ریشه علو: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن نمودار دفعات)
(Added root proximity by QBot)
خط ۲۹: خط ۲۹:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
علو (بر وزن قفل) بلندى. علاء: برترى و رفعت شأن. اولى از نصر ينصر آيد مثل «عَلَاالشَّىْ‏ءُ وَالنَّهارُ يَعْلُوا عُلُوّاً:اِرْتَفَعَ» دومى از باب علم يعلم آيد يعنى «عَلى فُلانٌ فِى الْمَكارِمِ يَعْلى عَلاءً:شَرِفِ» اين خلاصه فرق آن دو است وگرنه در جاى همديگر نيز به كار مى‏روند. *** علو به مناسبت معنى اولى در قهر و غلبه و تكبّر نيز استعمال مى‏شود [مؤمنون:91]. آنگاه هر خدا مخلوق خويش تصاحب مى‏كرد و يكى بر ديگرى غلبه و برترى مى‏كرد. [قصص:4]. فرعون در زمين طغيان كرد و ظلم پيشه گرفت و مردم آن را فرقه‏ها كرد. [اسراء:7]. و تا هلاك كنند آنچه را كه غلبه كردند هلاك وحشتناكى [اسراء:4]. حتماً حتماً دوبار در زمين فساد و طغيان بزرگ مى‏كنيد. *** عالى: بالا و طاغى مثل [هود:82]. بالاى ديارشان را پائين آن قرار داديم يعنى زير و زبر كرديم.ايضاً [انسان:21]. و مثل [يونس:83]. فرعون طاغى است در زمين. ايضاً به معنى رفيع و برتر است نحو [حاقة:22]. كه ظاهراً رفعت و برترى مراد است و مثل [توبه:40]. كه به معنى برتر است. *** على (بر وزن جدا) جمع عليا است يعنى مرتفع و بلند [طه:4]. قرآن نازل شده است از جانب خدائى كه زمين و آسمان‏هاى بلند را آفريده. ايضاً [طه:75]. *** علوّ: به معنى ارتفاع است مثل عتوّ و در معنى تكبّر و طغيان نيز به كار رود مثل «وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبيراً» كه گذشت. *** تعالى: [اعراف:190]. تعالى فعل است از تفاعل يعنى برتر و بالاتر است خدا از آنچه شرك مى‏ورزند. راغب گويد تفاعل در آن براى مبالغه است. *** تعال (به فتح لام) فعل امر است از تفاعل يعنى بيا بالا اصلش آن است كه كسى از بالا كسى را كه در پائين است ندا كند و بگويد: تعال. سپس در اثر كثرت استعمال به معنى «بيا» به كار رفته اعم از آنكه نداشده در بالا باشد يا پائين يا مساوى با منادى چنانكه در اقرب الموارد و مفردات گفته است. آن به لفظ جمع مذكر (تَعالَوْا) هفت بار و به لفظ جمع مؤنث (تَعالَيْن) يكبار در قرآن آمده است. [آل عمران:64]. اى اهل كتاب بيائيد به سوى كلمه‏اى كه ميان ما و شما يكسان است [احزاب:28]. و آن خطاب به زنان حضرت رسول «صلى‏اللَّه‏وعليه‏ و آله» است. *** علىّ: بسيار برتر. بسيار رفيع‏القدر. و آن صيغه مبالغه است آن جمعاً يازده بار در قرآن مجيد آمده است هشت بار در وصف خداى تعالى مثل [بقره:255]. يكدفعه درباره قرآن [زخرف:4] و يكبار در وصف نام نيك يا شريعت پيامبران [مريم:50]. و يكبار درباره مكان ادريس «عليه‏السلام» [مريم:57]. درباره اين آيه در «درس-ادريس» صحبت شده است. اهل لغت آن را در علوّ مقام و علوّ مكان هر دو گفته‏اند ولى ظهور همه آيات در علوّ مقام است. غير از آيه فوق. راغب گفته: معنى هُوَالْعَلِّىُ الْكَبيرُ آن است كه برتر است از اينكه وصف واصفين بلكه علم عارفين به او احاطه كند. در جمع آمده: علّى در اصل از علوّ است خداى سبحان به وسيله اقتدار و نفوذ سلطان برتر و بالاتر است. *** اعلى: بالاتر و برتر. در علوّ مكان و مقام هر دو آيد مثل [اعلى:1]. كه در علوّ مقام است و مثل [ص:69]. [نجم:7]. كه ظهور هر دو در علوّ مكان است نه مقام جمع آن در قرآن اعلون آمده [آل عمران:139]. *** متعالى: رفيع المقام. طبرسى فرموده متعالى و عالى هر دو يكى است، كه محال است كسى با آن مساوى باشد [رعد:9].
