تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۲۶

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۳۴

آيه ۱۵-۲۰

آيه و ترجمه

كَمَثَلِ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَرِيباً ذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۱۵) كَمَثَلِ الشيْطنِ إِذْ قَالَ لِلانسنِ اكفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنى بَرِى ءٌ مِّنك إِنى أَخَاف اللَّهَ رَب الْعَلَمِينَ(۱۶) فَكانَ عَقِبَتهُمَا أَنهُمَا فى النَّارِ خَلِدَيْنِ فِيهَا وَ ذَلِك جَزؤُا الظلِمِينَ(۱۷) يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنظرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَت لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ(۱۸) وَ لا تَكُونُوا كالَّذِينَ نَسوا اللَّهَ فَأَنساهُمْ أَنفُسهُمْ أُولَئك هُمُ الْفَسِقُونَ(۱۹) لا يَستَوِى أَصحَب النَّارِ وَ أَصحَب الْجَنَّةِ أَصحَب الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائزُونَ(۲۰) ترجمه : ۱۵ - كار اين گروه از يهود همانند كسانى است كه كمى قبل از آنها بودند، طعم تلخ كار خود را چشيدند و براى آنها عذاب دردناك است .

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۳۵

۱۶ - كار آنها همچون شيطان است كه به انسان گفت كافر شو (تا مشكلات تو را حل كنم !) اما هنگامى كه كافر شد گفت : من از تو بيزارم ، من از خداوندى كه پروردگار عالميان است بيم دارم ! ۱۷ - سرانجام كار آنها اين شد كه هر دو در آتش دوزخند، جاودانه در آن مى مانند، و اين است كيفر ستمكاران ! ۱۸ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از مخالفت خدا بپرهيزيد، و هر انسانى بايد بنگرد تا چه چيز را براى فردايش از پيش فرستاده ، و از خدا بپرهيزيد كه خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است . ۱۹ - و همچون كسانى كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به خود فراموشى گرفتار كرد نباشيد، و آنها فاسق و گنهكارند. ۲۰ - هرگز اصحاب دوزخ و اصحاب بهشت يكسان نيستند، اصحاب بهشت رستگار و پيروزند. تفسير : با طناب پوسيده شيطان به چاه نرويد! اين آيات همچنان ادامه بحث پيرامون داستان يهود بنى نضير و منافقان است و با دو تشبيه جالب ، موقعيت هر كدام از اين دو گروه را مشخص ‍ مى سازد: نخست مى فرمايد: «داستان يهود بنى نضير همچون كسانى است كه در گذشته نزديك پيش از آنها بودند همانها كه در اين دنيا نتيجه تلخ كار خود را چشيدند و در قيامت عذاب دردناك دارند» (كمثل الذين من قبلهم قريبا ذاقوا وبال امرهم و لهم عذاب اليم ). اما اين گروه چه كسانى بودند كه سرگذشت عبرت انگيزى قبل از ماجراى بنى نضير داشتند بطورى كه فاصله زيادى ميان اين دو حادثه نبود؟

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۳۶

جمعى آنها را همان مشركان مكه مى دادند كه در غزوه بدر، طعم تلخ شكست را با تمام وجودشان چشيدند، و ضربات سربازان اسلام ، آنها را از پاى در آورد، زيرا حادثه «بدر» فاصله زيادى با ماجراى «بنى نضير» نداشت چون ماجراى بنى نضير - چنانكه قبلا اشاره كرديم - بعد از جنگ احد رخ داد، و ماجراى بدر قبل از «احد» به فاصله يكسال واقع شد، بنابراين در ميان اين دو حادثه ، فاصله زيادى نبود. در حالى كه بسيارى از مفسران آن را اشاره به ماجراى يهود «بنى قينقاع » مى دادند كه بعد از ماجراى بدر واقع شد، و منجر به بيرون راندن اين گروه از يهود از مدينه گرديد، البته اين تفسير مناسبتر به نظر مى رسد، چرا كه تناسب بيشترى با يهود بنى نضير دارد، زيرا يهود «بنى قينقاع » نيز مانند يهود «بنى نضير» افرادى ثروتمند و مغرور و در ميان خود جنگجو بودند، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و مسلمانان را - چنانكه در نكات مشروحا به خواست خدا خواهيم گفت - با نيرو و قدرت خود تهديد مى كردند، ولى سرانجام چيزى جز بدبختى و دربدرى در دنيا و عذاب اليم آخرت عائدشان نشد. «وبال » به معنى عاقبت شوم و تلخ است ، و در اصل از «وابل » به معنى باران سنگين گرفته شده زيرا بارانهاى سنگين معمولا خوفناك است ، و انسان از عاقبت تلخ آن هراسان مى باشد، چرا كه غالبا سيلهاى خطرناكى به دنبال دارد. سپس به تشبيهى درباره منافقان پرداخته ، مى گويد: «داستان آنها نيز همانند داستان شيطان است كه به انسان گفت كافر شو تا مشكلات تو را حل كنم ، اما هنگامى كه كافر شد گفت من از تو بيزارم ، من از خداوندى كه پروردگار عالميان است بيم دارم » (كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انى

