تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۶

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۵:۴۸ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۴

وَ إِسمَعِيلَ وَ إِدْرِيس وَ ذَا الْكِفْلِ... اما ادريس داستانش در سوره مريم گذشت و اما اسماعيل به زودى داستانش در سوره صافات مى آيد و قصه ذوالكفل هم در سوره ((ص (( خواهد آمد. معناى اينكه ذوالفنون (يونس عليه السلام ) ((ذهب مغاضا فظن ان لن نقدر عليه (( واينكه سپس در ظلمات ندا كرد: ((ان لا اله الا انى كنت من الظالمين (( وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَب مُغَضِباً فَظنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ... كلمه ((نون (( به معناى ماهى است و ذوالنون (صاحب ماهى ) يونس پيغمبر فرزند متى است كه صاحب داستان ماهى است و از طرف پروردگار مبعوث بر اهل نينوى شد و ايشان را دعوت كرد ولى ايمان نياوردند پس نفرينشان كرد و از خدا خواست تا عذابشان كند همين كه نشانه هاى عذاب نمودار شد توبه كردند و ايمان آوردند. پس خدا عذاب را از ايشان برداشت و يونس از ميانشان بيرون شد و خداوند صحنه اى به وجود آورد كه در نتيجه يونس به شكم يك ماهى بزرگ فرو رفت و در آنجا زندانى شد تا آنكه خدا آن بليه را از او برداشته دو باره به سوى قومش فرستاد. ((و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه (( - يعنى به ياد آر ذوالنون را آن زمان كه با خشم از قومش بيرون رفت و پنداشت كه ما بر او تنگ نمى گيريم ((نقدر عليه (( بطورى كه گفته اند به معناى تنگ گرفتن است . ممكن هم هست جمله ((اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه (( در مورد تمثيل وارد شده باشد و معنايش اين باشد كه : رفتن او و جدائى اش ‍ از قومش مانند رفتن كسى بود كه از مولايش قهر كرده باشد و پنداشته باشد كه مولايش بر او دست نمى يابد و او مى تواند با دور شدن از چنگ وى بگريزد و مولايش نمى تواند او را سياست كند. اين احتمال از اين نظر قوى نيست كه پيامبرى چون يونس شانش اجل از اين است كه حقيقتا و واقعا از مولايش قهر كند و به راستى بپندارد كه خدا بر او قادر نيست و او مى تواند با سفر كردن از مولايش بگريزد چون انبياى گرامى خدا ساحتشان منزه از چنين پندارها است ، و به عصمت خدا معصوم از خطا هستند. پس همانطور كه گفتيم آيه شريفه از باب تمثيل است نه حكايت يك واقعيت خارجى . در جمله ((فنادى فى الظلمات ...(( ايجاز به حذف به كار رفته يعنى جزئياتى كه

