يوسف ١١

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۰۴ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن جزییات آیه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
قَالُوا يَا أَبَانَا مَا لَکَ‌ لاَ تَأْمَنَّا عَلَى‌ يُوسُفَ‌ وَ إِنَّا لَهُ‌ لَنَاصِحُونَ‌

ترجمه

(و برای انجام این کار، برادران نزد پدر آمدند و) گفتند: «پدرجان! چرا تو درباره (برادرمان) یوسف، به ما اطمینان نمی‌کنی؟! در حالی که ما خیرخواه او هستیم!

|گفتند: اى پدر! تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نمى‌دانى در حالى كه ما قطعا خيرخواه او هستيم؟
گفتند: «اى پدر، تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نمى‌دانى در حالى كه ما خيرخواه او هستيم؟
(بعد از این رأی و تصمیم نزد پدر رفته و) گفتند: ای پدر، چرا تو بر یوسف از ما ایمن نیستی در صورتی که ما برادران همه خیرخواه یوسفیم؟
گفتند: ای پدر! تو را چه شده که ما را نسبت به یوسف امین نمی دانی با اینکه ما بدون تردید خیرخواه اوییم.
گفتند: اى پدر، چيست كه ما را بر يوسف امين نمى‌شمارى، حال آنكه ما خيرخواه او هستيم؟
گفتند پدرجان، چرا در کار یوسف ما را امین نمی‌داری؟ حال آنکه ما خیرخواه او هستیم‌
گفتند: اى پدر، تو را چيست كه ما را بر يوسف امين نمى‌شمارى و حال آنكه هر آينه ما نيكخواه اوييم؟
(پس از اتّفاق آنان بر دور داشتن یوسف، به پدرشان) گفتند: پدر جان! چرا نسبت به یوسف به ما اطمینان نمی‌کنی؟ در حالی که ما خیرخواه او می‌باشیم (و جز محبّت و خلوص از ما ندیده است و راهنما و دلسوز وی بوده و هستیم).
گفتند: «ای پدر! تو را چه شده که ما را بر یوسف امین نمی‌داری، حال آنکه ما به‌درستی به سود او به‌راستی نصیحت‌گرانیم.»
گفتند ای پدر ما چه شود تو را که امین نشماری ما را بر یوسف حالی که مائیم برای او اندرزگویان (نیک‌اندیشان)

They said, “Father, why do you not trust us with Joseph, although we care for him?”
ترتیل:
ترجمه:
يوسف ١٠ آیه ١١ يوسف ١٢
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«نَاصِحُونَ»: خیرخواهان. راهنمایان به کار نیک.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى‌ يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ «11»

گفتند: اى پدر تو را چه شده كه ما را بر يوسف امين نمى‌دانى، در حالى كه قطعاً ما خيرخواه او هستيم؟!

پیام ها

1- كسانى كه پوچ‌ترند، ادّعا وتبليغات بيشترى مى‌كنند. «إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ»

2- حتّى به هر برادرى نمى‌توان اطمينان كرد. (گويا يعقوب بارها از اينكه يوسف همراه برادرانش برود جلوگيرى كرده است كه برادران با گفتن‌ «ما لَكَ لا تَأْمَنَّا» انتقاد مى‌كنند.)

3- فريب هر شعارى را نخوريد و از اسم‌هاى بى مسمّى‌ بپرهيزيد. (خائن نام خود را ناصح مى‌گذارد) «لَناصِحُونَ»

4- دشمن براى برطرف كردن سوءظن، هرگونه اطمينانى را به شما ارائه مى‌دهد.

«إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ»

5- خائن، تقصير را به عهده‌ى ديگران مى‌اندازد. «ما لَكَ»

6- از روز اوّل، بشر به اسم خيرخواهى فريب خورده است. شيطان نيز براى اغفال آدم و حوا گفت: من خيرخواه شما هستم. «وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ‌

جلد 4 - صفحه 167

النَّاصِحِينَ» «1» «إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ»

7- حسد، آدمى را به گناهانى همانند دروغ و نيرنگ، حتّى به محبوب‌ترين نزديكانش وادار مى‌سازد. «إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى‌ يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ «11»

خلاصه برادران نزد پدر آمده گفتند: فصل بهار و گلها روئيده زمين سبز شد، چه شود يوسف را با ما به صحرا فرستى تا تفرّجى نمائيم. يعقوب فرمود: روا مداريد كه شما در گلزار و من در هجران باشم. مأيوسانه پيش يوسف آمده بعضى كارهاى خود را جلوه دادند. يوسف گفت: هر روز چنين باشد؟ گفتند: آرى، ميل دارى با ما بيائى؟ براى درخواست اجازه نزد يعقوب عليه السّلام آمدند، يعقوب عليه السّلام به فكر فرو رفت به جهت عدم اطمينان:

قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى‌ يُوسُفَ‌: برادران گفتند اى پدر ما، چيست كه امين نپندارى ما را بر يوسف و تأمل مى‌كنى در فرستادن او را با ما به صحرا. وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ‌: و حال آنكه ما مر يوسف را نيكو خواهانيم و به غايت بر او مهربان و با او خيانت نكنيم. و در اين دلالت است بر اينكه حضرت يعقوب عليه السّلام ابا داشت از فرستادن يوسف را با ايشان، و كاره بود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى‌ يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ «11» أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ «12» قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ «13» قالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ «14»

ترجمه‌

گفتند اى پدر ما چيست تو را كه امين نميدانى ما را بر يوسف با آنكه ما مر او را خير خواهانيم‌

بفرست او را با ما فردا تا گردش و بازى كند و همانا ما مر او را هر آينه نگهبانانيم‌

گفت همانا من هر آينه غمناك ميكندم كه ببريد او را و مى‌ترسم كه بخورد او را گرگ و شما باشيد از او غفلت داران‌

گفتند هر آينه اگر بخورد او را گرگ با آنكه ما جماعتى توانائيم همانا ما آنگاه هر آينه زيانكارانيم.

تفسير

برادران حضرت يوسف عليه السّلام بعد از اخذ تصميم راجع بآنحضرت بپدر بزرگوار خود عرضه داشتند كه جهت چيست كه بما اعتماد و وثوق ندارى و ايمن نيستى از ما بر يوسف با آنكه ما برادران مهربان و خير خواهان و نصيحت كنندگان اوئيم بفرست او را با ما فردا بصحرا و دشت براى گردش و گشت و تفريح و تفكّه از ميوه‌هاى‌


جلد 3 صفحه 126

جنگلى و بازى در مراتع و مسابقه در تير اندازى و امثال اينها و مطمئن باش كه ما كاملا حافظ و نگهبان و نگهدار اوئيم و آن حضرت جواب فرمود كه شما از كثرت علاقه من بيوسف آگاهيد و ميدانيد كه من طاقت مفارقت او را ندارم و در غياب او محزون و غمناك ميباشم بعلاوه ميترسم كه شما سر گرم بمسابقه در تير اندازى و دويدن و غيره شويد و از او غفلت نمائيد و گرگ او را بدرد و بخورد چون گفته‌اند در آن اراضى گرگ زياد بود و آنها در جواب گفتند اگر چنين امرى روى دهد با آنكه ما جماعتى هستيم متعصّب و متّحد و رشيد و توانا و مردان كارزار ثابت ميشود ما سرمايه خود را كه شجاعت و شهامت است از دست داده و خاسر و زيانكار شده‌ايم و قادر بر دفاع از خود نيستيم در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه تلقين ننمائيد دروغ را تا دروغ بشما گفته نشود پسران يعقوب عليه السّلام نميدانستند ميشود گفت گرگ يوسف را خورد تا تلقين نمود آنها را پدرشان و قريب باين مضمون را در علل از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و عيّاشى ره از آنحضرت نقل نموده كه خداوند مبتلى فرمود حضرت يعقوب را بفراق يوسف عليه السّلام براى آنكه روزى قوچ چاقى را كشته بود و يكى از اصحابش روزه داشت و افطار نداشت و آنحضرت از حال او غفلت كرد و او را اطعام نفرمود و بفراق يوسف مبتلا شد و بعد از آن هر روز و شب از طرف او منادى ندا ميكرد كه هر كس روزه نيست ناهار و هر كس روزه است شام ميهمان آنحضرت باشد و در مجمع و علل و عيّاشى ره از امام سجّاد عليه السّلام قريب باين معنى با شرح و بسط مفصّلى نقل شده است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قالُوا يا أَبانا ما لَك‌َ لا تَأمَنّا عَلي‌ يُوسُف‌َ وَ إِنّا لَه‌ُ لَناصِحُون‌َ «11»

گفتند برادران‌ يوسف‌ بحضرت‌ يعقوب‌ اي‌ پدر بزرگوار ‌ما چه‌ سبب‌ ‌شده‌ ‌که‌ ‌ما ‌را‌ امين‌ نميداني‌ ‌بر‌ يوسف‌ و حال‌ آنكه‌ ‌ما ‌براي‌ ‌او‌ ‌هر‌ آينه‌ ناصح‌ هستيم‌.