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۳۷

برى ء منك انى اخاف الله رب العالمين ). در اينكه منظور از «انسان » در اين آيه كيست ؟ آيا مطلق انسانهائى است كه تحت تاثير شيطان قرار گرفته ، فريب وعده هاى دروغين او را مى خورند و راه كفر مى پويند، و سرانجام شيطان آنها را تنها گذاشته و از آنان بيزارى مى جويد؟ يا منظور انسان خاصى است همانند «ابوجهل » و پيروان او كه در جنگ بدر به وعده هاى فريبنده شيطان دلگرم شدند، و عاقبت طعم تلخ شكست را چشيدند، چنانكه در آيه ۴۸ سوره انفال مى خوانيم : و اذ زين لهم الشيطان اعمالهم و قال لا غالب لكم اليوم من الناس و انى جار لكم فلما ترائت الفئتان نكص على عقبيه و قال انى برى ء منكم انى ارى ما لاترون انى اخاف الله و الله شديد العقاب : «و به ياد آوريد هنگامى كه شيطان اعمال مشركان را در نظرشان جلوه داد، و گفت هيچكس امروز بر شما پيروز نمى گردد، و من همسايه و پناه دهنده شما هستم ، ولى هنگامى كه مجاهدان اسلام و فرشتگان حامى آنها را ديد به عقب برگشت ، و گفت من از شما بيزارم ، من چيزى را مى بينم كه شما نمى بينيد، من از خدا مى ترسم !، و خداوند شديد العقاب است ! و يا اينكه منظور از ((انسان » همان «برصيصا» عابد بنى اسرائيل است كه فريب شيطان را خورد و كافر شد، و در لحظات حساس شيطان از او بيزارى جست و از او جدا شد كه شرح آن به خواست خدا خواهد آمد.

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۳۸

ولى تفسير اول با مفهوم آيه سازگارتر است و تفسير دوم و سوم مى تواند بيان مصداقى از آن مفهوم گسترده باشد، و به هر حال عذابى را كه شيطان از آن اظهار وحشت مى كند ظاهرا عذاب دنيا است ، و بنابراين ترس او جدى است نه شوخى و استهزا، و بسيارند كسانى كه از مجازاتهاى نزديك مى ترسند ولى نسبت به مجازاتهاى دراز مدت بى اعتنا هستند. آرى چنين است حال منافقان كه دوستان خود را با وعده هاى دروغين و نيرنگ به وسط معركه مى فرستند، سپس آنها را تنها گذارده فرار مى كنند چرا كه در نفاق وفادارى نيست . در آيه بعد سرانجام كار اين دو گروه :«شيطان و اتباعش »، و «منافقان و دوستانشان از اهل كفر» را روشن ساخته ، مى افزايد: سرانجام كار آنها اين شد كه هر دو در آتش دوزخند، جاودانه در آن مى مانند، و اين است كيفر ظالمان ! (فكان عاقبتهما انهما فى النار خالدين فيها و ذلك جزاء الظالمين ). اين يك اصل كلى است كه عاقبت همكارى كفر و نفاق ، و شيطان و يارانش ، شكست و ناكامى و عذاب دنيا و آخرت است ، در حالى كه همكارى مؤ منان و دوستانشان همكارى مستمر و جاودانى و سرانجامش پيروزى و برخوردارى از رحمت واسعه الهى در هر دو جهان است . در آيه بعد روى سخن را به مؤ منان كرده ، به عنوان يك نتيجه گيرى از ماجراى شوم و دردناك «بنى نضير» و منافقان و شيطان ، مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد از مخالفت خدا بپرهيزيد، و هر انسانى بايد بنگرد تا چه