علو (بر وزن قفل) بلندى. علاء: برترى و رفعت شأن. اولى از نصر ينصر آيد مثل «عَلَاالشَّىْ‏ءُ وَالنَّهارُ يَعْلُوا عُلُوّاً:اِرْتَفَعَ» دومى از باب علم يعلم آيد يعنى «عَلى فُلانٌ فِى الْمَكارِمِ يَعْلى عَلاءً:شَرِفِ» اين خلاصه فرق آن دو است وگرنه در جاى همديگر نيز به كار مى‏روند. *** علو به مناسبت معنى اولى در قهر و غلبه و تكبّر نيز استعمال مى‏شود [مؤمنون:91]. آنگاه هر خدا مخلوق خويش تصاحب مى‏كرد و يكى بر ديگرى غلبه و برترى مى‏كرد. [قصص:4]. فرعون در زمين طغيان كرد و ظلم پيشه گرفت و مردم آن را فرقه‏ها كرد. [اسراء:7]. و تا هلاك كنند آنچه را كه غلبه كردند هلاك وحشتناكى [اسراء:4]. حتماً حتماً دوبار در زمين فساد و طغيان بزرگ مى‏كنيد. *** عالى: بالا و طاغى مثل [هود:82]. بالاى ديارشان را پائين آن قرار داديم يعنى زير و زبر كرديم.ايضاً [انسان:21]. و مثل [يونس:83]. فرعون طاغى است در زمين. ايضاً به معنى رفيع و برتر است نحو [حاقة:22]. كه ظاهراً رفعت و برترى مراد است و مثل [توبه:40]. كه به معنى برتر است. *** على (بر وزن جدا) جمع عليا است يعنى مرتفع و بلند [طه:4]. قرآن نازل شده است از جانب خدائى كه زمين و آسمان‏هاى بلند را آفريده. ايضاً [طه:75]. *** علوّ: به معنى ارتفاع است مثل عتوّ و در معنى تكبّر و طغيان نيز به كار رود مثل «وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبيراً» كه گذشت. *** تعالى: [اعراف:190]. تعالى فعل است از تفاعل يعنى برتر و بالاتر است خدا از آنچه شرك مى‏ورزند. راغب گويد تفاعل در آن براى مبالغه است. *** تعال (به فتح لام) فعل امر است از تفاعل يعنى بيا بالا اصلش آن است كه كسى از بالا كسى را كه در پائين است ندا كند و بگويد: تعال. سپس در اثر كثرت استعمال به معنى «بيا» به كار رفته اعم از آنكه نداشده در بالا باشد يا پائين يا مساوى با منادى چنانكه در اقرب الموارد و مفردات گفته است. آن به لفظ جمع مذكر (تَعالَوْا) هفت بار و به لفظ جمع مؤنث (تَعالَيْن) يكبار در قرآن آمده است. [آل عمران:64]. اى اهل كتاب بيائيد به سوى كلمه‏اى كه ميان ما و شما يكسان است [احزاب:28]. و آن خطاب به زنان حضرت رسول «صلى‏اللَّه‏وعليه‏ و آله» است. *** علىّ: بسيار برتر. بسيار رفيع‏القدر. و آن صيغه مبالغه است آن جمعاً يازده بار در قرآن مجيد آمده است هشت بار در وصف خداى تعالى مثل [بقره:255]. يكدفعه درباره قرآن [زخرف:4] و يكبار در وصف نام نيك يا شريعت پيامبران [مريم:50]. و يكبار درباره مكان ادريس «عليه‏السلام» [مريم:57]. درباره اين آيه در «درس-ادريس» صحبت شده است. اهل لغت آن را در علوّ مقام و علوّ مكان هر دو گفته‏اند ولى ظهور همه آيات در علوّ مقام است. غير از آيه فوق. راغب گفته: معنى هُوَالْعَلِّىُ الْكَبيرُ آن است كه برتر است از اينكه وصف واصفين بلكه علم عارفين به او احاطه كند. در جمع آمده: علّى در اصل از علوّ است خداى سبحان به وسيله اقتدار و نفوذ سلطان برتر و بالاتر است. *** اعلى: بالاتر و برتر. در علوّ مكان و مقام هر دو آيد مثل [اعلى:1]. كه در علوّ مقام است و مثل [ص:69]. [نجم:7]. كه ظهور هر دو در علوّ مكان است نه مقام جمع آن در قرآن اعلون آمده [آل عمران:139]. *** متعالى: رفيع المقام. طبرسى فرموده متعالى و عالى هر دو يكى است، كه محال است كسى با آن مساوى باشد [رعد:9].
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
ل:100, ما:92, ه:88, ف:75, اله:70, فى:68, من:67, وله:65, الله:65, هم:60, قول:59, انن:50, لا:50, کم:48, عن:46, کبر:46, ها:42, ب:42, ان:41, کون:40, ارض:39, هو:39, سبح:37, ربب:35, الى:35, سمو:32, ک:32, شرک:31, على:31, نا:30, علم:27, کتب:26, ا:25, خلق:24, اذا:24, ى:24, سوى:23, علو:23, امن:22, حکم:22, جعل:22, رحم:22, رئى:21, فرعون:20, حقق:20, جنن:19, فسد:19, مرر:18, هما:18, شهد:18, نن:18, اول:18, الذى:18, اخذ:18, ملء:18, مثل:18, نعم:18, نزل:18, قد:18, رضو:18, دنو:18, ذکر:17, سبل:17, ملک:17, الذين:17, اتى:17, جىء:17, بنو:17, بين:16, سفل:16, عزز:16, موسى:16, خير:16, يا:16, انتم:16, عظم:16, عرش:16, خوف:15, رسل:15, قوم:15, وقى:15, انا:15, درى:15, وحى:15, سمع:15, کلل:15, لم:15, تبر:15, غيب:15, صدق:15, دعو:15, رود:14, شىء:14, کلم:14, اهل:14, برر:14, الا:14, لقى:14, رقم:14, وصف:14, بعض:14, ن:14, ثم:14, کن:14, يمن:14, مطر:14, جرى:14, قدر:14, سلم:14, انس:13, وهن:13, ام:13, ضرب:13, مع:13, قرب:13, سوف:13, بغى:13, وسم:13, سرح:13, رجع:13, قطف:13, عقب:13, سرف:13, اخر:13, اننى:13, ظلم:13, هى:13, عدن:13, درج:13, يوم:13, انت:13, عدل:13, جدد:13, اذ:13, کود:13, ذلک:13, قذف:13, امم:13, قتل:13, هون:13, غفر:13, تلو:13, او:13, وعد:13, الک:13, عسى:13, عقل:13, وحد:12, لدى:12, شرق:12, عجل:12, افق:12, دلو:12, نظر:12, اکل:12, حزن:12, خصم:12, بطل:12, ثوب:12, ضلل:12, زين:12, بعد:12, لسن:12, کره:12, عذب:12, وجه:12, کيف:12, شقق:12, لو:12, ظهر:12, متع:12, امر:12, نفس:12, نفخ:12, رزق:12, هن:12, فطر:12, فلح:12, احد:12, شرب:12, صيح:12, نبو:12, سندس:12