تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۶

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۱۲ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏نحل آيات ۹۰ - ۱۰۵،سوره نحل)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



نه اينكه مراد، انكشاف حقيقت و ظهور وحدانيت خدا بوده باشد، هر چند كه بنا به فرموده خداى تعالى در جمله «و يعلمون ان الله هو الحق المبين » مساله انكشاف از صفات روز قيامت است ، و ليكن انكشاف حقيقت ، مطلبى است ، و تسليم و ايمان به ثبوت آن مطلبى ديگر همچنانكه در جمله «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم » فرق ميان آن دو كاملا به چشم مى خورد. و صرف علم به اينكه خدا حق مبين است كافى در سعادت انسان نيست ، بلكه در تماميتش محتاج به تسليم و ايمان است ، و اينكه اثر علمى آن علم را بار كند، البته يك ايمان و تسليم هست كه از طوع و اختيار است و يكى است كه از كره و اضطرار، و اما آن تسليمى قيمت دارد و در سعادت آدمى مؤ ثر و نافع است كه از طوع و اختيار باشد، و موطن اختيار هم دنيا است كه دار عمل است نه آخرت كه دار جزا است .

تسليم اضطرارى مشركين در قيامت در برابر خدا سودى به حالشان ندارد

و مشركين در دنيا تسليم در برابر حق نشدند هر چند بدان يقين داشتند، تا آنكه به خانه آخرت منتقل شده و در موقف حساب قرار گرفتند، به عيان ديدند كه خدا حق مبين است ، و عذاب شقاوت از هر سو احاطه شان نموده آن وقت تسليم در برابر حق شدند، ولى اين تسليمى است از روى اضطرار كه سودى به حالشان ندارد، و آيه «يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق و يعلمون ان الله هو الحق المبين » بهمين علم و تسليم اضطرارى اشاره مى كند، صدر آيه از اسلامشان خبر مى دهد كه دين حق است به شهادت آيه «ان الدين عند الله الاسلام » و ذيل آيه از انكشاف حق براى آنان و ظهور حقيقت برايشان خبر مى دهد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۴

و آيه اى كه پيرامونش بحث مى كنيم يعنى آيه «و القوا الى الله يومئذ السلم و ضل عنهم ما كانوا يفترون » اولش به اسلام ايشان اشاره مى كند و ذيلش به اينكه اين اسلامشان اضطرارى و بى فايده است ، چون در دنيا هم براى خدا الوهيت قائل بودند و هم براى شركاء شان ، آنگاه تسليم در برابر الوهيت شركايشان را بر تسليم در برابر الوهيت خدا ترجيح دادند تا آنكه در آخرت حق برايشان ظاهر گشته همان شركاء، شرك ايشان را تكذيب كردند، آنگاه آنچه مى پنداشتند باطل گشته اثرى از آن خيالات برايشان نمى ماند و در نتيجه جز تسليم در برابر خدا چاره ديگرى برايشان نمانده ، از روى بيچارگى تسليم او گشته ، و از روى كراهت منقادش مى شوند.