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۳۹

چيز را براى فرداى قيامت از پيش فرستاده است »؟ (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد). سپس بار ديگر براى تاءكيد مى افزايد: ((از خدا بپرهيزيد كه خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است (و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون ). آرى تقوى و ترس از خداوند سبب مى شود كه انسان براى فرداى قيامت بينديشد، و اعمال خود را پاك و پاكيزه و خالص كند. تكرار امر به تقوى ، چنانكه گفتيم ، براى تاءكيد است ، چرا كه انگيزه تمام اعمال صالح و پرهيز از گناه همين تقوى و خدا ترسى است . ولى بعضى احتمال داده اند كه امر اول به تقوى ناظر به اصل انجام اعمال است و امر دوم به كيفيت خلوص آنها، يا اينكه اولى ناظر به انجام كارهاى خير است (به قرينه جمله ما قدمت لغد) و دومى ناظر به پرهيز از گناهان و معاصى است ، يا اينكه اولى اشاره به توبه از گناهان گذشته است و دومى تقوى براى آينده ولى در آيات قرينه اى بر اين تفسيرها وجود ندارد، و تاءكيد مناسبتر به نظر مى رسد. تعبير به «غد» (فردا) اشاره به قيامت است چرا كه با توجه به مقياس عمر دنيا به سرعت فرامى رسد، و ذكر آن به صورت نكره براى اهميت آن است . تعبير به «نفس » (يكنفر) ممكن است در اينجا به معنى هر يكنفر بوده باشد، يعنى هر انسانى بايد به فكر فرداى خويش باشد، و بدون آنكه از ديگران انتظارى داشته باشد كه براى او كارى انجام دهند خودش تا در اين دنيا است آنچه را مى تواند از پيش بفرستد.

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۴۰

اين تفسير نيز در مورد تعبير فوق گفته شده كه اشاره به كم بودن افرادى است كه به فكر فرداى قيامتند، مثل اينكه مى گوئيم يكنفر پيدا شود كه به فكر نجات خويش باشد، ولى تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد، و خطاب «يا ايها الذين آمنوا» و عموميت امر به تقوى دليل بر عموميت مفهوم آيه است . آيه بعد به دنبال دستور به تقوى و توجه به معاد، تاءكيد بر ياد خدا كرده ، چنين مى فرمايد: «همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند، و خدا نيز آنها را به خود فراموشى گرفتار كرد» (و لاتكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم ). اصولا خمير مايه تقوى دو چيز است : ياد خدا يعنى توجه به مراقبت دائمى الله و حضور او در همه جا و همه حال ، و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه اعمالى كه هيچ كار صغير و كبيرى وجود ندارد مگر اينكه در آن ثبت مى شود، و به همين دليل توجه به اين دو اصل (مبداء و معاد) در سر لوحه برنامه هاى تربيتى انبياء و اولياء قرار داشته ، و تاثير آن در پاكسازى فرد و اجتماع كاملا چشمگير است . قابل توجه اينكه قرآن در اينجا صريحا مى گويد: فراموش كردن خدا سبب «خود فراموشى » مى شود، دليل آن نيز روشن است ، زيرا از يكسو فراموشى پروردگار سبب مى شود كه انسان در لذات مادى و شهوات حيوانى فرورود، و هدف آفرينش خود را به دست فراموشى بسپارد و در نتيجه از ذخيره لازم براى فرداى قيامت غافل بماند. از سوى ديگر فراموش كردن خدا همراه با فراموش كردن صفات پاك او است كه هستى مطلق و علم بى پايان و غناى بى انتها از آن او است و هر چه غير

