تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۰

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۲۸ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



نفى شريك براى خداى سبحان با بيان اينكه شريك ادعايى فرعونيان براى خدا، نه دردنيا و نه درآخرت دعوتى ندارد

لا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنى إِلَيْهِ لَيْس لَهُ دَعْوَةٌ فى الدُّنْيَا وَ لا فى الاَخِرَةِ ... كلمه ((لا جرم (( به معناى ((حقا(( و يا به معناى ((لابد(( است . و مفاد آيه اين است كه : مى خواهد حجت اقامه كند بر اينكه آنچه شما مرا به سويش مى خوانيد اله نيست و اين حجت را از اين راه اقامه مى كند كه خدايان شما دعوتى ندارند. و اين خود تاءييد كلام سابقش نيز هست ، كه گفت : مرا دعوت مى كنيد براى خدا شريكى بگيرم كه علمى به شركت او ندارم ، چون اگر خدايان مشركين دعوت مى داشتند، مؤ من آل فرعون هم به خدايى آنها علم پيدا مى كرد. و معناى آيه اين است كه : بروشنى ثابت شد كه آنچه شما مرا به سويش ‍ مى خوانيد و نامش را شريك خداى سبحان مى گذاريد، هيچ دعوتى در دنيا ندارد، چون سابقه ندارد كه پيغمبرى به سوى مردم فرستاده باشد تا مردم را به پرستش او دعوت كند و نيز در آخرت هم دعوتى ندارد، چون احدى از خلق به سوى او برنمى گردد. بخلاف آن خدايى كه من شما را به سويش مى خوانم كه هم در دنيا دعوت دارد و هم در آخرت و آن خداى سبحان است كه در دنيا انبيا و رسولان متصدى ابلاغ دعوت اويند و از طرف او مبعوثند و از ناحيه او مؤ يد به حجتها و معجزاتند و در آخرت هم مردم به سويش باز مى گردند، تا در بينشان فصل قضا كند، همچنان كه درباره دعوت آخرت خودش فرموده : ((يوم يدعوكم فتستجيبون بحمده ((. و همان طور كه در ذيل آيه ((هو الّذى يريكم آياته (( گفتيم ، اين معنا مسلم و معلوم است كه ربوبيت بدون دعوت در دنيا و نظير آن دعوت در آخرت تمام نمى شود، و چون خدايى كه مؤ من آل فرعون مردم را به سوى او مى خواند، هم دعوت در دنيا دارد و هم در آخرت ، ناگزير اله تنها همو است ، نه آن بتهايى كه مشركين وى را به پرستش او مى خواندند، براى اينكه بتها نه در دنيا دعوت دارند و نه در آخرت ، پس ‍ اله نيستند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۰۷

((و ان مردنا الى اللّه والمسرفين هم اصحاب النار(( - اين جمله عطف است بر جمله ((ان ما تدعوننى ((، در نتيجه معنايش اين مى شود: ناگزير برگشتگاه ما به سوى خدا خواهد بود، پس بايد در برابر او تسليم شويم و طريقه او را پيروى كنيم و حدود عبوديتش را رعايت نماييم و ناگزير اسرافكاران كه از زى عبوديت تجاوز مى كنند - همين شما مردم هستيد - اصحاب دوزخند. پس آن خدايى كه من شما را به سويش مى خوانم ، مايه نجات شماست ، نه آنچه كه شما مرا بدان مى خوانيد. فَستَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكمْ وَ أُفَوِّض أَمْرِى إِلى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ صدر آيه شريفه ايشان را موعظه و تهديد مى كند و به عنوان نتيجه گيرى از جمله ((و ان مردنا الى اللّه ...(( مى گويد: حال كه به ناچار بايد به سوى خدا برگشت كنيم و حال كه عذاب خدا بر اسرافگران خواهد رسيد كه شما هم از آنهاييد، و هر چه امروز به شما مى گويم گوش ‍ نمى دهيد، پس همچنان باشيد تا به زودى وقتى كه عذاب را به چشم خود ببينيد متوجه گفته هاى من بشويد، آن وقت مى فهميد كه من خيرخواه شما بودم .

