تفسیر:نمونه جلد۲۵ بخش۱۷

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۲۹ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۶۰

آيه ۱۲ - ۲۲

آيه و ترجمه

وَ جَزَاهُم بِمَا صبرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً(۱۲) مُّتَّكِئِينَ فِيهَا عَلى الاَرَائكِ لا يَرَوْنَ فِيهَا شمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً(۱۳) وَ دَانِيَةً عَلَيهِمْ ظِلَلُهَا وَ ذُلِّلَت قُطوفُهَا تَذْلِيلاً(۱۴) وَ يُطاف عَلَيهِم بِئَانِيَةٍ مِّن فِضةٍ وَ أَكْوَابٍ كانَت قَوَارِيرَا(۱۵) قَوَارِيرَا مِن فِضةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِيراً(۱۶) وَ يُسقَوْنَ فِيهَا كَأْساً كانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلاً(۱۷) عَيْناً فِيهَا تُسمَّى سلْسبِيلاً(۱۸) وَ يَطوف عَلَيهِمْ وِلْدَنٌ مخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتهُمْ حَسِبْتهُمْ لُؤْلُؤ اً مَّنثُوراً(۱۹) وَ إِذَا رَأَيْت ثمَّ رَأَيْت نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً(۲۰) عَلِيهُمْ ثِيَاب سندُسٍ خُضرٌ وَ إِستَبرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِن فِضةٍ وَ سقَاهُمْ رَبهُمْ شرَاباً طهُوراً(۲۱) إِنَّ هَذَا كانَ لَكمْ جَزَاءً وَ كانَ سعْيُكم مَّشكُوراً(۲۲)

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۶۱

ترجمه : ۱۲ - خداوند در برابر شكيبائى آنان ، بهشت و لباسهاى حرير بهشتى را به آنها پاداش مى دهد. ۱۳ - اين در حالى است كه بر تختهاى زيبا تكيه كرده اند، نه آفتاب را در آنجا مى بينند، نه سرما را. ۱۴ - و در حالى است كه سايه هاى آن (درختان بهشتى ) بر آنها فرو افتاده ، و چيدن ميوه هايش بسيار آسان است . ۱۵ - و در گرداگرد آنها ظرفهائى از نقره ، و قدحهائى بلورين مى گردانند (مملو از بهترين غذاها و نوشيدنى ها) ۱۶ - ظرفهاى بلورينى از نقره ! كه آنها را به اندازه لازم آماده كرده اند. ۱۷ - و در آنجا از جامهائى سيراب مى شوند كه لبريز از شراب طهورى است كه با زنجبيل آميخته است . ۱۸ - از چشمه اى در بهشت كه نامش سلسبيل است . ۱۹ - و بر گرد آنها نوجوانانى جاودانى (براى پذيرائى ) مى گردند كه هر گاه آنها را ببينى گمان مى كنى مرواريد پراكنده اند! ۲۰ - و هنگامى كه آنجا را ببينى نعمتها و ملك عظيمى را مى بينى ! ۲۱ - بر اندام آنها (بهشتيان ) لباسهائى است از حرير نازك سبز رنگ ، و از ديباى ضخيم و با دستبندهائى از نقره تزيين شده اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنها مى نوشاند! ۲۲ - اين جزاى شما است و سعى و تلاش شما مورد قدردانى است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۶۲

تفسير : پاداشهاى عظيم بهشتى ! بعد از اشاره اجمالى در آيات گذشته به نجات ابرار و نيكان از عذابهاى دردناك روز قيامت ، و رسيدن آنها به لقاى محبوب ، و غرق سرور و شادمانى شدن ، در آيات مورد بحث به شرح اين نعمتهاى بهشتى پرداخته ، حداقل پانزده نعمت را در طى اين آيات بر مى شمرد: نخست از مسكن و لباس اين بهشتيان سخن مى گويد و مى فرمايد: «خداوند در برابر صبر و شكيبائى آنها بهشت و لباسها و فرشهائى از حرير را به آنها پاداش مى دهد» (و جزاهم بما صبروا جنة و حريرا). آرى در برابر آن همه استقامت و ايثار كه نمونه آن وفاء به نذر، و روزه داشتن ، و بخشيدن طعام مورد نياز خود هنگام افطار به مسكين و يتيم و اسير است ، خداوند آنها را در باغهاى مخصوصى از بهشت جاى مى دهد، و بهترين لباسها را بر آنها مى پوشاند. نه تنها در اين آيه كه در آيات ديگر قرآن نيز به اين حقيقت تصريح شده كه پاداشهاى قيامت در مقابل صبر و شكيبائى انسان است (صبر در طريق اطاعت ، صبر در برابر معصيت ، و صبر و استقامت در برابر مشكلات و مصائب ). در آيه ۲۴ سوره رعد مى خوانيم فرشتگان به بهشتيان چنين خوشامد مى گويند: سلام عليكم بما صبرتم : «درود بر شما به خاطر صبر و استقامتى كه داشتيد». و در آيه ۱۱۱ مؤ منون آمده است : انى جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون : «من امروز آنها را به خاطر صبر و استقامتشان پاداش دادم ، آنها پيروز و رستگارند».

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۶۳

سپس مى افزايد: «اين در حالى است كه آنها بر تختهاى زيبا تكيه كرده ، نه گرمى آفتاب را مى بينند، و نه سردى هوا را» (متكئين فيها على الارائك لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا)): ذكر اين حالت (تكيه كردن بر تختها) اشاره به آرامش و راحتى كامل آنها است ، چرا كه انسان معمولا در حالت آرامش در چنين حالتى به سر مى برد، و ذيل آيه نيز اشاره به اعتدال كامل هواى بهشت است . نه اينكه خورشيد و ماه در آنجا وجود نداشته باشد، بلكه تابش ناراحت كننده خورشيد وجود ندارد، با وجود سايه هاى درختان بهشتى . «زمهرير» از ماده «زمهر» به معنى شدت سرما، يا شدت غضب ، يا سرخ شدن چشم بر اثر خشم ، مى باشد، و در اينجا منظور همان معنى اول است . در حديثى آمده است كه در جهنم نقطه اى وجود دارد كه از شدت سرما اعضاى بدن از هم متلاشى مى شود. «ارائك » جمع «اريكه » در اصل به تختهائى مى گويند كه در حجله عروس مى نهند و منظور در اينجا تختهاى زيبا و فاخر است . «آلوسى » مفسر معروف اهل سنت در «روح المعانى » در حديثى از ابن عباس چنين نقل مى كند: بينا اهل الجنة فى الجنة اذا راوا ضوءا كضوء الشمس ، و قد اشرقت الجنان به فيقول اهل الجنة يا رضوان ما هذا؟ و قد قال ربنا لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا، فيقول لهم رضوان ليس هذا بشمس ، و لا قمر، و لكن على (عليه السلام ) و فاطمة (عليهاالسلام ) ضحكا، و اشرقت الجنان من نور ثغريهما!: ((هنگامى كه بهشتيان در بهشت هستند ناگهان نورى

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۶۴

همچون نور آفتاب مشاهده مى كنند كه صحنه بهشت را روشن ساخته بهشتيان به رضوان (فرشته ماءمور بهشت ) مى گويند: اين نور چيست با اينكه پروردگار ما فرموده در بهشت نه آفتاب را مى بينند و نه سرما را؟! او در پاسخ مى گويد: اين نور خورشيد و ماه نيست ، ولى على (عليه السلام ) و فاطمه (عليهاالسلام ) خندان شده اند و بهشت از نور دندانشان روشن گشته است !. آيه بعد در ادامه اين نعمتها مى افزايد: «اين در حالى است كه سايه هاى درختان بهشتى بر آنها فرو افتاده ، و چيدن ميوه هايش براى آنها بسيار سهل و آسان است »: (و دانية عليهم ظلالها و ذللت قطوفها تذليلا. نه مشكلى وجود دارد، نه خارى در دست مى رود، و نه احتياج به تلاش ‍ و حركتى براى چيدن ميوه ها است ! بار ديگر ياد آورى اين نكته را ضرورى مى دانيم كه اصول حاكم بر زندگى انسان در آن جهان با اين جهان بسيار متفاوت است ، و آنچه درباره نعمتهاى بهشتى در اين آيات و آيات ديگر قرآن آمده ، تنها اشاراتى است پر معنى به آن مواهب عظيم ، و گرنه طبق تصريح بعضى از روايات در آنجا نعمتهائى است كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و بر انديشه هيچ كسى نگذشته است . «ابن عباس » سخنى دارد كه در ذيل بعضى از آيات همين سوره بيان كرده است : مى گويد: آنچه را خداوند در قرآن از نعمتهاى بهشتى نام برده مثل

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۶۵

و مانندى در دنيا ندارد، ولى خداوند آن را با نامى كه براى ما شناخته شده است نام مى برد، مثلا از شراب طهورى نام مى برد كه با «زنجبيل » ممزوج است اين ماده معطرى بود كه عرب به آن علاقه داشت . در آيه بعد به توضيح قسمتى از چگونگى پذيرائى از اين ميهمانان بهشتى خدا وسائل پذيرائى آنها، و پذيرائى كنندگان مى پردازد و مى فرمايد: «در گرداگرد آنها ظرفهائى از نقره و قدحهائى بلورين مى گردانند» (و يطاف عليهم بانية من فضة و اكواب كانت قواريرا). «ظرفهاى بلورينى از نقره ! كه آن را به اندازه لازم آماده كرده اند» (قوارير من فضة قدرها تقديرا). در اين ظرفها انواع غذاهاى بهشتى ، و در آن قدحهاى بلورين انواع نوشيدنيهاى لذت بخش و نشاط آفرين ، به مقدارى كه مى خواهند و علاقه دارند موجود است ، و خدمتكاران بهشتى پيوسته گرد آنها دور مى زنند و به آنها عرضه مى كنند. «آنية » جمع «اناء» به معنى هرگونه ظرف است ، و «اكواب » جمع «كوب » (بر وزن خوب ) به معنى ظرف آب است كه دسته نداشته باشد كه گاه از آن تعبير به «قدح » مى شود. «قوارير» جمع «قاروره » به معنى ظرف بلورين و شيشه اى است . عجب اينكه مى فرمايد: ظرفهاى بلورين بهشتى از نقره ساخته شده ! در حالى كه در عالم دنيا چنين ظرفى مطلقا وجود ندارد، و ظرفهاى بلورين را

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۶۶

از سنگهاى مخصوصى كه ذوب مى كنند مى سازند، ولى همان خدائى كه اين امكان را در سنگ تيره آفريد كه قابل تبديل به شيشه و بلور باشد مى تواند در فلزى همچون نقره نيز بيافريند. و به هر حال از اين تعبير استفاده مى شود كه ظرفها و جامهاى بهشتى هم صفا و شفافيت بلور را دارد، و هم درخشندگى و زيبائى نقره را، و نوشابه هائى كه در آن است كاملا نمايان است . قابل توجه اينكه : در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه ينفذ البصر فى فضة الجنة كما ينفذ فى الزجاج !: «نور چشم انسان در نقره بهشتى نفوذ مى كند، آنچنانكه در شيشه و بلور دنيا نفوذ دارد». اين را نيز مى دانيم در عصر ما دانشمندان به اشعه هائى پى برده اند (مانند اشعه ايكس ) كه از اجسام تيره نيز عبور مى كند و درون آن را مانند بلور نشان مى دهد. ابن عباس مى گويد: همه نعمتهاى بهشتى شبيه و مانندى در دنيا دارد جز ظرفهاى بلورين كه از نقره است كه در دنيا شبيه و مانندى براى آن نيست . سپس مى افزايد: «در آنجا از جامهائى سيراب مى شوند كه لبريز از شراب طهورى است كه با زنجبيل آميخته » (و يسقون فيها كاسا كان مزاجها زنجيلا). بسيارى از مفسران تصريح كرده اند كه عرب جاهلى از شرابهائى كه آميخته با زنجبيل بود لذت مى برد زيرا كه تندى مخصوصى به شراب مى داد، و قرآن در اينجا از جامهائى سخن مى گويد كه شراب طهورش با زنجبيل آميخته

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۶۷

است ، ولى بديهى است ميان اين شراب و آن شراب تفاوت از زمين تا آسمان است ! و يا به تعبير ديگر تفاوت از دنيا تا آخرت است !. به نظر مى رسد كه عرب دو نوع شراب با دو حالت مختلف داشته يكى به اصطلاح نشاط آور و محرك ، و ديگرى سست كننده و آرام بخش كه اولى را با «زنجبيل » مى آميخته ، و دومى را با «كافور»، و از آنجا كه حقايق عالم آخرت در قالب الفاظ اين جهان نمى گنجد چاره اى جز اين نيست كه اين الفاظ با معانى گسترده تر و والاترى براى آن حقايق بزرگ استخدام شود. گرچه درباره معنى «زنجبيل » تفسيرهاى مختلفى نقل شده ، ولى غالبا به همان ريشه معطر و خوشبوئى كه در ادويه مخصوص غذا، و نوشابه ها به كار مى رود تفسير كرده اند. سپس مى افزايد: «اين جامها از چشمه اى در بهشت پر مى شود كه سلسبيل ناميده مى شود» (عينا فيها تسمى سلسبيلا). «سلسبيل » نوشيدنى بسيار لذيذى را مى گويند كه به راحتى در دهان و گلو جارى مى شود و كاملا گوارا است ، بسيارى معتقدند كه از ماده «سلاسه » به معنى «روانى » گرفته شده ، همانگونه كه به عبارات روان و جالب نيز «سليس » گفته مى شود. بعضى ديگر گفته اند از ماده «تسلسل » گرفته شده كه به معنى «حركت پى درپى » است در نتيجه روان بودن چيزى را تداعى مى كند، بنابراين هر دو معنى به هم نزديك است ، و در هر صورت باء در آن اضافى مى باشد. بعضى نيز معتقدند كه اين واژه اى است مركب از دو كلمه «سال » و «سبيل »

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۶۸

و بعضى نيز آن را مركب از «سال » و «سبيل » مى دانند كه در صورت اول مفهومش اين است «راهى به طلب » و در صورت دوم «راهى طلبيد» و معنى كنائى هر دو «گوارا» است . بعضى نيز تصريح كرده اند كه در لغت عرب كلمه «سلسبيل » وجود نداشته و اين از ابداعات قرآن مجيد است . ولى معنى اول از همه مشهورتر و مناسبتر است . سپس از پذيرائى كنندگان اين بزم پرسرور كه در جوار رحمت حق در بهشت برين برپا مى شود سخن به ميان آورده ، مى گويد: «بر گرد آنها نوجوانان جاودانى مى گردند كه هر گاه آنها را ببينى گمان مى كنى مرواريدهاى پراكنده اند»! (و يطوف عليهم ولدان مخلدون اذا رايتهم حسبتم لؤ لؤ ا منثورا). هم خودشان در بهشت جاودانى هستند، و هم طراوت و زيبائى و نشاط جوانى آنها جاودانى است ، و هم پذيرائى كردن آنان ، چرا كه تعبير «مخلدون » از يكسو، و تعبير «يطوف عليهم » (بر آنها طواف مى كنند) از سوى ديگر بيانگر اين واقعيت است . تعبير به «لؤ لؤ ا منثورا» (مرواريدهاى پراكنده ) اشاره اى است به زيبائى و صفا و درخشندگى و جذابيت آنها، و هم حضورشان در همه جاى اين بزم الهى و روحانى .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۶۹

و از آنجا كه نعمتهاى جهان ديگر به وصف نمى آيد هر قدر الفاظ گويا و رسا باشد، در آيه بعد به صورت سربسته مى افزايد: «و هنگامى كه آنجا را مى نگرى نعمتها و ملك عظيمى را مى بينى »! (و اذا رايت ثم رايت نعيما و ملكا كبيرا). براى «نعيم » و «ملك كبير» تفسيرهاى زيادى شده ، از جمله در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم «معنى آيه اين است كه ملكى است كه هرگز زائل نمى شود و فنا نمى پذيرد». يا نعمتهاى بهشتى آنقدر گسترده است كه از نظر كثرت به وصف نمى آيد. يا اينكه «ملك كبير» آن است كه فرشتگان به هنگام دخول بر بهشتيان اذن مى گيرند، و با سلام به آنها تحيت مى گويند. يا بهشتيان هر چه اراده كنند به آن دست مى يابند. يا پائين ترين فرد بهشتى قلمرو ملكش به اندازه است كه وقتى نگاه مى كند فاصله هزار سال راه را مى بيند! يا به معنى ملك دائمى و ابدى و تواءم با تحقق تمام آرزوها است . واژه «نعيم » كه در لغت به معنى نعمتهاى فراوان است ، و «ملك كبير» كه از عظمت و وسعت باغهاى بهشتيان خبر مى دهد مفهوم وسيع و گسترده اى

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۷۰

دارند كه همه تفسيرهاى فوق را شامل مى شوند. تا اينجا به قسمتى از نعمتهاى بهشتى از قبيل «مساكن » و «تختها» و «سايه ها» و «ميوه ها» و «نوشيدنيها» و «ظرفها» و «گروه پذيرائى كنندگان » اشاره شد، اكنون نوبت وسائل تزيينى بهشتيان است ، مى فرمايد: «بر اندام آنها لباسهائى است از حرير نازك سبز، و از ديباى ضخيم » (عاليهم ثياب سندس ‍ خضر و استبرق ). سندس به معنى پارچه ابريشمين نازك است ، در حالى كه «استبرق » به معنى پارچه ابريشمين ضخيم است ، بعضى آن را از كلمه فارسى استبر يا «ستبر» مى دانند، و بعضى احتمال داده اند كه از ريشه عربى «برق » به معنى تلاءلؤ گرفته شده . سپس مى افزايد: «و آنها با دستبندهائى از نقره تزيين شده اند» (و حلوا اساور من فضة ). نقره هائى شفاف كه همچون بلور مى درخشد، و از ياقوت و در و مرواريد زيباتر است . «اساور» جمع «اسورة » (بر وزن مغفرة ) و آن نيز به نوبه خود جمع «سوار» (بر وزن غبار) يا سوار (بر وزن كتاب ) است كه در اصل از كلمه فارسى «دستوار» به معنى «دستبند» گرفته شده ، و به هنگام نقل به زبان عربى مختصر تغييرى در آن پيدا شده است ، و به صورت «سوار» در آمده است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۷۱

انتخاب رنگ سبز براى لباسهاى بهشتى به خاطر آن است كه رنگى است بسيار نشاط آفرين ، همانند برگهاى زيباى درختان ، و البته رنگ سبز انواع و اقسامى دارد و هر كدام خود داراى لطفى است . در بعضى از آيات قرآن مانند آيه ۳۰ سوره كهف آمده است كه بهشتيان يا دستبندهائى از طلا تزئين مى شوند «يحلون فيها من اساور من ذهب » و اين منافاتى با آنچه در آيه مورد بحث آمده ندارد، زيرا ممكن است از جهت تنوع ، گاه با اين تزيين كنند، و گاه با آن . در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه مگر دستبند طلا و نقره زينت زنانه نيست ؟ چگونه براى مردان بهشتى اين زينت ذكر شده ؟ ولى جواب آن روشن است چرا كه در بسيارى از محيطها زينت طلا و نقره هم براى مردان است ، و هم براى زنان (هر چند اسلام زينت طلا را براى مردان تحريم كرده ) ولى البته نوع دستبندهاى مردان و زنان متفاوت است ، و از آيه ۵۳ سوره زخرف كه از قول فرعون نقل شده : فلو لا القى عليه اسورة من ذهب «چرا به موسى دستبندهائى از طلا داده نشده »؟ بر مى آيد كه دستبند طلا براى مردان در محيط مصر نشانه عظمت محسوب مى شد. بعلاوه همانگونه كه بارها اشاره كرده ايم چون براى بيان نعمتهاى بهشتى الفاظ معمولى اين دنيا هرگز كافى نيست ، راهى جز اين وجود ندارد كه با اين الفاظ اشاراتى به آن نعمتهاى عظيم و توصيف ناكردنى شود. و سرانجام در پايان آيه به عنوان آخرين و مهمترين نعمت از اين سلسله نعمتها مى فرمايد «و پروردگارشان شراب طهور به آنها مى نوشاند» (و سقاهم ربهم شرابا طهورا). درست است كه در لابلاى اين نعمتها نيز سخن از نوشيدنيهاى گوارا از جامهائى كه از چشمه سلسبيل پر مى شود، و بهشتيان از آن سيراب مى گردند، در

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۷۲

ميان بود، ولى ميان آنها و آنچه در اين آيه آمده است فرق بسيار است . زيرا از يكسو در آنجا ساقى «ولدان مخلدون » بودند، اما در اينجا ساقى «خدا» است ، و چه تعبير عجيبى ؟ مخصوصا با تكيه بر كلمه «رب » خداوندى كه هميشه اين انسان را پرورش داده و مالك و مربى او است وى را در مراحل تكامل همواره به پيش برده تا به آخرين مرحله رسيده ، و اكنون نوبت آن است كه ربوبيتش را به حد اعلا برساند، و با دست قدرتش از جام شراب طهور بندگان ابرار و نيكان را سيراب و سرخوش كند. و از سوى ديگر «طهور» به معنى چيزى است كه هم پاك است و هم پاك كننده به اين ترتيب اين شراب ، جسم و روح انسان را از هر گونه آلودگى و ناپاكى پاك مى كند، و آنچنان روحانيت و نورانيت و نشاط به او مى بخشد، كه وصفش در هيچ عبارتى نمى گنجد، حتى در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است : يطهر هم عن كل شى ء سوى الله : «قلب و جان آنها را از همه چيز جز خداوند پاك مى كند». پرده هاى غفلت را مى درد، حجابها را از بين مى برد، و انسان را شايسته حضور دائم در جوار قرب خدا مى كند، نشئه اين شراب طهور از هر نعمتى برتر، و از هر موهبتى بالاتر است . اگر شراب آلوده دنيا عقل را زايل مى كند، و انسان را از خدا دور مى سازد، اما شراب طهورى كه با دست ساقى «الست » داده مى شود، او را از ما سوى الله بيگانه كرده ، غرق در جمال و جلال او مى كند. كوتاه سخن اينكه لطفى كه در اين آيه و در اين نعمت نهفته است از همه برتر و بالاتر است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۷۳

