ریشه رضو: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
(Added root proximity by QBot)
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::رضو]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}


=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
رضا و رضوان و مرضاة به معنى خوشنودى است (قاموس) [مائده:119]. خدا از آنها و آنها از خدا خوشنود شدند رضى در قرآن متعدى به نفسه نيز آمده است [توبه:59]. [حج:59]. و مى‏شود گفت كه حرف جرّ از آنها حذف شده است. ارضاء: خوشنود كردن [توبه:62]. به خدا قسم مى‏خورند تا خشنودتان كنند. ارتضاء به معنى رضاست و شايد از آن مبالغه مراد باشد كه يكى از معانى افتعال است [انبياء:28]. رضوان چنان كه گفته شد به معنى رضاست [توبه:21]. مرضاة نيز چنان كه گفته شد مفرد است به معنى رضا و جمع نيست [بقره:207]. * [زمر:7]. در اصل «يَرْضاهُ» است الف در اثر جزم حذف شده و ضمير راجع به شكر است بعضى هاء آن را ساكن و بعضى مضموم بلا اشباع خوانده‏اند (مجمع) يعنى اگر خدا را شكر كنيد شكر را به نفع شما خوش مى‏دارد. * [حاقة:21]. قارعه:7. طبرسى فرموده: فاعل در اينجا به معنى مفعول است يعنى عيشة مرضية چون آن در معنى «عيشة ذات رضى» است. * [مريم:6]. رضى به معنى مرضى است يعنى خوشنود شده طبرسى آن را مريضاً عنداللّه گفته و شايد مراد اعّم باشد. معنى رضا و سخط خدا رضا از معانيى است كه در موجود ذى شعور و با اراده يافت مى‏شود و مقابل آن سخط و غضب است و هر دو امر وجودى مى‏باشند. رضا به فعل و صفت تعلق مى‏گيرد نه به ذات مثل [يونس:7]. [توبه:59]. و اگر متعلق به ذات باشد منظور از آن وصف و فعل است مثل [مائده:119]. يعنى خدا از فعلشان راضى شد. [بقره:120]. يعنى از دين تو و عمل تو هرگز خوشنودى عين اراده نيست گر چه هر چه اراده به آن تعلق يافت رضا نيز به آن تعلق مى‏گيرد زيرا چنان كه گفته‏اند: اراده به كار غير واقع تعلق مى‏گيرد و رضا بعد از وقوع يا بعد از فرض وقوع آن. و چون رضا بعد از تحقق مرضّى حادث مى‏شود لذا از صفات ذات حق محال است واقع شود و رضاى خدا صفتى است قائم به فعل خدا و منتزع از فعل مثل رحمت و غضب و اراده و كراهت. پس هر چيزى كه خدا تكويناً ايجاد كرده مرى اوست و هر عمل تشريعى مرضى است زيرا ملائم فعل خداست. و خلاصه اين كه اگر گوئيم: خدا از اين كار راى است يعنى اين كار ملائم و موافق فعل خدا و دستور خداست (استفاده از الميزان ج 17 ص 255). راغب در مفردات گويد: رضاى بنده از خدا آنست كه قضاى خدا را مكروه ندارد و رضاى خدا از بنده آنست كه بنده از دستور او پيروى و از منهى او كناره‏گيرى مى‏كند.
رضا و رضوان و مرضاة به معنى خوشنودى است (قاموس) [مائده:119]. خدا از آنها و آنها از خدا خوشنود شدند رضى در قرآن متعدى به نفسه نيز آمده است [توبه:59]. [حج:59]. و مى‏شود گفت كه حرف جرّ از آنها حذف شده است. ارضاء: خوشنود كردن [توبه:62]. به خدا قسم مى‏خورند تا خشنودتان كنند. ارتضاء به معنى رضاست و شايد از آن مبالغه مراد باشد كه يكى از معانى افتعال است [انبياء:28]. رضوان چنان كه گفته شد به معنى رضاست [توبه:21]. مرضاة نيز چنان كه گفته شد مفرد است به معنى رضا و جمع نيست [بقره:207]. * [زمر:7]. در اصل «يَرْضاهُ» است الف در اثر جزم حذف شده و ضمير راجع به شكر است بعضى هاء آن را ساكن و بعضى مضموم بلا اشباع خوانده‏اند (مجمع) يعنى اگر خدا را شكر كنيد شكر را به نفع شما خوش مى‏دارد. * [حاقة:21]. قارعه:7. طبرسى فرموده: فاعل در اينجا به معنى مفعول است يعنى عيشة مرضية چون آن در معنى «عيشة ذات رضى» است. * [مريم:6]. رضى