يَسْأَلُونَک

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

طلب. خواستن. (اقرب) راغب گويد: سؤال اگر راجع بدانستن چيزى باشد هم به نفسه متعدى مى‏شود و هم با حرف جارّ و با حرف «عن» بيشتر است مثل [اسراء:85]، [بقره:189]، [بقره:217] و مثل [معارج:1]. كه با باء متعدى شده و نحو [ذاريات:12]. كه به نفسه متعدى شده است و و نحو [هود:46]. و چون سؤال خواستن مال باشد بنفسه و با «من» متعدى مى‏شود [ممتحنه:10] نا گفته نماند: نراد در آنچه گفته شد متعدى شدن به مفعول دوم است و «به» به مفعول اوّل هميشه به نفسه متعدى مى‏شود. سؤال به معنى خواسته است (قاموس) [طه:36]. فرمود: اى موسى خواسته تو داده شد. موسى از خدا خواست كه هرون را كمك و يار ئ شريك وى قرار دهد آيه فوق در جواب آن است. تسائل بين الاثنين است بعضى از بعضى خواستن [صافات:27]. سؤال ممكن است در خواستن فطرت و احتياج واقعى به كار رود مثل [ابراهيم:34]. پيداست كه بشر اين همه نعمتها را از خدا نخواسته است بلكه مراد آن است: هر كه از خورشيد و زمين و ماه و درياها و هزاران چيزهاى ديگر در زندگى احتياج داشتيد و به زبان حال و زبان فطرت خواستار بوديد داده است. همچنين است آيه [رحمن:29] بشر كه ذاتاً يكپارچه فقر و احتياج است خدا را بشناسد يا نشناسد پيوسته از او مى‏خواهد و از او استمداد مى‏كند و وسائليكه او مقرّر داشته مورد استفاده قرار مى‏دهد. چنانكه فرمود: [فاطر:15]. همچنين است آيه [فصّلت:10]. سؤال عقوبت در بسيارى از آيات قرآن سؤال به كار رفته ولى پيداست كه مراد سؤال استخبار نيست كه از چيز مجهولى سؤال شود مثل [صافات:24]، [حجر:92-93]، [نحل:56]، [زخرف:19]. به نظر مى‏آيد كه سؤال در اين آيات سؤال عقوبت و مورد مؤاخذه واقع شدن است. به عبارت ديگر اين سؤال براى دانستن مطلب مجهول نيست بلكه سؤالى است كه طرف در مقابل وامانده و محكوم شود و مستحق عقوبت بودنش روشن گردد. عدم سؤال از گناه گناهكاران‏ در بعضى از آيات هست كه از گناه گناهكاران سؤال نمى‏شود مثل [رحمن:39]. ظاهراً مراد از سؤال در اين آيه سؤال استخبار است چون روز قيامت تمام اسرار ظاهر مى‏شود بد كار و نيكوكار از هم شناخته مى‏شوند بركار و نيكوكار از هم شناخته مى‏شوند ديگر احتياج به سؤال از اينكه تو چه كاره بوده‏اى نيست چنانكه فرموده [رحمن:41]. وقتى كه مردم با علائم خود شناخته شدند ديگر به سؤال احتياج نيست و نيز آيه [طارق:9]. صراحت دارد كه روز قيامت نهان ها آشكار شود. بعضى از بزرگان نفى سؤال را در اين آيه نظير سؤال «وَ قِفذئهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئولُونَ» دانسته و فرموده: قيامت مواقف بسيار دارد در بعضى سؤال واقع مى‏شود و در بعضى نه... ولى احتياج به آنچه فرموده نيست زيرا آيات موضوعاً از هم جدا هستند. سؤال از انبياء و مردم [اعراف:6]. اين آيه با دو تأكيد مى‏گويد: حتماً حتماً از كسانيكه پيامبران به ايشان فرستاده شده و از پيامبران سؤال خواهيم كرد مراد از اين سؤال چيستأ آيه بعدى چنين است «فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنّا غائِبينَ» حتماً حتماً عمل آنها را با علم مخصوصى كه داريم به آنهاحكايت مى‏كنيم و ما از آنها غائب نبوده‏ايم يعنى كسى در مقابل علم ما قدرت انكار ندارد. ما قبل خطابى به حضرت رسول صلى اللّه عليه و اله وسلم دارد كه فرموده «كِتابٌ اُنْزِلَ اِلَيْكَ فَلا يَكُنْ فى صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَبِهِ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنينَ» و خطاب ديگرى به مردم «اِتَّبِعُئا ما اُنْزِلَ اِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ...» خطاب اول روشن مى‏كند كه وظيفه پيامبر انذار و تذكر است و بايد به مردم برساند، خطاب دوم مبيّن آن است كه مردم بايد اطاعت كنند. با اين قرائن مى‏شود گفت كه مراد از سؤال مسئوليّت در مقابل وظيفه و مؤاخذه است كه انبياء و مردم هر دو در صورت تخلّف پيش خدا مسئول و محكوم اند. در مجمع فرموده: خداوند قسم ياد كرده كه از انبياء از ابلاغ و از مردم از امتثال بپرسد. هر چند خدا به كارشان داناست ولى اين سخن در مقام تهديد است كه به اين سؤال آماده شوند. در روايات نيز به اين مطلب تصريح شده است. ناگفته نماند پيغمبران در تبلبغ خود كوتاهى نمى‏كنند ولى اين سخن مانع از آن نيست كه خدا بفرمايد: در صورت عدم تبليغ معاقبيد چنانكه به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده [يونس:106]. وآنگهى پيامبر آن را بايد خداوند ياد بدهد كه در صورت عدم تبليغ مسئول هستيد تا بدانند و آيه ما نحن فيه در بيان آن است. * [انبياء:23]. درباره اين آيه گفته‏اند: چون خداوند حكيم است و هر كار را از روى مصلحت مى‏كند لذا جائى براى سؤال از فعلش باقى نمى‏ماند و ديگران چون ممكن است از روى مصلحت و يا از روى مفسده انجام بدهند در حق آنها سؤال و مسئوليّت هست كه در صورت عدم مصلحت مسئول باشند. ولى بهتر است آيات ما قبل را به نظر آوريم تا مقصود نزديك شويم قبل از آيه فرموده «وَلَهُ مَنْ فِى السَّمواتِ وَالْاَرْضِ» و ايضاً «فَسُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعَرْشِ» آنچه در اسمانها و زمين است ملك خدا است و خدا رب العرش است على هذا مالك حقيقى است از تصرّف در ملك خود مسئول نيست ولى اين را هم مى‏دانم كه خدا جز به مصلحت كار نكند. پس علت عدم مسئوليّت، مالك بودن خداست با در نظر گرفتن اينكه كار از روى حكمت كند (از الميزان) * [قصص:78]. به عقيده الميزان مراد از عدم سؤال وقوع ناگهانى عذاب خداست كه خداوند در عذاب كردن مانند حكمرانان دنيا سؤال و جواب نمى‏كند بلكه آنگاه كه وقت هذاب قارون است كه مى‏گفت: من اين ثروت را در اثر دانش خودم گير آورده‏ام... خدا در جواب فرمايد آيا ندانسته كه خدا مردمان بسيارى قوى‏تر و ثروتمندتر از او را هلاك ساخته گناهكاران از جرم خود مسئول واقع نمى‏شوند بلكه عذاب بى درنگ آنها را مى‏ربايد. * [اسراء:34]، [احزاب:15]. از اين دو آيه روشن مى‏شود كه شخص در مقابل عهدى كه با خدا مى‏كند و مطلق عهد حتى با مردم مسئول مى‏باشد ما قبل آيه دوم چنين است «وَلَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْاَدْبارَ». * [فرقان:16]. ظاهراً مراد از مسئول بودن حتمى بودن وعده است كه خدا بر خود اين عمل را واجب فرموده است بعضى از بزرگان فرموده است: اين وعده از خدا بوسيله ملائكه خواسته شده [مؤمنون:8]. و نيز مؤمنان خواسته‏اند . ولى ظاهراً اين كلمه حتمى بودن آن را مى‏رساند چنانكه گفتيم.