ریشه ظلم: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن نمودار دفعات)
جز (Move page script صفحهٔ ریشه ظلم‌ را به ریشه ظلم منتقل کرد)
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۲۹: خط ۲۹:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
(بضم ظاء) ستم. اصل آن بمعنى ناقص كردن حق و يا گذاشتن شى‏ء در غير موضع خويش است [كهف:33] هر دو باغ ميوه خود را داد و از آن چيزى كم نكرد. طبرسى ذيل آيه 35 بقره فرموده: اصل ظلم كم كردن حق است خدا فرموده: «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ اُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيئاً» يعنى ناقص نكرد و به قولى اصل آن وضع شيى‏ء در غير موضعش است «مَنْ اَشْبَهَ اَباهُ فَما ظَلَمَ» هر كه به پدرش شبيه باشد شباهت را در غير محلش نگذاشته آنگاه فرمود: هر دو معنى مطّرد و معمول است. در صحاح و قاموس آمده: «اَلْظُّلْمُ وَضْعُ الشَّىْ‏ءِ فِى غَيْرِ مَوْضِعِهِ». در نهايه گفته «اَصْل الظُّلْمِ الْجَوْرُ وَ مُجاوَزَةُ الْحَدِّ». راغب گويد: «اَلظُّلْمُ عِنْدَ اَهْلِ اللُّغَةِ وَ كَثيرٍ مِنَ الْعُلَماءِ وَضْعُ الشَّىْ‏ءِ فِى غَيْرِ مَوضِعِهِ... وَ الظُّلْمُ يُقالَ فِى مُجاوَزَةِ الْحَقِّ...». مأل اين معانى يكى است در قرآن مجيد به هر سه معنى آمده است در آيه گذشته به معنى كم كم كردن است ايضاً در آياتى نظير: [بقره:281]. بقرينه «تُوَّفى‏» به معنى نقصان است يعنى كسب هر نفس بى كم و كاست به خودش داده مى‏شود و در آياتى نظير [نساء:148]. به معنى جور و ستم است. ظلوم: صيغه مبالغه است مثل كذوب، ودود [ابراهيم:34]. راستى انسان بسيار ستمگر و بسيار كفران كننده است اين حكم نسبت به انسانى است كه تربيت دينى ندارد. راجع به آيه [احزاب:72]. در «جهل» سخن گفته‏ايم. ظّلام: صيغه مبالغه است اين كلمه پنج بار در قرآن به كار رفته: آل عمران:182، انفال:51، حج:10، فصلت:46، ق:29. و همه درباره نفى ظلم از پروردگار است «وَ اَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَّلامٍ لِلْعَبيدِ» «وَ ما اَنَا بِظَّلامٍ لَلْعَبيدِ». در سه سوره اول در ما قبل آيه جمله «ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ» «وَ نُذيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَريق» واقع شده و در سوره ق چند آيه قبل آمده «اَلْقِيا فِى جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنيدٍ» و در سوره فصلت آيه چنين است «مَنْ عَمِلَ صلِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ اَساءَ فَعَلَيها وَ ما رَبُّكَ بظَّلامٍ لِلعَبيدِ» و در آيه اول پس از ذكر عذاب آمده «ذلكَ بِما قَدَّمِتْ يَداكَ اَيْدِيكُمْ» «وَ اَنَّ اللَّه لَيسَ بِظَّلامٍ لِلْعَبيدِ» در سوره ق نيز قريب به آن است. به نظر من آمدن صيغه مبالغه به مناسبت مقام است يعنى اگر خداوند كافر و ظالم را عذاب نمى‏كرد و آنها را در عمل را در رديف پاكان قرار مى‏داد و يا عمل هر كس را بخودش بر نمى‏گرداند بسيار ستمگر بود و چون ظّلام نيست لذا روى عدل عذاب مى‏كند... پس از توّجه به اين معنى ديدم الميزان و المنار نيز قريب به اين مضمون گفته‏اند. به قول بعضى از بزرگان صيغه ظّلام براى مبالغه در نفى از آن بهتر است ولى مطلب فوق از آن بهتر است و بقول بعضى خداوند اگر ظلمى مى‏كرد حتماً ظّلام بود نه ظالم زيرا اگر به هر يك از بندگان جزئى‏ترين ظلمى مى‏كرد نسبت به ملاحظه همه آنها ظّلام مى‏شد. اين سخن فى نفسه درست است و در قرآن درباره خدا «لَيْسَ بِظالِم» نيامده و پيوسته «لَيْسَ بِظَّلام» آمده ولى آيات فوق در اين صدد نيست. بلى در افعال اين ماده آمده [يونس:44]. [كهف:49]. بعضى جاها نسبت ظلم به غير اولى العقل داده شد مثل [هود:102]. اين تعبير در سوره انبياء آيه 11 و حج آيه 45 و 48 نيز آمده است مراد از آن ظاهراً ظلم اهل شهر است چنان كه در آيه [نساء:75]. صريحاً نسبت ظلم به اهل داده شده است.