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۴۱

او است وابسته به او و نيازمند به ذات پاكش مى باشد، و همين امر سبب مى شود كه انسان خود را مستقل و غنى و بى نياز بشمرد، و به اين ترتيب واقعيت و هويت انسانى خويش را فراموش كند. اصولا يكى از بزرگترين بدبختيها و مصائب انسان خود فراموشى است ، چرا كه ارزشها و استعدادها و لياقتهاى ذاتى خود را كه خدا در او نهفته و از بقيه مخلوقات ممتازش ساخته ، به دست فراموشى مى سپرد، و اين مساوى با فراموش كردن انسانيت خويش است ، و چنين انسانى تا سرحد يك حيوان درنده سقوط مى كند، و همتش چيزى جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود! و اينها همه عامل اصلى فسق و فجور بلكه اين خود فراموشى بدترين مصداق فسق و خروج از طاعت خدا است ، و به همين دليل در پايان آيه مى گويد: «چنين افراد فراموشكار فاسقند» (اولئك هم الفاسقون ). اين نكته نيز قابل توجه است كه نمى گويد خدا را فراموش نكنيد، بلكه مى گويد: مانند كسانى كه خدا را فراموش كردند و خدا آنها را به خود فراموشى گرفتار ساخت نباشيد، و اين در حقيقت يك مصداق روشن حسى را نشان مى دهد كه مى توانند عاقبت فراموش كردن خدا را در آن ببينند. اين آيه ظاهرا نظر به منافقان دارد كه در آيات قبل به آنها اشاره شده بود، يا يهود بنى نضير، و يا هر دو. نظير همين معنى در آيه ۶۷ توبه در مورد خصوص منافقان آمده است ، آنجا كه مى فرمايدالمنافقون و المنافقات بعضهم من بعض يامرون بالمنكر و ينهون عن المعروف و يقبضون ايديهم نسوا الله فنسيهم ان المنافقين هم الفاسقون : ((مردان و زنان منافق همه از يك گروهند، آنها امر به منكر، و نهى از معروف مى كنند، و دستها را از انفاق و بخشش ‍ مى بندند، خدا را

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۴۲

فراموش كردند، خدا نيز آنها را (از رحمتش ) فراموش كرده ، منافقان قطعا فاسقند)). با اين تفاوت كه در آنجا فراموش كردن خدا سبب قطع رحمت او ذكر شده ، و در اينجا سبب خود فراموشى كه هر دو به يك نقطه منتهى مى شود (دقت كنيد). در آخرين آيه مورد بحث به مقايسه اين دو گروه (گروه مؤ منان با تقوى ، و متوجه به مبداء و معاد، و گروه فراموشكاران خدا كه گرفتار خود فراموشى شده اند) پرداخته ، مى گويد: اصحاب دوزخ و اصحاب بهشت يكسان نيستند (لايستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة ). نه در اين دنيا، نه در معارف ، نه در نحوه تفكر، نه در طرز زندگى فردى و جمعى و هدف آن ، و نه در آخرت و پاداشهاى الهى ، خط اين دو گروه در همه جا، و همه چيز، از هم جدا است ، يكى به ياد خدا و قيامت و احياى ارزشهاى والاى انسانى ، و اندوختن ذخائر براى زندگى جاويدان است ، و ديگرى غرق شهوات و لذات مادى و گرفتار فراموشى همه چيز و اسير بند هوا و هوس . و به اين ترتيب انسان بر سر دو راهى قرار دارد يا بايد به گروه اول بپيوندد يا به گروه دوم و راه سومى در پيش ‍ نيست . و در پايان آيه به صورت يك حكم قاطع مى فرمايد: «فقط اصحاب بهشت رستگار و پيروزند» (اصحاب الجنة هم الفائزون ). نه تنها در قيامت رستگار و پيروزند كه در اين دنيا نيز پيروزى و آرامش و نجات از آن آنها است ، و شكست در هر دو جهان نصيب فراموشكاران است .

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۴۳

در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم كه «اصحاب الجنه » را به كسانى تفسير فرمود كه از او اطاعت كردند و ولايت على (عليه السلام ) را پذيرا شدند، و «اصحاب النار» را به كسانى كه ولايت على (عليه السلام ) را ناخوش داشتند و نقض عهد كردند و با او پيكار نمودند. و البته اين يكى از مصاديق روشن مفهوم آيه است و از عموميت مفهوم آيه نمى كاهد.

نكته ها :

همكارى بى سرانجام با اهل نفاق !

