کَرِيم

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

«کریم» از مادّه «کَرَم» در اصل به معناى هر چیز پر ارزش است، گاه در مورد انسان به کار مى رود، گاه گیاهان، و گاهى حتى نامه توصیف به «کریم» مى شود مانند سخن ملکه «سبأ» در مورد نامه سلیمان: (إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ). و منظور از گیاه کریم، گیاهان پرفایده است و البته هر گیاهى داراى فوائدى است که با پیشرفت علم این حقیقت روز به روز آشکارتر مى شود.

تعبیر به «کَرِیم» از مادّه «کرامت» به معناى «مفید فایده» است، و لذا در میان عرب معمول است، وقتى مى خواهند شخص یا چیزى را غیر مفید معرفى کنند مى گویند: «لاکَرامَةَ فِیْهِ»، مسلم است سایه اى که از دود سیاه و خفه کننده است، (در واقعه، 34) جز شر و زیان چیزى از آن انتظار نمى رود، «لاکَرامَةَ فِیْهِ».

در تفسیر «کَرِیم» تعبیرات گوناگونى گفته اند: بعضى گفته اند: کریم، بخشنده اى است که تمام افعالش احسان است و هرگز با بخشش خود در پى کسب سود یا دفع زیان نیست. بعضى گفته اند: کریم، کسى است که هم آنچه را بر او است و هم آنچه را بر او لازم نیست مى بخشد. و بعضى گفته اند: کریم، کسى است که متاع کم را مى پذیرد، و بهاى زیاد در برابر آن مى دهد.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

(بر وزن فرس) و كرامت به معنى سخاوت، شرافت، نفاست و عزت است. در صحاح و قاموس گويد: «اَلْكَرَمُ ضِدُّ الّلُؤْمِ» يعنى كرم ضد لئامت است پس كريم به معنى سخى است چنان كه در دو كتاب فوق و اقرب الموارد آمده [نمل:40]. همانا پروردگار من بى نياز و سخاوتمند است. در مصباح فيومى و اقرب الموارد آمده: «كَرُمَ الشَّىْ‏ءُ كَرَماً: نَفَسَ وَ عَزَّ فَهُوَ كَریمٌ» بنابر اين كريم به معنى نفيس و عزيز است [يس:11]. او را به غفران و مزدى شريف و نفيس بشارت ده. راغب مى‏گويد: کرم اگر وصف خدا واقع شود مراد از آن احسان و نعمت آشكار خداست و اگر وصف انسان باشد نام اخلاق و افعال پسنديده اوست كه از وى ظاهر مى‏شود به كسى كريم نگويند مگر بعد از آنكه آن اخلاق و افعالى از وى ظاهر شود و هر چيزى كه در نوع خود شريف است با كرم توصيف مى‏شود. پس در هر جا از قرآن لفظ كريم يا كرامت و يا فعل آن آمد با در نظر گرفتن تناسب محل مى‏شود آن را به يكى از معانى چهارگانه كه در اول گفته شد گرفت. * [اسراء:70]. اولاد آدم را فضيلت داديم و شرافتمند كرديم و راه خشكى و دريا را بر وى گشوديم. * [اسراء:62]. بگو اين همان است كه بر من فضيلت دادى؟! * [يوسف:21]. آنكه يوسف را از مصر خريد به زنش گفت اقامت و سكونت او را در اين خانه، گرامى دار. *** كريم: از اسماء حسنى است، در غير خدا نيز به كار مى‏رود [نمل:40]. [انفطار:6-5]. كريم فقط در اين دو آيه وصف حق تعالى آمده است. آن را در خداوند جواد و منعم معنى كرده‏اند. «رَجُلٌ كَريمٌ اَىْ جَوادٌ. قَوْمٌ كِرامٌ اَىْ اَجْوادٌ». * [انفال:74]. طبرسى در اين آيه رزق كريم را عظيم و واسع و آنچه ناگوارى در آن نيست و در ذيل آيه چهارم از همين سوره، بزرگ و پر قيمت معنى كرده در اقرب الموارد آمده: «رِزْقٌ كَريمٌ اَىْ كَثيرٌ» اينها همه مصداق شرافت و نفاست اند. * [يوسف:31]. اين بشر نيست بلكه فرشته‏اى است بزرگوار. ايضاً آيه هفدهم از سوره دخان و چهلم از حاقه و غيره. * [مؤمنون:116]. [واقعة:77]. وصف عرش در تمام آيات و در آيه 74 همين سوره «عظيم» و فقط در آيه فوق كريم آمده است، شايد آن نيز به معنى عظيم و شايد به معنى محترم و شرافتمند باشد: عرش محترميكه مصدر دستورات امور عالم است. طبرسى آن را نيكو معنى كرده و فرمايد: كريم در جمادات به معنى نيكو است. قرآن كريم: يعنى قرآن شريف و محترم و گرانقدر. جمع كريم كرام است به كسر اول [عبس:16-15]. با دست يا در دست نويسندگانى كه بزرگواران و نيكوكارانند [انفطار:11-10]. *** اكرم: اسم تفضيل است [حجرات:13]. محترمترين و شريفترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است اين آيه همان است كه افتخارات پوچ را زير پا گذاشته و ارزش انسان را در پيشگاه خدا فقط در تقوى به رسميت مى‏شناساند و اگر پيامبران و امامان و فقهاء و نظير آنها را محترم مى‏داريم آنهم از «اتقى» بودنست و اگر سيدى را به خاطر اجدادش محترم بداريم باز منتهى به «اتقى» بودن اجدادش مى‏باشد. * [علق:4-3]. شايد مراد از اكرم آنست كه عطاى خدا مافوق عطاها است لذا در مجمع «اَعْظَمُ كَرَماً» كه كرم هيچ كريم به او نمى‏رسد گفته است. *** مُكْرِم (به صيغه فاعل) عزيز كننده. [حج:18]. هر كه خدا خوارش كند او را عزيز دارنده‏اى نيست. مُكْرَم (به صيغه مفعول) عزيز و شريف [انبیاء:26]. بلكه بندگانى شريف اند مكرمة (به صيغه مفعول) از باب تفعيل نيز بدان معنى است [عبس:14-13]. *** * [رحمن:27]. [رحمن:78]. اكرام مانند تكريم در كتب لغت متعدى آمده است «اَكْرَمَ فُلاناً: شَرَّفَهُ» در مفردات گفته: اكرام و تكريم آنست كه به كسى نفع خالصى يا شى‏ء شريفى رسانده شود. خداوند داراى دو گونه صفات است: صفات جلال مثل عظمت، كبرياء، عزت، غلبه، پاكى و غيره و صفات جمال كه مبين مقام نعمت و افاضه رحمت‏اند مثل علم، قدرت، جود، رحمت و غيره. لفظ «ذُوالْجَلال» راجع به صفات جلال و عظمت و لفظ «الِاکرام» راجع به صفات جمال و نعمت و رحمت است پس اكرام در مقام افاضه رحمت و نعمت به بندگان است. معنى آيه اول چنين مى‏شود: مى‏ماند پروردگارت كه داراى صفات جلال و جمال است خدائى كه مقام ذات بالاتر از همه و در مقام نعمت، معطى و مفيض همه نعمت‏هااست. در كشّاف از رسول خدا «صلى اللَّه عليه و آله» نقل شده: «اَلِظُّوا بِياذَاالْجَلالِ وَ الْاِكْرامِ» به خواندن خدا با اين جمله مداومت كنيد و آن حضرت كسى را ديد كه نماز مى‏خواند و مى‏گفت يا ذاالجلال و الاكرام فرمود: دعايت مستجاب شد.


کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...