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۵

خواننده خود مى داند چيست از وسط افتاده ، و تقدير كلام اين است كه : (پس خداى تعالى او را گرفتار ماهى كرد، و ماهى او را بلعيد پس در شكم ماهى پروردگار خود را بخواند) و ظاهرا مراد از ظلمات - به طورى كه ديگران هم گفته اند - ظلمت دريا، و ظلمت شكم ماهى ، و ظلمت شب است . ((ان لا اله الا انت سبحانك (( - در اين جمله يونس (عليه السلام ) از آنچه كه عملش نمايش مى داد بيزارى مى جويد، چون عمل او كه راه خود را گرفت و قومش را به عذاب خدا سپرد و رفت بدون اينكه از ناحيه خدا دستورى داشته باشد، - گر چه او چنين قصدى نداشت - اين معنا را ممثل مى كرد كه غير از خدا مرجع ديگرى هست كه بتوان به او پناه برد. و چون عملش بيانگر چنين معنايى بود از اين معنا بيزارى جست و عرضه داشت ((لا اله الا انت - جز تو معبودى نيست (( و نيز چون اين معنا را ممثل مى كرد كه ممكن است به كارهاى او اعتراض ‍ نمايد، و بر او خشم گيرد، و نيز اين تصور را به وجود مى آورد كه ممكن است كسى از تحت قدرت خدا بيرون شود، لذا براى عذرخواهى از آن گفت : ((سبحانك (( ((انى كنت من الظالمين (( - در اين جمله به ظلم خود اعتراف كرد، چون عملى آورده كه ظلم را ممثل مى كرد، هر چند كه فى نفسه ظلم نبود، و خود او هم قصد ظلم و معصيت نداشت ، چيزى كه هست خداى تعالى در اين پيشامد پيغمبرش را تاءديب و تربيت كرد تا با گامى پاك و مبراى از تمثيل ظلم ، (تا چه رسد به خود ظلم ) شايسته قدم نهادن به بساط قرب گردد. فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ نجَّيْنَهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِك نُجِى الْمُؤْمِنِينَ يونس (عليه السلام ) هر چند كه تصريح به خواسته خود نكرد، و تنها به مساءله توحيد و تنزيه خدا، و اعتراف به ظلم خود اكتفا كرد، ليكن با اين كلماتش حال درونى خود را، و موقفى را كه در آن قرار گرفته بيان داشت ، كه در معنا درخواست نجات و عاقبت را مى رساند، خدا هم درخواست او را اجابت نموده ، از اندوه و غمى كه به وى روى آورده بود نجاتش بداد. جمله ((و كذلك ننجى المؤ منين (( وعده به نجات دادن هر مؤ من مبتلاى به اندوه است ، البته مؤ منى كه مانند يونس رو به درگاه وى آورد، و او را چون وى ندا كند، و به زودى در سوره صافات داستان آن جناب خواهد آمد - ان شاء الله . وَ زَكرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَب لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنت خَيرُ الْوَرِثِينَ اين آيه عطف است بر آنچه آيه قبلش عطف بر آن بود. يعنى : و به ياد آر زكريا را در آن زمان كه پروردگارش را ندا كرد، و از او درخواست فرزندى نمود. و اينكه گفت : ((خدايا مرا تنها مگذار((

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۶

بيان نداى او است ، و منظور از ((تنها گذاشتن (( اين است كه فرزندى نداشته باشد كه از او ارث ببرد. و جمله ((و انت خير الوارثين (( ثنا و حمد خداى تعالى است كه لفظش آن را افاده مى كند و مقامى كه اين كلمات را گفته تنزيه خدا را مى رساند، چون وقتى گفت ((خدايا مرا تنها مگذار(( خود كنايه از طلب وارث است و چون خداى سبحان وارث حقيقى است كه همه عالم را ارث مى برد لذا براى اينكه خدا را از داشتن شريك در وراثت تنزيه كرده باشد اضافه كرد كه ((تو بهترين وارثانى (( فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ يَحْيى وَ أَصلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ... ظاهر كلام مى رساند كه منظور از اصلاح همسرش اين باشد كه او را شايسته براى فرزنددار شدن كرده بعد از آنكه مدتها اين شايستگى را نداشت و زنى عقيم و نازا بود. همچنان كه خودش در دعايش به اين نكته تصريح كرده و گفته بود: ((و كانت امرءتى عاقرا(( ((انهم كانوا يسارعون فى الخيرات و يدعوننا رغبا و رهبا و كانوا لنا خاشعين (( - از ظاهر سياق چنين بر مى آيد كه ضمير جمع به خاندان زكريا برگردد و گويا تعليلى است براى جمله مقدرى كه از سابقه كلام فهميده مى شود و تقدير كلام نظير اين است كه فرموده باشد: اگر ما به ايشان انعام كرديم بدين جهت بوده كه آنها به سوى خيرات مى شتافتند. كلمه ((رغب (( و ((رهب (( دو مصدرند مانند ((رغبت (( و ((رهبت (( كه يكى به معناى طمع و ديگرى به معناى ترس است و از نظر تركيب بندى جمله هر دو تميزند، البته در صورتى كه به معناى مصدرى باقى مانده باشند و اما اگر به معناى فاعل يعنى راغب و راهب باشند در آن صورت حال خواهند بود. و كلمه ((خشوع (( به معناى تاءثر قلب از مشاهده عظمت و كبريا است . و معناى آيه اين است كه : ما برايشان انعام كرديم چونكه آنها به سوى خيرات مى شتافتند و ما را به خاطر رغبت در رحمت و يا به خاطر ثواب ، و رهبت از غضب و يا عقاب مى خواندند، و يا در حال رغبت و رهبت مى خواندند و دلهايشان در برابر ما خضوع داشت . داستان زكريا و يحيى در اوايل سوره مريم گذشت . وَ الَّتى أَحْصنَت فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَ جَعَلْنَهَا وَ ابْنَهَا ءَايَةً لِّلْعَلَمِينَ منظور از ((آن زن كه فرجش را حصن كرد(( مريم دختر عمران است . اين جمله مدح او به داشتن عفت و صيانت است و نيز تبرئه او از تهمتى است كه يهود به وى نسبت دادند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۷

((فنفخنا فيها من روحنا(( - ضمير به مريم بر مى گردد. و ((نفخ روح (( در مريم كنايه است از اينكه ولادت فرزندش عيسى مستند به جريان عادى نيست كه مانند ساير فرزندان نطفه اى باشد، كه پس از طى دوره اى روح در آن دميده شده باشد. و وقتى نطفه اى نباشد ديگر جز اين باقى نمى ماند كه تنها نفخ روح باشد و اين نفخ روح همان كلمه الهى است كه در سوره آل عمران فرموده : ((ان مثل عيسى عند اللّه كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون (( و معنايش اين است كه مثل آن دو يكى است و در اينكه از خلق شدن از نطفه بى نيازند مثل همند. ((و جعلناها و ابنها آيه للعالمين (( - در اين جمله عيسى و مادرش ‍ يك آيت به شمار آمده اند، چون منظور از آيت در اينجا تولد اينطورى است و اين آيت قائم به هر دو است و چون مريم در اقامه اين آيت مقدم بر عيسى است لذا اول نام مريم را برده فرموده : ((ما او و فرزندش را(( و نفرموده ((ما فرزندش را و خودش (( را آيت قرار داديم و همين افتخار براى مريم بس است كه در قرآن نامش در زمره و در رديف انبيا (عليهم السلام ) آمده و حال آنكه خودش از انبيا نبوده است .

بحث روايتى

چند روايت درباره حكم داوود و سليمان در ذيل آيه : ((و داود و سليمان اذ يحكمان (( در كتاب ((من لا يحضره الفقيه (( آمده كه جميل بن دراج از زراره از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل آيه ((و داود و سليمان اذ يحكمان فى الحرث اذ نفشت فيه غنم القوم (( فرمود: آن دو بزرگوار با هم مباحثه كردند و خدا فهم مساءله را نصيب سليمان كرد. مؤ لف : در بيان معناى آيه مطلبى گذشت كه معناى اين حديث را روشن مى كند. و در كافى به سند خود از حسين بن سعيد از بعضى از اصحاب اماميه از معلى ابى عثمان از ابى بصير روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) معناى آيه ((و داود و سليمان اذ يحكمان فى الحرث اذ نفشت فيه غنم القوم (( را پرسيدم فرمود: ((نفش - به زراعت زدن گوسفندان ((

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۸

جز در شب نيست و صاحب زراعت بايد زرع خود را در روز محافظت كند نه شب همچنانكه صاحب حيوان بايد حيوان خود را در شب حفظ كند نه در روز چون در روز چوپانان آنها را مى چرانند و سير مى كنند پس ‍ اگر در روز زرع كسى را فاسد كند چيزى بر او نيست زيرا صاحب زرع بايد زراعت خود را حفظ كند و صاحب حيوان بايد حيوان خود را در شب ضبط كند چون صاحب زرع زراعتش را رها مى كند پس اگر در شب چيزى از زراعت مردم را فاسد كرد ضامن است و لذا در آيه كلمه ((نفش (( به كار رفته . داوود در اين مساءله حكم كرده بود به اينكه صاحب زراعت همه گوسفندان را به غرامت بگيرد، ولى سليمان (عليه السلام ) حكم كرد به اينكه شير و پشم يك سال گوسفند از آن وى باشد. مؤ لف : در كتاب ((من لا يحضره الفقيه (( اين روايت به سند صدوق از ابى بصير از آن جناب نيز نقل شده ، ولى در اين روايت آمده كه داوود حكمى كرد كه همه انبيا قبل از او به آن حكم مى كردند، ولى خداوند به سليمان وحى كرد كه از اين به بعد هر گوسفندى كه به زراعت كسى لطمه بزند صاحب زرع بيش از آنچه كه از شكم گوسفند بيرون مى آيد حقى ندارد، و از آن پس سنت بر همين قرار گرفت . و مقصود از اينكه فرمود: ((و كلا آتينا حكما و علما - به هر يك حكمى و علمى داديم (( نيز همين است ، پس هر دو به حكم خدا حكم كرده بودند. و در تفسير قمى به سند خود از ابى بصير، از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه در حديثى فرمود: زراعت مورد بحث در آيه ، زراعت انگور بوده ، كه گوسفندان آن را چريدند، آنگاه حكم سليمان را ذكر كرده ، سپس فرمود: حكم داوود هم چنين بوده ، چيزى كه هست خواست به بنى اسرائيل بفهماند كه سليمان وصى بعد از او است ، و گرنه با هم اختلافى در حكم نداشتند، زيرا اگر اختلاف مى داشتند مى فرمود: ((و كنا لحكمهما شاهدين - و ما به حكم آن دو شاهد بوديم (( و در مجمع البيان گفته : در حكم مورد آيه اختلاف شده ، كه چه بوده ؟ بعضى گفته اند: باغ انگورى بوده كه تازه خوشه هايش نمودار شده ، و لذا داوود به نفع صاحب باغ حكم كرد، و سليمان عرضه داشت اى پيغمبر خدا! حكمت را تغيير ده ، و آسان تر كن ، پرسيد

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۹

آسان تر چيست ؟ گفت : باغ را به صاحب گوسفند بده ، تا هر چه ميوه داد مال او باشد، و باغ را به صورت اولش به صاحبش برگرداند، و گوسفند را به صاحب باغ بسپار تا از منافعش استفاده نموده ، همين كه باغش به او برگشت گوسفندان را به صاحبش برگرداند. اين معنا از امام ابى جعفر و امام صادق (عليه السلام ) هم روايت شده است . مؤ لف : در اينكه زراعت مزبور باغ انگور بوده ، از طرق اهل سنت از عبد اللّه بن مسعود نيز روايت شده و البته در اين ميان روايات ديگرى از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) وجود دارد كه قريب المضمون است با آنچه ما آورديم . و همان بيانى كه ما در معناى آيه آورديم ، در توضيح مضامين روايات كافى است .

رواياتى ديگر در ذيل آياتى كه به ايوب ، يونس ، زكريا، و مريم (عليهم السلام )اشاره داشتند

و در تفسير قمى در ذيل آيه ((و لسليمان الريح عاصفه (( فرموده : باد از هر سو به سرزمين شام و بيت المقدس - كه خدا بركتش داده بود - مى ورزيد. و نيز در همان كتاب به سند خود از عبد اللّه بن بكير، و ديگران از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه در ذيل آيه ((و آتيناه اهله و مثلهم معهم (( فرمود: يعنى خداوند همان فرزندان وى را كه مرده بودند زنده كرد، چه آنهايى كه قبل از بليه مرده بودند، و چه آنها كه در حال بليه از دنيا رفته بودند. و نيز در آن كتاب و در روايت ابى الجارود از امام ابى جعفر (عليه السلام ) آمده كه در ذيل آيه ((و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا(( فرمود: غضب وى از اعمال مردمش بود ((فظن ان لن نقدر عليه (( فرمود: يونس پنداشت خدا او را به خاطر غضبش عقاب نمى كند. و در عيون به سند خود از ابى الصلت هروى روايت كرده كه حضرت رضا (عليه السلام ) در گفتگويى كه با ماءمون بر سر عصمت انبيا داشت فرمود: اما اينكه درباره يونس فرموده ((و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه (( اين ((ظن (( به معناى يقين است ، يعنى يونس ‍ اطمينان داشت كه خداوند رزق او را تنگ نمى گيرد، مگر نشنيده اى كلام خداى را كه فرموده : ((و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه يعنى رزق (( او را تنگ مى گيرد، چون اگر كسى خيال كند كه خدا بر او قدرت ندارد كافر است ، (و انبيا منزه از كفرند)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۵۰

و در تهذيب به سند خود از زيات ، از مردى از كرام ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: چهار چيز براى چهار چيز است - تا آنجا كه فرمود - و چهارم براى هم و غم آيه ((لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين (( است ، زيرا خداى سبحان خودش فرموده : ((فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجى المؤ منين - چون يونس ‍ آن دعا را كرد ما مستجابش كرديم ، و از غم و اندوه نجاتش داديم ((، و همچنين مؤ منين را نجات مى دهيم (( مؤ لف : اين معنا در كتاب خصال بدون ذكر سند روايت شده است . و در الدر المنثور است كه ابن جرير از سعد روايت كرده كه گفت : از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) شنيدم كه فرمود: آن اسم از اسامى خدا كه اگر كسى او را با آن بخواند اجابتش مى كند، و هر چه بخواهد مى دهد، همان اسمى است كه يونس فرزند متى خواند. عرضه داشتم يا رسول اللّه ! آن اسم مخصوص يونس بود، يا براى همه مسلمين ؟ فرمود مخصوص يونس و مؤ منين است كه اگر خداى را با آن بخوانند مستجاب مى كند. مگر نشنيده اى كه خداى تعالى مى فرمايد: ((و كذلك ننجى المؤ منين (( پس ايمان شرطى است كه خدا آن را در دعاى دعا كننده شرط كرده است . و در تفسير قمى در ذيل جمله ((و اصلحنا له زوجه (( فرموده : همسرش حيض نمى شد، و از آن پس شد. و در كتاب معانى الاخبار به سندى كه به على بن جعفر دارد از برادرش ‍ موسى بن جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: ((رغبت (( آن است كه آدمى كف دست و صورت خود را به آسمان كند، و ((رهبت (( آن است كه پشت هر دو دست را به طرف صورت كرده تا برابر صورت بلند كنى . مؤ لف : نظير اين روايت در كافى به سندى كه دارد از ابى اسحاق از امام صادق (عليه السلام ) آمده ، و عبارت آن چنين است : ((رغبت (( آن است كه كف دست ها را به طرف آسمان بلند كنى ، و ((رهبت (( آن است كه پشت دستها را به طرف آسمان بلند كنى .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۵۱

و در تفسير قمى روايت كرده كه در ذيل جمله ((يد عوننا رغبا و رهبا(( فرمود: يعنى راغبين و راهبين . و در ذيل جمله ((التى احصنت فرجها(( فرمود: مريم آنچنان عفيف بود كه احدى او را نديد. و در ذيل ((جمله فنفخنا فيها من روحنا(( فرمود: روح مخلوق خدا است ، يعنى روحى از امرمان .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۵۲

آيات ۹۲ - ۱۱۲ سوره انبياء

إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكمْ فَاعْبُدُونِ(۹۲) وَ تَقَطعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كلُّ إِلَيْنَا رَجِعُونَ(۹۳) فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصلِحَتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كفْرَانَ لِسعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كتِبُونَ(۹۴) وَ حَرَمٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَهَا أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ(۹۵) حَتى إِذَا فُتِحَت يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُم مِّن كلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ(۹۶) وَ اقْترَب الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِىَ شخِصةٌ أَبْصرُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَوَيْلَنَا قَدْ كنَّا فى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ كنَّا ظلِمِينَ(۹۷) إِنَّكمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصب جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَرِدُونَ(۹۸) لَوْ كانَ هَؤُلاءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَ كلُّ فِيهَا خَلِدُونَ(۹۹) لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيهَا لا يَسمَعُونَ(۱۰۰) إِنَّ الَّذِينَ سبَقَت لَهُم مِّنَّا الْحُسنى أُولَئك عَنهَا مُبْعَدُونَ(۱۰۱) لا يَسمَعُونَ حَسِيسهَا وَ هُمْ فى مَا اشتَهَت أَنفُسهُمْ خَلِدُونَ(۱۰۲) لا يحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الاَكبرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَئكةُ هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِى كنتُمْ تُوعَدُونَ(۱۰۳) يَوْمَ نَطوِى السمَاءَ كَطىِّ السجِلِّ لِلْكتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَعِلِينَ(۱۰۴) وَ لَقَدْ كتَبْنَا فى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَرْض يَرِثُهَا عِبَادِى الصلِحُونَ(۱۰۵) إِنَّ فى هَذَا لَبَلَغاً لِّقَوْمٍ عَبِدِينَ(۱۰۶) وَ مَا أَرْسلْنَك إِلا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِينَ(۱۰۷) قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلىَّ أَنَّمَا إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسلِمُونَ(۱۰۸) فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ ءَاذَنتُكمْ عَلى سوَاءٍ وَ إِنْ أَدْرِى أَ قَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ(۱۰۹) إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ مَا تَكتُمُونَ(۱۱۰) وَ إِنْ أَدْرِى لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكمْ وَ مَتَعٌ إِلى حِينٍ(۱۱۱) قَلَ رَب احْكم بِالحَْقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُستَعَانُ عَلى مَا تَصِفُونَ(۱۱۲)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۵۳

ترجمه آيات اين است آئين شما، آئينى واحد و من پروردگار شمايم پس تنها مرا بپرستيد (۹۲) و پاره پاره كردند دين خود را، همه به سوى ما باز مى گردند (۹۳) و هر كس اعمال شايسته كند و مؤ من باشد كوشش او بدون پاداش نماند و ما ثبت كننده مساعى او هستيم (۹۴) بر هر دهكده كه هلاكشان كرديم مقرر كرديم كه ديگر باز نگردند (۹۵) تا وقتى كه سد ياجوج و ماجوج گشوده شود و از هر تپه و بلندى سرازير گردند (۹۶) و وعده حق نزديك شود و ديدگان كسانى كه كافر بودند خيره ماند، كه اى واى بر ما كه از اين حال غافل بوديم بلكه ستمگر بوديم (۹۷) شما و آنچه به غير خدا مى پرستيد همه سوخت دوزخيد و به آن وارد خواهيد شد (۹۸) اگر اينان خدا بودند وارد جهنم نمى شدند اما همگى در آن جاودانند (۹۹) در آنجا ناله اى دارند و در آنجا چيزى نمى شنوند (۱۰۰) و كسانى كه درباره آنها از جانب ما قلم به نيكى رفته از جهنم دور شوند (۱۰۱) و حتى زمزمه آن را نشنوند و در آنچه دلهايشان بخواهد جاودانند (۱۰۲) وحشت بزرگ قيامت غمگينشان نكند و فرشتگان به استقبالشان آيند كه اين روزى است كه به شما وعده مى دادند (۱۰۳) روزى كه آسمانها را در هم پيچيم چون در هم پيچيدن طومار براى نوشتن ، چنانكه خلقت را از اول پديد آورديم دوباره آن را اعاده كنيم كه كار ما چنين است (۱۰۴) در زبور از پى آن كتاب (تورات ) چنين نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته من به ميراث مى برند (۱۰۵) كه در اين براى گروه عبادت پيشه بلاغى هست (۱۰۶) و ما تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاده ايم (۱۰۷) بگو، حق اين است به من وحى مى رسد كه خداى من خداى يكتا است آيا شما مسلمان مى شويد؟ (۱۰۸) اگر پشت كردند بگو من شما (و غير شما را) يكسان آگاه كردم و من چه مى دانم آنچه به شما

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۵۴

وعده داده اند نزديك است يا دور (۱۰۹) خدا سخن بلند و علنى شما و آنچه را كه پنهان مى داريد مى داند (۱۱۰) من چه مى دانم شايد تاءخير آن عذاب موعود به منظور آزمايش شما است و (يا) براى اين است كه تا مدتى كه مقد ر شده عمر خود را به پايان بريد (۱۱۱) گفت پروردگارا! به حق داورى كن و پروردگار ما، بسيار بخشنده است و درباره آنچه شما مى گوييد كمك از او مى خواهيم كه هر كس بايد از او كمك بخواهد (۱۱۲) بيان آيات در اين آيات به مضمون اول سوره برگشت شده ، زيرا در آن آيات بيان مى فرمود كه براى بشر معبودى است واحد،و آن معبود همان كسى است كه آسمانها و زمين را خلق فرموده ، و لذا بايد او را از طريق نبوت ، و پذيرفتن دعوت انبيا بپرستند، و با پرستش وى آماده حساب يوم الحساب شوند. و نبوت جز به يك دين دعوت نمى كند، و آن دين توحيد است ، همچنانكه موسى ، و قبل از او ابراهيم ، و قبل از وى نوح ، و همچنين انبيا قبل از نوح ، و بعد از موسى - مانند ايوب ، و ادريس و غير آن دو از پيامبرانى كه اساميشان و پاره اى از انعامهايى كه خدا به ايشان كرده و در قرآن كريم آمده - همه به آن دعوت مى كردند. پس ، بشر امتى است واحده ، و داراى ربى واحد، و آن خداى عز اسمه است . و دين واحد، و آن دين توحيد است كه در آن تنها خدا عبادت مى شود. دعوت الهى همين است و بس ، و ليكن مردم اين دين واحد را قطعه قطعه كردند، و خدايانى به جاى خدا براى خود درست كردند، و اديانى غير از دين خدا تراشيدند، و به همين جهت اختلاف در ميان خود پديد آوردند، و هدف هايشان در دنيا و آخرت مختلف گ شت . اما در آخرت ، بشرهاى صالح به زودى با شكر خدا از ايشان مواجه گشته و به هيچ ناملايمى بر نمى خورند و مدام در نعمت و كرامتند. و اما غير صالحان ، در عذاب و عقابند. اين وضع آنان در آخرت ، و اما در دنيا كه خداى عز و جل صالحان از ايشان را وعده داده كه زمين را به ارث به ايشان دهد، و خانه عاقبت را هم خاص ايشان كند. و طالحان و بدكاران را وعده داده كه به هلاكت رساند و نابود سازد، و سعيشان را بى نتيجه گذارد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۵۵

معناى آيه : ((ان هذه امتكم امة واحدة و انا ربكم فاعبدون (( و مراد از ((امت (( در آن إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكمْ فَاعْبُدُونِ كلمه ((امة (( به معناى جماعتى است كه مقصد واحدى آنها را جمع كرده باشد. خطاب در آيه شريفه به طورى كه سياق به آن گواهى مى دهد خطابى است عمومى ، كه تمامى افراد مكلف بشر را در بر مى گيرد. و مراد از امت در اينجا نوع انسان است ، كه معلوم است نوع براى خود وحدتى دارد، و همه انسانها در آن نوع واحدند، و اگر اسم اشاره ((هذه (( را مونث آورده به مناسبت تانيث خبر ((ان (( است كه همان كلمه ((امت (( مى باشد. و معناى آيه اين است كه : اين نوع انسانى ، امت شما بشر است ، و اين هم واحد است ، (همه در انسانيت يكى هستند)، پس امت واحده اى هستيد و من - اللّه واحد تعالى - پروردگار شما هستم ، زيرا مالك و مدبر شمايم ، پس تنها مرا بپرستيد، و نه ديگران را. و در جمله ((امة واحدة (( اشاره به دليل خطاب ((فاعبدون (( نموده ، براى اينكه نوع انسانى وقتى نوعى واحد، و امتى واحده و داراى هدف و مقصدى واحد باشد و آن هدف هم عبارت باشد از سعادت حيات انسانى ، ديگر ممكن نيست غير ربى واحد ارباب ديگرى داشته باشد، چون ربوبيت و الوهيت منصب تشريفى و قراردادى نيست ، تا انسان به اختيار خود هر كه را و هر چه را خواست براى خود رب قرار دهد، بلكه ربوبيت و الوهيت به معناى مبدئيت تكوين و تدبير است ، و چون همه انسانها از اولين و آخرينشان يك نوع و يك موجودند، و نظامى هم كه به منظور تدبير امورش در او جريان دارد نظامى است واحد و متصل و مربوط كه بعضى اجزاء را به بعضى ديگر متصل مى سازد، قهرا اين نوع واحد و نظام واحد را جز مالك و مدبرى واحد به وجود نياورده است ، و ديگر معنا ندارد كه انسانها در امر ربوبيت با هم اختلاف كنند، و هر يك براى خود ربى اتخاذ كند غير رب آن ديگرى ، و يا در عبادت راهى برود غير آن راهى كه ديگرى سلوك مى كند. پس انسان نوع واحد است و لازم است ربى واحد اتخاذ كند، و او ربى باشد كه حقيقت ربوبيت را واجد باشد، و او خداى عز اسمه است . بعضى گفته اند: مراد از امت ، دين است ، و اشاره به كلمه ((هذه (( به دين اسلام است كه دين همه انبيا بوده . و مراد از اينكه فرمود ((امت واحده اى (( است اين است كه اجتماع انبيا و بلكه اجماعشان بر آن است . و معناى آيه اين است كه : ملت اسلام ملت شما است ، كه واجب است حدود آن را حفظ كنيد، وملتى است كه همه انبيا (عليهم السلام ) بر

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۵۶

آن اتفاق دارند. ليكن اين معناى بعيدى است ، زيرا استعمال امت در دين به فرضى كه جايز باشد، به نحو مجاز جايز است كه بدون قرينه نمى شود مرتكب آن شد. علاوه بر اين ، با اينكه معناى حقيقى كلمه معناى روبراهى است ، و ساير كلمات قرآنى از قبيل ((و ما كان الناس ‍ الا امة واحدة فاختلفوا((، آن را تاءييد مى كند - چون به طورى كه مى بينيد اين آيه اجمال آيه فوق و آيه بعدى اش را متضمن است - ديگر نه اجبارى داريم و نه احتياجى به اينكه مرتكب مجاز شويم ، از اين هم كه بگذريم تعبير در جمله ((و انا ربكم (( به ((رب (( و نه به ((اله (( بدون وجه مى ماند، زيرا اگر امت به معناى دين بود ممكن بود بفرمايد: ((و انا الهكم (( به خلاف اينكه امت را به معناى جماعت بگيريم كه در اين صورت آوردن كلمه ((رب (( به خاطر نكته اى خواهد بود و بنا بر آن معناى آيه اين مى شود كه : شما افراد بشر نوع واحدى هستيد و من مالك و مدبر امور شمايم ، پس مرا بپرستيد تا مرا معبود خود گرفته باشيد. در اين آيه وجوه بسيارى ديگر آورده اند كه چون همگى از سياق آيه دور بود، از نقلش خوددارى كرديم ! اگر شما بخواهيد بدانها وقوف يابيد مى توانيد به كتب تفسيرى مفصل مراجعه كنيد.

نكوهش اختلاف مردم در امر دين

وَ تَقَطعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كلُّ إِلَيْنَا رَجِعُونَ كلمه ((تقطع (( به طورى كه در مجمع البيان گفته به معناى ((تقطيع (( يعنى جدا كردن است بعضى ديگر گفته اند به همان معنايى است كه از لفظ متبادر مى شود و آن تفرق و اختلاف است . و كلمه ((امرهم (( منصوب به نزع خافض (نياوردن حرف جر) است و تقدير آن ((فتقطعوا فى امرهم (( مى باشد. بعضى ديگر گفته اند: كلمه ((تقطعوا(( معناى جعل و قرارداد را متضمن است و به همين جهت بدون حرف جر مفعول گرفته . و هر چه باشد جمله مذكور استعاره به كنايه است و مقصود از آن اين است كه مردم اين امر واحد را كه گفتيم همان دين توحيد است كه انبيا بدان دعوت كرده اند رها كرده با اينكه امرى واحد بود پاره پاره نموده و ميان خود تقسيمش كردند، هر طايفه اى يك قسمت آن را گرفته بقيه را رها كرد يكى وثنى مذهب شد، يكى يهود و يكى نصارى و ى كى مجوس و ديگرى صابئى ، آن هم با همه اختلافاتى

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۵۷

كه در طوايف آنها هست . و اين خود نوعى سرزنش و مذمتى است از مردم به خاطر اختلافشان در دين و نافرمانى خدا در پرستش معبود يگانه . و در جمله ((كل الينا راجعون (( بيان مى كند كه اختلافشان در امر دين ناديده گرفته نمى شود بلكه همگى به سوى خدا بازگشت نموده بر طبق اختلافى كه در امر دين كردند سزا داده مى شوند. همچنانكه تفصيل در آيه ((فمن يعمل من الصالحات ...(( نيز بدان اشاره دارد. و اگر جمله ((كل الينا راجعون (( را بدون عطف آورده براى اين است كه اين جمله در واقع جوابى است از سؤ الى تقديرى ، گويى كسى پرسيده عاقبت اختلافشان در امر دين چه خواهد بود و چه نتيجه خواهد داد در پاسخ فرموده ((همه به سوى ما بر مى گردند و طبق عملشان مجازاتشان مى كنيم ((


→ صفحه قبل صفحه بعد ←