تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۶۲

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۱۰

آيه ۱۵۳ - ۱۵۹

آيه و ترجمه

قَالُوا إِنَّمَا أَنت مِنَ الْمُسحَّرِينَ(۱۵۳) مَا أَنت إِلا بَشرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِئَايَةٍ إِن كُنت مِنَ الصدِقِينَ(۱۵۴) قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لهََّا شِرْبٌ وَ لَكمْ شِرْب يَوْمٍ مَّعْلُومٍ(۱۵۵) وَ لا تَمَسوهَا بِسوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَاب يَوْمٍ عَظِيمٍ(۱۵۶) فَعَقَرُوهَا فَأَصبَحُوا نَدِمِينَ(۱۵۷) فَأَخَذَهُمُ الْعَذَاب إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً وَ مَا كانَ أَكثرُهُم مُّؤْمِنِينَ(۱۵۸) وَ إِنَّ رَبَّك لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(۱۵۹) ترجمه : ۱۵۳ - گفتند (اى صالح ) تو عقل خود را از دست داده اى . ۱۵۴ - تو فقط بشرى همچون ما هستى اگر راست مى گويى آيت و نشانه اى بياور. ۱۵۵ - گفت اين ناقه اى است كه براى او سهمى (از آب قريه ) است و براى شما سهم روز معينى . ۱۵۶ - كمترين آزارى به آن نرسانيد كه عذاب روز عظيم شما را فرو خواهد گرفت .

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۱۱

۱۵۷ - سرانجام بر آن (ناقه ) حمله نموده او را از پاى درآوردند، سپس ‍ از كرده خود پشيمان شدند. ۱۵۸ - عذاب الهى آنها را فرو گرفت ، در اين آيت و نشانه اى است ولى اكثر آنها مؤ من نبودند. ۱۵۹ - پروردگار تو عزيز و رحيم است . تفسير: لجاجت و سرسختى قوم صالح در آيات گذشته منطق مستدل و خيرخواهانه صالح را در برابر قوم گمراه شنيديد، اكنون در اين آيات منطق قوم را در برابر او بشنويد. آنها گفتند: اى صالح تو مسحور شده اى و عقل خود را از دست داده اى ، لذا سخنان ناموزون مى گوئى (قالوا انما انت من المسحرين ). از اين گذشته تو فقط بشرى همچون مائى و هيچ عقلى اجازه نمى دهد از انسانى همچون خودمان اطاعت كنيم ! (ما انت الا بشر مثلنا). اگر راست مى گوئى آيت و نشانه اى بياور تا ما به تو ايمان بياوريم (فات باية ان كنت من الصادقين ). جمله مسحر از ماده سحر به معنى كسى است كه مسحور شده باشد آنها معتقد بودند كه ساحران گاه از طريق سحر، عقل و هوش افراد را از كار مى اندازند، اين سخن را نه تنها به حضرت صالح (عليه السلام ) گفتند كه به گروهى ديگر از پيامبران نيز اين تهمت را وارد ساختند، حتى به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنانكه در آيه ۸ سوره فرقان مى خوانيم : ان تتبعون الا رجلا مسحورا: ستمگران گفتند شما تنها از مردى پيروى مى كنيد كه بر اثر مسحور شدن ، عقل خود را از دست داده است !

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۱۲

آرى آنها عقل را در اين مى ديدند كه انسان همرنگ محيط باشد، نان را به نرخ روز بخورد، و خود را با همه مفاسد تطبيق دهد، اگر مردى الهى و انقلابى براى درهم ريختن عقائد و نظام فاسد قيام مى كرد، طبق اين منطق او را ديوانه و مجنون و مسحور مى خواندند. بعضى از مفسران در معنى مسحرين احتمالات ديگرى داده اند كه چندان مناسب نيست لذا از آن صرف نظر كرديم . به هر حال اين گروه سركش ، نه به خاطر حق طلبى كه به خاطر بهانه جوئى تقاضاى معجزه كردند، و بايد به آنها اتمام حجت مى شد، لذا صالح به دستور خداوند گفت : اين ناقه اى است كه براى او سهمى از آب قريه است ، و براى شما سهم روز معينى (قال هذه ناقة لها شرب و لكم شرب يوم معلوم ). ناقة به معنى شتر ماده است ، و قرآن درباره خصوصيات اين شتر كه وضع اعجاز آميزى داشته سربسته سخن گفته است ، و ويژگيهاى آن را نشمرده ، ولى مى دانيم يك شتر عادى و معمولى نبوده است ، به گفته جمعى از مفسرين اين ناقه به طرز معجزآسائى از دل كوه برآمد، و از ويژگيهاى آن اين بود كه يك روز آب آبادى را به خود تخصيص مى داد و مى نوشيد، چنانكه در آيه فوق ، و آيه ۲۸ سوره قمر به آن اشاره شده است . البته خصوصيات ديگرى نيز در پاره اى از روايات درباره آن گفته شده است .

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۱۳

به هر حال صالح مامور بود كه به آنها اعلام كند اين شتر عجيب و خارق - العاده را كه نشانه اى از قدرت بى پايان خدا است به حال خود رها كنند، و دستور داد: كمترين آزارى به آن نرسانيد كه اگر چنين كنيد عذاب روز عظيم شما را فرو خواهد گرفت (و لا تمسوها بسوء فياخذكم عذاب يوم عظيم ). البته قوم سركشى كه حاضر به بيدارى فريب خوردگان نبودند و آگاهى مردم را مزاحم منافع خود مى دانستند، توطئه از ميان بردن ناقه را طرح كردند و سرانجام بر آن حمله نموده و با يك يا چند ضربه آن را از پاى درآوردند، و سپس از كرده خود نادم و پشيمان شدند چرا كه عذاب الهى را در چند قدمى خود احساس مى كردند (فعقروها فاصبحوا نادمين ). چون طغيانگرى آنها از حد گذشت و عملا نشان دادند كه آماده پذيرش ‍ حق نيستند اراده خدا بر اين قرار گرفت كه زمين را از لوث وجودشان پاك كند: در اين هنگام عذاب الهى آنها را فرو گرفت (فاخذهم العذاب ). و به طورى كه در سوره اعراف آيه ۷۸ و سوره هود آيه ۶۷ اجمالا آمده است نخست زلزله شديدى سرزمين آنها را تكان داد، هنگامى كه از خواب بيدار شدند و بر سر زانو نشستند حادثه آنها را مهلت نداد، صاعقه اى مرگبار كه با زلزله همراه بود ديوارها را بر سرشان فرود آورد، و در همان حال جان خود را در ميان وحشتى عجيب از دست دادند.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۱۴

قرآن در پايان اين ماجرا همان مى گويد كه در پايان ماجراى قوم هود و قوم نوح و قوم ابراهيم بيان كرد، مى فرمايد: در اين سرگذشت قوم صالح و آنهمه پايمردى و تحمل اين پيامبر بزرگ و آن منطق شيوا، و نيز سرسختى و لجاجت و مخالفت آن سيه رويان با معجزه بيدارگر و سرنوشت شومى كه به آن گرفتار شدند آيت و درس عبرتى است ، اما اكثر آنها ايمان نياوردند (ان فى ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤ منين ). آرى هيچكس نمى تواند بر قدرت خدا چيره شود همانگونه كه اين قدرت عظيم مانع رحمت او نسبت به دوستان و حتى نسبت به دشمنان نيست پروردگار تو عزيز و رحيم است (و ان ربك لهو العزيز الرحيم ).

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۱۵

آيه ۱۶۰ - ۱۶۶

آيه و ترجمه

كَذَّبَت قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسلِينَ(۱۶۰) إِذْ قَالَ لهَُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ(۱۶۱) إِنى لَكُمْ رَسولٌ أَمِينٌ(۱۶۲) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ(۱۶۳) وَ مَا أَسئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِى إِلا عَلى رَب الْعَلَمِينَ(۱۶۴) أَ تَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَلَمِينَ(۱۶۵) وَ تَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكمْ رَبُّكُم مِّنْ أَزْوَجِكُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ(۱۶۶) ترجمه : ۱۶۰ - قوم لوط فرستادگان (خدا) را تكذيب كردند. ۱۶۱ - هنگامى كه برادرشان لوط به آنها گفت آيا تقوى پيشه نمى كنيد؟ ۱۶۲ - من براى شما رسول امينى هستم . ۱۶۳ - تقوى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد. ۱۶۴ - من از شما اجرى نمى خواهم اجر من فقط بر پروردگار عالميان است . ۱۶۵ - آيا در ميان جهانيان ، شما به سراغ جنس ذكور مى رويد؟ (اين زشت و ننگين نيست ؟). ۱۶۶ - و همسرانى را كه خدا براى شما آفريده است رها مى كنيد؟ شما قوم تجاوزگرى هستيد.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۱۶

تفسير: قوم ننگين و متجاوز! ششمين پيامبرى كه گوشه اى از زندگى او و قوم گمراهش در اين سوره آمده حضرت لوط (عليه السلام ) است ، با اينكه او در عصر ابراهيم (عليه السلام ) مى زيست ، ولى بيان ماجراى زندگى او بعد از ابراهيم نيامده ، چرا كه قرآن يك كتاب تاريخى نيست كه حوادث را به ترتيب وقوع بيان كند، بلكه جنبه هاى تربيتى و انسانسازى را مورد توجه قرار مى دهد كه تناسبهاى ديگرى را ايجاب مى كند، و زندگى لوط و ماجراى قومش هماهنگى بيشترى با زندگى پيامبرانى دارد كه اخيرا سخن از آنها به ميان آمد. نخست مى گويد: قوم لوط فرستادگان خدا را تكذيب كردند (كذبت قوم لوط المرسلين ). همانگونه كه قبلا هم اشاره كرده ايم ذكر مرسلين به صورت جمع ، يا به خاطر وحدت دعوت انبيا است كه تكذيب يكى از آنها تكذيب همه آنها محسوب مى شود، و يا اينكه واقعا به هيچيك از پيامبران پيشين نيز ايمان نداشتند. سپس اشاره اى به دعوت حضرت لوط مى كند كه هماهنگ با كيفيت دعوت ديگر پيامبران گذشته است مى گويد: در آن هنگام كه برادرشان لوط به آنها گفت : آيا تقوا پيشه نمى كنيد؟! (اذ قال لهم اخوهم لوط الا تتقون ). لحن گفتار او و دلسوزى عميق و فوق العاده اش نشان مى داد كه همچون يك برادر سخن مى گويد. سپس افزود: من براى شما رسول امينى هستم (انى لكم رسول امين ). تاكنون خيانتى از من ديده ايد؟ و از اين به بعد نيز نسبت به وحى الهى

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۱۷

و رساندن پيام پروردگار شما قطعا رعايت امانت را خواهم كرد. اكنون كه چنين است : پرهيزكارى پيشه كنيد، و از خدا بترسيد و مرا اطاعت نمائيد كه رهبر راه سعادت شما هستم (فاتقوا الله و اطيعون ). فكر نكنيد اين دعوت ، وسيله اى براى آب و نان است و يك هدف مادى را تعقيب مى كند، نه ، من كمترين پاداشى از شما نمى خواهم ، اجر و پاداشم تنها بر پروردگار عالميان است (و ما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين ). سپس به انتقاد از اعمال ناشايست و بخشى از انحرافات اخلاقى آنها مى پردازد و از آنجا كه مهمترين نقطه انحراف آنها، انحراف جنسى و همجنس گرائى بود روى همين مساله تكيه كرد و چنين گفت : آيا شما در ميان جهانيان به سراغ جنس ذكور مى رويد؟! (أ تاتون الذكران من العالمين ). يعنى با اينكه خداوند اينهمه افراد از جنس مخالف براى شما آفريده و مى توانيد با ازدواج صحيح و سالم با آنان زندگى پاك و آرامبخشى داشته باشيد، اين نعمت پاك و طبيعى خدا را رها كرده ، و خود را به چنين كار پست و ننگينى آلوده ساخته ايد!. اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه من العالمين به صورت قيد براى خود قوم بوده باشد، يعنى تنها شما از ميان جهانيان اين انحراف را پيش گرفته ايد، و اين با بعضى از تواريخ نيز هماهنگ است كه نخستين قومى كه همجنس گرائى را به صورت وسيعى مرتكب شدند قوم لوط بودند ولى

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۱۸

تفسير اول با آيه بعد مناسبتر است . سپس افزود: شما همسرانى را كه خدا برايتان آفريده است رها مى كنيد؟ (و تذرون ما خلق لكم ربكم من ازواجكم ). شما قوم تجاوزگرى هستيد! (بل انتم قوم عادون ). هرگز نياز طبيعى ، اعم از روحى و جسمى ، شما را به اين كار انحرافى نكشانده است ، بلكه تجاوز و طغيان است كه دامانتان را به چنين ننگى آلوده كرده . كار شما به آن مى ماند كه انسان ميوه هاى خوشبو، غذاهاى نيروبخش و سالم و طبيعى را رها كرده ، و به سراغ غذاى مسموم ، آلوده و مرگ آفرين برود، اين نياز طبيعى نيست ، اين تجاوز و طغيانگرى است .

نكته ها:

۱ - همجنس گرائى يك انحراف شرم آور در قرآن مجيد در سوره هاى اعراف ، هود، حجر، انبياء، نمل و عنكبوت اشاراتى به وضع قوم لوط و گناه شنيع آنها شده است ، منتها در هر مورد تعبيرش با مورد ديگر متفاوت است ، در حقيقت هر كدام از اين تعبيرات به يكى از ابعاد شوم اين عمل ننگين اشاره مى كند: در اعراف مى خوانيم كه لوط به آنها مى گويد: بل انتم قوم مسرفون شما جمعيتى اسرافكاريد (اعراف - ۸۱). در سوره انبياء مى خوانيم : و نجيناه من القرية التى كانت تعمل الخبائث انهم كانوا قوم سوء فاسقين : ما لوط را از قريه اى كه خبائث انجام مى داد رهائى بخشيديم ، آنها قوم بد و فاسقى بودند (انبياء - ۷۴) و در آيه مورد بحث نيز خوانديم كه لوط به آنها مى گويد: بل انتم قوم

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۱۹

عادون : شما جمعيت تجاوزگرى هستيد. و در سوره نمل آمده است : بل انتم قوم تجهلون : شما قومى جاهل و نادانيد (نمل - ۵۵). و در سوره عنكبوت آيه ۲۹ از زبان لوط چنين آمده است كه به آنها مى گويد: انكم لتاتون الرجال و تقطعون السبيل : شما به سراغ مردان مى رويد و راه فطرت و نسل انسان را قطع مى كنيد. به اين ترتيب اين عمل زشت تحت عنوان اسراف ، خبيث ، فسق ، تجاوز، جهل ، قطع سبيل مطرح شده است . اسراف از اين نظر كه آنها نظام آفرينش را در اين امر فراموش كرده و از حد تجاوز نمودند و تعدى نيز به همين خاطر بر آن اطلاق شده است . خبيث به معنى كار يا چيز آلوده اى است كه طبع سالم آدمى از آن تنفر دارد، و چه عملى از اين عمل تنفر آميزتر است . فسق به معنى خروج از اطاعت پروردگار و برهنگى از شخصيت انسانى است كه از لوازم حتمى اين كار است . جهل به خاطر بى خبرى از عواقب شومى است كه اين عمل براى فرد و جامعه دارد. و بالاخره قطع سبيل نتيجه شوم اين عمل را كه در صورت گسترش ‍ منتهى به قطع نسل انسانى مى گردد، چرا كه تدريجا علاقه به جنس ‍ موافق جانشين علاقه طبيعى به جنس مخالف مى شود مى باشد. ۲ - عواقب شوم همجنس گرائى گر چه در جلد نهم تفسير نمونه (در شرح آيات ۸۱ - ۸۳ سوره هود) بحث

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۲۰

مشروحى در زمينه زيانهاى اين عمل داشته ايم ، ولى از نظر اهميت موضوع باز هم لازم است مطالبى بر آن افزوده شود. در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : لا يجد ريح الجنة زنوق ، و هو المخنث !: بوى بهشت به مشام كسى كه مورد همجنس گرائى واقع مى شود نخواهد رسيد! در حديث ديگرى از على (عليه السلام ) مى خوانيم كه لواط را در سر حد كفر معرفى فرموده است . در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) در فلسفه تحريم همجنس گرائى چنين آمده است : علة تحريم الذكران للذكران ، و الاناث للاناث ، لما ركب فى الاناث و ما طبع عليه الذكران ، و لما فى اتيان الذكران ، الذكران و الاناث للاناث ، من انقطاع النسل ، و فساد التدبير، و خراب الدنيا: فلسفه تحريم مردان بر مردان و زنان بر زنان اين است كه اين امر بر خلاف طبيعتى است كه خداوند براى زن و مرد قرار داده (و مخالفت با اين ساختمان فطرى و طبيعى ، سبب انحراف روح و جسم انسان خواهد شد) و به خاطر اين است كه اگر مردان و زنان همجنس گرا شوند، نسل بشر قطع مى گردد، و تدبير زندگى اجتماعى به فساد مى گرايد، و دنيا به ويرانى مى كشد. اين مساله تا به آنجا از ديدگاه اسلام زشت و ننگين است كه در ابواب حدود اسلامى حد آن بدون شك اعدام شمرده شده است ، و حتى براى كسانى كه مراحل پائينتر همجنس گرائى را انجام مى دهند مجازاتهاى شديدى ذكر شده ، از جمله در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قبل غلاما من شهوة الجمه الله يوم القيامة بلجام من نار: كسى كه پسرى را از روى شهوت ببوسد خداوند

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۲۱

در روز قيامت لجامى از آتش بر دهان او مى زند!. مجازات كسى كه مرتكب چنين عملى شود از سى تا ۹۹ تازيانه ذكر شده است . به هر حال شك نيست كه انحراف جنسى از خطرناكترين انحرافاتى است كه ممكن است در جوامع انسانى پيدا شود، چرا كه سايه شوم خود را بر همه مسائل اخلاقى مى افكند و انسان را به انحراف عاطفى مى كشاند (در اين زمينه بحث مشروحى در جلد ۹ صفحه ۱۹۴ به بعد ذيل آيه ۸۱ سوره هود آورده ايم ).

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۲۲

آيه ۱۶۷ - ۱۷۵

آيه و ترجمه

قَالُوا لَئن لَّمْ تَنتَهِ يَلُوط لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ(۱۶۷) قَالَ إِنى لِعَمَلِكم مِّنَ الْقَالِينَ(۱۶۸) رَب نجِّنى وَ أَهْلى مِمَّا يَعْمَلُونَ(۱۶۹) فَنَجَّيْنَهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ(۱۷۰) إِلا عَجُوزاً فى الْغَبرِينَ(۱۷۱) ثمَّ دَمَّرْنَا الاَخَرِينَ(۱۷۲) وَ أَمْطرْنَا عَلَيْهِم مَّطراً فَساءَ مَطرُ الْمُنذَرِينَ(۱۷۳) إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً وَ مَا كانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(۱۷۴) وَ إِنَّ رَبَّك لهَُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(۱۷۵) ترجمه : ۱۶۷ - گفتند: اى لوط اگر از اين سخنان خوددارى نكنى از اخراج شوندگان خواهى بود. ۱۶۸ - گفت : من (به هر حال ) دشمن اعمال شما هستم . ۱۶۹ - پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اينها انجام مى دهند رهائى بخش . ۱۷۰ - ما او و خاندانش را همگى نجات داديم . ۱۷۱ - جز پير زنى كه در ميان آن گروه باقى ماند.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۲۳

۱۷۲ - سپس ديگران را هلاك كرديم . ۱۷۳ - و بارانى (از سنگ ) بر آنها فرو فرستاديم ، چه باران بدى بود اين باران انذار شدگان . ۱۷۴ - در اين (ماجراى قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آيتى است ، اما اكثر آنها ايمان نياوردند. ۱۷۵ - و پروردگار تو عزيز و رحيم است . تفسير: سرانجام قوم لوط قوم لوط كه سرگرم باده شهوت و غرور بودند بجاى اينكه اندرزهاى اين رهبر الهى را با جان و دل پذيرا شوند، و خود را از منجلابى كه در آن غوطه ور بودند رهائى بخشند به مبارزه با او برخاستند، و گفتند: اى لوط! بس است ، خاموش باش ، اگر از اين سخنان خوددارى نكنى از اخراج شوندگان اين شهر و ديار خواهى بود (قالوا لئن لم تنته يا لوط لتكونن من المخرجين ). سخنان تو فكر ما را به هم مى ريزد و آرامش ما را به هم مى زند، ما حتى حاضر به شنيدن اين حرفها نيستيم ، و اگر همچنان ادامه دهى ، كمترين مجازات تو تبعيد از اين سرزمين است . در جاى ديگر از آيات قرآن مى خوانيم كه اين تهديد را در آستانه عمل قرار دادند، و دستور دادند خاندان لوط را از شهر بيرون كنيد، چرا كه آنها افرادى پاكند و گناه نمى كنند! (اخرجوهم من قريتكم انهم اناس ‍ يتطهرون ). كار مردم گمراه و آلوده بجائى مى رسد كه پاكى و تقوا در ميان آنها بزرگترين عيب است ، و ناپاكى و آلودگى افتخار، و اين است سرنوشت شوم جامعه اى كه با سرعت به سوى فساد مى رود. از جمله لتكونن من المخرجين چنين استفاده مى شود كه اين جمعيت فاسد، گروهى از افراد پاك را كه مزاحم اعمال زشت خود مى ديدند، قبلا از شهر

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۲۴

و آبادى خود بيرون رانده بودند، لوط را نيز تهديد كردند كه اگر راه خود را ادامه دهى ، تو نيز به همان سرنوشت گرفتار خواهى شد. در بعضى از تفاسير تصريح شده است كه آنها افراد پاكدامن را با بدترين وضعى بيرون مى راندند. اما لوط بى آنكه به تهديدهاى آنها اعتنا كند به سخنان خود ادامه داد و گفت : من دشمن اعمال شما هستم (قال انى لعملكم من القالين ). يعنى من به اعتراضهاى خودم همچنان ادامه خواهم داد هر كارى از دست شما ساخته است انجام دهيد، من در راه خدا و مبارزه با زشتيها از اين تهديدها پروا ندارم ! تعبير من القالين باز نشان مى دهد كه جمع ديگرى از مؤ منان نيز با لوط هم صدا شده و زبان به اعتراض شديد گشوده بودند، هر چند قوم سركش آنها را سرانجام از صحنه بيرون كردند. قالين جمع قال از ماده قلى (بر وزن حلق و بر وزن شرك ) به معنى عداوت شديدى است كه در اعماق دل و جان انسان اثر مى گذارد، و اين تعبير شدت نفرت لوط را نسبت به اعمال آنها روشن مى سازد. جالب اينكه لوط (عليه السلام ) مى گويد: من دشمن اعمال شما هستم ، يعنى عداوت و خرده حسابى با شخص شما ندارم ، عملتان ننگين است ، اگر اين اعمال را از خود دور كنيد من دوست صميميتان خواهم بود. سرانجام آنهمه اندرزها و نصيحتها اثر نگذارد، فساد سراسر جامعه آنها را به لجنزار متعفنى مبدل ساخت ، اتمام حجت به اندازه كافى شد. رسالت لوط (عليه السلام )

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۲۵

به آخر رسيده است ، در اينجا است كه بايد از اين منطقه آلوده ، خود و كسانى را كه به دعوت او ايمان آورده اند نجات دهد، تا عذاب مرگبار الهى قوم ننگين را در هم كوبد. در مقام نيايش و تقاضا به پيشگاه خداوند برآمده چنين عرض كرد: پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اينها انجام مى دهند رهائى بخش ‍ (رب نجنى و اهلى مما يعملون ). گر چه بعضى احتمال داده اند كه منظور از اهل همه كسانى باشند كه به او ايمان آوردند، اما آيه ۳۶ سوره ذاريات مى گويد: تنها يك خانواده بود كه ايمان آورده بودند فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين . ولى چنانكه قبلا هم اشاره كرديم ، بعضى از تعبيرها كه در آيات مورد بحث آمده نشان مى دهد كه قبلا نيز جمعى به او ايمان آورده بودند كه از آن سرزمين تبعيد شدند. ضمنا از آنچه گفته شد، اين واقعيت روشن مى شود كه دعاى لوط براى خاندانش روى جنبه هاى عاطفى و پيوند خويشاوندى نبود بلكه به خاطر ايمانشان بود. خداوند اين دعا را اجابت كرد، چنانكه مى فرمايد: ما لوط و خاندانش ‍ را همگى نجات داديم (فنجيناه و اهله اجمعين ). جز پير زنى كه در ميان آن گروه گمراه باقى ماند (الا عجوزا فى الغابرين ).

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۲۶

اين پير زن كسى جز همسر لوط نبود كه از نظر عقيده و مذهب ، هماهنگ با آن قوم گمراه بود، و هرگز به لوط ايمان نياورد، و سرانجام به همان سرنوشت گرفتار شد، كه شرح اين مطلب در جلد ۹ تفسير نمونه صفحه ۱۷۸ به بعد آمده است . آرى خداوند، لوط و مؤ منان اندك را با او نجات داد، آنها شبانه به فرمان خدا از ديار آلودگان رخت سفر بربستند، و آنها را كه غرق فساد و ننگ بودند به حال خود رها ساختند، در آغاز صبح فرمان عذاب الهى فرا رسيد، زلزله وحشتناكى سرزمين آنها را فرا گرفت شهرهاى آباد و قصرهاى زيبا و زندگى مرفه و آلوده به ننگ آنها را به كلى زير و رو كرد، چنانكه قرآن در اينجا در يك جمله كوتاه مى فرمايد سپس ما آن جمعيت را هلاك و نابود كرديم (ثم دمرنا الاخرين ). و بارانى بر آنها فرستاديم (اما چه بارانى ، بارانى از سنگ كه حتى ويرانه هاى آنها را از نظرها محو كرد!) (و امطرنا عليهم مطرا). چه باران بدى بود اين باران كه اين گروه تهديد شدگان را فرو گرفت (فساء مطر المنذرين ). بارانهاى معمولى حياتبخش است و زنده كننده ، اما اين باران ، وحشتناك و نابود كننده بود و ويرانگر. از آيه ۸۲ سوره هود استفاده مى شود كه نخست شهرهاى قوم لوط زير و رو شدند، سپس بارانى از سنگريزه متراكم بر آنها فرود آمد، و چنانكه در تفسير همان آيه گفتيم باران سنگ شايد براى اين بوده كه آثار آنها نيز محو گردد، تلى از سنگ و خاك به جاى آن شهرهاى آباد باقى بماند.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۲۷

آيا اين سنگها بر اثر طوفان عظيم از بيابانها كنده شده و بر سر آنها فرود آمد؟ يا از سنگهاى سر گردان آسمانى بود، كه به فرمان الهى آنجا فرو ريختند؟ يا به گفته بعضى ، آتشفشان خاموشى در آن نزديكى بود كه به فرمان خدا به خروش آمد و بارانى از سنگ بر آنها فرو ريخت ؟ دقيقا معلوم نيست ، مسلم اين است كه اين باران مرگبار اثرى از حيات در آن سرزمين آلوده باقى نگذاشت . (شرح مفصل ماجراى قوم لوط در جلد ۹ تفسير نمونه صفحه ۱۷۸ تا ۱۹۸ و در جلد ۱۱ از صفحه ۱۰۴ تا ۱۱۸ با نكات مختلف آن آمده است ). باز در پايان اين ماجرا به همان دو جمله اى مى رسيم كه در پايان ماجراهاى مشابهش در اين سوره درباره پنج پيامبر بزرگ ديگر آمده است ، مى فرمايد: در ماجراى اين قوم ستمگر و ننگين و عاقبت شوم و مرگبار آنها، آيت و نشانه و درس عبرتى است (ان فى ذلك لاية ). اما اكثر آنها ايمان نياوردند (و ما كان اكثرهم مؤ منين ). چه آيت و نشانه اى از اين روشنتر كه شما را به مسائل مهم و سرنوشت سازى آشنا مى كند، بى آنكه نياز به تجربه شخصى داشته باشيد. آرى تاريخ گذشتگان عبرتى است و آيتى براى آيندگان ، حتى تجربه هم نيست ، زيرا در تجربه بايد انسان متحمل ضايعاتى شود تا نتائجى بگيرد، اما در اينجا از ضايعات ديگران نتيجه عايد ما مى شود. و پروردگار تو عزيز و رحيم است (و ان ربك لهو العزيز الرحيم ). چه رحمتى از اين برتر كه اقوامى چنين آلوده را فورا مجازات نمى كند و به آنها مهلت كافى براى هدايت و تجديد نظر مى دهد. و نيز چه رحمتى از اين برتر كه مجازاتش خشك و تر را با هم نمى سوزاند

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۲۸

حتى اگر يك خانواده با ايمان در ميان هزاران هزار خانواده آلوده باشد آنها را نجات مى بخشد. و چه عزت و قدرتى از اين بالاتر كه در يك چشم بر هم زدن چنان ديار آلودگان را زير و رو مى كند كه اثرى از آن باقى نمى ماند، زمينى را كه گاهواره آسايش آنها بود، ماءمور مرگشان مى كند، و باران حياتبخش را تبديل به باران مرگ مى سازد!.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۲۹

آيه ۱۷۶ - ۱۸۴

آيه و ترجمه

كَذَّب أَصحَب لْئَيْكَةِ الْمُرْسلِينَ(۱۷۶) إِذْ قَالَ لهَُمْ شعَيْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ(۱۷۷) إِنى لَكُمْ رَسولٌ أَمِينٌ(۱۷۸) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ(۱۷۹) وَ مَا أَسئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِى إِلا عَلى رَب الْعَلَمِينَ(۱۸۰) أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ(۱۸۱) وَ زِنُوا بِالْقِسطاسِ الْمُستَقِيمِ(۱۸۲) وَ لا تَبْخَسوا النَّاس أَشيَاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فى الاَرْضِ مُفْسِدِينَ(۱۸۳) وَ اتَّقُوا الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الاَوَّلِينَ(۱۸۴)

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۳۰

ترجمه : ۱۷۶ - اصحاب ايكه (شهرى نزديك مدين ) رسولان (خدا) را تكذيب كردند. ۱۷۷ - هنگامى كه شعيب به آنها گفت ، آيا تقوى پيشه نمى كنيد؟ ۱۷۸ - من براى شما رسول امينى هستم . ۱۷۹ - تقوى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد. ۱۸۰ - من در برابر اين دعوت پاداشى از شما نمى طلبم ، اجر من تنها بر پروردگار عالميان است . ۱۸۱ - حق پيمانه را ادا كنيد (و كم فروشى نكنيد) و مردم را به خسارت نيفكنيد. ۱۸۲ - با ترازوى صحيح وزن كنيد. ۱۸۳ - و حق مردم را كم نگذاريد و در زمين فساد ننمائيد. ۱۸۴ - از كسى كه شما و اقوام پيشين را آفريد بپرهيزيد. تفسير: شعيب و اصحاب ايكه اين هفتمين و آخرين حلقه از داستانهاى پيامبران است كه در اين سوره آمده ، و آن داستان پيامبر بزرگ خدا شعيب و قوم سركش او است . اين پيامبر در سرزمين مدين (شهرى در جنوب شامات ) و ايكه (بر وزن ليله ) (آبادى معروفى نزديك مدين ) زندگى داشت . آيه ۷۹ سوره حجر گواه بر اين است كه سرزمين ايكه در مسير راه مردم حجاز به سوى شام بوده است . نخست مى گويد: اصحاب ايكه رسولان خدا را تكذيب كردند (كذب اصحاب الايكة المرسلين ). نه تنها شعيب پيامبرى كه مبعوث بر آنها بود مورد تكذيب آنها قرار گرفت كه ديگر پيامبران هم از نظر وحدت دعوت ، مورد تكذيب آنان بودند، و يا اصولا هيچ مذهبى از مذاهب آسمانى را پذيرا نشده بودند. ايكه در اصل به معنى محلى است كه درختان در هم پيچيده دارد كه

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۳۱

در فارسى از آن به بيشه تعبير مى كنيم ، سرزمينى كه نزديك مدين قرار داشت به خاطر داشتن آب و درختان زياد ايكه نام گرفت ، قرائن نشان مى دهد كه آنها زندگى مرفه ، و ثروت فراوان داشتند، و شايد به همين دليل غرق غرور و غفلت بودند! سپس به شرح اين اجمال پرداخته مى گويد: هنگامى كه شعيب به آنها گفت : آيا تقوا را پيشه نمى كنيد؟ (اذ قال لهم شعيب الا تتقون ). در حقيقت دعوت شعيب از همان نقطه شروع شد كه ساير پيامبران مى كردند دعوت به تقوى و پرهيزگارى كه ريشه و خمير مايه همه برنامه هاى اصلاحى و دگرگونيهاى اخلاقى و اجتماعى است . قابل توجه اينكه در اين داستان تعبير اخوهم كه در داستان صالح و هود و نوح و لوط آمده بود ديده نمى شود، شايد به خاطر اينكه شعيب اصلا اهل مدين بود و تنها با مردم آنجا خويشاوندى داشت نه با مردم ايكه لذا در سوره هود آيه ۸۴ هنگامى كه فقط سخن از مدين مى گويد اين تعبير آمده است : و الى مدين اخاهم شعيبا ولى چون در آيه مورد بحث سخن از اصحاب ايكه است و آنها با شعيب خويشاوندى نداشتند لذا اين تعبير ذكر نشده است . سپس افزود: من براى شما رسول امينى هستم (انى لكم رسول امين ). تقوا را پيشه كنيد و از خدا بپرهيزيد و مرا اطاعت نمائيد (كه اطاعتم اطاعت او است ) (فاتقوا الله و اطيعون ).

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۳۲

اين را نيز بدانيد كه من در برابر اين دعوت از شما اجر و پاداشى نمى طلبم تنها اجر و مزد من بر پروردگار عالميان است (و ما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين ). همان جمله هاى متحد المال و كاملا حساب شده كه در آغاز دعوت ساير پيامبران آمده است : دعوت به تقوى ، تاكيد بر سابقه امانت در ميان مردم ، و تاكيد بر اين مساله كه اين دعوت الهى تنها انگيزه معنوى دارد و هيچ چشم داشت مادى از هيچكس در آن نيست ، تا بهانه جويان و بدبينان آن را وسيله فرار خود قرار ندهند. شعيب نيز مانند ساير پيامبرانى كه گوشه اى از تاريخشان در اين سوره قبلا آمده است بعد از دعوت كلى خود به تقوى و اطاعت فرمان خدا، در بخش دوم از تعليماتش روى انحرافات اخلاقى و اجتماعى آن محيط انگشت گذارد، و آن را به زير نقد كشيد، و از آنجا كه مهمترين انحراف اين قوم مرفه نابسامانيهاى اقتصادى ، و ظلم فاحش و حق كشى و استثمار بود، بيش از همه روى اين مسائل تكيه كرد. نخست مى گويد: حق پيمانه را ادا كنيد (كم فروشى ننمائيد). (اوفوا الكيل ). و مردم را به خسارت و زيان ميفكنيد (و لا تكونوا من المخسرين ). با ترازوى مستقيم و صحيح ، وزن كنيد (و زنوا بالقسطاس ‍ المستقيم )

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۳۳

حق مردم را كم نگذاريد، و بر اشياء و اجناس مردم ، عيب ننهيد (و لا تبخسوا الناس اشيائهم ). و در روى زمين فساد مكنيد (و لا تعثوا فى الارض مفسدين ). در اين سه آيه اخير، شعيب پنج دستور در عباراتى كوتاه و حساب شده به اين قوم گمراه مى دهد، بعضى از مفسران چنين تصور كرده اند كه اينها غالبا تاكيد يكديگر است در حالى كه دقت كافى نشان مى دهد اين پنج دستور در واقع اشاره به پنج مطلب اساسى و متفاوت است و يا به تعبير ديگر چهار دستور است و يك جمع بندى كلى . براى روشن شدن اين تفاوت توجه به اين حقيقت لازم است كه قوم شعيب (مردم ايكه و مدين ) در يك منطقه حساس تجارى بر سر راه كاروانهائى كه از حجاز به شام ، و از شام به حجاز و مناطق ديگر رفت و آمد مى كردند قرار داشتند. مى دانيم اين قافله ها در وسط راه ، نيازهاى فراوانى پيدا مى كنند كه گاهى مردم شهرهائى كه در مسير قرار دارند از اين نيازها حداكثر سوء استفاده را مى كنند، اجناس آنها را به كمترين قيمت مى خرند و اجناس خود را به گرانترين قيمت مى فروشند (توجه داشته باشيد كه در آن زمان بسيارى از معاملات به صورت معامله جنس با جنس انجام مى شد). گاه بر اجناسى كه مى خرند هزار عيب مى گذارند و جنسى را كه در مقابل آن مى فروشند صد گونه تعريف مى كنند، و هنگام وزن و پيمانه جنس ‍ خود را دقيقا مى سنجند و گاه كم فروشى مى كنند ولى جنس ديگران را با بى اعتنائى وزن مى نمايند و گاهى بيشتر از مقدار لازم بر مى دارند، و چون طرف مقابل به هر حال محتاج و نيازمند است ناچار است به تمام اين مسائل تن در دهد! گذشته از كاروانهائى كه در مسير راه هستند اهل خود منطقه نيز آنها كه

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۳۴

ضعيفتر و كم درآمدترند و مجبورند جنس خود را با سرمايه داران گردن كلفت معامله كنند سرنوشتى بهتر از اين ندارند. قيمت متاع ، اعم از جنسى را كه مى خرند و جنسى را كه مى فروشند به ميل آن ثروتمندان تعيين مى شود، پيمانه و وزن نيز در هر حال در اختيار آنها است و اين بينواى مستضعف بايد مانند مرده اى در دست غسال تسليم باشد!. با توجه به آنچه گفتيم : به تعبيرات گوناگون آيات فوق باز مى گرديم : در يك مورد آنها را دستور به ادا كردن حق پيمانه مى دهد، و در جاى ديگر توزين با ترازوى درست ، و مى دانيم كه سنجش كالاها يا از طريق كيل است و يا وزن ، مخصوصا روى هر يك از اين دو جداگانه انگشت مى گذارد، تا تاكيد بيشترى باشد بر اين دستور كه در هيچ موردى اقدام به كم فروشى نكنند. تازه كم فروشى هم طرقى دارد، گاهى ترازو و پيمانه درست است ولى حق آن ادا نمى شود، و گاه ترازو خراب و پيمانه نادرست و قلابى است ، و در آيات فوق به همه اينها اشاره شده است . پس از روشن شدن اين دو تعبير به سراغ لا تبخسوا كه از ماده بخس ‍ گرفته شده است مى رويم ، و آن در اصل به معنى كم گذاردن ظالمانه از حقوق مردم ، و گاه به معنى تقلب و نيرنگى است كه منتهى به تضييع حقوق ديگران مى گردد، بنابراين جمله فوق داراى معنى وسيعى است كه هر گونه غش و تقلب و تزوير و خدعه در معامله ، و هر گونه پايمال كردن حق ديگران را شامل مى شود. و اما جمله لا تكونوا من المخسرين با توجه به اينكه مخسر به معنى كسى است كه شخص يا چيزى را در معرض خسارت قرار مى دهد، آن نيز معنى وسيعى دارد كه علاوه بر كم فروشى ، هر عاملى را كه سبب زيان و خسران طرف در معامله بشود در بر مى گيرد.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۳۵

به اين ترتيب تمام سوء استفاده ها و ظلم و خلافكارى در معامله و هر گونه تقلب و كوشش و تلاش زيانبار، چه در كميت و چه در كيفيت همه در دستورهاى فوق داخل است . و از آنجا كه نابسامانيهاى اقتصادى سرچشمه از هم گسيختگى نظام اجتماعى مى شود، در پايان اين دستورات به عنوان يك جمع بندى مى گويد (و لا تعثوا فى الارض مفسدين : در زمين فساد نكنيد، و جامعه ها را به تباهى نكشانيد و به هر گونه استثمار و بهره كشى ظالمانه و تضييع حقوق ديگران پايان دهيد. اينها نه تنها دستوراتى كارساز براى جامعه ثروتمند و ظالم عصر شعيب بود كه براى هر عصر و زمانى كارساز و كارگشا است و سبب عدالت اقتصادى مى شود. سپس شعيب در آخرين دستورش در اين بخش از سخن بار ديگر آنها را به تقوى دعوت مى كند، و مى گويد: از خدائى بپرهيزيد كه شما و اقوام پيشين را آفريد (و اتقوا الذى خلقكم و الجبلة الاولين ). شما تنها قوم و جمعيتى نيستيد كه روى اين زمين گام نهاده ايد، قبل از شما پدرانتان و اقوام ديگر آمدند و رفتند، گذشته آنها و آينده خويش را فراموش نكنيد. جبلة از جبل به معنى كوه است ، به جماعت زياد كه در عظمت همچون كوهند گفته شده ، بعضى عدد آن را ده هزار ذكر كرده اند. و نيز به طبيعت و فطرت انسان جبلة اطلاق شده چرا كه غير قابل تغيير است همچون كوه كه نمى توان آن را جابجا كرده .

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۳۶

تعبير فوق ممكن است اشاره به اين حقيقت نيز باشد كه آنچه من درباره ترك ظلم و فساد و اداى حقوق مردم و رعايت عدالت گفتم در درون فطرت انسانها از روز نخست بوده ، و من براى احياى فطرت پاك شما آمده ام . اما متاسفانه سخنان اين پيامبر دلسوز و بيدارگر در آنها مؤ ثر نيفتاد و پاسخ تلخ و زشت آنها را در برابر اين گفتار منطقى در آيات آينده خواهيم ديد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←