تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۲۵

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۱۳

آيه ۸-۱۰

آيه و ترجمه

لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَرِهِمْ وَ أَمْوَلِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضلاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِضوَناً وَ يَنصرُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ أُولَئك هُمُ الصدِقُونَ(۸) وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الايمَنَ مِن قَبْلِهِمْ يحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيهِمْ وَ لا يجِدُونَ فى صدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بهِمْ خَصاصةٌ وَ مَن يُوقَ شحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(۹) وَ الَّذِينَ جَاءُو مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لاخْوَنِنَا الَّذِينَ سبَقُونَا بِالايمَنِ وَ لا تجْعَلْ فى قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا رَبَّنَا إِنَّك رَءُوفٌ رَّحِيمٌ(۱۰) ترجمه : ۸ - اين اموال براى مهاجرانى است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند، آنها فضل الهى و رضاى او را مى طلبند، و خدا و رسولش را يارى مى كنند،

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۱۴

و آنها راستگويانند. ۹ - و براى كسانى كه در «دارالهجرة » (سرزمين مدينه ) و در خانه ايمان ، قبل از مهاجران ، مسكن گزيدند، آنها كسانى را كه به سويشان هجرت كنند دوست مى دارند و در دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى كنند، و آنها را بر خود مقدم مى دارند هر چند شديدا فقير باشند، كسانى كه خداوند آنها را از بخل و حرص نفس ‍ خويش بازداشته رستگارند. ۱۰ - و كسانى كه بعد از آنها آمدند و مى گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينه اى نسبت به مؤ منان قرار مده ، پروردگارا! تو مهربان و رحيمى . تفسير : سه گروه مهاجران و انصار و تابعان و صفات برجسته هر كدام اين آيات ادامه بحث آيات گذشته پيرامون مصارف ششگانه «فيى ء» (اموال و غنائمى كه از غير طريق جنگ عائد مسلمين مى شود) مى باشد، و در حقيقت تفسيرى براى يتيمان و مسكينها و ابن السبيل ها و بيش از همه تفسير «ابن السبيل » است ، چرا كه بيشترين رقم مسلمانان مهاجر را در آن روز آنها تشكيل مى دادند كه در وطن و بلاد خود مسكين نبودند اما به خاطر مهاجرت تهيدست شده بودند. مى فرمايد: «اين اموال براى مهاجرانى است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند» (للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم ). «آنها فضل خداوند و رضاى او را مى طلبند و خدا و رسولش را يارى مى كنند و آنها راستگويانند» (يبتغون فضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۱۵

اولئك هم الصادقون ). در اينجا سه وصف مهم براى مهاجران نخستين بيان كرده كه در «اخلاص » و «جهاد» و «صدق » خلاصه مى شود. نخست مساءله «ابتغاء فضل خدا و رضاى او» را مطرح مى كند كه بيانگر اين واقعيت است كه هجرت آنها نه براى دنيا و هواى نفس ، بلكه براى جلب خشنودى پروردگار و ثواب او بوده است . بنابراين «فضل » در اينجا به معنى «ثواب » است ، و «رضوان » همان خشنودى پروردگار است كه مرحله والاترى از تمناى ثواب مى باشد، همانگونه كه در آيات متعددى از قرآن نيز به همين معنى آمده ، از جمله در آيه ۲۹ سوره فتح در آنجا كه اصحاب رسول الله را با اين عبارت توصيف مى كند تراهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا: «آنها را پيوسته در حال ركوع و سجود مى بينى در حالى كه فضل خدا و رضاى او را مى طلبند». حتى تعبير به «فضل » ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه آنها اعمالشان را ناچيزتر از آن مى دادند كه استحقاق ثوابى بياورد بلكه ثواب را يك انعام الهى مى شمرند! جمعى از مفسران «فضل » را در اينجا به معنى رزق و روزى دنيا تفسير كرده اند چرا كه در بعضى از آيات ديگر قرآن نيز به همين معنى آمده ، ولى با توجه به اينكه مقام ، مقام بيان اخلاص مهاجران است اين معنى مناسب نيست ، بلكه مناسب همان پاداش الهى است . البته اين احتمال بعيد نيست كه فضل اشاره به نعمتهاى جسمانى بهشت باشد و رضوان به نعمتهاى معنوى و روحانى ولى هر چه هست مربوط به آخرت است نه دنيا. ديگر اينكه آنها پيوسته در خدمت آئين حق و يارى رسول او هستند و لحظه اى از جهاد در اين راه دست بر نمى دارند.

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۱۶

(توجه داشته باشيد جمله «ينصرون » فعل مضارع و دليل بر استمرار است ). به اين ترتيب آنها اهل سخن و ادعا نيستند، بلكه ايمان خود را با جهاد مستمر ثابت كرده اند. و در سومين مرحله آنها را به صدق و راستى توصيف كرده كه با توجه به گستردگى مفهوم اين تعبير، صداقت آنها را در همه چيز منعكس ‍ مى كند، هم در دعوى ايمان صادقند، هم در ادعاى محبت به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )، و هم در زمينه طرفدارى از آئين حق . ناگفته پيداست كه اين اوصاف براى ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در زمان نزول اين آيات است ، ولى مى دانيم كه در ميان آنها افرادى بودند كه بعدا تغيير مسير دادند و خود را از افتخارات بزرگ اين آيه محروم ساختند، همانند كسانى كه آتش جنگ «جمل » را در بصره و «صفين » را در شام روشن ساختند، و در برابر خليفه رسول الله كه به اتفاق مسلمين لازم الاطاعه بود قيام كردند، و خونهاى هزاران نفر مسلمان را بر خاك ريختند، افراد ديگرى مانند آنها. در آيه بعد به يكى ديگر از مصارف اين اموال پرداخته و در ضمن آن توصيف بسيار جالب و بليغى درباره طايفه انصار مى كند، و بحثى را كه در آيه قبل درباره مهاجران بود با آن تكميل نموده ، مى فرمايد: ((و كسانى كه در دارالهجره (سرزمين مدينه ) و در خانه ايمان قبل از مهاجران مسكن گزيدند)) (و الذين تبؤ ا الدار و الايمان من قبلهم ). قابل توجه اينكه «تبؤ ا» از ماده «بواء» (بر وزن دواء) در اصل به معنى مساوات اجزاء مكان است ، و به تعبير ديگر صاف و مرتب كردن يك مكان

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۱۷

را «بواء» مى گويند، اين تعبير كنايه لطيفى است از اين معنى كه جمعيت انصار مدينه قبل از آنكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و مهاجران وارد اين شهر شوند زمينه هاى هجرت را فراهم كردند، و همانگونه كه تاريخ مى گويد آنها دو بار در عقبه (گردنه اى نزديك مكه ) آمده ، و مخفيانه با پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بيعت كردند، و به صورت مبلغانى به سوى مدينه بازگشتند، و حتى يكى از مسلمانان مكه را بنام «مصعب بن عمير» به عنوان مبلغ همراه خود به مدينه آوردند تا افكار عمومى را براى هجرت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آماده سازند. بنابراين نه تنها خانه هاى ظاهرى را آماده پذيرائى مهاجران كردند كه خانه دل و جان و محيط شهر خود را تا آنجا كه مى توانستند آماده ساختند. تعبير «من قبلهم » نشان مى دهد كه اينها همه قبل از هجرت مسلمانان مكه بوده است ، و مهم همين است . مطابق اين تفسير انصار مدينه نيز جزء مستحقين اين اموال بودند، و اين منافات با آنچه از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شده است كه تنها به دو يا سه نفر از طايفه انصار از اموال بنى نضير بخشيد، ندارد، زيرا ممكن است در ميان انصار افراد مسكين و فقير غير از آن چند نفر نبوده ، در حالى كه شرط قبول اين اموال فقر و نياز بوده است ، به عكس ‍ مهاجرين كه اگر هم مصداق فقير نبوده اند مصداق «ابن السبيل » محسوب مى شدند. سپس به سه توصيف ديگر كه بيانگر كل روحيات انصار مى باشد پرداخته ، چنين مى گويد: «آنها چنان هستند كه هر مسلمانى را به سوى آنها هجرت كند دوست دارند» (يحبون من هاجر اليهم ).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۱۸

و در اين زمينه تفاوتى ميان مسلمانان از نظر آنها نيست ، بلكه مهم نزد آنان مساءله ايمان و هجرت است ، و اين دوست داشتن يك ويژگى مستمر آنها محسوب مى شود. «ديگر اينكه آنها در درون سينه هاى خود نيازى نسبت به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى كنند» (و لا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا). نه چشم داشتى به غنائمى كه به آنها داده شده است دارند، و نه نسبت به آنها حسد مى ورزند و نه حتى در درون دل احساس نياز به آنچه به آنها اعطا شده مى كنند، و اصلا اين امور به خيال آنها نمى گذرد، و اين نهايت بلند نظرى و بزرگوارى انصار را نشان مى دهد. و در مرحله سوم مى افزايد: «آنها مهاجران را بر خود مقدم مى دارند هر چند شديدا فقير باشند» (و يؤ ثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة ). و به اين ترتيب «محبت » و «بلندنظرى » و «ايثار» سه ويژگى پُرافتخار آنها است . مفسران در شاءن نزول اين آيه داستانهاى متعددى نقل كرده اند، «ابن عباس » مى گويد، پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) روز پيروزى بر يهود بنى نضير به انصار فرمود: «اگر مايل هستيد اموال و خانه هايتان را با مهاجران تقسيم كنيد، و در اين غنائم با آنها شريك شويد، و اگر مى خواهيد اموال و خانه هايتان از آن شما باشد و از اين غنائم چيزى به شما داده نشود»؟!

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۱۹

انصار گفتند: هم اموال و خانه هايمان را با آنها تقسيم مى كنيم ، و هم چشم داشتى به غنائم نداريم ، و مهاجران را بر خود مقدم مى شمريم ، آيه فوق نازل شد و اين روحيه عالى آنها را ستود. در حديث ديگرى مى خوانيم : كسى خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آمد و عرض كرد: گرسنه ام ، پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله ) دستور داد از منزل غذائى براى او بياورند، ولى در منزل حضرت غذا نبود، فرمود: چه كسى امشب اين مرد را ميهمان مى كند؟ مردى از انصار اعلام آمادگى كرد، و او را به منزل خويش برد، اما جز مقدار كمى غذا براى كودكان خود چيزى نداشت ، سفارش كرد غذا را براى ميهمان بياوريد، و چراغ را خاموش كرد و به همسرش گفت : كودكان را هرگونه ممكن است چاره كن تا خواب روند، سپس زن و مرد بر سر سفره نشستند و بى آنكه چيزى از غذا در دهان بگذارند دهان خود را تكان مى دادند، ميهمان گمان كرد آنها نيز همراه او غذا مى خورند، و به مقدار كافى خورد و سير شد، و آنها شب گرسنه خوابيدند، صبح خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آمدند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نگاهى به آنها كرد و تبسمى فرمود (و بى آنكه آنها سخنى بگويند) آيه فوق را تلاوت كرد و ايثار آنها را ستود. در رواياتى كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده مى خوانيم : ميزبان على (عليه السلام ) و كودكان فرزندان او، و كسى كه كودكان را گرسنه خواباند بانوى اسلام فاطمه زهرا (عليه السلام ) بود. بايد توجه داشت كه داستان اول ممكن است شاءن نزول آيه باشد، ولى دومى نوعى تطبيق پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) است كه در مورد اين ميهمانى ايثارگرانه آيه را تلاوت فرمود، بنابراين نزول آيات در مورد انصار منافاتى با ميزبان بودن على (عليه السلام ) ندارد.

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۲۰

بعضى نيز نوشته اند اين آيه در مورد جنگجويان احد نازل شده كه هفت نفر از آنها سخت تشنه و مجروح بودند، كسى آبى به مقدار نوشيدن يكنفر آورد و سراغ هر يك رفت به ديگرى حواله داد، و او را بر خود مقدم شمرد، و سرانجام همگى تشنه جان سپردند و خداوند اين ايثارگرى آنها را ستود. ولى روشن است كه اين آيه در داستان «بنى نضير» نازل شده ، اما به خاطر عموميت مفهوم آن قابل تطبيق بر موارد مشابه است . و در پايان آيه براى تاءكيد بيشتر روى اين اوصاف كريمه ، و بيان نتيجه آن مى افزايد: «و كسانى كه خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خويش ‍ بازداشته ، رستگارانند» (و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون ). «شح » چنانكه «راغب » در «مفردات » مى گويد به معنى بخل تواءم با حرص است كه به صورت عادت در آيد. «يوق » از ماده «وقاية » گرچه به صورت فعل مجهول است اما پيداست كه فاعل آن در اينجا خدا است ، يعنى هر كس خداوند او را از اين صفت مذموم نگاهدارى كند رستگار است . در حديثى مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) به يكى از اصحاب خود فرمود: اتدرى ما الشحيح : «آيا ميدانى شحيح كيست »؟! او در جواب عرض مى كند: هو البخيل : «منظور بخيل است ». امام فرمود: الشح اشد من البخل ، ان البخيل يبخل بما فى يده ، و الشحيح يشح بما فى ايدى الناس و على ما فى يده ، حتى لايرى فى ايدى الناس شيئا الاتمنى ان يكون له بالحل و الحرام ، و لايقنع بما رزقه الله عز و جل !: «شح از بخل شديدتر است ، ((بخيل » كسى است كه در مورد آنچه دارد

