التوبة ١٢٢

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۳ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

شایسته نیست مؤمنان همگی (بسوی میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی از آنان، طایفه‌ای کوچ نمی‌کند (و طایفه‌ای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت بسوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداری کنند!

و مؤمنان را وظيفه نيست كه همگى [به سوى جهاد] كوچ كنند، پس چرا از هر گروهى از آنان، طايفه‌اى كوچ نمى‌كنند تا در دين دانا شوند و چون بازگشتند قوم خود را انذار كنند شايد آنها از معاصى بر حذر باشند
و شايسته نيست مؤمنان همگى [براى جهاد] كوچ كنند. پس چرا از هر فرقه‌اى از آنان، دسته‌اى كوچ نمى‌كنند تا [دسته‌اى بمانند و] در دين آگاهى پيدا كنند و قوم خود را -وقتى به سوى آنان بازگشتند بيم دهند- باشد كه آنان [از كيفر الهى ]بترسند؟
و (هنگامی که رسول فرمان خروج برای جنگ دهد) نباید مؤمنان همگی بیرون روند (و رسول را تنها گذارند) پس چرا از هر طایفه‌ای جمعی برای جنگ و گروهی نزد رسول برای آموختن علم دین مهیا نباشند تا قوم خود را چون به نزدشان بازگشتند بیم رسانند، باشد که (از نافرمانی خدا) حذر کنند.
و مؤمنان را نسزد که همگی [به سوی جهاد] بیرون روند؛ چرا از هر جمیعتی گروهی [به سوی پیامبر] کوچ نمی کنند تا در دین آگاهی یابند و قوم خود را هنگامی که به سوی آنان بازگشتند، بیم دهند، باشد که [از مخالفت با خدا و عذاب او] بپرهیزند.
و نتوانند مؤمنان كه همگى به سفر روند. چرا از هر گروهى دسته‌اى به سفر نروند تا دانش دين خويش را بياموزند و چون بازگشتند مردم خود را هشدار دهند، باشد كه از زشتكارى حذر كنند؟
و سزاوار نیست که مؤمنان همگی رهسپار [جهاد] شوند، اما چرا از هر فرقه‌ای از آنان گروهی رهسپار نشوند که دین پژوهی کنند و چون به نزد قومشان باز گشتند ایشان را هشدار دهند تا پروا پیشه کنند؟
و همه مؤمنان را نشايد كه [براى جهاد] بيرون روند، پس چرا از هر گروهى از ايشان جمعى بيرون نروند [و دسته‌اى بمانند] تا دانش دين بياموزند- و آيات و احكام جديد را فرا گيرند- و مردم خويش را چون به سوى ايشان باز گردند هشدار و بيم دهند شايد كه بترسند و بپرهيزند.
مؤمنان را نسزد که همگی بیرون بروند (و برای فراگرفتن معارف اسلامی عازم مراکز علمی اسلامی بشوند). باید که از هر قوم و قبیله‌ای، عدّه‌ای بروند (و در تحصیل علوم دینی تلاش کنند) تا با تعلیمات اسلامی آشنا گردند، و هنگامی که به سوی قوم و قبیله‌ی خود برگشتند (به تعلیم مردمان بپردازند و ارشادشان کنند و) آنان را (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا (خویشتن را از عقاب و عذاب خدا برحذر دارند و از بطالت و ضلالت) خودداری کنند.
هرگز چنان نبوده است که همگی مؤمنان به (اندازه‌ی) کفایت جنگی (از دشمنان) کوچ کنند. پس چرا از هر فرقه‌ای از آنان، دسته‌ای کوچ نمی‌کنند، (که دسته‌ای بمانند) تا (اینان) در دین آگاهی پیدا کنند و قوم (مجاهد) خود را -وقتی سوی آنان بازگشتند هشدار دهند - شاید که آنان (از کیفر ربانی) بهراسند؟
نرسد مؤمنان را که بکوچند همگی پس چرا نکوچد از هر گروهی از ایشان دسته‌ای تا دانش جویند در دین و تا بترسانند قوم خویش را گاهی که بازگردند بسوی آنان شاید بترسند ایشان‌


التوبة ١٢١ آیه ١٢٢ التوبة ١٢٣
سوره : سوره التوبة
نزول : ٧ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«کَآفَّة»: همگی. جملگی. حال ضمیر واو در فعل (لِیَنفِرُوا) است. «فَلَوْلا نَفَرَ»: چه خوب است که عازم بشود و بیرون برود. «طَائِفَةٌ»: دسته‌ای. برخی. «لِیَتَفَقَّهُوا»: تا دانش‌اندوزی کنند. تا آشنا شوند و مهارت به هم رسانند. معنی دیگر آیه این است که: شایسته نیست، مؤمنان همگی (به سوی میدان جهاد) بیرون بروند. چرا از هر گروهی برخی از آنان (به کارزار) نمی‌روند (و برخی در مدینه نمی‌مانند) تا در دین (و معارف اسلامی) آگاهی پیدا کنند و وقتی که قوم خود (از جهاد) به سوی ایشان برگشتند، آنان را (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا بترسند (و خویشتندار و پرهیزگار گردند). با توجّه به معنی نخست، ضمیر فعل (لِیَتَفَقَّهُوا) و (لِیُنذِرُوا) و (رَجَعُوا) به طالبان علم برمی‌گردد که به جهاد اکبر مشغولند، و ضمیر فعل (یَحْذَرُونَ) به قوم و قبیله آنان. امّا با توجّه به معنی دوم، ضمیر فعل (لِیَتَفَقَّهُوا) و (لِیُنذِرُوا) به کسانی برمی‌گردد که به جهاد اصغر یعنی پیکار با دشمنان نمی‌روند و بلکه در خدمت پیغمبر در مدینه می‌مانند و دانش‌اندوزی می‌کنند و چیزهائی را که در غیاب مجاهدان وحی شده است بدیشان می‌رسانند. و ضمیر فعل (رَجَعُوا) و (یَحْذَرُونَ) به مجاهدان و پیکارگران برمی‌گردد.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

«شیخ طوسى» گوید: مجاهد گوید: این آیه درباره کسانى نازل شده که به طرف بادیة (صحرا) رفته بودند، براى این که تفقه (آموختن دانش و دین) کنند و هنگامى که عده اى از بیرون رفتن در رکاب رسول خدا صلى الله علیه و آله در جنگ تبوک تعلل ورزیده و مورد عتاب قرار گرفته و سرزنش شده بودند. اینان ترسیدند که مبادا از زمره آنان قرار گیرند سپس همه آن‌ها نزد پیامبر آمدند.

