يوسف ٧٤

از الکتاب
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.
کپی متن آیه
قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ‌ إِنْ‌ کُنْتُمْ‌ کَاذِبِينَ‌

ترجمه

آنها گفتند: «اگر دروغگو باشید، کیفرش چیست؟»

|گفتند: پس اگر دروغ گفته باشيد كيفر دزد چيست
گفتند: «پس، اگر دروغ بگوييد، كيفرش چيست؟»
غلامان گفتند: اگر کشف شد که دروغ می‌گویید کیفر آن چیست؟
گماشتگان گفتند: اگر شما دروغگو باشید [و سارق در میان شما یافت شود] کیفرش چیست؟
گفتند: اگر دروغ گفته باشيد جزاى دزد چيست؟
گفتند جزای آن [سرقت‌] اگر شما دروغگو باشید، چه باشد؟
گفتند: سزاى آن كار- يا آن كس- چيست، اگر دروغگو باشيد؟
(اطرافیان یوسف) گفتند: اگر شما دروغ بگوئید، سزای آن (کسی که دزدی کرده باشد در عرف شما) چیست؟
گفتند: «پس، اگر دروغگو بوده‌اید کیفرش چیست‌؟»
گفتند پس چیست کیفر او اگر باشید دروغگویان‌

They said, “What shall be his punishment, if you are lying?”
ترتیل:
ترجمه:
يوسف ٧٣ آیه ٧٤ يوسف ٧٥
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«جَزَآؤُهُ»: سزای آن کسی که دزدی کرده باشد. جزای دزدیدن پیمانه.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ «74»

(مأموران يوسف) گفتند: پس اگر دروغ گفته باشيد، كيفرش چيست؟

جلد 4 - صفحه 255

نکته ها

به نظر مى‌رسد طراّح اين سؤال حضرت يوسف است، چون مى‌داند برادران طبق مقررات و قانون منطقه كنعان ونظر حضرت يعقوب اظهار نظر خواهند كرد.

پیام ها

1- وجدان مجرم را براى تعيين كيفرش، به قضاوت بخوانيد. فَما جَزاؤُهُ‌ ...

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ (74)

پس چون بيان نمودند برائت خود را از اين جهت:

قالُوا فَما جَزاؤُهُ‌: گفتند ملازمان يوسف: پس چيست جزا و پاداش آن كسى كه دزدى نمايد. إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ‌: اگر شما دروغ گوئيد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلى‌ يُوسُفَ آوى‌ إِلَيْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (69) فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70) قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71) قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقِينَ (73)

قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ (74) قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (75) فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (76)

ترجمه‌

و چون وارد شدند بر يوسف جاى داد در كنار خود برادرش را گفت همانا منم برادرت پس در محنت و اندوه مباش براى آنچه بودند كه بجا مى‌آوردند

پس چون آماده نمود وسائل سفر آنها را گذارد آبخورى خود را در بار برادرش پس ندا كرد ندا كننده‌اى كه اى قافله همانا شما هر آينه دزدانيد

گفتند و روى كردند بر ايشان كه چه چيز گم كرده‌ايد

گفتند گم كرديم مشربه پادشاه را و براى كسيكه بياورد آنرا بار شترى است و من آنرا ضامنم‌

گفتند بخدا هر آينه دانستيد كه نيامديم ما تا فساد كنيم در زمين و نيستيم دزدان‌

گفتند پس چيست پاداش آن اگر باشيد دروغگويان‌

گفتند پاداش آن كسى است كه يافت شود در بارش پس او پاداش‌


جلد 3 صفحه 164

آن است اين چنين پاداش ميدهيم ستمكاران را

پس ابتدا كرد ببار بندهاى آنها پيش از باربند برادرش پس بيرون آورد آنرا از باربند برادرش اين چنين تدبير نموديم براى يوسف حق نداشت كه بگيرد برادرش را در آئين پادشاه جز آنكه ميخواست خدا بلند گردانيم بمراتبى كسى را كه بخواهيم و برتر از هر صاحب دانشى دانائى است.

