تفسیر:نمونه جلد۱۲ بخش۴۳

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۴۹ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



۷ - اگر نيكى كنيد بخودتان نيكى مى كنيد، و اگر بدى كنيد باز هم به خود مى كنيد، و هنگامى كه وعده دوم فرا رسد (آنچنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت كه ) آثار غم و اندوه در صورت هايتان ظاهر مى شود و داخل مسجد (اقصى ) مى شوند، همانگونه كه در دفعه اول وارد شدند، و آنچه را زير سلطه خود مى گيرند درهم مى كوبند! ۸ - اميد است پروردگارتان به شما رحم كند، هر گاه برگرديد ما باز مى گرديم ، و جهنم را زندان سخت كافران قرار داديم . تفسير: دو طوفان بزرگ از آنجا كه نخستين آيه اين سوره از سير پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از «مسجدالحرام » به «مسجداقصى » در يك شب به عنوان يك اعجاز و اكرام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخن

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۲۳

مى گفت ، و اين گونه موضوعات غالبا از طرف مشركان و مخالفان مورد انكار واقع مى شد كه چگونه ممكن است پيامبرى از ميان ما بر خيزد كه اينهمه افتخار داشته باشد لذا در آيات مورد بحث اشاره به دعوت موسى به كتاب آسمانى او مى كند تا معلوم شود اين برنامه رسالت چيز نوظهورى نيست ، همچنين مخالفت لجوجانه و سرسختانه مشركان نيز در تاريخ گذشته مخصوصا تاريخ بنى اسرائيل ، سابقه دارد. به همين دليل در نخستين آيه مورد بحث مى گويد: «ما به موسى كتاب آسمانى داديم » (و آتينا موسى الكتاب ). «و آنرا مايه هدايت بنى اسرائيل قرار داديم » (و جعلناه هدى لبنى اسرائيل ). بدون شك منظور از «كتاب » در اينجا «تورات » است كه خداوند براى هدايت بنى اسرائيل در اختيار موسى (عليه السلام ) گذاشت . سپس به هدف اساسى بعثت پيامبران از جمله موسى اشاره مى كند كه «به آنها گفتيم غير مرا وكيل و تكيه گاه خود قرار ندهيد» (الا تتخذوا من دونى وكيلا). اين يكى از شاخه هاى اصلى توحيد است ، توحيد در عمل كه نشانه توحيد در عقيده است ، كسى كه موثر واقعى را در جهان هستى تنها خدا مى داند به غير او تكيه نخواهد كرد، و آنها كه تكيه گاههاى ديگر براى خود انتخاب مى كنند دليل بر ضعف توحيد اعتقاديشان است . عاليترين تجليات هدايت كتب آسمانى ، برافروختن نور توحيد در دلها است كه نتيجه آن «از همه بريدن و به خدا پيوستن » و بر او تكيه كردن است .

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۲۴

در آيه بعد براى اينكه عواطف بنى اسرائيل را در رابطه با شكرگزارى از نعمتهاى الهى مخصوصا نعمت معنوى و روحانى كتاب آسمانى برانگيزد آنها را مخاطب ساخته مى گويد: «اى فرزندان كسانى كه با نوح در كشتى حمل كرديم » (ذرية من حملنا مع نوح ). فراموش نكنيد كه «نوح بنده شكرگزارى بود» (انه كان عبدا شكورا). شما كه فرزندان ياران نوح هستيد چرا به همان برنامه نياكان باايمانتان اقتدا نكنيد؟ چرا در راه كفران گام بگذاريد؟! «شكور» صيغه مبالغه و به معنى بسيار شكرگزار است ، و اينكه بنى اسرائيل را به عنوان فرزندان همراهان نوح شمرده ، شايد بخاطر آنست كه طبق تواريخ معروف ، نوح داراى سه فرزند بنامهاى «سام » و «حام » و «يافث » بود كه مردم روى زمين پس ‍ از طوفان نوح از آنها گسترش يافتند از جمله مخصوصا بنى اسرائيل . بدون شك همه پيامبران بنده شكرگزار خدا بودند، ولى براى نوح ، ويژگيهائى در احاديث وارد شده كه او را شايسته اين توصيف نموده است ، از جمله اينكه هر زمان كه لباس مى پوشيد، يا آب مى نوشيد، يا غذائى مى خورد و يا نعمت ديگرى به او مى رسيد فورا به ياد خدا مى افتاد و شكرگزارى مى كرد. در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : «نوح ، همه روز صبحگاهان و عصرگاهان اين دعا را مى خواند: اللهم انى اشهدك ان ما اصبح او امس بى من نعمة فى دين او دنيا فمنك ، وحدك لا شريك لك ، لك الحمد و لك الشكر بها على حتى ترضى ، و بعد الرضا.

