الصافات ١٤٠

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۲۱ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

به خاطر بیاور زمانی را که به سوی کشتی پر (از جمعیّت و بار) فرار کرد.

آن‌گاه كه به سوى كشتى پر [از جمعيت‌] بگريخت
آنگاه كه به سوى كشتى پر، بگريخت!
آن گاه که به کشتی پر جمعیتی گریخت (زیرا به قومش وعده عذاب داد و آنها از دل توبه و انابه کردند و خدا رفع عذاب کرد. او به دریای روم گریخت تا نزد قوم خجل و شرمنده نرود).
[یاد کن] هنگامی را که به سوی آن کشتی پر [از جمعیت و بار] گریخت،
چون به آن كشتى پر از مردم گريخت،
آنگاه که به سوی کشتی گرانبار گریخت‌
آنگاه كه به آن كشتى پُر و گرانبار- آكنده از مردم و كالا- گريخت.
زمانی، او به سوی کشتی پر (از مسافر و کالا، بدون اجازه‌ی پروردگارش، از میان قوم خود) گریخت.
چون سوی آن کشتی پُر (از سرنشینان) بگریخت!
گاهی که گریخت بسوی کشتی آکنده‌


الصافات ١٣٩ آیه ١٤٠ الصافات ١٤١
سوره : سوره الصافات
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَبَقَ»: گریخت. این واژه بیشتر برای گریختن بندگان از پیش صاحبانشان به کار می‌رود. اینجا مراد ترک کردن قوم و قبیله بدون اجازه پروردگار است.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ «139» إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ «140» فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ «141»

و همانا يونس از فرستادگان است. آن گاه كه (از قوم خود) فرار كرد (و) به سوى كشتى پر (از بار و مسافر شتافت. كشتى به خطر افتاد و بنا شد بر اساس قرعه، افرادى به دريا افكنده شوند). پس يونس با مسافران كشتى قرعه انداخت و از بازندگان شد.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (140)

إِذْ أَبَقَ‌: ياد بياور زمانى را كه قبل از نزول وحى الهى از ميان قوم بيرون رفت، إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ‌: به سوى كشتى كه مملو بود از مردمان و امتعه.

نكته: اصل «اباق» در لغت به معنى گريختن بنده است از مولاى خود، و چون حضرت يونس عليه السلام بدون اذن پروردگار از شهر بيرون رفت، لذا تعبير به اباق در غايت حسن باشد، چون حضرت داخل و كشتى در ميان آب آمد، بايستاد، ملاحان گفتند بنده گريخته‌اى در كشتى باشد كه از حركت مانده. بنا به عادت سابقه كه هر وقت بنده‌اى گريخته بود او را ميان آب انداختى، حضرت يونس فرمود: بنده گريخته منم. گفتند: حاشا تو بنده صالحى و آثار صلاح از سيماى تو هويداست، فرمود: من خود را بهتر از شما مى‌شناسم.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (133) إِذْ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ (134) إِلاَّ عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ (135) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ (136) وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ (137)

وَ بِاللَّيْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (138) وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (139) إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (140) فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ (141) فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ (142)

فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ (143) لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (144) فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ (145) وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ (146) وَ أَرْسَلْناهُ إِلى‌ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ (147)

فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى‌ حِينٍ (148)

ترجمه‌

و همانا لوط از پيمبران است‌

هنگاميكه نجات داديم او و اهلش را همگى‌

مگر پيرزنى را در بازماندگان‌

پس هلاك كرديم ديگران را

و همانا شما ميگذريد بر آنها با آنكه هستيد صبح‌كنندگان‌

و بشب آيا پس در نمى‌يابيد بعقل‌

و همانا يونس از پيمبرانست‌

هنگاميكه گريخت بسوى كشتى مملوّ

پس قرعه زد پس شد


جلد 4 صفحه 448

از قرعه بنام افتادگان‌

پس فرو بردش ماهى و او بود ملامت كننده خود

پس اگر نه اينكه او بود از تسبيح كنندگان‌

هر آينه ميماند در شكمش تا روزى كه برانگيخته ميشوند

پس انداختيم او را بزمينى بى‌گياه با آنكه او بيمار بود

و رويانديم بر سر او درختى از كدو

و فرستاديم او را بسوى صد هزار نفر يا زياده مى‌بودند

پس ايمان آوردند پس بهره‌مند نموديم ايشانرا تا زمان مرگ.

