الذاريات ٢٩

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۴۲ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن جزییات آیه)
کپی متن آیه
فَأَقْبَلَتِ‌ امْرَأَتُهُ‌ فِي‌ صَرَّةٍ فَصَکَّتْ‌ وَجْهَهَا وَ قَالَتْ‌ عَجُوزٌ عَقِيمٌ‌

ترجمه

در این هنگام همسرش جلو آمد در حالی که (از خوشحالی و تعجّب) فریاد می‌کشید به صورت خود زد و گفت: «(آیا پسری خواهم آورد در حالی که) پیرزنی نازا هستم؟!»

|و زنش فريادكنان سر رسيد و بر صورت خود زد و گفت: زنى پير نازا [چگونه بزايد]
و زنش با فريادى [از شگفتى‌] سر رسيد و بر چهره خود زد و گفت: «زنى پير نازا [چگونه بزايد]؟»
در آن حال زن ابراهیم (ساره) با فریاد شادمانی روی به آنها آورد و (از شوق) سیلی به صورت زد و گفت: (ای عجب) من زنی پیر و نازا هستم (چگونه پسری توانم زایید).
در این میان همسرش [که مژده را شنیده بود] با فریادی [از روی تعجب] در حالی که به چهره اش زد سر رسید و گفت: پیرزنی نازا [و فرزند؟!]
و زنش فريادزنان آمد و بر روى زد و گفت: من پير زالى نازايم.
آنگاه زنش با آوایی [بلند] رو به او آورد و بر چهره‌اش چک زد و گفت [چگونه فرزند بزایم که من‌] پیرزنی سترون هستم‌
پس زنش- ساره- فريادكنان پيش آمد و بر روى خود زد و گفت: پيرزنى نازا [چگونه بزايد و پسرى آورد]؟!
همسرش جلو آمد، در حالی که (از تعجّب) فریاد می‌کشید و به صورت خود می‌زد و می‌گفت: من پیرزنی نازا هستم (مگر می‌شود در این سنّ و سال بزایم و فرزندی به دنیا بیاورم؟!).
پس زنش پریشان (و فریادزنان) پیش آمد. پس سیلی بر چهره‌ی خود زد و گفت: «پیره‌زالی نازایم (چگونه بزایم)؟»
پس روی آورد زنش با فریاد پس سیلی نواخت به چهره خویش و گفت پیرزنی نازا

His wife came forward crying. She clasped her face, and said, “A barren old woman?”
ترتیل:
ترجمه:
الذاريات ٢٨ آیه ٢٩ الذاريات ٣٠
سوره : سوره الذاريات
نزول : ٤ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«صَرَّةٍ»: فریاد. واویلا (نگا: هود / ). «صَکَّتْ»: سیلی زد. چک زد. «عَجُوزٌ عَقِیمٌ»: (نگا: هود / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ «29»

پس همسر ابراهيم (با شنيدن مژده فرزند) فريادكنان پيش آمد و به صورت خود زد و گفت: پيرزنى نازا (چگونه صاحب فرزند شود)؟!

تفسير نور(10جلدى)، ج‌9، ص: 255

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ «29»

چون ملائكه اين بشارت را دادند:

فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ‌: پس روى به خانه نهاد زوجه حضرت ابراهيم عليه السّلام يعنى ساره، فِي صَرَّةٍ: در حالتى كه فرياد كننده بود. مراد كلمه «اوه» يا


«1» منهج الصادقين ج 9 ص 43.

جلد 12 - صفحه 269

«يا ويلتى» است كه در وقت تعجب گويند. مروى است كه بعد از استماع اين بشارت روى به خانه نهاد و به تعجب مى‌گفت: «الليليا الليليا» و اين كلمه در لغت ايشان در وقت تعظم امور مستعمل بود، در اين حال ساره حايض شد در صورتى كه سالها يائسه بود. فَصَكَّتْ وَجْهَها: پس سيلى زد به سر انگشتان به روى خود، بنا بقولى انگشتان را جمع و بر هر دو جبين خود زد و اين از عادت زنان بود در وقت تعجب. وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ‌: و گفت كه من پيره زنى نازاينده‌ام پس چگونه فرزند آرم. در روايت آمده كه حضرت ابراهيم عليه السّلام در آن وقت صد و نود سال، و ساره نود و پنج سال، و هرگز نزائيده بود «1». چون وعده فرزند شنيد بسيار متعجب شد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ «24» إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ «25» فَراغَ إِلى‌ أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ «26» فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ «27» فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ «28»

فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ «29» قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (30) قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ (31) قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‌ قَوْمٍ مُجْرِمِينَ (32) لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ (33)

مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ (34) فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (35) فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (36) وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ (37)

ترجمه‌

آيا رسيد بتو خبر ميهمانان ابراهيم كه گرامى داشته شدگان بودند

وقتى كه وارد شدند بر او پس سلام كردند گفت سلام بر شما گروه ناشناختگان‌

پس آهسته روان شد بسوى اهل خود پس آورد گوساله‌اى فربه‌

پس نزديك نمود


جلد 5 صفحه 66

آنرا بطرف ايشان گفت آيا نميخوريد

پس بدل گرفت از ايشان ترسى گفتند نترس و بشارت دادند او را به پسرى دانا

پس پيش آمد زنش با فرياد پس زد بر روى خود و گفت پيرزنى نازا

گفتند اينچنين گفت پروردگارت همانا او است درست كار دانا

گفت ابراهيم پس چيست كار شما اى فرستادگان‌

گفتند همانا ما فرستاده شديم بسوى گروهى گناهكار

تا فرو فرستيم و بيافكنيم بر آنها سنگهائى از گل‌

با آنكه نشان كرده شده باشد نزد پروردگار تو براى از حدّ در گذرندگان‌

پس بيرون برديم هر كه بود در آن از مؤمنان‌

پس نيافتيم در آن جز خانه‌اى از منقادان‌

و بجا گذاشتيم در آن علامت و نشانه‌اى براى آنانكه ميترسند از عذاب دردناك.

تفسير

خداوند متعال قصّه مهماندارى حضرت ابراهيم و تعقّب آن بعذاب قوم لوط را مكرّر ذكر فرموده براى تهديد كفّار مكه چون آثار باقيه آنرا در سفر مشاهده مينمودند و عبرت نميگرفتند چنانچه در سوره اعراف و هود و حجر مفصلا بيان شد و اينجا به پيغمبر خود ميفرمايد آيا قبلا رسيد بتو خبر ميهمانهاى عزيز و محترم حضرت ابراهيم جدّ امجدت يعنى مسلما رسيده است و ما براى اهتمام بذكر آن تجديد مينمائيم وقتى كه چند نفر از ملائكه مقرّب نزد خدا بر آنحضرت وارد شدند و سلام نمودند و حضرت بوجه احسن ردّ فرمود چون آنها گفته بودند سلاما يعنى سلام ميكنيم سلام نمودنى و حضرت جواب فرمود سلام يعنى سلام بر شما و جمله اسميّه براى دلالتش بر دوام و ثبوت آكد است و ضمنا اظهار فرمود كه شما را بجا نميآورم و براى آنكه آنها مانع از آوردن غذا نشوند مخفيانه نزد اهل بيت خود رفت و گوساله فربهى كباب كرده نزد ايشان حاضر فرمود و گفت چرا ميل نمى‌كنيد و گفته‌اند آن زمان از مواشى جز گاو چيزى نداشت و آنها از خوردن امتناع نمودند و حضرت ترسيد مبادا قصد سوئى داشته باشند ولى اظهار نفرمود و آنها متوجّه شدند و عرضه داشتند نترس ما ملائكه‌ايم و از جانب خدا آمده‌ايم براى عذاب قوم لوط و بشارت دادند آن حضرت را بولادت حضرت اسحق پيغمبر از ساره خاتون براى او پس ساره زوجه دائمه آنحضرت كه تا آن تاريخ نازا بود و پيرو يائسه شده بود اقبال بايشان نمود در


جلد 5 صفحه 67

حاليكه از شوق فرياد ميكرد و با دست بصورت يا با انگشتان به پيشانى خود ميزد و از امام صادق عليه السّلام در مجمع راجع باين قسمت نقل نموده كه اقبال نمود در حالى كه در ميان جماعتى بود چون صرّه بمعناى جماعت هم ميباشد و قمّى ره علاوه فرموده كه پس پوشاند صورت خود را و ظاهرا زدن از روى تعجّب و پوشاندن از باب حيا باشد در هر حال پس از اقبال بملائكه گفت چگونه من اولاددار ميشوم با آنكه پير زنى نازا ميباشم و آنها گفتند خدا اين طور فرموده و افعال او بر طبق حكمت است و مصلحت بندگانرا بهتر ميداند و هر چه بفرمايد حق است و واقع خواهد شد و حضرت ابراهيم فرمود كار مهمّ شما فرستادگان خدا چيست كه جمعا در اين حدود آمده‌ايد عرضه داشتند ما براى عذاب قوم لوط كه مرتكب جرم بزرگى ميباشند فرستاده شديم و ضمنا مقرّر شد كه قبلا خدمت شما برسيم و سلام و بشارت را عرضه داريم و مأموريّت ما آنستكه آنها را بسنگى كه از گل ساخته و متحجّر شده و بدست قدرت الهى براى سر آنها نشان كرده شده نيست و نابود نمائيم چون آنها بكلّى از حدّ خودشان تجاوز نموده‌اند پس خدا ميفرمايد ما حكم كرده بوديم بخروج هر كس كه اهل ايمان و تقوى باشد از آن آباديها كه قوم لوط منزل داشتند ولى نيافتيم يعنى نيافتند مأمورين ما در آن قرى جز يك خانوار كه لوط و دو دخترش بودند از كسانيكه منقاد و مطيع اوامر ما شدند و باقى گذارديم در آنحدود آثار منازل ويران شده را براى عبرت و تنبّه كسانيكه از عذاب خدا ميترسند نه اشخاص بى‌باك بى‌فكر كه از همه چيز غافلند و بالاخره بجزاى خود خواهند رسيد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَأَقبَلَت‌ِ امرَأَتُه‌ُ فِي‌ صَرَّةٍ فَصَكَّت‌ وَجهَها وَ قالَت‌ عَجُوزٌ عَقِيم‌ٌ «29»

جلد 16 - صفحه 276

‌پس‌ آمد عيال‌ ابراهيم‌ ساره‌ ‌در‌ فرياد زدن‌ ‌پس‌ زد ‌به‌ صورت‌ ‌خود‌ و ‌گفت‌ پيره‌ زن‌ نازا و ‌در‌ جاي‌ ديگر ميفرمايد وَ امرَأَتُه‌ُ قائِمَةٌ فَضَحِكَت‌ فَبَشَّرناها بِإِسحاق‌َ وَ مِن‌ وَراءِ إِسحاق‌َ يَعقُوب‌َ قالَت‌ يا وَيلَتي‌ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعلِي‌ شَيخاً هود ‌آيه‌ 74 و ‌در‌ آنجا توضيح‌ داده‌ايم‌ ‌که‌ خداوند ‌به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ‌در‌ سن‌ پيري‌ و شيخوخيت‌ دو فرزند عنايت‌ فرمود اسمعيل‌ ‌از‌ هاجر و اسحق‌ ‌از‌ ساره‌ ‌که‌ ميفرمايد الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِي‌ وَهَب‌َ لِي‌ عَلَي‌ الكِبَرِ إِسماعِيل‌َ وَ إِسحاق‌َ ابراهيم‌ ‌آيه‌ 41 و ساره‌ ‌در‌ حال‌ جواني‌ عقيم‌ ‌بود‌ و سن‌ ‌او‌ رسيده‌ ‌بود‌ ‌به‌ نود و پنجسال‌ ‌از‌ ابراهيم‌ بزرگتر ‌بود‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ بشارت‌ ‌را‌ شنيد ناله‌ ‌او‌ بلند شد ‌از‌ روي‌ تعجب‌.

فَأَقبَلَت‌ِ امرَأَتُه‌ُ فِي‌ صَرَّةٍ گفتند ‌که‌ الصياح‌ ‌يعني‌ صيحه‌ زد بلند فَصَكَّت‌ وَجهَها ‌که‌ ضرب‌ شديد ‌است‌ ‌که‌ ‌به‌ زبان‌ ‌ما مي‌گوئيم‌ سيلي‌ بصورتش‌ زد.

وَ قالَت‌ عَجُوزٌ ‌که‌ ‌من‌ پيره‌ زن‌ عجوزه‌ شدم‌ عَقِيم‌ٌ ‌در‌ زمان‌ جواني‌ ‌هم‌ عقيم‌ بودم‌ و اولاد نمي‌آوردم‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 29)- «در این هنگام همسرش جلو آمد در حالی که (از خوشحالی و تعجب) فریاد می‌کشید به صورت خود زد و گفت: (آیا پسری خواهم آورد در حالی که) پیر زنی نازا هستم» (فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ).

نکات آیه

۱ - حضور همسر ابراهیم(ع)، در جمع آن حضرت و میهمانان ایشان (و بشّروه بغلم علیم . فأقبلت امرأته فى صرّة ... و قالت عجوز عقیم)

۲ - فریاد همسر ابراهیم(ع) و سیلى زدن وى به صورت خویش، با شنیدن بشارت اعطاى فرزند به ایشان (فأقبلت امرأته فى صرّة) «صرّة» به معناى فریاد و «صکّ» به معناى ضربه شدید است. «صکّت وجهها»; یعنى، سیلى سختى به صورت خویش نواخت.

۳ - هیجان، تعجب و ناباورى شدید همسر ابراهیم، از بارورى پس از پیرى و عمرى نازایى (فأقبلت امرأته فى صرّة فصکّت وجهها و قالت عجوز عقیم)

۴ - همسر ابراهیم، فردى کهنسال و نازا به هنگام بشارت فرزنددار شدنش (فأقبلت امرأته ... و قالت عجوز عقیم)

روایات و احادیث

۵ - «و فى المجمع، فى تفسیر قوله تعالى، «فأقبلت امرأته فى صرّة»... و قیل فى جماعة عن الصادق(ع);[۱] در مجمع البیان، در تفسیر سخن خداوند «فأقبلت امرأته فى صرّة» آمده است... و گفته شده که معناى «فى صرّة» فى جماعة است [یعنى زن او در بین جماعتى جلو آمد ]و این معنا از امام صادق(ع) روایت شده است».

موضوعات مرتبط

  • ابراهیم(ع): بشارت به ابراهیم(ع) ۲، ۴; قصه ابراهیم(ع) ۱، ۲، ۳، ۴; همسر ابراهیم(ع) ۱، ۲، ۳، ۴
  • پیرى: تعجب از باردارى در پیرى ۳
  • ساره: پیرى ساره ۴; تعجب ساره ۳; ساره در مجلس ملائکه ۱; سیلى ساره ۲; عقیمى ساره ۳، ۴; فریاد ساره ۲، ۵

منابع

  1. مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۳۸; نورالثقلین، ج ۵- ، ص ۱۲۷، ح ۳۹.