اشاره به مقامات سه گانه عبوديت : توكل ، تفويض و تسليم

((و افوض امرى الى اللّه (( - راغب كلمه ((تفويض (( را به معناى رد دانسته . و بنا به گفته وى تفويض امر به خدا، برگرداندن و واگذارى امر است به او، در نتيجه تفويض با توكل و تسليم قريب المعنى مى شود، چيزى كه هست اعتبارها مختلف است . و اگر آن را تفويض مى گويند به اين اعتبار است كه بنده خدا آنچه را كه به ظاهر منسوب به خودش است ، به خدا برمى گرداند و حال عبد در چنين وضعى حال كسى است كه بركنار باشد و هيچ امرى راجع به او نباشد و اگر توكلش مى خوانند به اين اعتبار است كه بنده خدا پروردگار خود را وكيل خود مى گيرد، تا هر تصرفى را كه خواست در امور او بكند و اگر تسليمش مى نامند، به اين اعتبار است كه بنده خدا رام و منقاد محض ‍ است در برابر هر اراده اى كه خداى سبحان درباره اش بكند، و هر كارى كه از او بخواهد بدون اينكه هيچ امرى را به خود نسبت دهد، اطاعت مى كند. پس تفويض و توكل و تسليم مقامات سه گانه اى هستند از مراحل عبوديت ، از همه پايينتر و سطحيتر توكل است و از آن دقيقتر و بالاتر تفويض و از آنهم دقيقتر و مهمتر تسليم است . ((ان اللّه بصير بالعباد(( - اين جمله ، واگذارى امر به خدا را تعليل مى كند كه چرا من امور خود را به خدا واگذار كردم ؟ و در اينكه فرمود: ((ان اللّه (( و نام خدا را برد، با اينكه مقتضاى ظاهر عبارت و سياق اين بود كه بفرمايد: ((انه بصير بالعباد((، براى اين است كه علت بصير بودن خدا را هم بيان كرده باشد، گويا گفته : خدا بيناى به حال بندگان است براى اينكه اللّه - عز اسمه - است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۰۸

فَوَقَاهُ اللَّهُ سيِّئَاتِ مَا مَكرُوا اين جمله تفريع و نتيجه تفويض امور است به خداى تعالى ، مى فرمايد: نتيجه واگذارى امورش به خدا اين شد كه خداى سبحان شر كفار و نقشه هاى شوم آنان را از وى بگردانيد. و در اين جمله اشاره اى هم به اين معنا هست كه كفار نسبت به او قصد سوء داشتند. و ليكن خداى تعالى شر آنها را دفع كرد. وَ حَاقَ بِئَالِ فِرْعَوْنَ سوءُ الْعَذَابِ ... أَشدَّ الْعَذَابِ يعنى به دنبال اين جريان عذابى سخت بر آل فرعون نازل شد. و بنابراين عبارت ((سوء العذاب (( از باب اضافه صفت به موصوف است . و اگر موصوف مزبور را با مصدر ((سوء(( توصيف كرد، و نفرمود ((عذاب سيى ء(( براى اين است كه در تعبير مبالغه كرده باشد. و منظور از آل فرعون پيروان اوست ، و چه بسا گفته مى شود آل فلانى و شامل خود آن شخص نيز مى شود. النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعة اءدخلوا ال فرعون اشد العذاب از ظاهر سياق برمى آيد كه مى خواهد كلمه ((سوء العذاب (( را معنا كند، نه اينكه جملهاى نو و ابتدايى باشد.

نكاتى درباره كيفيت و مراحل تعذيب فرعونيان در عالم برزخ و قيامت

و اين آيه شريفه در افاده چند نكته صريح است : اول اينكه : با آل فرعون اين طور معامله مى شود كه اول آنان را بر آتش عرضه مى كنند، و سپس ‍ آنان را در آن داخل مى كنند و اين هم پيداست كه داخل آتش شدن سختتر است ، از اينكه انسان را بر آتش عرضه كنند. نكته دوم اينكه : عرضه آنان بر آتش قبل از روز قيامت است كه در آن روز دوزخيان را داخل دوزخ مى كنند. پس معلوم مى شود عرضه كردن آل فرعون بر آتش ، در عالمى قبل از عالم قيامت صورت مى گيرد، و آن عالم برزخ است كه فاصله بين دنيا و آخرت است . نكته سوم اينكه شكنجه در برزخ با شكنجه در قيامت به وسيله يك چيز صورت مى گيرد، آنهم آتش است ، چيزى كه هست اهل برزخ از دور از آتش رنج مى برند، و اهل قيامت در داخل آن قرار مى گيرند. و در اينكه فرمود: ((غدوا و عشيا(( اشاره است به اينكه عرضه كفار بر آتش پشت سر هم واقع مى شود، و لا ينقطع ادامه مى يابد. و اى بسا اين استفاده هم بشود، كه اهل برزخ از آنجا كه به كلى از نداى منقطع نشده اند، مانند اهل دنيا صبح و شام دارند. و در عبارت ((و يوم تقوم الساعة اءدخلوا(( به منظور كوتاه گويى چيزى حذف شده و تقدير آن ((و يوم تقوم الساعة قيل ادخلوا آل فرعون اشد العذاب (( است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۰۹

