ریشه عرض: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (Move page script صفحهٔ ریشه عرض‌ را به ریشه عرض منتقل کرد)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::عرض‌]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}


=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
(بر وزن فلس) ظهور و اظهار چنانكه در صحاح و اقرب هست. در مجمع از زجّاج نقل شده كه اصل آن به معنى ناحيه شى‏ء است و عرض خلاف طول از آن مى‏باشد عرض: (بر وزن فرس) در قرآن به متاع دنيا اطلاق شده مثل [انفال:67] در مجمع فرموده: بر هر چيز ناپايدار عرض گويند و گفته‏اند: «الدنيا عرض حاضر» قول راغب نيز چنين است. گوئى از اين جهت متكلمون به عرض در مقابل جوهر عرض گفته‏اند كه ثبات ندارد به نظرم متاع دنيا را از آن عرض گفته‏اند كه خود نمائى مى‏كند اعراض: روگردانى. اين در واقع براى آن است كه شخص معرض خلاف جانب امر را در پيش مى‏گيرد در اقرب گويد: حق آن است كه همزه آن براى صيرورت باشد. [كهف:100]. آن روز جهنّم را بر كفّار به طرز مخصوصى آشكار مى‏كنيم. [بقره:31]، [كهف:48] در حال صف بر پروردگار آشكار مى‏شوند يا نشان داده مى‏شوند. تعريض: ضد تصريح و آن به كنايه سخن گفتن است در مجمع فرموده: [بقره:235] مراد از آن خواستگارى از زن به اشاره است زنى كه در عدّه وفات است. گوئى با گوشه سخن خواستگارى مى‏كند. * [حديد:21]، [آل عمران:133] مراد از عرض در اين دو آيه ظاهراً وسعت است و آن يكى از معانى شايع عرض است چنانكه در مجمع و قاموس و اقرب گفته. الميزان فرموده: مراد از عرض وسعت و آن استعمال شايع است. ظاهراً «اَلسَّماء» در آيه اول براى جنس است على هذا آن مطابق با «السَّموات» در آيه دوم مى‏باشد. و چون در آيه اول «كَعَرْض» با كاف تشبيه آمده ظاهراً آن در آيه دوم نيز در نظر است يعنى «عَرْضُها كَعَرْضِ السَّموات وَ الْاَرْضِ». آيا مراد از اين تشبيه نشان دادن وسعت بهشت است و يا حقيقتاً همه جا در قيامت بهشت خواهد بود؟ آيا مراد از سموات و ارض همه جهان است و يا فقط منظومه شمسى است؟ به نظرم مراد نشان دادن وسعت بهشت است نه اينكه آن تمام عالم را خواهد گرفت (والله اعلم) به نظر بعضى آيه دوم درباره سابقين و مقرّبين است و آيه اول در خصوص عامه مؤمنان، و بهشت گروه عامه از بهشت گروه مقرّبين اوسع است كه فرموده «عَرْضُهَا السَّمواتُ وَ الْاَرْضُ» و درباره گروه سابقين آمده «عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ». در ذيل آيه اوّل آمده. «اُعِدَّتْ لِلَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ» و اين مطلق اهل ايمان را مى‏رساند ولى ذيل آيه دوم و ما بعدش اوصافى آمده از قبيل «يُنْفِقُونَ فِى السَّراءِ والضَّراءِ...» و آن با مقرّبين سازگار است. والله العالم. در مجمع فرموده: از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» روايت شده كه گفتند. هر گاه آسمانها و زمين وسعت بهشت باشد پس جهنّم در كجا خواهد بود؟ فرمود «سُبْحانَ اللّهِ اِذا جاءَ النَّهارُ فَاَيْنَ اللَّيْلُ» اين حديث در تفسير ابن كثير نيز به چند طريق نقل شده كه هر قل امپراطور روم به آن حضرت نوشت: تو مرا به بهشتى كه وسعت آن آسمانها و زمين است دعوت مى‏كنى پس آتش كجاست؟ حضرت فرمودند: «سُبْحانَ اللّهِ فَاَيْنَ اللّيْلُ اِذا جاءَ النَّهارُ» الميزان آن را از مجمع و درّ المنثور نقل كرده و در توجيه حديث ضمن بيان مفصّلى فرموده به گمانم روايت ناظر به آن است كه در قيامت مثل دنيا تزاحم نيست سموات و ارض در عين اينكه ظرف بهشت‏اند ظرف آتش نيز هستند (به اختصار). نگارنده گويد: به نظر مى‏آيد مطلب چنين باشد كه درباره گفتگوى اهل بهشت با اهل آتش و ديدن همديگر آيات بسيار است قهراً از تزاحم دنيا در آخرت خبرى نيست و شايد آخرت در ظرفى بهشت و در ظرفى جهنّم باشد مثل وضع جنّ و انس در دنيا و شايد مكانهاى هر دو غير از هم باشد كه آيات بهشت فقط مفيد وسعت‏اند نه اينكه آن همه جا را خواهد گرفت چنانكه در گذشته گفتيم. * [فصّلت:51]. عريض به معنى وسيع و كثير است چنانكه در «وَجَنَّةٍ عَرْضُها...» گذشت. و ظاهراً مراد از دعا در آيه تضرّع و جزع است مثل [معارج:20]. * [احقاف:24] ضمير. «رَأَوْهُ» شايد به عذاب موعود راجع باشد كه از «بِما تَعِدُنا» در آيه قبل به نظر مى‏آيد و شايد ضمير مبهم باشد كه «عارِضاً» آن را توضيح مى‏كند. عارض به معنى ظاهر شونده است از آيه روشن مى‏شود كه آن عارض باد بود «ريحٌ فيها عَذابٌ» گفته‏اند آن تكه‏‏ى ابرى بود كه در افق نمايان شد و باد به وسيله آن شروع به وزيدن گرفت. يعنى: چون آن را آشكار ديدند كه به سوى واديشان مى‏آيد گفتند. اين باد يا ابرى است كه به ما باران خواهد باراند، نه بلكه آن بادى است داراى عذاب دردناك. * [بقره:224]. عرضه آن است كه در معرض چيزى واقع شود مثل: «اَلْمَرْئَةُ عُرْضَةٌ لِلنِكاحِ - اَلدّابَّةُ عُرْضَةٌ لِلسَّفَرِ - اَلْغَذاءُ عُرْضَةٌ لِلْاَكْلِ»راغب گفته است: «اَلْعُرْضَةُ ما يَجْعَلُ مَعْرَضاً لِلشَّىْ‏ءِ». ظاهراً مراد از آن در آيه اين است كه خدا را معرض و مورد قسم قرار بدهند در عدم انجام كارهاى نيك. يعنى: خدا را معرض سوگندهای خویش قرار ندهید سوگندهائيكه ياد كرده‏ايد تا نيكى و تقوى و اصلاح بين الناس نكنيد زيرا خدا دوست ندارد نام او وسيله امتناع از نيكى باشد. در تفسير عياشى از امام باقر و صادق عليهما السلام درباره آيه نقل شده... آن اين است كه كسى سوگند ياد مى‏كند تا با برادرش سخن نگويد و نظير آن يا با مادرش تكلم نكند «قالَ: يَعْنى الرَّجُلُ يَحْلِفُ اَنْ لا يُكَلِّمُ اَخاهُ وَما اَشْبَه ذلِكَ اَوْ لا يُكَلِّمَ اُمَّهُ». در حديث ديگر در مجمع و تفسير عيّاشى از ايّوب خزّاز از امام صادق «عليه السلام» نقل شده مى‏فرمود: به خدا قسم ياد نكنيد، نه راست و نه دروغ كه خدا فرمايد «وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضِةً لِاَيْمانِكُمْ» و چون مردى از مردى درباره اصلاح استمداد كند كه ميان او و شخص ديگر سازش دهد، نگويد: من قسم ياد كرده‏ام كه اين كار نكنم آن است قول خدا «وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةٌ لِاَيْمانِكُمْ اَنْ تَبَرَّوا وَتَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النّاسِ». روايت دوم مفيد دو مطلب است يكى نهى از مطلق قسم ديگرى نهى از قسم خوردن كه كار نيك نكند. * [توبه:76]. اين تعبير در چند آيه ديگر آمده است شايد مراد از «تَوَلَّوا» اعراض ظاهرى و از «مُعْرِضُونَ» اعراض قلبى باشد يعنى: برگشتند و عمل نكردند در حالى كه در دل نيز از آن اعراض كرده و به آن بى‏اعتنا بودند.