كافران مفسد عذابى بيش از ديگر كفار خواهند داشت

الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ زِدْنَهُمْ عَذَاباً فَوْقَ العَذَابِ بِمَا كانُوا يُفْسِدُونَ در اين آيه از نو متعرض حال پيشوايان كفر شده با اينكه قبلا در آيه قبلى سرنوشت همه كفار را بيان كرده بود و از همين جهت وقتى شنونده آن بيان را شنيد كه تمامى كفار معذبند، و تخفيف و مهلتى از عذاب ندارند، و در جمله «و اكثرهم الكافرون » اين را هم شنيد كه بيشترشان در كفر و شقاوت شديدترند قهرا اين سؤ ال در دلش خطور مى كند كه آيا اين عده با بقيه كفار كه كفرشان به اين درجه نيست در عذاب برابرند با اينكه اينها كفر بيشترى دارند، چون سبب كفر ديگران هم شده اند؟ چون جاى چنين سؤ الى بوده خداى سبحان كلام را از نو آغاز كرده تا جواب آن را بدهد، و لذا فرمود: «الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله » آنها كه علاوه بر كفر ورزيدن ، راه خدا را به روى ديگران هم بستند، و با عناد و لجاج ، كفر خود را تكميل كردند: «زدناهم عذابا» عذابى اختصاصى در برابر جلوگيريشان از راه خدا به ايشان چشانديم «فوق العذاب » كه همان عذاب عمومى در ازاى مطلق ظلم و كفر باشد و در اين عذاب با بقيه مشركين شريكند. و گويا الف و لام در «العذاب » براى عهد ذكرى است و اشاره است بهمان عذابى كه قبلا در جمله «و اذا راى الذين ظلموا العذاب ...» ذكر كرده بود. «بما كانوا يفسدون » : اين جمله تعليل زيادتى عذاب است . از همينجا روشن مى گردد كه مراد از افسادى كه در تعليل مزبور واقع شد همان سد و جلوگيرى از راه خداست ، چون تنها همين صفت است كه باعث شده عذاب اين طائفه بر ديگران بچربد، پس معلوم مى شود كه مراد از افساد هم همين است ، و به عبارتى ديگر، افساد در زمين و جلوگيرى از تشكيل مجتمعى صالح ، امرى است كه پيش آمدنش مستند به ايشان است زيرا اگر افساد و سد اينان نبود تشكيل چنين مجتمعى مترقب بود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۵

وَ يَوْمَ نَبْعَث فى كلِّ أُمَّةٍ شهِيداً عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَ جِئْنَا بِك شهِيداً عَلى هَؤُلاءِ ... صدر آيه تكرار مطلبى است كه در چند آيه قبل ، يعنى در آيه «و يوم نبعث من كل امة شهيدا» به آن اشاره رفته بود، چيزى كه هست در آنجا به عنوان زمينه چينى و مقدمه براى داستان اذن سخن نداشتن در قيامت آمده بود، ولى در اينجا به عنوان زمينه چينى و مقدمه به جهت ذكر شهادت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در باره مشركين در قيامت است ، و در هر دو جا خودش مقصود اصلى نيست . بهر حال اينكه فرمود: «و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم » دلالت مى كند بر اينكه خداوند در هر امتى يك نفر را مبعوث كند تا در باره عمل امت شهادت دهد، و اين بعث ، غير بعث به معناى زنده كردن مردگان براى حساب است ، بلكه بعثى است بعد از آن بعث ، و اگر مبعوث هر امتى را از خود آن امت قرار داد براى اين است كه حجت تمام تر و قاطع تر باشد و عذرى باقى نگذارد، و اين معنا از سياق استفاده مى شود، و مفسرين هم آن را ذكر كرده اند، حتى گفته اند كه : اگر حضرت لوط عليه قومش شهادت داد با اينكه از آنها نبود بدين جهت بود كه از آنها زن گرفته و در شهر و ديار آنان سكونت گزيده بود. و جمله «و جئنا بك شهيدا على هؤ لاء» افاده مى كند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) گواه بر اينان است ، و مفسرين استظهار كرده اند كه مراد از« هؤ لاء: اينان » امتش باشد، و نيز تمامى افراد بشر كه آن جناب مبعوث به ايشان شده ، از زمان عصر خود تا روز قيامت كه به ايشان مبعوث شده ، چه معاصرينش و چه آيندگان ، چه حاضرين در زمان حضرتش و چه غايبين ، همه و همه امت اويند، و او شاهد بر همه آنان است . و آيات شهادت از معضلات و مشكلات آيات قيامت است ، هر چند كه آيات مربوط به قيامت سراپا همه اش مشكل است ، و مشكلاتى را در بر دارد، و ما در ذيل آيه «لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا» در جلد اول اين كتاب مقدارى در باره معناى شهادت بحث نموديم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۶