تفسير

چون برادران حضرت يوسف وارد بر او شدند اشاره بابن يامين نمودند و عرضه داشتند اين برادر ما است كه فرمودى او را بياوريم حضرت آنها را تحسين و اكرام فرمود و مقرر داشت براى آنها طعام حاضر نمودند و فرمود برادران ابوينى با يكديگر كنار سفره بنشينند و غذا بخورند و آنها بر حسب دستور نشستند ولى ابن يامين ايستاد تنها پس حضرت يوسف باو فرمود چرا نمى‌نشينى عرض كرد شما فرموديد برادران ابوينى با يكديگر بنشينند من برادر ابوينى ندارم حضرت فرمود تو برادر ابوينى نداشتى عرض كرد بلى داشتم فرمود پس چه شد عرض كرد اينها ميگويند گرگ او را خورد فرمود چه قدر محزون شدى براى او عرض كرد يازده پسر خدا بمن كرامت فرمود نام تمامى را از نام او مشتق نمودم فرمود چگونه بعد از او ميل بعشرت با زن و فرزند نمودى عرض كرد من پدر صالحى دارم كه مرا امر بازدواج فرمود براى آنكه از من ذريّه‌اى بوجود آيد كه تسبيح نمايند خدا را و بركت پيدا كند زمين از آن پس حضرت يوسف باو فرمود بيا با من غذا بخور پس برادران گفتند همانا فضيلت داد خدا يوسف و برادر ابوينى او را تا حدّيكه پادشاه او را با خود هم غذا نمود آنچه تاكنون ذكر شد در مجمع و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده ولى قمّى ره فرموده كه برادران و بن يامين با يكديگر از خدمت پدر مرخص شدند ولى او با آنها نمى‌نشست و هم غذا نميشد و صحبت نميكرد تا وارد مصر شدند و خدمت حضرت يوسف رسيدند و سلام كردند و او برادر ابوينى خود را ديد و شناخت و چون نشستند او از آنها دورتر نشست پس حضرت پرسيد تو برادر اينهائى عرض كرد بلى فرمود چرا پس با آنها ننشستى عرض كرد چون من برادر ابوينى داشتم اينها با خودشان بردند و بر نگرداندند و گفتند گرگ او را خورد پس من قسم ياد نمودم كه با آنها متفق در امرى نشوم تا زنده‌ام فرمود آيا زن گرفتى عرض كرد بلى فرمود


جلد 3 صفحه 165

اولاددار شدى عرض كرد بلى فرمود چند اولاد دارى عرض كرد سه پسر فرمود نام آنها را چه گذاردى عرض كرد يكى را گرگ و ديگرى را پيراهن و سوّمى را خون فرمود اين نامها را چرا گذاردى عرض كرد براى آنكه برادرم را فراموش نكنم پس حضرت برادران را مرخص فرمود و بنيامين را نزد خود نگهداشت و چون مجلس خلوت شد باو فرمود من برادر توام پس غمگين مباش بر آنچه بجا آوردند در باره من و دوست دارم كه تو نزد من بمانى عرض كرد برادرانم نميگذارند چون پدرم از آنها عهد و ميثاق گرفته كه مرا باو بر گردانند فرمود من تدبيرى در اين باب مى‌نمايم و تو چون مطلع شدى بآنها چيزى نگو و منكر نشو و او قبول نمود و چون حضرت يوسف عليه السّلام ساز و برگ مسافرت آنها را تهيّه فرمود آبخورى طلاى خود را كه در شريعت او استعمالش جائز بود گذارد دربار بن يامين و اين آبخورى قدح طلائى بود كه اخيرا پيمانه گندم شده بود چنانچه عيّاشى ره از امام باقر و امام صادق عليهما السلام در دو روايت نقل نموده و معلوم است كه مسئول حفظ آن انباردار است لذا بعد از آنكه متوجّه شد كه پيمانه گندم نيست با آنكه آنها حركت كرده بودند تعقيب نمود از ايشان و ندا داد كه اى قافله شما دزدانيد يعنى در ميان شما دزد است و عير در اصل بمعناى شتر يا خر باركش است و در صاحبان آنها كه اهل قافله‌اند استعمال ميشود و بنابراين لازم نمى‌آيد كه حضرت يوسف عليه السّلام آنها را متهم نموده باشد بسرقت و محتمل است اين نداء هم بدستور آنحضرت شده باشد ولى مقصود سرقت آنها باشد يوسف عليه السّلام را از پدرش لذا بعد از آنكه ايشان متوجّه شدند و گفتند چه چيز گم كرديد و ميجوئيد متصدّيان امور انبار گفتند گم كرديم و ميجوئيم مشربه پادشاه را و نگفتند شما دزديديد و بنابراين توريه شده بامر حضرت يوسف عليه السّلام براى مقصود مهمّى كه صلاح در آن بوده و دروغ گفته نشده با آنكه دروغ براى اصلاح بين مردم جائز است و باين معنى در روايات متعدده از صادقين عليهما السّلام بنقل قمّى ره و عيّاشى ره و كافى و علل تصريح شده در هر حال انباردار ضامن شد كه هر كس مشربه را پيدا كند و بياورد يكبار شتر گندم باو بدهد و برادران متمسك بشواهد و امارات قطعيّه‌اى شدند كه در مدّت اين دو سفر براى مستخدمين حضرت از حال و مقال و مقام و سيره و معامله آنها كشف شده بود كه اهل سرقت نيستند لذا قسم ياد نمودند كه شما دانستيد در


