ریشه کذب: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (Move page script صفحهٔ ریشه کذب‌ را به ریشه کذب منتقل کرد)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::کذب‌]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}


=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
(بر وزن وزر، و كتف) دروغ گفتن. صحاح و قاموس و اقرب و غيره هر دو وزن را مصدر گفته‏اند ولى استعمال قرآن نشان مى‏دهد كه كِذْب (بر وزن وزر) مصدر است مثل [غافر:28]. و كَذِب (بر وزن كتف) اسم مصدر است به معنى دروغ مثل [نساء:50]. چون كذب مفعول يفترون است لذا اسم است نه مصدر يعنى بر خدا دروغ مى‏بندند. و اگر تنزل كنيم بايد بگوئيم: كَذَب (بر وزن كتف) با آنكه مصدر است در قرآن پيوسته به معنى مفعول (مَكذُوبٌ فيهِ) آمده على هذا معنى آيه فوق چنين است كه بر خدا شى‏ء مكذوب فيه نسبت مى‏دهند [يوسف:18]. يعنى بر پيراهن يوسف خون دروغ و مكذوب فيه آوردند (خون ديگرى بود به دروغ گفتند: خون يوسف است). كذب (بر وزن وزر)يكبار و كذب (بر وزن كتف)سى و دو بار در قرآن مجيد آمده است . * [نجم:11]. «كذب» را در آيه با تشديد و تخفيف هر دو خوانده‏اند در قرآنها با تخفيف است فاعل «رَأى» ظاهراً حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» است نه فؤاد اگر با تشديد بخوانيم معنى چنين مى‏شود: قلب آن حضرت آنچه را كه با چشم ديد تكذيب نكرد و اگر با تخفيف بخوانيم شايد آن به معنى خطا باشد مثل «ما فى سَمْعِهِ كِذْبٌ» يعنى در شنيدنش خطا نيست در اينصورت معنى آيه چنين است: قلب خطا نكرد در آنچه ديد، در تفسير جلالين كذب را انكار معنى كرده است. *** تكذيب: آن است كه ديگرى را به دروغ نسبت دهى و بگوئى: دروغ مى‏گوئى چنانكه در صحاح گفته يا به معنى نسبت كذب و انكار است، ظاهراً آن در انسان به معنى اول است مثل [شعراء:105]. و در غير انسان به معنى نسبت دروغ، نحو [انعام:66]. قوم تو قرآن را به دروغ نسبت دادند حال آنكه آن حق است. كاذب: دروغگو. [غافر:28]. كذاب: مبالغه است، يعنى بسيار دروغگو. [غافر:28]. كاذبة: مصدر است مثل عاقبة، عافية، باقية [واقعة:2-1]. آنگاه كه قيامت تحقق يابد و در وقوع آن دروغى نيست. در صحاح گفته آن اسم است (اسم فاعل) به جاى مصدر آيد. در آيه [علق:16]. نسبت كذب به ناصيه داده شده و آن اسم فاعل و يا مصدر به معنى فاعل است. كِذّاب: (به كسر قاف) مصدر باب تفعيل است كه مصدر آن بر وزن تفعيل، فعال، تفعله و مفعّل مثل «مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ» آيد [نباء:28]. آيات ما را به سختى تكذيب كردند. دقت‏ [منافقون:1]. منافقان كه گفتند: «اِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ» اين سخن حق و راست است چرا خداوند فرموده: آنها دروغگويند؟ مراد از دروغ عدم اعتقاد آنهاست نه مقالشان، آنها كه مى‏گفتند: گواهى مى‏دهيم تو رسول خدائى چنين وانمود مى‏كردند كه عقيده و باطنشان نيز چنين است خدا فرمود در اين ادعا دروغگويند. به عبارت ديگر چنانكه الميزان گفته: كذب مخبرى است نه خبرى. و به قول مجمع: هر كه چيز راستى را بگويد ولى در دل به آن عقيده نداشته باشد دروغگو است. نظام به استناد اين آيه مى‏گويد صدق خبر مطابقت آن است با اعتقاد متكلم و كذب آن عدم مطابقت با اعتقاد او و اگر بگويد: آسمان زير پاى من است و معتقد باشد اين خبر راست است و در صورت عدم اعتقاد اگر بگويد: آسمان بالاى من است آن دروغ است. ولى محققان قول او را رد كرده‏اند.
