تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۲۳

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



سخنان بعضى از مفسرين در انكار اين روايات و پاسخ به او

ليكن بعضى از مفسرين ، به شدت منكر اين روايات شده و مضامين آنرا (كه يكى «مساءله وحى شدن به عمران » است ، و ديگرى «وجود ميوه غير موسمى در محراب مريم »، و سوم اين است كه «منظور از درخواست نشانى تشخيص بين خدائى و شيطانى بودن صوت است ») به سختى رد كرده و گفته اند: هيچ راهى براى اثبات اين امور نيست ، نه خداى سبحان آنرا گفته و نه رسول گرامى اش و امورى هم نيست كه عقل راهى به اثبات آن داشته باشد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۲۸۹

تاريخ معتبر هم سخنى از آنها به ميان نياورده ، در اين ميان به جز مشتى روايات اسرائيلى و غير اسرائيلى نداريم و احتياجى هم نداريم كه در فهم معانى آيات قرآن به اينگونه وجوه دور از نظر تمسك كنيم . ليكن سخنان خود اين مفسر سخنانى بى دليل است و روايات مذكور هر چند خبر واحدند، و خالى از ضعف نيستند و يك اهل بحث ملزم نيست كه حتما به آنها تمسك بجويد و به مضامين آنها احتجاج كند، و ليكن اگر دقت و تدبر در آيات قرآنى مضامين مذكور را به ذهن نزديك كرد، چرا آنها را نپذيريم و از آن روايات آنچه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) نقل شده مشتمل بر هيچ مطلب خلاف عقل نيست . بله در بعضى از رواياتى كه از قدماى مفسرين نقل شده ، امورى آمده كه با عقل سازش ندارد، مثلا از قتاده و عكرمه روايت كرده اند كه گفته اند: شيطان نزد زكريا آمد و او را در مورد بشارتى كه شنيده بود به شك انداخت و گفت اگر اين بشارت از ناحيه خداى تعالى بود آهسته به تو مى رساند و آنرا پنهان مى كرد، همانطور كه تو با خدا آهسته و نهانى سخن گفتى ، از اين قبيل وسوسه ها كرد و كرد تا او را به شك انداخت ، با اينكه اينگونه سخنان هيچ مجوزى براى پذيرفتنش نيست ، نظير گفتارى كه در انجيل لوقا آمده كه جبرئيل به زكريا گفت : «اينك ديگر زبان بسته شدى و نمى توانى سخن بگويى مگر بعد از مدتى كه مقرر شده واين بدان جهت بود كه تو كلام مرا تصديق نكردى ، كلامى كه بزودى صدقش محقق مى شود» (انجيل لوقا - ۱ -۲۰).

بحث روايتى (راجع به الهامات و خواطر)

ديگر و در كافى از امام صادق (عليه السلام ) رو ايت كرده كه فرمود: «هيچ قلبى نيست مگر آنكه دو گوش دارد، بر در يك گوش فرشته اى ارشادگر، و بر در ديگر، شيطانى فتنه گر است . آن صاحب قلب را امر مى كند و اين ديگرى نهى ، شيطان او را به گناهان فرمان مى دهد و ملك از گناه نهيش مى كند و اين همان معنائى است كه خداى عزوجل درباره اش مى فرمايد:

ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۲۹۰

((عن اليمين و عن الشمال قعيد ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد». مؤ لف : در اين معنا روايات بسيارى وجود دارد كه قسمتى از آنها بزودى از نظر خوان ندگان خواهد گذشت ، و اگر در روايات نامبرده آيه شريفه با مساءله : دو فرشته نويسنده حسنات و سيات تطبيق شد، منافاتى با تطبيق روايت مورد بحث ، ندارد كه آيه را بر فرشته و شيطان تطبيق كرده ، براى اينكه آيه شريفه بر بيش از اين دلالت ندارد كه رقيب و عتيدى براى هر انسانى هست و مراقب تمامى سخنان او هستند، و درطرف راست و چپ هركس قرار دارند، و اما اينكه اين رقيب و عتيد هر دو از ملائكه اند و يا يكى ملك و ديگرى شيطان است ، آيه شريفه صراحتى در هيچيك ندارد و بر هر دو احتمال قابل انطباق است . و نيز در همان كتاب (كافى ) از زراره روايت آورده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام ) از معناى «رسول »، «نبى »، «محدث » سؤ ال كردم ، فرمود: «رسول » آن كسى است كه فرشته وحى را مى بيند و مى بيند كه دارد رسالت الهى را برايش مى آورد و مى گويد پروردگارت چنين و چنان دستور داده و رسول با داشتن پست رسالت «نبى » هم هست ، و اما «نبى » فرشته اى را كه بر او نازل مى شود نمى بيند، بلكه خبرى كه قرار است بر او نازل گردد به دلش مى افتد و در چنين حالى نظير غشوه و بيهوشى به او دست مى دهد، و در آن حالت خواب مى بيند. پرسيدم : از كجا مى فهمد آنچه در خواب ديده حق است ؟ فرمود: خداى تعالى برايش بيان مى كند آنچه كه يقين مى كند كه حق است ، ولى فرشته را نمى بيند (تا آخر حديث ). مؤ لف : اينكه فرمود: «رسول با داشتن رسالت نبى هم هست » اشاره است به اينكه هر دو صفت ممكن است در شخص جمع شود و ما در سابق در تفسيرى كه ذيل آيه : «كان الناس امه واحده فبعث اللّه ...» داشتيم بحثى پيرامون معناى رسالت و نبوت كرديم . و اينكه فرمود: «حالتى شبيه به غشوه و بيهوشى به او دست مى دهد» منظورش تفسير روياى پيامبر است ، مى خواهد بفرمايد: منظور از رويا در پيامبران مشاهده و درك غيب است ، نه رويا به معناى معروفش و جمله : «خداى تعالى برايش بيان مى كند اشاره است به همان معنائى كه در سابق گذشت كه ((انبيا به خاطر داشتن عصمت داراى تشخيص هستند كه القاآت ملكى را، از شيطانى تميز مى دهند».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۲۹۱

و در بصائر از بريد از امام باقر و يا امام صادق (عليه السلام ) روايت آمده كه در حديثى درپاسخ بريد كه پرسيده بود فرق بين «رسول »، «نبى » و محدث چيست ؟ فرموده : «رسول » آن كسى است كه فرشته خدا برايش ظاهر مى شود و با او سخن مى گويد و «نبى » آن كسى است كه فرشته را در خواب مى بيند، و چه بسا كه نبوت و رسالت در يك شخص جمع شود و ا ما «محدث » آن كسى را گويند كه صداى فرشته اى را مى شنود ولى صورت و شكل او را نمى بيند. بريد مى گويد عرضه داشتم : خدا اصلاحت كند از كجا مى فهمند كه (اين صوت يا) اين صورت كه در خواب مى بيند حق است ، و صاحب صدا و صورت فرشته است ؟ فرمود: «خداى تعالى توفيق تشخيص ‍ آنرا به ايشان داده و خدا با فرستادن كتاب شما قرآن ، ديگر فرستادن كتاب را ختم فرمود و با ارسال پيامبر شما فرستادن پيامبر را ختم كرد (تا آخر حديث »). مؤ لف : اين حديث در همان زمينه است كه حديث قبلى داشت و بيان آن براى تشخيص محدث هم كافى است ، مى فهماند كه محدث هم توفيق تشخيص صاحب صوت را دارد و اينكه در آخر فرمود: «خداى تعالى با فرستادن كتاب شما قرآن ...» اشاره است به همين كه گفتم بيانات قرآن و سنت وافى به همه مطالب است ، و ما ان شاء اللّه در ذيل آيات بعدى بحثى پيرامون محدث خواهيم داشت و الحمد للّه رب العالمين انه هو الموفق و المعين .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۲۹۲

آيات ۶۰ - ۴۲، سوره آل عمران

وَ إِذْ قَالَتِ الْمَلَئكةُ يَمَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصطفَاكِ وَ طهَّرَكِ وَ اصطفَاكِ عَلى نِساءِ الْعَلَمِينَ(۴۲) يَمَرْيَمُ اقْنُتى لِرَبِّكِ وَ اسجُدِى وَ ارْكَعِى مَعَ الرَّكِعِينَ(۴۳) ذَلِك مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْك وَ مَا كُنت لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ مَا كنت لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ(۴۴) إِذْ قَالَتِ الْمَلَئكَةُ يَمَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشرُكِ بِكلِمَةٍ مِّنْهُ اسمُهُ الْمَسِيحُ عِيسى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ(۴۵) وَ يُكلِّمُ النَّاس فى الْمَهْدِ وَ كهْلاً وَ مِنَ الصلِحِينَ(۴۶) قَالَت رَب أَنى يَكُونُ لى وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسسنى بَشرٌ قَالَ كذَلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشاءُ إِذَا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ(۴۷) وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتَب وَ الْحِكمَةَ وَ التَّوْرَاةَ وَ الانجِيلَ(۴۸) وَ رَسولاً إِلى بَنى إِسرءِيلَ أَنى قَدْ جِئْتُكُم بِئَايَةٍ مِّن رَّبِّكمْ أَنى أَخْلُقُ لَكم مِّنَ الطينِ كَهَيْئَةِ الطيرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طيرَا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِىُ الاَكمَهَ وَ الاَبْرَص وَ أُحْىِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فى بُيُوتِكمْ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(۴۹) وَ مُصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَى مِنَ التَّوْرَاةِ وَ لاُحِلَّ لَكم بَعْض ‍ الَّذِى حُرِّمَ عَلَيْكمْ وَ جِئْتُكم بِئَايَةٍ مِّن رَّبِّكمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ(۵۰) إِنَّ اللَّهَ رَبى وَ رَبُّكمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صرَاطٌ مُّستَقِيمٌ(۵۱) فَلَمَّا أَحَس عِيسى مِنهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصارِى إِلى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نحْنُ أَنصارُ اللَّهِ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ اشهَدْ بِأَنَّا مُسلِمُونَ(۵۲) رَبَّنَا ءَامَنَّا بِمَا أَنزَلْت وَ اتَّبَعْنَا الرَّسولَ فَاكتُبْنَا مَعَ الشهِدِينَ(۵۳) وَ مَكرُوا وَ مَكرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيرُ الْمَكِرِينَ(۵۴)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۲۹

اذ قال اللّه يا عيسى انى متوفيك و رافعك الى و مطهرك من الذين كفروا و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الى يوم القيمه ثم الى مرجعكم فاحكم بينكم فيما كنتم فيه تختلفون (۵۵) فاما الذين كفروا فاعذبهم عذابا شديدا فى الدنيا و الاخرة و ما لهم من نصرين (۵۶) و اما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فيوفيهم اجورهم و اللّه لا يحب الظالمين (۵۷) ذلك نتلوه عليك من الايت و الذكر الحكيم (۵۸) ان مثل عيسى عند اللّه كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون (۵۹) الحق من ربك فلا تكن من الممترين (۶۰) ترجمه آيات و به ياد آر زمانى را كه ملائكه گفتند: اى مريم : بدان كه خدا تو را براى اهدافى كه دارد انتخاب و ازميان همه زنان عالم برگزيد (۴۲) اى مريم براى پروردگارت عبادت و سجده كن وبا ساير ركوع كنندگان ركوع كن (۴۳) اين از خبرهاى غيب است كه ما آن را به تو وحى مى كنيم و تو نزد ايشان نبودى هنگامى كه قرعه هاى خود را مى انداختند كه كدام يك سرپرست مريم شوند و تو نزد ايشان نبودى آن زمان كه بگو مگو مى كردند (۴۴) زمانى كه فرشتگان گفتند: اى مريم خداى تعالى بشارتت مى دهد به كلمه اى از خودش كه نامش مسيح عيسى بن مريم آبرومندى در دنيا و آخرت از مقربين است (۴۵) و بامردم در گهواره و در پيرى سخن مى گويد و از صالحان است (۴۶) مريم گفت : پروردگارا از كجا براى من فرزندى خواهد شد با اينكه هيچ بشرى با من تماس نگرفته است ، فرشته گفت : اين چنين خدائى هر چه بخواهد خلق مى كند، او وقتى قضاى امرى را براند، همانا فرمان مى دهد كه باش ، و آن امر وجود مى يابد (۴۷) اى مريم خداى ت عالى به عيسى كتاب و حكمت و تورات و انجيل تعليم مى دهد (۴۸) در حالى كه فرستاده اى است به سوى بنى اسرائيل ، و به اين پيام كه من به سوى شما آمدم با معجره اى از ناحيه پروردگارتان ، و آن اين است كه از گل برايتان چيزى به شكل مرغ مى سازم ، سپس در آن مى دمم بلادرنگ و به اذن خدا مرغى مى شود و نيز كور مادر زاد و برص را شفا مى دهم و مرده را به اذن خدا زنده مى كنم ، و بدانچه در خانه هايتان ذخيره كرده ايد خبر مى دهم . و در اين (معجزات ) آيت و نشانه اى است براى شما، اگرباشيد (۴۹).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۲۹۴

و نيز در حالى كه تورات را تصديق دارم و آمده ام تا بعضى از چيزها كه بر شما حرام شده حلال كنم ، و به وسيله آيتى از پروردگارتان آمده ام ، پس از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد (۵۰) و بدانيد كه اللّه پروردگار من و شما است ، پس او را بپرستيد كه اين است صراط مستقيم (۵۱) پس همين كه عيسى از آنان احساس كفر كرد گفت : چه كسانى ياوران من در راه خدامى شوند؟ حواريون گفتند: مائيم ياوران خدا، ما به خدا ايمان آورده ايم و گواه باش كه ما مسلمانيم (۵۲) پروردگارا، ما بدانچه نازل كرده اى ايمان داريم و رسول را پيروى كرديم ما را در زمره شاهدان بنويس (۵۳) و نيرنگ كردند خدا هم نيرنگ كرد، و خدا بهترين نيرنگ كاران است (۵۴) و به ياد آر آن زمان را كه خداى تعالى گفت : اى عيسى من تو را خواهم گرفت و به سوى خود بالا خواهم برد و از شركسانى كه كافر شدند پاك خواهم كرد و پيروانت را بر كسانى كه كافر شدند برترى تا قيامت مى دهم آنگاه برگشتتان به سوى من است ، و من - بين شما در آنچه اختلاف مى كنيد حكم خواهم كرد (۵۵) اما كسانى كه كافر شدند به عذابى شديد در دنيا و اخرت شكنجه مى كنم و هيچ ياورى نخواهند داشت (۵۶) و اما كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح كردند خداى تعالى پاداششان را بطور كامل مى دهد و خدا ستمگران را دوست نمى دارد (۵۷) اين مقدار را از آيات و از ذكر حكيم برايت مى خوانيم (۵۸) بطور محقق مثل عيسى نزد خدا نظير مثل آدم است كه خدا از خاكش ‍ خلق كرد و سپس فرمان داد باش و او وجود يافت (۵۹) تمام حق از ناحيه پروردگار تو است پس زنهار از مرددان مباش . (۶۰) بيان آيات وَ إِذْ قَالَتِ الْمَلَئكةُ يَمَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصطفَاكِ وَ طهَّرَكِ اين جمله عطف است بر جمله : «اذ قالت امراه عمران ...»، در نتيجه اين آيه مانند آن آيه توضيح و شرح آيه (۳۳ - ۳۴) خواهد بود، كه مى فرمود: «ان اللّه اصطفى ...». و در اين آيه دلالتى هست بر اينكه مريم (عليهاالسلام ) محدثه بوده ، يعنى از كسانى بوده كه ملائكه با او سخن مى گفته اند، و آن جناب سخنان اين هاتفان غيبى را مى شنيده است ، آيه شريفه : «فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا» هم با آيات بعدش كه در سوره مريم واقع شده ، بر اين معنا دلالت دارد و ان شاء اللّه به زودى بحثى پيرامون «محدث » خواهيم داشت .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۲۹۵

در سابق يعنى در تفسير آيه : «فتقبلها ربها بقبول حسن ...» گفتيم : كه اين آيه بيان استجابت دعاى مادر مريم (عليهاالسلام ) است كه گفته بود: «و انى سميتها مريم ، و انى اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم ...» و اينكه سخن ملائكه كه به مريم گفتند: «ان اللّه اصطفاك و طهرك ...»، خبرى است كه به وى داده اند كه تو نزد خدا تا چه حد قدر و منزلت دارى ، بنابراين لازم است خواننده مراجعه اى بدانجا بكند. پس «اصطفاء مريم » همان تقبل او است عبادت خداى را، و تطهيرش عبارت است از مصونيتش به عصمت خداى تعالى از گناهان ، پس آن جناب ، هم اصطفاء شده است و هم معصوم . و چه بسا از مفسرين كه گفته اند: منظور از تطهير او بتول شدن او است ، و بتول به معناى زنى است كه حيض نمى بيند و خداى تعالى او را بدين جهت بتول قرار داد كه ناگزير نشود در ايام حيض از كليسا بيرون رود، و اين نظريه عيبى ندارد جز اينكه آنچه به نظر ما رسيد با سياق آيات موافق تر است .

منظور از اصطفا (برگزيدن ) و تطهير مريم سلام اللّه عليها

وَ اصطفَاكِ عَلى نِساءِ الْعَلَمِينَ در ذيل آيه : «ان اللّه اصطفى - تا جمله - على العالمين » گفتيم : كلمه «اصطفاء» اگر با كلمه «على » متعدى شود معناى تقدم را مى دهد. و اين اصطفا غير اصطفاى مطلق و بدون كلمه «على » است ، كه معناى تسليم را مى دهد، و بنا به گفتار سابق ، اصطفاى آن جناب بر زنان عالميان به معناى مقدم داشتن آن جناب بر ساير زنان است . حال ببينيم اين تقديم از تمامى جهات است يا از بعضى جهات ؟ ظاهر جمله : «اذ قالت الملائكه يا مريم ان اللّه يبشرك ...») كه بعد از اين آيه است و نيز ظاهر آيه : «و التى احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا و جعلناها و ابنها آيه للعالمين ». و باز ظاهر آيه : «و مريم ابنه عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا، و صدقت بكلمات ربها، و كتبه ، و كانت من القانتين ». كه از خصائص وجودى مريم

ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۲۹۶

(عليهاالسلام ) انگشت روى هيچ خصيصه اى به جز ولادت عجيب فرزندش نمى گذارد، اين است كه اصطفا از هر جهت نيست بلكه همان زائيدن كذائيش منظور است . و اما غير از كلمه «اصطفاء» كلمات ديگرى كه در آيات مربوطه به آن جناب آمده ،از قبيل : «تطهير» و «تصديق به كلمات خدا و كتب او» و «قنوت » و «محدثه بودن آن جناب » همه امورى است كه اختصاصى به آن جناب ندارد، بلكه در ديگر زنان نيز احيانا يافت مى شود، و اما اينكه بعضى گفته اند: مريم (عليهاالسلام ) تنها از زنان هم عصر خود اصطفا شده ، صحيح نيست ، زيرا اطلاق آيه با آن نمى سازد. يَمَرْيَمُ اقْنُتى لِرَبِّكِ وَ اسجُدِى وَ ارْكَعِى مَعَ الرَّكِعِينَ كلمه «قنوت » كه فعل امر «اقنتى » مشتق از آن است به طورى كه گفته اند به معناى ملازم طاعت بودن توام با خضوع است و سجده معنائى معروف دارد، و ركوع به معناى منحنى شدن و يا مطلق اظهار ذلت است . در اين آيه خداى تعالى مريم را ندا داده ، و چون ندا مستلزم توجه شخص ندا شده به سوى ندا كننده است ، قهرا هر جا كلمه «ندا» تكرار شود به منزله اين است كه به شخص ندا شده بفهماند من براى تو چند خبر دارم ، خوب به آن اخبار گوش بده و در آيات مورد بحث مى فهماند ما دو خبر برايت آورده ايم : يكى اينكه خداى تعالى تو را با مقام و منزلتى كه نزد او دارى گرامى داشته ، و دوم وظيفه عبوديتى است كه تو بايد ملازم آن باشى ، تا تلافى آن مقام و منزلت بوده باشد، پس اين دستور در عين اينكه دستور به ايفاى وظيفه عبودى است ، دستور به اداى شكر آن مقام و منزلت نيز هست ، در نتيجه برگشت معناى كلام به اين است كه آيه : «يا مريم اقنتى ...» به منزله نتيجه گيرى از آيه : «يا مريم ان اللّه اصطفيك ...» باشد و چنين معنا دهد: حال كه خداى تعالى تو رااصطفاء كرده پس جا دارد قنوت و ركوع و سجده كنى و بعيد نيست كه هر يك از سه خصلت نامبرده در اين آيه ، نتيجه و فرعى باشد براى هر يك از سه خصلتى كه در آيه قبلى ذكر شده ، هر چند كه فرع بودن قنوت براى اصطفا، و سجده براى تطهير، و ركوع براى اصطفاى دوم ، آنطور كه بايد روشن نيست ، بر خواننده عزيز است كه با دقت نظر خود، اين ارتباط و فرعيت را كشف كند. ذَلِك مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْك خداى تعالى اين داستان را جزء اخبار غيبى شمرده ، همانطور كه داستان يوسف (عليه السلام ) را دانسته و فرمود:

ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۲۹۷

«ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك و ما كنت لديهم اذ اجمعوا امرهم و هم يمكرون »

وجه اينكه قضاياى مربوط به مريم عليها السلام از اخبار غيبى شمرده شده است

و از اين جهت آن را از اخبار غيبى شمرده كه در عصر نزول قرآن اثرى از اين اخبار در دست نبود، زيرا از داستان مريم آنچه در كتب دينى اهل كتاب آمده به هيچ وجه اعتبار نداشت ، براى اينكه اين كتب از دستبرد تحريف دور نمانده بود، همچنان كه بسيارى از جزئيات داستان زكريا (عليه السلام ) كه در قرآن كريم آمده در كتب عهد قديم و جديد وجود ندارد. مويد اين وجه جمله بعدى است كه مى فرمايد: «و ما كنت لديهم اذ يلقون ...». و نيز ممكن است منشا غيب شمردن اين داستان را بى سوادى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و گروندگان به آن جناب بدانيم ، نه تحريف كتب عهدين ، همچنان كه قرآن كريم در خلال داستان نوح مى فرمايد: «تلك من انباء الغيب نوحيها اليك ما كنت تعلمها انت و لا قومك من قبل هذا...» ولى وجه اول با سياق موافق تر است ، براى اينكه اگر وجه دوم صحيح بود بايد مى فرمود: «تو اين داستان را نخوانده اى » ولى فرموده : تو در هنگام قرعه نزد ايشان نبودى . وَ مَا كُنت لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ... منظور از «قلم » (به فتحه ق و لام ) كه جمع آن «اقلام » است چوبه تيرى است كه به وسيله آن قرعه مى اندازند، و آن را «سهم تير» نيز مى نامند، پس اينكه فرمود: قلم هاى خود را مى انداختند، معنايش اين است كه قرعه خود را مى انداختند، تا معين كنند كدام يكشان كفيل مريم باشد. در اين جمله دلالتى هست بر اينكه بگو مگوئى كه جمله «يختصمون » آن را حكايت مى كند، بگو مگو و نزاع در تكفل مريم بوده ، همان تكفلى كه در آيه ۳۷ ذكر شده و خلاصه تفصيل همان اجمال است ، و مى فهماند بگو مگويشان به جائى نرسيده در آخر توافق كرده اند در اينكه قرعه بيندازند. و قرعه به نام زكريا در آمده و زكريا عهده دار سرپرستى آن جناب شده . و چه بسا بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه اين بگو مگو و قرعه كشى بعد از سپرى شدن دوران جوانى مريم ، و سال ها تكفل زكريا نسبت به وى بوده و گويا زكريا از كفالتش

ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۲۹۸

عاجز شده و خواسته است كه شانه از زير اين بار خالى كند. و گويا منشا اين احتمال اين بوده كه ديده اند قرآن كريم داستان اين قرعه كشى و بگو مگو را بعد از تمام شدن داستان ولادت مريم ، و اصطفاى وى و بعد از آيه ۳۷ آورده كه در آن ، از كفالت زكريا سخن رفته . پس معلوم مى شود كفالت زكريا دو بار بوده : يكى در اوائل ورود مريم به كليسا در ايام كودكيش و ديگرى در بزرگساليش كه زكريا مى خواسته از كفالت مريم شانه خالى كند، و در آخر به حكم قرعه باز عهده دار آن شده است . ليكن صرف اينكه در اين سوره دو جا از كفالت سخن رفته ، يكى در آيه ۳۷، و يكى در آيه مورد بحث ، دليل نمى شود كه واقعه دو بار اتفاق افتاده باشد، به شهادت اينكه مى بينيم در سوره يوسف دو بار از توطئه برادران عليه آن جناب خبر داده ، يكى در آيه : ۸ و ۹ و۱۰ و بار ديگر در آيه : ۱۰۲ در حاليكه واقعه ، يك واقعه است ، اين كار هيچ عيبى ندارد، زيرا در اينگونه موارد گوينده يا مى خواهد در نوبت اول به بعضى از خصوصيات آن اشاره كند و در نوبت دوم به بعضى ديگر، و يا منظورش ‍ اين است كه با تكرار آن ، ادعا و مقصود خود را ثابت نمايد، و اتفاقا در داستان زكريا نكته اول منظور بوده ، و در داستان يوسف نكته دوم . (در اول سوره كه سخن از تكفل زكريا بود، براى اين بود كه اين تكفل و سركشى كردن همه روزه به غرفه مريم زمينه اى شد براى اينكه طمع زكريا (عليه السلام ) تحريك شود، و فكر كند خدائى كه مى تواند از عالم غيب طعامهاى غير موسمى براى مريم بفرستد، چرا نتواند مرا در موسم پيرى فرزند دار كند؟ و در آيه مورد بحث غرض ، شرح داستان تكفل است ، به خلاف سوره يوسف كه در هر دو مورد مى خواهد دعوى خود را اثبات كند، و آن اين بود كه تو از داستان يوسف هيچ آگهى نداشتى ، ما آن را به تو وحى كرديم «مترجم »). إِذْ قَالَتِ الْمَلَئكَةُ يَمَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشرُكِ ظاهرا منظور از اين بشارت همان ماجرائى است كه در جاى ديگر حكايت كرده و فرموده : «پس ما روح خود را نزد او فرستاديم و او خود را براى مريم به صورت بشرى تمام عيار مجسم كرد، به طورى كه مريم گفت : من به رحمان پناه مى برم از شر تو، تو اگر مردى با تقوا بودى اينجا نمى آمدى ، روح ما به وى گفت : ((قال انما انا رسول ربك لاهب لك غلاما زكيا...»، پس بشارتى كه در آيه مورد بحث به جمع فرشتگان نسبت داده شده همان بشارت است كه در سوره مريم به شخص روح نسبت داده .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۲۹۹

حال چرا چنين كرده ، بعضى از مفسرين در توجيهش گفته اند: مراد از ملائكه همان جبرئيل است و اگر يك ملك را ملائكه خوانده از باب تعظيم آن يك ملك بوده است ، همچنان كه خود ما در گفتگوهاى خود مى گوئيم : فلانى خيلى جاها رفته و سياحت ها كرده ، كشتى ها سوار شده با اينكه بيش از يك كشتى سوار نشده . و يا مى گوئيم : مردم درباره فلانى چنين و چنان مى گويند با اينكه همه مردم نگفته اند و تنها يك نفر گفته و از اين قبيل تعبيرها معمول است و نظير اين اختلاف تعبير در داستان قبلى زكريا هم آمده ، يك جا فرموده بود: «فنادته الملائكه ملائكه او را ندا دادند» دنبالش فرمود: خدا چنين و چنان مى كند)). بعضى ديگر گفته اند: در داستانى كه آيه مورد بحث حكايتش مى كند، يعنى در ندا دادن مريم فرشتگان ديگر با جبرئيل بوده اند. وجه تعبير به «ملائكه » در جمله «اذ قالت الملائكة ...» ولى آنچه بعد از تدبر در آيات راجع به ملائكه به دست مى آيد، اين است كه ملائكه همه در يك رديف و يك مقام نيستند، بين آنان از نظر قرب به خداى تعالى تقدم و تاخر هست ، آنكه متاءخر است تابع محض ‍ اوامر متقدم است ، بطورى كه افعالش عين فعل متقدم به حساب مى آيد و گفتارش هم عين گفتار او است ، نظير وصفى كه در خودمان مشاهده مى كنيم ، افعال قوا و اعضايمان را فعل خود نيز مى دانيم ، بدون اينكه فعل را دو تا فعل كنيم و مى گوئيم : چشمم او را ديد و گوشم آن را شنيد و اعضاى بدن من چنين و چنان كرد و اين نامه را دست من نوشته ، و اين نقشه را بندهاى انگشتانم كشيده ، و در عين حال مى گوئيم : من او را ديدم و آن را شنيدم و چنين و چنان كردم و اين نامه را نوشته ، اين نقشه را كشيدم . همانطور كه عمل اعضاى ما كه تابع ما هستند عمل خود ما نيز هست ، همچنين اعمال و اقوال ملائكه كه تابع فرشته روح عليه السلام اند، عمل و قول خود روح نيز هست ، براى اينكه ملائكه تابع او هستند و هر چه مى كنند به امر او مى كنند و به همين اعتبار است كه مى بينيم خداى تعالى قبض ارواح را كه ملائكه موكل بر ارواح ؟ مباشر آنند عمل خودش و هم عمل آن ملائكه دانسته ، در عين اينكه آن را به فرشتگان مباشر نسبت داده ، و فرموده : «حتى اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا»، و در عين حال آن را به ملك الموت كه فرمانده و متبوع آن فرشتگان است نسبت داده مى فرمايد: «قل يتوفيكم ملك الموت الذى وكل بكم » و در عين حال همين قبض ارواح را به خودش نسبت داده ، مى فرمايد: «اللّه يتوفى الانفس حين موتها»

ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۳۰۰

باز نظير اين جريان را در مساءله وحى مى بينيم كه يك جا آن را به خودش ‍ نسبت داده ، مى فرمايد: «انا اوحينا اليك »، و جاى ديگر آن را به روح الامين نسبت داده ، مى فرمايد: «نزل به الروح الامين على قلبك »، در جاى ديگر به ملائكه كرام و صالح منسوب نموده ، مى فرمايد: «كلا انها تذكره ، فمن شاء ذكره ، فى صحف مكرمه ، مرفوعه مطهرة ، بايدى سفرة ، كرام بررة ». پس معلوم شد كه بشارت دادن جبرئيل عين بشارت دادن مامورين زير دست او است ، كه جمعى از سادات فرشتگان و مقربين درگاه خدايند، چون قرآن كريم درباره ايشان فرموده : «انه لقول رسول كريم ، ذى قوه عند ذى العرش مكين ، مطاع ثم امين »، و ان شاء اللّه در تفسير سوره فاطر توضيح بيشتر اين بحث خواهد آمد. مويد گفتار ما كلام خداى عزوجل است كه در آيه بعدى مى فرمايد: «كذلك اللّه يفعل ما يشاء»، چون از ظاهر آن بر مى آيد كه گوينده آن خداى سبحان است و در عين حال مى بينيم كه همين سخن را در سوره مريم در داستان روح ، به روح نسبت مى دهد، آنجا كه به مريم مى گويد: «انما انا رسول ربك لاهب لك غلاما زكيا»، مريم مى پرسد، كجا مى توانم فرزند دار شوم با اينكه نه بشرى با من تماس گرفته و نه خود زنى زناكار بوده ام ؟ روح در پاسخش مى گويد: «كذلك قال ربك هو على هين ...». مطلب ديگر اينكه سخن گفتن ملائكه و روح با مريم دلالت مى كند بر اينكه آن جناب محدثه بوده ، بلكه جمله :

ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۳۰۱

«فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا»، كه در سوره مريم آيه ۱۷ است و مربوط به همين داستان است ، دلالت دارد كه مريم (عليهاالسلام ) روح را با چشمان خود ديده ، نه اينكه تنها صداى او را شنيده باشد. و ما ان شاء اللّه ادامه اين بحث را در بحث روايتى آينده مى آوريم . بِكلِمَةٍ مِّنْهُ اسمُهُ الْمَسِيحُ عِيسى ابْنُ مَرْيَمَ در تفسير سوره بقره مى فرمود: «تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض »، بحث در معناى كلمه خدا گذشت ، و لفظ «كلمه » و «كلم » نظير لفظ «تمره » و «تمر» است ، اولى در هر دو، جنس را مى رساند و دومى از هر دو، در فرد استعمال مى شود، و لفظ كلمه هم بر لفظى اطلاق مى شود كه بر معنائى دلالت كند، (در مقابل لفظ بى معنا و موهوم كه كلمه اش نمى خوانند) و هم بر جمله اطلاق مى گردد، حال چه اينكه آن جمله نظير «زيد قائم است » كه تمام بوده و سكوت بر آن صحيح باشد، و يا نظير جمله اگر زيد قائم باشد، ناتمام و براى شنونده سؤ ال انگيز باشد، (كه اگر زيد قائم باشد چه مى شود، و يا چه مى كنى )، همه اينها كه گفتيم معناى لغوى كلمه بود و اما به حسب اصطلاحى كه قرآن كريم براى خود دارد و كلمه را به خداى تعالى نسبت مى دهد، معناى آن ، عبارت است از هر چيزى كه اراده خدا را ظاهر كند، (همانطور كه به حسب معناى لغوى كلمه عبارت بود از لفظى كه منظور باطنى گوينده را براى شنونده ظاهر كند) حال چه اينكه كلمه خدا امر تكوينى او باشد و با آن امر چيزى را از كتم عدم به عالم هستى بياورد، و ظاهر سازد و يا كلمه وحى و الهام باشد و براى شخص ‍ پيامبر و يا محدث اراده او را ظاهر كند.

→ صفحه قبل صفحه بعد ←