ریشه کذب: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن نمودار دفعات)
(Added root proximity by QBot)
خط ۲۹: خط ۲۹:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
(بر وزن وزر، و كتف) دروغ گفتن. صحاح و قاموس و اقرب و غيره هر دو وزن را مصدر گفته‏اند ولى استعمال قرآن نشان مى‏دهد كه كِذْب (بر وزن وزر) مصدر است مثل [غافر:28]. و كَذِب (بر وزن كتف) اسم مصدر است به معنى دروغ مثل [نساء:50]. چون كذب مفعول يفترون است لذا اسم است نه مصدر يعنى بر خدا دروغ مى‏بندند. و اگر تنزل كنيم بايد بگوئيم: كَذَب (بر وزن كتف) با آنكه مصدر است در قرآن پيوسته به معنى مفعول (مَكذُوبٌ فيهِ) آمده على هذا معنى آيه فوق چنين است كه بر خدا شى‏ء مكذوب فيه نسبت مى‏دهند [يوسف:18]. يعنى بر پيراهن يوسف خون دروغ و مكذوب فيه آوردند (خون ديگرى بود به دروغ گفتند: خون يوسف است). كذب (بر وزن وزر)يكبار و كذب (بر وزن كتف)سى و دو بار در قرآن مجيد آمده است . * [نجم:11]. «كذب» را در آيه با تشديد و تخفيف هر دو خوانده‏اند در قرآنها با تخفيف است فاعل «رَأى» ظاهراً حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» است نه فؤاد اگر با تشديد بخوانيم معنى چنين مى‏شود: قلب آن حضرت آنچه را كه با چشم ديد تكذيب نكرد و اگر با تخفيف بخوانيم شايد آن به معنى خطا باشد مثل «ما فى سَمْعِهِ كِذْبٌ» يعنى در شنيدنش خطا نيست در اينصورت معنى آيه چنين است: قلب خطا نكرد در آنچه ديد، در تفسير جلالين كذب را انكار معنى كرده است. *** تكذيب: آن است كه ديگرى را به دروغ نسبت دهى و بگوئى: دروغ مى‏گوئى چنانكه در صحاح گفته يا به معنى نسبت كذب و انكار است، ظاهراً آن در انسان به معنى اول است مثل [شعراء:105]. و در غير انسان به معنى نسبت دروغ، نحو [انعام:66]. قوم تو قرآن را به دروغ نسبت دادند حال آنكه آن حق است. كاذب: دروغگو. [غافر:28]. كذاب: مبالغه است، يعنى بسيار دروغگو. [غافر:28]. كاذبة: مصدر است مثل عاقبة، عافية، باقية [واقعة:2-1]. آنگاه كه قيامت تحقق يابد و در وقوع آن دروغى نيست. در صحاح گفته آن اسم است (اسم فاعل) به جاى مصدر آيد. در آيه [علق:16]. نسبت كذب به ناصيه داده شده و آن اسم فاعل و يا مصدر به معنى فاعل است. كِذّاب: (به كسر قاف) مصدر باب تفعيل است كه مصدر آن بر وزن تفعيل، فعال، تفعله و مفعّل مثل «مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ» آيد [نباء:28]. آيات ما را به سختى تكذيب كردند. دقت‏ [منافقون:1]. منافقان كه گفتند: «اِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ» اين سخن حق و راست است چرا خداوند فرموده: آنها دروغگويند؟ مراد از دروغ عدم اعتقاد آنهاست نه مقالشان، آنها كه مى‏گفتند: گواهى مى‏دهيم تو رسول خدائى چنين وانمود مى‏كردند كه عقيده و باطنشان نيز چنين است خدا فرمود در اين ادعا دروغگويند. به عبارت ديگر چنانكه الميزان گفته: كذب مخبرى است نه خبرى. و به قول مجمع: هر كه چيز راستى را بگويد ولى در دل به آن عقيده نداشته باشد دروغگو است. نظام به استناد اين آيه مى‏گويد صدق خبر مطابقت آن است با اعتقاد متكلم و كذب آن عدم مطابقت با اعتقاد او و اگر بگويد: آسمان زير پاى من است و معتقد باشد اين خبر راست است و در صورت عدم اعتقاد اگر بگويد: آسمان بالاى من است آن دروغ است. ولى محققان قول او را رد كرده‏اند.