(بر وزن فلس) ظهور و اظهار چنانكه در صحاح و اقرب هست. در مجمع از زجّاج نقل شده كه اصل آن به معنى ناحيه شى‏ء است و عرض خلاف طول از آن مى‏باشد عرض: (بر وزن فرس) در قرآن به متاع دنيا اطلاق شده مثل [انفال:67] در مجمع فرموده: بر هر چيز ناپايدار عرض گويند و گفته‏اند: «الدنيا عرض حاضر» قول راغب نيز چنين است. گوئى از اين جهت متكلمون به عرض در مقابل جوهر عرض گفته‏اند كه ثبات ندارد به نظرم متاع دنيا را از آن عرض گفته‏اند كه خود نمائى مى‏كند اعراض: روگردانى. اين در واقع براى آن است كه شخص معرض خلاف جانب امر را در پيش مى‏گيرد در اقرب گويد: حق آن است كه همزه آن براى صيرورت باشد. [كهف:100]. آن روز جهنّم را بر كفّار به طرز مخصوصى آشكار مى‏كنيم. [بقره:31]، [كهف:48] در حال صف بر پروردگار آشكار مى‏شوند يا نشان داده مى‏شوند. تعريض: ضد تصريح و آن به كنايه سخن گفتن است در مجمع فرموده: [بقره:235] مراد از آن خواستگارى از زن به اشاره است زنى كه در عدّه وفات است. گوئى با گوشه سخن خواستگارى مى‏كند. * [حديد:21]، [آل عمران:133] مراد از عرض در اين دو آيه ظاهراً وسعت است و آن يكى از معانى شايع عرض است چنانكه در مجمع و قاموس و اقرب گفته. الميزان فرموده: مراد از عرض وسعت و آن استعمال شايع است. ظاهراً «اَلسَّماء» در آيه اول براى جنس است على هذا آن مطابق با «السَّموات» در آيه دوم مى‏باشد. و چون در آيه اول «كَعَرْض» با كاف تشبيه آمده ظاهراً آن در آيه دوم نيز در نظر است يعنى «عَرْضُها كَعَرْضِ السَّموات وَ الْاَرْضِ». آيا مراد از اين تشبيه نشان دادن وسعت بهشت است و يا حقيقتاً همه جا در قيامت بهشت خواهد بود؟ آيا مراد از سموات و ارض همه جهان است و يا فقط منظومه شمسى است؟ به نظرم مراد نشان دادن وسعت بهشت است نه اينكه آن تمام عالم را خواهد گرفت (والله اعلم) به نظر بعضى آيه دوم درباره سابقين و مقرّبين است و آيه اول در خصوص عامه مؤمنان، و بهشت گروه عامه از بهشت گروه مقرّبين اوسع است كه فرموده «عَرْضُهَا السَّمواتُ وَ الْاَرْضُ» و درباره گروه سابقين آمده «عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ». در ذيل آيه اوّل آمده. «اُعِدَّتْ لِلَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ» و اين مطلق اهل ايمان را مى‏رساند ولى ذيل آيه دوم و ما بعدش اوصافى آمده از قبيل «يُنْفِقُونَ فِى السَّراءِ والضَّراءِ...» و آن با مقرّبين سازگار است. والله العالم. در مجمع فرموده: از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» روايت شده كه گفتند. هر گاه آسمانها و زمين وسعت بهشت باشد پس جهنّم در كجا خواهد بود؟ فرمود «سُبْحانَ اللّهِ اِذا جاءَ النَّهارُ فَاَيْنَ اللَّيْلُ» اين حديث در تفسير ابن كثير نيز به چند طريق نقل شده كه هر قل امپراطور روم به آن حضرت نوشت: تو مرا به بهشتى كه وسعت آن آسمانها و زمين است دعوت مى‏كنى پس آتش كجاست؟ حضرت فرمودند: «سُبْحانَ اللّهِ فَاَيْنَ اللّيْلُ اِذا جاءَ النَّهارُ» الميزان آن را از مجمع و درّ المنثور نقل كرده و در توجيه حديث ضمن بيان مفصّلى فرموده به گمانم روايت ناظر به آن است كه در قيامت مثل دنيا تزاحم نيست سموات و ارض در عين اينكه ظرف بهشت‏اند ظرف آتش نيز هستند (به اختصار). نگارنده گويد: به نظر مى‏آيد مطلب چنين باشد كه درباره گفتگوى اهل بهشت با اهل آتش و ديدن همديگر آيات بسيار است قهراً از تزاحم دنيا در آخرت خبرى نيست و شايد آخرت در ظرفى بهشت و در ظرفى جهنّم باشد مثل وضع جنّ و انس در دنيا و شايد مكانهاى هر دو غير از هم باشد كه آيات بهشت فقط مفيد وسعت‏اند نه اينكه آن همه جا را خواهد گرفت چنانكه در گذشته گفتيم. * [فصّلت:51]. عريض به معنى وسيع و كثير است چنانكه در «وَجَنَّةٍ عَرْضُها...» گذشت. و ظاهراً مراد از دعا در آيه تضرّع و جزع است مثل [معارج:20]. * [احقاف:24] ضمير. «رَأَوْهُ» شايد به عذاب موعود راجع باشد كه از «بِما تَعِدُنا» در آيه قبل به نظر مى‏آيد و شايد ضمير مبهم باشد كه «عارِضاً» آن را توضيح مى‏كند. عارض به معنى ظاهر شونده است از آيه روشن مى‏شود كه آن عارض باد بود «ريحٌ فيها عَذابٌ» گفته‏اند آن تكه‏‏ى ابرى بود كه در افق نمايان شد و باد به وسيله آن شروع به وزيدن گرفت. يعنى: چون آن را آشكار ديدند كه به سوى واديشان مى‏آيد گفتند. اين باد يا ابرى است كه به ما باران خواهد باراند، نه بلكه آن بادى است داراى عذاب دردناك. * [بقره:224]. عرضه آن است كه در معرض چيزى واقع شود مثل: «اَلْمَرْئَةُ عُرْضَةٌ لِلنِكاحِ - اَلدّابَّةُ عُرْضَةٌ لِلسَّفَرِ - اَلْغَذاءُ عُرْضَةٌ لِلْاَكْلِ»راغب گفته است: «اَلْعُرْضَةُ ما يَجْعَلُ مَعْرَضاً لِلشَّىْ‏ءِ». ظاهراً مراد از آن در آيه اين است كه خدا را معرض و مورد قسم قرار بدهند در عدم انجام كارهاى نيك. يعنى: خدا را معرض سوگندهای خویش قرار ندهید سوگندهائيكه ياد كرده‏ايد تا نيكى و تقوى و اصلاح بين الناس نكنيد زيرا خدا دوست ندارد نام او وسيله امتناع از نيكى باشد. در تفسير عياشى از امام باقر و صادق عليهما السلام درباره آيه نقل شده... آن اين است كه كسى سوگند ياد مى‏كند تا با برادرش سخن نگويد و نظير آن يا با مادرش تكلم نكند «قالَ: يَعْنى الرَّجُلُ يَحْلِفُ اَنْ لا يُكَلِّمُ اَخاهُ وَما اَشْبَه ذلِكَ اَوْ لا يُكَلِّمَ اُمَّهُ». در حديث ديگر در مجمع و تفسير عيّاشى از ايّوب خزّاز از امام صادق «عليه السلام» نقل شده مى‏فرمود: به خدا قسم ياد نكنيد، نه راست و نه دروغ كه خدا فرمايد «وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضِةً لِاَيْمانِكُمْ» و چون مردى از مردى درباره اصلاح استمداد كند كه ميان او و شخص ديگر سازش دهد، نگويد: من قسم ياد كرده‏ام كه اين كار نكنم آن است قول خدا «وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةٌ لِاَيْمانِكُمْ اَنْ تَبَرَّوا وَتَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النّاسِ». روايت دوم مفيد دو مطلب است يكى نهى از مطلق قسم ديگرى نهى از قسم خوردن كه كار نيك نكند. * [توبه:76]. اين تعبير در چند آيه ديگر آمده است شايد مراد از «تَوَلَّوا» اعراض ظاهرى و از «مُعْرِضُونَ» اعراض قلبى باشد يعنى: برگشتند و عمل نكردند در حالى كه در دل نيز از آن اعراض كرده و به آن بى‏اعتنا بودند.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
هم:100, ف:65, عن:60, ه:50, من:49, ل:39, ان:35, على:34, ما:32, ها:31, کون:29, قول:27, ب:27, ربب:26, ک:26, انن:24, کم:24, الذين:23, لا:23, نا:22, اله:21, فى:21, الله:21, ذکر:21, يوم:19, ايى:19, اذا:19, کفر:19, امن:18, عرض:18, وله:18, الى:17, اذ:17, علم:17, رئى:17, سمو:16, ذا:16, الا:16, اخذ:16, ائى:16, ارض:16, قد:16, او:15, غفر:15, ا:15, اتى:15, اوى:15, رسل:15, هذا:15, دنو:15, ولى:15, بغى:15, کذب:15, هو:15, حقق:14, انس:14, شىء:14, نفق:14, ثم:14, جنن:14, نذر:14, عظم:14, قلب:13, لما:13, نظر:13, نور:13, رود:13, جمع:13, ام:13, کلل:13, لو:13, کثر:13, نبء:13, نعم:13, قبل:13, بعض:13, حيى:13, لغو:13, ى:13, يا:13, نئى:13, عذب:12, قوم:12, بين:12, امر:12, سمع:12, عدد:12, انتم:12, شرک:12, هما:12, مسس:12, عرف:12, عمل:12, تبع:12, جهنم:12, رحم:12, قدر:12, کتب:12, جنب:12, ذلک:12, بيت:12, دعو:12, اول:12, خفى:12, مثل:12, جهل:12, س:12, خشع:12, کيد:12, فرق:12, فوز:12, نن:12, ظلم:12, ابراهيم:12, خرج:12, لن:12, بل:12, ودى:12, جىء:12, جبل:12, عشو:12, طيب:12, لم:12, قرب:12, الذى:12, عند:12, صلح:12, کن:12, ليس:12, جناح:12, مرر:12, حتى:12, جنح:12, مطر:11, صعق:11, وحد:11, حفظ:11, زکو:11, شرر:11, عقب:11, قمر:11, غفل:11, سئل:11, احد:11, نحت:11, برر:11, اوب:11, يوسف:11, شقى:11, خوض:11, حکم:11, توب:11, بشر:11, نشز:11, هوى:11, شطن:11, رزق:11, لوى:11, ظنن:11, کان:11, خلق:11, شقو:11, ثمن:11, سحر:11, عين:11, حدث:11, نکر:11, نوب:11, سفر:11, ذو:11, سوء:11, سبل:11, ورث:11, فرعون:11, وثق:11, قصد:11, غدو:11, حصن:11, شفع:11, اوه:11, بلد:11, غنى:11, الک:11, کبر:11, عزز:11, نهر:11, دون:11, لدن:11, ليل:11, نجو:11, کره:11, خطب:11, قلل:11, لئک:11, منع:11, سوع:11, حمر:11, فعل:11, ضلل:11