الإنشقاق ٢٠

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۴ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

پس چرا آنان ایمان نمی‌آورند؟!

|پس آنها را چه شده است كه ايمان نمى‌آورند
پس چرا آنان باور نمى‌دارند؟
پس کافران از چه رو ایمان نمی‌آورند؟
پس اینان را چه می شود که ایمان نمی آورند؟!
چه مى‌شودشان كه ايمان نمى‌آورند؟
پس ایشان را چه می‌شود که ایمان نمی‌آورند
پس آنان را چيست كه ايمان نمى‌آورند؟!
ایشان را چه شده است که ایمان نمی‌آورند؟
پس آنان را چیست (که) ایمان نمی‌آورند؟
پس چه شودشان که ایمان نیارند


الإنشقاق ١٩ آیه ٢٠ الإنشقاق ٢١
سوره : سوره الإنشقاق
نزول : ٢ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَا لَهُمْ؟»: ایشان را چه شده است؟ یعنی دلائل خداشناسی و خداپرستی در آفاق و انفس، فراوان و آشکار است، این مردم چرا باید به قرآن و نبوّت و دیانت و آخرت و سائر حقائق دیگر، ایمان نیاورند؟!


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ «16» وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ «17» وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ «18» لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ «19» فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ «20» وَ إِذا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ «21»

به شفق، (سرخى بعد از غروب) سوگند مى‌خورم، و به شب و آنچه (زير پرده سياهى خود) جمع مى‌كند سوگند، و به ماه آنگاه كه كامل گردد سوگند. كه شما همواره از حالى به حال ديگر درآييد. پس آنان را چه شده كه ايمان نمى‌آورند؟ و آنگاه كه قرآن بر آنان خوانده شود، سجده نمى‌كنند؟

نکته ها

«يَحُورَ» از «حور» به معناى رجوع و بازگشت است و مراد از آن بازگشت به حيات اخروى در قيامت مى‌باشد.

«طَبَقٍ» به معناى تطبيق و انطباق است، يعنى قرار گرفتن دو چيز روى هم و به حالت نيز گفته مى‌شود، چون روح انسان با آن حالت منطبق شده است. پس‌ «لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» يعنى شما بر حالتى وخصلتى سوار مى‌شويد كه مثل مَركبى شما را به‌سوى مقصد مى‌برد. «2»

همان گونه كه در آستانه غروب، سرخى نمودار مى‌شود، سپس سياهى شب آن را مى‌پوشاند و آنگاه نور مهتاب بر تاريكى شب پرتو مى‌افكند و اين حالات يكى پس از


«1». عبس، 34- 36.

«2». تفسير راهنما.

جلد 10 - صفحه 429

ديگرى مى‌آيد، شما انسان‌ها نيز يكى پس از ديگرى آمده و داراى حالاتى گوناگون در مسير تكامل به سوى خدا هستيد.

مراد از «لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ»، مراحل مختلف زندگى است كه انسان در مسير حركتش به سوى پروردگار آنها را طى مى‌كند. حيات دنيوى، حيات برزخى و حيات اخروى. «1»

ممكن است مراد از «لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» اين باشد كه سرنوشت شما، طبق سرنوشت اقوام گذشته است. اگر مثل آنان انكار كنيد، هلاك مى‌شويد و اگر مثل آنان ايمان آوريد، نجات مى‌يابيد. حديثى نيز اين معنا را تأييد مى‌كند.

مراد از سجده در آيه‌ «إِذا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ»، خضوع و تصديق و ايمان است و گرنه بايد هر آيه‌اى كه تلاوت شود مردم به سجده افتند.

پیام ها

1- منشأ بدبختى انسان، غفلت از معاد يا انكار آن است. «ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ»

2- منكران معاد بر اساس گمان انكار مى‌كنند نه علم. «ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ»

3- ريشه خوشى‌هاى مستانه، غفلت از آخرت است. كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً ... ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ

4- عقل و احتياط حكم مى‌كند كه اگر يقين به قيامت نداريد، لااقل به وقوع آن گمان داشته باشيد، «يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ» «2» نه آنكه به عدم وقوع قيامت گمان بريد كه منشأ هلاكت است. «ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ»

5- نتيجه قرائت قرآن بايد عبوديّت و تسليم باشد. إِذا قُرِئَ‌ ... الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ «20»

بعد از آن بر سبيل تقريع و انكار فرمايد:

فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ‌: پس چيست اين كفّار را كه با وجود شواهد و آيات بيّنه ايمان نمى‌آورند به خدا و قيامت، و به حضرت رسالت و قرآن، تصديق نمى‌نمايند، با وجود ظهور دلايل و وضوح حجج و براهين؟ يا مورد تعجّب است‌


«1» مجمع البيان (1403 هج) ج 5 ص 462.

جلد 14 - صفحه 123

كه با وجود دلايل ايمان نمى‌آورند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ «1» وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ «2» وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ «3» وَ أَلْقَتْ ما فِيها وَ تَخَلَّتْ «4»

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ «5» يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‌ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ «6» فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ «7» فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً «8» وَ يَنْقَلِبُ إِلى‌ أَهْلِهِ مَسْرُوراً «9»

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ «10» فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً «11» وَ يَصْلى‌ سَعِيراً «12» إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً «13» إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ «14»

بَلى‌ إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِيراً «15» فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ «16» وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ «17» وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ «18» لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ «19»

فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ «20» وَ إِذا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ «21» بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ «22» وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ «23» فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «24»

إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ «25»

ترجمه‌

وقتى كه آسمان شكافته شود

و شنوا گردد براى پروردگارش و سزاوار باشد بآن‌

و وقتى كه زمين كشيده شود

و بيرون افكند آنچه را در آنست و خالى نمايد بجدّ و جهد خود را

و شنوا گردد براى پروردگارش و سزاوار باشد بآن‌

اى آدميزاد همانا تو سعى كننده‌اى بسوى پروردگارت سعى كردنى پس ملاقات كننده‌اى نتيجه آنرا

پس امّا كسيكه داده شود نامه عمل او بدست راستش‌

پس در آتيه حساب كرده ميشود حساب آسانى‌

و برميگردد بسوى كسانش خوشحال‌

و امّا كسيكه داده شود نامه عمل او از جانب پشتش‌

پس در آتيه ميخواهد هلاك خود را

و در آيد در آتش افروخته‌

همانا او بوده است در ميان كسان خود شادمان‌

همانا او گمان كرده آنكه هرگز باز گشت نميكند

بلى همانا پروردگار او باو بينا است‌

پس قسم نميخورم بسرخى ظاهر بعد از غروب در آسمان‌

و بشب و آنچه مستور نمايد

و بماه وقتى كه كامل گردد

هر آينه مرتكب شويد گناه را حالى بعد از حالى مطابق يكديگر

پس چيست مر آنها را كه ايمان نمى‌آورند

و چون خوانده شود بر آنها قرآن سجده نميكنند

بلكه‌


جلد 5 صفحه 365

آنانكه كافر شدند تكذيب ميكنند

و خدا داناتر است بآنچه در دل جاى ميدهند

پس مژده ده آنها را بعذاب دردناك‌

ولى كسانيكه گرويدند و بجا آوردند كارهاى شايسته را براى ايشان است مزدى بى‌منّت.

تفسير

خداوند حميد در قرآن مجيد مكرّر از اوضاع قيامت متعرّض انشقاق آسمان شده و در اين سوره ميفرمايد وقتى كه آسمان شكافته شود براى نزول ملائكه و بهم خوردن اوضاع دنيا و از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه شكافته شود از كهكشان كه آن راه سفيدى در وسط آسمان شب نمايان است و بشنود فرمان الهى را و منقاد شود در برابر اراده پروردگارش بتمام اجزاء وجود خود چون اذنت بمعناى استمعت است و سزاوار است كه آن منقاد و فرمان بردار پروردگار باشد و وقتى كه زمين ممدود و مبسوط و كشيده شود و بلندى و پستيهاى آن يكسان گردد و مستعدّ گردد براى اجتماع خلق اوّلين و آخرين در آن و در حديث نبوى است كه مبدّل ميشود زمين بزمين ديگرى و كشيده شود مانند چرم كشيده شده و ديده نشود در آن اعوجاج و نشيب و فرازى و بيرون اندازد آنچه در آنست از كنوز و معادن و اموات و خالى نمايد خود را بجدّ و جهد تا چيزى در باطن آن باقى نماند و قمّى ره نقل فرموده كه زمين ممتدّ و منشقّ ميشود پس مردم از آن بيرون ميآيند و اجابت نمايد فرمان حق را بانقياد ذاتى در تخليه و القاء و شايسته است براى آن كه منقاد و فرمانبردار باشد چون مخلوق و مقهور او است و نكته تكرار آيه معلوم است كه بملاحظه تعدّد منقاد است كه آسمان و زمين باشد و جواب اذا براى وضوح آن از سابق و لا حق ذكر نشده چون فرموده اى آدميزاده همانا تو با تمام قوى و اعمالت بجانب پروردگارت سير مينمائى سير مخصوصى پس در پيشگاه او براى حساب و جزا حاضر خواهى شد و آنرا خواهى ديد پس كسيكه نامه اعمالش بدست راستش داده شده باشد و حسنات او بر سيّئاتش غالب باشد در آن روز حساب سهل و آسانى دارد چون ثواب حسناتش باو داده ميشود و از سيّئاتش خداوند كريم ميگذرد چنانچه در جوامع نقل نموده كه حساب يسير ثواب دادن بر كارهاى خوب و گذشتن از كارهاى بد است و كسيكه سخت‌گيرى شود باو در حساب‌


جلد 5 صفحه 366

معذّب است و چنين كسى بعد از فراغت از حساب باز گشت ميكند نزد كسان خود از اهل ايمان و عمل صالح كه قبل از او يا با او ببهشت ميروند خوشحال و مسرور و فرحناك يا نزد اهل و عيال خود در بهشت از خدمتگزاران و حور العين و اطفال بيگناهش و كسيكه نامه اعمالش از پشت سرش بدست چپش داده شود چون فرشتگان از ديدار رخسار او كراهت دارند پس آن روز فرياد و فغان او بويل و ثبور بلند شود و مرگ و هلاك خود را از خدا طلب نمايد و داخل در جهنّم گردد چون در دنيا باهل و عيال و جاه و جلال و مال و منال مغرور و مسرور و شادمان بوده و در بند آخرت نبوده و گمان داشته كه رجوع بحكم الهى نميكند و بعد از مردن زنده نميشود بلى رجوع ميكند و زنده خواهد شد چون خدا بأعمال بنده خود بصير و بينا است و بايد داد مظلوم را از ظالم بستاند و هر كس را بجزاى عملش برساند پس قسم نميخورم چون محتاج بقسم نيست يا نه چنين است كه شما تصوّر كرديد قسم ياد ميكنم يا لا زائده و مراد آنست كه سوگند بشفق چنانچه مكرّر اين احتمالات در اين جمله ذكر شده و قمّى ره فرموده مراد از شفق سرخى بعد از غروب آفتاب است و سوگند بشب و آنچه جمع نمايد و مستور كند بظلمت خود از حيوانات و مبصرات و سوگند بماه وقتى كه تابش آن مجتمع و به اتمام رسد و بدر گردد كه شما مردم آخر الزّمان هر آينه مرتكب اعمالى خواهيد شد مانند اعمال پيشينيانتان بعينها و هو هو حالى بعد از حالى و طبقه‌ئى بعد از طبقه‌ئى تا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زنده است از آزار او دست بردار نيستيد و بعد از او با اوصياء او ستيزه نمائيد و حق ايشان را غصب كنيد و پى در پى مقتول و مسمومشان نمائيد تا آنكه كار بجائى رسد كه وصى دوازدهم از انظار شما غائب گردد و در تكاليف خودتان حيران و سر گردان بمانيد و احكام اسلام را يك يك نقض نمائيد و اوّل آنها امامت است و آخرشان نماز چنانچه مستفاد از روايات متعدّده اين مقام است و در جوامع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه روزى آن حضرت آخر سوره علق را قرائت فرمود پس او و حاضرين از اهل ايمان سجده نمودند و قريش دست ميزدند بالاى سر ايشان و صفير ميكشيدند پس نازل شد اين آيه كه مفادش آنست كه پس چه عذرى دارند كفّار قريش و چه‌