, رفع:12, حفظ:12, حرم:12, حدث:12, بعث:12, عيش:12, بدع:12, ثمم:12, نفق:12, خضر:12, دين:12, غير:12, لغو:12, جنب:12, مرد:12, هنء:12, افک:12, دحر:12, حيى:12, يقن:12, بشر:12, تحت:12, سرر:12, ذى:12, حجر:12, فتن:12, لئک:11, ندى:11, استبرق:11, فوق:11, شطن:11, ذلکم:11, اوى:11, صور:11, جزى:11, صفف:11, مسس:11, لما:11, قوب:11, فلک:11, اود:11, صلح:11, يدى:11, نفر:11, سبع:11, سعى:11, لقف:11, ائى:11, صحب:11, نهر:11, لن:11, روح:11, ذو:11, سوء:11, خشى:11, نسو:11, صعق:11, ندو:11, نکل:11, کلا:11, شيع:11, خفف:11, نطف:11, عبث:11, قرح:11, برق:11, طوى:11, کذب:11, عمل:11, کفر:11, صنع:11, دخل:11, حشر:11, وعظ:11, خلص:11, حلى:11, جهر:11, خلد:11, جمل:11, ذا:11, رشد:11, ايى:11, ضعف:11, بحر:11, فعل:11, کنن:11, ثقل:11, دون:11, ذهب:11, کثر:11, عند:11, اذن:11, لعل:11, وتر:10, کيد:10, دفع:10, لوى:10, طوف:10, دور:10, ولد:10, سور:10, سجيل:10, جحد:10, تلک:10, عود:10, رئس:10, اسرائيل:10, يى:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۰

تکرار در قرآن: ۷۰(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

علو (بر وزن قفل) بلندى. علاء: برترى و رفعت شأن. اولى از نصر ينصر آيد مثل «عَلَاالشَّىْ‏ءُ وَالنَّهارُ يَعْلُوا عُلُوّاً:اِرْتَفَعَ» دومى از باب علم يعلم آيد يعنى «عَلى فُلانٌ فِى الْمَكارِمِ يَعْلى عَلاءً:شَرِفِ» اين خلاصه فرق آن دو است وگرنه در جاى همديگر نيز به كار مى‏روند. *** علو به مناسبت معنى اولى در قهر و غلبه و تكبّر نيز استعمال مى‏شود [مؤمنون:91]. آنگاه هر خدا مخلوق خويش تصاحب مى‏كرد و يكى بر ديگرى غلبه و برترى مى‏كرد. [قصص:4]. فرعون در زمين طغيان كرد و ظلم پيشه گرفت و مردم آن را فرقه‏ها كرد. [اسراء:7]. و تا هلاك كنند آنچه را كه غلبه كردند هلاك وحشتناكى [اسراء:4]. حتماً حتماً دوبار در زمين فساد و طغيان بزرگ مى‏كنيد. *** عالى: بالا و طاغى مثل [هود:82]. بالاى ديارشان را پائين آن قرار داديم يعنى زير و زبر كرديم.ايضاً [انسان:21]. و مثل [يونس:83]. فرعون طاغى است در زمين. ايضاً به معنى رفيع و برتر است نحو [حاقة:22]. كه ظاهراً رفعت و برترى مراد است و مثل [توبه:40]. كه به معنى برتر است. *** على (بر وزن جدا) جمع عليا است يعنى مرتفع و بلند [طه:4]. قرآن نازل شده است از جانب خدائى كه زمين و آسمان‏هاى بلند را آفريده. ايضاً [طه:75]. *** علوّ: به معنى ارتفاع است مثل عتوّ و در معنى تكبّر و طغيان نيز به كار رود مثل «وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبيراً» كه گذشت. *** تعالى: [اعراف:190]. تعالى فعل است از تفاعل يعنى برتر و بالاتر است خدا از آنچه شرك مى‏ورزند. راغب گويد تفاعل در آن براى مبالغه است. *** تعال (به فتح لام) فعل امر است از تفاعل يعنى بيا بالا اصلش آن است كه كسى از بالا كسى را كه در پائين است ندا كند و بگويد: تعال. سپس در اثر كثرت استعمال به معنى «بيا» به كار رفته اعم از آنكه نداشده در بالا باشد يا پائين يا مساوى با منادى چنانكه در اقرب الموارد و مفردات گفته است. آن به لفظ جمع مذكر (تَعالَوْا) هفت بار و به لفظ جمع مؤنث (تَعالَيْن) يكبار در قرآن آمده است. [آل عمران:64]. اى اهل كتاب بيائيد به سوى كلمه‏اى كه ميان ما و شما يكسان است [احزاب:28]. و آن خطاب به زنان حضرت رسول «صلى‏اللَّه‏وعليه‏ و آله» است. *** علىّ: بسيار برتر. بسيار رفيع‏القدر. و آن صيغه مبالغه است آن جمعاً يازده بار در قرآن مجيد آمده است هشت بار در وصف خداى تعالى مثل [بقره:255]. يكدفعه درباره قرآن [زخرف:4] و يكبار در وصف نام نيك يا شريعت پيامبران [مريم:50]. و يكبار درباره مكان ادريس «عليه‏السلام» [مريم:57]. درباره اين آيه در «درس-ادريس» صحبت شده است. اهل لغت آن را در علوّ مقام و علوّ مكان هر دو گفته‏اند ولى ظهور همه آيات در علوّ مقام است. غير از آيه فوق. راغب گفته: معنى هُوَالْعَلِّىُ الْكَبيرُ آن است كه برتر است از اينكه وصف واصفين بلكه علم عارفين به او احاطه كند. در جمع آمده: علّى در اصل از علوّ است خداى سبحان به وسيله اقتدار و نفوذ سلطان برتر و بالاتر است. *** اعلى: بالاتر و برتر. در علوّ مكان و مقام هر دو آيد مثل [اعلى:1]. كه در علوّ مقام است و مثل [ص:69]. [نجم:7]. كه ظهور هر دو در علوّ مكان است نه مقام جمع آن در قرآن اعلون آمده [آل عمران:139]. *** متعالى: رفيع المقام. طبرسى فرموده متعالى و عالى هر دو يكى است، كه محال است كسى با آن مساوى باشد [رعد:9].

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
الْعَلِيُ‌ ۵
تَعَالَوْا ۷
الْأَعْلَوْنَ‌ ۲
عَلِيّاً ۳
تَعَالَى‌ ۱۰
فَتَعَالَى‌ ۴
الْعُلْيَا ۱
لَعَالٍ‌ ۱
عَالِيَهَا ۲
الْمُتَعَالِ‌ ۱
الْأَعْلَى‌ ۹
لَتَعْلُنَ‌ ۱
عُلُوّاً ۴
عَلَوْا ۱
الْعُلَى‌ ۲
اسْتَعْلَى‌ ۱
عَالِينَ‌ ۱
لَعَلاَ ۱
تَعْلُوا ۲
عَلاَ ۱
فَتَعَالَيْنَ‌ ۱
الْعَالِينَ‌ ۱
الْعَلِيِّ ۱
عَلِيٌ‌ ۱
لَعَلِيٌ‌ ۱
عَالِياً ۱
عَالِيَةٍ ۲
عَالِيَهُمْ‌ ۱
عِلِّيِّينَ‌ ۱
عِلِّيُّونَ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط