تُرَاب

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

خاك. [كهف:37]، آيا كافر شدى به كسى كه تو را از خاك مخصوص آفريد. در اينجا چند آيه را بررسى مى‏كنيم: 1- [فاطر:11] و در قرآن مجيد شش بار خلقت انسان از تراب مذكور است و همه به لفظ نكره آمده يعنى از خاكى به خصوص. و هشت بار نيز كلمه «طين» آمده و همه نكره، يعنى از گل به خصوص مثل [سجده:7]، سه دفعه هم «حَماءٍ» آمده باز نكره يعنى از لجن سياه و بد بوى به خصوص [حجر:28]، راجع به توضيح اين آيات به «آدم» رجوع شود. 2- [ص:52] كلمه اتراب سه بار در صفت حوريان بهشتى آمده است [واقعة:37]، [نباء:33]. ترب (بر وزن حِبْر) به معنى همسال است كه در يك زمان به دنيا آمده باشند بر خلاف دو قلو كه در بطن واحد از مادر واحر متولد مى‏شوند و آنها را توأمان گويند در تقرب الموارد هست: «الترب من وُلِدَ معك و اكثر ما يستعمل فى المؤنث يقال: هذه ترب فلانة اذا كانت على سنّها»: ترب كسى است كه با تو به دنيا آمده و بيشتر در مؤنث به كار مى‏رود گويند اين دختر، ترب فلان دختر است در صورتى كه همسال باشند. و در مادّه «تأم» آمده: توأم از تمام حيوان آنست كه با ديگرى در يك دفعه به دنيا آيد دو نفر باشند يا بيشتر. «اَتأمَتِ المرئةُ وَضَعَتْ اثنين فى بطن». گويند: دو همسال را از آن ترب گفته‏اند كه با هم خاكبازى مى‏كنند كه اصل ترب به معنى خاك است. به نظر مى‏آيد: حوريان بهشتى با همديگر همسال و هم قد نيستند بلكه مراد تناسب آنها با شوهرانشان است يعنى حوريان از حبث زيبائى ،قدّ، قامت، حسن، منظر، و... با شوهران خود همسال و برابرند 3- [بلد:16] متر به چنان كه در مجمع آمده به معنى احتياج شديد است كه گويا فقير از شدّت فقر به تراب چسبيده است، يعنى: يتيمى كه داراى قرابت و مسكينى كه شديداً محتاج و به خاك افتاده است. 4- [طارق:7] راغب گويد: ترائب دنده‏هاى سينه است و واحد آن تريبه است. مجمع البيان در ذيل اللغة گويد: ترائب اطراف سينه و مفرد آن تريبه است و در المعنى در ضمن نقل چند قول از عطا نقل كرده صلب مرد و ترائب زن، زيرا كه فرزند از دو آب به وجود مى‏آيد و در آخر فرمود: مشهور در كلام عرب، ترائب استخوانهاى سينه و بالاى آنهاست. و همين طور است در صحاح و قاموس معانى ديگر نيز احتمال داده است. زمخشرى نيز آن را استخوانهاى سينه گفته و مثل عطا صلب مرد و ترائب زن گفته است. بيضاوى نيز مثل عطا و زمخشرى گفته و در ذيل قول خود مطلب ديگرى آورده است. صلب، در لغت هر چيز سخت و محكم و نفوذ ناپذير است در نهج البلاغه در صفت مؤمن آمده «نفسه اَصْلَبِ مِنَ الصَّلْد» [حكمت:333] نفس مؤمن از سنگ سختر است و در اصطلاح به مهره‏هاى پشت و مجارى نطفه مرد گفته شده [نساء:23]. ناگفته نماند: قول عطا و زمخشرى و بيضاوى كه صلب را از مرد و ترائب را از زن گرفته‏اند به كلّى باطل و بى اساس است و در آيه شريفه نطفه زن مطرح نيست. زيرا در آيه ماقبل مى‏گويد: انسان از آب جنهده كه از ميان صلب و ترائب بيرون مى‏آيد آفريده شده است. آب جهنده (ماء دافق) فقط از مرد است نه زن وانگهى. مقاربت، فقط سبب نزول نطفه مرد است و ربطى به نطفه زن ندارد. نطفه زن در حدود پنج روز پس از قاعدگى از تخمدان جدا شده و وارد لوله زهدان مى‏گردد و در حدود پنج و شش روز در آن جا زنده مى‏ماند اگر در عرض اين مدّت مقاربت اتفاق افتاد يكى از سلّولهاى نطفه مرد (اسپرماتوزئيد) وارد نطفه زن (اوول) مى‏گردد و رشد آن شروع مى‏شود، انزال زن و لذّت او در حين مقاربت راجع با نزال نطفه او نيست بر خلاف مرد. و خلاصه: آيه شريفه راجع به نطفه مرد است و صلب و ترائب را بايد در وجود مرد جستجو نمود. و آنكه مثل ابن كثير و غيره درباره ترائب زن صحبت و نقل اقوال كرده‏اند از خود آيه غفلت نموده‏اند و گرنه از زن صحبتى به ميان نمى‏آوردند. احتمال قوى در آيه شريفه آنست كه مراد از صلب قسمت آخر ستون فقرات مرد مقابل استخوانهاى عانه و مراد از ترائب استخوانهاى عانه و خاصره باشد در تفسير پرتوى از قرآن مى‏گويد: مجراى منى از بيضه امتداد يافته و از راه مجراى معيّنى كه در امتداد كشاله ران است به طرف داخل شكم مى‏رود و به طرف مثانه كه در پشت استخوان عانه است بر مى‏گردد و در زير مثانه از ميان پروستات (غدّه ايست كه در محل خروج ادرار قرار دارد و مجراى ناقل منى از وسط آن عبور مى‏كند) رد شده وارد مجراى ادرا مى‏شود قسمتى از اين مجرا كه داخل شكم است اطرافش حلقه استخوانى است كه در جلو استخوان عانه و در طرفين و عقب استخوان خاصره و در پشت، ستون مهره و استخوان خارجى مى‏باشد (تمام شد) على هذا مقصود از صلب قسمت آخر ستون مهره و از ترائب استخوانهاى ديگر است كه منى از ميان آنها گذشته وارد مجراى ادرار مى‏شود و اين است معناى «يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ». اگر گويند: تمام لغت نويسان و مفسّرين ترائب را از استخوانهاى سينه و دنده‏ها و نحو آن معنى كرده‏اند و در مجمع البيان و غيره از اشعار عرب شاهد آورده كه تريب استخوان سينه است مثلاً در صحّاح هست «اَشْرَفَ ثَدْياها عَلَى الترَيبِ» يعنى پستانهايش بر سينه مشرف است در اين صورت چگونه ممكن است ترائب را استخوانهاى عانه و خاصره بدانيم؟!! گوئيم: تربيه و ترائب در اصل لغت به معنى استخوان سينه نيست و معناى اوّلى (تراب) در آن معتبر است و استخوانهاى سينه را از آن جهت ترائب گفته‏اند كه مثل خاك به سهولت حركت مى‏كنند طبرسى فرموده: چون استخوانهاى سينه مانند خاك به آسانى حركت مى‏كنند از آن جهت ترائب گفته‏اند. در اين صورت چه مانعى دارد كه بگوئيم استخوانهاى عانه و خاصره را از جهت نرم بودن و خاك مانند بودن تربيه گفته‏اند. اگر مفسّران گذشته در اين عصر بوده و مجراى طبيعى منى را مى‏دانستند، ترائب را استخوانهاى عانه و خاصره معنى مى‏كردند. در پرتوى از قرآن گويد: ترائب كه جمع تربيه است در اصل لغت به معناى چيز نرم و نفوذ ناپذير... و خاك مانند است. اين عبارت مبالغه آميز است. زيرا مادّه اوّلى كه تراب است به معنى خاك مى‏باشد اگر مطلب آن طور بود امثال صحاح و قاموس مى‏نوشتند. كه تراب به معنى نرمى است و خاك را از جهت نرم بودن تراب گويند. حال آنكه چنين ننوشته‏اند.


کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...