واقدى گوید: که عده اى از اخیار مسلمین به طرف بادیة رفته بودند تا قوم خود را تفقه نمایند منافقین رفتن آن‌ها را تخلف از دستور پیامبر درباره جنگ تبوک خواندند سپس این آیة نازل گردید.

امام باقر|امام محمدباقر علیه‌السلام فرماید: این آیه موقعى نازل گردید که عده مسلمین رو به فزونى می‌رفت و خداوند دستور داد که عده اى براى جنگ کوچ کنند و عده اى از براى تفقه در شهر و یا در بادیة اقامت نمایند و موضوع شرکت در جنگ را از روى نوبت قرار داده بود.[۱]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ «122»

سزاوار نيست كه همه‌ى مؤمنان (به جهاد) رهسپار شوند، پس چرا از هر گروهى از ايشان دسته‌اى كوچ نمى‌كنند تادر دين فقيه شوند و هنگامى كه به سوى قوم خويش باز گشتند، آنان را بيم دهند تا شايد آنان (از گناه و طغيان) حذر كنند.

نکته ها

بدنبال نزول آياتى كه به شدّت از متخلّفان جنگ انتقاد مى‌كرد و سختگيرى پيامبر در مورد آنان، از آن به بعد و در جنگ‌هاى بعدى، همه‌ى مسلمانان براى جهاد آماده مى‌شدند

جلد 3 - صفحه 522

و پيامبر را در مدينه تنها مى‌گذاشتند. اين آيه كنترلى براى كوچ آنان به جبهه بود. «1»

همه‌ى مسلمانان باديه‌نشين براى آموختن دين، به شهر مى‌آمدند و اين موجب كوچ به شهر و تبعات بد آن مى‌شد. آيه نازل شد كه بعضى براى آشنايى بادين به شهر بيايند، آنگاه به وطن خود برگشته و ديگران را ارشاد كنند.

«دين»، مجموعه‌ى قوانين الهى و مقررّات ظاهرى و باطنى اسلام است. اسلام كه تنها دين پذيرفته‌ى الهى است، «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» «2» به معناى تسليم خدا بودن است.

تفقّه در دين، به معناى تلاش براى كسب شناخت عميق در دين و عقايد واحكام اسلامى است. تفقّه در دين، گاهى ممكن است براى دنيا و مقام و عشق به درس و بحث و سرگرمى و عقب نماندن از دوستان باشد و گاهى براى دين، خدا، بهشت و نجات امّت باشد. آيه، دوّمى را ارزشمند مى‌داند كه بيم‌دهى مردم و دعوت آنان به راه خداست. «لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ»

چنانكه حضرت امير عليه السلام به فرزندش سفارش مى‌كند: «تَفقَّه فى‌الدّين فان الفقهاء ورثة الانبياء» «3» امام حسين عليه السلام نيز شب عاشورا در جملاتى خداوند را چنين ستود: حمد خدايى كه ما را فقيه در دين قرار داد. «4»

از امام صادق عليه السلام پرسيدند: اگر براى امام حادثه‌اى اتفاق افتاد، تكليف مردم چيست؟ امام اين آيه را تلاوت فرمود كه از هر شهر و طايفه‌اى بايد براى شناخت امام حركت كنند. «5»

پیام ها

1- در برنامه‌ريزى و مديريت‌ها، جامع‌نگر باشيم تا توجّه به مسئله‌اى سبب اخلال در مسائل ديگر نباشد. «ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً»

2- هجرت، ملازم ايمان است. يا براى دفاع از دين، هجرت كنيد، يا براى شناختِ دين. «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ»

3- بايد از هر منطقه، افرادى براى شناخت اسلام به مراكز علمى بروند تا در همه‌


«1». تفسير مجمع‌البيان.

«2». آل‌عمران، 19.

«3». بحار، ج 1، ص 216.

«4». موسوعة كلمات الامام.

«5». تفسير نورالثقلين.

جلد 3 - صفحه 523

مناطق، روحانى دينى به مقدار لازم حضور داشته باشد. «مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ»

4- دانشمندى كه كوچ نكند، فقيه كامل نيست. «نَفَرَ» امام درباره‌ى كسى‌كه در خانه‌اش نشسته بود، فرمود: «كيف يتفّقه فى الدين؟». «1»

5- تفقّه در دين وآموزش دين به مردم، واجب كفائى است. «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ» (جهاد و اجتهاد، هر دو واجب كفايى است. «2» پس برنامه‌ريزى چنان بايد باشد كه نظام علمى محصلين علوم دينى، به هم نخورد)

6- هدف از فراگيرى فقه، هشدار مردم و هوشيار ساختن آنان و نجات از غفلت و بى‌تفاوتى نسبت به مشكلات است. «لِيُنْذِرُوا»

7- در زمان جنگ هم نبايد مسائل فكرى، اعتقادى و اخلاقى، مورد غفلت قرار گيرد و دشمن خارجى ما را از دشمن داخلى (جهل و غفلت) غافل سازد. ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا ... فَلَوْ لا نَفَرَ ... لِيَتَفَقَّهُوا

8- فقه، تنها فراگيرى احكام دين نيست، بلكه همه‌ى معارف دينى قابل تحقيق، دقّت و ژرف‌نگرى است. «لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»

9- شناخت‌هاى دينى بايد عميق و ژرف باشد. «لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»

10- شرط تبليغ دينى آگاهى عميق از آن است. لِيَتَفَقَّهُوا ... لِيُنْذِرُوا

11- به سخنان يك اسلام‌شناس فقيه، مى‌توان اعتماد كرد. لِيَتَفَقَّهُوا ... لِيُنْذِرُوا (ممكن است يك نفر در منطقه باشد، پس خبر واحد حجّيت دارد)

12- فقه در دين، آنگاه ارزش دارد كه فقيه، عالم به زمان و آگاه از شيطنت‌ها و راههاى نفوذ دشمن باشد تا بتواند هشدار و بيم دهد. لِيَتَفَقَّهُوا ... لِيُنْذِرُوا

13- براى طلاب حوزه‌ها، دو هجرت لازم است: يكى به سوى حوزه‌ها وديگرى از حوزه‌ها بسوى شهرها. لذا ماندن در حوزه‌ها جز براى اساتيد جايز نيست.


«1». تفسير كنزالدقائق.

«2». حضرت على عليه السلام فرمود: اگر پيش‌آمدى رخ داد و نياز به حضور همه در جبهه شد، بر همه‌لازم مى‌شود. بحار، ج 97، ص 48.

جلد 3 - صفحه 524

فَلَوْ لا نَفَرَ ... لِيَتَفَقَّهُوا، لِيُنْذِرُوا ... إِذا رَجَعُوا

14- براى تبليغ وكار فرهنگى، زادگاه انسان در اولويت است. «لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ»

15- علما بايد سراغ مردم بروند و منتظر دعوت آنان نباشند. «رَجَعُوا إِلَيْهِمْ»

16- محور تبليغ، بايد ايجاد تقوا وياد معاد باشد. لِيُنْذِرُوا ... لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ‌

17- فقها نبايد انتظار اطاعتِ مطلق همه‌ى مردم را داشته باشند، چون گروهى هرگز به راه دين و خدا نمى‌آيند. «لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (122)

شأن نزول‌ «2»- ابن عباس نقل نموده كه چون بر پيغمبر انواع تهديدات نسبت به متخلفان نازل شد، مؤمنان جازم شدند كه چون نداى جهاد برآيد به تمامى عازم شوند خواه وجود نبوى صلّى اللّه عليه و آله عازم شود يا لشكر بفرستد. پس وقتى حضرت لشكرى را مأمور ساختى، تمام مؤمنين نيز خارج شده پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را تنها گذاشتند آيه شريفه نازل شد:

وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ‌: و شايسته و سزاوار و جايز نيست مؤمنين را، لِيَنْفِرُوا كَافَّةً: آنكه بيرون روند به جهاد همه ايشان، زيرا امر معاش و معاد مختل مى‌ماند، چنانچه جايز نيست تمام آنها مقيم شوند. فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ‌: پس چرا بيرون نروند از هر جمع كثيرى از ايشان. مراد قبيله و اهل بلدى هستند كه از آنها عده‌اى خارج شوند به جهاد. طائِفَةٌ: گروهى، و باقى توقف‌


«1» سوره بقره آيه 261.

«2» مجمع ج 3 ص 83.

ج5، ص 235

نمايند در بلد و شهر. لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ‌: تا طلب فقه و دانش كنند در دين و تكلف نمايند در فقاهت در خدمت حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله.

وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ‌: و بايد بترسانند فقها، قوم خود را. إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ‌: چون برگردند به سوى اهل خود. يعنى بايد غايت سعى و معظم غرض ايشان از تفقه، ارشاد قوم باشد. لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ‌: براى اينكه اهل قبيله حذر كنند و دورى نمايند از آنچه ترسانيده مى‌شوند از آن.

تنبيه- از آيه شريفه، علماى اعلام چند مطلب ثابت نموده:

1- آنكه تحصيل و تفقه در دين به دراست علوم دينيه بر هر مكلف واجب كفائى است، پس عموم البته معذور خواهند بود.

2- انذار قوم عوام الناس جهال، بر محصلان علوم دينيه واجب عينى است.

3- مقصود از تنذير، امر و نهى و ابلاغ احكام الهى است، و آن متعلق باشد به استنباط و افتاء، زيرا اداء اوامر و نواهى و استنباط، تا راسخ در علم نباشد نتواند و به غير شرايط اعتبار ندارد.

4- «لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» دليل بر تقليد قوم است، زيرا قوم بدون دليل و مأخذ، اصغاء و استماع احكام الهى مى‌كنند و بر قول مسموع منذر به خوف خدا عمل مى‌نمايند، پس مقلد مى‌باشند.

علماء اماميه بيان فرموده‌اند كه مكلف از سه حال خارج نيست: يا مجتهد، يا مقلد، يا محتاط. و عمل به احتياط چون كمتر از اجتهاد نيست، پس منحصر باشد در دو قسم اول؛ و قول مجتهد حىّ عادل اعلم، براى مقلدين حجت است، زيرا نايب عام مى‌باشند از جانب ولى عصر عجل الله فرجه به مفاد توقيع شريف:

و امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا فانّهم حجّتى عليكم و انا حجّة اللّه عليهم يعنى: و اما حوادث واقعه را پس رجوع كنيد در آنها به راويان حديث ما، پس بدرستى كه ايشان حجت منند بر شما، و من حجت خدا هستم بر ايشان.

ج5، ص 236


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (122)


جلد 2 صفحه 636

ترجمه‌

و نباشند اهل ايمان براى آنكه بيرون روند همگى پس چرا بيرون نروند از هر گروهى از ايشان پاره تا طلب دانش نمايند در دين و تا بيم دهند قومشانرا چون باز گردند بسوى ايشان باشد كه آنها حذر نمايند.

تفسير

براى آنكه از آيات سابقه توهّم نشود كه جهاد واجب عينى است خداوند تصريح بوجوب كفائى آن فرموده باين تقريب كه نبايد اهل ايمان همگى بجهاد بروند بلكه بايد جمعى كه پيغمبر (ص) و امام (ع) لازم و كافى ميدانند براى جهاد خارج شوند از بلادشان تا تحصيل علم و فهم نمايند در دين چون فقه در لغت فهم و علم است و علم دين شيخ بهائى ره فرموده فقه است و تفسير و حديث و علم فقه دانستن احكام شرعيه است از روى دليل و كسانيكه در ركاب پيغمبر (ص) براى جهاد حاضر ميشدند خصوصا اعراب باديه نشين در سفر جهاد ضمنا بر احكام دين هم اطلاع پيدا ميكردند بعلاوه بواسطه مشاهده كرامات و خوارق عادات كه نوعا در سفرها از حضرت ختمى مرتبت بروز مينمود و ملاحظه عنايات الهيه نسبت بمسلمانان و غلبه ايشان بر اعداء بتأييدات غيبيه معرفت و اعتقاد آنها كامل ميشد و چون مراجعت مينمودند باوطان خودشان ابلاغ و تعليم مينمودند احكام و معارفيرا كه تحصيل نموده بودند باقوام و اهالى بلاد خودشان و آنها را بيم ميدادند از مخالفت خدا و رسول و اين موجب تقوى و پرهيزكارى و حذر نمودن آنها از فعل محرّمات و ترك واجبات ميشد پس خلاصه آيه شريفه آنستكه اين فوائد مرتّبه هر يك بر ديگرى موقوف بحركت جمعى و بقاء ديگران است و اگر تمامى حركت نمايند و خارج شوند از بلادشان علاوه بر آنكه اين ثمرات مرتّب نميشود ممكن است مضارّى از قبيل تعطيل بلاد و ظهور فساد و اختلال نظام امور و غيرها هم روى دهد و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه جمعى بجهاد بروند و جمعى بمانند در مدينه خدمت پيغمبر (ص) و تعلّم احكام نمايند و چون مجاهدان مراجعت نمودند اينها آنها را تعليم دهند و انذار نمايند تا موجب تقوى و حذر آنها از معاصى شود و در مجمع از امام باقر (ع) نقل نموده كه اين در وقتى بود كه مردم زياد بودند پس خداوند امر فرمود كه بيرون روند طائفه و اقامت نمايند طائفه براى تعلّم احكام و جهاد بنوبه باشد و بعضى اين آيه را مربوط بآيات سابقه ندانسته‌اند و مخصوص بطلب علم قرار داده‌اند و استدلال نموده‌اند باين آيه بر وجوب كفائى تحصيل علم فقه و اجتهاد در آن و گفته‌اند بايد از هر بلد و قبيله و عشيره جمعى كه كافى باشند


جلد 2 صفحه 637

براى ابلاغ احكام از ميان آنها خارج شوند و بروند براى تحصيل علم در هر جا ممكن و ميسور است و پس از نيل بمقام اجتهاد مراجعت نمايند و ابلاغ احكام و امر بمعروف و نهى از منكر كنند و مردم را از مخالفت آنها بترسانند تا پرهيزكار شوند و البتّه بايد از اين سفر و از اين طلب علم و از اين بيان و انذار جز تقوى و صلاح مردم كه موجب رضاى خدا است غرضى نداشته باشند و بنظر حقير اين معنى اظهر است چون ظاهر آيه آنستكه مقصود اصلى از سفر تعلّم است و در جهاد تعلم ضمنا حاصل ميشود و نيز ظاهر آنستكه بيرون روندگان طالبان علمند نه باقى ماندگان چون از آنها صريحا ذكرى نشده است و مفهوم دور است از ضمير مستتر در ليتفقّهوا و اقرب اولى باراده است و نيز ظاهر آنستكه تفقّه مرتّب است بر خروج و تفقّه بازماندگان مرتّب نيست بر سفر مسافران و ميتوان گفت مربوط بآيات سابقه هم هست براى آنكه اينهم يك نوع از جهاد در راه خدا است و در اين مقام براى آنكه اشاره باندراجش در تحت آن مفهوم شود ذكر شده است بلكه جهاد اكبر است اگر مقصود خدا باشد نه ترفّع بر خلق و جاه و مال و جلال و در علل از امام صادق (ع) نقل نموده كه باو عرض كردند بعضى از پيغمبر (ص) نقل مى‌نمايند كه فرمود اختلاف امّت من رحمت است و بعضى آنها را تصديق مينمايند و بعضى ميگويند اگر اختلاف آنها رحمت باشد پس اجتماعشان عذاب است حضرت فرمود معنى حديث اين نيست كه آنها فهميدند مقصود مفاد قول خداوند فلو لا نفر من كلّ فرقه تا آخر آيه است كه دلالت دارد بر آنكه بايد آنها از محلّ خودشان بيرون آيند براى تشرّف خدمت پيغمبر (ص) و تعلّم احكام از آن سرور پس مراجعت نمايند باوطان خودشان و تعليم نمايند آنها را پس مراد از اختلاف آمد و شد است از بلاد نه اختلاف در دين خدا جز اين نيست كه دين يكى است و در كافى روايت نموده كه از حضرت صادق (ع) پرسيدند وقتى براى امام حادثه روى دهد مردم چه بايد بكنند فرمود چنانچه خدا فرموده فلو لا نفر من كلّ فرقة تا آخر آيه ايشان معذورند ماداميكه در طلبند و كسانيكه منتظر ايشانند معذورند تا طلب كنندگان معاودت نمايند و عياشى ره نيز از آنحضرت اين مضمون را نقل نموده و در كافى از امام صادق و عياشى از امام باقر (ع) نقل نموده كه تفقّه نمائيد در دين همانا كسيكه تفقّه ننمايد از شما در دين آنكس بيابانى است و آنكه باين آيه تمسّك فرمود و بنظر حقير علاوه بر آنكه آيه دلالت بر وجوب كفائى طلب‌


جلد 2 صفحه 638

علم دارد دلالت دارد بر وجوب تعليم و ارشاد بر علماء و اطاعت و قبول بر عوام از ايشان چون مطلوب از خارج شدن كه مأمور به است اينها است و اللّه اعلم.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ ما كان‌َ المُؤمِنُون‌َ لِيَنفِرُوا كَافَّةً فَلَو لا نَفَرَ مِن‌ كُل‌ِّ فِرقَةٍ مِنهُم‌ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي‌ الدِّين‌ِ وَ لِيُنذِرُوا قَومَهُم‌ إِذا رَجَعُوا إِلَيهِم‌ لَعَلَّهُم‌ يَحذَرُون‌َ (122)

و نيست‌ ‌از‌ ‌براي‌ مؤمنين‌ و نبايد ‌که‌ تمام‌ ‌آنها‌ كوچ‌ كنند ‌پس‌ چرا كوچ‌

جلد 8 - صفحه 333

نميكند ‌از‌ ‌هر‌ فرقه‌ ‌از‌ مؤمنين‌ طائفه‌اي‌ ‌تا‌ اينكه‌ تفقه‌ ‌در‌ دين‌ كنند و انذار كنند قوم‌ ‌خود‌ ‌را‌ زماني‌ ‌که‌ مراجعت‌ كنند بسوي‌ ‌آنها‌ اميد ‌است‌ ‌که‌ ‌آنها‌ حذر كنند و مخالفت‌ دين‌ نكنند.

‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ بواسطه‌ كلمه‌ نفر توهّم‌ كردند ‌که‌ مربوط بجهاد ‌است‌ لذا ‌در‌ آيات‌ جهاد ذكر كردند لكن‌ ابدا ارتباطي‌ ‌با‌ امر جهاد ندارد بلكه‌ راجع‌ بتحصيل‌ علم‌ و معرفت‌ ‌در‌ عقائد و احكام‌ ‌است‌ ‌که‌ اشخاصي‌ ‌که‌ دوردستند و ايمان‌ آوردند لازم‌ نيست‌ تمام‌ ‌آنها‌ هجرت‌ ‌براي‌ تحصيل‌ معارف‌ و احكام‌ كنند بلكه‌ يك‌ دسته‌ ‌از‌ ‌آنها‌ هجرت‌ كنند و تحصيل‌ معارف‌ و احكام‌ كنند و برگردند و ببقيه‌ تعليم‌ كنند و ‌آنها‌ ‌را‌ انذار كنند ‌از‌ ارتكاب‌ مناهي‌ و بايد ‌آنها‌ ‌هم‌ حذر كنند و لذا اجماع‌ علماء ‌است‌ ‌بر‌ وجوب‌ تحصيل‌ علم‌ و اجتهاد بوجوب‌ كفايي‌ بمقدار ‌ما ‌به‌ الكفايه‌ و سپس‌ ‌در‌ اوطان‌ ‌خود‌ بيايند و بديگران‌ خبر دهند و ‌بر‌ ‌آنها‌ واجب‌ ‌است‌ اخذ كنند و عمل‌ نمايند.

و دليل‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ مدعي‌ علاوه‌ ‌از‌ ظاهر ‌آيه‌ ‌که‌ بيان‌ ميشود انشاء اللّه‌ اخبار بسيار شايد حدود بيست‌ حديث‌ داريم‌ ‌که‌ ‌از‌ ائمه‌ اطهار سؤال‌ ميكنند ‌که‌ ‌اگر‌ خداي‌ نخواسته‌ پيش‌آمدي‌ ‌بر‌ امام‌ ‌عليه‌ السّلام‌ وارد شد ‌يعني‌ رحلت‌ فرمود مؤمنين‌ ‌از‌ كجا بفهمند ‌که‌ امام‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌او‌ كيست‌ ائمه‌ [ع‌] تمسك‌ باين‌ ‌آيه‌ ميكنند ‌که‌ واجب‌ ‌است‌ بعضي‌ كوچ‌ كنند و بروند امام‌ ‌را‌ بشناسند بعلائم‌ و معجزات‌ و برگردند و ديگران‌ ‌را‌ آگاه‌ كنند، و مخصوصا ‌در‌ اخبار دارد ‌که‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ مدت‌ معذورند و ‌اگر‌ آنهايي‌ ‌که‌ كوچ‌ كردند ‌در‌ اثناء راه‌ بميرند مشمول‌ ‌آيه‌ شريفه‌ وَ مَن‌ يَخرُج‌ مِن‌ بَيتِه‌ِ مُهاجِراً إِلَي‌ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ ثُم‌َّ يُدرِكه‌ُ المَوت‌ُ فَقَد وَقَع‌َ أَجرُه‌ُ عَلَي‌ اللّه‌ِ نساء ‌آيه‌ 101 ميشوند وَ ما كان‌َ المُؤمِنُون‌َ ‌يعني‌ جميع‌ مؤمنين‌ ‌که‌ مراد شيعه‌ اثني‌ عشري‌ ‌است‌ لِيَنفِرُوا كَافَّةً تماما مكلف‌ نيستند ‌که‌ فردا فرد كوچ‌ كنند و نفر كنند ‌که‌

جلد 8 - صفحه 334

واجب‌ عيني‌ ‌باشد‌ و محل‌ ‌خود‌ ‌را‌ خالي‌ بگذارند.

فَلَو لا نَفَرَ مِن‌ كُل‌ِّ فِرقَةٍ مِنهُم‌ طائِفَةٌ بمقدار كفايت‌ مثل‌ ساير واجبات‌ كفايي‌ و البته‌ مراد عقلاء و دانشمندان‌ ‌که‌ استعداد تحصيل‌ داشته‌ باشند و قابليت‌ داشته‌ باشند لِيَتَفَقَّهُوا تفقه‌ ‌از‌ فقه‌ بمعني‌ فهم‌ فِي‌ الدِّين‌ِ آنچه‌ مربوط بدين‌ ‌است‌ ‌از‌ معرفت‌ نبي‌ و امام‌ و مشاهده‌ معجزات‌ و وصيت‌ امام‌ سابق‌ و بودن‌ ودايع‌ امامت‌ نزد ‌او‌ و اينكه‌ داراي‌ شرائط نبوت‌ و امامت‌ هست‌ و فاقد موانع‌ و ساير آثار و ‌از‌ اخذ احكام‌ ‌از‌ نبي‌ ‌ يا ‌ امام‌ بلاواسطه‌ ‌ يا ‌ ‌مع‌ الواسطه‌ و اجتهاد ‌در‌ دوره‌ غيبت‌ ‌از‌ اعمال‌ قوي‌ و تحصيل‌ خدمت‌ اكابر و بايد جامع‌ شرائط ‌هم‌ باشند ‌تا‌ ديگران‌ بتوانند ‌از‌ ‌آنها‌ تقليد كنند و ساير امور مربوط بدين‌.

وَ لِيُنذِرُوا قَومَهُم‌ إِذا رَجَعُوا إِلَيهِم‌ واجب‌ ‌است‌ برگردند ‌در‌ قوم‌ ‌خود‌ و انذار كنند ‌آنها‌ ‌را‌ بفعل‌ واجبات‌ و ترك‌ محرمات‌ و ساير امور محتاج‌ اليها، و ‌اينکه‌ جمله‌ ‌آيه‌ دليل‌ ‌است‌ ‌بر‌ عدم‌ لزوم‌ تقليد اعلم‌ زيرا ‌هر‌ مجتهدي‌ ‌در‌ قوم‌ ‌خود‌ بايد ‌باشد‌ و ‌آنها‌ اخذ كنند لَعَلَّهُم‌ يَحذَرُون‌َ لعل‌ّ اينجا بمعني‌ بايد و سزاوار ‌است‌ لكن‌ بسياري‌ ‌از‌ عصات‌ و ‌لا‌ اباليها اعتناء بعلماء ندارند و نميروند وظائف‌ ‌خود‌ ‌را‌ بفهمند و عمل‌ كنند البته‌ حجت‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ تمام‌ ‌است‌ و راه‌ عذري‌ ندارند، و بعضي‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌را‌ مربوط بجهاد دانستند ‌اينکه‌ نحو تفسير كردند ‌که‌ طائفه‌اي‌ بروند ‌براي‌ جهاد و بقيه‌ ‌در‌ خدمت‌ حضرت‌ ‌در‌ مدينه‌ بمانند و اخذ احكام‌ كنند و مجاهدين‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌بر‌ ميگردند انذار كنند و ‌اينکه‌ معني‌ ‌با‌ اينكه‌ خلاف‌ ظاهر ‌آيه‌ ‌است‌ زيرا مرجع‌ ضمير و لينذروا همان‌ ضمير ليتفقهوا ‌است‌ لغو ‌است‌ زيرا مجاهدين‌ ‌بعد‌ ‌از‌ مراجعت‌ خدمت‌ ‌خود‌ حضرت‌ مشرف‌ ميشوند و اخذ ميكنند و احتياج‌ بساكنين‌ ندارند

335

برگزیده تفسیر نمونه


]

اشاره

(آیه 122)

شأن نزول:

هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به سوی میدان جهاد حرکت می‌کرد، همه مسلمانان به استثنای منافقان و معذوران در خدمتش حرکت می‌کردند، حتی در جنگهایی که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله شخصا شرکت نمی‌کرد (سریه‌ها) همگی به سوی میدان می‌رفتند و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را تنها می‌گذاردند.

آیه نازل شد و اعلام کرد که در غیر مورد ضرورت، شایسته نیست همه مسلمانان به سوی میدان جنگ بروند.

تفسیر:

جهاد با جهل و جهاد با دشمن- این آیه که با آیات گذشته در زمینه جهاد پیوند دارد، اشاره به واقعیتی می‌کند که برای مسلمانان جنبه حیاتی دارد و آن این که: گرچه جهاد بسیار پراهمیت است و تخلف از آن ننگ و گناه، ولی در مواردی که ضرورتی ایجاب نمی‌کند که همه مؤمنان در میدان جهاد شرکت کنند، مخصوصا در مواقعی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شخصا در مدینه باقی مانده نباید همه به جهاد بروند بلکه لازم است هر جمعیتی از مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند گروهی فریضه جهاد را انجام دهند، و گروه دیگری در مدینه بمانند و معارف و احکام اسلام را بیاموزند همان گونه که آیه می‌فرماید: «شایسته نیست مؤمنان همگی به سوی میدان جهاد کوچ کنند چرا از هر گروهی از آنان، طایفه‌ای کوچ نمی‌کند (و طایفه‌ای در مدینه بماند) تا در دین و معارف و احکام اسلام آگاهی یابند» (وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ).

«و به هنگامی که یاران مجاهدشان از میدان بازگشتند احکام و فرمانهای الهی را به آنها تعلیم دهند و از مخالفت آن انذارشان نمایند» (وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ).

«باشد (که این برنامه موجب شود) که آنها از مخالفت فرمان خدا بپرهیزند» و وظایف خویش را انجام دهند (لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ).

مسأله مهمی که از آیه می‌توان استفاده کرد، احترام و اهمیت خاصی است که اسلام برای مسأله «تعلیم» و «تعلم» قائل شده است، تا آنجا که

ج2، ص264

مسلمانان را ملزم می‌سازد که همه در میدان جنگ شرکت نکنند، بلکه گروهی بمانند و معارف اسلام را بیاموزند.

یعنی جهاد با جهل همانند جهاد با دشمن بر آنها فرض است، و اهمیت یکی کمتر از دیگری نیست، بلکه تا مسلمانان در مسأله جهاد با جهل، پیروز نشوند در جهاد با دشمن پیروز نخواهند شد، زیرا یک ملت جاهل همواره محکوم به شکست است.

نکات آیه

۱ - عدم جواز شرکت تمام افراد جامعه در جهاد و خالى گذاشتن مراکز دینى و تبلیغات اسلامى و بقیه پستها و مسؤولیتها (و ما کان المؤمنون لینفروا کافة) مراد از «نفر» - به اقتضاى سیاق آیات - بسیج براى جهاد مى باشد.

۲ - گمان برخى از مسلمانان صدر اسلام به وجوب بسیج همه مردم براى شرکت در جنگ (ما کان المؤمنون لینفروا کافة) آیه شریفه - چنان که در برخى شأن نزولها آمده - در مقام دفع ذهنیت اشخاصى است که مى پنداشتند همه مسلمانان بى استثنا باید در جنگ شرکت کنند.

۳ - لزوم هجرتِ گروهى از هر جامعه، به سوى مراکز علمى، براى کسب شناخت اسلام و تفقه در دین (فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین)

۴ - اهمیّت حفظ نظم اجتماعى و عدم اخلال در مسایل و نیازهاى ضرورى جامعه (و ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین) برداشت فوق به این دلیل است که خداوند از روى آوردن همه مردم به یک وظیفه (جهاد) و معطل گذاردن سایر امور و وظیفه ها - چون کسب دانش دین - منع کرده است.

۵ - لزوم تقسیم کار و مسؤولیتها در جامعه (و ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین)

۶ - جهاد، از واجبات کفایى (و ما کان المؤمنون لینفروا کافة)

۷ - تفقه در دین و شناخت عمیق و تبلیغ و نشر آن، از واجبات کفایى است. (فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم)

۸ - هر جامعه و قومى نیاز به اسلام شناس و فقیه و مبلغى برخاسته از میان خودشان دارد. (فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم)

۹ - اهتمام اسلام به تقویت مبانى فرهنگى - دینى جامعه همپاى جنگ و جهاد (فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین) برداشت فوق به این دلیل است که خداوند پس از ترغیب مکرر مؤمنان به شرکت در جهاد و تحذیر آنان از تخلف، در این آیه طلب فقاهت را ضرورى شمرده و طالبان فقاهت را از شرکت در جنگ معاف کرده است.

۱۰ - فقیهان و عالمان، مسؤول ارشاد و هدایت جامعه خویش (لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم)

۱۱ - تحصیل کنندگان دانش دین، معاف از شرکت در جنگ در صورت نیاز جامعه به دانش آنان و عدم نیاز جدى به حضورشان در جنگ (ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیفقهوا فى الدین)

۱۲ - کسب معارف دینى، مقدمه اى براى انذار و هدایت جامعه است. (لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم)

۱۳ - انذار جامعه، از هدفهاى اصلى و محور تفقه در دین است. (لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم)

۱۴ - ارشاد مردم و تبلیغ دین در جامعه، منوط به داشتن آگاهى عمیق به مبانى دین (لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم)

۱۵ - لزوم تشکیل مراکز علمى - تحقیقاتى و تبلیغى به منظور شناخت عمیق دین و تبلیغ و نشر آن (فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم) از اینکه خداوند فرمود: «باید گروهى از هر قومى به منظور تفقه در دین در مدینه باشد و پس از تفقه کامل به سرزمینهاى خود بازگردند»، استفاده مى شود که باید شهر مدینه را به مرکز تحقیقات اسلامى تبدیل کرد; زیرا از نظر عقل مقدمه واجب، واجب است.

۱۶ - خبر واحد، معتبر و حجت است. (لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلهم یحذرون) ترتیب اثر دادن جامعه به سخنان ارشادگران، مبتنى بر حجت بودن گفتار آنان است.

۱۷ - هدف از تبلیغ و انذار جامعه، دور داشتن آن از فساد و تباهى است. (و لینذروا ... لعلهم یحذرون)

۱۸ - باقى ماندگان در مراکز علمى (براى تفقه در دین)، موظف به تعلیم و هدایت مجاهدان مراجعت کننده از نبرد* (فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم) برداشت فوق بر اساس این احتمال است که ضمیر جمع فاعلى در «رجعوا» به جهادگران بازگردد نه به کسانى که به تفقه در دین مى پردازند; یعنى، گروهى باید براى جنگ بسیج شوند و گروهى دیگر در مرکز باقى بمانند و کسب معرفت کنند تا هنگامى که رزمندگان از جنگ باز مى گردند، به تعلیم و هدایت آنان بپردازند.

۱۹ - میدانهاى نبرد با کفر، زمینه دستیابى مجاهدان به درک عمیق حقایق معنوى دین* (فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین) برداشت فوق بدان احتمال است که «نفر» در «لولا نفر» به معناى بسیج براى جنگ باشد و فاعل «لیتفقهوا» مجاهدان باشند.