به معنى مرضى است يعنى خوشنود شده طبرسى آن را مريضاً عنداللّه گفته و شايد مراد اعّم باشد. معنى رضا و سخط خدا رضا از معانيى است كه در موجود ذى شعور و با اراده يافت مى‏شود و مقابل آن سخط و غضب است و هر دو امر وجودى مى‏باشند. رضا به فعل و صفت تعلق مى‏گيرد نه به ذات مثل [يونس:7]. [توبه:59]. و اگر متعلق به ذات باشد منظور از آن وصف و فعل است مثل [مائده:119]. يعنى خدا از فعلشان راضى شد. [بقره:120]. يعنى از دين تو و عمل تو هرگز خوشنودى عين اراده نيست گر چه هر چه اراده به آن تعلق يافت رضا نيز به آن تعلق مى‏گيرد زيرا چنان كه گفته‏اند: اراده به كار غير واقع تعلق مى‏گيرد و رضا بعد از وقوع يا بعد از فرض وقوع آن. و چون رضا بعد از تحقق مرضّى حادث مى‏شود لذا از صفات ذات حق محال است واقع شود و رضاى خدا صفتى است قائم به فعل خدا و منتزع از فعل مثل رحمت و غضب و اراده و كراهت. پس هر چيزى كه خدا تكويناً ايجاد كرده مرى اوست و هر عمل تشريعى مرضى است زيرا ملائم فعل خداست. و خلاصه اين كه اگر گوئيم: خدا از اين كار راى است يعنى اين كار ملائم و موافق فعل خدا و دستور خداست (استفاده از الميزان ج 17 ص 255). راغب در مفردات گويد: رضاى بنده از خدا آنست كه قضاى خدا را مكروه ندارد و رضاى خدا از بنده آنست كه بنده از دستور او پيروى و از منهى او كناره‏گيرى مى‏كند.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
هم:100, من:100, الله:95, اله:92, ه:91, وله:88, ل:81, عن:65, ف:61, ب:56, فى:55, ها:54, لا:51, ان:48, کم:47, ک:46, ما:35, انن:35, ى:35, بغى:31, ربب:30, رضو:29, کون:29, على:26, الى:25, دخل:25, جنن:23, الا:22, ذلک:21, الذين:21, تبع:21, قول:20, نن:19, مع:19, ا:19, دنو:19, خلد:19, هن:19, اول:19, صلح:18, نا:18, لم:18, عبد:18, نهر:18, رسل:18, اذا:18, ابد:17, امن:17, حيى:17, علو:17, زوج:17, رحم:16, عمل:16, اخر:16, هو:16, نفس:16, کفر:16, فضل:16, قعد:16, بين:16, نعم:16, عطو:16, سبل:16, وجه:16, اتى:15, ولى:15, سوف:15, عيش:15, خشى:15, علم:15, قوم:15, طمئن:14, قد:14, سخط:14, تحت:14, طمن:14, خلف:14, اذ:14, غنى:14, عذب:14, اذن:14, دين:14, سکن:14, تجر:14, شکر:14, خير:14, نصر:14, سلم:14, ام:14, عين:14, قرف:14, هما:14, لن:13, احد:13, حقق:13, لقى:13, وزن:13, وزر:13, کتب:13, ذکر:13, حسن:13, الم:13, وحد:13, مول:13, حلل:13, حلف:13, بشر:13, رجع:13, متع:13, نفق:13, ثقل:13, يا:13, خرج:13, ولد:13, شدد:13, أما:13, بيت:13, کسب:13, قتل:13, الذى:12, مدد:12, لعل:12, قبل:12, وقى:12, انس:12, عدن:12, حزن:12, بعد:12, زکريا:12, شفع:12, ذمم:12, شىء:12, سوم:12, غفر:12, جحم:12, ظلم:12, طهر:12, حسب:12, رجل:12, کره:12, فوز:12, عدد:12, صحب:12, عظم:12, حبط:12, صدق:12, سوء:12, شهد:12, امم:12, قطف:12, ارض:12, سرر:12, جنح:12, سجد:12, طبع:12, مثل:12, جناح:12, فصل:12, حبب:12, خفف:12, سمع:12, عرب:12, فسق:12, سعى:12, رجو:12, اثر:12, بدل:12, حرم:12, يهود:12, ادريس:12, عند:12, سمو:12, ن:12, جعل:12, فرض:12, اسس:12, بنى:12, لو:12, صيد:12, کسد:12, مرء:12, جرى:12, اسلام:12, عرف:12, رود:12, عدو:12, فعل:12, وذر:12, فوه:12, الل:12, شور:12, يعقوب:11, سئل:11, طرف:11, عجل:11, ثبت:11, قلب:11, نکح:11, طيب:11, وجد:11, ضلل:11, يوم:11, حزب:11, شرى:11, مسس:11, مرر:11, شفق:11, يتم:11, قرر:11, ابى:11, رعى:11, جهد:11, کلل:11, تمم:11, غيب:11, رزق:11, اهل:11, نصارى:11, کبر:11, زکو:11, يدى:11, صلو:11, ذرر:11, حتى:11, نذر:11, سبق:11, شطر:11, اوى:11, سلک:11, جرم:11, ورث:11, ودد:11, غرر:11, وعظ:11, فتن:11, سبح:11, بطل:11, رقب:11, بوء:11, فئد:11, عضل:11, ذو:11, جزى:11, ليل:11, انا:11, رئف:11, ظهر:11, هجر:11, جدر:11, مکن:11, بيع:11, مهد:11, غلم:11, انى:10, نفع:10, بصر:10, اجر:10, او:10, ملل:10, ضرر:10, رکع:10, هدى:10, يى:10, ارث:10, لمز:10, حلم:10, شفو:10, کثر:10, ثم:10, شنء:10, خوف:10, جرف:10, اولاء:10, بدع:10, حيث:10, نور:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۹