محاجه ضعفاء آل فرعون با اقوياءشان درباره آتش جهنم و پاسخ آنها

وَ إِذْ يَتَحَاجُّونَ فى النَّارِ فَيَقُولُ الضعَفَؤُا لِلَّذِينَ استَكبرُوا ... بَينَ الْعِبَادِ سياق آيه اين نكته را افاده مى كند كه ضمير در جمله ((يتحاجون (( به آل فرعون بر مى گردد، دليل ديگرش هم تغيير سياق در جمله ((و قال الّذين فى النار(( است . و معنايش اين است كه : عذاب سوء بر آل فرعون وقتى نازل شد كه در آتش محاجه مى كردند و يا اين است كه : به ياد آر از بدى عذاب آل فرعون ، وقتى كه در آتش محاجه مى كنند. ضعفاى ايشان به اقوياى متكبر مى گويند: ما در دنيا تابع شما بوديم ، و لازمه اش اين است كه شما در مواقع حاجت به كمك ما بشتابيد و در شدايد يارى مان كنيد و هيچ حاجت و شدتى شديدتر از وضعى كه امروز داريم نيست ، حال آيا مى توانيد كارى براى ما بكنيد و مقدارى از اين آتش و عذاب را از ما برداريد؟ توقع نداريم كه همه اين عذاب را برداريد، بلكه مقدارى را هم برداريد ما قانعيم . اين سخن از ايشان در حقيقت ظهور (ملكه ) تملقى است كه در دنيا نسبت به اقويا و بزرگان خود داشتند كه در هر شدتى به آنها پناهنده مى شدند، نه به خداى تعالى و گرنه اگر ظهور قهرى آن ملكه نباشد، چگونه چنين درخواستى مى كنند، با اينكه مى دانند كه خود اقويا گرفتارترند و در وضعى و روزگارى قرار دارند كه هيچ كس به درد هيچ كس نمى خورد، روزى كه امر همه به دست خداست ، و از اينگونه ظهورها نظائرى در قرآن كريم از مردم دوزخ حكايت شده ، مثل اينكه در آنجا همان دروغگويى دنيا را از سر مى گيرند و سوگند دروغ مى خورند، و كارهايى كه كرده اند حاشا مى كنند و يكديگر را تكذيب مى نمايند و از اين قبيل اظهارات كه همه از باب ظهور ملكات دنيوى است . قَالَ الَّذِينَ استَكبرُوا إِنَّا كلُّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَينَ الْعِبَادِ اين آيه پاسخى است كه اقويا به ضعفا مى دهند، حاصلش اين است كه : امروز روز جزا است ، نه روز عمل ، امروز همه اسباب از تاءثير افتاده اند، آن خيالهايى كه ما در دنيا درباره خود مى كرديم و خود را قوى و نيرومند مى پنداشتيم همه بيهوده شد، امروز حال ما و حال شما يكى است ، چون مى بينيد كه هر دو طايفه در آتشيم . پس اينكه گفتند: ((انا كل فيها ان اللّه قد حكم بين العباد(( مفادش ‍ اين است كه : ظهور حكم الهى احكام ساير اسباب و تاءثيرهاى آنها را باطل كرد و ما و شما در سرنوشتى برابر قرار گرفتيم ، ديگر مانند دنيا ما امتيازاتى از شما نداريم و آن قوت شوكتى كه در دنيا ما را از شما ممتاز مى ساخت نمانده ، تا در اينجا چيزى از عذاب را از شما برطرف كنيم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۱۰

يكى از حرفهايى كه مفسرين در اين آيه زده اند، اين است كه : ضمير در جمله ((يتحاجون (( به مطلق كفار دوزخى برمى گردد. و اين همانطور كه توجه فرموديد احتمالى است بعيد. بعضى ديگر گفته اند: به قريش برمى گردد، اين احتمال از آن هم بعيدتر است .

التماس دعاى دوزخيان از خزنه جهنم در خصوص تخفيف پاره اى از عذاب

وَ قَالَ الَّذِينَ فى النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يخَفِّف عَنَّا يَوْماً مِّنَ الْعَذَابِ اين آيه شريفه حكايت گفتگوى دوزخيان - كه آل فرعون هم جزو ايشانند - با خازنان جهنم است ، كه خداى سبحان آن را دنبال داستان آل فرعون آورده . و اگر دوزخيان از خازنان جهنم التماس دعا مى كنند، چون از استجابت دعاى خود ماءيوسند. و مراد از ((يوما من العذاب (( يك روز از روزهاى دنيا نيست ، بلكه يك روز از روزهاى عالم خودشان است كه در نتيجه معنايش اين مى شود: از خدا بخواهيد پاره اى از عذاب جهنم را بر ما تخفيف دهد. قَالُوا أَ وَ لَمْ تَك تَأْتِيكُمْ رُسلُكم بِالْبَيِّنَتِ قَالُوا بَلى قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَؤُا الْكفِرِينَ إِلا فى ضلَلٍ خازنان دوزخ در پاسخشان مى گويند: مگر پيامبران خدا با بينات و براهين و معجزات به سوى شما نيامدند؟ در جواب مى گويند: چرا، آمدند. و همين خود اعترافى است از ايشان به اينكه به انبيا كفر ورزيدند، در عين اينكه به حقانيت آنان علم داشتند و اين خود كفر به مساءله نبوت است و به همين جهت خازنان دوزخ ديگر درباره درخواست آنان چيزى نگفتند كه ما دعا مى كنيم يا نمى كنيم ، بلكه گفتند: خودتان دعا كنيد و در ضمن متوجه شان كردند كه دعايشان مستجاب نيست .

وجه اينكه خزنه جهنم در جواب التماس دعاى دوزخيان مى گويند: فادعوا و ما دعاءالكافرين الا فى ضلال

و معناى اينكه گفتند: ((و ما دعاء الكافرين الا فى ضلال ((، اين است كه دعاى كفار در جو و شرايطى است كه ضلالت و بى فايدگى از هر سو حكمفرما است ، در نتيجه چنين دعايى به هدف اجابت نمى رسد. و اين جمله تتمه كلام خازنان دوزخ است ، البته اين چيزى است كه از سياق استفاده مى شود و گرنه احتمال بعيدى هست كه جزو كلام خداى تعالى باشد. و اين جمله چه از خازنان دوزخ باشد و چه از خداى متعال ، معناى تعليل را مى دهد و حاصل معنايش اين است كه : خود شما دعا كنيد، ولى دعاى شما مستجاب نمى شود، چون كافريد و دعاى كافر مستجاب شدنى نيست .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۱۱

و ارتباط دادن عدم استجابت را به وصف كفر، خود اشعار به عليت كفر دارد. حال خواهى گفت : چرا دعاى كافر مستجاب نمى شود؟ مى گوييم : براى اينكه هر چند خداى سبحان وعده قطعى داده كه دعاى هر كس از بندگانش را كه او را بخواند مستجاب كند، و فرموده : ((اجيب دعوة الداع اذا دعان (( و دعا در صورتى كه حقيقتا دعا باشد، به هيچ وجه رد نمى شود. و ليكن آنچه كه در متن اين وعده به عنوان قيد آمده اين است كه اولا دعا، دعا و طلب حقيقى باشد، نه بازى و شوخى ، و ثانيا ارتباط آن حقيقتا به خدا باشد، يعنى دعا كننده تنها از خدا حاجت بخواهد و در اين خواستنش از تمامى اسبابهايى كه به نظرش سبب هستند منقطع گردد. و كسى كه به عذاب آخرت كفر مى ورزد و آن را انكار مى كند، و حقيقت آن را مى پوشاند، نمى تواند رفع آن را به طور جدى از خدا بخواهد، چون اين خواستنش يا در دنيا است كه جدى نبودن آن خيلى روشن است و يا در آخرت است ، در آنجا هم هر چند عذاب را به چشم مى بيند، (و با همه ظاهر و باطنش لمس مى كند)، و از شدت آن به ناچار از هر سبب ديگر منقطع شده ، تنها متوسل به خداى سبحان مى شود و ليكن آن ملكه انكارى كه از دنيا به همراه خود آورده ، و بال و طوق لعنتى شده كه هرگز از او جدا نمى شود، و آتشى كه در آن است جزاى همان انكار است ، در نتيجه نمى گذارد رفع چيزى را كه منكرش بوده به طور جدى از خدا بخواهد. علاوه بر اين ، سخن درباره انقطاعش از سببها و توسلش به خداى تعالى ، همان سخنى است كه در طلب جدى اش گفتيم ، همانطور كه او نمى تواند بطور جدى دعا كند همچنين نمى تواند بطور جدى از سببهاى ديگر بريده و متوسل به خداى عزيز گردد و چگونه مى تواند چنين توسلى جدى داشته باشد؟ با اينكه در دنيا آن را كسب نكرده بود - دقت بفرماييد. از اينجا پايه ضعف استدلال بعضى از مفسرين روشن مى شود كه به اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه دعاى كافر مطلقا مستجاب نيست ، چون توجه فرموديد كه آيه شريفه نمى خواهد بفرمايد دعاى كافر بطور كلى مستجاب نيست بلكه مى خواهد بفرمايد: دعاى او در خصوص آنچه كه در دنيا منكر آن بوده مستجاب نيست ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۱۲

و گرنه در ساير حوائج چرا مستجاب نباشد؟ با اينكه آيات بسيارى از قرآن كريم اين معنا را خاطرنشان مى سازد كه خداى سبحان در موارد اضطرار دعاى كفار را هم مستجاب كرده است . إِنَّا لَنَنصرُ رُسلَنَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الاَشهَدُ كلمه ((اشهاد(( جمع ((شهيد(( است ، البته شهيد به معناى شاهد. و آيه شريفه وعده اى نوعى مى دهد، نه وعده شخصى و براى يك يك اشخاص انبيا و تك تك وقايعى كه براى آنان پيش مى آيد. و در سابق در تفسير آيه ((انهم لهم المنصورون (( درباره معناى نصرت الهى بيانى گذرانديم . يَوْمَ لا يَنفَعُ الظلِمِينَ مَعْذِرَتهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سوءُ الدَّارِ اين آيه تفسيرى است براى (( يوم يقوم الاشهاد((. و ظاهر اينكه مصدر را بر فاعل آن اضافه كرده و فرموده ((معذرتهم : معذرتشان (( و نفرموده : ((ان يعتذروا : اينكه عذر بخواهند((، اين است كه در آن روز به نوعى معذرت خواهند خواست ، و اما اينكه در سوره مرسلات فرموده ((هذا يوم لا ينطقون و لا يوذن لهم فيعتذرون ((، مربوط به بعضى از مراحل روز قيامت است ، و بايد آن را اينطور معنا كنيم ، براى اينكه آيات ديگرى هست كه دلالت مى كند بر اينكه روز قيامت مردم تا اندازه اى حرف مى زنند. ((و لهم اللعنة (( - يعنى ايشان دورى از رحمت خدا را دارند. ((و لهم سوء الدار(( يعنى و ايشان خانه بدى دارند كه عبارت است از جهنم . وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى الْهُدَى وَ أَوْرَثْنَا بَنى إِسرءِيلَ الْكتَب ... لاُولى الاَلْبَبِ اين آيه خاتمه سرگذشتى است كه قبلا از موسى (عليه السلام ) و فرستادن او با معجزات و براهين روشن و مجادله آل فرعون به باطل و احتجاج مؤ من آل فرعون ، بيان كرده بود، در اين خاتمه كه با لام قسم آغاز شده ، به حقانيت ماءموريت موسى و ظلم فرعونيان در مقابل او اشاره مى فرمايد: و مراد از كلمه ((الهدى (( دينى است كه موسى آورد. و مراد از ارث دادن كتاب به بنى اسرائيل اين است كه تورات را در بين آنان باقى گذاشت ، تا بدان عمل كنند و به وسيله آن هدايت شوند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۱۳

و معناى جمله ((هدى و ذكرى لاولى الالباب (( اين است كه : ما اين كتاب را در بنى اسرائيل باقى گذاشتيم ، در حالى كه هدايتى بود كه عوام آنها مى توانستند با آن هدايت شوند و تذكرى بود كه خواص و خردمندان آنها مى توانستند با آن متذكر گردند. بحث روايتى

رواياتى درباره ، تقيه ، تفويض امر به خدا، و اينكه فرعونيان هر صبح و شام برآتش عرضه مى شوند

در كتاب علل به سند خود از اسماعيل بن منصور ابى زياد، از مردى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت از امام صادق (عليه السلام ) از كلام فرعون كه به حكايت قرآن كريم گفته بود ((ذرونى اءقتل موسى ((، پرسيدم : كه چطور شود موسى (عليه السلام ) را نكشت ؟ فرمود: براى اينكه زنازاده نبود و انبيا و اولاد انبيا را نمى كشند مگر فرزندان زنا. و در مجمع البيان مى گويد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود: تقيه دين من و دين پدران من است . كسى كه تقيه ندارد، دين ندارد. و تقيه سپر خدا است در زمين ، چون مؤ من آل فرعون ، اگر اظهار اسلام مى كرد كشته مى شد و ديگر نمى توانست در چنين مجلسى حساس از موسى و دعوتش دفاع كند). مؤ لف : روايات از طرق شيعه در باب تقيه بسيار است ، آيات قرآن هم مؤ يد آنها است ، مانند آيه ((الا ان تتقوا منهم تقية ((، و آيه ((الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان ((. و در محاسن به سند خود از ايوب بن حر، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل آيه ((فوقيه اللّه سيئات ما مكروا(( فرموده : اين آيه نمى خواهد بفرمايد: خدا نگذاشت آل فرعون آن مرد مؤ من را به قتل برسانند، بلكه بر او حمله كردند و او را كشتند. آيا مى دانيد چه چيز را حفظ كرد! منظور آيه اين است كه خدا او را از اينكه در دينش شكست دهند حفظ فرمود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۱۴

مؤ لف : در معناى اين روايت روايات ديگرى هست ، و در بعضى از رواياتى كه از طرق اهل سنت نقل شده ، آمده كه : خدا او را از كشتن نجات داد. و در خصال از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: من تعجب مى كنم از كسى كه از چهار چيز جزع و فزع مى كند و به چهار چيز پناه نمى برد - تا آنجا كه فرمود - و تعجب مى كنم از كسى كه فزع مى كند از اينكه مبادا دشمن به او مكر كند و نيرنگ بزند، ولى پناه نمى برد به آيه ((و افوض امرى الى اللّه ان اللّه بصير بالعباد(( براى اينكه مى شنوم كه خداى عزّوجلّ دنبالش مى فرمايد: ((فوقيه اللّه سيئات ما مكروا((. مؤ لف : اين حديث در غير خصال نيز نقل شده . و در تفسير قمى مى گويد: مردى به امام صادق (عليه السلام ) عرضه داشت : شما درباره آيه ((النار يعرضون عليها غدوا و عشيا(( چه مى فرمايد؟ فرمود: بگو ببينم مردم چه مى گويند؟ عرضه داشت : مى گويند اين عذاب در آتش دوزخ است كه آتش خلد است ، و ايشان در عين حال معذب به آن نمى شوند. حضرت فرمود: پس ايشان از سعدا هستند. شخص ديگرى عرضه داشت : فدايت شوم پس خودتان بفرماييد، كه چگونه است ؟ فرمود: اين در دنيا است و اما در آخرت كه دار خلد است داخل در عذاب مى شود، همچنان كه دنبالش فرموده : ((يوم تقوم الساعة ادخلوا ال فرعون اشد العذاب ((. مؤ لف : منظور امام (عليه السلام ) از دنيا زندگى برزخ است كه تعبير از آن به دنيا در بسيارى از روايات اهل بيت آمده است . و در مجمع البيان از نافع از ابن عمر روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: هر يك از شما كه بميرد، در هر صبح و شام جايگاهش را به او نشان مى دهند، اگر اهل بهشت باشد، جايگاهش از بهشت را و اگر اهل آتش باشد از آتش را نشانش مى دهند و مى گويند: اينجا جايگاه تو است تا وقتى كه خدا مبعوثت كند و بدينجا بيايى . بخارى و مسلم اين حديث را در صحيح خود آورده اند. مؤ لف : سيوطى هم در الدر المنثور از بخارى و مسلم ، از ابن ابى شيبه و ابن مردويه اين حديث را آورده . و اين مضمون در روايات ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) بسيار وارد شده و بسيارى از آن روايات در بحث برزخ ، در جلد اول اين كتاب و مواردى ديگر نقل شد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۱۵