از حديثى كه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده استفاده مى شود كه چشمه شراب طهور بر در بهشت قرار دارد: فيسقون منها شربة فيطهر الله بها قلوبهم من الحسد! ... و ذلك قول الله عزوجل و سقاهم ربهم شرابا طهورا: ((جرعه اى از اين شراب طهور به آنها داده مى شود و خدا به وسيله آن قلوب آنها را از حسد (و هر گونه صفات رذيله ) پاك مى سازد)). جالب اينكه تعبير به «طهور» در قرآن مجيد فقط در دو مورد آمده يكى در مورد باران (فرقان ۴۸) كه همه چيز را پاك و زنده مى كند و ديگر در آيه مورد بحث درباره شراب مخصوص بهشتى كه آن نيز پاك كننده و حيات بخش است و در آخرين آيه مورد بحث آخرين سخن را در اين زمينه بيان كرده ، مى فرمايد: «از سوى خدا به آنها گفته مى شود: اين نعمتهاى عظيم و مواهب بى نظير پاداش اعمال شما است ، و سعى و كوشش و تلاش شما در طريق اطاعت فرمان حق مقبول و مشكور است » (ان هذا كان لكم جزاءا و كان سعيكم مشكورا). مبادا كسى تصور كند كه اين مواهب و پاداشهاى عظيم را بى حساب مى دهند اينها همه جزاى سعى و عمل است ، و پاداش مجاهدتها و خودسازيها و چشم پوشى از گناه است . بيان اين مطلب خود لذت و لطف خاصى دارد كه خداوند بزرگ ، يا فرشتگان او، ابرار و نيكان را مخاطب ساخته و به عنوان قدردانى و تشكر از آنها مى گويد: اينها همه پاداش اعمال شما است ، و سعى شما مشكور است ، بلكه به

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۷۴

گفته بعضى از مفسران اين نعمتى است مافوق همه نعمتها و موهبتى است بالاتر از همه مواهب كه خدا از انسان تشكر كند. تعبير به «كان » كه فعل ماضى است خبر از گذشته مى دهد، ممكن است اشاره به اين باشد كه اين نعمتها از قبل براى شما فراهم شده است ، چرا كه هر وقت كسى به ميهمان خود بسيار اهميت دهد وسائل پذيرائى او را از مدتها پيش آماده مى كند.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۷۵

آيه ۲۳ - ۲۶

آيه و ترجمه

إِنَّا نحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْك الْقُرْءَانَ تَنزِيلاً(۲۳) فَاصبرْ لِحُكمِ رَبِّك وَ لا تُطِعْ مِنهُمْ ءَاثِماً أَوْ كَفُوراً(۲۴) وَ اذْكُرِ اسمَ رَبِّك بُكْرَةً وَ أَصِيلاً(۲۵) وَ مِنَ الَّيْلِ فَاسجُدْ لَهُ وَ سبِّحْهُ لَيْلاً طوِيلاً(۲۶) ترجمه : ۲۳ - مسلما ما قرآن را بر تو نازل كرديم . ۲۴ - پس در (تبليغ و اجراى ) حكم پروردگارت شكيبا باش ، و از هيچ گنهكار و كافرى از آنان اطاعت مكن . ۲۵ - و نام پروردگارت را هر صبح و شام به ياد آور. ۲۶ - و در شبانگاه براى او سجده كن ، و مقدارى طولانى از شب ، او را تسبيح گوى . تفسير : پنج دستور مهم براى موفقيت در اجراى حكم خدا آيات اين سوره از آغاز تاكنون درباره خلقت انسان و سپس معاد و رستاخيز او سخن مى گفت ، در آيات مورد بحث روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، دستورات مؤ كدى براى هدايت انسانها و صبر و مقاومت در اين راه به او مى دهد، در واقع اين آيات راه وصول به آنهمه نعمتهاى بى مانند را نشان داده است كه

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۷۶

تنها از طريق تمسك به قرآن و پيروى از رهبرى چون پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و الهام گرفتن از دستورات او امكان پذير است . نخست مى فرمايد: «مسلما ما قرآن را بر تو نازل كرديم » (انا نحن نزلنا عليك القرآن تنزيلا). بعضى از مفسران «تنزيلا» را كه به صورت مفعول مطلق در آيه فوق آمده اشاره به نزول تدريجى قرآن دانسته اند كه اثر تربيتى آن روشن است ، و بعضى اشاره به عظمت مقام اين كتاب آسمانى و تاءكيدى بر نزول قرآن از ناحيه خداوند، مخصوصا با توجه به تاءكيدات ديگر كه در آيه آمده (تاءكيد به وسيله «ان » و «نحن » و «جمله اسميه ») مى دانند، و در حقيقت پاسخى است به كسانى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به كهانت و سحر و افترا بر خداوند متهم مى كردند. سپس پنج دستور مهم به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى دهد كه نخستين آن دعوت به صبر و استقامت است ، مى فرمايد: «اكنون كه چنين است در طريق تبليغ و اجراى احكام پروردگارت صابر و شكيبا باش » (فاصبر لحكم ربك ). از مشكلات و موانع راه و كثرت دشمنان و سرسختى آنها ترس و هراسى به خود راه مده ، و همچنان به پيش حركت كن . قابل توجه اينكه : دستور به استقامت را (با توجه به «فاء تفريع » در «فاصبر») فرع بر نزول قرآن از سوى خدا مى گيرد، يعنى چون پشتيبان تو خدا است قطعا در اين راه استقامت كن ، و تعبير به «رب » اشاره لطيف ديگرى به همين معنى است . و در دومين دستور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از هر گونه سازش با منحرفان بر حذر داشته مى گويد: «از هيچ گنهكار و كافرى از آنها اطاعت مكن » (و لا تطع منهم اثما او كفورا):

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۷۷

در حقيقت اين حكم دوم تاءكيدى است بر حكم اول چرا كه جمعيت دشمنان تلاش مى كردند كه از طرق مختلف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در مسير باطل به سازش بكشانند، چنانكه نقل شده كه «عتبة بن ربيعه » و «وليد بن مغيره » به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى گفتند از دعوت خود باز گرد، ما آنقدر ثروت در اختيار تو مى گذاريم كه راضى شوى ، و زيباترين دختران عرب را به همسرى تو در مى آوريم ، و پيشنهادهاى ديگرى از اين قبيل ، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عنوان يك رهبر بزرگ راستين بايد در برابر اين وسوسه هاى شيطانى ، يا تهديداتى كه بعد از بى اثر ماندن اين تطميعات عنوان مى شود، صبر و استقامت به خرج دهد، نه تسليم تطميع گردد، و نه تهديد. درست است كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هرگز تسليم نشد، ولى اين تاءكيدى است بر اهميت اين موضوع در مورد آن حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و سرمشقى است جاودانى براى ساير رهبران راه خدا. گرچه بعضى از مفسران «آثم » را به «عتبة بن ربيعه » و «كفور» را به «وليد بن مغيره » يا «ابوجهل » كه هر سه از مشركان عرب بودند تفسير كرده اند، ولى روشن است كه «آثم » (گنهكار) و «كفور» (كافر و كفران كننده ) مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه همه مجرمان و مشركان را شامل مى گردد، هر چند اين سه نفر از مصداقهاى روشن آن بودند. اين نكته نيز قابل توجه است كه «آثم » مفهوم عامى دارد كه «كفور» را نيز شامل مى شود، بنابراين ذكر «كفور» از قبيل ذكر خاص بعد از عام و براى تاءكيد است . ولى از آنجا كه صبر و استقامت در برابر هجوم اين مشكلات عظيم كار آسانى

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۷۸

نيست ، و پيمودن اين راه را دو توشه خاصى لازم دارد، در آيه بعد مى افزايد: «نام پروردگارت را هر صبح و شام به ياد آور» (و اذكر اسم ربك بكرة و اصيلا). «و شبانگاه براى او سجده كن ، و مقدار زيادى از شب او را تسبيح گوى » (و من الليل فاسجد له و سبحه ليلا طويلا). تا در سايه آن «ذكر» و اين «سجده » و «تسبيح »، نيروى لازم و قدرت معنوى و پشتوانه كافى براى مبارزه با مشكلات اين راه فراهم سازى . «بكرة » (بر وزن نكته ) به معنى آغاز روز است و «اصيل » نقطه مقابل آن يعنى شامگاهان و آخر روز است . بعضى گفته اند اطلاق اين واژه بر آخر روز با توجه به اينكه از ماده «اصل » گرفته شده ، به خاطر آن است كه آخر روز اصل و اساس ‍ شب را تشكيل مى دهد. از بعضى از تعبيرات استفاده مى شود كه «اصيل » گاه به فاصله ميان ظهر و غروب اطلاق مى گردد (مفردات راغب ). و از بعضى ديگر بر مى آيد كه «اصيل » به اوائل شب نيز گفته مى شود، زيرا كه آن را به «عشى » تفسير كرده اند و «عشى » آغاز شب است چنانكه نماز مغرب و عشا را «عشائين » مى گويند، حتى از بعضى كلمات استفاده مى شود كه «عشى » از زوال ظهر تا صبح فردا را نيز شامل مى شود. ولى با توجه به اينكه «اصيل » در آيه شريفه در مقابل «بكرة » (صبحگاهان ) قرار گرفته ، و بعد از آن نيز سخن از عبادت شبانه به ميان آمده ، روشن مى شود

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۷۹

كه منظور همان طرف آخر روز است . به هر حال اين دو آيه در حقيقت بيانگر لزوم توجه شبانه روزى و مستمر به ذات مقدس پروردگار است . بعضى آنرا به خصوص نمازهاى پنجگانه ، يا به اضافه نماز شب ، يا خصوص نماز صبح و عصر و مغرب و عشا تفسير كرده اند، ولى ظاهر اين است كه اين نمازها مصداقهائى از اين ذكر مستمر الهى ، و تسبيح و سجده در پيشگاه مقدس اوست . تعبير به «ليلا طويلا» اشاره به اين است كه مقدار زيادى از شب را تسبيح خدا كن ، در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) در تفسير آن آمده كه در پاسخ اين سؤ ال كه منظور از اين تسبيح چيست ؟ فرمود: منظور نماز شب است !. ولى بعيد نيست كه اين تفسير نيز از قبيل بيان مصداق روشن باشد، چرا كه نماز شب در تقويت روح ايمان ، و تهذيب نفوس ، و زنده نگهداشتن اراده انسان در طريق اطاعت خدا، تاءثير فوق العاده اى دارد. در اينجا بايد به اين نكته توجه داشت كه دستورهاى پنجگانه آيات فوق گرچه به صورت برنامه اى براى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ذكر شده ، ولى در حقيقت سرمشقى است براى همه كسانى كه در مسير رهبرى معنوى و انسانى جامعه بشرى گام بر مى دارند. آنها بايد بدانند بعد از اطمينان و ايمان كامل به هدف و رسالتى كه دارند لازم است صبر و استقامت پيشه كنند، و از انبوه مشكلات راه ، وحشت نداشته باشند چرا كه هدايت يك جمعيت به خصوص زمانى كه در مقابل انسان افراد ناآگاه و دشمنان لجوج وجود داشته باشند، هميشه تواءم با مشكلات عظيم بوده و هست ،

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۳۸۰

و اگر صبر و استقامت رهبران نباشد هيچ رسالتى به ثمر نمى رسد. و در مرحله بعد بايد در برابر وسوسه هاى شياطينى كه مصداق آثم و كفورند و با انواع حيل و تزوير سعى در منحرف ساختن رهبران و پيشوايان مى كنند، تا رسالت آنها عقيم ماند، با كمال قدرت مقاومت كنند، نه فريب تطميع بخورند و نه واهمه اى از تهديد به خود راه دهند. و در تمام مراحل براى كسب قدرت روحى ، و نيروى اراده ، عزم راسخ ، و تصميم آهنين ، هر صبح و شام به ياد خدا باشند، و پيشانى را بر درگاهش بسايند مخصوصا از عبادتهاى شبانه و راز و نياز با او مدد گيرند كه اگر اين امور رعايت شود پيروزى حتمى است . و اگر در پاره اى از مراحل مصيبت و شكستى رخ دهد در پرتو اين اصول مى توان آنها را جبران كرد برنامه زندگى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و دعوت و رسالت او سرمشق مؤ ثرى براى رهروان اين راه است .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←