جلد 3 صفحه 166

اين مدت كه ما براى فساد و دزدى نيامديم و اهل اين كار نبوده و نيستيم و آنها در جواب گفتند مجازات اين كار يا كسيكه اين كار را كرده باشد چيست اگر شما دروغگو باشيد برادران بر طبق شيعت حضرت يعقوب عليه السّلام جواب دادن كه جزاء دزدى يا دزد كه آنكسى است كه يافت شود مشربه در بارش خود او است كه بايد حبس و توقيف شود چنانچه قمّى ره فرموده و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مرادشان حبس او بود و در خاتمه خودشان تصريح نمودند كه آئين ما اين است و ما اين طور مجازات ميكنيم ستمكاران را كه مراد دزدانند و پس از ختم كلام حضرت يوسف شروع فرمود بگردش دربارها و ابتدا بجستجو از بار برادران شد غير از بن يامين براى آنكه كشف از تبانى نكند تا نوبه ببرادر كهتر رسيد و مشربه را از بار او بيرون آورد و حكم بحبس و توفيقش بر طبق شريعت حضرت يعقوب عليه السلّام و تصديق برادران صادر گرديد باين كيفيّت خدا تهيّه وسائل كيد نمود براى يوسف عليه السّلام در مقابل كيد آنها براى او يا تدبير نمود و تعليم فرمود او را بوحى و الهام خود كه توانست برادر خود را از آنها بگيرد چون نمى‌توانست و حق نداشت برادر خود را از آنها بگيرد بر حسب آئين پادشاه مصر زيرا قانون جزاى مصريان آن بود كه دزد را ميزدند و جريمه مينمودند جز آنكه خدا ميخواست يوسف عليه السّلام موفق بمقصود خود شود لذا بزبان برادران جارى فرمود مجازات دزد را بر وفق شريعت حقه و اين موجب شد كه كسى نتوانست بحضرت اشكال كند در بازداشت برادر خود از اهل مصر و غير هم و خدا هر كس را بخواهد بمراتب و درجات رفيعه از علم و حكمت و سلطنت و امامت و نبوت ميرساند در صورت قابليّت و هر مرتبه‌اى از علم فوق مرتبه ديگر است تا منتهى شود بعلم نامتناهى كه مخصوص بذات احديّت است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قالُوا فَما جَزاؤُه‌ُ إِن‌ كُنتُم‌ كاذِبِين‌َ (74)

گفتند متصديان‌ طعام‌ ‌پس‌ چيست‌ جزاء ‌او‌ ‌اگر‌ بوده‌ باشيد دروغگويان‌ ‌از‌ قرار معلوم‌ جزاء سرقت‌ اخذ سارق‌ بوده‌ بمعني‌ استرقاق‌ چنانچه‌ اخذ كفار مشركين‌ بعنوان‌ استرقاق‌ ‌در‌ شريعت‌ اسلام‌ ‌است‌ و ‌در‌ شريعت‌ بني‌ اسرائيل‌ سارق‌ ‌اينکه‌ حكم‌ ‌را‌ دارد.

قالوا جواب‌ دعواي‌ ‌آنها‌ ‌که‌ گفتند و ‌ما كنّا سارقين‌ متصديان‌ گفتند ‌اگر‌ ‌ما تفتيش‌ كرديم‌ و ‌در‌ امتعه‌ ‌شما‌ پيدا كرديم‌ و يافتيم‌ فَما جَزاؤُه‌ُ ‌پس‌ جزاء آنكه‌ ‌در‌ متاع‌ ‌او‌ يافت‌ شد چيست‌ خواستند ‌که‌ ‌آنها‌ اقرار و اعتراف‌ كنند بجزاء ‌آن‌ ‌که‌ سپس‌ نتوانند انكار كنند.

إِن‌ كُنتُم‌ كاذِبِين‌َ ‌اگر‌ شماها دروغ‌گو باشيد ‌که‌ مي‌گوييد ‌ما سارق‌ نيستيم‌ چون‌ نفس‌ كذب‌ ‌هم‌ حرام‌ ‌است‌ و مؤاخذه‌ دارد اينها وحشت‌ پيدا كردند ‌که‌ ‌اگر‌ ‌در‌ عير پيدا شود تمام‌ ‌آنها‌ مأخوذ گردند بواسطه‌ ‌اينکه‌ دعوي‌ ‌که‌ بطور كلي‌ نفي‌ سرقت‌ كردند ‌از‌ جميع‌ افراد قافله‌ و ‌اينکه‌ دعوي‌ كذبش‌ ظاهر شود.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 74)- در این هنگام مأموران رو به آنها کرده «گفتند: اگر شما دروغ بگویید جزایش چیست؟» (قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ).

نکات آیه

۱- کارگزاران یوسف به فرزندان یعقوب اعلام کردند که در صورت شناسایى سارق ، وى را مجازات خواهند کرد. (قالوا فما جزؤه إن کنتم کذبین)

۲- کارگزاران یوسف از متهمان (فرزندان یعقوب) خواستند ، تا خودشان کیفر سارق جام پادشاه را تعیین کنند. (قالوا فما جزؤه إن کنتم کذبین) ضمیر در «جزاؤه» به سارق جامى شاهى ، که از جمله هاى قبل استفاده مى شود ، برمى گردد.

۳- جواز عقوبت مجرمان بیگانه بر اساس قوانین کیفرى خود آنان ، از مقررات جزایى مصر در عصر یوسف (قالوا فما جزؤه إن کنتم کذبین) جمله «فما جزاؤه» که پرسش از تعیین کیفر سارق است، مى تواند به این معنا باشد که متهمان خود کیفرى را براى سارق مشخص کنند. همچنین مى تواند به این معنا باشد که بیان کنند در شریعت و آیین آنان براى سارق چه کیفرى مقرر شده است. برداشت فوق ناظر به احتمال دوم است.

۴- جواز کیفر مجرمان بیگانه مطابق موازین خودِ آنان (فما جزؤه إن کنتم کذبین)

۵- محاکمه خطاکاران و قضاوت درباره آنان ، از اختیارات یوسف در زمان وزارتش در مصر (قالوا فما جزؤه إن کنتم کذبین)

۶- سابقه نیک متهمان و سوگند آنان بر بى گناهى ، مانع جواز بازرسى و تحقیق درباره اتهام آنان نمى شود. (قالوا تالله لقد علمتم ... فما جزؤه إن کنتم کذبین) از آن جا که کارگزاران یوسف به حسن سابقه فرزندان یعقوب اعتنایى نکردند و به سوگند آنان بر بى گناهى خویش وقعى ننهادند ، مى توان برداشت فوق را استفاده کرد.

موضوعات مرتبط

  • احکام: احکام کیفرى ۴
  • بازجویى: احکام بازجویى ۶
  • برادران یوسف: اتهام دزدى به برادران یوسف ۲
  • بیگانگان: مجازات بیگانگان ۴; ملاک مجازات بیگانگان ۳
  • پادشاه مصر: کیفر دزد آبخورى پادشاه مصر ۱، ۲
  • دزد: درخواست تعیین مجازات دزد ۲; مجازات دزد ۱
  • سوگند: سوگند بر بى گناهى ۶
  • متهمان: بازجویى از متهمان ۶; حسن پیشینه متهمان ۶; سوگند متهمان ۶
  • مصر باستان: قوانین جزایى مصر باستان ۳; قوانین کیفرى در مصر باستان ۳
  • نظام جزایى: ۴
  • یوسف(ع): خواسته هاى کارگزاران یوسف(ع) ۲; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۵; قضاوت یوسف(ع) ۵; کارگزاران یوسف(ع) و برادران یوسف ۱، ۲; محدوده اختیارات یوسف(ع) ۵

منابع