تفصيلى در مورد شهادت (گواهى دادن )، شهيد و شهداء

در اينجا قبل از ورود در بحث پيرامون شهادت و ساير امورى كه آيات روز قيامت توصيفش مى كند، مانند روز جمع ، روز وقوف ، سؤ ال ، ميزان ، و حساب ، واجب است كه بدانيم خداى تعالى اينگونه امور را در رديف حجتهايى مى شمارد كه در روز قيامت بر عليه انسان اقامه مى شود تا هر عملى از خير و شر كه كرده اند و تثبيت شده ، بر طبق حجتهايى قاطع عذر و روشنگر حق ، قضاوت شود سپس پاداش و كيفر دهند، يكى را سعادت و ديگرى را شقاوت ، يكى را بهشت و ديگرى را آتش دهند، اين روشن ترين معنايى است كه از آيات قيامت كه شؤ ون آن روز را شرح مى دهد استفاده مى شود. و اين اصلى است كه مقتضاى آن اين است كه ميان اين حجت ها و اجزاء و نتايجش روابطى حقيقى و روشن باشد، به طورى كه عقل مجبور به اذعان و قبول آن گردد، و براى هيچ انسانى كه داراى شعور فطرى است مجال رد آن و شك و ترديد در آن باقى نماند. و بنا بر اين واجب مى شود كه شهادتى كه در آن روز به اقامه خداى تعالى اقامه مى گردد مشتمل بر حقيقتى باشد كه كسى نتواند در آن مناقشه كند، آرى هر چند كه اگر خدا بخواهد مى تواند شقى ترين مردم را شاهد براى اولين و آخرين كند، و او به اختيار خودش به آنچه كرده اند شهادت دهد، و يا خدا شهادت به كرده هاى خلائق را در زبان او خلق كند بدون اينكه خود او اراده اى داشته باشد، و يا شهادتى دهد كه در دنيا خودش حاضر نبوده و از فرد فرد بشر آنچه شهادت مى دهد نديده باشد، بلكه خدا يا ملائكه اش و يا حجتى به او اعلام كند كه فلان شخص چنين و چنان كرده ، تو شهادت بده ، آنگاه شهادت اين شقى ترين فرد بشر را در حق فرد فرد بشر نافذ نموده و بر طبيعتش مجازات دهد و به شهادت او احتجاج نمايد، چون اينها چيزى نيست كه در قدرت خداى تعالى نگنجد و نفوذ اراده اش در برابر آن كند شود، كسى هم نيست كه با خدا در ملكش منازعه نمايد و يا حكم او را تعقيب كند. و ليكن اين چنين شهادت ، حجتى است زورى ، و ناتمام و غير قاطع كه شك و ريب را دفع نمى كند، نظير تحكم ها و زورگوييهايى كه در دنيا از انسانهاى جبار و طاغوتهاى بشرى مشاهده مى كنيم ، كه با حق و حقيقت بازى مى كنند، آن وقت چطور ممكن است چنين چيز را در حق خداى تعالى تصور كنيم ؟ آن هم در روزى كه در آن روز عين و اثرى از غير حق و حقيقت نيست و بنا بر اين بايد اين شاهد، معصوم به عصمت الهى باشد، دروغ و گزاف از او سر نزند، به حقايق آن اعمالى كه بر طبق آن شهادت مى دهد

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۷

عالم باشد، نه اينكه صورت ظاهرى عمل را ببيند و شهادت دهد بلكه بايد نيت درونى عامل هر عملى را بداند، و نبايد حاضر و غايب برايش ‍ فرق كند، بلكه بايد داناى به عمل حاضر و غايب هر دو باشد همچنانكه در تفسير آيه سوره بقره نيز بدان اشاره نموديم . و نيز واجب است كه شهادتش شهادت به عيان باشد، چون ظاهر لفظ شهيد همين است ، و نيز ظاهر قيد «من انفسهم » در جمله مورد بحث اين است كه شهادت مستند به حجتى عقلى و يا دليلى نقلى نباشد، بلكه مستند به رؤ يت و حس باشد، شاهد اين معنا هم حكايتى است كه قرآن كريم از حضرت مسيح (عليه السلام ) نموده و فرموده : «و كنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتنى كنت انت الرقيب عليهم و انت على كل شى ء شهيد» با اين بيان مضمون دو آيه با هم سازگار مى شود، زيرا يكى مى گويد: «و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هؤ لاء» و ديگرى مى گويد: «و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا».

