀ اول هم - كه نامه شان را به دست راستشان مى دهند - نيستند. چون آيات، ظهور در اين دارد كه «اصحاب يمين»، حسابى آسان پس داده و سپس داخل بهشت مى شوند. اين را هم نمى توان گفت كه گنهكاران از مؤمنان، اصلا نامۀ عملى ندارند. براى اين كه آيه شريفه: «وَ كُلُّ إنسَانٍ ألزَمنَاهُ طَائِرَهُ فِى عُنُقِهِ»، تصريح دارد كه به طور كلّى، هر انسانى نامۀ اعمالى دارد.
 
بعضى از مفسّران، براى اين كه خود را از اين اشكال خلاص كنند، گفته اند: گنهكاران بعد از خروج از آتش، جزو اصحاب يمين مى شوند، و نامه شان را به دست راستشان مى دهند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۰۵ </center>
ليكن اين توجيه درست نيست ، زيرا ظاهر آيات (اگر نگوييم صريح آن ) اين است كه : داخل آتش و يا بهشت شدن نتيجه اى است كه بر داورى دستگاه الهى مترتب مى شود، و داورى نتيجه حساب است كه برداشتن نامه عمل مترتب مى شود، تا چندى كه نامه هاى اعمال را به دست صاحبانش نداده اند حساب معنا ندارد، و تا حساب تمام نشود داورى معنا ندارد، و تا داورى نشود داخل بهشت و يا دوزخ شدن معنا ندارد.
ليكن اين توجيه درست نيست. زيرا ظاهر آيات (اگر نگوييم صريح آن)، اين است كه: داخل آتش و يا بهشت شدن، نتيجه اى است كه بر داورى دستگاه الهى مترتب مى شود و داورى، نتيجۀ حساب است كه بر داشتن نامۀ عمل مترتب مى شود. تا چندى كه نامه هاى اعمال را به دست صاحبانش نداده اند، حساب معنا ندارد، و تا حساب تمام نشود، داورى معنا ندارد، و تا داورى نشود، داخل بهشت و يا دوزخ شدن معنا ندارد.
بعضى ديگر احتمال داده اند نامه اعمال اهل كبائر از مومنين را به دست چپ آنان بدهند، و از پشت سر دادن مخصوص كفار باشد كه آيات هم همين را افاده مى كند.
 
اين وجه نيز درست به نظر نمى رسد، براى اينكه آياتى كه راجع به اصحاب شمال سخن مى گويد: - مانند آيات سوره واقعه و الحاقه و تا حدودى سوره اسراء - اين خصيصه را مختص به كفار دانسته ، و از مجموع آياتى كه در اين باب هست استفاده مى شود كسانى كه نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود، همانهايند كه نامه هايشان از پشت سر داده مى شود، پس اين وجه هم اشكال را برطرف نمى كند.
بعضى ديگر احتمال داده اند: نامۀ اعمال اهل كبائر از مؤمنان را به دست چپ آنان بدهند، و از پشت سر دادن، مخصوص كفّار باشد كه آيات هم، همين را افاده مى كند.
بعضى ديگر گفته اند: ممكن است گنه كاران هم نامه هايشان به دست راستشان داده شود، و خلاصه اصحاب يمين دو طايفه باشند، يكى بى گناهان ، و يكى گنه كاران ، آنگاه خصوصيتى را كه در جمله فسوف يحاسب حسابا يسيرا براى آنان آورده مختص به بى گناهان باشد، و هر دو طايفه را با صفت يك طايفه توصيف كرده باشد.
 
اين وجه نيز درست نيست ، براى اينكه هر چند توصيف كل به صفت بعض مجازا در بعضى موارد جايز است ، ليكن مقام آيات كه مقام جداسازى سعدا از اشقيا و مشخص كردن پاداش و كيفر هر يك از آن دو است ، اجازه چنين مجازگويى را نمى دهد، پس هيچ مجوزى نيست كه جمعى از اهل عذاب را داخل در اهل بهشت كند.
اين وجه نيز، درست به نظر نمى رسد. براى اين كه آياتى كه راجع به اصحاب شمال سخن مى گويد: - مانند آيات سوره واقعه و الحاقه و تا حدودى سوره اسراء - اين خصيصه را مختص به كفّار دانسته، و از مجموع آياتى كه در اين باب هست، استفاده مى شود: كسانى كه نامۀ اعمالشان به دست چپشان داده مى شود، همان هايند كه نامه هايشان از پشت سر داده مى شود. پس اين وجه هم، اشكال را برطرف نمى كند.
علاوه بر اين جمله «'''فسوف يحاسب ..۹۰'''» وعده جميلى است كه معنا ندارد وعده خدا شامل غير مستحقين هم بشود، هر چند بطور مجاز و به ظاهر كلام .
 
بله ممكن است صاحبان اين توجيه را كمك كنيم ، و بگوييم يسر و عسر دو معناى نسبى است ، و بر اين حساب مى توان گفت حساب گنه كاران هم آسان است ، چون دشوارى حساب كفار را كه تا ابد در آتشند ندارد، هر چند كه نسبت به حساب مؤ منين با تقوى دشوار است .
بعضى ديگر گفته اند: ممكن است گنهكاران هم، نامه هايشان به دست راستشان داده شود و خلاصه، «اصحاب يمين» دو طايفه باشند: يكى بى گناهان، و يكى گنهكاران. آنگاه خصوصيتى را كه در جملۀ «فَسَوفَ يُحَاسَبُ حِسَاباً يَسِيراً» براى آنان آورده، مختص به بى گناهان باشد، و هر دو طايفه را، با صفت يك طايفه توصيف كرده باشد.
 
اين وجه نيز درست نيست. براى اين كه هرچند توصيف «كل» به صفت «بعض» مجازا در بعضى موارد جايز است، ليكن مقام آيات، كه مقام جداسازى سُعَدا از اشقيا و مشخص كردن پاداش و كيفر هر يك از آن دو است، اجازه چنين مجازگويى را نمى دهد. پس هيچ مجوّزى نيست كه جمعى از اهل عذاب را داخل در اهل بهشت كند.
 
افزون بر اين، جملۀ «فَسَوفَ يُحَاسَبُ...»، وعدۀ جميلى است كه معنا ندارد وعدۀ خدا، شامل غير مستحقين هم بشود، هرچند به طور مجاز و به ظاهر كلام.
بله، ممكن است صاحبان اين توجيه را كمك كنيم و بگوييم: «يُسر» و «عُسر»، دو معناى نسبى است، و بر اين حساب مى توان گفت: حساب گنهكاران هم، آسان است. چون دشوارى حساب كفّار را - كه تا ابد در آتش اند - ندارد، هرچند كه نسبت به حساب مؤمنان با تقوا، دشوار است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۰۶ </center>
<span id='link274'><span>
<span id='link274'><span>
۱۳٬۵۳۳

ویرایش