آنچه در آيات فوق در مورد پيمانشكنى منافقان و تنها گذاردن دوستان خود در لحظات سخت و حساس آمده مطلبى است كه بارها در زندگى خود نمونه هاى آنرا ديده ايم . آنها مثل شيطان اغواگر به وسوسه اين و آن مى پردازند، و قول هر گونه مساعدت و كمك به آنها مى دهند، و آنان را به ميدان حوادث مى فرستند و آلوده انواع گناه مى كنند، اما در بحرانيترين حالات آنها را در وسط ميدان رها كرده براى حفظ جان يا منافع خويش فرار مى كنند! و اين است سرنوشت كسانى كه با منافقان همكار و هم پيمانند. نمونه زنده آن در عصر ما پيمانهائى است كه قدرتهاى بزرگ و شياطين زمان ما با سران دولتهائى كه به آنها وابسته اند امضا مى كنند، و بارها ديده ايم اين دولتهاى وابسته كه همه چيز خود را در طبق اخلاص ‍ گذارده و نثار آن حاميان شيطان صفت كرده اند در حوادث سخت كاملا تنها مانده ، و از همه جا

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۴۴

رانده شده اند، و اينجاست كه به عمق پيام قرآنى آشناتر مى شويم كه مى گويد: «كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انى برى ء منك انى اخاف الله رب العالمين »: «كار آنها مانند شيطان است كه به انسان گفت كافر شو و هنگامى كه كافر شد گفت من از تو بيزارم ، من از خداوندى كه پروردگار عالميان است بيم دارم »!

داستان حيرت انگيز بر صيصاى عابد

بعضى از مفسران و ارباب حديث در ذيل اين آيات روايتى پرمعنى از عابدى از بنى اسرائيل بنام «برصيصا» نقل كرده اند كه مى تواند درس بزرگى براى همه افراد باشد تا هرگز با طناب پوسيده شيطان و منافقان به چاه نروند كه رفتن همان ، و سرنگون شدن در قعر چاه همان ! و خلاصه داستان چنين است : در ميان بنى اسرائيل عابدى بود بنام «برصيصا» كه زمانى طولانى عبادت كرده بود، و به آن حد از مقام قرب رسيده بود كه بيماران روانى را نزد او مى آوردند و با دعاى او سلامت خود را باز مى يافتند، روزى زن جوانى را از يك خانواده با شخصيت به وسيله برادرانش نزد او آوردند، و بنا شد مدتى بماند تا شفا يابد، شيطان در اينجا به وسوسه گرى مشغول شد، و آنقدر صحنه را در نظر او زينت داد تا آن مرد عابد به او تجاوز كرد! چيزى نگذشت كه معلوم شد آن زن باردار شده (و از آنجا كه گناه هميشه سرچشمه گناهان عظيمتر است ) زن را به قتل رسانيد، و در گوشه اى از بيابان دفن كرد! برادرانش از اين ماجرا با خبر شدند كه مرد عابد دست به چنين جنايت هولناكى زده ، اين خبر در تمام شهر پيچيد، و به گوش امير رسيد، او با گروهى

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۴۵

از مردم حركت كرد تا از ماجرا با خبر شود، هنگامى كه جنايات عابد مسلم شد او را از عبادتگاهش فروكشيدند، پس از اقرار به گناه دستور داد او را به دار بياويزند، هنگامى كه بر بالاى چوبه دار قرار گرفت شيطان در نظرش مجسم شد، گفت : من بودم كه تو را به اين روز افكندم ! و اگر آنچه را مى گويم اطاعت كنى موجبات نجات تو را فراهم خواهم كرد! عابد گفت چه كنم ؟ گفت : تنها يك سجده براى من كن كافى است ! عابد گفت : در اين حالتى كه مى بينى توانائى ندارم ، شيطان گفت : اشاره اى كفايت مى كند، عابد با گوشه چشم ، يا با دست خود، اشاره اى كرد و سجده به شيطان آورد و در دم جان سپرد و كافر از دنيا رفت !. آرى چنين است سرانجام وسوسه هاى شياطين ، و منافقانى كه در خط آنها هستند.

