تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۶:۴۰ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



معناى اينكه فرمود: ((واصبح فؤ اد موسى فادغا...(( كلمه ((تبدى (( از مصدر ((ابداء(( به معناى اظهار است . و كلمه ((ربطنا(( از ماده ((ربط(( است ، و ربط بر هر چيز، بستن آن است ، و در آيه شريفه كنايه از اطمينان دادن به قلب مادر موسى (عليه السلام ) است . و مراد از فراغت قلب مادر موسى اين است كه : دلش از ترس و اندوه خالى شد، و لازمه اين فراغت قلب اين است كه ديگر خيالهاى پريشان و خاطرات وحشت زا در دلش خطور نكند، و دلش را مضطرب نكند و دچار جزع نگردد، و در نتيجه اسرار فرزندش موسى را كه مى بايست مخفى كند، اظهار نكند و دشمنان پى به راز وى نبرند ما اين معنا را از اين راه استفاده كرده ايم كه : از ظاهر سياق برمى آيد كه سبب اظهار نكردن مادر موسى همانا فراغت خاطر او بوده ، و علت فراغت خاطرش ربط بر قلبش بوده كه خدا سبب آن شده است ؛ چون به او وحى فرستاد كه : ((لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك : مترس و غم مخور كه ما او را به تو برمى گردانيم ...((

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۴

در جمله ((ان كادت لتبدى به لو لا...(( كلمه ((ان (( مخففه از مثقله است ، يعنى همانا نزديك بود كه وى پرده از راز برداشته و سر موسى را فاش سازد. و معناى اينكه فرمود: ((لتكون من المؤ منين (( اين است كه : ما قلب او را تقويت كرديم تا از كسانى باشد كه وثوق و اطمينان به خداى تعالى دارند، وثوق به اينكه خدا فرزندش را حفظ مى كند، و در نتيجه صبر كند و براى او جزع نكند و در نتيجه سر او فاش ‍ نگردد و مجموع اين جملات يعنى ((ان كادت لتبدى به (( تا آخر آيه ، در مقام بيان جمله ((و اصبح فؤ اد ام موسى فارغا(( مى باشد، و حاصل معناى آيه چنين است كه : قلب مادر موسى به سبب وحى ، از ترس و اندوهى كه باعث مى شد سر فرزندش فاش گردد خالى شد، آرى ، اگر ما قلب او را به وسيله وحى تثبيت نمى كرديم و وثوق به محافظت خداوند از موسى پيدا نمى كرد، نزديك بود كه سرگذشت فرزندش را با جزع و فزع اظهار نمايد و از آنچه گذشت روشن مى گردد اينكه : بعضى از مفسرين در تفسير جمله هاى آيه مطالبى غير اين را آورده اند، همه ضعيف است ، مثل آن مفسرى كه در جمله : ((و اصبح فؤ اد ام موسى فارغ (( گفته : ((يعنى قلب مادر موسى وقتى كه شنيد پسرش به دام فرعون افتاده ، از شدت ترس و حيرت ، خالى از عقل شد((. يا آن مفسر ديگر كه گفته : ((قلب مادر موسى از آن وحيى كه بدو شد فارغ گشت و از ياد آن خالى شد و آن را فراموش كرد((. و يا آن مفسر ديگر كه گفته : ((يعنى قلب مادر موسى از هر چيزى غير از ياد موسى خالى گشت ، و خلاصه دلش براى موسى فارغ شد((، زيرا هيچ يك از اين نظرات از سياق آيه استفاده نمى شود نظير اين اقوال در ضعف ، قول ديگر آنان است كه گفته اند: جواب كلمه ((لولا(( حذف شده ، و تقدير كلام اين است كه : ((لولا ان ربطنا على قلبها لابدته و اظهرته ((، و وجه اين تقدير - آن طور كه گفته شده - اين است كه : كلمه ((لولا(( شبيه به ادوات شرط است كه به همين جهت بايد صدر جمله قرار گيرد، يعنى جوابش از خودش جلوتر نيفتد، اين نكته ، مفسرين نامبرده را وادار كرده كه جواب اين كلمه را در تقدير بگيرند، تا جلوتر از آن نباشد. و ما در اين مطلب در ذيل آيه ((و لقد همت به وهم بها لولا ان را برهان ربه (( مناقشه كرديم - به آنجا مراجعه كنيد

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۵

تعقيب و مراقبت خواهر موسى (ع ) او را بدرخواست مادرش

وَ قَالَت لاُخْتِهِ قُصيهِ فَبَصرَت بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ در مجمع البيان گفته : ((كلمه ((قص (( به معناى دنباله جاى پا و اثر كسى را گرفتن و رفتن است ، و قصه را هم كه به معناى داستانهاى گذشته است ، به همين جهت قصه مى گويند، كه دومى در نقل آن از اولى پيروى مى كند. و نيز در معناى جمله ((فبصرت به عن جنب (( گفته : يعنى وى او را از دور بديد(( و معناى آيه اين است كه : مادر موسى به خواهر موسى - كه دخترش ‍ باشد - گفت : دنبال موسى را بگير، ببين چه بر سرش آمد، و آب ، صندوق او را به كجا برد؟، خواهر موسى همچنان دنبال او را گرفت ، تا آنكه موسى را از دور ديد كه خدام فرعون او را گرفته اند، در حالى كه فرعونيان متوجه مراقبتش نشدند وَ حَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَت هَلْ أَدُلُّكمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكمْ وَ هُمْ لَهُ نَصِحُونَ كلمه ((حرمنا(( از تحريم است ، كه در اين آيه به معناى حرام شرعى نيست ، بلكه به معناى تحريم تكوينى است ، و معنايش اين است كه : ما او را طورى كرديم كه از احدى پستان قبول نكرد، و از مكيدن پستان زنان امتناع ورزيد و اينكه فرمود: ((من قبل (( معنايش اين است كه موسى قبل از آنكه خواهرش نزديك شود از مكيدن پستان زنان امتناع ورزيده بود، و كلمه ((مراضع (( - به طورى كه گفته اند - جمع ((مرضعه است (( يعنى زن شيرده ((فقالت هل ادلكم على اهل بيت يكفلونه لكم و هم له ناصحون (( - اين جمله تفريع بر مطالب قبل است ، چيزى كه هست از سياق برمى آيد كه در اينجا چيزى حذف شده ، گويا فرموده : ((و حرمنا عليه المراضع غير امه من قبل ان تجى ء اخته فكلّما اتواله بمرضع لترضعه لم يقبل ثديها فلما جاءت اخته وراءت الحال قالت عند ذلك لال فرعون هل ادلكم على اهل بيت يكفلونه لنفعكم و هم له ناصحون : يعنى ما قبل از آنكه خواهر موسى برسد زنان شيرده را بر او حرام كرديم ، و طورى كرديم كه پستان غير مادرش را نگيرد، در نتيجه هر چه زن شيرده آوردند پستانش راقبول نكرد، همين كه خواهرش آمد، و وضع را بديد، به آل فرعون گفت : آيا مى خواهيد شما را به خاندانى راهنمايى كنم كه آنان تكفل و سرپرستى اين كودك را به نفع شما به عهده بگيرند؟ خاندانى كه خيرخواه وى باشند.((

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۶

بازگردانيده شدن موسى (ع ) به دامان مادر به لطف الهى

فَرَدَدْنَهُ إِلى أُمِّهِ كىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ لَكِنَّ أَكثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ اين آيه با حرف فايى كه بر سرش آمده تفريع بر مطالب قبل شده ، البته با مطالبى كه در آيه نيامده ، ولى سياق بر آن دلالت دارد، و حاصل معنايش ‍ اين است كه : خواهر موسى گفت : آيا شما را راهنمايى كنم بر اهل بيتى چنين و چنان ؟ پس فرعونيان پيشنهادش را پذيرفتند، و او ايشان را راهنمايى به مادر موسى كرد، پس موسى را تسليم مادرش كردند، در نتيجه او را با اين نقشه ها به مادرش برگردانيديم ((كى تقر عينها و لا تحزن و لتعلم ...(( - اين جمله تعليل و بيان علت اين است كه چرا او را به مادرش برگردانديم . و مراد از كلمه ((لتعلم : تا بداند(( اين است كه با مشاهده فرزندش يقين پيدا كند، و تحقق وعده خدا را به چشم ببيند، چون مادر موسى قبل از اين جريان وعده خدا را شنيده بود، و مى دانست كه وعده او حق است ، و ايمان به آن نيز داشت ، ولى ما موسى را به او برگردانديم تا با ديدن او يقين به حقانيت وعده خدا كند و مراد از ((وعده خدا(( تنها وعده برگرداندن موسى نيست ، بلكه مطلق وعده الهى است ، به دليل اينكه فرموده ((و لكن اكثر الناس لا يعلمون : ولى بيشتر مردم نمى دانند(( يعنى يقين پيدا نمى كنند، و غالبا در وعده هاى خدا گرفتار شك و ريبند، و دلهايشان مطمئن به آن نيست و حاصل معناى آيه اين است كه : مادر موسى با مشاهده حقانيت اين وعده اى كه خدا به او داد، يقين پيدا كرد، به اينكه مطلق وعده هاى خدا حق است و چه بسا بعضى از مفسرين گفته اند كه : مراد از وعده خدا، مطلق وعده هاى او نيست ، بلكه همان وعده برگرداندن موسى است به مادرش ، كه در آيه قبلى آمده بود. ولى اين تفسير با جمله ((ولكن ...((، به بيانى كه گذشت نمى سازد وَ لَمَّا بَلَغَ أَشدَّهُ وَ استَوَى ءَاتَيْنَهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذَلِك نجْزِى الْمُحْسِنِينَ ((بلوغ اشد(( به معناى اين است كه : انسان آن قدر زنده بماند و عمر كند تا نيروهاى بدنش به حد قوت و شدت برسد، و اين غالبا در سن هجده سالگى صورت مى گيرد. و كلمه ((استوى (( از ((استواء(( است ، كه به معناى اعتدال و استقرار مى باشد، پس استواء در حيات ، به معناى اين است كه : آدمى در كار زندگى اش استقرار يابد و اين در افراد، مختلف است ، بيشتر بعد از بلوغ اشد يعنى بعد از هجده سالگى حاصل مى شود و ما در سابق درباره بقيه الفاظ آيه يعنى داده شدن حكم و علم و نيز درباره احسان در چند جا از اين كتاب بحث كرديم

