الأحزاب ١٩

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۵۴ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند؛ و هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش آید، می‌بینی آنچنان به تو نگاه می‌کنند، و چشمهایشان در حدقه می‌چرخد، که گویی می‌خواهند قالب تهی کنند! امّا وقتی حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهای تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما می‌گشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه می‌کنند!) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند؛ آنها (هرگز) ایمان نیاورده‌اند، از این رو خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد؛ و این کار بر خدا آسان است.

|[آنها در همه چيز] بر شما بخيلند، و هنگامى كه بيم [جنگ‌] پيش آيد، آنها را مى‌بينى كه به تو مى‌نگرند و چشمانشان [از ترس در حدقه‌] مى‌گردد، مثل كسى كه از مرگ بيهوش شده باشد، و چون ترس برطرف شد، شما را به خاطر حرص مال با زبان‌هاى تند [و نيش‌دار در باره‌
بر شما بخيلانند، و چون خطر فرا رسد آنان را مى‌بينى كه مانند كسى كه مرگ او را فرو گرفته، چشمانشان در حدقه مى‌چرخد [و] به سوى تو مى‌نگرند؛ و چون ترس برطرف شود شما را با زبانهايى تند نيش مى‌زنند؛ بر مال حريصند. آنان ايمان نياورده‌اند و خدا اعمالشان را تباه گردانيده، و اين [كار] همواره بر خدا آسان است.
آنها (به هر نوع کمک مالی و غیره) بر شما مؤمنان بخل می‌ورزند و هر گاه جنگ و خطری پیش آید آنها را چنان بینی که از شدت ترس با چشمی که از بیم دوران می‌زند به تو نگاه می‌کنند مانند کسی که از سختی مرگ حال بیهوشی به او دست دهد، و باز وقتی که جنگ و خطر بر طرف شد (و فتح و غنیمتی به دست آمد) سخت با زبان تند و گفتار خشن با کمال حرص و بخل شما را بیازارند (و مطالبه غنیمت کنند) اینان هیچ ایمان نیاورده‌اند، خدا هم اعمالشان را (چون همه ریاست) محو و نابود می‌گرداند و این بر خدا آسان است.
در حالی که نسبت به شما [برای هزینه کردن هر نوع کمکی] بخیل اند؛ و چون [به سبب افروخته شدن آتش جنگ] ترس پیش آید آنان را می بینی به سوی تو می نگرند در حالی که چشمانشان [بی اختیار در حدقه] می گردد، مانند کسی که بیهوشی مرگ او را فرو می پوشد، پس هنگامی که ترس برطرف شود با زبان هایی تیز و تند به شما آزار می دهند، در حالی که بر [سخن] خیر [و زبان خوش و نرم] بخیل اند؛ اینان ایمان نیاورده اند، به این خاطر خدا اعمالشان را تباه و بی اثر کرده است؛ و این [کار] بر خدا آسان است.
هر خيرى را از شما دريغ مى‌دارند، و چون وحشت فراز آيد بينى كه به تو مى‌نگرند و چشمانشان در حدقه مى‌گردد مثل كسى كه از مرگ بيهوش شده باشد. و چون وحشت از ميان برود، از حرص غنايم با زبان تيز خود برنجانندتان. اينان ايمان نياورده‌اند. و خدا اعمالشان را تباه كرده است و اين كار بر خدا آسان بوده است.
و در حق شما بسیار بخیل‌اند و چون بیمی فرارسد، می‌بینیشان در حالتی که دیدگانشان می‌گردد مانند کسی که از نزدیکی مرگ بیهوش شده باشد، به سوی تو می‌نگرند، و چون آن بیم برطرف شود، به شما با زبانهای تند و تیز خویش آزار می‌رسانند، و آزمند مال [غنایم‌]اند، اینانند که ایمان نیاورده‌اند و خداوند اعمالشان را تباه [و باطل‌] می‌گرداند و این بر خداوند آسان است‌
بخيلانند بر شما- در راه جهاد هيچ كمك مالى و جانى به شما نمى‌كنند- پس چون بيم [جنگ‌] پيش آيد، آنان را بينى كه به تو مى‌نگرند در حالى كه چشمهاشان [از ترس‌] مى‌گردد همچون كسى كه بيهوشى مرگ او را فرا گرفته باشد. و چون ترس [جنگ‌] از ميان برود با زبانهاى تيز و تند به سبب بخلى كه بر خير- مال و غنيمت- دارند شما را برنجانند- زبان‌درازى كنند- اينان ايمان نياورده‌اند پس خدا هم كارهاشان را بى‌برّ و نابود ساخت، و اين كار بر خدا آسان است.
آنان نسبت به شما بخیلند (و برای تهیّه‌ی ادوات و ابزار جنگی کمترین کمکی نمی‌کنند) و هنگامی که لحظات بیم و هراس فرا می‌رسد (و جنگجویان به سوی یکدیگر می‌روند و چکاچاک اسلحه‌ی همدیگر را می‌شنوند، آن چنان ترسو هستند که) می‌بینی به تو نگاه می‌کنند در حالی که چشمانشان بی‌اختیار در حدقه به گردش درآمده است همسان کسی که دچار سکرات موت بوده و می‌خواهد قالب تهی کند. امّا هنگامی که خوف و هراس نماند (و جنگ به پایان رسید و زمان امن و امان فرا رسید) زبانهای تند و تیز خود را بی‌ادبانه بر شما می‌گشایند (و مقامات شجاعت و یاری خویشتن را می‌ستایند، و پررویانه سهم هر چه بیشتر غنائم را ادّعاء می‌نمایند!) و برای گرفتن غنائم سخت حریص و آزمندند. آنان هرگز ایمان نیاورده‌اند، و لذا خدا اعمال ایشان را باطل و بی‌مزد می‌کند و این کار برای خدا آسان است.
علیه شما بسی بخیلند. پس چون هنگام ترس فرا رسد، آنان را می‌بینی که مانند کسی که به سبب مرگ بی‌هوش می‌شود - درحالی که چشمانشان در حدقه می‌چرخد- سوی تو (با نگرانی) می‌نگرند؛ پس هنگامی‌که ترسشان برطرف شود، شما را با زبان‌هایی تند نیش می‌زنند. حال آنکه بر خیر[:مال و منال] حریصند. آنان ایمان نیاورده‌اند. پس خدا اعمالشان را تباه گردانیده و این کار بر خدا آسان بوده‌است.
بخل ورزانند بر شما تا گاهی که بیاید ترس بینیشان بنگرند در تو می‌گردد دیدگانشان مانند آنکه فراگرفته باشدش مرگ تا گاهی که برود ترس آزارتان کنند با زبانهائی تیز خوددارانند از نیکی آنان ایمان نیاوردند پس تباه ساخت خدا کردار ایشان را و آن است بر خدا آسان‌


الأحزاب ١٨ آیه ١٩ الأحزاب ٢٠
سوره : سوره الأحزاب
نزول : ٥ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَشِحَّةً»: جمع شَحیح، بخلاء. آزمندان. «أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ»: مراد این است که اهل ایثار و فداکاری از نظر جان و مال نبوده و برای تهیّه توشه و ادوات جنگی حاضر به همکاری نیستند. برخی از مفسّران فرموده‌اند: مراد این است که قبل از جنگ خویشتن را دوستان و دوستداران گرم شما نشان می‌دهند. «یُغْشی عَلَیْهِ»: بیهوش می‌گردد. «سَلَقُوکُمْ»: شما را با سخنان درشت و ناهمگون می‌آزارند. شما را زخم زبان می‌زنند و می‌رنجانند. «حِدَادٍ»: جمع حَدید، تیز و تند. مراد تیز و بُرّان برای اذیّت و آزار دیگران است. «أَشِحَّةً عَلَی‌الْخَیْرِ»: آزمندان بر غنائم. بخل ورزندگان بر خیر و نعمت.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى‌ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً «19»


«1». حجرات، 10.

«2». اسراء، 27.

جلد 7 - صفحه 342

در حالى آنان بر يارى شما بخيل هستند، كه هرگاه (لحظات) بيم (و جنگ) پيش آيد، آنان را مى‌بينى چنان به تو مى‌نگرند كه چشمانشان (در حدقه) مى‌چرخد، همچون كسى كه مرگ او را فرا گرفته، پس همين كه ترس از ميان رفت، زبان‌هاى تند و خشن (خود را) بر شما مى‌گشايند، در حالى كه نسبت به خير (مال و غنيمت) بخيل هستند، آنان ايمان (واقعى) ندارند و خداوند اعمالشان را محو نموده؛ و اين كار بر خداوند آسان است.

نکته ها

كلمه‌ى‌ «أَشِحَّةً» جمع «شحيح» از «شح» به معناى بخلى است كه همراه با حرص باشد.

«سَلَقُوكُمْ» از «سلق»، به معناى مغلوب كردن و شكست دادن است، يعنى مى‌خواهند با تبليغات و زخم زبان خود مسلمانان را مغلوب كنند و شكست دهند. «حِدادٍ» جمع «حديد» به معناى تيز و خشن است.

پیام ها

1- منافقان، هرگز خيرخواه شما نيستند؛ به هنگام خطر از كمك و حضور در جبهه بخل مى‌ورزند، «أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ» و پس از برطرف شدن خطر، به جمع غنائم حريص هستند. «أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ»

2- منافقان، تلخى‌ها را از جانب پيامبر و مسلمانان مى‌بينند. فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ‌ ...

يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ‌

3- منافقان در شرايط بحرانى تعادل خود را از دست مى‌دهند. فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ‌ ...

تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ‌

4- حالات روحى، در چهره‌ى انسان اثر مى‌گذارد. «تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ»

5- منافقان، كم كار و پرگو هستند. هنگام جنگ و سختى ترسوترين مردم و هنگام آرامش طلبكارترين مردم هستند. «أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ‌- أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ»

6- ترس، بخل، زخم زبان و توقّع نابجا از نشانه‌هاى بارز منافقان است. «أَشِحَّةً-

جلد 7 - صفحه 343

تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ‌- بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ»

7- حبط اعمال گناهكاران، حكيمانه و بر اساس عملكرد خود انسان است. «لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ»

8- نفاق، عامل حبط و تباه شدن اعمال است. «فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ»

9- رفتار منافقان، (بخل، زخم زبان و دلسرد كردن مردم از حضور در جبهه و ...)

نمى‌تواند مشكلى براى اراده خداوند به وجود آورد. «كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى‌ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً «19»

أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ‌: در حالتى كه بخيلانند به معاونت يا نفقه، بر شما اى اهل ايمان. يا نمى‌خواهند كه ظفر و غنيمت شما را باشد، فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ‌: پس چون بيايد ترس دشمن و قتال، رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ‌: مى‌بينى ايشان را كه از غايت ترس نظر مى‌كنند بسوى تو، تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى‌ عَلَيْهِ‌: مانند نگاه كردن يا گرديدن چشم كسى كه پوشيده شده باشد بر او، يعنى غش كرده و بيهوش شده، مِنَ الْمَوْتِ‌: از سكرات مرگ. اين تشبيه نظر ايشان است يا دوران آن به نظر غشّ گرديده شده‌ «1». فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ‌: پس چون برود ترس به جهت نصرت و فتح شما بر كفار و غنائم دار الحرب بدست شما آيد، سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ: برنجانند و آزار رسانند شما را به زبانهاى تيز، يعنى سخنهاى سخت و درشت گويند. أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ: در حالتى كه بخيلند بر خير كه غنيمت باشد، يعنى به وقت غنائم مجادله و مناقشه نمايند و گويند: توفير قسمت به ما نمائيد، زيرا ما معاون شما بوديم در جنگ و جهاد و شما به سبب ما بر دشمنان غالب شديد و بر آنها نصرت يافتيد.

بعد از آن بيان فرمايد كه: أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا: آن گروه مذكوره ايمان‌


«1» يعنى حركات ديدگان آنان مثل حركات چشم كسى است كه از سكرات مرگ بيهوش شده است.

جلد 10 - صفحه 424

نياورده‌اند به خدا و رسول بر وجه اخلاص، فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ‌: پس باطل گردانيده است اعمال ايشان را، چه ثواب مترتب نمى‌شود بر جهاد و غير آن از افعال حسنه و طاعات كه براى رضاى الهى نباشد، زيرا ترتب ثواب اخروى، منوط است به قبول عمل بدرگاه الهى، و قبولى عمل مشروط است به اخلاص و نيت قربت، و با فقدان آن ثوابى نخواهد بود؛ و اين منافقان جهاد نكنند براى خدا بلكه به قصد گرفتن غنيمت و ريا و سمعه مى‌باشد، پس اعمال آنها باطل گرديد. يا باطل ساخت خداى تعالى تصنع و نفاق ايشان را و مكر و كيدى را كه در باره حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و اهل اسلام نمودند، وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً: و هست اين احباط و ابطال بر خداى تعالى آسان به جهت تعلق اراده او به آن و عدم آنچه مانع اراده سبحانى گردد.

تبصره: آيه شريفه دال است بر آنكه ترتب ثواب بر اعمال، فرع بر ايمان و قصد قربت است. و تنبيه بر آنكه اعمال بسيار بدون معرفت و قربت، مانند بناء بدون اساس و مانند هباء منثور است نزد حق تعالى، و ثواب بر آن مترتب نخواهد بود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلاً «16» قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً «17» قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلاً «18» أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى‌ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً «19» يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلاً «20»

ترجمه‌

بگو فايده نميدهد شما را گريختن اگر بگريزيد از مرگ يا كشته شدن و آنگاه بر خوردار نميشويد مگر اندكى‌

بگو كيست آنگه نگاه ميدارد شما را از خدا اگر بخواهد براى شما بدى يا بخواهد برايتان رحمتى و نيابند براى‌شان غير از خدا دوستى و نه ياورى‌

بتحقيق ميداند خدا تا خير اندازندگان از شما را و گويندگان به برادرانشان كه بيائيد بسوى ما و نميآيند بكار زار مگر اندكى‌

بخيلانند بر شما پس چون آيد ترس مى‌بينى آنها را كه مينگرند بسوى تو ميگردد چشمهاشان چون كسيكه بيهوش شده باشد از مرگ پس چون برود ترس آزار نمايند شما را بزبانهائى تند و تيز در حاليكه بخيلانند بر مال آنها ايمان نياوردند پس باطل گردانيد خدا كردارهاشانرا و باشد اين بر خدا آسان‌

مى‌پندارند دسته‌هاى دشمن را كه نرفته‌اند و اگر آيند دسته‌هاى دشمن دوست دارند كه كاش آنها صحرانشينان بودند در ميان عربان بيابانى كه ميپرسيدند از خبرهاى شما و اگر بودند در ميان شما كار زار نميكردند مگر اندكى‌

تفسير

خداوند سبحان در اين آيات به پيغمبر خود دستور فرموده كه بمنافقين مذكور در آيات سابقه بفرمايد فرار براى شما فايده‌اى ندارد اگر مقصود شما فرار از مردن بمرگ طبيعى يا كشته شدن بدست مردم باشد هر دو بتقدير الهى است اجل هر كس رسيده باشد هر جا باشد ميميرد يا كشته ميشود و تقديم و تأخيرى در آن روى نخواهد داد و بر فرض بگمان شما تأخير بيفتد چند روزى بيش از زندگى بهره‌مند نخواهيد شد و بعدا بعذاب اليم فرار از جنگ گرفتار خواهيد بود كيست آنكه بتواند شما را از تحت اراده و قدرت خدا خارج نمايد اگر بخواهد بشما بدى يا خوبى برساند و نخواهند يافت براى خودشان جز خدا صاحب اختيار و ياورى كه بتواند دفع نمايد از آنها مقدّر خدا را او ميداند و ميشناسد كسانيرا


جلد 4 صفحه 313

كه باز ميدارند سايرين را از جهاد در بين شما و مشغول مينمايند ايشانرا به اراجيفى از قبيل آنكه لشگر محمّد لقمه‌اى براى ابو سفيان و احزاب بيش نيست و كسانيرا كه ميگويند برفقا و دوستان خودشان از منافقين بيائيد پيغمبر را تسليم بدشمن نمائيم و برويم پى كارمان مانند آن اوّل منافق از مهاجرين كه برفيق و برادر خود گفت بيا محمّد را در مقابل عمرو بن عبد ود بياوريم كه او را بكشد و ما بقوم خود ملحق شويم چون كسى حريف ميدان اين مرد نيست و در تاريخ واقعه اشاره بآن شد كه يكمرتبه ديگر هم در ايّام عسرت اين اظهار را بهم مسلك خود عبد الرّحمن ابن عوف نمود و آنكه از ميدان ضرار فرار كرد و معلوم است اين قبيل اشخاص در جنگ حاضر نميشوند مگر ناچار شوند آنهم بقدريكه بگويند ما هم بوديم و در غنيمت شريكيم و كلمه هلمّ در مفرد و جمع استعمال ميشود و اينها از صرف مال و بذل جان در راه خدا و نصرت مسلمانان بخيلانند و مضايقه مينمايند از ايشان و چون ترس از دشمن پديدار گردد مى‌بينى اى پيغمبر آنها را كه نگاه ميكنند بتو در حاليكه چشمهاشان در حدقه گردش ميكند مانند كسيكه در شرف مرگ است و بحال احتضار افتاده از ترس ولى چون ترس بر طرف شد و ظفر براى مسلمانان حاصل گشت و غنيمتى بدست آمد حمله ميكنند بمسلمانان و آزار ميرسانند بايشان با زبانهاى تند و تيزشان كه زود سهم ما را بدهيد يك قيراط شما بيشتر برديد سهم ما كم شد و از اين قبيل زبان درازى و نظر تنگيها ميكنند در مال دنيا اينها واقعا ايمان بخدا و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم نياورده‌اند و با اغراض دنيوى حاضر در ميدان جنگ شده‌اند و الّا اين احوال از آنها بروز نمينمود لذا اگر احيانا مبارزه و جنگى هم نموده باشند چون بقصد قربت نبوده ثواب ندارد و عمل غير مؤمن مخلص مقبول درگاه احديّت نيست و اين نفاقها و اعمال ناشايسته براى خدا چيزى نيست و آسان بوده و هست و اينها از بس مرعوب شده بودند پس از فرار احزاب باز خيال ميكردند آنها فرار نكردند و از بس باطنا با مسلمانان بدند اگر دو مرتبه احزاب كه همان قبائل مختلفه از كفار قريش و غيرها باشند بر گردند براى جنگ با مسلمانان دوست دارند بروند از مدينه بيرون و محلق باعراب باديه‌نشين شوند و از راهگذران جوياى حال مسلمانان گردند و اگر در اين دفعه دوم هم در مدينه باشند مانند


جلد 4 صفحه 314

دفعه اوّل جنگ نميكنند مگر بهمان اندازه كم كه بيان شد براى رضاى خدا نيست بلكه براى شركت در غنيمت است‌

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَشِحَّةً عَلَيكُم‌ فَإِذا جاءَ الخَوف‌ُ رَأَيتَهُم‌ يَنظُرُون‌َ إِلَيك‌َ تَدُورُ أَعيُنُهُم‌ كَالَّذِي‌ يُغشي‌ عَلَيه‌ِ مِن‌َ المَوت‌ِ فَإِذا ذَهَب‌َ الخَوف‌ُ سَلَقُوكُم‌ بِأَلسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَي‌ الخَيرِ أُولئِك‌َ لَم‌ يُؤمِنُوا فَأَحبَطَ اللّه‌ُ أَعمالَهُم‌ وَ كان‌َ ذلِك‌َ عَلَي‌ اللّه‌ِ يَسِيراً «19»

‌اينکه‌ منافقين‌ بخل‌ كردند ‌بر‌ ‌شما‌ مسلمين‌ ‌پس‌ زماني‌ ‌که‌ خوفي‌ متوجه‌ مسلمين‌ شد مي‌ بيني‌ ‌اينکه‌ منافقين‌ ‌را‌ ‌که‌ چنان‌ جبن‌ و ترس‌ ‌آنها‌ ‌را‌ گرفته‌ بسوي‌ تو نظر ميكنند، مثل‌ حال‌ احتضار چشمهاي‌ ‌آنها‌ دور ميزند مثل‌ حال‌ غشوه‌ موت‌ ‌که‌ نزديك‌ ‌است‌ جانشان‌ ‌از‌ ترس‌ بيرون‌ آيد ‌پس‌ زماني‌ ‌که‌ رفع‌ خوف‌ شد و نصرت‌ مسلمين‌ ‌اينکه‌ منافقين‌ ‌با‌ زبان‌ تند و تيز رو ‌به‌ مسلمين‌ ‌که‌ ‌ما ‌هم‌ كمتر ‌از‌ ‌شما‌ نبوديم‌ و ‌در‌‌-‌ سهم‌ غنائم‌ پيش‌ دستي‌ ميكنند و بخل‌ ميكنند ‌بر‌ مسلمين‌ اينها ايمان‌ نياورده‌اند ‌پس‌ خداوند حبط ميفرمايد اعمال‌ ‌آنها‌ ‌را‌ و ‌اينکه‌ ‌بر‌ خداوند متعال‌ سهل‌ و آسان‌ ‌است‌.

أَشِحَّةً عَلَيكُم‌ بخل‌ ‌در‌ جهاد و همراهي‌ ‌با‌ مجاهدين‌ و نصرت‌ مسلمين‌.

فَإِذا جاءَ الخَوف‌ُ چنان‌ ترس‌ ‌آنها‌ ‌را‌ برميدارد ‌که‌ بدنهاي‌ ‌آنها‌ ميلرزد.

رَأَيتَهُم‌ پيغمبر اكرم‌ ‌شما‌ ميبيني‌ ‌آنها‌ ‌را‌.

تَدُورُ أَعيُنُهُم‌ چشمهاي‌ ‌آنها‌ دور ميزند جايي‌ ‌را‌ نمي‌بينند چنان‌ گيج‌ و پريشان‌، شده‌اند.

كَالَّذِي‌ يُغشي‌ عَلَيه‌ِ مِن‌َ المَوت‌ِ مثل‌ غشوه‌ محتضر ‌که‌ دارد جانش‌ خارج‌ ميشود ‌از‌ بدن‌

جلد 14 - صفحه 488

‌که‌ اينها نزديك‌ ‌است‌ ‌از‌ ترس‌ بميرند.

فَإِذا ذَهَب‌َ الخَوف‌ُ و مسلمانان‌ و مجاهدين‌ فتح‌ كردند و كفار و مشركين‌ فرار ‌ يا ‌ مقتول‌ و مسلمين‌ مشغول‌ جمع‌ غنائم‌ شدند ‌اينکه‌ منافقين‌ پيش‌ ميآيند.

سَلَقُوكُم‌ بِأَلسِنَةٍ حِدادٍ ‌با‌ زبان‌ تند و تيز ‌که‌ ‌ما ‌هم‌ شركت‌ داريم‌.

أَشِحَّةً عَلَي‌ الخَيرِ بخل‌ ‌به‌ كلمات‌ زشت‌ و جلوگيري‌ مجاهدين‌ ‌از‌ غنائم‌ ‌که‌ بخل‌ ‌در‌ كلام‌ خير ‌باشد‌ ‌ يا ‌ بخل‌ ‌در‌ غنائم‌ مجاهدين‌.

أُولئِك‌َ لَم‌ يُؤمِنُوا اصلا ‌از‌ اول‌ ايمان‌ نياورده‌ بودند و ايمان‌ ندارند.

فَأَحبَطَ اللّه‌ُ أَعمالَهُم‌ ‌از‌ نماز و ساير عبادات‌ زيرا شرط صحت‌ كليه‌ عبادات‌ ايمان‌ ‌است‌.

و مسئله‌ حبط ‌از‌ ‌اينکه‌ باب‌ ‌است‌ زيرا معني‌ ندارد كسي‌ عملي‌ و عبادتي‌ صحيحا جامع‌ جميع‌ شرايط بجا آورد و ‌او‌ ‌را‌ رد كنند و گذشت‌ اينكه‌ همين‌ نحوي‌ ‌که‌ ايمان‌ شرط صحت‌ ‌کل‌ عبادات‌ ‌است‌ موافات‌ ‌هم‌ شرط صحت‌ ‌آنها‌ ‌است‌ ‌که‌ بقاء ايمان‌ ‌باشد‌ ‌تا‌ آخرين‌ نفس‌ ‌که‌ ‌اگر‌ قبل‌ ‌از‌ فوت‌ ايمان‌ رفت‌ تمام‌ اعمال‌ مدت‌ عمرش‌ باطل‌ بوده‌ و حبط ميشود.

وَ كان‌َ ذلِك‌َ عَلَي‌ اللّه‌ِ يَسِيراً معلوم‌ ‌است‌، چه‌ مشكلي‌ ‌بر‌ ‌خدا‌ دارد حبط اعمال‌ ‌آنها‌!.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 19)- در این آیه می‌افزاید: انگیزه تمام این کارشکنیها این است که:

«آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند» (أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ).

نه تنها در بذل جان در میدان نبرد که در کمکهای مالی برای تهیه وسائل جنگ، و در کمکهای بدنی برای حفر خندق، و حتی در کمکهای فکری نیز بخل می‌ورزند، بخلی توأم با حرص و حرصی روز افزون! بعد از بیان بخل آنها و مضایقه از هر گونه ایثارگری، به بیان اوصاف دیگری از آنها که تقریبا جنبه عمومی در همه منافقان در تمام اعصار و قرون دارد پرداخته چنین می‌گوید: «پس هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش می‌آید، می‌بینی آن چنان به تو نگاه می‌کنند و چشمهایشان در حدقه می‌چرخد که گویی می‌خواهند قالب تهی کنند»! (فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ).

آنها چون از ایمان درستی برخوردار نیستند و تکیه‌گاه محکمی در زندگی ندارند، هنگامی که در برابر حادثه سختی قرار گیرند کنترل خود را بکلی از دست می‌دهند، گویی می‌خواهند قبض روحشان کنند.

سپس می‌افزاید: «اما همین‌ها هنگامی که حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهای تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما می‌گشایند (و سهم خود را از غنائم مطالبه می‌کنند) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند» (فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ).

در پایان آیه به آخرین توصیف آنها که در واقع ریشه همه بدبختیهایشان می‌باشد اشاره کرده، می‌فرماید: «آنها (هرگز) ایمان نیاورده‌اند» (أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا).

«و به همین دلیل خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد» (فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ). چرا که اعمالشان هرگز توأم با انگیزه الهی و اخلاص نبوده است.

«و این کار بر خدا آسان است» (وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً).

ج3، ص599

نکات آیه

۱ - منافقان، از هر نوع کمکى به جهاد مسلمانان، خوددارى مى کردند. (و لایأتون ... أشحّة علیکم) «أشحّة» اگر چه در لغت، به معناى بخل آمده است، اما استعمال مجازى آن در منع از کمک و یارى و اعانت نیز آمده است. برداشت بالا، با عنایت به استعمال مجازى آن است.

۲ - کم شرکت کردن منافقان در جبهه جهاد مسلمانان، به خاطر بخل آنان به مسلمانان بود. (لایأتون البأس ... أشحّة علیکم) «أشحّة» جمع «شحیح» است. «شح» - ریشه أشحّة - در لغت، به معناى «بخل حریصانه» است (مفردات راغب). لازم به ذکر است که «أشحّة» حال براى ضمیر فاعلى فعل «یأتون» در آیه پیشین است.

۳ - منافقان مدینه، به هنگام خبردار شدن از وقوع جنگ احزاب، به قدرى مى ترسیدند که چشمان شان بى اختیار، به چرخش مى افتاد. (فإذا جاء الخوف رأیتهم ینظرون إلیک تدور أعینهم کالذى یغشى علیه من الموت) مراد از «الخوف» به قرینه بحث جهاد و هجوم دشمن، خبر جنگ و قتال است که براى منافقان بسیار ترس آور بود.

۴ - منافقان مدینه، از شدت ترس از جنگ، شبیه محتضر مى شدند. (فإذا جاء الخوف رأیتهم ینظرون إلیک تدور أعینهم کالذى یغشى علیه من الموت)

۵ - منافقان مدینه، حضور در جبهه جهاد را، مساوى با کشته شدن و از بین رفتن تلقى مى کردند. (فإذا جاء الخوف رأیتهم ینظرون إلیک تدور أعینهم کالذى یغشى علیه من الموت) این که آیه بیان مى کند که آنان، با شنیدن خبر جنگ، به حال احتضار درمى آمدند، حکایت از این نکته مى کند که منافقان مدینه وقوع جنگ و شرکت در جبهه جهاد را مساوى با کشته شدن تلقى مى کردند.

۶ - دشوارى ها و سختى ها، شخصیت نهفته انسان را بروز مى دهد. (فإذا جاء الخوف رأیتهم ینظرون إلیک تدور أعینهم کالذى یغشى علیه من الموت)

۷ - عارض شدن مقدمات مرگ، انسان را از حالت عادى خارج مى کند. (تدور أعینهم کالذى یغشى علیه من الموت)

۸ - ممکن است که حرکت چشم هاى انسان، از حالت درونى او تأثیر بپذیرد. (فإذا جاء الخوف ... تدور أعینهم)

۹ - حالت روانى مانند ترس، برخى از حواس انسان را، از سیستم عادى خارج مى سازد و حرکت آن را غیر متعادل مى سازد. (فإذا جاء الخوف ... تدور أعینهم)

۱۰ - پیامبراکرم(ص)، شخصیتى محورى و تصمیم گیر در مدینه بود. (ینظرون إلیک) آوردن جمله «ینظرون إلیک» در لابه لاى جمله اى که در صدد بیان وصف آشفتگى منافقان، به هنگام شنیدن خبر جنگ است، نشان دهنده این واقعیت است که آنان، از این جهت به پیامبر(ص) نگاه مى کردند، تا رخصتى براى ترک جهاد به دست آورند و این، از موقعیت آن حضرت حکایت مى کند.

۱۱ - توجه زیاد منافقان مدینه، به پیامبر(ص) هنگام سختى و جنگ، به منظور دریافت نظر نهایى آن حضرت (فإذا جاء الخوف رأیتهم ینظرون إلیک) فعل مضارع «ینظرون» حکایت از تکرار نگاه مى کند. اصل نگاه به آن حضرت هم، به قرینه مقام - که وضعیت دشوارى و سختى است - براى جلب نظر آن حضرت براى اِعلام آتش بس و یا آزاد کردن آنان از جنگ است.

۱۲ - منافقان مدینه، با برطرف شدن ترس از جنگ، با زبانى تند و گزنده، به مسلمانان طعنه مى زدند. (فإذا ذهب الخوف سلقوکم بألسنة حداد) «سلق» (مصدر «سلقوا») به معناى «مغلوب کردن و به زمین زدن چیزى با قهر و غلبه» است (مفردات راغب). «حداد» (جمع «حدید») به معناى «تیز» است.

۱۳ - منافقان مدینه، فاقد ثبات روانى بودند و موضع گیرى شان، تابع مساعد بودن فضا و جو بود. (و إذ قالت طائفة منهم یأهل یثرب لامقام لکم فارجعوا ... فإذا جاء الخوف ... تدور أعینهم... فإذا ذهب الخوف سلقوکم بألسنة حداد)

۱۴ - منافقان مدینه، در سختى و آسایش، به مسلمانان، بخل مىورزیدند. (و لایأتون البأس إلاّ قلیلاً . أشحّة علیکم ... فإذا ذهب الخوف سلقوکم بألسنة حداد أشحّة على الخیر)

۱۵ - منافقان مدینه، افرادى کمْ کار و پرگو بودند. (و لایأتون البأس إلاّ قلیلاً ... فإذا ذهب الخوف سلقوکم بألسنة حداد)

۱۶ - انسان، موجودى است که حالت هاى درونى متضادى، بر او عارض مى شود. (فإذا جاء الخوف ... فإذا ذهب الخوف)

۱۷ - رفتار انسان ها، تابعى از عوارض درونى آنان است. (فإذا جاء الخوف ... ینظرون إلیک تدور أعینهم ... فإذا ذهب الخوف سلقوکم بألسنة حداد)

۱۸ - تأثیر گزندگى زبان، به حدّى است که ممکن است حریف را، کاملاً مغلوب کند. (سلقوکم بألسنة حداد)

۱۹ - منافقان مدینه در کار خیر، بخیل بودند. (أشحّة على الخیر)

۲۰ - بخل، ناشى از انگیزه ضربه زدن به طرف مقابل است. (و لایأتون البأس ... أشحّة علیکم ... سلقوکم بألسنة حداد أشحّة على الخیر) «أشحّة» نخست، حال براى ضمیر فاعلى «لایأتون البأس» و «أشحّة» دوم، حال براى ضمیر فاعلى «سلقوکم» است. بنابراین، دلالت مى کند که نیامدن منافقان به جهاد، به خاطر بخلِ به آنان بوده و زبانْ درازى آنان به مؤمنان، به هنگام بر طرف شدن خطر جنگ نیز به همان خاطر بوده است. چنین رفتارى، چیزى جز قصد آسیب زدن به مؤمنان نیست.

۲۱ - منافقان مدینه، به اسلام، ایمان نیاوردند. (أُولئک لم یؤمنوا)

۲۲ - خداوند، همه اعمال خیر منافقان را حبط مى کند. (فأحبط اللّه أعملهم)

۲۳ - بى ایمانى، باعث حبط عمل صالح مى شود. (أُولئک لم یؤمنوا فأحبط اللّه أعملهم)

۲۴ - رفتارهاى بیمارگونه منافقان مدینه، ناشى از بى ایمانى آنان بود. (أشحّة علیکم فإذا جاء الخوف ... تدور أعینهم ... فإذا ذهب الخوف سلقوکم بألسنة حداد ... أُولئک لم یؤمنوا)

۲۵ - حبط عمل صالح غیر مؤمنان، بر خداوند، آسان است. (فأحبط اللّه أعملهم و کان ذلک على اللّه یسیرًا) در صورتى که مشارالیه «ذلک» اِحباط باشد، نکته یاد شده به دست مى آید.

۲۶ - رفتارهاى بیمارگونه منافقان مدینه، امرى پیش پا افتاده بود و نمى توانست مشکلى ایجاد کند. (أشحّة علیکم ... سلقوکم ... و کان ذلک على اللّه یسیرًا) احتمال دارد مشارالیه «ذلک» حال و وضع منافقان مدینه، یعنى تلاش آنان براى بازداشتن مسلمانان از شرکت در جهاد و آزار زبانى شان باشد در این صورت، سهل بودن آن کارها براى خدا، به معناى این خواهد بود که آن تلاش ها، مشکلى ایجاد نمى کند و امورى سهل و پیش پا افتاده است.

موضوعات مرتبط

  • احتضار: آثار احتضار ۷
  • انسان: حالات روانى انسان ۱۶
  • بخل: آثار بخل ۲; عوامل بخل ۲۰
  • ترس: آثار ترس ۴، ۹; ترس از جنگ ۴
  • تشبیهات قرآن: تشبیه به محتضر ۴; تشبیه منافقان مدینه ۴
  • تعادل روحى: عوامل خروج از تعادل روحى ۷
  • جهاد: آسیب شناسى جهاد ۲; عوامل سستى در جهاد ۲
  • چشم: تاثیر روان در چشم ۸; عوامل چرخش چشم ۳، ۸
  • حالات روانى: نقش حالات روانى ۹
  • حواس: عوامل مؤثر در حواس ۹
  • خدا: افعال خدا ۲۲، ۲۵
  • خیر: بخل در خیر ۱۹
  • رفتار: پایه هاى رفتار ۱۸
  • زخم زبان: آثار زخم زبان ۱۸
  • سختى: آثار سختى ۶
  • شخصیت: عوامل ظهور شخصیت ۶
  • طعن: آثار طعن ۱۸
  • عمل: آسانى حبط عمل ۲۵; عوامل حبط عمل ۲۳
  • غزوه احزاب: قصه غزوه احزاب ۳
  • کافران: حبط عمل کافران ۲۵
  • کفر: آثار کفر ۲۳، ۲۴
  • مجاهدان: اجتناب از امداد به مجاهدان ۱
  • محمد(ص): رهبرى محمد(ص) ۱۰; محمد(ص) در مدینه ۱۰
  • مسلمانان: طعن به مسلمانان ۱۲
  • منافقان: بخل منافقان ۱، ۲; حبط عمل منافقان ۲۲; منافقان و جهاد ۱، ۲
  • منافقان مدینه: بخل منافقان مدینه ۱۴، ۱۹; بینش منافقان مدینه ۵; بى شخصیتى منافقان مدینه ۱۳; پرگویى منافقان مدینه ۱۵; ترس منافقان مدینه ۳، ۴; چرخش چشم منافقان مدینه۳; روش برخورد منافقان مدینه ۱۳; طعن منافقان مدینه ۱۲; عمل منافقان مدینه ۲۴، ۲۶; کفر منافقان مدینه ۲۱، ۲۴; کم کارى منافقان مدینه ۱۵; منافقان مدینه در سختى ۱۱، ۱۴; منافقان مدینه و جهاد ۵; منافقان مدینه و غزوه احزاب ۳; منافقان مدینه و محمد(ص) ۱۱

منابع