يُکَلّف

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

(بروزن فرس) در صحاح و قاموس گفته: كلف نقطه و خالى است كه در پوست چهره ظاهر مى‏شود و رنگى است ميان سياهى و سرخى و نيز سرخى تيره ايست كه در چهره آشكار مى‏شود و اكلف كسى است كه چنان علامت دارد. راغب گويد: علت اين تسميه آن است كه شخص از آن احساس كلفة و مشقت مى‏كند. در مجمع فرموده: كلف به معنى ظهور اثراست و الزام شاق را از آن تكليف گويند كه اثرش در انسان ظاهر مى‏شود. تكلف آن است كه انسان كارى را به مشقت با تصنع انجام دهد. اين يك معنى. معناى ديگر كلف، ترغيب و تحريص است چنانكه در مجمع و مفردات گفته در صحاح و قاموس آمده «كَلِفْتُ بِهذَا الْاَمْرِ» يعنى به اين كار حريص شدم در قاموس افزوده: «اَكْلَفَهُ غَيْرَهُ» يعنى ديگرى را به آن كار تشويق كرد. اين از معناى اولى چندان دور نيست زيرا تشويق براى تن در دادن به كار شاق است. در نهايه گويد: «اَلْكَلَفُ: اَلْوُلوُعُ بِالشَّىْ ءِ مَعَ شُغْلِ قَلْبٍ وَ مَشَقَةٍ». اكنون بايد ديد تكليف به معنى الزام به عمل شاق است يا تحبيب و تحريص به آن. طبرسى فرموده: «اَلتَّكْليفُ اَلْاِلْزامُ الشَّاقِ» همچنين است قول صحاح و قاموس. در المنار گويد:« اَلْاِلْزامُ بِما فيِه كُلْفَةٌ» به نظر نگارنده بعيد نيست كه به معنى تحريص و ترغيب باشد مخصوصا در تكاليف دينى و قرآن. [بقره:286]. خدا كسى را تكليف نمى‏كند مگر به قدر قدرت او بى آنكه عسر و حرجى باشد مراد از «وسع»همه طاقت و قدرت نيست و گرنه معنى آيه اين مى‏شود خدا تا آخرين قدرت شخص او را تكليف مى‏كند و اين حرج و عسر است حال آنكه فرموده [حج:78]. بلكه وسع آن است كه انسان كارى را بدون عسر و حرج انجام دهد چنانكه در المنار گفته است. تعبير فوق چندين دفعه در آيات قرآن مجيد تكرار شده است: بقره:286-233، انعام:152، اعراف:42، مؤمنون:62، طلاق:7. و اين يك قاعده كلى اسلامى است و چون كار به حرج رسيد تلكيف ساقط يا عوض مى‏شود. * [ص:86]. متكلف كسى است كه چيزى را با مشقت و تصنع بر خود تحميل كند با آنكه اهلش نيست يعنى: بگو من بر رسالت خويش مزدى از شما نمى‏خواهم و درحمل بار رسالت تصنعى ندارم و آن را از خود نساخته‏ام بلكه «اِنْ هُوَاِلاّ ذِكْرٌ لِلعالَمينَ وَ لَتعْلَمُنَّ نَبَاَهُ بَعْدَحينٍ».