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۲۱

بخل مى ورزد، ولى «شحيح » هم نسبت به آنچه در دست مردم است بخل مى ورزد و هم آنچه خود در اختيار دارد، تا آنجا كه هر چه را در دست مردم ببيند آرزو مى كند آنرا به چنگ آورد، خواه از طريق حلال باشد يا حرام و هرگز قانع به آنچه خداوند به او روزى داده نيست )). در حديث ديگرى مى خوانيم : لايجتمع الشح و الايمان فى قلب رجل مسلم !، و لايجتمع غبار فى سبيل الله و دخان جهنم فى جوف رجل مسلم !: «بخل و حرص و ايمان در قلب مرد مسلمان جمع نمى شود، همانگونه كه غبار راه جهاد و دود جهنم در درون يك انسان مجتمع نمى گردد». كوتاه سخن اينكه : از آيه فوق به خوبى استفاده مى شود كه ترك بخل و حرص انسان را به رستگارى مى رساند، در حالى كه آلودگى به اين صفت مذموم كاخ سعادت انسان را ويران مى سازد. در آخرين آيه مورد بحث سخن از گروه سومى از مسلمين به ميان مى آورد كه با الهام از قرآن مجيد در ميان ما به عنوان «تابعين » معروف شده اند، و بعد از مهاجران و انصار كه در آيات قبل سخن از آنها به ميان آمد سومين گروه عظيم مسلمين را تشكيل مى دهند. مى فرمايد: «و كسانى كه بعد از آنها آمدند مى گويند: پروردگارا! ما و برادران ما را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينه اى نسبت به مؤ منان قرار مده ، پروردگارا! تو مهربان و رحيمى » (و الذين جاؤ ا من بعدهم يقولون ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان و لاتجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا انك رؤ ف رحيم ).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۲۲

گرچه بعضى از مفسران مفهوم اين جمله را محدود به كسانى كرده اند كه بعد از پيروزى اسلام و فتح مكه به مسلمانان پيوستند، ولى هيچ دليلى بر اين محدوديت نيست ، بلكه تمام مسلمين را تا دامنه قيامت شامل مى شود، و به فرض كه آيه ناظر به آن گروه خاص باشد از نظر ملاك و معيار و نتيجه عموميت دارد، و به اين ترتيب آيات سه گانه فوق تمام مسلمين عالم را كه در سه عنوان «مهاجرين » و «انصار» و «تابعين » خلاصه مى شوند شامل مى گردد. جمله «و الذين جاؤ ا ...» ظاهرا عطف بر «للفقراء المهاجرين » است و بيانگر اين واقعيت مى باشد كه اموال «فيى ء» منحصر به نيازمندان مهاجرين و انصار نيست ، بلكه ساير نيازمندان مسلمين را در طول تاريخ شامل مى شود. اين احتمال نيز داده شده كه جمله مستقلى باشد (به اين ترتيب كه و الذين جاؤ ا مبتدا و يقولون خبر است ) ولى تفسير اول با توجه به هماهنگى آن با آيات قبل مناسبتر به نظر مى رسد. قابل توجه اينكه در اينجا نيز اوصاف سه گانه اى براى تابعين ذكر مى كند: نخست اينكه آنها به فكر اصلاح خويش و طلب آمرزش و توبه در پيشگاه خداوندند. ديگر اينكه نسبت به پيشگامان در ايمان همچون برادران بزرگترى مى نگرند كه از هر نظر مورد احترامند، و براى آنها نيز تقاضاى آمرزش از پيشگاه خداوند مى كنند. سوم اينكه آنها مى كوشند هر گونه كينه و دشمنى و حسد را از درون دل خود بيرون بريزند، و از خداوند رؤ ف و رحيم در اين راه يارى مى طلبند، و به اين ترتيب «خودسازى » و «احترام به پيشگامان در ايمان » و «دورى از كينه

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۲۳

و حسد» از ويژگيهاى آنها است . «غل » (بر وزن سل ) چنانكه قبلا نيز گفته ايم در اصل به معنى نفوذ مخفيانه چيزى است ، و لذا به آب جارى در ميان درختان «غلل » مى گويند، و از آنجا كه حسد و عداوت و دشمنى به طرز مرموزى در قلب انسان نفوذ مى كند به آن «غل » گفته شده ، بنابراين «غل » تنها به معنى «حسد» نيست بلكه مفهوم وسيعى دارد كه بسيارى از صفات مخفى و زشت اخلاقى را شامل مى شود. تعبير به «اخوان » (برادران ) و استمداد از خداوند رؤ ف و رحيم در پايان آيه همه حاكى از روح محبت و صفا و برادرى است كه بر كل جامعه اسلامى بايد حاكم باشد و هر كس هر نيكى را مى خواهد تنها براى خود نخواهد، بلكه تلاشها و تقاضاها همه به صورت جمعى و براى جمع انجام گيرد، و هر گونه كينه و عداوت و دشمنى و بخل و حرص و حسد از سينه ها شسته شود و اين است يك جامعه اسلامى راستين .

نكته :

صحابه در ميزان قرآن و تاريخ در اينجا بعضى از مفسران بدون توجه به اوصافى كه براى هر يك از «مهاجران » و «انصار» و «تابعين » در آيات فوق آمده باز اصرار دارند كه همه «صحابه » را بدون استثنا پاك و منزه بشمرند، و كارهاى خلافى كه احيانا در زمان خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) يا بعد از او از بعضى از آنان سر زده با ديده اغماض بنگرند، و هر كس را در صف مهاجران و انصار و تابعين قرار گرفته چشم بسته محترم و مقدس ‍ بدانند. در حالى كه آيات فوق پاسخ دندانشكنى به اين افراد مى دهد، و ضوابط

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۲۴

«مهاجران » راستين و «انصار» و «تابعين » را دقيقا معين مى كند. در مهاجران اخلاص ، و جهاد، و صدق را مى شمرد. و در «انصار» محبت نسبت به مهاجران ، و ايثار، و پرهيز از هر گونه بخل و حرص را ذكر مى كند. و در «تابعين » خودسازى و احترام به پيشگامان در ايمان ، و پرهيز از هر گونه كينه و حسد را بيان مى نمايد. با اين حال ما چگونه مى توانيم كسانى را كه فى المثل در جنگ جمل حضور يافتند، و روى امام خود شمشير كشيدند، نه اخوت اسلامى را رعايت كردند، و نه سينه ها را از غل و كينه و حسد و بخل پاك ساختند، و نه سبقت در ايمان على (عليه السلام ) را محترم شمردند محترم بشمريم و هر گونه انتقاد از آنها را گناه بدانيم و چشم بسته در برابر سخنان اين و آن تسليم شويم ؟! بنابراين ما در عين احترام به پيشگامان در خط ايمان پرونده اعمال آنها را چه در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله )، و چه در طوفانهاى شديدى كه بعد از او در جامعه اسلامى در گرفت ، دقيقا تحت بررسى قرار مى دهيم ، و بر اساس معيارهائى كه در همين آيات از قرآن دريافته ايم ، درباره آنها قضاوت و داورى مى كنيم ، پيوند خود را با آنها كه بر سر عهد و پيمان خود باقى ماندند محكم مى سازيم ، و از آنها كه در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) يا بعد از او رابطه خود را گسستند مى بريم ، اين است يك منطق صحيح و هماهنگ با حكم قرآن و عقل .

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۲۵

آيه ۱۱-۱۴

آيه و ترجمه

أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لاخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَبِ لَئنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطِيعُ فِيكمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصرَنَّكمْ وَ اللَّهُ يَشهَدُ إِنهُمْ لَكَذِبُونَ(۱۱) لَئنْ أُخْرِجُوا لا يخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئن قُوتِلُوا لا يَنصرُونهُمْ وَ لَئن نَّصرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الاَدْبَرَ ثُمَّ لا يُنصرُونَ(۱۲) لاَنتُمْ أَشدُّ رَهْبَةً فى صدُورِهِم مِّنَ اللَّهِ ذَلِك بِأَنهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ(۱۳) لا يُقَتِلُونَكمْ جَمِيعاً إِلا فى قُرًى محَصنَةٍ أَوْ مِن وَرَاءِ جُدُرِ بَأْسهُم بَيْنَهُمْ شدِيدٌ تحْسبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شتى ذَلِك بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ(۱۴)

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۲۶

ترجمه : ۱۱ - آيا منافقان را نديدى كه پيوسته به برادران كفارشان از اهل كتاب مى گفتند: هرگاه شما را (از وطن ) بيرون كنند ما هم با شما خواهيم بود، و سخن هيچكس را درباره شما اطاعت نخواهيم كرد، و اگر با شما پيكار شود ياريتان خواهيم كرد، و خداوند شهادت مى دهد كه آنها دروغگويانند! ۱۲ - اگر آنها را بيرون كنند با آنان بيرون نمى روند، و اگر با آنها پيكار شود ياريشان نخواهند كرد، و اگر ياريشان كنند پشت به ميدان كرده فرار مى كنند، سپس كسى آنها را يارى نمى كند. ۱۳ - وحشت از شما در دلهاى آنها بيش از ترس از خدا است ، اين به خاطر آن است كه آنها گروهى نادانند. ۱۴ - آنها هرگز با شما به صورت دستجمعى نمى جنگند جز در دژهاى محكم يا از پشت ديوارها! پيكارشان در ميان خودشان شديد است (اما در برابر شما ناتوانند) به ظاهرشان مينگرى آنها را متحد مى بينى در حالى كه دلهاى آنها پراكنده است اين به خاطر آن است كه قومى بيعقلند! شان نزول : بعضى از مفسران شان نزولى براى آيات فوق نقل كرده اند كه خلاصه اش ‍ چنين است : جمعى از منافقان مدينه مانند «عبد الله بن ابى » و يارانش مخفيانه كسى را به سراغ يهود «بنى نضير» فرستادند و گفتند: شما محكم در جاى خود بايستيد، از خانه هاى خود بيرون نرويد، و دژهاى خود را محكم سازيد، ما دو هزار نفر ياور از قوم خود و ديگران داريم و تا آخرين نفس با شما هستيم ، طايفه بنى قريظه و ساير هم پيمانهاى شما از قبيله غطفان نيز با شما همراهى مى كنند. همين امر سبب شد كه يهود بنى نضير بر مخالفت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) تشويق