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۷

بحث روايتى

چند روايت در ذيل آيه : ((و نريد ان نمن على الذين الستضعفوا...(( و جرى تطبيق آن بر ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه ، ابن منذر، و ابن ابى حاتم ، از على بن ابى طالب (عليه السلام )، روايت كرده اند كه در ذيل آيه ((و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ((، فرموده : ((مستضعفين فى الارض (( عبارتند از: يوسف و فرزندانش مؤ لف : شايد مراد همان بنى اسرائيل باشند وگرنه ظهور آيه در خلاف معناى مزبور روشن است و در معانى الاخبار به سند خود از محمد بن سنان ، از مفضل بن عمر، روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم ، مى فرمود: رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) نگاهى به على و حسن و حسين (عليهماالسلام ) كرد و گريست و فرمود: شما بعد از من مستضعف خواهيد شد، مفضل مى گويد عرضه داشتم معناى اين كلام رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) چيست ؟ فرمود: معنايش اين است كه : بعد از من شما اماميد، چون خداوند عزوجل مى فرمايد: ((و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين ((. پس اين آيه تا روز قيامت درباره ما جريان دارد و اين پيشوايى تا روز قيامت در ما جارى است مؤ لف : در اين كه آيه مذكور درباره ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) است ، روايات بسيارى از طريق شيعه رسيده است ، و از اين روايت بر مى آيد كه همه روايات اين باب از قبيل جرى و تطبيق مصداق بر كلى است و در نهج البلاغه فرموده : دنيا بعد از همه سركشى هايش سرانجام زير بار ما خواهد رفت و رو به ما خواهد نمود همانند شترى كه در آغاز بچه خود را شير نمى دهد و لگدپرانى مى كند و سرانجام به وى ميل و عطوفت مى كند آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: ((و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين ((

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۸

روايتى متضمن داستان توليد موسى (عليه السلام ) و به رود انداخته شدن او و...

و در تفسير قمى در ذيل آيه ((و اوحينا الى ام موسى ...(( گفته ، پدرم ازحسن بن محبوب ، از علاء بن رزين ، از محمد بن مسلم ، از ابى جعفر امام باقر (عليه السلام )، برايم حديث كرد كه فرمود: وقتى مادرش به او حامله شد، اثر حملش ظاهر نگشت تا هنگام زاييدنش ، و فرعون زنانى از قبط را ماءمور كرده بود بر زنان بنى اسرائيل ، تا آنان را زير نظر بگيرند كه كداميك حامله است تا گزارش دهند، و اين بدان جهت بود كه به او خبر رسيد كه بنى اسرائيل گفته اند: فرزندى در ميان ما به وجود مى آيد به نام موسى بن عمران ، كه طومار زندگى و حكومت فرعون و يارانش به دست او درهم مى پيچد در آن هنگام فرعون سوگند خورد كه از اين به بعد هر فرزند پسر كه براى آنان به دنيا آيد او را مى كشم ، تاآنچه آنان مى خواهند نشود، و به همين منظور در ميان مردان و زنان ايشان جدايى انداخت و مردان را زندانى كرد و بعد از آنكه مادر موسى او را زاييد، نگاهى پر از غم و اندوه به وى كرد و گريست و گفت : حيف از اين پسر كه هم اكنون كشته مى شود، و او را ذبح مى كنند، ولى خداى تعالى دل آن زن را كه موكل بر او بود به سوى موسى معطوف ساخت و او را نسبت به او عطوف و مهربان كرد. پس به مادر موسى گفت : چرا رنگت زرد شد؟ گفت : براى اينكه مى ترسم بچه ام را ذبح كنند، آن زن گفت مترس ، از سوى ديگر موسى به حكم خداى تعالى چنان بود كه احدى او را نمى ديد مگر آنكه علاقمند و دوستدارش مى شد همچنان كه خداى تعالى فرموده : ((و القيت عليك محبة منى : محبتى از خودم بر تو افكندم (( به همين سبب زن قبطى كه موكل بر مادر موسى بود دوستدار و علاقه مند به وى شد، و خداوند تابوت را بر مادر موسى نازل كرده ، ندايش داد كه كودك را در آن تابوت (صندوق ) بگذار، و به دريا بيفكن ، ((و لا تخافى و لا تحزنى (( مترس و غمناك مباش كه ما او را به تو باز مى گردانيم و از مرسلين قرارش خواهيم داد، پس مادر موسى او را در تابوت نهاده و درب آن را محكم بست ، و به رود نيل افكند از سوى ديگر فرعون در ساحل رود نيل قصرى داشت ، كه براى تفريح بدانجا مى رفت و آن روز در آن قصر بود، و همسرش آسيه نيز با او بود، كه در ضمن تماشا ناگهان چشمش به يك سياهى افتاد كه بر روى آب بود و امواج دريا و باد با آن بازى مى كرد، و پايين و بالايش مى برد، سياهى همچنان نزديك شد، تا به درب قصر رسيد. فرعون دستور داد آن صندوق را از آب گرفته و نزدش بردند، همين كه درب آن را باز كرد ديد كه كودكى در ميان آن است بى درنگ گفت : اين يكى از كودكان اسرائيلى است ، ولى تا خواست اقدام به قتل او بكند خداى تعالى

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۹

محبت او را در دلش افكند، محبتى بسيار شديد، و همچنين قلب آسيه را نيز مجذوب او ساخت فرعون خواست او را به قتل برساند، آسيه گفت : او را نكشيد شايد ما را سود ببخشد، و يا اصلا او را پسر خود بگيريم ، و هيچ خبر نداشتند كه اين كودك موسى است در مجمع البيان در ذيل جمله : ((قرة عين لى و لك لا تقتلوه (( از رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود: به آن كس ‍ كه به حرمتش سوگند مى خورند سوگند، اگر آن طور كه آسيه موسى را قرة العين خود دانست فرعون نيز مى دانست خدا او را هم مانند همسرش هدايت مى كرد، و ليكن او به خاطر آن شقاوتى كه خدا برايش ‍ نوشته بود امتناع ورزيد و در معانى به سند خود از محمد بن نعمان احول ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل جمله ((فلما بلغ اشده و استوى (( فرمود: بلوغ اشدش هجده سالگى بود، و استوايش روييدن محاسنش

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۰

آيات ۱۵ - ۲۱، سوره قصص

وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَينِ يَقْتَتِلانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَ هَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاستَغَثَهُ الَّذِى مِن شِيعَتِهِ عَلى الَّذِى مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشيْطنِ إِنَّهُ عَدُوُّ مُّضِلُّ مُّبِينٌ(۱۵) قَالَ رَب إِنى ظلَمْت نَفْسى فَاغْفِرْ لى فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(۱۶) قَالَ رَب بِمَا أَنْعَمْت عَلىَّ فَلَنْ أَكُونَ ظهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ(۱۷) فَأَصبَحَ فى الْمَدِينَةِ خَائفاً يَترَقَّب فَإِذَا الَّذِى استَنصرَهُ بِالاَمْسِ يَستَصرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسى إِنَّك لَغَوِىُّ مُّبِينٌ(۱۸) فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِش بِالَّذِى هُوَ عَدُوُّ لَّهُمَا قَالَ يَمُوسى أَ تُرِيدُ أَن تَقْتُلَنى كَمَا قَتَلْت نَفْسا بِالاَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلا أَن تَكُونَ جَبَّاراً فى الاَرْضِ وَ مَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصلِحِينَ(۱۹) وَ جَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصا الْمَدِينَةِ يَسعَى قَالَ يَمُوسى إِنَّ الْمَلاَ يَأْتَمِرُونَ بِك لِيَقْتُلُوك فَاخْرُجْ إِنى لَك مِنَ النَّصِحِينَ(۲۰) فخَرَجَ مِنهَا خَائفاً يَترَقَّب قَالَ رَب نجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظلِمِينَ(۲۱)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۱

ترجمه آيات روزى در هنگامى كه مردم سرگرم بودند از كاخ فرعون كه دور از شهر بود بيرون آمده داخل شهر شد، در شهر به دو نفر برخورد كرد كه يكديگر را كتك كارى مى كردند يكى از بنى اسرائيل بود و يكى ديگر از قبطيان ، آنكه از پيروان موسى بود موسى را به كمك طلبيد تا شر قبطى را از او بگرداند، موسى مرد قبطى را بزد اما زدن همان و افتادن و مردن قبطى همان . موسى با خود گفت : اين از عمل شيطان بود كه او دشمنى است گمراه كننده و آشكار (۱۵) گفت پروردگارا من به خود ستم كردم اثر اين جرم را محو كن و خدا هم اثر آن را محو كرد آرى خدا آمرزنده مهربان است (۱۶) موسى گفت پروردگارا به خاطر اين نعمت كه به من ارزانى داشتى تا آخر عمرم هرگز پشتيبان مجرمين نمى شوم (۱۷) فرداى آن روز در شهر نگران مى گشت كه ناگهان همان شخص ديروزى را ديد كه داشت او را به يارى مى طلبيد و از دور صدايش مى زد موسى به او گفت : تو گمراهى آشكارى (۱۸) همين كه خواست دست به دشمن او و دشمن خودش بيازد مرد گفت : اى موسى مى خواهى مرا هم بكشى آن چنان كه ديروز كسى را كشتى ، معلوم مى شود تو جز اين بنايى ندارى كه در زمين جبارى كنى و نمى خواهى از صلح جويان باشى (۱۹) و از آخر شهر (كه قصر فرعون در آنجا بود) مردى دوان دوان بيامد و گفت : اى موسى درباريان مشورت مى كردند كه تو را بكشند بيرون شو كه من از خيرخواهان توام (۲۰) موسى نگران از شهر خارج شد و گفت : پروردگارا مرا از شر مردم ستمگر نجات ده (۲۱) بيان آيات

فصل دوم از داستان موسى (عليه السلام ): حوادث بعد از بلوغ و بيرون رفتن از مصربه سوى مدين و...

اين آيات فصل دوم از داستان موسى (عليه السلام ) را بيان مى كند، و در آن ، قسمتى از حوادث را كه بعد از رسيدنش به حد بلوغ پيش آمده ، و به بيرون شدنش از مصر و رفتنش به سوى مدين انجاميد، ذكر مى فرمايد وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا... ترديدى نيست در اينكه آن شهرى كه موسى بى خبر اهل آن وارد آن شد همان شهر مصر بوده ، و تا آن روز داخل مصر نشده بود؛ چون نزد فرعون زندگى مى كرده ، و از آن استفاده مى شود كه قصر فرعون در خارج شهر مصر بوده ، و موسى از آن قصر بيرون شده ، و بدون اطلاع مردم شهر به شهر وارد شده ، مؤ يد اين احتمال جمله ((و جاء من اقصى المدينة رجل يسعى (( است ، كه در چند آيه بعد است ، ومى رساند آن كسى كه به شهر آمد و به موسى (عليه السلام ) اعلام خطر كرد كه درباريان دارند براى كشتنت مشورت مى كنند، از بيرون شهر آمد و منظور از هنگام غفلت مردم شهر، وقتى است كه مردم دكان ها و بازارها را تعطيل مى كردند، و به خانه ها مى رفتند، و خيابانها و كوچه ها خلوت مى شد، مانند هنگام ظهر و وسطهاى شب

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۲

((فوجد فيها رجلين يقتتلان (( - يعنى در شهر دو مرد را ديد كه با يكديگر مخاصمه مى كردند و يكديگر را كتك مى زدند و خلاصه كلمه ((اقتتال (( در اينجا به معناى كشتن يكديگر نيست ، بلكه به معناى زدن يكديگر است ((هذا من شيعته و هذا من عدوه (( اين جمله حكايت حال است ، كه واقعه را مجسم مى سازد، و بيان مى كند كه يك ى از آن دو نفر اسرائيلى ، و از پيروان دين موسى ، و يكى ديگر قبطى و دشمنش بود، اما اينكه گفتيم يكى از آن دو پيرو دين موسى بوده جهتش اين است كه : آن روز بنى اسرائيل در دين منتسب به آباى خود ابراهيم و اسحاق و يعقوب (عليهماالسلام ) بودند، هر چند كه از دين آن بزرگواران در آن روز جز اسم چيزى نمانده بود، و بنى اسرائيل رسما تظاهر به پرستش فرعون مى كردند، و اما اينكه گفتيم دومى قبطى و دشمن موسى بود، جهتش اين است كه آن روز قبطيان با بنى اسرائيل دشمنى مى كردند، و شاهد اينكه اين مرد دشمن ، قبطى بوده اين است كه : قرآن كريم از موسى حكايت مى كند كه گفت : ((و لهم على ذنب فاخاف ان يقتلون (( ((فاستغاثة الذى من شيعته على الذى من عدوه ((. كلمه ((استغاثه (( به معناى ((استنصار(( است ، چون ((غوث (( به معناى نصرت است ، و معناى جمله اين است كه : مرد اسرائيلى از موسى خواست تا او را عليه دشمنش كمك كند ((فوكزه موسى فقضى عليه (( - ضمير در ((وكزه (( و ((عليه (( به آن مرد قبطى و دشمن بر مى گردد. و كلمه ((وكز(( - به طورى كه راغب و ديگران گفته اند - به معناى طعن و دفع و زدن با تمامى كف دست مى باشد. و كلمه ((قضاء(( به معناى حكم است ، و اگر با حرف ((على (( متعدى شود، و گفته شود ((قضى عليه (( كنايه از اين است كه با مردنش از كارش فارغ شد و معناى جمله اين است كه : موسى (عليه السلام ) آن دشمن را با تمام كف دست و مشت زد و يا دفع كرد و او هم مرد. از همين تعبير استفاده مى شود كه : قتل مزبور عمدى نبوده ، زيرا اگر عمدى بود به جاى ((وكزه (( مى فرمود: ((فقتله ((

مراد از اينكه موسى (عليه السلام ) بعد از قتل (خطاءى ) مرد قبطى گفت : ((

هذا منعمل الشيطان انه عدو مضل مبين (( و استغفار كرد ((قال هذا من عمل الشيطان انه عدو مضل مبين (( - لفظ ((هذا(( اشاره به آن كتك كارى است ، كه در ميان آن دو مخاصم واقع شده ، و منجر به مرگ آن قبطى شده بود، و اينكه آن را به نوعى نسبت به عمل شيطان نسبت داد، و صريحا نفرمود ((اين عمل شيطانست (( بلكه فرمود:

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۳

((اين از عمل شيطانست ((، و با در نظر گرفتن اينكه كلمه من ابتدايى است ، و معناى جنس و يا منشاء بودن را مى رساند، اين معنا را افاده مى كند كه : اين كتك كارى كه در ميان آن دو اتفاق افتاده بود، از جنس عملى است كه به شيطان نسبت داده مى شود، و يا از عمل شيطان ناشى مى گردد، چون شيطان است كه در ميان آن دو عداوت و دشمنى افكنده و به كتك كارى يكديگر وادارشان كرده است و كار بدانجا منجر شد كه موسى مداخله كرد. و مرد قبطى به دست او كشته شد، و موسى دچار خطر و گرفتارى سختى گرديد. آرى موسى مى دانست كه اين جريان پنهان نمى ماند، و به زودى قبطيان عليه او مى شورند. و اشراف و درباريان و فرعون از او و از هر كسى كه در جريان مزبور مداخله داشته ، شديدترين انتقام را خواهند گرفت اينجا بود كه متوجه شد در آن مشتى كه به آن مرد قبطى زد كه اين كار او را در معرض هلاك ت قرار داد، اشتباه كرده و اين وقوع در اشتباه را به خدا نسبت نمى دهد، براى اينكه خداى تعالى جز به سوى حق و صواب راهنمايى نمى كند لذا حكم كرد به اينكه اين عمل منسوب به شيطان است و اين عمل (كشتن قبطى ) هر چند نافرمانى موسى نسبت به خداى تعالى نبود، براى اينكه اولا خطاءى بود نه عمدى ، و ثانيا جنبه دفاع از مرد اسرائيلى داشت ، و مرد كافر و ظالمى را از او دفع كرد، و ليكن در عين حال اين طور هم نبوده كه شيطان در آن هيچ مداخله اى نداشته باشد، چون شيطان همان طور كه از راه وسوسه آدمى را به گناه و نافرمانى خدا وا مى دارد، همچنين او را به هر كار مخالف صواب نيز وادار مى كند، كارى كه گناه نيست ، ليكن انجامش مايه گرفتارى و مشقت است ، همچنان كه آدم و همسرش را از راه خوردن آن درخت ممنوع ، گرفتارنمود، و كار آنان را به آنجا كشانيد كه از بهشت بيرون شوند پس در حقيقت جمله ((هذا من عمل الشيطان (( اظهار انزجار موسى (عليه السلام ) است از آنچه واقع شد كه آن دو نفر به جان هم افتادند و او ناگزير به مداخله گرديد و كار به كشته شدن قبطى انجاميد و خلاصه ، انزجار از اين گرفتارى سخت و ندامت از آن است ، و اينكه فرمود: ((انه عدو مضل مبين (( اشاره است از آن جناب به اينكه اين كارى كه از او سر زد نوعى ضلالت است ، كه به شيطان منسوب است ، هر چند كه نافرمانى كه موجب مؤ اخذه است نبود، بلكه صرفا اشتباه بود، ليكن همين اشتباه هم منسوب به خدا نيست . بلكه منسوب به شيطان است كه دشمن و گمراه كننده آشكار است ، و اين واقعه كار اشتباه و از سوء تدبير او بود، كه او را به عاقبت وخيم مبتلا مى كرد، و به همين جهت وقتى فرعون به وى اعتراض كرد و گفت : ((و فعلت فعلتك التى فعلت و انت من الكافرين : تو همانى كه آن كار را كردى ، و نعمت و خوبيهاى مرا در حق خودت كفران نمودى ((، در پاسخ فرمود: ((فعلتها اذا و انا من الضالين : من اگر آن كار را كردم ، وقتى كردم كه از گمراهان بودم ((

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۴

قَالَ رَب إِنى ظلَمْت نَفْسى فَاغْفِرْ لى فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ اين جمله اعترافى از آن جناب نزد پروردگارش است به اينكه : به نفس ‍ خود ستم كرده ، چون نفس خود را به خطر انداخته بود، و از اين اعتراف برمى آيد كه درخواست كرده و گفته : ((فاغفرلى (( معنايش مغفرت مصطلح ، و آمرزش گناه نيست ، بلكه مراد از آن اين است كه : خدايا اثر اين عمل را خنثى كن ، و مرا از عواقب وخيم آن خلاص گردان ، و از شر فرعون و درباريانش نجات بده ، و اين معنا از آيه ((و قتلت نفسا فنجيناك من الغم (( به خوبى استفاده مى شود و اين اعتراف به ظلم ، و درخواست مغفرت ، نظير همان طلب مغفرتى است كه قرآن كريم از آدم و همسرش حكايت كرده . و فرموده : ((قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين (( قَالَ رَب بِمَا أَنْعَمْت عَلىَّ فَلَنْ أَكُونَ ظهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ مفاد آيه : ((قال رب بما انعمت على فلن اكون ظهيرا للمجرمين (( و وجوهى كه در معناى آن گفته شده است بعضى از مفسرين گفته اند: ((حرف ((باء(( در جمله ((بما انعمت (( براى سببيت است ، و معنايش اين است كه : پروردگارا به سبب آنچه بر من انعام كردى ، اين عهد براى تو بر عهده من باشد كه هرگز ياور مجرمين نباشم ، و بنابراين معنا، جمله مورد بحث عهدى است از آن جناب با خداى تعالى بعضى ديگر گفته اند: ((باء(( در جمله مزبور براى قسم است ، كه جواب آن حذف شده ، و معناى آيه اين است كه : سوگند مى خورم به آن نعمت ها كه به من ارزانى داشتى ، كه هر آينه توبه كنم ، و يا امتناع بورزم از اينكه پشتيبان مجرمين باشم (( بعضى ديگر گفته اند كه : ((باء(( براى قسم هست ولى قسم استعطافى است ، و قسم استعطافى آن سوگندى است كه در انشاء واقع مى شود، مثل اينكه به كسى بگويى ((بالله زرنى : تو را به خدا سراغم بيا((، و معناى آيه بنابر اين احتمال اين مى شود، كه : پروردگارا تو را سوگند مى دهم كه بر من عطوفت كنى ، و مرا حفظ فرمايى ، تا در نتيجه پشتيبان مجرمين نباشم

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۵

از ميان اين چند وجه ، وجه اولى بهتر است ، براى اينكه مراد از جمله ((بما انعمت على (( بنا به گفته اين مفسرين - انعام خدا به وى است ، يا به اين كه : او را در كودكى از شر فرعون حفظ كرد، و به مادرش ‍ برگردانيد، و يا به اين كه توبه اش را از قتل قبطى قبول نمود و او را بخشيد البته بنا بر اينكه از ر اه الهام يا خواب و امثال آن علم پيدا كرده باشد به اين كه خداى تعالى او را آمرزيده است و هر يك از اين دو احتمال باشد سوگند او سوگند به غير خداى تعالى بوده ، و معناى كلامش اين مى شود كه : سوگند مى خورم به اينكه مرا حفظ كردى كه ... و يا سوگند مى خورم به اينكه مرا آمرزيدى كه ...، و اين قسم سوگند در كلام خداى تعالى سابقه ندارد، و هيچ معهود نيست كه از كسى حكايت كرده باشد، كه به غير خود او سوگند خورده باشد، به همين جهت است كه گفتيم وجه اول بهتر است ، چون بنا بر وجه اول اصلا حرف (باء) براى سوگند نيست ، تا اين اشكال متوجه شود مراد از ((مجرمين (( در قول موسى (ع ) (فلن اكون ظهيرا للمجرمين ) ((فلن آكون ظهيرا للمجرمين (( - بعضى از مفسرين گفته اند:((مراد از ((مجرم (( آن كسى است كه غير خودش را به جرم وادار سازد، و يا يارى او به جرم كشيده شود، مانند همان اسرائيلى كه مرد قبطى با او در افتاد، و يارى كردن موسى از وى ، موسى را دچار دردسر و ارتكاب جرم ساخت پس در حقيقت در كلمه ((مجرمين (( در اين جمله ، مجازى در نسبت به كار رفته ، چون آن مرد اسرائيلى مجرم نبود بلكه سبب شد تا موسى مرتكب جرم شود(( بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از ((مجرمين (( فرعون و قوم اوست ، و معناى جمله اين است كه : سوگند مى خورم به انعامت بر من ، كه توبه كنم ، و ديگر با مصاحبت و ملازمت ياور و كمك كار فرعون و قومش ‍ نشوم ، و ديگر - مانند سابق - نزدش نروم ، و ملازمش نشوم ، و خلاصه سياهى لشكرش نگردم (( مفسر ديگر اين وجه را رد كرده به اينكه : ((اين وجه هيچ تناسبى با مقام ندارد(( اما آنچه حق مطلب است اين است كه : جمله ((رب بما انعمت على فلن آكون ظهيرا للمجرمين (( عهد و پيمانى است از سوى موسى كه ديگر هيچ مجرمى را در جرمش كمك

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۶

نكند، تا شكر نعمتهايى را كه به وى ارزانى داشته به جا آورده باشد، و مراد از ((نعمت (( - با در نظر گرفتن اينكه قيدى به آن نزده - ولايت الهى است ؛ زيرا جمله ((فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين ((، شهادت مى دهد بر اينكه ((الذين انعم الله عليهم (( عبارتند از: نبيين و صديقين و شهداء و صالحين و اين نامبردگان اهل صراط مستقيمند، كه به حكم آيه ((اهدنا الصراط المستقيم ، صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين ((، از ضلالت و غضب خدا ايمنند و ترتب امتناع از يارى كردن مجرمين ، بر انعام به اين معنا، ترتب روشنى است ، كه هيچ خفايى در آن نيست از همين جا معلوم مى شود كه مراد از مجرمين امثال فرعون و درباريان اويند، نه امثال آن مرد اسرائيلى كه حضرت او را يارى كرد، چون نه يارى كردن موسى از اسرائيلى جرم بود و نه سيلى زدنش به قبطى ، تا از آن اعمال توبه كند، و چگونه ممكن است مرتكب جرم شده باشد، با اينكه او از اهل صراط مستقيم است كه هرگز معصيت خداوند نمى كنند تا گمراه شوند و خداوند در قرآن تصريح كرده بر اين كه آن جناب از مخلصانى بوده ، كه شيطان راهى به اغواى آنان ندارد، و فرموده : ((انه كان مخلصا و كان رسولا نبيا(( و نيز در همين چند آيه قبل تصريح كرد بر اينكه به او حكم و علم داد و او از نيكوكاران و از متقيان بود، و چنين كسى را هرگز تعصب فاميلى و يا غضب بيجا گمراه نمى كند. و او را به يارى مجرم در جرمش ‍ وانمى دارد و اگر قرآن كلمه ((قال (( را در حكايت كلام آن جناب سه مرتبه تكرار كرده و فرمود: ((قال هذا من عمل الشيطان (( و ((قال رب انى ظلمت نفسى (( و ((قال رب بما انعمت على (( براى اين است كه : سياق در اين سه جمله ، مختلف است ، چون در جمله اول حكم و قضاوت او را حكايت كرده و در جمله دوم استغفار و دعايش را. و در جمله سوم عهد و پيمانش را فَأَصبَحَ فى الْمَدِينَةِ خَائفاً يَترَقَّب فَإِذَا الَّذِى استَنصرَهُ بِالاَمْسِ يَستَصرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسى إِنَّك لَغَوِىُّ مُّبِينٌ كلمه ((اصبح (( را مقيد كرد به ((فى المدينة (( تا دلالت كند بر اينكه موسى (عليه السلام ) بعد از آن جريان ديگر به سوى قصر فرعون (خانه اى كه تا آن روز از عمرش در آنجا زندگى مى كرد)، برنگشت ، و شب را در شهر مصر به سربرد. و كلمه ((استصراخ (( به معناى استغاثه به صداى بلند است ، كه از ((صراخ (( به معناى صيحه و فرياد مشتق شده ، و كلمه ((غوايت (( به معناى خطاى از راه راست و صواب است به خلاف ((رشد(( كه به معنى راه راست يافتن است

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۷

و معناى آيه اين است كه : موسى آن شب را در شهر به صبح رسانيد، - و به كاخ فرعون برنگشت - و همه شب را با ترس و نگرانى بسر برد، و همينكه صبح شد، دوباره همان مردى كه ديروز او را به يارى خود طلبيد، با صداى بلند از او يارى خواست ، كه اينك مرا از چنگال يك قبطى ديگر نجات بده ، موسى از در توبيخ و سرزنش به او گفت : راستى كه تو آشكارا گمراه هستى ، كه نمى خواهى راه رشد و صواب را پيش ‍ گيرى ، و اين توبيخ بدين جهت بود كه او با مردمى دشمنى و مقاتله مى كرد كه از دشمنى و كتك كارى با آنان جز شر و فساد برنمى خاست فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِش بِالَّذِى هُوَ عَدُوُّ لَّهُمَا قَالَ يَمُوسى أَ تُرِيدُ أَن تَقْتُلَنى كَمَا قَتَلْت نَفْسا بِالاَمْسِ... بيشتر مفسرين گفته اند: ((ضمير (قال - گفت ) به مرد اسرائيلى ، همان كسى كه موسى (عليه السلام ) را به كمك مى طلبيد؛ برمى گردد، براى اينكه مرد اسرائيلى خيال كرده بود موسى با اين توبيخ و عتابش بنا دارد او را مانند قبطى ديروز به قتل برساند، لذا از خشم او بيمناك شد، و گفت : اى موسى آيا مى خواهى مرا بكشى ، همان طور كه ديروز يك نفر را كشتى ؟ از سخن او، قبطى طرف دعوايش فهميد كه قاتل قبطى ديروز موسى بوده ، لذا به دربار فرعون برگشت ، و جريان را به وى گزارش داد، فرعون و درباريانش به مشورت نشستند، و سر انجام تصميم بر قتل موسى گرفتند و اين تفسير به نظر ما نيز تفسير درستى است ، براى اينكه سياق هم بدان شهادت مى دهد، ليكن بعضى ها آيه را چنين تفسير كرده اند كه : ((گوينده اين سخن قبطى بوده ، نه اسرائيلى (( و ليكن اين تفسير قابل اعتناء نيست ، و معناى بقيه الفاظ آيه روشن است و در اينكه فرمود: ((ان يبطش بالذى هو عدولهما(( تعريضى است به تورات موجود در عصر نزول قرآن ، چون در آن تورات آمده كه دو طرف مخاصمه در آن روز اسرائيلى بوده اند اين جمله مى فرمايد كه نه ، موسى خواست خشم بگيرد، بر كسى كه

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۸

هم دشمن مرد اسرائيلى بود و هم دشمن خودش ، پس هر دو اسرائيلى نبوده اند و نيز اين جمله تاءييد مى كند كه گوينده جمله ((اى موسى مى خواهى چنين و چنان كنى (( اسرائيلى بوده ، نه قبطى ، براى اينكه سياق اين جمله سياق ملامت و شكايت است وَ جَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصا الْمَدِينَةِ يَسعَى قَالَ يَمُوسى إِنَّ الْمَلاَ يَأْتَمِرُونَ بِك لِيَقْتُلُوك ... كلمه ((ياءتمرون (( از مصدر ((ائتمار(( مشتق است ، كه به معناى مشورت و خيرخواهى ، و ضد خيانت است . و ظاهرا جمله ((من اقصى المدينه (( قيد است براى جمله ((جاء(( و ظاهر آيه اين است كه : اين ائتمار و مشورت در حضور فرعون و به دستور او صورت گرفته ، و اين مردى كه آمد و به موسى خبر داد كه تصميم گرفته اند تو را بكشند، از همان مجلس آمده ، و قصر فرعون در اقصى و بيرون شهر مصر بوده ، موسى را از تصميم خطرناك آنان خبردار كرد، و اشاره كرد كه از شهر بيرون شود اين استيناسى كه از آيه مورد بحث كرديم ، نظريه سابق را كه گفتيم قصر فرعون و محل سكونتش بيرون شهر بوده ، تاءييد مى كند و معناى آيه روشن است فخَرَجَ مِنهَا خَائفاً يَترَقَّب قَالَ رَب نجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظلِمِينَ پس از شهر بيرون شد، در حالى كه ترسان و نگران پشت سر بود، گفت پروردگارا مرا از شر مردم ستمكار نجات بده . و در اين تاءييدى است بر اين كه حضرت موسى آن عملش را كه به خطا مرد قبطى را كشت ، براى خويش جرم نمى دانست


→ صفحه قبل صفحه بعد ←