تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۶۸

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۵۳ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۶۱

آيه ۷۶ - ۷۷

آيه و ترجمه

وَ نُوحاً إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاستَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكرْبِ الْعَظِيمِ(۷۶) وَ نَصرْنَهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا إِنهُمْ كانُوا قَوْمَ سوْءٍ فَأَغْرَقْنَهُمْ أَجمَعِينَ(۷۷) ترجمه : ۷۶ - و نوح را (به يادآور) هنگامى كه پيش از آنها (ابراهيم و لوط) پروردگار خود را خواند، ما دعاى او را مستجاب كرديم ، او و خاندانش ‍ را از اندوه بزرگ نجات داديم . ۷۷ - و او را در برابر جمعيتى كه آيات ما را تكذيب كرده بودند يارى نموديم ، چرا كه آنها قوم بدى بودند، لذا همه را غرق كرديم . تفسير: نجات نوح از چنگال متعصبان لجوج بعد از ذكر گوشهاى از داستان ابراهيم و لوط، به ذكر قسمتى از سرگذشت يكى ديگر از پيامبران بزرگ يعنى «نوح » پرداخته ميفرمايد: ((به يادآور نوح را، هنگامى كه قبل از آنها (قبل از ابراهيم و لوط) پروردگار خود را خواند)) و تقاضاى نجات از چنگال منحرفان بيايمان كرد (و نوحا اذ نادى من قبل ). اين نداى نوح ظاهرا اشاره به نفرينى است كه در سوره نوح در قرآن مجيد نقل شده است آنجا كه مى گويد: رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجرا كفارا: ((پروردگارا! احدى از اين قوم بيايمان را روى زمين مگذار! چرا كه اگر بم

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۶۲

بندگان تو را گمراه ميكنند، و نسل آينده آنها نيز جز كافر و فاجر نخواهد بود! (نوح - ۲۶ - ۲۷). و يا اشاره به جملهاى است كه در آيه ۱۰ سوره قمر آمده فدعا ربه انى مغلوب فانتصر: «پروردگار خود را خواند و عرض كرد خدايا من در برابر آنها مغلوبم مرا يارى كن ». تعبير به «نادى » كه معمولا براى خواندن با صداى بلند مى آيد ممكن است اشاره به اين باشد كه آنقدر اين پيامبر بزرگ را ناراحت كردند كه سرانجام فرياد كشيد و براستى اگر حالات نوح را كه بخشى از آن در سوره نوح آمده و بخشى در سوره هود درست بررسى كنيم مى بينيم كه حق داشته فرياد بزند. سپس اضافه مى كند ما دعاى او را مستجاب كرديم و او و خانوادهاش را از آن غم و اندوه بزرگ رهائى بخشيديم (فاستجبنا له فنجيناه و اهله من الكرب العظيم ). در حقيقت جمله «فاستجبنا» اشاره اجمالى به اجابت دعاى او است ، و جمله «فنجيناه و اهله من الكرب العظيم » شرحى و تفصيلى براى آن محسوب مى شود. در اينكه منظور از كلمه «اهل » در اينجا كيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، زيرا اگر منظور خانواده او باشد، تنها بعضى از فرزندان نوح را شامل مى شود، زيرا مى دانيم يكى از فرزندانش با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد. همسرش نيز در خط او نبود، و اگر منظور از اهل ، پيروان خاص و ياران با ايمانش باشد، بر خلاف معنى مشهورى است كه اهل دارد. اما ميتوان گفت : كه اهل در اينجا معنى وسيعى دارد، هم بستگان مؤ من

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۶۳

او را شامل مى شود و هم دوستان خاص او را، چرا كه در مورد فرزند نااهلش ميخوانيم «انه ليس من اهلك »: او از خاندان تو نيست چرا كه مكتبش را از تو جدا كرده (هود - ۴۶). به اين ترتيب آنها كه پيوند مكتبى با نوح داشتند در حقيقت از خانواده او محسوب ميشوند. ذكر اين نكته نيز لازم است كه واژه «كرب » در لغت به معنى اندوه شديد است ، و در اصل از «كرب » به معنى زير و رو كردن زمين گرفته شده ، چرا كه اندوه شديد دل انسان را زير و رو مى كند، و توصيف آن به عظيم ، نهايت شدت اندوه نوح را مى رساند. چه اندوهى از اين بالاتر كه طبق صريح آيات قرآن ، ۹۵۰ سال دعوت به آئين حق كرد، اما طبق مشهور ميان مفسران در تمام اين مدت طولانى تنها هشتاد نفر! به او ايمان آوردند كار بقيه چيزى جز سخريه و استهزاء و اذيت و آزار نبود. در آيه بعد اضافه مى كند: «ما او را در برابر قومى كه آيات ما را تكذيب كردند يارى كرديم » (و نصرناه من القوم الذين كذبوا باياتنا). «چرا كه آنها قوم بدى بودند، لذا همه آنان را غرق كرديم » (انهم كانوا قوم سوء فاغرقناهم اجمعين ). اين جمله بار ديگر تاكيدى است بر اين حقيقت كه مجازاتهاى الهى هرگز

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۶۴

جنبه انتقامى ندارد، بلكه بر اساس انتخاب اصلح است ، به اين معنى كه حق حيات و استفاده از مواهب زندگى براى گروهى است كه در خط تكامل و سير الى - الله باشند و يا اگر روزى در خط انحراف افتادند بعدا تجديد نظر كرده و بازگردند، اما گروهى كه فاسدند و در آينده نيز هيچگونه اميدى به اصلاحشان نيست جز مرگ و نابودى سرنوشتى ندارند. نكته : ذكر اين نكته نيز لازم است كه در سرگذشت «ابراهيم » و «لوط» كه سابقا خوانديم و همچنين «ايوب » و «يونس » كه در آيات بعد خواهد آمد همانند نوح ، تكيه بر مساله نجات و رهائى آنها از چنگال محنتها و رنجها و دشمنان جبار شده است . گوئى برنامه اين است كه خداوند در اين سوره انبياء حمايت بيدريغش ‍ از پيامبران ، و نجاتشان را از چنگال مشكلات بازگو كند، تا مايه دلدارى براى پيامبر اسلام و اميدوارى براى مؤ منان باشد، مخصوصا با توجه به اينكه اين سوره مكى است و مسلمانان در آن هنگام شديدا در ناراحتى و رنج بوده اند، اهميت اين مساله روشنتر مى شود.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۶۵

آيه ۷۸ - ۸۰

آيه و ترجمه

وَ دَاوُدَ وَ سلَيْمَنَ إِذْ يحْكمَانِ فى الحَْرْثِ إِذْ نَفَشت فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كنَّا لحُِكْمِهِمْ شهِدِينَ(۷۸) فَفَهَّمْنَهَا سلَيْمَنَ وَ كلاًّ ءَاتَيْنَا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسبِّحْنَ وَ الطيرَ وَ كنَّا فَعِلِينَ(۷۹) وَ عَلَّمْنَهُ صنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شكِرُونَ(۸۰) ترجمه : ۷۸- و داود و سليمان را (بخاطر آور)، هنگامى كه در باره كشتزارى كه گوسفندان قوم آنرا شبانه چريده (و خراب كرده ) بودند داورى ميكردند، و ما شاهد قضاوت آنها بوديم . ۷۹- ما (حكم واقعى ) آن را به سليمان تفهيم كرديم ، و به هر يك از آنها (شايستگى ) داورى ، و علم داديم ، و كوهها و پرندگان را مسخر داود ساختيم كه با او تسبيح (خدا) ميگفتند، و ما قادر بر انجام اين كار بوديم . ۸۰- و ساختن زره را به او تعليم داديم ، تا شما را در جنگهايتان حفظ كند آيا شكر (اين نعمتهاى خدا را) ميگذاريد؟! تفسير: قضاوت داود و سليمان در تعقيب سرگذشتهاى مربوط به موسى و هارون و ابراهيم و نوح

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۶۶

آيات مورد بحث به بخشى از زندگى داود و سليمان اشاره مى كند، و در آغاز اشاره سربستهاى به ماجراى يك قضاوت و داورى كه از ناحيه داود و سليمان صورت گرفت دارد: ميفرمايد: «و داود و سليمان را به ياد آر، هنگامى كه در باره كشتزارى قضاوت ميكردند كه گوسفندان قوم شبانه آن را چريده بودند» (و داود و سليمان اذ يحكمان فى الحرث اذ نفشت فيه غنم القوم ). «و ما شاهد حكم آنها بوديم » (و كنا لحكمهم شاهدين ). گرچه قرآن ماجراى اين محاكمه و دادرسى را كاملا سربسته بيان كرده و به يك اشاره اجمالى اكتفا نموده ، و تنها به نتيجه اخلاقى و تربيتى آن كه بعدا اشاره خواهيم كرد قناعت كرده است ، ولى در روايات اسلامى و گفتار مفسران بحثهاى زيادى پيرامون آن به چشم مى خورد. جمعى گفته اند: داستان بدين قرار بوده كه : گله گوسفندانى شبانه به تاكستانى وارد ميشوند، و برگها و خوشه هاى انگور را خورده و ضايع ميكنند، صاحب باغ شكايت نزد داود ميبرد، داود حكم مى دهد كه در برابر اين خسارت بزرگ بايد تمام گوسفندان به صاحب باغ داده شود. سليمان كه در آن زمان كودك بود به پدر مى گويد: اى پيامبر بزرگ خدا! اين حكم را تغيير ده و تعديل كن ! پدر مى گويد چگونه ؟ در پاسخ مى گويد: گوسفندان بايد به صاحب باغ سپرده شوند تا از منافع آنها و شير و پشمشان استفاده كند، و باغ به دست صاحب گوسفندان داده شود تا در اصلاح آن بكوشد

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۶۷

هنگامى كه باغ به حال اول بازگشت تحويل به صاحبش داده مى شود، و گوسفندان نيز به صاحبش برمى گردد (و خداوند طبق آيه بعد حكم سليمان را تاييد كرد). اين مضمون در روايتى از امام باقر و امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده است . ممكن است تصور شود كه اين تفسير با كلمه «حرث » كه به معنى زراعت است سازگار نيست ولى ظاهرا «حرث » مفهوم وسيعى دارد كه هم زراعت را شامل مى شود و هم باغ را چنانكه از داستان صاحبان باغ (اصحاب الجنة ) در سوره قلم از آيه ۱۷ تا ۳۲ استفاده مى شود. ولى در اينجا چند سؤ ال مهم باقى ميماند: ۱ - اساس و معيار اين دو حكم چه بوده است ؟ ۲ - چگونه حكم داود و سليمان با هم اختلاف داشت ؟ مگر آنها بر اساس اجتهاد حكم ميكردند؟. ۳ - آيا اين مساله به صورت مشاوره در حكم بوده است يا دو حكم قاطع و مستقل از يكديگر دادند؟. در پاسخ «سؤ ال اول » ميتوان گفت معيار جبران خسارت بوده داود نگاه مى كند و ميبيند خسارتى كه به تاكستان وارد شده معادل قيمت گوسفندان است ، لذا حكم مى كند كه گوسفندان براى جبران اين خسارت به صاحب باغ بايد داده شود، چرا كه تقصير متوجه صاحب گوسفندان است (توجه داشته باشيد كه در بعضى از روايات اسلامى ميخوانيم به هنگام شب وظيفه صاحب گوسفندان است كه از تجاوز گله خود به كشت و زرع ديگران جلوگيرى كند و در روز وظيفه

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۶۸

صاحب كشت و زرع است ). و ضابطه حكم سليمان اين بوده كه خسارت صاحب باغ را معادل منافع يكساله گوسفندان ديده است . بنابراين هر دو قضاوت به حق و عدل كرده اند، با اين تفاوت كه قضاوت سليمان به طور دقيقتر اجرا ميگرديد، زيرا خسارت يكجا پرداخته نمى شد بلكه به طور تدريج ادا ميگشت ، بطورى كه بر صاحب گوسفندان نيز سنگين نباشد، از اين گذشته تناسبى ميان خسارت و جبران بود، چرا ريشه هاى مو از بين نرفته بود، تنها منافع موقت آنها از ميان رفته بود، لذا عادلانهتر اين بود كه اصل گوسفندان به ملك صاحب باغ درنيايد بلكه منافع آن در آيد. و در پاسخ «سؤ ال دوم » ميگوئيم : بدون شك حكم پيامبران مستند به وحى الهى است ، اما مفهوم اين سخن آن نيست كه در هر مورد خاص ‍ از موارد داورى وحى مخصوص نازل مى شود، بلكه آنها طبق ضوابط كليهاى كه از وحى دريافت داشته اند داورى مى كنند. بنابراين مساله اجتهاد نظرى به معنى اصطلاحيش ، يعنى همان اجتهاد ظنى ، در حكم آنها راه ندارد، ولى مانعى ندارد كه در پياده كردن يك ضابطه كلى دو راه وجود داشته باشد، و دو پيامبر، هر كدام يكى از اين دو راه را پيشنهاد كند كه هر دو در واقع صحيح است ، و اتفاقا در مورد بحث ما نيز مطلب همين گونه بوده است ، چنانكه شرحش سابقا گذشت ، ولى همانطور كه قرآن اشاره مى كند راهى را كه سليمان پيشنهاد كرد (از نظر اجرائى ) نزديكتر بود، و جمله و كلا آتينا حكما و علما (ما به هر يك از اين دو حكم و علم داديم ) كه در آيه

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۶۹

بعد خواهد آمد گواهى بر صحت هر دو قضاوت است . و در «پاسخ سؤ ال سوم » ميگوئيم : بعيد نيست كه مطلب در شكل مشاوره بوده است ، مشاورهاى كه احتمالا براى آزمودن سليمان و شايستگى او در امر قضاوت صورت گرفته ، تعبير به «حكمهما» (حكم آن دو) نيز گواه بر وحدت حكم نهائى است ، هر چند دو پيشنهاد متفاوت در آغاز وجود داشته (دقت كنيد). در روايتى از امام باقر ( عليه السلام ) ميخوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: لم يحكما انما كانا يتناظران ((آنها حكم نهائى نكردند بلكه به مناظره (و مشورت ) پرداختند)). از روايت ديگرى كه در اصول كافى از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده نيز استفاده مى شود كه اين ماجرا به عنوان تعيين وصى و جانشين داود و آزمودن آنها صورت گرفته است . به هر حال در آيه بعد حكم سليمان را در اين داستان به اين صورت تاييد مى كند: «ما اين داورى و حكومت را به سليمان تفهيم كرديم » و با تاييد ما او بهترين راه حل اين مخاصمه را دريافت (ففهمناها سليمان ). اما مفهوم اين سخن آن نيست كه حكم داود اشتباه و نادرست بوده ، چرا كه بلافاصله اضافه مى كند: «ما به هر يك از اين دو، آگاهى و شايستگى داورى و علم بخشيديم » (و كلا آتينا حكما و علما). سپس به يكى ديگر از مواهب و افتخاراتى كه خدا به داود داده بود اشاره كرده مى فرمايد: «ما كوهها را مسخر ساختيم كه همراه داود تسبيح ميگفتند و همچنين پرندگان را» (و سخرنا مع داود الجبال يسبحن و الطير).

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۷۰

اينها در برابر قدرت ما چيز مهمى نيست ما قادر بر انجام اين كار بوديم (و كنا فاعلين ). نكته : در اينكه همصدا شدن كوهها و پرندگان با داود به چه صورت بوده ، در ميان مفسران گفتگو است : ۱- گاه احتمال داده مى شود كه اين صداى پر طنين و گيراى و جذاب داود بود كه در كوهها منعكس ميشد و پرندگان را به سوى خود جذب ميكرد. ۲ - گاه گفته اند كه اين تسبيح يكنوع تسبيح تواءم با درك و شعور است كه در باطن ذرات عالم وجود دارد، زيرا طبق اين نظر تمامى موجودات جهان از يكنوع عقل و شعور برخوردارند، و هنگامى كه صداى داود را به وقت مناجات و تسبيح ميشنيدند با او همصدا ميشدند و غلغله تسبيح از آنها درهم مى آميخت . ۳ - بعضى گفته اند: منظور همان «تسبيح تكوينى » است كه با زبان حال در همه موجودات جهان صورت ميگيرد، چرا كه هر موجودى نظامى دارد، نظامى بسيار دقيق و حساب شده ، اين نظام دقيق و حساب شده از خداوندى حكايت مى كند كه هم پاك و منزه است ، و هم داراى صفات كمال ، بنابراين نظام شگفتانگيز عالم هستى در هر گوشهاى «تسبيح » است و «حمد» (تسبيح ، پاك شمردن از نقائص ‍ است ، و حمد ستايش در برابر صفات كمال ). و اگر گفته شود كه اين تسبيح تكوينى نه مخصوص كوهها و پرندگان است و نه مخصوص داود، بلكه هميشه و در همه جا و از همه موجودات بانگ اين تسبيح برمى خيزد.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۷۱

در پاسخ گفته اند: درست است كه اين تسبيح عمومى است ولى همگان آن را درك نمى كنند، اين روح بزرگ داود بود كه در اين حالت با درون و باطن عالم هستى همراز و هماهنگ ميشد، و به خوبى احساس ميكرد كوهها و پرندگان با او همصدا هستند و تسبيح گويان . دليل قاطعى براى تعيين هيچيك از اين تفاسير نداريم ، آنچه از ظاهر آيه ميفهميم آنست كه كوهها و پرندگان با داود همصدا ميشدند و خدا را تسبيح ميگفتند، در عين حال تضادى ميان اين تفسيرهاى سهگانه نيست و جمع ميان آنها امكان پذير است . در آخرين آيه به يكى ديگر از مواهبى كه خدا به اين پيامبر بزرگ داده اشاره كرده مى گويد: ما ساختن زره را به او تعليم داديم ، تا شما را در جنگهايتان حفظ كند آيا خدا را بر نعمتهايش شكر ميكنيد؟)) (و علمناه صنعة لبوس لكم لتحصنكم من باسكم فهل انتم شاكرون ). «لبوس » بطورى كه مرحوم طبرسى در «مجمع البيان » مى گويد هر گونه اسلحه دفاعى و تهاجمى را مانند زره ، شمشير و نيزه شامل مى شود ولى قرائنى كه در آيات قرآن است نشان مى دهد كه «لبوس » در اينجا به معنى زره ميباشد كه جنبه حفاظت در جنگها داشته است . اما اينكه چگونه خداوند آهن را براى داود نرم كرد، و صنعت زرهسازى را به او آموخت شرح آن را بخواست خدا ذيل آيات ۱۰ و ۱۱ سوره سبا خواهيم گفت .

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۷۲

آيه ۸۱ - ۸۲

آيه و ترجمه

وَ لِسلَيْمَنَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تجْرِى بِأَمْرِهِ إِلى الاَرْضِ الَّتى بَرَكْنَا فِيهَا وَ كنَّا بِكلِّ شىْءٍ عَلِمِينَ(۸۱) وَ مِنَ الشيَطِينِ مَن يَغُوصونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذَلِك وَ كُنَّا لَهُمْ حَفِظِينَ(۸۲) ترجمه : ۸۱ - و تندباد را مسخر سليمان ساختيم كه به فرمان او به سوى سرزمينى كه آنرا پربركت كرده بوديم حركت ميكرد، و ما از همه چيز آگاه بودهايم . ۸۲ - و گروهى از شياطين را (نيز) مسخر او قرار داديم كه برايش (در درياها) غواصى ميكردند و كارهائى غير از اين براى او انجام ميدادند و ما آنها را (از تمرد و سركشى ) حفظ ميكرديم . تفسير: بادها در فرمان سليمان در اين آيات به بخشى از مواهبى كه خدا به يكى ديگر از پيامبران يعنى سليمان ( عليه السلام ) داده اشاره مى كند نخست مى گويد: ما بادهاى شديد و طوفانزا را مسخر سليمان ساختيم كه تحت فرمان او به سوى سرزمينى كه ما آن را مبارك كرده بوديم حركت ميكرد)) (و لسليمان الريح عاصفة تجرى بامره الى الارض التى باركنا فيها). و اين كار عجيب نيست ، چرا كه ما به همه چيز آگاه بوده و هستيم (و كنا بكل شى ء عالمين ). هم از اسرار عالم هستى و قوانين و نظامات حاكم بر آن آگاهيم ، ميدانى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۷۳

چگونه آنها را ميتوان تحت فرمان آورد، و هم از نتيجه و سرانجام اين كار، و به هر حال همه چيز در برابر علم و قدرت ما خاضع و تسليم است . جمله «و لسليمان ... عطف » بر جمله «و سخرنا مع داود الجبال » ميباشد يعنى قدرت ما چنان است كه گاهى كوهها را مسخر يكى از بندگان خود ميسازيم تا همراه او تسبيح گويند، و گاه بادها را تحت فرمان يكى از بندگان خويش قرار ميدهيم تا او را به هر جا ببرند. واژه «عاصفة » به معنى تندباد يا طوفان است ، در حالى كه از بعضى ديگر از آيات قرآن استفاده مى شود كه بادهاى ملايم نيز به فرمان سليمان بود، چنانكه در سوره ص آيه ۳۶ ميخوانيم فسخرنا له الريح تجرى بامره رخاء حيث اصاب : ما باد را به فرمان او قرار داديم كه نرم و آهسته و هر جا كه ميخواست حركت مى كرد. البته تصريح به «عاصفه » (تندباد) در اينجا ممكن است به عنوان بيان فرد مهمتر باشد، يعنى نه تنها بادهاى ملايم بلكه طوفانهاى سخت نيز در فرمان او بودند، چرا كه دومى عجيبتر و اعجاب انگيزتر است . و نيز اين بادها تنها در مسير سرزمين مبارك (شام ) كه قرارگاه سليمان بود در تسخير او نبودند بلكه طبق آيه ۳۶ سوره ص به هر جا كه ميخواست حركت ميكردند، بنابراين تصريح به نام سرزمين مبارك بيشتر به خاطر آنست كه مركز حكومت سليمان را تشكيل ميداد. اما اينكه باد چگونه در اختيار او قرار داشت ؟ با چه سرعتى حركت ميكرد؟ سليمان و يارانش بر چه وسيلهاى مينشستند و حركت ميكردند؟ به هنگام حركت چه عاملى آنها را از سقوط و يا فشار هوا و مشكلات ديگر حفظ ميكرد؟

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۷۴

و خلاصه اين چه نيروى مرموزى بود كه به او امكان يك چنين حركت سريعى را در آن عصر و زمان ميداد؟. اينها مسائلى است كه جزئيات آن بر ما روشن نيست ، همين اندازه ميدانيم كه اين يك موهبت الهى و خارق عادت بود كه در اختيار اين پيامبر بزرگ گذارده شده بود، و ما از جزئيات آن آگاه نيستيم ، و چه بسيار است مسائلى كه ما از وجود اجماليش باخبريم ، ولى از شرح و تفصيلش بيخبر، معلومات ما در برابر مجهولاتمان همچون قطرهاى در برابر اقيانوسى بزرگ است ، و يا همچون ذره غبارى در برابر يك كوه عظيم . خلاصه از نظر بينش يك انسان خداپرست و موحد هيچ چيز در برابر قدرت خداوند مشكل و غير ممكن نيست ، او بر همه چيز قادر و به همه چيز عالم است . البته پيرامون اين بخش از زندگى سليمان مانند بخشهاى ديگر زندگى شگفت انگيز او افسانه هاى دروغين ، يا مشكوك بسيار نوشته اند كه هرگز مورد قبول ما نيست ، ما تنها به همان مقدار كه قرآن در اينجا بيان كرده اكتفا ميكنيم . ذكر اين نكته نيز لازم است كه بعضى از نويسندگان اخير معتقدند كه قرآن چيزى صريحا در باره حركت سليمان و بساط او بوسيله باد ندارد، بلكه تنها سخن از تسخير باد براى سليمان به ميان آورده ، و ممكن است اشاره به استفاده سليمان از نيروى باد در مسائل مربوط به زراعت ، و تلقيح گياهان ، و تصفيه خرمنها و حركت كشتيها بوده باشد، به خصوص كه سرزمين سليمان (شامات ) از يكسو سرزمين زراعى بود، و از سوى ديگر قسمت مهمى از آن در ساحل درياى مديترانه قرار داشت و مورد بهره بردارى براى كشتيرانى .

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۷۵

ولى اين تفسير با آيات سوره سبا و ص و بعضى از روايات كه در اين زمينه وارد شده چندان سازگار نيست . آيه بعد يكى ديگر از مواهب انحصارى سليمان ( عليه السلام ) را بازگو مى كند: ما بعضى از شياطين را مسخر او قرار داديم كه براى او در درياها غوص ميكردند (و جواهرات و مواد پرارزش بيرون مى آوردند) و كارهائى غير از اين نيز براى او انجام ميدادند (و من الشياطين من يغوصون له و يعملون عملا دون ذلك ). ((و ما آنها را از تمرد و سركشى در برابر فرمان او نگاه ميداشتيم (و كنا لهم حافظين ). آنچه در آيه فوق به عنوان شياطين آمده ، در آيات سوره سبا به عنوان «جن » مطرح شده است (آيه ۱۲ و ۱۳ سبا) و روشن است كه اين دو با هم منافات ندارد، زيرا ميدانيم شياطين نيز از تيره جن ميباشند. به هر حال همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم : جن نوعى از مخلوقات داراى عقل و شعور و استعداد و تكليف است ، كه از نظر ما انسانها ناپيدا است و به همين جهت «جن » ناميده مى شود و بطورى كه از آيات سوره جن استفاده مى شود آنها نيز مانند انسانها داراى دو گروهند مؤ منان صالح ، و كافران سركش ، و ما هيچگونه دليلى بر نفى چنين موجوداتى نداريم ، و چون مخبر صادق (قرآن ) از آن خبر داده مى پذيريم . از آيات سوره ص و سبا و همچنين آيه مورد بحث به خوبى استفاده مى شود كه اين گروه از جن كه مسخر سليمان بودند افرادى باهوش ، فعال ، هنرمند و صنعتگر با مهارتهاى مختلف بودند. و جمله «يعملون عملا دون ذلك » (كارهائى جز اين براى او انجام دادند) اجمالى است از آنچه مشروحش در سوره سباء آمده است : يعملون له ما

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۷۶

يشاء من محاريب و تماثيل و جفان كالجواب و قدور راسيات كه نشان مى دهد محرابها و معابد بسيار عالى و زيبا و وسائل زندگى مختلف از جمله ديگها و سينيهاى بسيار بزرگ و مانند آن براى او مى ساختند)). از پاره اى ديگر از آيات مربوط به سليمان استفاده مى شود كه گروهى از شياطين سركش نيز وجود داشتند كه او آنها را در بند كرده بود، و آخرين مقرنين فى الاصفاد (ص - ۳۸) و شايد جمله «و كنا لهم حافظين » نيز اشاره به اين باشد كه ما آن گروه خدمتگزار سليمان را از تمرد و سركشى بازميداشتيم شرح بيشتر در اين زمينه را در تفسير سوره سبا و ص بخواست خدا مطالعه خواهيد كرد. مجددا يادآور ميشويم كه پيرامون زندگى سليمان و لشگر او، افسانه هاى دروغين يا مشكوك فراوان است كه هرگز نبايد آنها را با آنچه در متن قرآن آمده آميخت تا براى بهانهجويان دستاويزى گردد.

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۷۷

آيه ۸۳ - ۸۴

آيه و ترجمه

وَ أَيُّوب إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنى مَسنىَ الضرُّ وَ أَنت أَرْحَمُ الرَّحمِينَ(۸۳) فَاستَجَبْنَا لَهُ فَكَشفْنَا مَا بِهِ مِن ضرٍّ وَ ءَاتَيْنَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ ذِكرَى لِلْعَبِدِينَ(۸۴) ترجمه : ۸۳ - و ايوب را (به ياد آور) هنگامى كه پروردگارش را خواند (و عرضه داشت ) بدحالى و مشكلات به من روى آورده و تو ارحم الراحمينى . ۸۴ - ما دعاى او را مستجاب كرديم ، و ناراحتيهائى را كه داشت برطرف ساختيم ، و خاندانش را به او بازگردانديم ، و همانندشان را بر آنها افزوديم ، تا رحمتى از سوى ما باشد ، و تذكرى براى عبادت كنندگان . تفسير: ايوب را از گرداب مشكلات رهائى بخشيديم دو آيه فوق از يكى ديگر از پيامبران بزرگ خدا و سرگذشت آموزنده او سخن مى گويد، او ايوب است و دهمين پيامبرى است كه در سوره انبياء اشاره به گوشه اى از زندگانى او شده است . «ايوب » سرگذشتى غمانگيز، و در عين حال پرشكوه و با ابهت دارد، صبر و شكيبائى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجيب بود، به گونه اى كه «صبر ايوب » يك ضرب المثل قديمى است . ولى در آيات مورد بحث مخصوصا به مرحله نجات و پيروزى او بر مشكلات

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۷۸

و بدست آوردن مواهب از دست رفته اشاره مى كند، تا درسى باشد براى همه مؤ منان در هر عصر و زمان كه در كام مشكلات فرو مى روند، بخصوص مؤ منان مكه كه به هنگام نزول اين آيات ، سخت در محاصره دشمن بودند. مى فرمايد: «به ياد آور ايوب را هنگامى كه پروردگار خود را خواند و عرضه داشت ناراحتى و درد و بيمارى و مشكلات و گرفتارى به من روى آورده است ، و تو ارحم الراحمينى » (و ايوب اذ نادى ربه انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين ). «ضر» (بر وزن حر) به هر گونه بدى و ناراحتى كه به روح و جان يا جسم انسان برسد، و همچنين نقص عضو، از بين رفتن مال ، مرگ عزيزان ، پايمال شدن حيثيت ، و مانند آن گفته مى شود، و چنانكه بعدا خواهيم گفت : ايوب گرفتار بسيارى از اين ناراحتيها شد. ايوب همانند ساير پيامبران به هنگام دعا براى رفع اين مشكلات طاقت فرسا نهايت ادب را در پيشگاه خدا به كار مى برد، حتى تعبيرى كه بوى شكايت بدهد نمى كند، تنها مى گويد: من گرفتار مشكلاتى شده ام و تو ارحم الراحمين هستى ، حتى نمى گويد مشكلم را برطرف فرما زيرا مى داند او بزرگ است و رسم بزرگى را مى داند. آيه بعد مى گويد: «به دنبال اين دعاى ايوب ، خواسته اش را اجابت كرديم و رنج و ناراحتى او را برطرف ساختيم » (فاستجبنا له فكشفنا ما به من ضر). «و خانواده او را به او بازگردانديم ، و همانندشان را به آنها افزوديم » (و آتيناه اهله و مثلهم معهم ). «تا رحمتى از ناحيه ما بر آنها باشد و هم يادآورى و تذكرى براى عبادت كنندگان پروردگار» (رحمة من عندنا و ذكرى للعابدين ).

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۷۹

تا مسلمانان بدانند مشكلات هر قدر زياد باشد و گرفتاريها هر قدر فراوان دشمنان هر قدر فشرده باشند و نيروهاشان متراكم باز با گوشه اى از لطف پروردگار همه اينها برطرف شدنى است ، نه تنها زيانها جبران مى شود بلكه گاهى خداوند به عنوان پاداش صابران با استقامت همانند آنچه از دست رفته نيز بر آن مى افزايد و اين درسى است براى همه مسلمانان مخصوصا مسلمانانى كه به هنگام نزول اين آيات سخت در محاصره دشمن و انبوه مشكلات قرار داشتند. نكته ها: ۱ - فشرده اى از داستان ايوب در حديثى از امام صادق ( عليه السلام ) مى خوانيم : «كسى پرسيد بلائى كه دامنگير ايوب شد براى چه بود؟». امام صادق (عليه السلام ) پاسخى فرمود كه خلاصه اش چنين است : بلائى كه بر ايوب وارد شد به خاطر اين نبود كه كفران نعمتى كرده باشد، بلكه به عكس به خاطر شكر نعمت بود كه ابليس بر او حسد برد و به پيشگاه خدا عرضه داشت اگر او اين همه شكر نعمت تو را بجا آورد، به خاطر آنست كه زندگى وسيع و مرفهى به او دادهاى ، و اگر مواهب مادى دنيا را از او بگيرى هرگز شكر تو را بجا نخواهد آورد. مرا بر دنياى او مسلط كن تا معلوم شود كه مطلب همين است . خداوند براى اينكه اين ماجرا سندى براى همه رهروان راه حق باشد، به شيطان اين اجازه را داد، او آمد و اموال و فرزندان ايوب را يكى پس از ديگرى از ميان برداشت ، ولى اين حوادث دردناك نه تنها از شكر ايوب نكاست بلكه شكر او افزون شد! شيطان از خدا خواست بر زراعت و گوسفندان او مسلط شود، اين اجازه

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۸۰

به او داده شد و او تمامى آن زراعت را آتش زد و گوسفندان را از بين برد، باز هم حمد و شكر ايوب افزون شد. سرانجام شيطان از خدا خواست كه بر بدن ايوب مسلط گردد و سبب بيمارى شديد او شود، و اين چنين شد، به طورى كه از شدت بيمارى و جراحت قادر به حركت نبود، بى آنكه كمترين خللى در عقل و درك او پيدا شود. خلاصه ، نعمتها يكى بعد از ديگرى از ايوب گرفته مى شد، ولى به موازات آن مقام شكر او بالا مى رفت . تا اينكه جمعى از رهبانها به ديدن او آمدند و گفتند: بگو ببينيم تو چه گناه بزرگى كرده اى كه اين چنين مبتلا شده اى ؟ (و به اين ترتيب شماتت اين و آن آغاز شد و اين امر بر ايوب سخت گران آمد) ايوب گفت : به عزت پروردگارم سوگند كه من هيچ لقمه غذائى نخوردم مگر اينكه يتيم و ضعيفى بر سر سفره با من نشسته بود، و هيچ طاعت الهى پيش نيامد مگر اينكه سختترين برنامه آن را انتخاب نمودم . در اين هنگام بود كه ايوب از عهده تمامى امتحانات در مقام شكيبائى و شكرگزارى برآمده بود، زبان به مناجات و دعا گشود و حل مشكلات خود را با تعبيرى بسيار مؤ دبانه و خالى از هر گونه شكايت از خدا خواست (تعبيرى كه در آيات فوق گذشت ، رب انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين ). در اين هنگام درهاى رحمت الهى گشوده شد، مشكلات به سرعت برطرف گشت و نعمتهاى الهى افزونتر از آنچه بود به او رو آورد. آرى مردان حق با دگرگون شدن نعمتها، افكار و برنامه هايشان دگرگون نمى شود، آنها در آسايش و بلا، در حال آزادى و زندان ، در سلامت و بيمارى ، در قدرت و ضعف ، و خلاصه در همه حال ، متوجه پروردگارند و نوسانات زندگى

تفسير نمونه جلد ۱۳ صفحه ۴۸۱

تغييرى در آنها ايجاد نمى كند، روح آنها همچون اقيانوس كبير است كه طوفانها، آرامش آن را برهم نمى زند. همچنين آنها هرگز از انبوه حوادث تلخ مايوس نمى شوند، مى ايستند و استقامت مى كنند تا درهاى رحمت الهى گشوده شود، آنها مى دانند حوادث سخت آزمايشهاى الهى است كه گاه براى بندگان خاصش ‍ فراهم مى سازد تا آنها را آبديده تر كند. ۲ - در تفسير جمله «آتيناه اهله و مثله معهم »، معروف ميان مفسرين اين است كه خداوند، فرزندان او را به حيات نخست بازگردانيد، و علاوه بر آن فرزندان ديگرى نيز به او داد (در بعضى از روايات نيز مى خوانيم كه خداوند هم فرزندانى را كه در اين ماجرا از بين رفته بودند به او مرحمت كرد و هم فرزندانى را كه از قبل از بين رفته بودند به او برگرداند). بعضى نيز احتمال داده اند كه خداوند فرزندان تازه و نوه هائى به ايوب داد كه جاى خالى فرزندان از دست رفته اش را پر كردند. ۳ - در بعضى از روايات غير معتبر مى خوانيم كه بر اثر بيمارى شديد بدن ايوب آنچنان عفونت يافته بود كه مردم نمى توانستند به او نزديك شوند، ولى اين معنى صريحا در رواياتى كه از طرق اهلبيت (عليهمالسلام ) به ما رسيده نفى شده است دليل عقل نيز بر همين معنى دلالت مى كند چرا كه اگر پيامبر، حالت يا صفتى نفرت انگيز داشته باشد با برنامه رسالت او سازگار نيست ، او بايد چنان باشد كه همه مردم بتوانند به خوبى با او تماس پيدا كنند و كلمات حق را بشنوند، پيامبر هميشه جاذبه دارد. شرح بيشتر در باره داستان ايوب را در سوره ص آيه ۴۱ تا ۴۴ مطالعه خواهيد فرمود.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←