برسى و بيان وجه جمع بين مفاد آيات مختلف در مورد شهادت

ظاهر آيه بقره اين است كه ميان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مردمى كه وى مبعوث بر ايشان بوده يعنى همه بشر از اهل زمانش تا روز قيامت شهدايى هستند كه بر اعمال آنان گواهى مى دهند، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شاهد بر آن شهداء است ، و شهادتش بر اعمال ساير مردم به واسطه آن شهداء مى باشد. و نمى توان توهم كرد كه مقصود از «امت وسط»، مؤ منين ، و مقصود از «ناس » بقيه مردمند، و بقيه مردم خارج از امتند، براى اينكه ظاهر آيه سابق در اين سوره كه مى فرمود: «و يوم نبعث من كل امة شهيدا ثم لا يؤ ذن للدين كفروا ...» اين است كه كفار هم از امت مشهود عليه مى باشند)). و لازمه اين معنا اين است كه مراد از امت در آيه مورد بحث جماعتى از اهل يك عصر باشند كه يك نفر از شهداء، شاهد بر اعمال آنان باشد، و بر اين حساب امتى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بسوى آنها مبعوث شده به امتهاى زيادى تقسيم مى شود. و قهرا مراد از شهيد هم انسانى خواهد بود كه مبعوث به عصمت و شهادت (مشاهده ) باشد، همچنانكه قبلا هم گذشت ، مؤ يد اين معنا جمله «من انفسهم » است ، زيرا اگر مشاهده نداشته باشد، ديگر براى جمله از «خودشان » محلى باقى نمى ماند،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۸

همچنانكه براى متعدد بودن شاهد هم لزومى نيست ، پس بايد براى هر امتى شاهدى از خودشان باشد، چه اينكه آن شاهد پيغمبر آنان باشد، يا غير پيغمبرشان و هيچ ملازمه اى ميان شهيد بودن و پيغمبر بودن نيست ، همچنانكه آيه «و جى ء بالنبيين و الشهداء» نيز آن را تاييد مى كند. باز بنابراين معنا مراد از كلمه «هؤ لاء» در جمله «و جئنا بك شهيدا على هؤ لاء» شهدا خواهد بود نه عامه مردم ، پس شهداء، شهداى بر مردمند، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شاهد بر آن شهداء است ، و ظاهر شهادت بر شاهد بودن اين است كه آن شاهد را تعديل كند، نه اينكه ناظر بر اعمال او باشد پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شاهد بر مقام شهداء است نه بر اعمال آنان و بهمين جهت لازم نيست رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) معاصر همه شهداء باشد، و از جهت زمان با همه آنان متحد باشد (دقت فرماييد). و انصاف اين است كه اگر اين تقرير را براى آيه نكنيم اشكال و اختلافى كه در ميان آيات راجع به شهادت هست رفع نمى شود، مثلا آيه سوره بقره و آيه «ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهداء على الناس » دلالت دارند بر اينكه مراد از امت ، مؤ منين اند، و حال آنكه غير اين دو آيه دلالت دارد بر اينكه مقصود از امت ، همه اهل عصرند، آن دو آيه دلالت دارند بر اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شهيد بر شهداء است ، و خلاصه ميان او و مردم ، شهداى ديگرى هستند، و آيات ديگر بر خلاف آن دلالت دارد، زيرا دلالت دارند بر اينكه بر همه مردم يك شهيد گمارده شده ، و او همان پيغمبر مردم ، است چون فرض ‍ اين است كه در اين صورت شهيد هر مردمى پيغمبر آن مردم است ، و در اين صورت ديگر قيد «من انفسهم » لغو مى شود، چون پيغمبر هر مردمى هميشه با آن مردم و معاصر ايشان نيست ، و نيز آن وقت ديگر شهادت ، شهادت زنده نيست ، و حال آنكه به دليل آيه مربوط به داستان مسيح ، شهيد كسى است كه زنده باشد و ببيند، و همچنين اشكالات ديگرى . «و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمين » - مى گويند اين آيه شريفه استينافى و غير مربوط به سابق خويش است ، و در آن قرآن كريم را با صفات برجسته اش توصيف مى كند، يك صفت عمومى آن اين است كه تبيان براى هر چيزى است

معناى اينكه قرآن بيان كننده هر چيزى است (تبيانالكل شى ء)

و تبيان - بطورى كه گفته شده - به معناى بيان است ، و چون قرآن كريم كتاب هدايت براى عموم مردم است و جز اين كار و شانى ندارد لذا ظاهرا مراد از «كل شى ء» همه آنچيزهايى است كه برگشتش به هدايت باشد از قبيل معارف حقيقى مربوط به مبداء و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهى و قصص و مواعظى كه مردم در اهتداء و راه يافتنشان به آن محتاجند، و قرآن تبيان همه اينها است (نه اينكه تبيان براى همه علوم هم باشد).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۹

و صفت خصوصى آن كه مربوط به خصوص مسلمين است كه حاضر شده اند در برابر حق تسليم شوند اين است كه هدايتى است كه مسلمين به وسيله آن به سوى صراط مستقيم راه يافته و رحمتى است از ناحيه خداى سبحان به سوى ايشان كه به وسيله عمل به آن ، به خير دنيا و آخرت رسيده به ثواب خدا و رضوان او نائل ميگردند، و بشارتى است براى ايشان كه به ايشان مغفرت و رضوان و بهشتهاى خدا را كه در آن نعيم مقيم است نويد مى دهد. اين آن مطلبى است كه مفسرين در اين آيه گفته اند، و اين وقتى صحيح است كه منظور از تبيان ، همان بيان معهود و معمولى ، يعنى اظهار مقاصد بوسيله كلام و دلالتهاى لفظى بوده باشد، قرآن كريم با دلالت لفظى به بيشتر از آنچه گفته اند دلالت ندارد ليكن در روايات آمده كه قرآن تبيان هر چيزى است ، و علم «ما كان و ما يكون و ما هو كائن » يعنى آنچه بوده و هست و تا روز قيامت خواهد بود همه در قرآن هست ، و اگر اين روايات صحيح باشد لازمه اش اين مى شود كه مراد از تبيان اعم از بيان به طريق دلالت لفظى باشد و هيچ بعدى هم ندارد كه در قرآن كريم اشارات و امورى باشد كه آن اشارات از اسرار و نهفته هايى كشف كند كه فهم عادى و متعارف نتواند آن را درك نمايد. و ظاهرا بطورى كه از سياق اين آيات كه سياق احتجاج بر اصول سه گانه دين ، يعنى توحيد و نبوت و معاد است و در اين سياق مكررا مطلب منعطف به آن شده ، بر مى آيد كه جمله «و نزلنا عليك الكتاب » جمله استينافيه نيست ، بلكه حال است از ضمير خطابى كه در جمله «جئنا بك » قرار دارد حال چه اينكه حرف «قد» در تقدير بگيريم ، و تقدير كلام را «و قد نزلنا» بدانيم و يا تقدير نگيريم ، - بنا بر اختلافى كه نحويين از بصريها و كوفيها در باره جمله حاليهاى مصدر به فعل ماضى دارند - يعنى در صدر آن فعل ماضى قرار گرفته است . و معناى آيه چنين است : «و جئنا بك شهيدا على هؤ لاء و الحال انا انزلنا عليك من قبل فى الدنيا الكتاب ...» يعنى ، ما تو را شاهد بر اينان فرستاديم ، در حالى كه قبلا يعنى در دنيا كتاب بر تو نازل كرديم ، كه بيان هر چيزى از امور هدايت ، و با آن حق از باطل تشخيص داده مى شد، پس ‍ تو در دنيا اعمال آنان را نظارت نموده ، در روز قيامت عليه ظالمين به آن ظلمهايى كه كرده اند، و براى مسلمين به آن تسليمى كه از خود نشان دادند شهادت ميدهى ، چون كتاب هدايت و رحمت و بشراى ايشان بود. و تو هم قهرا هادى و رحمت و مبشر ايشان بودى .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۷۰

بنابراين ، صدر آيه به منزله مقدمه است براى ذيل آن ، گويا كسى مى گويد: بزودى شهدايى مبعوث مى شوند كه عليه مردم شهادت مى دهند به آنچه كه كرده اند و تو يكى از ايشانى و بهمين جهت نازل كرديم بر تو كتابى كه حق را از باطل بيان و مشخص مى كند، تا تو بوسيله آن در روز قيامت عليه ستمكاران به ستمهايى كه كردند و كتاب ، آن ستمها را معرفى كرده بود شهادت دهى ، و بر مسلمانان به اسلامشان كه باز قرآن آن را بيان كرده بود (چون هادى و رحمت و بشراى ايشان بود) شهادت دهى ، چون تو با داشتن كتاب ، هادى و رحمت و مبشر آنان بودى . و از نكات لطيفى كه اين معنا را تاييد مى كند مقارنت كتاب با شهادت در بعضى آيات شهادت است ، مانند آيه «و اشرقت الارض بنور ربها و وضع الكتاب و جى ء بالنبيين و الشهداء» و بزودى ان شاء الله خواهد آمد كه مراد از آن كتاب ، لوح محفوظ است و در قرآن كريم هم مكرر آمده كه قرآن از لوح محفوظ است از آن جمله فرموده : «انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون » و نيز فرموده : «بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ». و شهادت لوح محفوظ هر چند غير از شهادت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و ليكن هر دو متوقف بر قضاى كتابى است كه نازل شده . بحث روايتى روايتى در ذيل آيه : «يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها...» و جئنابك شهيدا على هؤلاء)) در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم از مجاهد روايت كرده كه : عربى بيابانى نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده از او درخواستى كرد

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۷۱

حضرت اين آيه را برايش خواند: «و الله جعل لكم من بيوتكم سكنا» اعرابى گفت : بله ، حضرت خواندند: «و جعل لكم من جلود الانعام بيوتا تستخفونها» اعرابى گفت : آرى ، آنگاه همچنان مى خواندند و او مى گفت آرى ، تا رسيدند به اين جمله : «كذلك يتم نعمته عليكم لعلكم تسلمون » اعرابى اين را كه شنيد پشت كرد و رفت ، لذا دنبال آن اين آيه نازل شد: «يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها و اكثرهم الكافرون ». در تفسير برهان از ابن شهر آشوب از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل جمله «يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها ...» فرمود: مقصود اين است كه نعمت ولايت على را به ايشان شناسانيد و به ولايتش ‍ دستورشان داد، ولى ايشان بعد از وفات او آن را انكار كردند. مؤ لف : اين روايت از باب تطبيق مصداق بر كلى است مى خواهد بفرمايد: ولايت على هم يكى از نعمتهاى خداست كه بعد از شناختن انكار كردند. و در تفسير عياشى از جعفر بن احمد از تركى نيشابورى از على بن جعفر بن محمد از برادرش موسى بن جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه از آن جناب از اين آيه سؤ ال شد «يعرفون نعمة الله ...» فرمود: آن نعمت را شناختند و سپس انكارش كردند. و در تفسير قمى در ذيل آيه «و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم » از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرموده : براى هر عصر و امتى شهيدى است ، و هر امتى با امامش محشور مى شود. مؤ لف : ذيل كلام امام همان مضمون آيه «يوم ندعوا كل اناس ‍ بامامهم » است . و در الدر المنثور است كه عبد بن حميد و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم از قتاده نقل كرده اند كه گفت : خداى تعالى فرموده : «و جئنا بك شهيدا على هؤ لاء» و براى ما نقل كرده اند كه هر وقت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين آيه را تلاوت مى فرمود چشمانش اشك ريخت .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۷۲

مؤ لف : از اين قبيل روايات در باب شهادت در روز قيامت بسيار زياد است و ما بعضى از آنها را در ذيل آيه «و كذلك جعلناكم امة وسطا» و بعضى ديگرش را در ذيل آيه «و جئنا بك على هؤ لاء شهيدا» و آيه «و يوم القيمة يكون عليهم شهيدا» ايراد نموديم . و در الدر المنثور است كه ابن مردويه ، و خطيب در كتاب تالى التلخيص ‍ از براء روايت كرده اند كه گفت شخصى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از آيه «زدناهم عذابا فوق العذاب » پرسش نمود، فرمود: عقرب هايى است نظير درخت خرماى بلند كه ايشان را در جهنم مى گزند. چند روايت در ذيل جمله : «تبيانا لكل شى ء» و در كافى به سند خود از عبد الاعلى بن اعين روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: ما متولد شده از رسول خدائيم و در همان حال تولد كتاب خدا را مى دانيم ، و در آن كتاب است آغاز خلقت و آنچه كه تا روز قيامت خواهد شد، و در آن خبر آسمان و زمين است ، خبر بهشت و خبر آتش است ، و خبر آنچه تاكنون شده و آنچه كه خواهد شد، همه در آن است و من همه را مى دانم ، همانطور كه كف دست خودم را مى بينم ، زيرا خداى تعالى فرموده : در آن كتاب تبيان هر چيزى هست . مؤ لف : آيه شريفه در اين روايت نقل به معنا شده است . و در تفسير عياشى از منصور از حماد لحام روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ما مى دانيم آنچه كه در آسمانها است ، و مى دانيم آنچه كه در زمين است ، و آنچه كه در بهشت و آنچه كه در آتش ‍ است ، و آنچه كه ما بين آن است حماد مى گويد: من بهت زده به آن حضرت نگاه مى كردم فرمود: اى حماد اين خود در كتاب خداى تعالى است . آنگاه اين آيه را تلاوت نمود: «و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هؤ لاء و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمين » آنچه گفتيم همه در كتابى است كه تبيان هر چيز است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۷۳

و در كافى از عده اى از اصحاب ما شيعه از احمد بن محمد بن سنان از يونس بن يعقوب از حارث بن مغيره و از عده اى از اصحاب شيعه از آن جمله عبد الاعلى و ابو عبيده و عبد الله بن بشير خثعمى روايت كرده كه همگى گفته اند: از امام صادق (عليه السلام ) شنيديم كه فرمود: من هر آينه مى دانم آنچه كه در آسمانها و آنچه در زمين است و مى دانم آنچه كه در بهشت است و مى دانم آنچه را كه در آتش است ، و مى دانم آنچه تاكنون بوده و آنچه كه تا قيامت خواهد بود، آنگاه لحظه اى سكوت كرد سپس ‍ احساس نمود كه شنوندگان در تعجب شدند و برايشان گران آمد، فرمود: همه اينها را از كتاب خداى عز و جل مى دانم ، زيرا خداى تعالى در باره كتابش مى فرمايد: «فيه تبيان كل شى ء». و در تفسير عياشى از عبد الله بن وليد روايت مى كند كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) فرمود: خداى تعالى در باره موسى فرموده : «و كتبنا له فى الالواح من كل شى ء» و ما فهميديم كه براى موسى همه چيز را ننوشته ، (بلكه از همه چيز مقدارى را نوشته ) و در باره عيسى فرموده : «لابين لكم بعض الذى تختلفون فيه » و در باره محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده : «و جئنا بك على هؤ لاء و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء». مؤ لف : اين روايت را عياشى نيز به سند خود از آن جناب نقل نموده .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۷۴

نحل آيات ۹۰ - ۱۰۵ سوره نحل

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاحْسنِ وَ إِيتَاى ذِى الْقُرْبى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنكرِ وَ الْبَغْىِ يَعِظكُمْ لَعَلَّكمْ تَذَكَّرُونَ(۹۰) وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَهَدتُّمْ وَ لا تَنقُضوا الاَيْمَنَ بَعْدَ تَوْكيدِهَا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكمْ كَفِيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ(۹۱) وَ لا تَكُونُوا كالَّتى نَقَضت غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمَنَكمْ دَخَلا بَيْنَكُمْ أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِىَ أَرْبى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا يَبْلُوكمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَيُبَيِّننَّ لَكمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ مَا كُنتُمْ فِيهِ تخْتَلِفُونَ(۹۲) وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ لَكِن يُضِلُّ مَن يَشاءُ وَ يَهْدِى مَن يَشاءُ وَ لَتُسئَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۹۳) وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمَنَكُمْ دَخَلا بَيْنَكمْ فَتزِلَّ قَدَمُ بَعْدَ ثُبُوتهَا وَ تَذُوقُوا السوءَ بِمَا صدَدتُّمْ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ لَكمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(۹۴) وَ لا تَشترُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً إِنَّمَا عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيرٌ لَّكمْ إِن كنتُمْ تَعْلَمُونَ(۹۵) مَا عِندَكمْ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صبرُوا أَجْرَهُم بِأَحْسنِ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۹۶) مَنْ عَمِلَ صلِحاً مِّن ذَكرٍ أَوْ أُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسنِ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۹۷) فَإِذَا قَرَأْت الْقُرْءَانَ فَاستَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشيْطنِ الرَّجِيمِ(۹۸) إِنَّهُ لَيْس لَهُ سلْطنٌ عَلى الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكلُونَ(۹۹) إِنَّمَا سلْطنُهُ عَلى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُم بِهِ مُشرِكُونَ(۱۰۰) وَ إِذَا بَدَّلْنَا ءَايَةً مَّكانَ ءَايَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنت مُفْترِ بَلْ أَكْثرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ(۱۰۱) قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّك بِالحَْقِّ لِيُثَبِّت الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ هُدًى وَ بُشرَى لِلْمُسلِمِينَ(۱۰۲)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۷۵