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۲۵
((خداوندا من ترا گواه مى گيرم كه هر نعمتى صبح و شام به من مى رسد، چه دينى و چه دنيوى ، چه معنوى و چه مادى ، همه از سوى تو است ، يگانه اى و شريكى ندارى ، حمد مخصوص تو است و شكر هم از آن تو، آنقدر شكرت مى گويم تا از من خشنود شوى و حتى بعد از خشنودى ».

سپس امام افزود شكر نوح اين گونه بود. سپس به ذكر گوشه اى از تاريخ پر ماجراى بنى اسرائيل پرداخته و مى گويد: «ما در كتاب تورات به بنى اسرائيل اعلام كرديم كه شما در زمين ، دو بار فساد خواهيد كرد، و راه طغيان بزرگى را در پيش ‍ خواهيد گرفت » (و قضينا الى بنى اسرائيل فى الكتاب لتفسدن فى الارض مرتين و لتعلن علوا كبيرا). «قضاء» گر چه داراى معانى مختلفى است اما در اينجا به معنى «اعلام » است . منظور از كلمه «الارض » به قرينه آيات بعد سرزمين مقدس ‍ فلسطين است كه «مسجدالاقصى » در آن واقع شده است . در آيات بعد به شرح اين دو فساد بزرگ و حوادثى كه بعد از آن به عنوان مجازات الهى واقع شد پرداخته چنين مى گويد. «هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد و شما دست به فساد و خونريزى و ظلم و جنايت بزنيد، ما گروهى از بندگان رزمنده و جنگجوى خود را به سراغ شما مى فرستيم » تا به كيفر اعمالتان شما را درهم بكوبد (فاذا جاء وعد اولاهما بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باءس شديد). اين قوم جنگجو آنچنان بر شما هجوم مى برند كه حتى براى يافتن نفراتتان

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۲۶

«هر خانه و ديارى را جستجو مى كنند» (فجاسوا خلال الديار). «و اين يك وعده قطعى و تخلف ناپذير خواهد بود» (و كان وعدا مفعولا). «سپس الطاف الهى بار ديگر به سراغ شما آمد و شما را بر آن قوم مهاجم پيروز كرديم » (ثم رددنا لكم الكرة عليهم ). «و شما را بوسيله اموال و ثروت سرشار و فرزندان و نفرات بسيار تقويت نموديم » (و امددناكم باموال و بنين ). «آنچنان كه نفرات شما بر نفرات دشمن فزونى گرفت » (و جعلناكم اكثر نفيرا). اين گونه الطاف الهى شامل حال شما مى شود شايد به خود آئيد و به اصلاح خويشتن بپردازيد دست از زشتيها برداريد و به نيكى ها رو آريد، چرا كه : «اگر نيكى كنيد به خود نيكى كرده ايد و اگر بدى كنيد به خود بدى كرده ايد» (ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساءتم فلها). اين يك سنت هميشگى است نيكى ها و بديها سرانجام به خود انسان باز مى گردد، هر ضربه اى كه انسان مى زند بر پيكر خويشتن زده است ، و هر خدمتى به ديگرى مى كند در حقيقت به خود خدمت كرده است ، ولى مع الاسف نه آن مجازات شما را بيدار مى كند و نه اين نعمت و رحمت مجدد الهى باز هم به طغيان مى پردازيد و راه ظلم و ستم و تعدى و تجاوز را پيش مى گيريد و فساد كبير در زمين ايجاد مى كنيد و برترى جوئى را از حد مى گذرانيد.

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۲۷

سپس وعده دوم الهى فرا مى رسد: «هنگامى كه اين وعده دوم فرا مى رسد باز گروهى جنگجو و پيكارگر بر شما چيره مى شوند، آنچنان بلائى به سرتان مى آورند كه آثار غم و اندوه از صورتهاى شما مى بارد» (فاذا جاء وعد الاخرة ليسوئوا وجوهكم ). آنها حتى بزرگ معبدتان بيت المقدس را از دست شما مى گيرند «و در آن داخل مى شوند همانگونه كه بار اول داخل شدند» (و ليدخلوا المسجد كما دخلوه اول مرة ). آنها به اين هم قناعت نمى كنند، «تمام بلاد و سرزمينهائى را كه اشغال كرده اند درهم مى كوبند و ويران مى كنند» (و ليتبروا ما علوا تتبيرا). با اين حال باز درهاى توبه و بازگشت شما به سوى خدا بسته نيست باز هم «ممكن است خداوند به شما رحم كند» (عسى ربكم ان يرحمكم ). «و اگر به سوى ما باز گرديد ما هم لطف و رحمت خود را به شما باز مى گردانيم ، و اگر به فساد و برترى جوئى گرائيد باز هم شما را به كيفر شديد گرفتار خواهيم ساخت » (و ان عدتم عدنا). و تازه اين مجازات دنيا است «و ما جهنم را براى كافران زندان سختى قرار داده ايم » (و جعلنا جهنم للكافرين حصيرا). نكته ها:

دو فساد بزرگ تاريخى بنى اسرائيل

در آيات فوق ، سخن از دو انحراف اجتماعى بنى اسرائيل كه منجر به فساد

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۲۸

و برترى جوئى مى گردد به ميان آمده است ، كه به دنبال هر يك از اين دو، خداوند مردانى نيرومند و پيكار جو را بر آنها مسلط ساخته تا آنها را سخت مجازات كنند و به كيفر اعمالشان برسانند. گر چه تاريخ پر ماجراى بنى اسرائيل ، فراز و نشيب بسيار دارد، و پيروزيها و شكستها در آن فراوان ديده مى شود اما در اينكه قرآن به كداميك از اين حوادث اشاره مى كند در ميان مفسران گفتگو بسيار زياد است ، كه به عنوان نمونه چند قسمت از آنها را ذيلا مى آوريم . ۱ - آنچه از تاريخ بنى اسرائيل استفاده مى شود اين است كه نخستين كسى كه بر آنها هجوم آورد و بيت المقدس را ويران كرد، بخت النصر پادشاه بابل بود، و هفتاد سال بيت المقدس به همان حال باقى ماند، تا يهود قيام كردند و آنرا نوسازى نمودند، دومين كسى كه بر آنها هجوم برد قيصر روم اسپيانوس بود كه وزيرش ‍ «طرطوز» را ماءمور اين كار كرد، او به تخريب بيت المقدس و تضعيف و قتل بنى اسرائيل كمر بست ، و اين حدود يكصد سال قبل از ميلاد بود. بنابراين ممكن است دو حادثه اى كه قرآن به آن اشاره مى كند همان باشد كه در تاريخ بنى اسرائيل نيز آمده است ، زيرا حوادث ديگر در تاريخ بنى اسرائيل آنچنان شديد نبود كه حكومت آنها را به كلى از هم متلاشى كند، ولى حمله بخت النصر، قدرت و شوكت آنها را به كلى درهم كوبيد، اين تا زمان «كورش » ادامه داشت ، و پس از آن بنى اسرائيل مجددا به قدرت رسيدند و اين وضع ادامه داشت تا بار ديگر قيصر روم بر آنها هجوم برد و حكومتشان را متلاشى كرد و اين دربدرى همچنان ادامه يافت (تا در اين اواخر كه به كمك قدرتهاى جهانخوار و استعمارگر حكومتى براى خود دست و پا كردند). ۲ - «طبرى » در تفسير خود نقل مى كند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: مراد

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۲۹

از فساد اول قتل حضرت زكريا و گروهى ديگر از پيامبران ، و منظور از وعده نخستين ، وعده انتقام الهى از بنى اسرائيل به وسيله «بخت النصر» مى باشد، و مراد از فساد دوم شورشى است كه بعد از آزادى بوسيله يكى از سلاطين فارس مرتكب شدند، و دست به فساد زدند، و مراد از وعده دوم هجوم «انطياخوس » پادشاه روم است . اين تفسير با تفسير اول تا اندازه اى قابل انطباق است ، ولى هم راوى اين حديث مورد وثوق نيست و هم انطباق تاريخ «زكريا» و «يحيى » بر تاريخ «بخت النصر» و «اسپيانوس يا انطياخوس » محرز نمى باشد، بلكه بنا به گفته بعضى بخت النصر معاصر «ارميا» يا «دانيال » پيامبر بوده ، و قيام او حدود ششصد سال پيش از زمان يحيى صورت گرفته بنا بر اين چگونه قيام بخت النصر مى تواند براى انتقام خون يحيى اقدام كرده باشد. ۳ - بعضى ديگر گفته اند بيت المقدس يكبار در زمان داود و سليمان ساخته شد و بخت النصر آن را ويران كرد كه اين همان وعده اولى است كه قرآن به آن اشاره مى كند، و بار ديگر در زمان پادشاهان هخامنشى ساخته و آباد شد و آنرا طيطوس رومى ويران ساخت (توجه داشته باشيد طيطوس يا طرطوز كه در بالا ذكر شد قابل انطباق است ) و از آن پس همچنان ويران ماند تا در عصر خليفه دوم كه آن سرزمين بوسيله مسلمانان فتح شد: اين تفسير نيز چندان منافات با دو تفسير بالا ندارد. ۴ - در برابر تفسيرهاى فوق و تفاسير ديگرى كه كم و بيش با آنها هماهنگ است ، تفسير ديگرى داريم كه سيد قطب در تفسير فى ظلال احتمال آن را داده است كه با آنچه گفته شد به كلى متفاوت مى باشد، و آن اينكه :

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۳۰

اين دو حادثه تاريخى در گذشته و در زمان نزول قرآن واقع نشده بوده بلكه مربوط به آينده است كه يكى از آنها احتمالا فساد آنها در آغاز اسلام بود كه منجر به قيام مسلمانان به فرمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر ضد آنان شد و به كلى از جزيره عرب بيرون رانده شدند، و ديگرى مربوط به قيام نازيهاى آلمان به رياست هيتلر بر ضد يهود بوده است . ولى اشكال اين تفسير اين است كه در هيچيك از آنها داخل شدن قوم پيروزمند در بيت المقدس تا چه رسد به ويران كردن آن ، وجود ندارد. ۵ - آخرين احتمال اينكه بعضى احتمال داده اند اين دو حادثه مربوط به رويدادهاى بعد از جنگ جهانى دوم و تشكيل حزبى بنام «صهيونيسم » و تشكيل دولتى بنام «اسرائيل » در قلب ممالك اسلامى است ، منظور از فساد اول بنى اسرائيل و برترى جوئى آنها همين است ، و منظور از انتقام اولى آن است كه ممالك اسلامى در آغاز كه از اين توطئه آگاه شدند دست به دست هم دادند و توانستند بيت المقدس و قسمتى از شهرها و قصبات فلسطين را از چنگال يهود بيرون آورند، و نفوذ يهود از مسجد اقصى به كلى قطع شد. و منظور از فساد دوم هجوم بنى اسرائيل با اتكاى نيروهاى استعمارى جهانخوار و اشغال سرزمينهاى اسلامى و گرفتن بيت المقدس و مسجدالاقصى است . و به اين ترتيب بايد مسلمانان در انتظار پيروزى دوم بر بنى اسرائيل باشند بطورى كه مسجد اقصى را از چنگال آنها بيرون آورند و نفوذشان را از اين سرزمين اسلامى بكلى قطع كنند، اين همان چيزى است كه همه مسلمين جهان در انتظار آنند و وعده فتح و نصرت الهى است نسبت به مسلمانان .

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۳۱

و تفاسير ديگرى كه ذكر آنها چندان قابل ملاحظه نيست . البته در تفسير پنجم و چهارم بايد فعلهاى ماضى كه در آيه ذكر شده است همه به معنى مضارع باشد، و البته اين معنى در جائى كه فعل بعد از حروف شرط واقع مى شود از نظر ادبيات عرب بعيد نيست . ولى ظاهر آيه ثم رددنا لكم الكرة عليهم و امددناكم باموال و بنين و جعلناكم اكثر نفيرا آن است كه حداقل فساد اول بنى اسرائيل و انتقام آن در گذشته واقع شده است . از همه اينها گذشته مساله مهمى كه بايد در اينجا مورد توجه قرار گيرد اين است كه ظاهر تعبير بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باءس شديد (ما گروهى از بندگان خود را كه قدرت جنگى زيادى داشتند بر ضد شما مبعوث كرديم ، نشان مى دهد كه گروه انتقام گيرنده مردان باايمان بودند كه شايسته نام «عباد» و عنوان «لنا» و همچنين «بعثنا» بوده اند و اين معنى در بسيارى از تفاسير كه در بالا گفته شد ديده نمى شود). البته نمى توان انكار كرد كه عنوان بعث (برانگيختن ) هميشه در مورد پيامبران و مؤ منان به كار نرفته ، بلكه در غير آنها نيز در قرآن استعمال شده مانند آنچه در داستان «هابيل » و «قابيل » مى خوانيم : فبعث الله غرابا يبحث فى الارض : «خداوند كلاغى را برانگيخت كه زمين را جستجو مى كرد» (مائده آيه ۳۱). و در مورد عذابهاى زمينى و آسمانى اين كلمه به كار رفته است قل هو القادر على ان يبعث عليكم عذابا من فوقكم او من تحت ارجلكم (انعام - ۶۵). و نيز كلمه «عباد» و يا «عبد» در افرادى كه مورد مذمتند احيانا به كار رفته است ، از جمله به كار رفتن اين كلمه در مورد گنهكاران در آيه ۵۸ فرقان و كفى به بذنوب عباده خبيرا و در آيه ۲۷ سوره شورى در مورد طغيانگران