تفسير

خداوند متعال متذكر شده قصّه حضرت لوط و نجات او و خانواده‌اش جز زن پيرش را كه باقى ماند در عذاب و هلاك شد با ساير اهل سدوم بنحو اجمال چون تفصيل آن در سور سابقه ذكر شده و گوشزد فرموده اهل مكّه را كه در مسافرت بشام همه ساله بر آنديار عبور مينمايند صبح و شام و مى‌بينند آثار باقيه آنشهر ويران را و تعقّل نميكنند تا متنبّه شوند كه در اثر معصيت خدا باين بلا گرفتار شدند و از روايتى كه در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده استفاده ميشود كه مراد مرور بر احوال آنها است در قرآن چون قرائت نمايند آنرا صبح و شام و در هر حال تعجّب از عدم تعقل و عبرت آنها است از آنچه مى‌بينند و مى‌شنوند و فرموده كه حضرت يونس بن متّى كه شرح حال او در سوره خودش گذشت از پيغمبران مرسل بود و از قوم خودش مانند غلامى كه از مولاى خود بگريزد بدون اذن خدا گريخت و رفت بجانب كشتى مملوّ از متاع و مسافر و نشست در آن تا وسط دريا كه كشتى از رفتار بازماند و كشتيبانان گفتند هر وقت بنده‌اى از مولاى خود گريخته باشد اين پيش‌آمد براى كشتى ما روى ميدهد و بنا شد قرعه بكشند بنام هر كس بيايد او را در دريا بيندازند تا سايرين از خطر مرگ ايمن شوند و حضرت يونس داخل شد در كسانيكه قرعه بنام آنها كشيده ميشد و بنام او درآمد و چون آثار صلاح و تقوى از سيماى او ظاهر بود قرعه را تكرار نمودند تا سه مرتبه و در هر سه بار نام او بيرون آمد و حضرت متوجه بلب كشتى شد ديد ماهى بزرگى سر از آب بيرون آورده و دهانش را گشوده خود را بدهان او انداخت چنانچه در فقيه از امام باقر عليه السّلام نقل نموده پس آن ماهى او را مانند لقمه‌اى فرو برد و بلع كرد و او مورد ملامت مردم گرديد يا خود را ملامت نمود بر ترك اولائى كه از او صادر شد كه بى‌دستور الهى از ميان قوم خود بيرون رفته بود و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون كشتى‌


جلد 4 صفحه 449

بوسط دريا رسيد خدا ماهى بزرگيرا فرستاد جلو كشتى را گرفت يونس باو نظر نمود از آن ترسيد خود را بآخر كشتى برد ماهى هم متوجه بجانب او گرديد و دور زد و دهانش را بروى او باز كرد و اهل كشتى گفتند در ميان ما گنه‌كارى است پس قرعه كشيدند و بنام يونس درآمد و او را در دريا انداختند و ماهى او را بلع نمود و در آب روان گرديد و نقل نموده‌اند كه خداوند بماهى وحى فرمود كه من شكم تو را زندان او قرار دادم نه او را خوراك تو بايد او را محفوظ بدارى يعنى قوّه هضم را از اندرون او سلب فرمود بقدرى كه آنحضرت در شكم ماهى سالم ماند تا سه روز كه در آن مدت مشغول بذكر خدا بود بنحويكه در سوره انبياء گذشت و اگر نبود اشتغال او بذكر و تسبيح خدا درنگ مينمود در شكم ماهى تا روز قيامت و بعد از سه روز خداوند بآنماهى امر فرمود كه او را بزمين بيگياهى بيندازد و انداخت و خداوند بر سر او سايبانى از درخت كدوئى رويانيد براى آنكه پوستش رقيق و بدنش ضعيف و مريض شده بود و چون قوى و سالم گرديد آندرخت خشك شد و او بزحمت افتاد و متأثر و ملول گرديد و بخدا از خشك شدن آندرخت شكايت نمود و خداوند جواب فرمود تو از خشك شدن درختى كه نكاشتى و آب ندادى و ديگر احتياج بآن ندارى چون خوب شدى غمگين ميشوى و محزون نميشوى براى اهل نينوا كه بيش از يكصد هزار نفرند و ميخواهى عذاب بر آنها نازل شود آنها ايمان آوردند و پرهيزكار شدند پس بر گرد بسوى ايشان و آنحضرت مراجعت فرمود و اهل نينوا بعد از معرفت بحال او مقدمش را گرامى داشتند و ايمان آوردند بخوبى و بخوشى زيستند تا باجل خود از دنيا رفتند چنانچه اين معانى از روايت قمّى ره از امام باقر عليه السّلام استفاده ميشود و يقطين در لغت اشجار بى‌ساق كم دوام را گويند مانند كدو كه اينجا اراده شده است و كلمه او در او يزيدون محتمل است بمعناى واو باشد چنانچه در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه و يزيدون قرائت فرموده است و در بعضى از روايات تصريح بزياده سى هزار شده و محتمل است بمعناى بل باشد و محتمل است براى ابهام باشد يعنى لازم نيست دانسته شود عدد آنها تحقيقا همين‌قدر كه بدانند زياد بودند كافى است و محتمل است براى تخيير باشد يعنى كسيكه آنها را از دور ميديد ميتوانست بصد هزار يا بيشتر تخمين بزند يا


جلد 4 صفحه 450

اگر اطفال را حساب نكنند چون پيغمبر بر آنها مبعوث نميشود صد هزار بودند و الّا بيشتر چون آنها هم به تبع بزرگترهاشان از اهل ايمان حساب ميشوند و در هر حال عدد آنها در علم الهى معيّن بود و ترديدى در آن مقام نبوده و نيست و اللّه تعالى اعلم بمراده.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


إِذ أَبَق‌َ إِلَي‌ الفُلك‌ِ المَشحُون‌ِ (140)

ياد كن‌ زماني‌ ‌که‌ يونس‌ گريخت‌ و فرار كرد بسوي‌ كشتي‌ ‌که‌ مشحون‌ و مملو ‌از‌ جمعيت‌ ‌بود‌.

چون‌ ‌در‌ كشتي‌ سوار شد ماهي‌ عظيمي‌ ‌که‌ تعبير بنهنگ‌ ميكنيم‌ جلو كشتي‌ ‌را‌ گرفت‌ ‌آن‌ طرفي‌ ‌که‌ يونس‌ نشسته‌ ‌بود‌ يونس‌ بطرف‌ ديگر رفت‌ نهنگ‌ ‌هم‌ بآن‌ طرف‌ آمد ناخداي‌ كشتي‌ ‌گفت‌ ‌اينکه‌ نهنگ‌ كشتي‌ ‌را‌ غرق‌ ميكند مگر اينكه‌ يك‌ نفر ‌را‌ ‌در‌ دهان‌ ‌او‌ اندازيم‌ ‌تا‌ بقيه‌ سالم‌ بمانند چند مرتبه‌ قرعه‌ زدند بنام‌ يونس‌ درآمد يونس‌ ‌ يا ‌ خودش‌ ‌را‌ ‌در‌ دريا انداخت‌ ‌ يا ‌ ‌او‌ ‌را‌ انداختند نهنگ‌ ‌او‌ ‌را‌ بلعيد و رفت‌ و كشتي‌ سالم‌ رد شد ‌که‌ ميفرمايد:

193

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 140)- این همان است که قرآن در این آیه به آن اشاره کرده، می‌گوید:

به خاطر بیاور «هنگامی را که به سوی کشتی پر (از جمعیت و بار) فرار کرد» (إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ)

نکات آیه

۱ - یونس پیامبر، با سوار شدن بر کشتى مملو از بار و مسافر، از میان قوم خود گریخت. (إذ أبق إلى الفلک المشحون) «أبُق» (مصدر «أبَقَ») به معناى فرار عبد از مالک است و «مشحون» به معناى مملو است.

۲ - تصمیم یونس(ع)، به گریختن از میان قوم خود و هجرت به دیار دیگر، تصمیمى فردى بود; نه با اذن و رهنمود خداوند. (إذ أبق إلى الفلک المشحون) تعبیر «أبق» (گریختن عبد از دست مالکش) استعاره تمثیلیه است که در آن وضع یونس در گریختن از میان قوم خود به عبد فرارى از مالکش تشبیه شده است. به کار رفتن این تعبیر گویاى برداشت یاد شده است.

۳ - وجود صنعت کشتى سازى و سفر دریایى در زمان یونس(ع) (إذ أبق إلى الفلک المشحون)

۴ - محل تبلیغ و رسالت یونس پیامبر(ع)، به دریا نزدیک بود. * (إذ أبق إلى الفلک المشحون)

۵ - یأس و ناامیدى یونس پیامبر، از هدایت قوم خویش (إذ أبق إلى الفلک المشحون) فرار یونس(ع) از میان قوم خود، مى تواند به دلیل یأس او از هدایت آنان باشد.

۶ - یونس(ع)، در معرض اذیت و آزار شدید و طاقت فرساى قوم خود قرار داشت. (إذ أبق إلى الفلک المشحون) گریختن یونس(ع) از میان قومش، مى تواند به این دلیل باشد که او به شدت تحت شکنجه و آزار آنان قرار داشت.

موضوعات مرتبط

  • دریانوردى: تاریخ دریانوردى ۳; دریانوردى در دوران یونس(ع) ۳
  • سرزمینها: موقعیت جغرافیایى سرزمین قوم لوط ۴
  • صنعت: تاریخ صنعت ۳
  • قوم یونس: اذیتهاى قوم یونس ۶
  • کشتى سازى: تاریخ کشتى سازى ۳; کشتى سازى در دوران یونس(ع) ۳
  • یأس: یأس از هدایت قوم یونس ۵
  • یونس(ع): اذیت یونس(ع) ۶; فرار یونس(ع) ۱، ۲; قصه یونس(ع) ۱، ۲، ۴، ۵، ۶; کشتى سوارى یونس(ع) ۱; مکان تبلیغ یونس(ع) ۴; یأس یونس(ع) ۵

منابع