آيات ۵۵ - ۶۰ سوره مؤ من

فَاصبرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ استَغْفِرْ لِذَنبِك وَ سبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك بِالْعَشىِّ وَ الابْكرِ(۵۵) إِنَّ الَّذِينَ يجَدِلُونَ فى ءَايَتِ اللَّهِ بِغَيرِ سلْطنٍ أَتَاهُمْ إِن فى صدُورِهِمْ إِلا كبرٌ مَّا هُم بِبَلِغِيهِ فَاستَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السمِيعُ الْبَصِيرُ(۵۶) لَخَلْقُ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ أَكبرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ(۵۷) وَ مَا يَستَوِى الاَعْمَى وَ الْبَصِيرُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ لا الْمُسى ءُ قَلِيلاً مَّا تَتَذَكَّرُونَ(۵۸) إِنَّ الساعَةَ لاَتِيَةٌ لا رَيْب فِيهَا وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ(۵۹) وَ قَالَ رَبُّكمُ ادْعُونى أَستَجِب لَكمْ إِنَّ الَّذِينَ يَستَكْبرُونَ عَنْ عِبَادَتى سيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ(۶۰) ترجمه آيات پس صبر كن كه وعده خدا حق است ، و از گناهت استغفار كن و هر صبحگاه و شبانگاه پروردگار خود را حمد و تسبيح گوى (۵۵). بدرستى كسانى كه بدون هيچ دليلى كه از ناحيه خدا در دست داشته باشند در آيات خدا جدال مى كنند هيچ انگيزه اى به جز نخوت درونى ندارند و جدالشان به جايى نخواهد رسيد و با جدال به هدف خود نمى رسند، پس توبه خدا پناه بر كه شنواى بينا است (۵۶). بايد بدانند خلقت آسمانها و زمين بزرگتر از خلقت مردم است و ليكن بيشتر مردم نمى دانند (۵۷). نه نابينا و بينا يكسان است و نه آنهايى كه ايمان آورده و عمل صالح كردند با بدكاران براربرند اما چه كم متذكر مى شويد (۵۸).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۱۶

قيامت بطور قطع آمدنى است و هيچ شكى در آن نيست و ليكن بيشتر مردم ايمان نمى آورند (۵۹). پروردگارتان اين دعوت را كرد كه مرا بخوانيد تا استجابت كنم بدرستى كسانى كه از عبادت من استكبار مى ورزند به زودى با كمال ذلت داخل جهنم خواهند شد (۶۰). بيان آيات

استنتاج از داستان موسى و فرعون و امر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به صبر،استغفار و تسبيح

بعد از آنكه داستان موسى (عليه السلام ) و ارسال به حق او را به سوى فرعون و قومش بيان كرد، و نيز مجادله به باطل آل فرعون در آيات خدا را، و نيرنگ بازى هايشان را خاطرنشان ساخت ، و نيز بيان كرد كه چگونه خداى تعالى پيامبر خود را يارى كرد و كيد آنان را باطل ساخت ، و در آخر به مال كار آنان ، يعنى بى ثمر شدن تلاشهايشان و عاقبت شرشان اشاره نمود، اينك در اين آيات به عنوان فروع و نتيجه آن بيانات ، پيامبر گرامى خود را دستور مى دهد كه صبر پيشه خود كند، و هشدار مى دهد كه وعده خدا به نصرت او حق ، و نيرنگها و جدال به باطل مردم و استكبارشان از قبول دعوت او به زودى باطل گشته ، تمامى تلاشهايشان جز عليه خودشان ، نتيجه نمى دهد. بنابراين ، كفار نمى توانند خدا را عاجز سازند. و به زودى قيامت موعود بپا گشته ، با ذلت و خوارى بدرون جهنم در مى آيند. فَاصبرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ ... حرف ((فا(( كه بر سر اين جمله در آمده ، جمله را فرع و نتيجه بيان قبلى مى سازد، كه دستور مى داد مردم از راه سير در زمين عبرت بگيرند، و مى فرمود: ((اءو لم يسيروا فى الاءرض فينظروا كيف كان عاقبة الّذين كانوا من قبلهم (( و نيز براى تاءييد آن دستور، داستان موسى و مال امر مستكبرينى كه با باطل به جنگ حق مى آمدند، و خدا حق و اهل حق را يارى كرد، بيان مى فرمود. و معناى آيه اين است كه : وقتى مطلب از اين قرار است ، پس تو بايد در مقابل آزار مشركين و مجادله آنان به باطل صبر كنى كه وعده خدا حق است ، و به زودى به آن وفا مى كند. و مراد از ((وعده (( همان وعده چند آيه قبل است كه مى فرمود: ((انا لننصر رسلنا و الّذين آمنوا(( و در آن وعده نصرت مى داد. و در جمله ((و استغفر لذنبك (( به آن جناب دستور استغفار مى دهد، البته استغفار از عملى كه نسبت به ساحت قدس آن جناب گناه باشد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۱۷