, صور:11, خسر:11, ردد:11, بعل:11, ثخن:11, عدل:11, غلظ:11, ضرر:11, عفو:11, عبد:11, طوع:11, سلم:11, وکل:11, ارث:11, صفف:11, نسى:11, غدر:11, کفى:11, عرب:11, اهل:11, فرر:11, صفن:11, هن:11, ذهب:11, ذلل:11, اما:11, نفر:11, سلک:11, شهد:11, نزغ:11, بصر:11, بعد:11, خلف:11, جوب:11, صدع:11, حلم:11, بخل:11, شمس:11, نسو:11, وعظ:11, سفک:11, حسب:11, ملک:11, آدم:11, حمل:11, غطو:11, وقى:10, عجل:10, سرى:10, قرء:10, شقق:10, رجس:10, سبق:10, دمم:10, غدق:10, خوف:10, وسم:10, هل:10, فوق:10, فتن:10, اولاء:10, وفى:10, اخر:10, سليمان:10, هزء:10, قدم:10, ابى:10, شکر:10, سيل:10, جود:10, نفخ:10, صلو:10, ذنب:10, جرم:10, خسف:10, فرى:10, کنن:10, نقم:10, لقى:10, زيد:10, غير:10, سرع:10, نفع:10, اذى:10, بلى:10, خبر:10, مرء:10, ملء:10, صبح:10, خير:10, لکن:10, حيق:10, فضل:10, موه:10, عاد:10, غرر:10, عرم:10, دمو:10, عيش:10, سقف:10, صعد:10, ن:10, اجل:10, يدى:10, ثمود:10, دخل:10, هؤلاء:10, طرف:10, بدل:10, غنم:10, روح:10, فتى:10, ضنک:10, اياه:10, رجو:10, وزر:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۳۰

تکرار در قرآن: ۷۸(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

(بر وزن فلس) ظهور و اظهار چنانكه در صحاح و اقرب هست. در مجمع از زجّاج نقل شده كه اصل آن به معنى ناحيه شى‏ء است و عرض خلاف طول از آن مى‏باشد عرض: (بر وزن فرس) در قرآن به متاع دنيا اطلاق شده مثل [انفال:67] در مجمع فرموده: بر هر چيز ناپايدار عرض گويند و گفته‏اند: «الدنيا عرض حاضر» قول راغب نيز چنين است. گوئى از اين جهت متكلمون به عرض در مقابل جوهر عرض گفته‏اند كه ثبات ندارد به نظرم متاع دنيا را از آن عرض گفته‏اند كه خود نمائى مى‏كند اعراض: روگردانى. اين در واقع براى آن است كه شخص معرض خلاف جانب امر را در پيش مى‏گيرد در اقرب گويد: حق آن است كه همزه آن براى صيرورت باشد. [كهف:100]. آن روز جهنّم را بر كفّار به طرز مخصوصى آشكار مى‏كنيم. [بقره:31]، [كهف:48] در حال صف بر پروردگار آشكار مى‏شوند يا نشان داده مى‏شوند. تعريض: ضد تصريح و آن به كنايه سخن گفتن است در مجمع فرموده: [بقره:235] مراد از آن خواستگارى از زن به اشاره است زنى كه در عدّه وفات است. گوئى با گوشه سخن خواستگارى مى‏كند. * [حديد:21]، [آل عمران:133] مراد از عرض در اين دو آيه ظاهراً وسعت است و آن يكى از معانى شايع عرض است چنانكه در مجمع و قاموس و اقرب گفته. الميزان فرموده: مراد از عرض وسعت و آن استعمال شايع است. ظاهراً «اَلسَّماء» در آيه اول براى جنس است على هذا آن مطابق با «السَّموات» در آيه دوم مى‏باشد. و چون در آيه اول «كَعَرْض» با كاف تشبيه آمده ظاهراً آن در آيه دوم نيز در نظر است يعنى «عَرْضُها كَعَرْضِ السَّموات وَ الْاَرْضِ». آيا مراد از اين تشبيه نشان دادن وسعت بهشت است و يا حقيقتاً همه جا در قيامت بهشت خواهد بود؟ آيا مراد از سموات و ارض همه جهان است و يا فقط منظومه شمسى است؟ به نظرم مراد نشان دادن وسعت بهشت است نه اينكه آن تمام عالم را خواهد گرفت (والله اعلم) به نظر بعضى آيه دوم درباره سابقين و مقرّبين است و آيه اول در خصوص عامه مؤمنان، و بهشت گروه عامه از بهشت گروه مقرّبين اوسع است كه فرموده «عَرْضُهَا السَّمواتُ وَ الْاَرْضُ» و درباره گروه سابقين آمده «عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ». در ذيل آيه اوّل آمده. «اُعِدَّتْ لِلَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ» و اين مطلق اهل ايمان را مى‏رساند ولى ذيل آيه دوم و ما بعدش اوصافى آمده از قبيل «يُنْفِقُونَ فِى السَّراءِ والضَّراءِ...» و آن با مقرّبين سازگار است. والله العالم. در مجمع فرموده: از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» روايت شده كه گفتند. هر گاه آسمانها و زمين وسعت بهشت باشد پس جهنّم در كجا خواهد بود؟ فرمود «سُبْحانَ اللّهِ اِذا جاءَ النَّهارُ فَاَيْنَ اللَّيْلُ» اين حديث در تفسير ابن كثير نيز به چند طريق نقل شده كه هر قل امپراطور روم به آن حضرت نوشت: تو مرا به بهشتى كه وسعت آن آسمانها و زمين است دعوت مى‏كنى پس آتش كجاست؟ حضرت فرمودند: «سُبْحانَ اللّهِ فَاَيْنَ اللّيْلُ اِذا جاءَ النَّهارُ» الميزان آن را از مجمع و درّ المنثور نقل كرده و در توجيه حديث ضمن بيان مفصّلى فرموده به گمانم روايت ناظر به آن است كه در قيامت مثل دنيا تزاحم نيست سموات و ارض در عين اينكه ظرف بهشت‏اند ظرف آتش نيز هستند (به اختصار). نگارنده گويد: به نظر مى‏آيد مطلب چنين باشد كه درباره گفتگوى اهل بهشت با اهل آتش و ديدن همديگر آيات بسيار است قهراً از تزاحم دنيا در آخرت خبرى نيست و شايد آخرت در ظرفى بهشت و در ظرفى جهنّم باشد مثل وضع جنّ و انس در دنيا و شايد مكانهاى هر دو غير از هم باشد كه آيات بهشت فقط مفيد وسعت‏اند نه اينكه آن همه جا را خواهد گرفت چنانكه در گذشته گفتيم. * [فصّلت:51]. عريض به معنى وسيع و كثير است چنانكه در «وَجَنَّةٍ عَرْضُها...» گذشت. و ظاهراً مراد از دعا در آيه تضرّع و جزع است مثل [معارج:20]. * [احقاف:24] ضمير. «رَأَوْهُ» شايد به عذاب موعود راجع باشد كه از «بِما تَعِدُنا» در آيه قبل به نظر مى‏آيد و شايد ضمير مبهم باشد كه «عارِضاً» آن را توضيح مى‏كند. عارض به معنى ظاهر شونده است از آيه روشن مى‏شود كه آن عارض باد بود «ريحٌ فيها عَذابٌ» گفته‏اند آن تكه‏‏ى ابرى بود كه در افق نمايان شد و باد به