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۳۲

و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فى الارض و در مورد خطاكاران و منحرفان از اصل توحيد در آيه ۱۱۸ سوره مائده مى خوانيم : ان تعذبهم فانهم عبادك . ولى با همه اوصاف نمى توان انكار كرد كه اگر قرينه قاطعى قائم نشود ظاهر آيات مورد بحث در بدو نظر آنست كه جمعيت انتقام گيرنده مردمى باايمانند. به هر حال آيات فوق اجمالا به ما مى گويد كه بنى اسرائيل دو بار سخت به فساد دست زدند و استكبار ورزيدند و خدا از آنها انتقام سختى گرفت ، و هدف از بيان اين موضوع درس عبرتى براى آنها و ما و همه انسانها است تا بدانيم ستمگريها و فسادانگيزى ها در پيشگاه خدا بدون مجازات نمى ماند، هنگامى كه قدرت يافتيم حوادث دردناكى را كه در آينده در انتظار ما است فراموش نكنيم و از تواريخ گذشتگان اين درس را بياموزيم .

هر چه كنيد به خود كنيد!

در آيات فوق به اين اصل اساسى اشاره شده كه خوبيها و بديهاى شما به خودتان باز مى گردد، گر چه ظاهرا مخاطب اين جمله بنى اسرائيلند ولى بديهى است بنى اسرائيل در اين مساله خصوصيتى ندارند، اين قانون هميشگى در طول تاريخ بشر است ، و خود تاريخ گواه آن است . بسيار بودند كسانى كه سنتهاى زشت و ناروا و قوانين ظالمانه و بدعتهاى غير انسانى گذاردند و سرانجام دامان خودشان و دوستانشان را گرفت ، و در همان چاهى كه براى ديگران كنده بودند افتادند.

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۳۳

مخصوصا ايجاد فساد در روى زمين ، و برترى جوئى و استكبار (علو كبير) از امورى است كه اثرش در همين جهان دامان انسان را مى گيرد، و به همين دليل بنى اسرائيل بارها گرفتار شكستهاى سخت و پراكندگى و بدبختى شدند، چرا كه دست به فساد در ارض زدند. هم اكنون گروهى از قوم يهود يعنى صهيونيستها اقدام به غصب سرزمينهاى ديگران و آواره ساختن آنها از وطنهايشان و كشتن و نابود كردن فرزندانشان كرده اند و حتى احترام خانه خدا بيت المقدس را نيز رعايت نكردند. آنها در برخورد با مسائل جهانى ، عملا نشان داده اند كه تابع هيچ قانون و معيارى نيستند، هرگاه فرضا يك جنگجوى فلسطينى به سوى آنها شليك كند آنها در عوض اردوگاههاى آوارگان و كودكستانها و بيمارستانهاى آنان را بمباران مى كنند، و در مقابل كشته شدن يك نفر از آنها، گاهى صدها نفر بيگناه را درو مى كنند و خانه هاى زيادى را منفجر مى سازند! آنها به هيچيك از مصوبات مجامع بين المللى خود را پايبند نمى دانند و علنا و آشكارا همه را زير پا مى گذارند، بدون شك اينهمه قانونشكنى و بيدادگرى و اعمال ضد انسانى به خاطر آنست كه به قدرت جهانخوارى همچون «آمريكا» متكى هستند، ولى اين نيز قابل ترديد نيست كه خود اين قوم و جمعيت از نظر اخلاقى و فكرى نمونه كاملى از جنايت و ناديده گرفتن همه مسائل انسانى مى باشند، و اين خود مصداقى است از فساد در ارض و برترى جوئى و استكبار و بايد در انتظار اين بود كه باز «عبادا لنا اولى باءس شديد» بر آنها چيره شوند و وعده قطعى خدا را درباره آنها عملى سازند.

تطبيق آيات بر تواريخ اسلامى

در روايات مختلفى ميبينيم كه آيات فوق بر حوادث تاريخ مسلمانان نيز

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۳۴

تطبيق شده است از جمله فساد اول و دوم اشاره به قتل على (عليه السلام ) و ضربه بر پيكر امام حسن (عليه السلام ) است و يا منظور از بعثنا عليكم عبادا لنا اءولى باءس شديد حضرت مهدى (عليه السلام ) (قائم ) و يارانش مى باشند. و در بعضى ديگر اشاره به جمعيتى گرفته شده است كه قبل از مهدى (عليه السلام ) قيام مى كنند. پر واضح است كه هرگز مفهوم اين احاديث تفسير آيات فوق در محتواى لفظيش نيست ، چرا كه اين آيات با صراحت تمام از بنى اسرائيل سخن مى گويد بلكه منظور اين است كه مشابه همان برنامه در اين امت از فسادها و مجازاتها رخ مى دهد، و اين دليل روشنى است بر اين كه برنامه فوق هر چند در مورد بنى اسرائيل ذكر شده اما يك قانون كلى است در همه اقوام و ملل و يك سنت جارى عمومى است در طول تاريخ بشر.

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۳۵

آيه ۹ - ۱۲

آيه و ترجمه إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يهْدِى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصلِحَتِ أَنَّ لهَُمْ أَجْراً كَبِيراً(۹) وَ أَنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ أَعْتَدْنَا لهَُمْ عَذَاباً أَلِيماً(۱۰) وَ يَدْعُ الانسنُ بِالشرِّ دُعَاءَهُ بِالخَْيرِ وَ كانَ الانسنُ عجُولاً(۱۱) وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ النهَارَ ءَايَتَينِ فَمَحَوْنَا ءَايَةَ الَّيْلِ وَ جَعَلْنَا ءَايَةَ النهَارِ مُبْصرَةً لِّتَبْتَغُوا فَضلاً مِّن رَّبِّكمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السنِينَ وَ الحِْساب وَ كلَّ شىْءٍ فَصلْنَهُ تَفْصِيلاً(۱۲) ترجمه : ۹ - اين قرآن به راهى هدايت مى كند كه مستقيم ترين راههاست ، و به مؤ منانى كه عمل صالح انجام مى دهند بشارت مى دهد كه براى آنها پاداش بزرگى است . ۱۰ - و اينكه آنها به قيامت ايمان نمى آورند عذاب دردناكى برايشان آماده ساخته ايم . ۱۱ - و انسان (بر اثر شتابزدگى ) بديها را طلب مى كند آنگونه كه نيكيها را مى طلبد، و انسان همواره عجول است . ۱۲ - ما شب و روز را دو نشانه توحيد و عظمت خود) قرار داديم سپس نشانه شب را محو كرده و نشان روز را روشنى بخش ‍ ساختيم ، تا فضل پروردگار را (در پرتو آن ) بطلبيد (و به تلاش ‍ زندگى برخيزيد) و عدد سالها و حساب را بدانيد و هر چيزى را بطور مشخص (و آشكار) بيان كرديم .

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۳۶

تفسير: مستقيم ترين راه خوشبختى در آيات گذشته سخن از بنى اسرائيل و كتاب آسمانيشان تورات و تخلفشان از اين برنامه الهى و كيفرهايشان در اين رابطه در ميان بود. از اين بحث به قرآن مجيد كتاب آسمانى مسلمين كه آخرين حلقه كتب آسمانى است منتقل مى شود و مى گويد: «اين قرآن مردم را به آئينى كه مستقيم ترين و پابرجاترين آئينها است هدايت مى كند» (ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم ). «اقوم » از ماده «قيام » گرفته شده است ، و از آنجا كه انسان به هنگامى كه مى خواهد فعاليت پيگيرى انجام دهد قيام مى كند و به كار مى پردازد از اين نظر قيام كنايه از حسن انجام امور و آمادگى براى فعاليت آمده است ، ضمنا «استقامت » كه از همين ماده گرفته شده است و «قيم » كه آنهم از اين ماده است به معنى صاف و مستقيم و ثابت و پا بر جا است . و از آنجا كه «اقوم » صيغه «افعل تفضيل » است به معنى صافتر و مستقيمتر و پابرجاتر مى آيد و به اين ترتيب ، مفهوم آيه فوق چنين است كه «قرآن به طريقه اى كه مستقيم ترين و صافترين و پابرجاترين طرق است دعوت مى كند». صاف و مستقيم از نظر عقائدى كه عرضه مى كند، عقائدى روشن ، قابل درك خالى از هر گونه ابهام و خرافات ، عقائدى كه دعوت به عمل دارد، نيروهاى انسانى را بسيج مى كند و ميان انسان و قوانين عالم طبيعت هماهنگى برقرار مى سازد. صافتر و مستقيمتر از اين نظر كه ميان ظاهر و باطن ، عقيده و عمل ، تفكر و برنامه ، همگونى ايجاد كرده و همه را به سوى «الله » دعوت مى كند. صافتر و مستقيمتر از نظر قوانين اجتماعى و اقتصادى و نظامات سياسى كه

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۳۷

بر جامعه انسانى حكم فرما است كه هم جنبه هاى معنوى را پرورش ‍ مى دهد و هم از نظر مادى ، تكامل آفرين است . به افراط و تفريط عبادت و همچنين برنامه هاى اخلاقى كه انسان را از هر گونه تمايل به افراط و تفريط و آز و حرص و طمع و اسراف و تبذير و بخل و حسد و ضعف و استكبار رهائى مى بخشد. و بالاخره صافتر و مستقيمتر از نظر نظام حكومتى كه برپا دارنده عدل است و درهم كوبنده ستم و ستمگران . آرى قرآن هدايت به طريقه و روشى مى كند كه در تمام زمينه ها صافترين و مستقيمترين و ثابت ترين طريقه است . در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه مفهوم «افعل تفضيل »، اين معنى را مى رساند كه در مذاهب و اديان موجود اقوام ديگر، اين استقامت و عدالت وجود دارد ولى در قرآن بيشتر است اما با توجه به چند نكته پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود، زيرا: اولا اگر طرف مقايسه اديان آسمانى ديگر باشد، بدون شك آنها نيز هر كدام در زمان و عصر خود آئينى مستقيم و صاف و پابرجا بودند، ولى طبق قانون تكامل ، هنگامى كه به مرحله نهائى يعنى مرحله خاتميت برسيم ، آئينى وجود خواهد داشت كه صافترين و پابرجاترين است . ثانيا اگر طرف مقايسه غير مذاهب آسمانى باشد باز هم افعل تفضيل در اينجا مفهوم دارد زيرا مكتبهاى ديگر مى كوشند كه سهمى از استقامت و صافى را داشته باشند ولى در مقايسه با اشتباهاتشان و در مقايسه مجموع آنها با قرآن روشن مى شود كه اين آئين از همه مستقيمتر و صافتر و با ساختمان روح و جسم و جان انسان هماهنگتر و به همين دليل پابرجاتر است : ثالثا همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم ، «افعل تفضيل »، هميشه دليل

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۳۸

بر اين نيست كه طرف مقايسه ، حتما سهمى از آن مفهوم را دارا است ، چنانكه در قرآن مجيد مى خوانيم افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع ام من لا يهدى الا ان يهدى : «آيا كسى كه به سوى حق دعوت مى كند شايسته تر براى رهبرى است يا آنكس كه راهى به حق ندارد مگر اينكه او را رهبرى كنند» (يونس - ۳۵). ضمنا توجه به اين نكته لازم است كه با در نظر گرفتن اين معنى كه يكى از معانى «اقوم » ثابت تر و پابرجاتر است ، و با در نظر گرفتن اينكه طرف مقايسه در عبارت ذكر نشده و به اصطلاح «حذف متعلق دليل بر عموم است » روشن مى شود كه اين آيه از آياتى است كه اشاره اى به مساله خاتميت اسلام و پيامبر نيز دارد، چرا كه مى گويد اين آئين از همه آئينها ثابت تر و پابرجاتر است (دقت كنيد). سپس از آنجا كه موضعگيريهاى مردم در برابر اين نامه مستقيم الهى مختلف است ، به دو نوع موضعگيرى مشخص و نتائج آن اشاره كرده مى فرمايد: ((اين قرآن به مؤ منانى كه عمل صالح انجام مى دهند مژده مى دهد كه براى آنان پاداش بزرگى است (و يبشر المؤ منين الذين يعملون الصالحات ان لهم اجرا كبيرا). ((و به آنها كه ايمان به آخرت و دادگاه بزرگش ندارند (و طبعا عمل صالحى نيز انجام نمى دهند) نيز بشارت مى دهد كه عذاب دردناكى براى آنها آماده كرده ايم )) (و ان الذين لا يؤ منون بالاخرة اعتدنا لهم عذابا اليما). تعبير به بشارت در مورد مومنان دليلش روشن است ، ولى در مورد افراد بى ايمان و طغيانگر در حقيقت يكنوع استهزاء است ، و يا بشارتى است براى مومنان كه دشمنانشان به چنين سرنوشتى گرفتار مى شوند.

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۳۹

ضمنا پاداش مومنان را در عبارت كوتاه «اجرا كبيرا» و كيفر افراد بى ايمان را در عبارت جامع «عذابا اليما» خلاصه كرده كه مفهوم هر دو آنچنان وسيع است كه هر گونه پاداش و كيفر معنوى و مادى ، جسمى و روحانى را شامل مى شود. و اما اينكه در صفات دوزخيان تنها روى «عدم ايمان به آخرت » انگشت گذارده و سخن از اعمالشان نيست ، ممكن است از اين جهت باشد كه اعتقاد به آن دادگاه بزرگ بيش از هر چيز انسان را در مقابل گناهان كنترل مى كند، و از اين گذشته انكار قيامت به انكار خدا نيز باز مى گردد، زيرا چگونه ممكن است خداوند عادل و حكيم مردم اين جهان را در شرائطى كه مى بينيم به حال خود رها كند، و جهان ديگرى در كار نباشد، اين نه با حكمت او سازگار است و نه با عدالتش ، از همه گذشته چون بحث در آيه از پاداش و كيفر است تناسب با مساله آخرت و دادگاه عدل پروردگار دارد. در آيه بعد به تناسب بحث گذشته به يكى از علل مهم بى ايمانى كه عدم مطالعه كافى در امور است اشاره كرده چنين مى فرمايد: «انسان همانگونه كه نيكيها را طلب مى كند به خاطر دستپاچگى و عدم مطالعه كافى به طلب بديها بر مى خيزد» (و يدع الانسان بالشر دعائه بالخير). «چرا كه انسان ذاتا عجول است » (و كان الانسان عجولا). «دعا» در اينجا معنى وسيعى دارد كه هر گونه طلب و خواستن را شامل مى شود، اعم از اينكه با زبان بخواهد، و يا عملا براى بدست آوردن چيزى بپا خيزد و تلاش و كوشش كند. در حقيقت عجول بودن انسان براى كسب منافع بيشتر و شتابزدگى او در تحصيل خير و منفعت سبب مى شود كه تمام جوانب مسائل را مورد بررسى قرار

تفسير نمونه جلد ۱۲ صفحه ۴۰

ندهد، و چه بسيار كه با اين عجله ، نتواند خير واقعى خود را تشخيص دهد، بلكه هوى و هوسهاى سركش چهره حقيقت را در نظرش دگرگون سازد و به دنبال شر برود. و در اين حال همانگونه كه انسان ، از خدا تقاضاى نيكى مى كند، بر اثر سوء تشخيص خود، بديها را از او تقاضا مى كند، و همانگونه كه براى نيكى تلاش مى كند، به دنبال شر و بدى مى رود، و اين بلاى بزرگى است براى نوع انسانها و مانع عجيبى است در طريق سعادت . چه بسيارند كسانى كه بر اثر شتابزدگى خود را به پرتگاههاى خطرناك افكنده اند به گمان اينكه به محل امن و امان مى روند، در بيراهه ها گام گذارده اند به تصور اينكه به سوى منزل سعادت پيش ‍ مى روند، در زشتيها و بدبختيها غوطه ور شده اند به پندار اينكه در مسير افتخار راه مى روند و اين نتيجه شوم عجله و شتابزدگى است . از آنچه گفتيم روشن شد كه مفهوم آيه نه منحصر به دعاى لفظى است ، و نه طلب كردن عملى بلكه همه را در يك معنى جامع قرار مى گيرد و اگر بعضى از مفسران آن را در يك قسمت محدود كرده اند دليلى بر آن وجود ندارد. و نيز اگر در بعضى از روايات تنها مساله دعاى لفظى مطرح شده از قبيل ذكر مصداق است نه تمام مفهوم ، چنانكه در حديثى از حضرت امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: و اعرف طريق نجاتك و هلاكك ، كى لا تدعوا الله بشى ء عسى فيه هلاكك ، و انت تظن ان فيه نجاتك ، قال الله تعالى و يدع الانسان بالشر دعائه بالخير و كان الانسان عجولا:


→ صفحه قبل صفحه بعد ←