(بر وزن وزر، و كتف) دروغ گفتن. صحاح و قاموس و اقرب و غيره هر دو وزن را مصدر گفته‏اند ولى استعمال قرآن نشان مى‏دهد كه كِذْب (بر وزن وزر) مصدر است مثل [غافر:28]. و كَذِب (بر وزن كتف) اسم مصدر است به معنى دروغ مثل [نساء:50]. چون كذب مفعول يفترون است لذا اسم است نه مصدر يعنى بر خدا دروغ مى‏بندند. و اگر تنزل كنيم بايد بگوئيم: كَذَب (بر وزن كتف) با آنكه مصدر است در قرآن پيوسته به معنى مفعول (مَكذُوبٌ فيهِ) آمده على هذا معنى آيه فوق چنين است كه بر خدا شى‏ء مكذوب فيه نسبت مى‏دهند [يوسف:18]. يعنى بر پيراهن يوسف خون دروغ و مكذوب فيه آوردند (خون ديگرى بود به دروغ گفتند: خون يوسف است). كذب (بر وزن وزر)يكبار و كذب (بر وزن كتف)سى و دو بار در قرآن مجيد آمده است . * [نجم:11]. «كذب» را در آيه با تشديد و تخفيف هر دو خوانده‏اند در قرآنها با تخفيف است فاعل «رَأى» ظاهراً حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» است نه فؤاد اگر با تشديد بخوانيم معنى چنين مى‏شود: قلب آن حضرت آنچه را كه با چشم ديد تكذيب نكرد و اگر با تخفيف بخوانيم شايد آن به معنى خطا باشد مثل «ما فى سَمْعِهِ كِذْبٌ» يعنى در شنيدنش خطا نيست در اينصورت معنى آيه چنين است: قلب خطا نكرد در آنچه ديد، در تفسير جلالين كذب را انكار معنى كرده است. *** تكذيب: آن است كه ديگرى را به دروغ نسبت دهى و بگوئى: دروغ مى‏گوئى چنانكه در صحاح گفته يا به معنى نسبت كذب و انكار است، ظاهراً آن در انسان به معنى اول است مثل [شعراء:105]. و در غير انسان به معنى نسبت دروغ، نحو [انعام:66]. قوم تو قرآن را به دروغ نسبت دادند حال آنكه آن حق است. كاذب: دروغگو. [غافر:28]. كذاب: مبالغه است، يعنى بسيار دروغگو. [غافر:28]. كاذبة: مصدر است مثل عاقبة، عافية، باقية [واقعة:2-1]. آنگاه كه قيامت تحقق يابد و در وقوع آن دروغى نيست. در صحاح گفته آن اسم است (اسم فاعل) به جاى مصدر آيد. در آيه [علق:16]. نسبت كذب به ناصيه داده شده و آن اسم فاعل و يا مصدر به معنى فاعل است. كِذّاب: (به كسر قاف) مصدر باب تفعيل است كه مصدر آن بر وزن تفعيل، فعال، تفعله و مفعّل مثل «مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ» آيد [نباء:28]. آيات ما را به سختى تكذيب كردند. دقت‏ [منافقون:1]. منافقان كه گفتند: «اِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ» اين سخن حق و راست است چرا خداوند فرموده: آنها دروغگويند؟ مراد از دروغ عدم اعتقاد آنهاست نه مقالشان، آنها كه مى‏گفتند: گواهى مى‏دهيم تو رسول خدائى چنين وانمود مى‏كردند كه عقيده و باطنشان نيز چنين است خدا فرمود در اين ادعا دروغگويند. به عبارت ديگر چنانكه الميزان گفته: كذب مخبرى است نه خبرى. و به قول مجمع: هر كه چيز راستى را بگويد ولى در دل به آن عقيده نداشته باشد دروغگو است. نظام به استناد اين آيه مى‏گويد صدق خبر مطابقت آن است با اعتقاد متكلم و كذب آن عدم مطابقت با اعتقاد او و اگر بگويد: آسمان زير پاى من است و معتقد باشد اين خبر راست است و در صورت عدم اعتقاد اگر بگويد: آسمان بالاى من است آن دروغ است. ولى محققان قول او را رد كرده‏اند.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
ف:100, ب:94, هم:82, من:77, ل:68, ه:60, ايى:51, وله:48, اله:48, الذين:47, الله:45, ربب:43, على:42, ما:41, کون:41, انن:41, اوى:40, قول:39, ائى:38, ان:37, نا:36, الى:36, ک:36, لا:33, کما:32, فى:30, ها:28, ى:28, قوم:28, کذب:28, کم:27, يوم:27, قد:25, الو:25, رسل:24, قبل:24, اذ:24, ا:23, کفر:21, علم:20, هو:20, فرى:20, اول:19, جىء:19, الا:18, لم:17, ذلک:17, عذب:17, ويل:17, اذا:17, صدق:17, بل:16, کلل:16, بين:16, حقق:16, او:16, هما:16, ذا:16, هذا:16, رحم:16, س:15, اتى:15, عن:15, نذر:15, کيف:15, اخذ:15, ظلم:15, لما:15, جنن:15, حسن:15, شىء:15, رئى:14, ارض:14, لقى:14, عقب:14, صحب:14, ثمود:14, نوح:14, ذکر:14, عزز:14, الذى:14, انس:14, دين:14, نظر:14, ثم:14, ن:14, امن:13, جزى:13, يا:13, تبع:13, کبر:13, کتب:13, جعل:13, شهد:13, ظنن:13, جرم:13, لو:13, نن:13, عاد:13, فرعون:13, امم:13, خرج:13, هدى:13, ولى:13, عبد:13, سحر:13, هن:13, مع:13, سمو:13, سمع:13, امر:13, حتى:13, حسب:13, وقى:13, فرق:13, نور:12, نفس:12, خوف:12, هل:12, نصر:12, ذوق:12, ام:12, وحى:12, ضلل:12, بعد:12, سوء:12, اخر:12, لوط:12, عرض:12, دعو:12, خلق:12, عظم:12, اکل:12, عمل:12, التى:12, لعل:12, قصر:12, لکن:12, مثل:12, مرج:12, اشر:12, ليس:12, حشر:12, قلل:12, طلق:12, شعب:12, متع:12, دبر:12, نجو:12, حزن:12, غرق:12, سوع:12, کان:12, هوى:12, ذهب:12, دهن:12, غير:12, نعم:12, فسد:12, هلک:12, جهنم:12, اخو:12, طوع:12, احزاب:12, خوض:12, لسن:11, کسب:11, غنى:11, قمص:11, عند:11, عين:11, خسر:11, هذه:11, ذو:11, وقع:11, وکء:11, أما:11, رکع:11, موسى:11, حدث:11, وعد:11, قلب:11, سلم:11, شعيب:11, قتل:11, ايکه:11, فکه:11, اهل:11, افک:11, جرى:11, فلح:11, دنو:11, کلا:11, عسر:11, يسر:11, نزل:11, فصل:11, قرء:11, ظلل:11, عشر:11, ثقل:11, جند:11, کثر:11, نصى:11, بلد:11, الم:11, اذن:11, دمر:11, رجع:11, ابراهيم:11, دون:11, ثلث:11, حيى:11, سئل:11, ابو:11, اجر:11, اثم:11, سحت:11, غدو:11, نحن:11, وذر:11, قدد:11, برک:11, زوج:11, تلو:11, انتم:11, حمل:11, فضل:11, شقو:11, نصو:11, صرف:11, رجج:11, نوق:11, لعن:11, وصف:11, عرف:11, سجد:11, بلغ:11, سير:11, عتد:11, حفظ:11, بحر:11, طمث:11, بعض:11, خطء:11, بلى:11, فلک:11, قرآن:11, دهم:11, جمل:11, سوف:11, يمن:11, رقب:11, حوط:11, ذى:11, بنو:11, رود:11, فنن:11, سقى:11, صبر:11, بشر:11, اولاء:11, قصص:11, شقى:11, رجو:11, فتح:11, رقم:11, صبح:11, ندو:11, صلى:11, دور:11, صلح:11, غفل:11, قدر:11, جحم:11, رجل:11, درى:11, حور:11, فقه:11, هجر:11, غرب:11, ابد:11, درج:11, خفض:11, سقط:11, ردد:11, مرر:11, خيم:11, خمس:11, شعر:11, درء:11, مرى:11, حوذ:11, ودد:11, سبل:11, کره:11, خيب:11, حرم:11, موه:11, نضخ:11, عزل:11, ضيق:11, نفق:11, فرغ:11, وجه:11, ابى:11, دسو:11, عود:11, بخل:11, جنب:11, جثم:11, فئد:11, خزى:11, اذى:11, دعع:11, نهى:11, عصو:11, صلو:11, دمى:11, غوى:11, مدين:11, عفو:11, حرص:11, عدل:11, بئس:11, رفع:11, فتن:11, نسى:11, رمن:11, کفى:11, حمم:11, سرف:11, شرق:11, صوب:11, هزم:11, اننى:11, قعد:11, عدد:11, حسر:11, حلف:11, عصى:11, صفو:11, ثنى:11, غضب:11, حجر:11, رجف:11, کيد:11, وسم:11, مدن:11, شقق:11, حصى:11, طبع:11, هؤلاء:11, خلف:11, فرش:11, لغو:11, دمو:11, خير:11, نهر:11, جحد:11, عقر:11, ياقوت:11, رفرف:11, صدر:11, شرک:11, هود:11, سعر:11, بور:11, طوف:10, لولو:10, شطن:10, نشء:10, لولا:10, شجر:10, موت:10, شوظ:10, سوم:10, زين:10, خضر:10, صلصل:10, فرت:10, غلب:10, ولد:10, بطن:10, رکب:10, فوج:10, مهل:10, سفه:10, ملو:10, دمم:10, عذر:10, سال:10, قطع:10, بخع:10, صفر:10, وزع:10, طرف:10, هى:10, فوز:10, شدد:10, هنالک:10, منن:10, طغو:10, حبر:10, نخل:10, شکر:10, برر:10, فنى:10, غفر:10, بقى:10, لهث:10, کرم:10, ليت:10, وفى:10, عبقر:10, سعى:10, سجن:10, عقل:10, طغى:10, يمم:10, فخر:10, اما:10, نکر:10, روض:10, عثو:10, قرع:10, وحد:10, اسلام:10, هنا:10, صدد:10, عضد:10, کسف:10, حلل:10, وجد:10, برزخ:10, عطو:10, قارون:10, ترف:10, رزق:10, لزم:10, سکن:10, فکر:10, کفت:10, زکو:10, ورى:10, دمدم:10, سفع:10, ندى:10, عدو:10, وفق:10, سفر:10, طعم:10, سوق:10, فعل:10, زقم:10, رجم:10, غلف:10, ملک:10, فوه:10, عيى:10, لعب:10, هامان:10, غرر:10, نبء:10, خلو:10, حضر:10, خصم:10, زجر:10, جبل:10, ملل:10, يقن:10, بعث:10, ربع:10, صمم:10, ملء:10, وزر:10, لدى:10, سبق:10, يتم:10, خلد:10, کلم:10, کرب:10, عهد:10, يئس:10, عوذ:10, رحل:10, صور:10, صالح:10, نيل:10, جمع:10, دهق:10, وعى:10, علو:10, نطق:10, مسس:10, مطو:10, قرر:10, ذنب:10, ورد:10, نحس:10, رس:10, جدد:10, حلق:10, جلل:10, استبرق:10, قدم:10, بدل:10, عرب:10, سرق:10, کئس:10, يى:10, وسع:10, نفذ:10, سلط:10, شئن:10, بکم:10, روح:10, حلقم:10, بغى:10, ترک:10, بصر:10, حصب:10, وتر:10, برق:10, فتل:10, سود:10, تحت:10, عمى:10, هارون:10, انى:10, صنع:10, مهن:10, شمخ:10, ختم:10, عجل:10, وعظ:10, اثر:10, حين:10, حمر:10, ظهر:10, زبر:10, دئب:10, صدف:10, حيث:10, وتد:10, ردء:10, مرض:10, نقم:10, حبط:10, بهل:10, لن:10, حرف:10, نصب:10, حکم:10, همم:10, منع:10, حمى:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۷

تکرار در قرآن: ۲۸۲(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

(بر وزن وزر، و كتف) دروغ گفتن. صحاح و قاموس و اقرب و غيره هر دو وزن را مصدر گفته‏اند ولى استعمال قرآن نشان مى‏دهد كه كِذْب (بر وزن وزر) مصدر است مثل [غافر:28]. و كَذِب (بر وزن كتف) اسم مصدر است به معنى دروغ مثل [نساء:50]. چون كذب مفعول يفترون است لذا اسم است نه مصدر يعنى بر خدا دروغ مى‏بندند. و اگر تنزل كنيم بايد بگوئيم: كَذَب (بر وزن كتف) با آنكه مصدر است در قرآن پيوسته به معنى مفعول (مَكذُوبٌ فيهِ) آمده على هذا معنى آيه فوق چنين است كه بر خدا شى‏ء مكذوب فيه نسبت مى‏دهند [يوسف:18]. يعنى بر پيراهن يوسف خون دروغ و مكذوب فيه آوردند (خون ديگرى بود به دروغ گفتند: خون يوسف است). كذب (بر وزن وزر)يكبار و كذب (بر وزن كتف)سى و دو بار در قرآن مجيد آمده است . * [نجم:11]. «كذب» را در آيه با تشديد و تخفيف هر دو خوانده‏اند در قرآنها با تخفيف است فاعل «رَأى» ظاهراً حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» است نه فؤاد اگر با تشديد بخوانيم معنى چنين مى‏شود: قلب آن حضرت آنچه را كه با چشم ديد تكذيب نكرد و اگر با تخفيف بخوانيم شايد آن به معنى خطا باشد مثل «ما فى سَمْعِهِ كِذْبٌ» يعنى در شنيدنش خطا نيست در اينصورت معنى آيه چنين است: قلب خطا نكرد در آنچه ديد، در تفسير جلالين كذب را انكار معنى كرده است. *** تكذيب: آن است كه ديگرى را به دروغ نسبت دهى و بگوئى: دروغ مى‏گوئى چنانكه در صحاح گفته يا به معنى نسبت كذب و انكار است، ظاهراً آن در انسان به معنى اول است مثل [شعراء:105]. و در غير انسان به معنى نسبت دروغ، نحو [انعام:66]. قوم تو قرآن را به دروغ نسبت