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشرٌ لِّسانُ الَّذِى يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِىُّ وَ هَذَا لِسانٌ عَرَبىُّ مُّبِينٌ(۱۰۳) إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِئَايَتِ اللَّهِ لا يهْدِيهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۱۰۴) إِنَّمَا يَفْترِى الْكَذِب الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِئَايَتِ اللَّهِ وَ أُولَئك هُمُ الْكذِبُونَ (۱۰۵)

«ترجمه آیات»

خدا به عدالت و نيكى كردن و بخشش به خويشان فرمان مى دهد و از كار بد و ناروا و ستمگرى منع مى كند، پندتان مى دهد شايد اندرز گيريد (۹۰)

به پيمان خدا وقتى كه پيمان بستيد وفا كنيد و قسمها را از پس محكم كردنش كه خدا را ضامن آن كرده ايد مشكنيد كه خدا مى داند چه مى كنيد (۹۱)

و چون آن كس كه رشته خود را از پس تابيدن پنبه و قطعه قطعه كند مباشيد كه قسمهايتان را ما بين خودتان براى آن كه گروهى بيشتر از گروه ديگر است دستاويز فريب كنيد. حق اينست كه خدا شما را به قسمها امتحان مى كند و روز قيامت مطالبى را كه در مورد آن اختلاف داشته ايد برايتان بيان مى كند (۹۲)

اگر خدا مى خواست شما را يك امت كرده بود ولى هر كه را خواهد گمراه كند و هر كه را خواهد هدايت كند و از آنچه مى كرده ايد بازخواست شويد (۹۳)

قسمهايتان را ميان خودتان دستاويز فريب مكنيد كه قدمى از پس استوار شدنش بلغزد و شما را به سزاى بازماندنتان از راه خدا بدى رسد و عذابى بزرگ داشته باشيد (۹۴)

پيمان خدا را به بهاى اندك مفروشيد، حق اينست كه آنچه نزد خداست بهتر است اگر بدانيد (۹۵)

آنچه نزد شماست فانى مى شود و آنچه نزد خداست ماندنى است و كسانى كه صبورى پيشه كردند پاداششان را بهتر از آنچه عمل مى كرده اند مى دهيم (۹۶)

هر كس از مرد و زن عمل شايسته كند و مؤ من باشد او را زندگى نيكو دهيم و پاداششان را بهتر از آنچه عمل مى كرده اند مى دهيم (۹۷)

و چون قرآن بخوانى از شيطان مطرود به خدا پناه جوى (۹۸)

كه او را بر كسانى كه ايمان دارند و به پروردگار خويش توكل مى كنند تسلط نيست (۹۹)

تسلط وى فقط بر كسانى است كه دوستدار اويند و كسانى كه به خدا شرك آورند (۱۰۰)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۷۶

و چون آيه اى را به جاى آيه ديگر بدل آريم و خدا بهتر داند چه نازل مى كند گويند تو فقط افترا ميزنى چنين نيست بلكه بيشترشان نمى دانند (۱۰۱)

بگو قرآن را روح پاك (جبرئيل ) به حق از جانب پروردگارت نازل كرده تا كسانى را كه ايمان دارند، استوار كند و هدايت و بشارتى براى مسلمانان است (۱۰۲)

ما مى دانيم كه آنها گويند قرآن را فقط بشرى بدو تعليم مى دهد، زبان كسى كه بدو اشاره مى كنند عجمى است و اين زبان عربى روشن است (۱۰۳)


→ صفحه قبل صفحه بعد ←