(بر وزن وزر، و كتف) دروغ گفتن. صحاح و قاموس و اقرب و غيره هر دو وزن را مصدر گفته‏اند ولى استعمال قرآن نشان مى‏دهد كه كِذْب (بر وزن وزر) مصدر است مثل [غافر:28]. و كَذِب (بر وزن كتف) اسم مصدر است به معنى دروغ مثل [نساء:50]. چون كذب مفعول يفترون است لذا اسم است نه مصدر يعنى بر خدا دروغ مى‏بندند. و اگر تنزل كنيم بايد بگوئيم: كَذَب (بر وزن كتف) با آنكه مصدر است در قرآن پيوسته به معنى مفعول (مَكذُوبٌ فيهِ) آمده على هذا معنى آيه فوق چنين است كه بر خدا شى‏ء مكذوب فيه نسبت مى‏دهند [يوسف:18]. يعنى بر پيراهن يوسف خون دروغ و مكذوب فيه آوردند (خون ديگرى بود به دروغ گفتند: خون يوسف است). كذب (بر وزن وزر)يكبار و كذب (بر وزن كتف)سى و دو بار در قرآن مجيد آمده است . * [نجم:11]. «كذب» را در آيه با تشديد و تخفيف هر دو خوانده‏اند در قرآنها با تخفيف است فاعل «رَأى» ظاهراً حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» است نه فؤاد اگر با تشديد بخوانيم معنى چنين مى‏شود: قلب آن حضرت آنچه را كه با چشم ديد تكذيب نكرد و اگر با تخفيف بخوانيم شايد آن به معنى خطا باشد مثل «ما فى سَمْعِهِ كِذْبٌ» يعنى در شنيدنش خطا نيست در اينصورت معنى آيه چنين است: قلب خطا نكرد در آنچه ديد، در تفسير جلالين كذب را انكار معنى كرده است. *** تكذيب: آن است كه ديگرى را به دروغ نسبت دهى و بگوئى: دروغ مى‏گوئى چنانكه در صحاح گفته يا به معنى نسبت كذب و انكار است، ظاهراً آن در انسان به معنى اول است مثل [شعراء:105]. و در غير انسان به معنى نسبت دروغ، نحو [انعام:66]. قوم تو قرآن را به دروغ نسبت دادند حال آنكه آن حق است. كاذب: دروغگو. [غافر:28]. كذاب: مبالغه است، يعنى بسيار دروغگو. [غافر:28]. كاذبة: مصدر است مثل عاقبة، عافية، باقية [واقعة:2-1]. آنگاه كه قيامت تحقق يابد و در وقوع آن دروغى نيست. در صحاح گفته آن اسم است (اسم فاعل) به جاى مصدر آيد. در آيه [علق:16]. نسبت كذب به ناصيه داده شده و آن اسم فاعل و يا مصدر به معنى فاعل است. كِذّاب: (به كسر قاف) مصدر باب تفعيل است كه مصدر آن بر وزن تفعيل، فعال، تفعله و مفعّل مثل «مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ» آيد [نباء:28]. آيات ما را به سختى تكذيب كردند. دقت‏ [منافقون:1]. منافقان كه گفتند: «اِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ» اين سخن حق و راست است چرا خداوند فرموده: آنها دروغگويند؟ مراد از دروغ عدم اعتقاد آنهاست نه مقالشان، آنها كه مى‏گفتند: گواهى مى‏دهيم تو رسول خدائى چنين وانمود مى‏كردند كه عقيده و باطنشان نيز چنين است خدا فرمود در اين ادعا دروغگويند. به عبارت ديگر چنانكه الميزان گفته: كذب مخبرى است نه خبرى. و به قول مجمع: هر كه چيز راستى را بگويد ولى در دل به آن عقيده نداشته باشد دروغگو است. نظام به استناد اين آيه مى‏گويد صدق خبر مطابقت آن است با اعتقاد متكلم و كذب آن عدم مطابقت با اعتقاد او و اگر بگويد: آسمان زير پاى من است و معتقد باشد اين خبر راست است و در صورت عدم اعتقاد اگر بگويد: آسمان بالاى من است آن دروغ است. ولى محققان قول او را رد كرده‏اند.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
ف:100, ب:94, هم:82, من:77, ل:68, ه:60, ايى:51, وله:48, اله:48, الذين:47, الله:45, ربب:43, على:42, ما:41, کون:41, انن:41, اوى:40, قول:39, ائى:38, ان:37, نا:36, الى:36, ک:36, لا:33, کما:32, فى:30, ها:28, ى:28, قوم:28, کذب:28, کم:27, يوم:27, قد:25, الو:25, رسل:24, قبل:24, اذ:24, ا:23, کفر:21, علم:20, هو:20, فرى:20, اول:19, جىء:19, الا:18, لم:17, ذلک:17, عذب:17, ويل:17, اذا:17, صدق:17, بل:16, کلل:16, بين:16, حقق:16, او:16, هما:16, ذا:16, هذا:16, رحم:16, س:15, اتى:15, عن:15, نذر:15, کيف:15, اخذ:15, ظلم:15, لما:15, جنن:15, حسن:15, شىء:15, رئى:14, ارض:14, لقى:14, عقب:14, صحب:14, ثمود:14, نوح:14, ذکر:14, عزز:14, الذى:14, انس:14, دين:14, نظر:14, ثم:14, ن:14, امن:13, جزى:13, يا:13, تبع:13, کبر:13, کتب:13, جعل:13, شهد:13, ظنن:13, جرم:13, لو:13, نن:13, عاد:13, فرعون:13, امم:13, خرج:13, هدى:13, ولى:13, عبد:13, سحر:13, هن:13, مع:13, سمو:13, سمع:13, امر:13, حتى:13, حسب:13, وقى:13, فرق:13, نور:12, نفس:12, خوف:12, هل:12, نصر:12, ذوق:12, ام:12, وحى:12, ضلل:12, بعد:12, سوء:12, اخر:12, لوط:12, عرض:12, دعو:12, خلق:12, عظم:12, اکل:12, عمل:12, التى:12, لعل:12, قصر:12, لکن:12, مثل:12, مرج:12, اشر:12, ليس:12, حشر:12, قلل:12, طلق:12, شعب:12, متع:12, دبر:12, نجو:12, حزن:12, غرق:12, سوع:12, کان:12, هوى:12, ذهب:12, دهن:12, غير:12, نعم:12, فسد:12, هلک:12, جهنم:12, اخو:12, طوع:12, احزاب:12, خوض:12, لسن:11, کسب:11, غنى:11, قمص:11, عند:11, عين:11, خسر:11, هذه:11, ذو:11, وقع:11, وکء:11, أما:11, رکع:11, موسى:11, حدث:11, وعد:11, قلب:11, سلم:11, شعيب:11, قتل:11, ايکه:11, فکه:11, اهل:11, افک:11, جرى:11, فلح:11, دنو:11, کلا:11, عسر:11, يسر:11, نزل:11, فصل:11, قرء:11, ظلل:11, عشر:11, ثقل:11, جند:11, کثر:11, نصى:11, بلد:11, الم:11, اذن:11, دمر:11, رجع:11, ابراهيم:11, دون:11, ثلث:11, حيى:11, سئل:11, ابو:11, اجر:11, اثم:11, سحت:11, غدو:11, نحن:11, وذر:11, قدد:11, برک:11, زوج:11, تلو:11, انتم:11, حمل:11, فضل:11, شقو:11, نصو:11, صرف:11, رجج:11, نوق:11, لعن:11, وصف:11, عرف:11, سجد:11, بلغ:11, سير:11, عتد:11, حفظ:11, بحر:11, طمث:11, بعض:11, خطء:11, بلى:11, فلک:11, قرآن:11, دهم:11, جمل:11, سوف:11, يمن:11, رقب:11, حوط:11, ذى:11, بنو:11, رود:11, فنن:11, سقى:11, صبر:11, بشر:11, اولاء:11, قصص:11, شقى:11, رجو:11, فتح:11, رقم:11, صبح:11, ندو:11, صلى:11, دور:11, صلح:11, غفل:11, قدر:11, جحم:11, رجل:11, درى:11, حور:11, فقه:11, هجر:11, غرب:11, ابد:11, درج:11, خفض:11, سقط:11, ردد:11, مرر:11, خيم:11, خمس:11, شعر:11, درء:11, مرى:11, حوذ:11, ودد:11, سبل:11, کره:11, خيب:11, حرم:11, موه:11, نضخ:11, عزل:11, ضيق:11, نفق:11, فرغ:11, وجه:11, ابى:11, دسو:11, عود:11, بخل:11, جنب:11, جثم:11, فئد:11, خزى:11, اذى:11, دعع:11, نهى:11, عصو:11, صلو:11, دمى:11, غوى:11, مدين:11, عفو:11, حرص:11, عدل:11, بئس:11, رفع:11, فتن:11, نسى:11, رمن:11, کفى:11, حمم:11, سرف:11, شرق:11, صوب:11, هزم:11, اننى:11, قعد:11, عدد:11, حسر:11, حلف:11, عصى:11, صفو:11, ثنى:11, غضب:11, حجر:11, رجف:11, کيد:11, وسم:11, مدن:11, شقق:11, حصى:11, طبع:11, هؤلاء:11, خلف:11, فرش:11, لغو:11, دمو:11, خير:11, نهر:11, جحد:11, عقر:11, ياقوت:11, رفرف:11, صدر:11, شرک:11, هود:11, سعر:11, بور:11, طوف:10, لولو:10, شطن:10, نشء:10, لولا:10, شجر:10, موت:10, شوظ:10, سوم:10, زين:10, خضر:10, صلصل:10, فرت:10, غلب:10, ولد:10, بطن:10, رکب:10, فوج:10, مهل:10, سفه:10, ملو:10, دمم:10, عذر:10, سال:10, قطع:10, بخع:10, صفر:10, وزع:10, طرف:10, هى:10, فوز:10, شدد:10, هنالک:10, منن:10, طغو:10, حبر:10, نخل:10, شکر:10, برر:10, فنى:10, غفر:10, بقى:10, لهث:10, کرم:10, ليت:10, وفى:10, عبقر:10, سعى:10, سجن:10, عقل:10, طغى:10, يمم:10, فخر:10, اما:10, نکر:10, روض:10, عثو:10, قرع:10, وحد:10, اسلام:10, هنا:10, صدد:10, عضد:10, کسف:10, حلل:10, وجد:10, برزخ:10, عطو:10, قارون:10, ترف:10, رزق:10, لزم:10, سکن:10, فکر:10, کفت:10, زکو:10, ورى:10, دمدم:10, سفع:10, ندى:10, عدو:10, وفق:10, سفر:10, طعم:10, سوق:10, فعل:10, زقم:10, رجم:10, غلف:10, ملک:10, فوه:10, عيى:10, لعب:10, هامان:10, غرر:10, نبء:10, خلو:10, حضر:10, خصم:10, زجر:10, جبل:10, ملل:10, يقن:10, بعث:10, ربع:10, صمم:10, ملء:10, وزر:10, لدى:10, سبق:10, يتم:10, خلد:10, کلم:10, کرب:10, عهد:10, يئس:10, عوذ:10, رحل:10, صور:10, صالح:10, نيل:10, جمع:10, دهق:10, وعى:10, علو:10, نطق:10, مسس:10, مطو:10, قرر:10, ذنب:10, ورد:10, نحس:10, رس:10, جدد:10, حلق:10, جلل:10, استبرق:10, قدم:10, بدل:10, عرب:10, سرق:10, کئس:10, يى:10, وسع:10, نفذ:10, سلط:10, شئن:10, بکم:10, روح:10, حلقم:10, بغى:10, ترک:10, بصر:10, حصب:10, وتر:10, برق:10, فتل:10, سود:10, تحت:10, عمى:10, هارون:10, انى:10, صنع:10, مهن:10, شمخ:10, ختم:10, عجل:10, وعظ:10, اثر:10, حين:10, حمر:10, ظهر:10, زبر:10, دئب:10, صدف:10, حيث:10, وتد:10, ردء:10, مرض:10, نقم:10, حبط:10, بهل:10, لن:10, حرف:10, نصب:10, حکم:10, همم:10, منع:10, حمى:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۲۷

تکرار در قرآن: ۲۸۲(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

(بر وزن وزر، و كتف) دروغ گفتن. صحاح و قاموس و اقرب و غيره هر دو وزن را مصدر گفته‏اند ولى استعمال قرآن نشان مى‏دهد كه كِذْب (بر وزن وزر) مصدر است مثل [غافر:28]. و كَذِب (بر وزن كتف) اسم مصدر است به معنى دروغ مثل [نساء:50]. چون كذب مفعول يفترون است لذا اسم است نه مصدر يعنى بر خدا دروغ مى‏بندند. و اگر تنزل كنيم بايد بگوئيم: كَذَب (بر وزن كتف) با آنكه مصدر است در قرآن پيوسته به معنى مفعول (مَكذُوبٌ فيهِ) آمده على هذا معنى آيه فوق چنين است كه بر خدا شى‏ء مكذوب فيه نسبت مى‏دهند [يوسف:18]. يعنى بر پيراهن يوسف خون دروغ و مكذوب فيه آوردند (خون ديگرى بود به دروغ گفتند: خون يوسف است). كذب (بر وزن وزر)يكبار و كذب (بر وزن كتف)سى و دو بار در قرآن مجيد آمده است . * [نجم:11]. «كذب» را در آيه با تشديد و تخفيف هر دو خوانده‏اند در قرآنها با تخفيف است فاعل «رَأى» ظاهراً حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» است نه فؤاد اگر با تشديد بخوانيم معنى چنين مى‏شود: قلب آن حضرت آنچه را كه با چشم ديد تكذيب نكرد و اگر با تخفيف بخوانيم شايد آن به معنى خطا باشد مثل «ما فى سَمْعِهِ كِذْبٌ» يعنى در شنيدنش خطا نيست در اينصورت معنى آيه چنين است: قلب خطا نكرد در آنچه ديد، در تفسير جلالين كذب را انكار معنى كرده است. *** تكذيب: آن است كه ديگرى را به دروغ نسبت دهى و بگوئى: دروغ مى‏گوئى چنانكه در صحاح گفته يا به معنى نسبت كذب و انكار است، ظاهراً آن در انسان به معنى اول است مثل [شعراء:105]. و در غير انسان به معنى نسبت دروغ، نحو [انعام:66]. قوم تو قرآن را به دروغ نسبت دادند حال آنكه آن حق است. كاذب: دروغگو. [غافر:28]. كذاب: مبالغه است، يعنى بسيار دروغگو. [غافر:28]. كاذبة: مصدر است مثل عاقبة، عافية، باقية [واقعة:2-1]. آنگاه كه قيامت تحقق يابد و در وقوع آن دروغى نيست. در صحاح گفته آن اسم است (اسم فاعل) به جاى مصدر آيد. در آيه [علق:16]. نسبت كذب به ناصيه داده شده و آن اسم فاعل و يا مصدر به معنى فاعل است. كِذّاب: (به كسر قاف) مصدر باب تفعيل است كه مصدر آن بر وزن تفعيل، فعال، تفعله و مفعّل مثل «مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ» آيد [نباء:28]. آيات ما را به سختى تكذيب كردند. دقت‏ [منافقون:1]. منافقان كه گفتند: «اِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ» اين سخن حق و راست است چرا خداوند فرموده: آنها دروغگويند؟ مراد از دروغ عدم اعتقاد آنهاست نه مقالشان، آنها كه مى‏گفتند: گواهى مى‏دهيم تو رسول خدائى چنين وانمود مى‏كردند كه عقيده و باطنشان نيز چنين است خدا فرمود در اين ادعا دروغگويند. به عبارت ديگر چنانكه الميزان گفته: كذب مخبرى است نه خبرى. و به قول مجمع: هر كه چيز راستى را بگويد ولى در دل به آن عقيده نداشته باشد دروغگو است. نظام به استناد اين آيه مى‏گويد صدق خبر مطابقت آن است با اعتقاد متكلم و كذب آن عدم مطابقت با اعتقاد او و اگر بگويد: آسمان زير پاى من است و معتقد باشد اين خبر راست است و در صورت عدم اعتقاد اگر بگويد: آسمان بالاى من است آن دروغ است. ولى محققان قول او را رد كرده‏اند.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
يَکْذِبُونَ‌ ۲
کَذَّبُوا ۴۷
کَذَّبْتُمْ‌ ۴
الْکَاذِبِينَ‌ ۱۰
الْکَذِبَ‌ ۱۳
الْمُکَذِّبِينَ‌ ۷
کَذَّبُوکَ‌ ۳
کُذِّبَ‌ ۲
لِلْکَذِبِ‌ ۲
کَذِباً ۱۵
کَذَّبَ‌ ۲۵
کَذَبُوا ۴
نُکَذِّبَ‌ ۱
لَکَاذِبُونَ‌ ۹
يُکَذِّبُونَکَ‌ ۱
کُذِّبَتْ‌ ۲
کُذِّبُوا ۱
فَکَذَّبُوهُ‌ ۸
کَاذِبِينَ‌ ۳
مَکْذُوبٍ‌ ۱
کَاذِبٌ‌ ۲
کَذِبٍ‌ ۱
فَکَذَبَتْ‌ ۱
کُذِبُوا ۱
الْکَاذِبُونَ‌ ۳
فَکَذَّبَ‌ ۲
يُکَذِّبُوکَ‌ ۳
کَذَّبَتْ‌ ۱۴
کَذَّبُونِ‌ ۳
کَذَّبُوهُ‌ ۱
فَکَذَّبُوهُمَا ۲
تُکَذِّبُونَ‌ ۹
کَذَّبُوکُمْ‌ ۱
يُکَذِّبُونِ‌ ۲
کَاذِبُونَ‌ ۱
يُکَذِّبُ‌ ۵
تُکَذِّبُوا ۱
فَکَذَّبُوا ۲
تَکْذِبُونَ‌ ۱
کَذَّابٌ‌ ۴
کَذَبَ‌ ۲
فَکَذَّبْتَ‌ ۱
کَاذِباً ۲
کَذِبُهُ‌ ۱
لِلْمُکَذِّبِينَ‌ ۱۲
الْکَذَّابُ‌ ۱
تُکَذِّبَانِ‌ ۳۱
کَاذِبَةٌ ۱
الْمُکَذِّبُونَ‌ ۱
الْکَذِبِ‌ ۱
فَکَذَّبْنَا ۱
مُکَذِّبِينَ‌ ۱
نُکَذِّبُ‌ ۱
کِذَّاباً ۲
يُکَذِّبُونَ‌ ۲
تَکْذِيبٍ‌ ۱
يُکَذِّبُکَ‌ ۱
کَاذِبَةٍ ۱

ریشه‌های مرتبط