قالُوا يا أَبانا ما لَك‌َ لا تَأمَنّا عَلي‌ يُوسُف‌َ ‌از‌ ‌اينکه‌ جمله‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ حضرت‌ يعقوب‌ يوسف‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌خود‌ جدا نميكرد و نميگذاشت‌ ‌با‌ برادرانش‌ خارج‌ شود ‌آنها‌ ميرفتند ‌براي‌ گردش‌ و تفريح‌ خارج‌ شهر ولي‌ يوسف‌ نزد پدرش‌ ‌بود‌ و البتّه‌ سرّ ‌اينکه‌ جهت‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌در‌ گردش‌ و تفريح‌ بچه‌ها تمام‌ توجه‌ ‌آنها‌ باين‌ قسمت‌ ‌است‌ و بسا پيش‌ آمدهايي‌ ميشود ‌از‌ سقوط ‌بر‌ زمين‌ ‌ يا ‌ تصادف‌ حجاره‌ ‌ يا ‌ برخورد بيكديگر ‌ يا ‌ عيبهاي‌ ديگر و اينها توجه‌ بيكديگر ندارند، حضرت‌ يعقوب‌ قلبش‌ آرام‌ نداشت‌ و مطمئن‌ نبود بعلاوه‌ برادران‌ حضرت‌ يوسف‌ ‌هم‌ عنايتي‌ و محبتي‌ ‌با‌ يوسف‌ نداشتند زيرا حسود ‌هر‌ چه‌ بخواهد خودداري‌ كند و اظهار حسد ‌خود‌ ‌را‌ نكند ‌مع‌ ‌ذلک‌ نميتواند جلوگيري‌ ‌از‌ نفس‌ كند علاوه‌ ‌بر‌ رؤياي‌ سابقه‌ ‌که‌ مخصوصا بيوسف‌ فرمود ‌براي‌ برادرانت‌ نگو ‌براي‌ تو كيد ميكنند و پيش‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ تصميم‌ ‌هم‌ يوسف‌ ‌را‌ همراه‌ ‌خود‌ نميبردند سابقه‌ نداشته‌ لذا گفتند ما لَك‌َ لا تَأمَنّا عَلي‌ يُوسُف‌َ ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌براي‌ اينكه‌ قلب‌ يعقوب‌ ‌را‌ مطمئن‌ كنند و آرام‌ كنند گفتند وَ إِنّا لَه‌ُ لَناصِحُون‌َ ‌اينکه‌ يكي‌ ‌از‌ معاصي‌ ‌آنها‌ ‌است‌ ‌با‌ اينكه‌ حسود بودند گفتند ناصح‌ هستيم‌ ‌هم‌ كذب‌ ‌بود‌ ‌آن‌ ‌هم‌ ‌به‌ پيغمبر ‌خدا‌ ‌هم‌ نفاق‌ ‌بود‌ ‌که‌ ظاهرشان‌ ‌غير‌ باطنشان‌ ‌بود‌ ‌هم‌ مكر و حيله‌ ‌در‌ حق‌ شخص‌ بي‌گناه‌ بي‌تقصير.

اما حسد

(الحسد يأكل‌ الايمان‌ ‌کما‌ يأكل‌ النار الحطب‌)

اما كذب‌

جلد 11 - صفحه 164

الكذب‌ شر ‌من‌ الشراب‌

اما نفاق‌ إِن‌َّ المُنافِقِين‌َ فِي‌ الدَّرك‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ اما مكر مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللّه‌ُ وَ اللّه‌ُ خَيرُ الماكِرِين‌َ و ‌با‌ ‌اينکه‌ اوصاف‌ چگونه‌ ميتوان‌ ‌گفت‌ اينها انبياء بودند بعلاوه‌ قساوت‌ قلب‌ چگونه‌ انسان‌ طاقت‌ بياورد ‌با‌ پدر پير ‌خود‌ چنين‌ كند ‌که‌ وَ ابيَضَّت‌ عَيناه‌ُ مِن‌َ الحُزن‌ِ ‌آيه‌ 84، و ‌با‌ برادر ‌خود‌ چنين‌ رفتار نمايد ‌که‌ گفتند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 11)- صحنه سازی شوم! برادران یوسف پس از آن که طرح نهایی را برای انداختن یوسف به چاه تصویب کردند به این فکر فرو رفتند که چگونه یوسف را از پدر جدا سازند؟ لذا طرح دیگری برای این کار ریخته و با قیافه‌های حق به جانب و زبانی نرم و آمیخته با یک نوع انتقاد ترحم انگیز نزد پدر آمدند و «گفتند: پدر (چرا تو هرگز یوسف را از خود دور نمی‌کنی و به ما نمی‌سپاری؟) چرا ما را نسبت

ج2، ص402

به برادرمان امین نمی‌دانی در حالی که ما مسلما خیرخواه او هستیم» (قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلی یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ).