تکرار در قرآن: ۷۳(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

رضا و رضوان و مرضاة به معنى خوشنودى است (قاموس) [مائده:119]. خدا از آنها و آنها از خدا خوشنود شدند رضى در قرآن متعدى به نفسه نيز آمده است [توبه:59]. [حج:59]. و مى‏شود گفت كه حرف جرّ از آنها حذف شده است. ارضاء: خوشنود كردن [توبه:62]. به خدا قسم مى‏خورند تا خشنودتان كنند. ارتضاء به معنى رضاست و شايد از آن مبالغه مراد باشد كه يكى از معانى افتعال است [انبياء:28]. رضوان چنان كه گفته شد به معنى رضاست [توبه:21]. مرضاة نيز چنان كه گفته شد مفرد است به معنى رضا و جمع نيست [بقره:207]. * [زمر:7]. در اصل «يَرْضاهُ» است الف در اثر جزم حذف شده و ضمير راجع به شكر است بعضى هاء آن را ساكن و بعضى مضموم بلا اشباع خوانده‏اند (مجمع) يعنى اگر خدا را شكر كنيد شكر را به نفع شما خوش مى‏دارد. * [حاقة:21]. قارعه:7. طبرسى فرموده: فاعل در اينجا به معنى مفعول است يعنى عيشة مرضية چون آن در معنى «عيشة ذات رضى» است. * [مريم:6]. رضى به معنى مرضى است يعنى خوشنود شده طبرسى آن را مريضاً عنداللّه گفته و شايد مراد اعّم باشد. معنى رضا و سخط خدا رضا از معانيى است كه در موجود ذى شعور و با اراده يافت مى‏شود و مقابل آن سخط و غضب است و هر دو امر وجودى مى‏باشند. رضا به فعل و صفت تعلق مى‏گيرد نه به ذات مثل [يونس:7]. [توبه:59]. و اگر متعلق به ذات باشد منظور از آن وصف و فعل است مثل [مائده:119]. يعنى خدا از فعلشان راضى شد. [بقره:120]. يعنى از دين تو و عمل تو هرگز خوشنودى عين اراده نيست گر چه هر چه اراده به آن تعلق يافت رضا نيز به آن تعلق مى‏گيرد زيرا چنان كه گفته‏اند: اراده به كار غير واقع تعلق مى‏گيرد و رضا بعد از وقوع يا بعد از فرض وقوع آن. و چون رضا بعد از تحقق مرضّى حادث مى‏شود لذا از صفات ذات حق محال است واقع شود و رضاى خدا صفتى است قائم به فعل خدا و منتزع از فعل مثل رحمت و غضب و اراده و كراهت. پس هر چيزى كه خدا تكويناً ايجاد كرده مرى اوست و هر عمل تشريعى مرضى است زيرا ملائم فعل خداست. و خلاصه اين كه اگر گوئيم: خدا از اين كار راى است يعنى اين كار ملائم و موافق فعل خدا و دستور خداست (استفاده از الميزان ج 17 ص 255). راغب در مفردات گويد: رضاى بنده از خدا آنست كه قضاى خدا را مكروه ندارد و رضاى خدا از بنده آنست كه بنده از دستور او پيروى و از منهى او كناره‏گيرى مى‏كند.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
تَرْضَى‌ ۲
تَرْضَاهَا ۱
مَرْضَاةِ ۳
تَرَاضَوْا ۱
تَرَاضٍ‌ ۲
تَرْضَوْنَ‌ ۱
رِضْوَانٌ‌ ۳
رِضْوَانَ‌ ۲
تَرَاضَيْتُمْ‌ ۱
يَرْضَى‌ ۵
رِضْوَاناً ۳
رَضِيتُ‌ ۱
رِضْوَانَهُ‌ ۲
رَضِيَ‌ ۶
رَضُوا ۹
لِيَرْضَوْهُ ۱
يُرْضُونَکُمْ‌ ۱
رِضْوَانٍ‌ ۲
تَرْضَوْنَهَا ۱
رَضِيتُمْ‌ ۲
لِيُرْضُوکُمْ‌ ۱
يُرْضُوهُ‌ ۱
لِتَرْضَوْا ۱
تَرْضَوْا ۱
رَضِيّاً ۱
مَرْضِيّاً ۱
لِتَرْضَى‌ ۱
ارْتَضَى‌ ۳
يَرْضَوْنَهُ‌ ۱
تَرْضَاهُ‌ ۲
يَرْضَيْنَ‌ ۱
يَرْضَهُ‌ ۱
رِضْوَانِ‌ ۱
مَرْضَاتِي‌ ۱
مَرْضَاةَ ۱
رَاضِيَةٍ ۲
رَاضِيَةٌ ۱
رَاضِيَةً ۱
مَرْضِيَّةً ۱
فَتَرْضَى‌ ۱

ریشه‌های مرتبط