(بضم ظاء) ستم. اصل آن بمعنى ناقص كردن حق و يا گذاشتن شى‏ء در غير موضع خويش است [كهف:33] هر دو باغ ميوه خود را داد و از آن چيزى كم نكرد. طبرسى ذيل آيه 35 بقره فرموده: اصل ظلم كم كردن حق است خدا فرموده: «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ اُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيئاً» يعنى ناقص نكرد و به قولى اصل آن وضع شيى‏ء در غير موضعش است «مَنْ اَشْبَهَ اَباهُ فَما ظَلَمَ» هر كه به پدرش شبيه باشد شباهت را در غير محلش نگذاشته آنگاه فرمود: هر دو معنى مطّرد و معمول است. در صحاح و قاموس آمده: «اَلْظُّلْمُ وَضْعُ الشَّىْ‏ءِ فِى غَيْرِ مَوْضِعِهِ». در نهايه گفته «اَصْل الظُّلْمِ الْجَوْرُ وَ مُجاوَزَةُ الْحَدِّ». راغب گويد: «اَلظُّلْمُ عِنْدَ اَهْلِ اللُّغَةِ وَ كَثيرٍ مِنَ الْعُلَماءِ وَضْعُ الشَّىْ‏ءِ فِى غَيْرِ مَوضِعِهِ... وَ الظُّلْمُ يُقالَ فِى مُجاوَزَةِ الْحَقِّ...». مأل اين معانى يكى است در قرآن مجيد به هر سه معنى آمده است در آيه گذشته به معنى كم كم كردن است ايضاً در آياتى نظير: [بقره:281]. بقرينه «تُوَّفى‏» به معنى نقصان است يعنى كسب هر نفس بى كم و كاست به خودش داده مى‏شود و در آياتى نظير [نساء:148]. به معنى جور و ستم است. ظلوم: صيغه مبالغه است مثل كذوب، ودود [ابراهيم:34]. راستى انسان بسيار ستمگر و بسيار كفران كننده است اين حكم نسبت به انسانى است كه تربيت دينى ندارد. راجع به آيه [احزاب:72]. در «جهل» سخن گفته‏ايم. ظّلام: صيغه مبالغه است اين كلمه پنج بار در قرآن به كار رفته: آل عمران:182، انفال:51، حج:10، فصلت:46، ق:29. و همه درباره نفى ظلم از پروردگار است «وَ اَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَّلامٍ لِلْعَبيدِ» «وَ ما اَنَا بِظَّلامٍ لَلْعَبيدِ». در سه سوره اول در ما قبل آيه جمله «ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ» «وَ نُذيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَريق» واقع شده و در سوره ق چند آيه قبل آمده «اَلْقِيا فِى جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنيدٍ» و در سوره فصلت آيه چنين است «مَنْ عَمِلَ صلِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ اَساءَ فَعَلَيها وَ ما رَبُّكَ بظَّلامٍ لِلعَبيدِ» و در آيه اول پس از ذكر عذاب آمده «ذلكَ بِما قَدَّمِتْ يَداكَ اَيْدِيكُمْ» «وَ اَنَّ اللَّه لَيسَ بِظَّلامٍ لِلْعَبيدِ» در سوره ق نيز قريب به آن است. به نظر من آمدن صيغه مبالغه به مناسبت مقام است يعنى اگر خداوند كافر و ظالم را عذاب نمى‏كرد و آنها را در عمل را در رديف پاكان قرار مى‏داد و يا عمل هر كس را بخودش بر نمى‏گرداند بسيار ستمگر بود و چون ظّلام نيست لذا روى عدل عذاب مى‏كند... پس از توّجه به اين معنى ديدم الميزان