هر چند كه گناه به معناى معروف يعنى مخالفت امر مولوى نباشد، چون آن جناب داراى عصمت است ، و در سابق هم گفتارى در معناى گناه و مغفرت در اواخر جلد ششم اين كتاب گذرانديم . البته گناهى كه به آن جناب منسوب شود، معناى ديگرى هم دارد كه - ان شاءاللّه - در اول سوره فتح بدان اشاره خواهيم كرد. بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از گناه آن جناب گناه امت اوست ، آن گناهانى كه ممكن باشد با شفاعت آن جناب آمرزيده شود. ((و سبح بحمد ربك بالعشى و الابكار(( - يعنى خداى سبحان را تسبيح بگو، تسبيحى كه همراه حمد او باشد، حمدش بر نعمتهاى جميلش ، حمدى كه با توالى ايام استمرار داشته باشد. و يا: حمدى كه در هر صبح و شام انجام شود. و بنا بر معنى اول ، دو كلمه ((عشى (( و ((ابكار(( از قبيل كنايه خواهد بود. بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از تسبيح به حمد در صبح و شام ، همان نماز صبح و عصر است ، و به همين جهت بايد گفت : اين آيه از بين همه آيات سوره در مدينه نازل شده . ليكن اين تفسير صحيح نيست ، بدين جهت كه از نظر روايات و مخصوصا روايات معراج مسلم است كه نمازهاى پنجگانه همه در مكه و قبل از هجرت واجب شده ، و بنابراين اگر مراد از تسبيح به حمد نماز صبح و عصر باشد، بايد آيه شريفه در مكه و قبل از واجب شدن ساير نمازها نازل شده باشد.

علت اينكه با باطل در برابر حق مجادله مى كنند، كبر آنان است

إِنَّ الَّذِينَ يجَدِلُونَ فى ءَايَتِ اللَّهِ بِغَيرِ سلْطنٍ أَتَاهُمْ إِن فى صدُورِهِمْ إِلا كبرٌ مَّا هُم بِبَلِغِيهِ ... اين آيه قبلى را كه به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) امر به صبر مى فرمود، و با وعده نصرت دلگرمش مى ساخت تاءكيد مى كند، و حاصلش اين است كه : اين مجادلين به آرزوى خود نمى رسند، و هرگز نخواهند رسيد، پس تو از جدال ايشان غمناك مباش ، و از اين ناحيه دلخوش دار. پس جمله ((ان فى صدورهم الا كبر(( علت مجادله ايشان را منحصر مى كند در كبر ايشان ، و مى فرمايد: عاملى كه ايشان را وادار به اين جدال مى كند، نه حس جستجوى از حق است و نه شك در حقانيت آيات ما است تا بخواهند با مجادله حق را روشن كنند، و حجت و برهانى هم ندارند، تا بخواهند با مجادله ، آن حجت را اظهار بدارند بلكه تنها عامل جدالشان آن كبريست كه در سينه دارند. آرى ، آن كبر است كه ايشان را وادار كرده در برابر حق جدال كنند، و به وسيله آن حق صريح روشن را باطل جلوه دهند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۱۸

((ما هم ببالغيه (( - ضمير در كلمه ((ببالغيه (( به كبر برمى گردد، به اعتبار سببى كه موجب آنست ؛ چون كبر سبب جدال است كه مى خواستند با آن ، حق را و آورنده دعوت حقه را سركوب كنند. و معناى جمله اين است كه : ايشان به مراد دل خود و آرزوهايى كه از جدال خود دارند نمى رسند، جدالى كه بخاطر كبرشان مرتكب مى شوند. ((فاستعذ باللّه (( - يعنى پس از ايشان و كبرى كه دارند به خدا پناه ببر، همچنان كه موسى (عليه السلام ) از هر متكبر جدالگرى به خدا پناه برد، و خدا آن را چنين حكايت مى كند: ((و قال موسى انى عذت بربى و ربكم من كل متكبر لا يؤ من بيوم الحساب ((. ((انه هو السميع البصير(( - يعنى : او شنواى دعاى بندگان و بيناى به حوائج ايشان است ، و شدت و رخاى ايشان را مى بيند. لَخَلْقُ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ أَكبرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ لام ابتداى آيه لام سوگند است ، و مراد از ((سماوات و الاءرض (( مجموع عالم است ، و معناى آيه بر حسب آنچه مقام افاده مى كند اين است كه : مشركين به آرزوى خود نمى رسند، و خدا را نمى توانند عاجز كنند، چون خدايى كه قادر بر خلقت تمامى عالم است ، و همه عالم با آن همه عظمت كه در آن است وى را عاجز نكرد، هرگز ممكن نيست يك جزو كوچك از آن - يعنى انسانها - بتوانند او را عاجز سازند. و ليكن بيشتر مردم جاهلند، و به خاطر جهل خود خيال مى كنند مى توانند با جدالى كه به راه مى اندازند، و يا با هر نيرنگ ديگر، او را عاجز و خسته كنند. وَ مَا يَستَوِى الاَعْمَى وَ الْبَصِيرُ ... بعد از آنكه تذكر داد كه بيشتر مردم نمى دانند، در اين جمله همين معنا را تاءكيد كرد كه مردم همه يكسان نيستند، بعضى كور و بعضى بينايند، و اين دو برابر نيستند. آنگاه بعد از كلمه ((بصير جمله الّذين آمنوا...(( را بر آن عطف كرد، و سپس كلمه ((مسى ء(( را آورد، در نتيجه طايفه اول صاحبان بصيرتند كه آن تذكر را مى پذيرند، و طايفه دوم كوردلان هستند كه متذكر نمى شوند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۱۹

((قليلا ما تتذكرون (( - اين جمله خطاب به مردم است به انگيزه توبيخ آنها و همين منظور باعث شده كه سياق از غيبت به حضور التفات يابد، چون اگر اين نكته نبود، جا داشت بفرمايد ((قليلا ما يتذكرون ((. إِنَّ الساعَةَ لاَتِيَةٌ لا رَيْب فِيهَا وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ خداى تعالى در اين آيه مردم را به آمدن قيامت تذكر مى دهد، و در آيه بعدى با دعوت پروردگارشان به دعا و عبادت او متذكر مى كند، همچنان كه مؤ من آل فرعون در داستان سابق آنان را به آمدن قيامت ، و به اينكه دعوت از ناحيه خداست نه از ناحيه آلهه ايشان ، تذكر مى داد و مى گفت آلهه شما مردم نه در دنيا دعوتى دارند، نه در آخرت . وَ قَالَ رَبُّكمُ ادْعُونى أَستَجِب لَكمْ اين آيه دعوتى است از خداى تعالى به همه بندگانش ، دعوتى است به دعا و خواندن او، و وعده اى است به استجابت آنان . و به طورى كه ملاحظه مى كنيد هم دعا را مطلق آورده ، و هم مستجاب كردن آن را. و ما در بحثى كه پيرامون معناى دعا و اجابت در ذيل آيه ((اءجيب دعوة الداع اذا دعان (( در جلد دوم اين كتاب ايراد كرديم پيرامون آن مفصلا بحث نموديم . ((ان الّذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين (( - كلمه ((داخرين (( جمع اسم فاعل از مصدر ((دخور(( است كه به معناى ذلت است . در اين آيه دعاى در آيه قبلى را به عبادت مبدل كرده تا بفهماند كه دعا خود نوعى عبادت است . بحث روايتى بعد از آنكه تذكر داد كه بيشتر مردم نمى دانند، در اين جمله همين معنا را تاءكيد كرد كه مردم همه يكسان نيستند، بعضى كور و بعضى بينايند، و اين دو برابر نيستند. آنگاه بعد از كلمه ((بصير جمله الّذين آمنوا...(( را بر آن عطف كرد، و سپس كلمه ((مسى ء(( را آورد، در نتيجه طايفه اول صاحبان بصيرتند كه آن تذكر را مى پذيرند، و طايفه دوم كوردلان هستند كه متذكر نمى شوند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۱۹

((قليلا ما تتذكرون (( - اين جمله خطاب به مردم است به انگيزه توبيخ آنها و همين منظور باعث شده كه سياق از غيبت به حضور التفات يابد، چون اگر اين نكته نبود، جا داشت بفرمايد ((قليلا ما يتذكرون ((. إِنَّ الساعَةَ لاَتِيَةٌ لا رَيْب فِيهَا وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ خداى تعالى در اين آيه مردم را به آمدن قيامت تذكر مى دهد، و در آيه بعدى با دعوت پروردگارشان به دعا و عبادت او متذكر مى كند، همچنان كه مؤ من آل فرعون در داستان سابق آنان را به آمدن قيامت ، و به اينكه دعوت از ناحيه خداست نه از ناحيه آلهه ايشان ، تذكر مى داد و مى گفت آلهه شما مردم نه در دنيا دعوتى دارند، نه در آخرت . وَ قَالَ رَبُّكمُ ادْعُونى أَستَجِب لَكمْ اين آيه دعوتى است از خداى تعالى به همه بندگانش ، دعوتى است به دعا و خواندن او، و وعده اى است به استجابت آنان . و به طورى كه ملاحظه مى كنيد هم دعا را مطلق آورده ، و هم مستجاب كردن آن را. و ما در بحثى كه پيرامون معناى دعا و اجابت در ذيل آيه ((اءجيب دعوة الداع اذا دعان (( در جلد دوم اين كتاب ايراد كرديم پيرامون آن مفصلا بحث نموديم . ((ان الّذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين (( - كلمه ((داخرين (( جمع اسم فاعل از مصدر ((دخور(( است كه به معناى ذلت است . در اين آيه دعاى در آيه قبلى را به عبادت مبدل كرده تا بفهماند كه دعا خود نوعى عبادت است .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←