وسيله آن شروع به وزيدن گرفت. يعنى: چون آن را آشكار ديدند كه به سوى واديشان مى‏آيد گفتند. اين باد يا ابرى است كه به ما باران خواهد باراند، نه بلكه آن بادى است داراى عذاب دردناك. * [بقره:224]. عرضه آن است كه در معرض چيزى واقع شود مثل: «اَلْمَرْئَةُ عُرْضَةٌ لِلنِكاحِ - اَلدّابَّةُ عُرْضَةٌ لِلسَّفَرِ - اَلْغَذاءُ عُرْضَةٌ لِلْاَكْلِ»راغب گفته است: «اَلْعُرْضَةُ ما يَجْعَلُ مَعْرَضاً لِلشَّىْ‏ءِ». ظاهراً مراد از آن در آيه اين است كه خدا را معرض و مورد قسم قرار بدهند در عدم انجام كارهاى نيك. يعنى: خدا را معرض سوگندهای خویش قرار ندهید سوگندهائيكه ياد كرده‏ايد تا نيكى و تقوى و اصلاح بين الناس نكنيد زيرا خدا دوست ندارد نام او وسيله امتناع از نيكى باشد. در تفسير عياشى از امام باقر و صادق عليهما السلام درباره آيه نقل شده... آن اين است كه كسى سوگند ياد مى‏كند تا با برادرش سخن نگويد و نظير آن يا با مادرش تكلم نكند «قالَ: يَعْنى الرَّجُلُ يَحْلِفُ اَنْ لا يُكَلِّمُ اَخاهُ وَما اَشْبَه ذلِكَ اَوْ لا يُكَلِّمَ اُمَّهُ». در حديث ديگر در مجمع و تفسير عيّاشى از ايّوب خزّاز از امام صادق «عليه السلام» نقل شده مى‏فرمود: به خدا قسم ياد نكنيد، نه راست و نه دروغ كه خدا فرمايد «وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضِةً لِاَيْمانِكُمْ» و چون مردى از مردى درباره اصلاح استمداد كند كه ميان او و شخص ديگر سازش دهد، نگويد: من قسم ياد كرده‏ام كه اين كار نكنم آن است قول خدا «وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةٌ لِاَيْمانِكُمْ اَنْ تَبَرَّوا وَتَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النّاسِ». روايت دوم مفيد دو مطلب است يكى نهى از مطلق قسم ديگرى نهى از قسم خوردن كه كار نيك نكند. * [توبه:76]. اين تعبير در چند آيه ديگر آمده است شايد مراد از «تَوَلَّوا» اعراض ظاهرى و از «مُعْرِضُونَ» اعراض قلبى باشد يعنى: برگشتند و عمل نكردند در حالى كه در دل نيز از آن اعراض كرده و به آن بى‏اعتنا بودند.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
عَرَضَهُمْ‌ ۱
مُعْرِضُونَ‌ ۱۴
عَرَّضْتُمْ‌ ۱
عَرْضُهَا ۲
فَأَعْرِضُوا ۲
فَأَعْرِضْ‌ ۵
عَرَضَ‌ ۴
إِعْرَاضاً ۱
تُعْرِضُوا ۱
أَعْرِضْ‌ ۶
تُعْرِضْ‌ ۱
مُعْرِضِينَ‌ ۵
إِعْرَاضُهُمْ‌ ۱
عَرَضٌ‌ ۱
عَرَضاً ۱
لِتُعْرِضُوا ۱
يُعْرَضُونَ‌ ۳
تُعْرِضَنَ‌ ۱
أَعْرَضْتُمْ‌ ۱
أَعْرَضَ‌ ۶
عُرِضُوا ۱
فَأَعْرَضَ‌ ۲
عَرَضْنَا ۲
عَرْضاً ۱
أَعْرَضُوا ۳
فَأَعْرَضُوا ۱
عُرِضَ‌ ۱
عَرِيضٍ‌ ۱
يُعْرَضُ‌ ۲
عَارِضاً ۱
عَارِضٌ‌ ۱
يُعْرِضُوا ۱
کَعَرْضِ‌ ۱
تُعْرَضُونَ‌ ۱
يُعْرِضْ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط