کُرْه

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

«کُرْه» گر چه معناى مصدرى دارد، ولى در سوره «بقره» به معناى اسم مفعول یعنى مکروه است.

«کُرْه» (بر وزن جرم) به معناى کراهتى است که از درون انسان سرچشمه مى گیرد و «کَرْه» (بر وزن شرح) به معناى کراهتى است که عامل بیرونى داشته باشد و در مورد بحث چون غیر مؤمنان تحت تأثیر عوامل بیرون ذاتى، مقهور قوانین آفرینش هستند، «کَرْه» (بر وزن شرح) به کار رفته است، منظور از «کَرْهاً» تمایلى است که از خارج تحمیل بر یک موجود مى شود، مانند مرگ یک موجود زنده بر اثر هجوم میکروب ها و یا عوامل دیگر.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

(بر وزن فلس و قفل) ناپسند داشتن و امتناع. «كَرِهِ الشَّىْ‏ءَ كَرْهاً وَ كَراهَةً: ضِدُّ اَحَبَّهُ» ايضاً كَره (به فتح اول) به معنى ناپسند شدن است. «كَرُهَ الْاَمْرُ :قُبِحَ». [انفال:8]. تا حق را ثابت و باطل را ابطال كند هر چند گناهكاران ناپسند دارند. در صحاح، قاموس، مصباح، مفردات و اقرب نقل شده: كره به فتح اول ناپسندى و مشقتى است كه از خارج بر شخص وارد و تحميل شود و به ضم اول مشقتى است كه از درون و نفس انسان باشد. اين مطلب مورد تأييد قرآن مجيد است زيرا فقط در سه جا كُره به ضم اول آمده كه هر سه راجع به مشقت نفسى و درونى است [بقره:216]. [احقاف:15]. معلوم است كه كره در هر دو آيه از درون آدمى است نه از خارج. كَره به فتح اول پنج بار به كار رفته و ظاهراً همه از خارج است مثل [فصّلت:11]. به آسمانها و زمين گفت: بيائيد با رغبت يا كراهت يعنى حتماً بايد فرمان بريد اگر به رغبت نباشد مجبوريد. * [نساء:19]. در تفسير عياشى از امام صادق «عليه السلام» نقل شده مراد از آيه كسى است كه دختر يتيمى را در نزد خود دارد و از اقارب او است و وى را از ازدواج منع مى‏كند و به او ضرر مى‏زند (به اين اميد كه پس از مرگ اموال او را وارث شود) اين سخن با آيه كاملاً تطبيق مى‏كند نه آنچه گفته‏اند: پس از مرگ پدر نامادرى را ارث مى‏بردند [يونس:99]. آيا تو مردم را مى‏توانى مجبور كنى تا مؤمن باشند. [نور:33]. كنيزان جوان را اگر خواهان عفت اند به زنا مجبور نكنيد «ان» شرطيه است و مفهوم شرط در آن نيست زيرا در صورت عدم اراده تحصن اجبار معنى ندارد. تكريه: آن است كه چيزى را در نظر انسان مكروه گردانى مقابل تحبيب [حجرات:7]. خدا ايمان را بر شما محبوب داشت و آن را در دلهايتان زيبا و كفر و فسق و عصيان را مبغوض گردانيد. *** [بقره:256]. يعنى اجبارى در دين نيست زيرا راه حق و راه ضلالت هر دو آشكار شده و از همديگر مشخص اند ديگر [كهف:29]. لفظ «فِى الدّينِ» دلالت دارد بر آنكه در مجموع متن دين اعم از اعتقاد و احكام اجبارى نيست. مراد از «الدين» اسلام و يا مطلق اديان آسمانى است. اين آيه يا اخبار است و يا حكم و تشريع در قالب اخبار در صورت اول نيز باز منتج حكم تشريعى است. و چون اين آيه به ظاهر با آيات جهاد مخالف است لذا عده‏اى آن را منسوخ دانسته‏اند، حال آنكه علت اين حكم همان تبين رشد ازغى است و ناسخ تا علت حكم را از بين نبرده نمى‏تواند حكم را از بين ببرد چنانكه معلوم است و چون اين علت از بين رفتنى نيست پس حكم نيز منسوخ نخواهد بود. بعضى از بزرگان آيه را يك قضيه تكوينى و طبيعى گرفته و مجموع دين را اعتقاد دانسته و اعمال را نيز به اعتقاد برگردانده و گفته: اعتقاد و ايمان از امور قلبى است و اكراه و اجبار را در آنها راهى نيست زيرا اجبار فقط در اعمال ظاهرى و حركات بدنى مؤثر است و ايمان و اعتقاد به وسيله براهين مى‏شود به آن رسيد لذا «لااِكْراهَ فَى الدّينِ» يك قاعده تكوينى است، در اين آيه اخبار است نه تشريع. بعضى در رد اين سخن گفته‏اند: عقائد قلبى اكراه‏پذير نيست لذا مورد نفى اكراه نمى‏باشد. ولى در اين در صورت است كه آيه در مقام تشريع باشد نه اخبار. نگارنده گويد: در «قتل» از آيات قرآن و جنگهاى حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» استظهار كرديم كه در اسلام جنگ تعرضى نيست و آن حضرت فقط با پيمان شكنان و آنانكه در فكر حمله به اسلام بودند و يا مزاحمت مى‏كردند جنگيده است. على هذا جنگ در اسلام براى تحميل دين و عقيده نيست بلكه براى از بين بردن مزاحم و تصفيه جو اسلامى از وجود اخلالگران و باز كردن راه تبليغ و خواباندن فتنه و بر سر جاى نشاندن كسانى است كه به فكر اخلال و حمله‏اند. حتى آيه [انفال:39]. معنايش آن نيست كه دين را بر آنها تحميل كنيد بلكه مراد آن است كه با اين مزاحمان بجنگيد و فتنه‏اى كه بر پا كرده‏اند يا مى‏خواهند بكنند از بين ببريد و عبادت و بندگى فقط براى خدا باشد لذا در ذيل آيه فرموده «فَاِنَ انْتَهَوْا فَاِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ»اگر از فتنه انگيزى دست بردارند، خدا به كارشان داناست [انفال:61]. اتفاقاً چنانكه گفته‏اند: جنگهاى آن حضرت براى رفع اكراه بود كه كفار مى‏خواستند مسلمانان را به بت پرستى مجبور كنند و درهرجا به سراغ آنها مى‏رفتند. پس اسلام مى‏جنگد تا مزاحم را از ميان بردارد. تا موجوديت خويش را حفظ كند. تا راه فطرت توحيدى را باز كند. تا كفار را از فكر حمله و اخلالگرى بازدارد. نه دين را به كسى تحميل كند زيرا«قَدْتَبَيَّنَ الُّرشدمِنَ الْغَّىِ» رجوع شود به «قتل».


کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...