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۲۷

شوند، اما در اين هنگام يكى از بزرگان «بنى نضير» بنام «سلام »به «حيى بن اخطب » كه سرپرست برنامه هاى «بنى نضير» بود گفت : اعتنائى به حرف «عبد الله بن ابى » نكنيد، او مى خواهد تو را تشويق به جنگ محمد (صلى اللّه عليه و آله ) كند، و خودش در خانه بنشيند و شما را تسليم حوادث نمايد «حييى » گفت : ما جز دشمنى محمد (صلى اللّه عليه و آله ) و پيكار با او چيزى را نمى شناسيم ، «سلام » در پاسخ او گفت : به خدا سوگند من مى بينم سرانجام ما را از اين سرزمين بيرون مى كنند، و اموال و شرف ما بر باد مى رود كودكان ما اسير، و جنگجويان ما كشته مى شوند. آيات فوق سرانجام اين ماجرا را بازگو مى كند. بعضى معتقدند اين آيات قبل از ماجراى يهود «بنى نضير» نازل شده و حكايت از حوادث آينده اين ماجرا مى كند، و به همين دليل آن را از خبرهاى غيبى قرآن مى شمرند. لحن آيات كه به صورت فعل مضارع ذكر شده گرچه اين نظر را تاييد مى كند ولى پيوند اين آيات با آيات پيشين كه بعد از ماجراى شكست بنى نضير و تبعيد آنها نازل گرديده نشان مى دهد كه اين آيات نيز بعد از اين ماجرا نازل شده و تعبير به فعل مضارع به عنوان حكايت حال است (دقت كنيد). تفسير : نقش منافقان در فتنه هاى يهود بعد از بيان ماجراى طايفه يهود «بنى نضير» در آيات گذشته ، و شرح

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۲۸

حال سه گروه از مؤ منان يعنى «مهاجرين » و «انصار» و «تابعين » با ويژگيهاى هر كدام ، در آيات مورد بحث به شرح حال گروه ديگرى يعنى منافقان و نقش آنها در اين ماجرا مى پردازد، تا وضع حال همه را در مقايسه با يكديگر روشنتر سازد، و اين روش قرآن است كه براى معرفى گروهها آنها را در مقايسه با يكديگر قرار مى دهد. نخست روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) كرده مى فرمايد: «آيا منافقان را نديدى كه پيوسته به برادران كفارشان از اهل كتاب مى گفتند: اگر شما را از وطن بيرون كنند ما هم با شما خواهيم بود، و سخن هيچكس را درباره شما اطاعت نخواهيم كرد، و اگر هم با شما پيكار شود شما را يارى خواهيم كرد» (الم تر الى الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا من اهل الكتاب لئن اخرجتم لنخرجن معكم و لانطيع فيكم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصركم ). و به اين ترتيب اين گروه از منافقان به طايفه يهود سه مطلب را قول دادند كه در همه دروغ مى گفتند: نخست اينكه اگر شما را از اين سرزمين بيرون رانند ما هم بعد از شما در اينجا نمى مانيم تا جاى خالى شما را ببينيم ! ديگر اينكه اگر دستورى بر ضد شما صادر شود از هر كس و هر مقام باشد، نه حالا، هيچوقت اطاعت نمى كنيم ! سوم اينكه اگر پاى كارزار به ميان آيد ما دوش به دوش شما ايستاده ايم ، و در يارى شما هيچگونه ترديدى به خود راه نمى دهيم ! آرى اينها قولهائى بود كه منافقان قبل از اين ماجرا به يهود دادند، ولى حوادث بعد نشان داد كه همه دروغ بود. و به همين دليل قرآن با صراحت مى گويد: «خداوند شهادت مى دهد كه آنها دروغگويانند» (و الله يشهد انهم لكاذبون ).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۲۹