جلد 5 صفحه 367

موجب شده براى آنها كه بعد از اتمام حجّت از طرف خداوند بر آنها بظهور معجزات ايمان نميآورند و وقتى كه قرآن بر آنان تلاوت شود سجده نميكنند معلوم ميشود اينها جز تكذيب همّ ديگرى ندارند و خدا ميداند كه چه كينه و عداوت و تعصّب و جهالتى را در باطن خود جاى دادند كه نميگذارد فكر در آيات الهى نمايند و بيابند اعجاز آنرا پس بشارت ده اى پيغمبر آنها را بعذاب دردناك و بر سبيل استهزاء از آن تعبير ببشارت شده ولى كسانيكه ايمان آوردند و اطاعت نمودند اوامر الهى را براى ايشان اجر و مزدى است كه قطع نميگردد و دوام دارد كه نعم بهشتى باشد يا اجرى است كه در مقابل آن منّت بر آنها نهاده نميشود اين بنابر آنست كه مراد از اين آيه استثناء منقطع باشد و الامراد از مأجورين به اجر غير مقطوع از آن كفّار كسانى هستند كه ايمان بياورند و توبه كنند از كفر و معاصى خودشان و ثواب تلاوت اين سوره در ذيل سوره انفطار گذشت و الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على محمد و آله الطاهرين.


جلد 5 صفحه 368

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَما لَهُم‌ لا يُؤمِنُون‌َ «20»

‌پس‌ چه‌ سبب‌ ‌شده‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ كفار و مشركين‌ ايمان‌ نمي‌آورند، ‌با‌ ‌اينکه‌ بيانات‌ وافيه‌ و ادله‌ واضحه‌ و آيات‌ و حجج‌ كافيه‌ و براهين‌ محكمه‌.

اقول‌: منشأ عدم‌ ايمان‌ ‌آنها‌ موانعي‌ ‌است‌ ‌که‌ جلو ‌آنها‌ ‌را‌ گرفته‌ و راه‌ سعادت‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ سد ‌شده‌ و درهاي‌ نجات‌ ‌را‌ بروي‌ ‌آنها‌ بسته‌ سياهي‌ قلب‌ قساوت‌ دلهاي‌ ‌آنها‌، كبر نخوت‌ تسلط شيطان‌ هواهاي‌ نفساني‌ كثرت‌ معاصي‌ تقليد آباء ‌که‌ بتمام‌ اينها قرآن‌ مجيد ناطق‌ ‌است‌ بطوري‌ ‌که‌ ‌از‌ قابليت‌ هدايت‌ افتاده‌اند مثل‌ دانه فاسده‌ ‌که‌ ‌از‌ قابليت‌ رشد افتاده‌ قابل‌ كشت‌ نيست‌ بايد دور انداخت‌ و چشم‌ ‌از‌ ‌آن‌ پوشيد و توقع‌ ‌از‌ ‌آن‌ نداشت‌ ‌که‌ ميفرمايد: فَذَرهُم‌ يَخُوضُوا وَ يَلعَبُوا حَتّي‌ يُلاقُوا يَومَهُم‌ُ الَّذِي‌ يُوعَدُون‌َ زخرف‌ ‌آيه‌ 83، و ميفرمايد: ذَرهُم‌ يَأكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلهِهِم‌ُ الأَمَل‌ُ فَسَوف‌َ يَعلَمُون‌َ حجر ‌آيه‌ 3.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 20)- سپس به عنوان یک نتیجه‌گیری کلی از بحثهای گذشته، می‌فرماید: «پس چرا هنگامی که آنها ایمان نمی‌آورند»؟! (فما لهم لا یؤمنون).

با این که دلائل حق روشن و آشکار است هم دلائل توحید و خداشناسی و هم دلائل معاد، هم آیات آفاقی و هم آیات انفسی.

نکات آیه

۱ - توجه به هشدارهاى قرآن درباره بررسى نامه هاى عمل و پیامدهاى آن، براى ایمان آوردن کافى است. (فما لهم لایؤمنون) حرف «فاء»، این آیه را بر مفاد آیه هاى قبل تفریع کرده است; یعنى، پس از گوشزد شدن خطرها ایمان نیاوردن توجیه ناپذیر است.

۲ - خوددارى کافران از ایمان، توجیه ناپذیر و بدون هرگونه برهان است. (فما لهم لایؤمنون) به قرینه «بل الذین کفروا» (در آیات بعد)، مرجع ضمیر در «لهم» کافران اند.

۳ - گروهى از مردم با وجود هشدارهاى قرآن، همچنان بر بى ایمانى خود باقى اند و ربوبیت و بصیرت الهى را انکار کرده و معاد و حسابرسى اعمال را نمى پذیرند. (إنّ ربّه کان به بصیرًا ... فما لهم لایؤمنون) متعلق «لایؤمنون»، ممکن است معارفى باشد که در آیات پیشین بیان شد; از قبیل: ربوبیت و بصیرت الهى، نامه هاى اعمال، محاسبه و ... .

۴ - انکار معاد، با وجود هشدارهاى قرآن، نکوهیده، شگفت آور و فاقد برهان است. (فما لهم لایؤمنون) «ما» اسم استفهام است و مراد از استفهام در این موارد، تعجّب همراه با توبیخ است. تغییر سیاق کلام از خطاب در «لترکبنّ» به غایب در «لهم»، بر نکوهش افزوده است.

۵ - خوددارى از ایمان، پس از مشاهده حالت هاى گوناگون طبیعت و تحولات زندگى بشر، غیر قابل توجیه و شگفت آور است. (لا أقسم بالشفق . و الّیل و ما وسق . و القمر إذا اتّسق . لترکبنّ طبقًا عن طبق . فما لهم لایؤمنون) برداشت یاد شده، ناظر به این احتمال است که حرف «فاء»، این آیه را بر محتواى قسم و مقسمٌ به (در آیات پیشین) تفریع کرده باشد.

۶ - بى ایمانى، هیچ سود و منفعتى در پى ندارد. (فما لهم لایؤمنون) جمله «ما لهم»; یعنى، چیست براى ایشان؟ جمله «لایؤمنون» حال است و مفاد آیه شریفه این است که در حال بى ایمانى، چه چیز براى ایشان حاصل است؟!. این تعبیر ممکن است در بیان نفى هرگونه سبب و انگیزه آورده شود و مى تواند بیانگر منتفى بودن فائده و نتیجه باشد; برداشت یاد شده ناظر به احتمال دوم است.

۷ - لزوم ایمان به ثبت کردار انسان در نامه اعمال و حسابرسى آن در قیامت (و أمّا من أُوتى ... و أمّا من أُوتى ... فما لهم لایؤمنون)

۸ - مردم بى ایمان در قیامت، نامه عمل خویش را از پشت سر دریافت کرده و به آتش جهنم گرفتار خواهند شد. (أمّا من أُوتى کتبه وراء ظهره ... و یصلى سعیرًا ... فما لهم لایؤمنون) ارتباط مجموع آیات این سوره، اقتضا مى کند که مراد از ضمیر «هم» و تعبیر «الذین کفروا» (در آیات بعد) همان کسانى باشند که در آیه دهم، با تعبیر «من اُوتى کتابه وراء ظهره» از آنان یاد گردید. همان طور که مراد از «الذین آمنوا» (در آیات بعد)، همان «من اُوتى کتابه بیمینه» در آیات پیشین خواهد بود.

موضوعات مرتبط

  • ایمان: اهمیت ایمان به ثبت عمل ۷; اهمیت ایمان به حسابرسى اخروى ۷; بى ارزشى بى ایمانى ۶; بى منطقى معرضان از ایمان ۲، ۴; زمینه ایمان۱
  • بى ایمانان: بى ایمانان در جهنم ۸; نامه عمل بى ایمانان ۸
  • جهنمیان :۸
  • خدا: لجاجت مکذبان بصیرت خدا ۳; لجاجت مکذبان ربوبیت خدا ۳
  • زندگى: اهمیت تحولات زندگى ۵
  • طبیعت: اهمیت تحولات طبیعت ۵
  • عمل: اهمیت حسابرسى عمل ۱; لجاجت مکذبان حسابرسى عمل ۳
  • قرآن: اهمیت هشدارهاى قرآن ۱; هشدارهاى قرآن ۳، ۴
  • کافران: بى منطقى کافران ۲; لجاجت کافران ۳
  • کفر: بى منطقى کفر ۵; شگفتى کفر ۵
  • معاد: بى منطقى تکذیب معاد ۴; سرزنش تکذیب معاد ۴; شگفتى تکذیب معاد ۴; لجاجت مکذبان معاد ۳
  • نامه عمل: دریافت نامه عمل از پشت ۸

منابع