دادند حال آنكه آن حق است. كاذب: دروغگو. [غافر:28]. كذاب: مبالغه است، يعنى بسيار دروغگو. [غافر:28]. كاذبة: مصدر است مثل عاقبة، عافية، باقية [واقعة:2-1]. آنگاه كه قيامت تحقق يابد و در وقوع آن دروغى نيست. در صحاح گفته آن اسم است (اسم فاعل) به جاى مصدر آيد. در آيه [علق:16]. نسبت كذب به ناصيه داده شده و آن اسم فاعل و يا مصدر به معنى فاعل است. كِذّاب: (به كسر قاف) مصدر باب تفعيل است كه مصدر آن بر وزن تفعيل، فعال، تفعله و مفعّل مثل «مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ» آيد [نباء:28]. آيات ما را به سختى تكذيب كردند. دقت‏ [منافقون:1]. منافقان كه گفتند: «اِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ» اين سخن حق و راست است چرا خداوند فرموده: آنها دروغگويند؟ مراد از دروغ عدم اعتقاد آنهاست نه مقالشان، آنها كه مى‏گفتند: گواهى مى‏دهيم تو رسول خدائى چنين وانمود مى‏كردند كه عقيده و باطنشان نيز چنين است خدا فرمود در اين ادعا دروغگويند. به عبارت ديگر چنانكه الميزان گفته: كذب مخبرى است نه خبرى. و به قول مجمع: هر كه چيز راستى را بگويد ولى در دل به آن عقيده نداشته باشد دروغگو است. نظام به استناد اين آيه مى‏گويد صدق خبر مطابقت آن است با اعتقاد متكلم و كذب آن عدم مطابقت با اعتقاد او و اگر بگويد: آسمان زير پاى من است و معتقد باشد اين خبر راست است و در صورت عدم اعتقاد اگر بگويد: آسمان بالاى من است آن دروغ است. ولى محققان قول او را رد كرده‏اند.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
يَکْذِبُونَ‌ ۲
کَذَّبُوا ۴۷
کَذَّبْتُمْ‌ ۴
الْکَاذِبِينَ‌ ۱۰
الْکَذِبَ‌ ۱۳
الْمُکَذِّبِينَ‌ ۷
کَذَّبُوکَ‌ ۳
کُذِّبَ‌ ۲
لِلْکَذِبِ‌ ۲
کَذِباً ۱۵
کَذَّبَ‌ ۲۵
کَذَبُوا ۴
نُکَذِّبَ‌ ۱
لَکَاذِبُونَ‌ ۹
يُکَذِّبُونَکَ‌ ۱
کُذِّبَتْ‌ ۲
کُذِّبُوا ۱
فَکَذَّبُوهُ‌ ۸
کَاذِبِينَ‌ ۳
مَکْذُوبٍ‌ ۱
کَاذِبٌ‌ ۲
کَذِبٍ‌ ۱
فَکَذَبَتْ‌ ۱
کُذِبُوا ۱
الْکَاذِبُونَ‌ ۳
فَکَذَّبَ‌ ۲
يُکَذِّبُوکَ‌ ۳
کَذَّبَتْ‌ ۱۴
کَذَّبُونِ‌ ۳
کَذَّبُوهُ‌ ۱
فَکَذَّبُوهُمَا ۲
تُکَذِّبُونَ‌ ۹
کَذَّبُوکُمْ‌ ۱
يُکَذِّبُونِ‌ ۲
کَاذِبُونَ‌ ۱
يُکَذِّبُ‌ ۵
تُکَذِّبُوا ۱
فَکَذَّبُوا ۲
تَکْذِبُونَ‌ ۱
کَذَّابٌ‌ ۴
کَذَبَ‌ ۲
فَکَذَّبْتَ‌ ۱
کَاذِباً ۲
کَذِبُهُ‌ ۱
لِلْمُکَذِّبِينَ‌ ۱۲
الْکَذَّابُ‌ ۱
تُکَذِّبَانِ‌ ۳۱
کَاذِبَةٌ ۱
الْمُکَذِّبُونَ‌ ۱
الْکَذِبِ‌ ۱
فَکَذَّبْنَا ۱
مُکَذِّبِينَ‌ ۱
نُکَذِّبُ‌ ۱
کِذَّاباً ۲
يُکَذِّبُونَ‌ ۲
تَکْذِيبٍ‌ ۱
يُکَذِّبُکَ‌ ۱
کَاذِبَةٍ ۱

ریشه‌های مرتبط