هود ١٠

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۲۲ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

و اگر بعد از شدّت و رنجی که به او رسیده، نعمتهایی به او بچشانیم، می‌گوید: «مشکلات از من برطرف شد، و دیگر باز نخواهد گشت!» و غرق شادی و غفلت و فخرفروشی می‌شود...

|و اگر پس از محنتى كه به او رسيده نعمتى به او بچشانيم، حتما خواهد گفت: گرفتارى ها از من دور شد [و ديگر بر نمى‌گردد] به راستى او سرمست و فخر فروش است
و اگر -پس از محنتى كه به او رسيده- نعمتى به او بچشانيم حتماً خواهد گفت: «گرفتاريها از من دور شد!» بى‌گمان، او شادمان و فخرفروش است.
و اگر آدمی را به نعمتی پس از محنتی که به او رسیده باشد رسانیم (مغرور و غافل شود و) گوید که دیگر روزگار زحمت و رنج من سرآمده، سرگرم شادمانی و مفاخرت گردد.
و اگر پس از گزند و آسیبی که به او رسیده خوشی و رفاهی به او بچشانیم، قطعاً خواهد گفت: همه [گزندها و] آسیب ها از فضای زندگی ام رفت [و دیگر آسیبی نمی بینم و] مسلماً در آن حال [که غافل از حوادث آینده است] بسیار شادمان و خودستا خواهد بود.
و اگر پس از سختى و رنج، نعمت و آسايشى به او بچشانيم، مى‌گويد: ناگواريها از من دور شده است. و در اين حال، شادمان است و فخر مى‌فروشد،
و اگر پس از رنجی که به او رسیده آسایشی بچشانیم، خواهد گفت رنج و بلا از من دور شد و شادمان و نازان گردد
و اگر او را پس از گزندى كه به وى رسيده باشد نعمت و را حتى بچشانيم خواهد گفت: بديها و ناگواريها از من برفت همانا او شادمان و خودستاى است
و اگر بعد از ناخوشی و زیان و ضرری که به انسان رسیده است، خوشی و نعمت و منفعتی بدو برسانیم، می‌گوید: بدیها و سختیها از من به دور شده‌اند (و مشکلات و ناراحتیها دیگر هرگز برنمی‌گردند. دوباره دچار سُرور و غرور بیجا می‌گردد و) بسی شادان (از متاع دنیا) و نازان (بر دیگران) می‌شود.
و همانا اگر - پس از زیانی که به او رسیده - نعمتی به او بچشانیم، بی‌چون همی خواهد گفت: «گرفتاری‌ها از من دور شد!» بی‌گمان او بسی شادمان و فخرکننده است.
و اگر چشانیمش نعمتی بعد از رنجی که بدو رسیده است هر آینه گوید رفت بدیها از من همانا او است شادمان خودستای‌


هود ٩ آیه ١٠ هود ١١
سوره : سوره هود
نزول : ٨ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«نَعْمَآءَ»: نعمت. «ضَرَّآءَ»: شدّت. ناخوشی. «مَسَّتْهُ»: بدو رسیده است. دامنگیرش شده است. «السَّیِّئَات»: بدیها. مصائب و بلایا. «فَرِحٌ»: شادمان. «فَخُورٌ»: بسیار فخرفروش (نگا: نساء / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ «10»

و اگر پس از سختى و محنتى كه به انسان رسيده، نعمتى به او بچشانيم (چنان مغرور مى‌شود كه) مى‌گويد: همانا گرفتارى‌ها از من دور شد (و ديگر به سراغم نخواهد آمد)، بى‌گمان او شادمان و فخرفروش است.

نکته ها

روزگار هميشه يكسان نيست، بلكه طبق روايات: «الدَّهر يَومان، يَومٌ لك و يومٌ عليك، فان كان لك فلا تبطر و ان كان عَليك فاصبر فكلاهما ستُختَبر»، «2» روزگار دو چهره دارد: گاهى با تو و گاهى بر عليه توست. آنگاه كه به نفع توست، مغرور مشو و آنگاه كه به ضرر توست، صبر پيشه كن، زيرا در هر حال مورد آزمايش الهى هستى.

نعمت‌هايى كه پس از سختى‌ها و مشكلات به انسان مى‌رسد، بايد عامل شكر و ذكر باشد، نه وسيله‌ى فخر و طرب.

دو چيز شادى را خطرناك مى‌كند: يكى تحليل غلط، «ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي» و ديگر آنكه اين شادى سبب تحقير ديگران و فخرفروشى خود شود. «لَفَرِحٌ فَخُورٌ»

پیام ها

1- انسان كم‌ظرفيّت است وبااندك نعمتى، فخرفروشى مى‌كند. أَذَقْناهُ‌ ... لَفَرِحٌ فَخُورٌ


«1». قرآن در، آيه‌ى 87 سوره يوسف مى‌فرمايد: «لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ»

«2». بحار، ج 73، ص 81.

جلد 4 - صفحه 28

2- قرآن داراى آهنگ موزون و موسيقى خاصّى است. ( «نَعْماءَ» هم آهنگ‌ «ضَرَّاءَ» و «لَيَؤُسٌ كَفُورٌ» هم وزن‌ «لَفَرِحٌ فَخُورٌ» است)

3- سختى‌ها و شادى‌ها زودگذرند. أَذَقْناهُ‌ ... مَسَّتْهُ‌

4- فكر اينكه سختى‌ها ديگر به انسان روى نمى‌آورد، تصوّر باطلى است. «ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي»

5- كاميابى‌ها را نشانه‌ى محبوبيّت نزد خداوند ندانيم و نگوييم: ديگر گرفتار نخواهم شد! «ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي»

6- تحليل‌ها و بينش‌هاى غلط، سبب رفتار نادرست مى‌شود. گمان مى‌كند كه هيچ بدى ندارد، «ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي» لذا فخرفروشى مى‌كند. «لَفَرِحٌ فَخُورٌ»

7- شخصيّت بعضى انسان‌ها متزلزل و وابسته به حوادث بيرونى است، نه كمالات درونى. گاهى‌ «لَيَؤُسٌ كَفُورٌ» و گاهى‌ «لَفَرِحٌ فَخُورٌ» است.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ «10»

ايضا صفات مشروحه آيه بعد هم مناسب كافر باشد كه مى‌فرمايد: وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ‌: و اگر بچشانيم و عطا كنيم و برسانيم انسان را؛ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ‌: نعمتهائى بعد از بلا و صدمه و رنجى كه رسيده است او را، و مبتلا گشته؛ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي‌: هر آينه البته البته مى‌گويد نزد نزول نعمت، رفت از من شدائد و آلام و امراضى كه بدحال گرداند صاحبش را پس عود ننمايد. با چنين اعتراف و اقرارى به شكرانه آن قيام ننمايد در فرمانبردارى منعم آن. بلكه، إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ: به درستى كه انسان هرآينه خوشحال شود به آن و فخر و تكبر نمايد، بدين سبب بر مردم. و به هيچ حالى سازگار نيست؛ نه صبر در محنت كند و نه شكرانه نعمت نمايد. «1» على بن ابراهيم قمى در معنى آيه فرمايد: وقتى خداى متعال، غنى فرمايد انسان را، بعد فقير نمايد او را، نااميدى و جزع و حرص او را طارى گردد. و زمانى كه حق سبحانه، كشف فرمايد از او آن فقر را، خوشحال شده گويد:

برطرف شد از من بلا و سختى. و بدان خرسندى و سر بلندى نمايد، در عوض حق‌شناسى و سپاسدارى. «2»


«1» در تفسير مجمع ج 5 ص 145 و 146 آمده.

«2» تفسير قمى ج 1 ص 323.

جلد 6 - صفحه 30

تنبيه: احوال دنيا هميشه در تغيير و زوال و تبديل و انتقال است. و ضابط آن از دو قسم خارج نيست:

قسم اول- انتقال از نعمت به نقمت، و از خوشحالى به بدحالى و كافر به سبب اعتقاد آنكه حصول نعم از امور اتفاقيه است، چون زائل گردد، مستبعد داند حدوث آن را مرتبه ديگر. لا جرم در نوميدى واقع و ناسپاسى را بظهور آورد.

قسم دوم- تبديل از مكروه به محبوب، و از سختى به راحتى. در اين صورت كافر نيز چون غايت آرزوى خود را همانا رسيدن به نعم فانيه دنياى دنيّه دانسته، غافل از سعادت اخرويه و نعم باقيه گرديده، خودسرى و گردن‌افرازى را پيش گيرد. به خلاف مومن كه به سبب نيكوئى اعتقادش مى‌داند جريان امور بر وفق حكمت و مصلحت حضرت حكيم على الاطلاق است. لذا در زوال نعم صابر، و در اعطاء آن شاكر باشد.

نكته: در لفظ «اذاقه» و «مسّ» تنبيه است بر آنكه آنچه آدمى مى‌يابد در دنيا از نعم و نقم به مثابه نمونه آن چيزى است كه دريابد آن را در آخرت.

ايضا اشعار به آنكه انسان به ادنى چيزى در سركشى و ناسپاسى واقع شود، چه ذوق ادراك طعم، و مسّ مبدأ وصول است.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُورٌ «9» وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ «10» إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ «11»

ترجمه‌

و هر آينه اگر برسانيم انسان را از خود رحمتى پس برداريم آنرا از او همانا او بسى نااميد و ناشكر است‌

و هر آينه اگر بچشانيم او را نعمتى پس از مضرتى هر آينه ميگويد رفت بديها از من همانا او شادمان و فخر كننده است‌

مگر آنانكه صبر نمودند و بجا آوردند كارهاى شايسته را آنگروه مر ايشانرا است آمرزش و مزدى بزرگ.

تفسير

دو صفت ممدوحه شكر و صبر بايد در انسان به تربيت دينى و اخلاقى حاصل و ثابت شود و الاطبع انسانى اقتضاء ناشكرى و بى صبرى دارد خصوصا با ضعف اعتقاد بمبدء و معاد لذا اگر احيانا رحمتى از خداوند و اصل به او شود از قبيل وفور نعمت و كمال صحّت و كثرت مال و اولاد و امثال اينها بمجرد آنكه طعم آنها را چشيد و


جلد 3 صفحه 63

لذّت آن در ذائقه‌اش جاى گرفت در وقتى كه خداوند صلاح او يا جامعه بشر را در انتزاع آن نعمت و قطع آن رحمت دانست و سلب فرمود يكباره نااميد از رحمت خدا شده زبان به ناشكرى و ناسپاسى ميگشايد و كفر باطنى خود را بوجود صانع حكيم عادل در لباس كفران نعم سابقه زائله و لاحقه باقيه اظهار مينمايد در صورتى كه پس گرفتن وديعه و امانت نبايد موجب كدورت و ملالت شود و از اين بيان نكته تعبير از رساندن رحمت به چشاندن بر ارباب ذوق ادبى واضح ميشود و يؤوس كسى را گويند كه عادت آن بر يأس جارى شده باشد و يأس از رحمت الهى يكى از معاصى كبيره است لذا مورد توبيخ و ملامت شده است و اگر انسان مؤمن و عاقل باشد بايد بداند كه افعال خداوند بر وفق مصلحت و حكمت است و ممكن است اگر در اينحال صابر و شاكر باشد صلاح در عود آن نعمت و رحمت به او شود و خداوند ثانيا او را فائز و متنعّم فرمايد لذا هميشه اميدوار بفضل و رحمت الهى است و هيچگاه مأيوس نميشود و نيز انسان اگر بعد از رنجورى و مصيبت و سختى كه در نتيجه اعمال او و اصل به او شده است مشمول نعمت و رحمت الهى شود با كمال فرح و سرور و تكبّر و غرور ميگويد بديها از من زائل شد در صورتى كه بديها وقتى از انسان زائل ميشود كه از گناه پاك شود چون بديهاى دنيوى نمونه ايست از عذاب آخرت و بمنزله آن اوّل وصول عذاب دائم است لذا تعبير از آن بمسّ شده است با آنكه در اينحال بايد شكر نعمت الهى را نمايد كه بلا و محنت و فقر او را مبدّل به صحّت و رفاهيت و دولت نموده است نه با سرور و نشاط گرم شهوترانى و كبر و مباهات شود و تصوّر نمايد كه هميشه به اينحال باقى خواهد بود بلكه در هر حال بايد بگويد اين نيز بگذرد و بداند كه هيچ چيز دنيا دوام و ثبات ندارد نه مصيبت و بلا و محنتش قابل جزع و فزع و بى صبرى است و نه نعمت و دولت و مكنتش در خور نخوت و سرور و دلگرمى است و بايد تسليم بود در برابر قضاء و راضى بود برضاى خدا هر چه آن خسرو كند شيرين بود چنانچه عمل اولياء خدا كه متحلّى بزيور صبر و شكيبائى و اعمال حسنه بودند بر اين رويّه جارى و بر قرار بوده لذا مشمول رحمت و مغفرت الهى گشتند و به اجر بزرگ اخروى كه اقلّ آن بهشت جاويد است فائز آمدند و از افراد انسان ممتاز و مستثنى و از لوازم طبع مبرّى شدند گوارا باد بر ايشان فراغت و رفاهيت و سعادت دنيا و آخرت.


جلد 3 صفحه 64

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


7

وَ لَئِن‌ أَذَقناه‌ُ نَعماءَ بَعدَ ضَرّاءَ مَسَّته‌ُ لَيَقُولَن‌َّ ذَهَب‌َ السَّيِّئات‌ُ عَنِّي‌ إِنَّه‌ُ لَفَرِح‌ٌ فَخُورٌ «10»

و ‌هر‌ آينه‌ ‌اگر‌ باو عنايت‌ كنيم‌ و بچشانيم‌ نعمتهاي‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌بعد‌ ‌از‌ آنكه‌ ‌در‌ شدت‌ و گرفتاري‌ و بليات‌ و مضرات‌ بوده‌ توهّم‌ ميكند ‌که‌ هيچ‌ عيبي‌ و نقصي‌ ‌در‌ ‌او‌ نيست‌ و فرحناك‌ ميشود و افتخار ميكند.

بالجمله‌ جامعه‌ امروزه‌ نوعا مثل‌ كفار زمان‌ نبي‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ نه‌ نعمت‌ ‌را‌ مستند بخدا ميدانند و نه‌ بلاء و شدت‌ ‌را‌ ‌اگر‌ نعمتي‌ بآنها برسد خوش‌ شانسي‌ و خوش‌بختي‌ ميدانند و موجب‌ كبر و نخوت‌ ‌بر‌ ديگران‌ و فيس‌ و افاده‌ ميشود و ‌در‌ ‌خود‌ عجب‌ و عظمت‌ و خوبي‌ مي‌بينند و ‌اگر‌ بلاء و مرض‌ و فقر متوجه‌ ‌آنها‌ شد مستند بطبيعت‌ و مقتضاي‌ وقت‌ و عيب‌ سايرين‌ ‌که‌ ‌آنها‌ نگذاشتند و جلوگيري‌ كردند بالاخره‌ ‌در‌ ‌خود‌ عيبي‌ نمي‌بيند باصطلاح‌ احدي‌ نميگويد دوغ‌ ‌من‌ ترش‌ ‌است‌.

وَ لَئِن‌ أَذَقناه‌ُ نَعماءَ بَعدَ ضَرّاءَ عكس‌ ‌آيه‌ قبل‌ ‌که‌ ‌در‌ نعمت‌ ‌بود‌ ببلاء مبتلا شد و ‌اينکه‌ ‌در‌ بلاء ‌بود‌ نعمت‌ باو عنايت‌ شد ‌او‌ مأيوس‌ ميشود و ‌خدا‌ ‌را‌ قادر ‌بر‌ دفع‌ بلاء نميداند و ‌اينکه‌ متكبّر و فرحناك‌ ميشود و عجب‌ ميكند ‌اينکه‌ ‌است‌ حال‌ طبيعت‌ انسان‌، فقط يك‌ دسته‌ مؤمنين‌ معتقد بخدا و ‌رسول‌ ‌که‌ تمام‌ نعمتها و بلاها ‌را‌ موافق‌ حكمت‌ و صلاح‌ ميدانند و مستند بحق‌ ميدانند ‌در‌ بلا صبر ميكنند و ‌در‌

جلد 11 - صفحه 17

نعمت‌ شكر گذارند و اينها بسيار كمند وَ قَلِيل‌ٌ مِن‌ عِبادِي‌َ الشَّكُورُ سبأ ‌آيه‌ 12 لذا ميفرمايد:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 10)- سومین نقطه ضعف آنها این است که به هنگامی که در ناز و نعمت فرو می‌روند، چنان خودباختگی و غرور و تکبر بر آنها چیره می‌شود که همه چیز را

ج2، ص329

فراموش می‌کنند، چنانکه قرآن می‌گوید: «و اگر بعد از شدت و رنجی که به او رسیده نعمتهایی به او بچشانیم می‌گوید: مشکلات از من برطرف شد، و دیگر باز نخواهد گشت و غرق شادی و غفلت و فخر فروشی می‌شود» آنچنان که از شکر نعمتهای پروردگار غافل می‌گردد (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ).

نکات آیه

۱- خداوند ، بخشنده نعمتها و موهبتهاى دنیوى به انسانهاست. (و لئن أذقنه نعماء) «نعماء» به معناى نعمت است. انتخاب این کلمه به خاطر هم وزن بودنش با کلمه «ضراء» است.

۲- احساس مصونیت از ابتلا به سختیها ومحنتها ، از حالتهاى انسان به هنگام رفاه و آسایش (و لئن أذقنه نعماء بعد ضرّاء مسته لیقولنّ ذهب السیئات عنّى) «لئن أذقناه ...» دلالت بر برطرف شدن سختیها دارد. از این رو جمله «ذهب السیئات عنّى» (رنجها از من دور شد) - که انسان به خاطر گفتن و اعتقاد به آن مذمت شده است - مفهومى دیگر دارد و آن پندار عدم ابتلاى دوباره به رنجها و ناملایمات است.

۳- انسان ، پس از گذر از محنتها و دستیابى به موهبتهاى دنیوى ، به شادمانى بسیار ، تکبر و فخرفروشى مبتلا خواهد شد. (و لئن أذقنه نعماء بعد ضرّاء مسته ... إنّه لفرح فخور) جمله «إنه لفرح فخور» جمله مستأنفه است و بیانگر بازتاب معنایى است که از «لیقولنّ ...» استفاده مى شود; یعنى ، انسان مى پندارد که مشکلات بر او روى نخواهد آورد; در نتیجه بى اندازه شادمان مى شود و فخرفروشى مى کند.

۴- تکبر ، فخرفروشى و شادمانى مفرط بر اثر رسیدن به رفاه و آسایش ، رذایلى ناپسند و نکوهیده (و لئن أذقنه نعماء بعد ضرّاء مسته ... إنّه لفرح فخور) آیه بعد (إلاّ الذین ...) گویاى این است که هدف قرآن از بیان خصلتهاى یاد شده براى انسان (یؤوس ،کفور و ...) مجرد اخبار از چنین صفاتى براى او نیست; بلکه در مقام مذمت و نکوهش از انسانى است که چنین حالاتى را داراست.

۵- ناپایدارى مشکلات و ناملایمات و نیز رفاهها و آسایشها در زندگى آدمیان (و لئن أذقنه نعماء بعد ضرّاء مسته) «ضراء» به معناى سختى و رنج است. به کارگیرى واژه «مسّ» (لمس کردن و تماس گرفتن) براى گرفتار شدن به سختیها اشاره به این نکته دارد که: رنجها و سختیها معمولاً دایمى و پایدار نیستند و تعبیر «چشاندن» در مورد اعطاى نعمتها، حاکى از زودگذرى آنهاست.

۶- حالات روحىو روانى انسان (ناامیدى، شادمانى مفرط،تکبر و...) حتى باکمترین سختىو رفاه تغییرپذیر است. (و لئن أذقنا الإنسن ... إنّه لیئوس کفور. و لئن أذقنه نعماء ... إنّه لفرح فخور)

موضوعات مرتبط

  • آسایش: ناپایدارى آسایش ۵
  • اخلاق: رذایل اخلاقى ۴
  • امکانات مادى: منشأ امکانات مادى ۱
  • انسان: انسان هنگام آسایش ۲; انسان هنگام رفاه ۲; تأثیرپذیرى انسان ۶; تکبر انسان ۶; حالات انسان ۲، ۳، ۶; یأس انسان ۶
  • تفاخر: سرزنش تفاخر ۴; عوامل تفاخر ۳
  • تکبر: سرزنش تکبر ۴; عوامل تکبر ۳
  • خدا: عطایاى خدا ۱; نعمتهاى خدا ۱
  • رفاه: آثار رفاه ۳; ناپایدارى رفاه ۵
  • سختى: آثار رفع سختى ۳; احساس مصونیت از سختى ۲; ناپایدارى سختى ها ۵
  • سرور: افراط در سرور ۶; سرزنش افراط در سرور ۴; عوامل سرور ۳
  • نعمت: منشأ نعمت ۱

منابع