چه تعبير تكان دهنده اى كه با انواع تاكيدها همراه است ، ذكر خداوند به عنوان شاهد و گواه ، و آوردن جمله به صورت جمله اسميه ، و نيز استفاده از «ان » و «لام تاءكيد» همه نشان مى دهد كه «دروغ » و «نفاق » چنان به هم آميخته است كه جدائى در ميان اين دو ممكن نيست ، هميشه منافقان دروغگو بوده اند، و غالبا دروغگويان منافقند. تعبير به «اخوانهم » (برادرانشان ) نشان مى دهد كه رابطه و پيوند بسيار نزديكى ميان «منافقان » و «كفار» است ، همانگونه كه در آيات قبل روى رابطه اخوت در ميان مؤ منان تكيه شده بود با اين تفاوت كه مؤ منان در اخوت خود صادقند، و لذا از هيچگونه ايثار و فداكارى مضايقه نمى كنند و به عكس منافقان هيچگونه وفادارى و همدردى ندارند، و در سختترين لحظات دست از برادران خود بر مى دارند و اين است تفاوت اخوت مؤ منان و كافران . جمله و «لانطيع فيكم احدا ابدا» (ما هرگز سخن هيچكس را در مورد شما اطاعت نخواهيم كرد) اشاره به اين است كه توصيه ها و هشدارها و اخطارهاى محمد را در مورد شما كاملا ناديده خواهيم گرفت . سپس براى توضيح بيشتر درباره دروغگوئى آنها مى افزايد: «اگر يهود را بيرون كنند اين منافقان با آنها بيرون نمى روند» (لئن اخرجوا لايخرجون معهم ). «و اگر با آنها پيكار شود ياريشان نخواهند كرد» (و لئن قوتلوا لاينصرونهم ). «و به فرض كه به گفته خود عمل كنند و به ياريشان برخيزند به زودى پشت به ميدان كرده فرار مى كنند»! (و لئن نصروهم ليولن الادبار). «و بعد از آن هرگز يارى نخواهند داشت » (ثم لاينصرون ).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۳۰

لحن قاطع و كوبنده اين آيات لرزه بر اندام هر منافق و مخالفى مى افكند، به خصوص اينكه آيه گرچه در مورد خاصى نازل شده ولى به طور مسلم مخصوص آن نيست ، اين يك اصل كلى است در رابطه «منافقان » با «ساير دشمنان اسلام » و همكارى نزديك آنان با يكديگر و وعد وعيدهائى كه به هم مى دهند، و بى پايه بودن تمام اين قول و قرارها است . اين امر نه تنها در گذشته تاريخ اسلام رخ داد كه امروز هم نمونه هاى زنده آن را در همكارى منافقان در كشورهاى اسلامى با دشمنان اسلام به چشم مى بينيم ، و در فردا و فرداها نيز صادق است ، و مسلما اگر مؤ منان راستين به وظائف خود عمل كنند بر آنها پيروز خواهند شد و نقشه هاشان نقش بر آب مى گردد. در آيه بعد به تشريح علت اين شكست پرداخته ، مى گويد: «وحشت از شما در دلهاى آنها بيش از خوف از خدا است » (لانتم اشد رهبة فى صدورهم من الله ). چون از خدا نمى ترسند از همه چيز وحشت دارند، مخصوصا از دشمنان مؤ من و مقاومى چون شما. «اين به خاطر آن است كه آنها گروهى نادان هستند» (ذلك بانهم قوم لايفقهون ). رهبة در اصل به معنى ترسى است كه تواءم با اضطراب و پرهيز باشد، و در حقيقت ترس و وحشتى است عميق و ريشه دار كه آثار آن در عمل ظاهر گردد. گرچه آيه فوق در مورد يهود «بنى نضير» و عوامل شكست آنها در برابر مسلمين نازل شده ولى محتواى آن يك حكم كلى و عمومى است ، چرا كه در قلب

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۳۱

انسان هرگز دو خوف با هم جمع نمى شود، ترس از خدا، و ترس از ما سوى الله ، زيرا همه چيز مسخر فرمان خدا است ، و هر كس از خدا بترسد و از قدرت او آگاه باشد دليلى ندارد كه از غير او ترسان باشد، و سرچشمه همه اين بدبختيها جهل و نادانى و عدم درك حقيقت توحيد است . اگر مسلمانان امروز به معنى واقعى كلمه ، «مسلمان » و «مؤ من » و «موحد» باشند نه تنها از قدرتهاى بزرگ نظامى و صنعتى دنياى امروز به خود وحشتى راه نمى دهند، بلكه آن قدرتها از آنها مى ترسند، چنانكه نمونه هاى زنده آنرا با چشم مى بينيم كه با آنهمه سلاح و وسائل پيشرفته باز از ملتى كوچك ولى مؤ من و از جان گذشته در وحشتند. نظير همين معنى در آيه ۱۵۱ سوره آل عمران نيز آمده است : سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب بما اشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا و ماواهم النار و بئس مثوى الظالمين : «به زودى در دلهاى كافران رعب و وحشت مى افكنيم ، چرا كه بدون دليل چيزهائى را براى خدا شريك قرار دادند، و جايگاه آنها آتش است ، و چه بد جايگاهى است قرارگاه ظالمان »! سپس به بيان نشانه روشنى از اين ترس درونى پرداخته ، مى افزايد: «آنها هرگز با شما به صورت دسته جمعى جز در دژهاى محكم يا از پشت ديوارها نمى جنگند، و از روياروئى با شما وحشت دارند» (لايقاتلونكم جميعا الا فى قرى محصنة او من وراء جدر). «قرى » جمع «قريه » به معنى آبادى است ، اعم از شهر يا روستا، و گاه به معنى انسانهاى مجتمع در يك محل نيز آمده است . «محصنة » از ماده «حصن » (بر وزن جسم ) به معنى دژ مى باشد، بنابراين «قرى محصنه » به آباديهائى گفته مى شود كه به وسيله برج و بارو يا

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۳۲

كندن خندق يا موانع ديگر از هجوم دشمن در امان است . «جدر» جمع «جدار» به معنى ديوار است ، و ريشه اصلى اين لغت به معنى ارتفاع و بلندى است . آرى آنها چون از دژ ايمان و توكل بر خدا بيرون هستند جز در پناه ديوارها و قلعه هاى محكم جراءت جنگ و روياروئى با مؤ منان ندارند!. سپس مى افزايد: اما اين نه بخاطر آن است كه آنها افرادى ضعيف و ناتوان و ناآگاه به فنون جنگند «بلكه به هنگامى كه درگيرى در ميان خودشان رخ مى دهد پيكارشان شديد است » (باسهم بينهم شديد). اما در برابر شما صحنه دگرگون مى شود، و رعب و وحشت و اضطراب عجيبى بر آنها حكمفرما مى گردد. البته اين نيز تقريبا يك اصل كلى است در مورد پيكار همه اقوام بى ايمان در ميان خودشان ، و سپس پيكار با مؤ منان و نمونه هاى آنرا در تاريخ معاصر كرارا ديده ايم كه وقتى افراد بيخبر از خدا به جان هم افتاده ، چنان محكم يكديگر را كوبيده اند كه انسان در جنگجوئى آنها شك نمى كند، اما هنگامى كه در مقابل گروهى مؤ من و آماده «شهادت فى سبيل الله » قرار مى گيرند فورا خود را به پشت سلاحها و سنگرها و دژهاى مستحكم مى كشند و وحشت سر تا پاى آنها را فرامى گيرد، و به راستى اگر مسلمانان ، ايمان و ارزشهاى اسلامى را زنده و حاكم كنند باز در مقابل دشمنان از چنين عامل برترى برخوردار خواهند بود. و در ادامه همين آيه ، به عامل ديگرى براى شكست و ناكامى آنها پرداخته ، مى فرمايد: «به ظاهر آنها كه مينگرى آنها را متحد و متفق تصور مى كنى ، در حالى كه دلهاى آنها پراكنده است ، و اين به دليل آن است كه قومى هستند نا آگاه و فاقد تعقل » (تحسبهم جميعا و قلوبهم شتى ذلك بانهم قوم لايعقلون ). «شتى » جمع «شتيت » يعنى «متفرق ».

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۵۳۳

راستى كه قرآن در تحليل مسائل بسيار دقيق و الهام بخش است ، مى گويد: «تفرقه و نفاق درونى » ناشى از «جهل و بيخبرى و نادانى » است ، چرا كه «جهل » عامل شرك است ، و شرك عامل پراكندگى ، و پراكندگى سبب شكست ، و به عكس علم عامل توحيد در عقيده و عمل و اتفاق و هماهنگى است كه آنهم به نوبه خود سرچشمه پيروزيها است . و به اين ترتيب انسجام ظاهرى افراد بى ايمان و پيمان وحدت نظامى و اقتصادى آنها هرگز نبايد ما را فريب دهد، چرا كه در پشت اين پيمانها و شعارهاى وحدت ، دلهاى پراكندهاى قرار دارد، و دليل آن هم روشن است ، زيرا هر كدام حافظ منافع مادى خويشند، و مى دانيم منافع مادى هميشه در تضاد است ، در حالى كه وحدت و انسجام مؤ منان بر اساس ‍ اصولى است كه تضاد در آن راه ندارد، يعنى اصل ايمان و توحيد و ارزشهاى الهى ، بنابراين هر جا شكست و ناكامى دامن مسلمين را بگيرد طبق آيات فوق دليلش اين است كه از حقيقت ايمان فاصله گرفته اند و تا باز نگردند وضع آنها دگرگون نخواهد شد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←