روایات و احادیث

۲۰ - یعقوب بن شعیب گوید: قلت لأبى عبداللّه (ع) إذا حدث على الامام حدث کیف یصنع الناس قال: این قول اللّه عزوجل: «فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین ...»;[۲] به امام صادق (ع) گفتم: اگر براى امام حادثه [فوت ]پیش آمد، مردم [در مورد شناخت امام بعد] چه کنند؟ فرمود: کجاست سخن خداى عزوجل که فرمود: چرا از هر گروهى یک عده کوچ نمى کنند تا در امر دین تفقه نمایند؟ [و امام را بشناسند] ... ».

۲۱ - عن ابى عبداللّه (ع) فى قول اللّه عزوجل: «فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین ... «فامرهم ان ینفروا إلى رسول اللّه (ص) ... ;[۳] از امام صادق (ع) درباره سخن خداى عز و جل که مى فرماید: «چرا از هر گروهى یک عده کوچ نمى کنند تا در دین تفقه نمایند» روایت شده: خداوند آنان را امر فرموده که به سوى رسول خدا (ص) کوچ نمایند [و فقه را از وى فراگیرند ]...».

۲۲ - از على (ع) روایت شده که فرمود: «الجهاد فرض على جمیع المسلمین ... فان قامت بالجهاد طائفة من المسلمین وسع سایر هم التخلف عنه ... قال اللّه تعالى: «و ما کان المؤمنون لینفروا کافة» فان دهم أمر یحتاج فیه الى جماعتهم نفروا کلّهم ... ;[۴] جهاد بر جمیع مسلمانان واجب است ... اگر عده اى از آنان به وظیفه جهاد قیام کنند، دیگران مجازند به جبهه نروند ... خداى تعالى فرمود: «نشاید که مؤمنان همه [براى جهاد] کوچ کنند» ; پس اگر پیش آمدى رخ دهد که در آنجا نیاز به مؤمنان ب--اشد، همه باید براى ج----هاد کوچ کنند [و تخلف جایز نیست ]... ».

موضوعات مرتبط

  • احکام: ۱، ۶، ۷، ۲۲
  • اسلام: اسلام و مبانى فرهنگى ۹; اهمیّت تبلیغ اسلام ۱; اهمیّت شناخت اسلام ۳; هجرت براى شناخت اسلام ۳
  • تبلیغ: آگاهى در تبلیغ ۱۴; شرایط تبلیغ ۱۴; فلسفه تبلیغ ۱۷
  • جامعه: اسلام شناس در جامعه ۸; انذار جامعه ۱۳; اهمیّت تأمین نیازهاى جامعه ۴; اهمیّت حفظ نظام اجتماعى ۴; اهمیّت فرهنگ جامعه ۹، ۱۱; زمینه انذار جامعه ۱۲; زمینه هدایت جامعه ۱۲; عوامل اصلاح جامعه ۱۷; فلسفه انذار جامعه ۱۷; مسؤول هدایت جامعه ۱۰; مسؤولیت جامعه ۳; نیازهاى جامعه ۸
  • جنگ: اهمیّت جنگ ۹
  • جهاد: آثار جهاد ۱۹; احکام جهاد ۱، ۶، ۲۲; اهمیّت جهاد ۹; معذوران از جهاد ۱۱; وجوب جهاد ۶
  • خبر واحد: حجیت خبر واحد ۱۶
  • دین: احکام تبلیغ دین ۷; احکام تفقه در دین ۷; اهمیّت تبلیغ دین ۱۵; اهمیّت تفقه در دین ۳; اهمیّت دین شناسى ۱۵; تفقه در دین ۱۸، ۲۰، ۲۱; زمینه دین شناسى ۱۹; فلسفه تعلم دین ۱۲; فلسفه تفقه در دین ۱۳; وجوب تبلیغ دین ۷; وجوب تفقه در دین ۷
  • علما: علما و جنگ ۱۱; علما و مجاهدان ۱۸; مسؤولیت علما ۱۰، ۱۱، ۱۸
  • فقها: مسؤولیت فقها ۱۰; نقش اجتماعى فقها ۸
  • کار: اهمیّت تقسیم کار ۵
  • مؤسسات: اهمیّت مؤسسات دینى ۱۵
  • مبلغان: نقش اجتماعى مبلغان ۸
  • مسؤولیت: تقسیم مسؤولیتهاى اجتماعى ۵; حفظ مسؤولیتهاى اجتماعى ۱; حفظ مسؤولیتهاى دینى ۱
  • مسلمانان: بینش مسلمانان صدر اسلام ۲; مسلمانان صدر اسلام و جهاد ۲
  • واجبات: اقسام واجبات ۶، ۷; واجبات کفایى ۶، ۷
  • هجرت: هجرت به سوى محمّد (ص) ۲۱

منابع

  1. ابن ابى‌حاتم در تفسیر خود نیز این موضوع را از عکرمة نقل نموده و چنین افزوده که بعد از آیه «إِلَّا تَنْفِرُوا یعَذِّبْکمْ عَذاباً أَلِیماً» منافقین کسانى را که به تفقه مى پرداختند به عنوان مخالفین دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله تلقى نمودند سپس این آیه نازل گردید.
  2. کافى، ج ۱، ص ۳۷۸، ح ۱; نورالثقلین، ج ۲، ص ۲۸۲- ، ح ۴۰۴.
  3. علل الشرایع، ص ۸۵، ح ۴، ب ۷۹; نورالثقلین، ج ۲، ص ۲۸۳، ح ۴۰۸.
  4. دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۳۴۱; بحارالأنوار، ج ۹۷، ص ۴۸، ح ۱۱.