آنچه بايد از پيش فرستاد

در آيات فوق روى اين مساءله تكيه شده بود كه انسان بايد بنگرد تا كدامين ذخيره را از پيش براى فرداى قيامت خود فرستاده است «و لتنظر نفس ما قدمت لغد» و در حقيقت سرمايه اصلى انسان در صحنه قيامت كارهائى است كه از پيش فرستاده ، و گرنه غالبا كسى به فكر انسان نيست كه براى او چيزى بعد از مرگ او بفرستد، و يا اگر بفرستند ارزش زيادى ندارد. لذا در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم كه فرمود در راه خدا انفاق كنيد هر چند به اندازه يك من خرما يا كمتر، و يا يك مشت و يا كمتر باشد

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۴۶

و يا حتى به نيمى از يكدانه خرما! و اگر كسى آن را هم نيابد با سخنان پاكيزه دلهائى را شاد كند، چرا كه در قيامت هنگامى كه در پيشگاه خدا قرار مى گيريد به شما مى فرمايد آيا درباره تو چنين و چنان نكردم ؟ آيا گوش و چشم در اختيارت قرار ندادم ؟ آيا مال و فرزند به تو نبخشيدم ؟ و بنده عرض مى كند: آرى ، و در اينجا خداوند متعال مى گويد: پس نگاه كن ببين چه براى خود از قبل فرستاده اى ؟ فينظر قدامه و خلفه و عن يمينه و عن شماله فلا يجد شيئا يقى به وجهه من النار!: «او نگاهى به پيش و پشت سر و طرف راست و چپ مى افكند چيزى نمى يابد كه بتواند با آن صورتش را از آتش دوزخ حفظ كند»!. در حديث ديگرى مى خوانيم : پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) با بعضى از يارانش نشسته بود، گروهى از قبيله «مضر» وارد شدند كه شمشير بر كمر داشتند (و آماده جهاد در راه خدا بودند) اما لباس درستى در تن آنها نبود، هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آثار نيازمندى و گرسنگى را در چهره آنها ديد رنگ صورتش دگرگون شد، به مسجد آمد و بر فراز منبر رفت ، حمد و ثناى الهى بجا آورد و فرمود: خداوند اين آيه را در قرآن مجيد نازل كرده است : يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد... سپس افزود در راه خدا انفاق كنيد پيش از آنكه قدرت از شما سلب شود، و در راه خدا صدقه دهيد قبل از آنكه مانعى در اين راه ايجاد گردد، آنها كه دينار دارند از دينار، و آنها كه درهم دارند از درهم ، و آنها كه گندم و جو دارند از گندم و جو، چيزى از انفاق را كوچك نشمريد هر چند به نيمى از يك دانه خرما باشد. مردى از انصار برخاست و كيسه اى در دست مبارك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نهاد آثار خوشحالى و سرور در صورت حضرت نمايان شد، فرمود: هر كس سنت حسنه اى بگذارد، و مردم به آن عمل كنند پاداش ‍ آن و پاداش تمام كسانى كه به آن عمل

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۴۷

مى كنند نصيب او خواهد شد، بى آنكه چيزى از پاداش آنها كاسته شود، و هر كس سنت سيئه اى بگذارد گناه آن و گناه همه كسانى كه به آن عمل مى كنند بر او خواهد بود، بى آنكه از گناه آنها كاسته شود، مردم برخاستند آن كس كه دينار داشت دينار آورد، و آنكه درهم داشت درهم ، و هر كس طعام و چيز ديگرى داشت خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آورد، و به اين ترتيب مقدار قابل ملاحظه اى كمك نقدى و غير نقدى نزد حضرت جمع شد و در ميان آن نيازمندان تقسيم كرد. همين معنى در آيات ديگر قرآن كرارا مورد تاءكيد قرار گرفته از جمله در آيه ۱۱۰ سوره بقره مى خوانيم : و اقيموا الصلاة و آتوا الزكاة و ما تقدموا لانفسكم من خير تجدوه عند الله ان الله بما تعملون بصير: «نماز را بر پا داريد، و زكات را ادا كنيد، و هر كار خيرى را براى خود از پيش ‍ مى فرستيد آن را نزد خدا خواهيد يافت خدا نسبت به اعمال شما بينا است ».


→ صفحه قبل صفحه بعد ←