نکات آیه

۱- پیشنهاد لاوى (نکشتن یوسف(ع) و افکندن او در چاه) از طرف دیگر برادران پذیرفته شد و مورد تأیید قرار گرفت. (لاتقتلوا یوسف و ألقوه فى غیبت الجب ... قالوا یأبانا ما لک) بیان حضور برادران در نزد یعقوب(ع) به منظور جلب رضایت او براى بردن یوسف(ع) به مراتع ، پس از بیان پیشنهاد لاوى (ألقوه فى غیبت الجب) گویاى این نکته است که: آخرین پیشنهاد - که همان طرح لاوى بود - مورد پذیرش همگان قرار گرفت.

۲- یعقوب(ع) همواره از کید فرزندانش علیه یوسف(ع) نگران بود. (یأبانا ما لک لاتأمنّا على یوسف)

۳- یعقوب(ع) از سپردن یوسف(ع) به برادرانش ، همواره اجتناب مى کرد. (ما لک لاتأمنّا على یوسف)

۴- بردن یوسف(ع) از نزد یعقوب(ع) ، مشکل اساسى برادران یوسف در اجراى توطئه علیه او (قالوا یأبانا ما لک لاتأمنّا على یوسف)

۵- زمینه سازى برادران یوسف جهت جلب رضایت پدر در بردن یوسف(ع) (یأبانا ما لک لاتأمنّا على یوسف)

۶- فرزندان یعقوب ، با دروغ و نیرنگ درصدد برآمدند تا اعتماد وى را جلب کرده و رضایت او را در سپردن یوسف(ع) به ایشان فراهم سازند. (و إنا له لنصحون)

۷- برادران یوسف با حضور در پیشگاه یعقوب(ع) لب به شکایت گشوده و از بى اعتمادى او نسبت به آنان درباره یوسف(ع) انتقاد کردند. (قالوا یأبانا ما لک لاتأمنّا)

۸- فرزندان یعقوب در حضور او ، بر خیرخواهى خویش نسبت به یوسف(ع) تأکید کردند. (ما لک لاتأمنّا على یوسف و إنا له لنصحون)

۹- فرزندان یعقوب با اظهار محبت به او ، و تحریک احساسات وى درصدد فریب دادن او بودند. (قالوا یأبانا ما لک لاتأمنّا على یوسف) برداشت فوق ، از خطاب «یأبانا» (اى پدر جانمان) و نیز لحن کلام «ما لک لاتأمنّا ...» (چه شده است که به ما درباره یوسف بى اعتماد هستى) استفاده شده است.

۱۰- حسد ، آدمى را به گناهانى همانند دروغ گفتن و نیرنگ زدن حتى به محبوب ترین نزدیکانش ، وادار مى سازد. (قالوا یأبانا ما لک لاتأمنّا على یوسف و إنا له لنصحون)

موضوعات مرتبط

  • برادران یوسف: اظهار خیرخواهى برادران یوسف ۸; اظهار محبت برادران یوسف ۹; برادران یوسف و پیشنهاد لاوى ۱; برادران یوسف و رضایت یعقوب(ع) ۵، ۶; برادران یوسف و یعقوب(ع) ۷، ۸، ۹; برادران یوسف و یوسف(ع) ۷; بى اعتمادى به برادران یوسف ۷; توطئه برادران یوسف ۴، ۵، ۶، ۹; دروغگویى برادران یوسف ۶; روش برخورد برادران یوسف ۹; شکوه برادران یوسف ۷; مکر برادران یوسف ۹
  • حسد: آثار حسد ۱۰
  • خویشاوندان: مکر به خویشاوندان ۱۰
  • دروغ: عوامل دروغ ۱۰
  • گناه: عوامل گناه ۱۰
  • لاوى: قبول پیشنهاد لاوى ۱
  • مکر: زمینه مکر ۱۰
  • یعقوب(ع): نگرانى یعقوب(ع) ۲; یعقوب(ع) و برادران یوسف ۳; توطئه برادران و یعقوب(ع) ۲; یعقوب(ع) و یوسف(ع) ۳
  • یوسف(ع): توطئه علیه یوسف(ع) ۲، ۴; قصه یوسف(ع) ۱، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹; یوسف(ع) در چاه ۱

منابع