و المنار نيز قريب به اين مضمون گفته‏اند. به قول بعضى از بزرگان صيغه ظّلام براى مبالغه در نفى از آن بهتر است ولى مطلب فوق از آن بهتر است و بقول بعضى خداوند اگر ظلمى مى‏كرد حتماً ظّلام بود نه ظالم زيرا اگر به هر يك از بندگان جزئى‏ترين ظلمى مى‏كرد نسبت به ملاحظه همه آنها ظّلام مى‏شد. اين سخن فى نفسه درست است و در قرآن درباره خدا «لَيْسَ بِظالِم» نيامده و پيوسته «لَيْسَ بِظَّلام» آمده ولى آيات فوق در اين صدد نيست. بلى در افعال اين ماده آمده [يونس:44]. [كهف:49]. بعضى جاها نسبت ظلم به غير اولى العقل داده شد مثل [هود:102]. اين تعبير در سوره انبياء آيه 11 و حج آيه 45 و 48 نيز آمده است مراد از آن ظاهراً ظلم اهل شهر است چنان كه در آيه [نساء:75]. صريحاً نسبت ظلم به اهل داده شده است.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
هم:100, من:92, ل:71, ف:61, لا:55, ما:50, ه:50, اله:46, الله:45, ب:45, وله:45, الذين:43, انن:41, کون:40, قول:40, فى:36, نفس:31, ها:31, قوم:30, على:29, کم:28, ک:26, نا:26, ان:25, ربب:22, ى:22, الا:22, امن:22, نور:20, لکن:20, الى:20, يوم:20, علم:19, عذب:19, قد:19, ايى:19, بعد:19, اذ:18, ذلک:18, اخذ:17, اول:17, ظلم:17, جعل:17, بين:17, هدى:17, ثم:17, يا:17, انس:17, اذا:17, شىء:16, رئى:16, کفر:16, بعض:16, عمل:16, اوى:15, قرى:15, نجو:15, ائى:14, جزى:14, نصر:14, عبد:14, لو:14, هلک:14, حسن:14, خرج:14, اتى:14, کذب:14, فرى:14, عن:14, رحم:13, ن:13, سوء:13, ا:13, کسب:13, ولى:13, قبل:13, الذى:13, هو:13, کلل:13, اهل:13, لم:13, قلب:13, صحب:13, لما:13, رسل:13, ذکر:13, نظر:13, ضلل:13, هى:13, انتم:13, او:13, نزل:13, ارض:13, نن:13, دخل:13, وفى:13, سبل:13, اکل:13, بل:13, جنن:13, مثل:13, حبب:13, الم:13, عدو:13, بصر:13, ذوق:13, غفر:13, هل:12, ملک:12, هما:12, تبع:12, صلح:12, عند:12, نذر:12, کيف:12, ندو:12, عقب:12, ندى:12, هذه:12, شهد:12, دون:12, يدى:12, فعل:12, وقى:12, سمو:12, فرعون:12, هذا:12, اخر:12, زيد:12, فلح:12, ذا:12, فتن:12, مع:12, جىء:12, ليس:12, س:12, صوب:12, بحر:12, سلم:12, کتب:12, بدل:12, حرم:12, رود:12, ام:12, کثر:12, سکن:12, سئل:12, حشر:12, حقق:12, التى:12, بئس:12, خلق:12, عجل:11, سوى:11, نفع:11, شرک:11, دنو:11, برر:11, بغى:11, رزق:11, فتل:11, حسب:11, صدق:11, غرق:11, خلد:11, قسط:11, غير:11, مول:11, الک:11, دعو:11, وعد:11, فوق:11, قضى:11, عمى:11, لئک:11, قتل:11, خوف:11, شطن:11, وجد:11, لدى:11, سمع:11, شجر:11, بشر:11, اذن:11, امم:11, ذو:11, توب:11, حيى:11, تلو:11, دور:11, وجه:11, عزز:11, عقل:11, حکم:11, عسر:11, جمع:11, نوح:11, ضرب:11, غشى:11, تلک:11, سرع:11, اخو:11, انت:11, طوع:11, ويل:11, غشو:11, حضر:11, موت:11, ذنب:11, لعن:11, سحر:11, عتد:11, صيح:11, عذر:11, سوف:11, رجل:11, بنو:11, صدد:11, بلس:11, رئس:11, دين:11, شهر:11, قرن:11, رجع:11, خطب:11, خوى:11, ذرر:11, قوى:11, زيل:11, احد:11, بدو:11, ملء:11, لعل:11, نشء:11, صبح:11, حمل:11, غفل:11, وحد:11, جنح:11, حصد:11, سبح:11, هوى:11, بيت:11, صمم:11, طغو:11, خلف:11, مسس:11, طيب:11, جهنم:11, بکم:11, ثقل:11, مدن:11, غمر:11, ترک:11, سلط:11, شفق:11, کان:11, لقى:11, طغى:11, بوء:11, عرض:11, فصل:11, همم:11, قطع:11, نعم:11, بنى:11, ليل:11, ثوى:11, قرر:11, مريم:11, کبر:11, رجز:11, ثمود:11, ردد:11, ابو:11, عتب:11, وزن:11, مدين:11, وضع:11, خطء:11, شدد:11, هود:11, جهر:11, ضرر:11, خسر:11, جوب:11, شفع:11, دبب:11, قصص:11, عرف:11, قرء:11, قرب:11, نطق:11, حجج:10, قفو:10, وصى:10, وحى:10, خلل:10, فقر:10, بطن:10, موسى:10, زلل:10, سوع:10, وعى:10, بدء:10, هجر:10, مرر:10, صير:10, سقط:10, شمس:10, حمد:10, قلل:10, خير:10, اين:10, حرث:10, هزء:10, طفء:10, کلم:10, وذر:10, علو:10, شرر:10, نقر:10, هن:10, نکس:10, سحب:10, نهى:10, نفق:10, زور:10, عدد:10, جهل:10, متع:10, سرر:10, حصى:10, رعد:10, جرى:10, عفو:10, زوج:10, ايکه:10, رضو:10, يتم:10, وقف:10, خسء:10, وسوس:10, حفظ:10, متى:10, عرب:10, ريب:10, نهر:10, يى:10, عضض:10, ثلث:10, مرض:10, محص:10, نقم:10, أما:10, وقع:10, طوفان:10, طلق:10, صلى:10, ابى:10, غنى:10, فحش:10, فتح:10, عظم:10, عدن:10, وصل:10, روح:10, تبر:10, انا:10, سفر:10, ترف:10, ذلکم:10, اثر:10, جحد:10, نعج:10, نبو:10, سطر:10, فتو:10, خشى:10, قدر:10, عهد:10, هضم:10, صعق:10, لحد:10, مؤتفکة:10, وکل:10, اجر:10, نوق:10, دئب:10, خصم:10, اولاء:10, برق:10, کظم:10, عمر:10, فتى:10, ظلل:10, شقق:10, موج:10, عاد:10, طوف:10, يقن:10, کاين:10, لن:10, جثو:10, عمران:10, مالک:10, خيب:10, حنجر:10, حمم:10, حوط:10, مکن:10, جهد:10, خصص:10, خزى:10, صنع:10, حدد:10, حصر:10, أعراف:10, وثق:10, صلو:10, رطب:10, غيب:10, دبر:10, فسق:10, کتم:10, فدى:10, نيل:10, رکن:10, يئس:10, اجل:10, قدم:10, ثوب:10, منع:10, ابراهيم:10, صرف:10, زول:10, درک:10, قصم:10, هؤلاء:10, رفع:10, متن:10, خفف:10, فرر:10, درى:10, منن:10, ملو:10, عود:10, لبس:10, لجج:10, حرص:10, مشى:10, زکو:10, صبع:10, صرر:10, قسو:10, لوط:10, جدل:10, فلک:10, فجر:10, جثم:10, نفر:10, سفن:10, سجد:10, امر:10, حلل:10, حدث:10, زقم:10, غثو:10, ضعف:10, يبس:10, ولد:10, لسن:10, حرر:10, ذهب:10, عيسى:10, اسحاق:10, جنب:10, غرر:10, سدد:10, سليمان:10, برک:10, نسر:10, کلف:10, درج:10, لبث:10, ضرع:10, جودى:10, وئل:10, حصن:10, عجز:10, عرش:10, قعد:10, حتم:10, خزن:10, شفى:10, يمم:10, لهو:10, قصد:10, نحن:10, نجم:10, سرادق:10, سلو:10, کلو:10, ظنن:10, اصل:10, عسى:10, لقمان:10, يعوق:10, فسد:10, لعب:10, رس:10, ليت:10, حيق:10, عشر:10, فرج:10, خلص:10, کما:10, لوم:10, خفى:10, جرم:10, ربع:10, حتى:10, طرد:10, خون:10, طور:10, سلخ:10, سوم:10, شخص:10, نئى:10, يمن:10, شعب:10, جحم:10, نضد:10, ازف:10, ضوء:10, فتر:10, مرد:10, ورق:10, کفف:10, عوم:10, صرط:10, زعم:10, بغت:10, بسط:10, ذرء:10, صفو:10, بئر:10, مزق:10, زرع:10, کلتا:10, يغوث:10, يسر:10, محق:10, حسر:10, ملل:10, اسلام:10, حيث:10, عدل:10, لدن:10, زين:10, صرح:10, انث:10, احزاب:10, رقب:10, عطل:10, بيد:10, خردل:10, خمس:10, مهد:10, ندم:10, رحل:10, غوث:10, عنى:10, عون:10, بيع:10, سبق:10, نبذ:10, رئف:10, وسع:10, اثم:10, قصر:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۲۸

تکرار در قرآن: ۳۱۵(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

(بضم ظاء) ستم. اصل آن بمعنى ناقص كردن حق و يا گذاشتن شى‏ء در غير موضع خويش است [كهف:33] هر دو باغ ميوه خود را داد و از آن چيزى كم نكرد. طبرسى ذيل آيه 35 بقره فرموده: اصل ظلم كم كردن حق است خدا فرموده: «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ اُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيئاً» يعنى ناقص نكرد و به قولى اصل آن وضع شيى‏ء در غير موضعش است «مَنْ اَشْبَهَ اَباهُ فَما ظَلَمَ» هر كه به پدرش شبيه باشد شباهت را در غير محلش نگذاشته آنگاه فرمود: هر دو معنى مطّرد و معمول است. در صحاح و قاموس آمده: «اَلْظُّلْمُ وَضْعُ الشَّىْ‏ءِ فِى غَيْرِ مَوْضِعِهِ». در نهايه گفته «اَصْل الظُّلْمِ الْجَوْرُ وَ مُجاوَزَةُ الْحَدِّ». راغب گويد: «اَلظُّلْمُ عِنْدَ اَهْلِ اللُّغَةِ وَ كَثيرٍ مِنَ الْعُلَماءِ وَضْعُ الشَّىْ‏ءِ فِى غَيْرِ مَوضِعِهِ... وَ الظُّلْمُ يُقالَ فِى مُجاوَزَةِ الْحَقِّ...». مأل اين معانى يكى است در قرآن مجيد به هر سه معنى آمده است در آيه گذشته به معنى كم كم كردن است ايضاً در آياتى نظير: [بقره:281]. بقرينه «تُوَّفى‏» به معنى نقصان است يعنى كسب هر نفس بى كم و كاست به خودش داده مى‏شود و در آياتى نظير [نساء:148]. به معنى جور و ستم است. ظلوم: صيغه مبالغه است مثل كذوب، ودود [ابراهيم:34]. راستى انسان بسيار ستمگر و بسيار كفران كننده است اين حكم نسبت به انسانى است كه تربيت دينى ندارد. راجع به آيه [احزاب:72]. در «جهل» سخن گفته‏ايم. ظّلام: صيغه مبالغه است اين كلمه پنج بار در قرآن به كار رفته: آل عمران:182، انفال:51، حج:10، فصلت:46، ق:29. و همه درباره نفى ظلم از پروردگار است «وَ اَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَّلامٍ لِلْعَبيدِ» «وَ ما اَنَا بِظَّلامٍ لَلْعَبيدِ». در سه سوره اول در ما قبل آيه جمله «ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ» «وَ نُذيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَريق» واقع شده و در سوره ق چند آيه قبل آمده «اَلْقِيا فِى جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنيدٍ» و در سوره فصلت آيه چنين است «مَنْ عَمِلَ صلِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ اَساءَ فَعَلَيها وَ ما رَبُّكَ بظَّلامٍ لِلعَبيدِ» و در آيه اول پس از ذكر عذاب آمده «ذلكَ بِما قَدَّمِتْ يَداكَ اَيْدِيكُمْ» «وَ اَنَّ اللَّه لَيسَ بِظَّلامٍ لِلْعَبيدِ» در سوره ق نيز قريب به آن است. به نظر من آمدن صيغه مبالغه به مناسبت مقام است يعنى اگر خداوند كافر و ظالم را عذاب نمى‏كرد و آنها را در عمل را در رديف پاكان قرار مى‏داد و يا عمل هر كس را بخودش بر نمى‏گرداند بسيار ستمگر بود و چون ظّلام نيست لذا روى عدل عذاب مى‏كند... پس از توّجه به اين معنى ديدم الميزان و المنار نيز قريب به اين مضمون گفته‏اند. به قول بعضى از بزرگان صيغه ظّلام براى مبالغه در نفى از آن بهتر است ولى مطلب فوق از آن بهتر است و بقول بعضى خداوند اگر ظلمى مى‏كرد حتماً ظّلام بود نه ظالم زيرا اگر به هر يك از بندگان جزئى‏ترين ظلمى مى‏كرد نسبت به ملاحظه همه آنها ظّلام مى‏شد. اين سخن فى نفسه درست است و در قرآن درباره خدا «لَيْسَ بِظالِم» نيامده و پيوسته «لَيْسَ بِظَّلام» آمده ولى آيات فوق در اين صدد نيست. بلى در افعال اين ماده آمده [يونس:44]. [كهف:49]. بعضى جاها نسبت ظلم به غير اولى العقل داده شد مثل [هود:102]. اين تعبير در سوره انبياء آيه 11 و حج آيه 45 و 48 نيز آمده است مراد از آن ظاهراً ظلم اهل شهر است چنان كه در آيه [نساء:75]. صريحاً نسبت ظلم به اهل داده شده است.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
ظُلُمَاتٍ‌ ۲
ظُلُمَاتٌ‌ ۲
أَظْلَمَ‌ ۲
الظَّالِمِينَ‌ ۶۵
ظَالِمُونَ‌ ۷
ظَلَمْتُمْ‌ ۲
ظَلَمُونَا ۲
يَظْلِمُونَ‌ ۱۳
ظَلَمُوا ۴۱
بِالظَّالِمِينَ‌ ۵
أَظْلَمُ‌ ۱۵
الظَّالِمُونَ‌ ۲۵
ظَلَمَ‌ ۴
الظُّلُمَاتِ‌ ۱۲
لِلظَّالِمِينَ‌ ۱۱
تُظْلَمُونَ‌ ۴
تَظْلِمُونَ‌ ۱
يُظْلَمُونَ‌ ۱۵
ظُلْماً ۸
ظَلَمَهُمُ‌ ۲
بِظَلاَّمٍ‌ ۵
يَظْلِمُ‌ ۳
الظَّالِمِ‌ ۱
ظَالِمِي‌ ۲
يَظْلِمْ‌ ۲
ظُلِمَ‌ ۱
بِظُلْمِهِمْ‌ ۲
فَبِظُلْمٍ‌ ۱
ظُلْمِهِ‌ ۲
ظُلُمَاتِ‌ ۴
بِظُلْمٍ‌ ۴
ظَالِمِينَ‌ ۹
ظَلَمْنَا ۱
فَظَلَمُوا ۲
تَظْلِمُوا ۱
لِيَظْلِمَهُمْ‌ ۳
مُظْلِماً ۱
ظَلَمَتْ‌ ۱
ظَلَمْنَاهُمْ‌ ۳
ظَالِمَةٌ ۳
لَظَالِمُونَ‌ ۱
ظُلْمِهِمْ‌ ۱
الظُّلُمَاتُ‌ ۲
لَظَلُومٌ‌ ۱
لَظَالِمِينَ‌ ۱
ظُلِمُوا ۳
مَظْلُوماً ۱
تَظْلِمْ‌ ۱
ظَالِمٌ‌ ۳
ظَالِمَةً ۱
تُظْلَمُ‌ ۲
کَظُلُمَاتٍ‌ ۱
الظَّالِمُ‌ ۱
ظَلَمْتُ‌ ۲
لَظُلْمٌ‌ ۱
ظَلُوماً ۱
مُظْلِمُونَ‌ ۱
ظَلَمَکَ‌ ۱
ظُلْمَ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط