ریشه رزق: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
(Added root proximity by QBot) |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
روزى. [بقره:60]. راغب گويد: رزق گاهى به عطاء دائمى اطلاق مىشود خواه دنيوى باشد يا اخروى و گاهى به نصيب و بهره و گاهى به غذائى كه وارد جوف مىشود گويند: شاه رزق لشكر را داد و دانش روزى من شده. طبرسى ذيل آيه 3 بقره رزق را عطاى دائمى گفته و گويد آن نقيض حرمان است. صحاح آن را عطا و آن چه از آن نفع بده مىشود معنى كرده و گويد و گاهى بباران رزق اطلاق مىشود. خلاصه آن كه رزق عطائى است كه از آن منتفع مىشوند خواه طعام باشد يا علم و يا غير آن. در قرآن مجيد گذشته از معناى مشهور به نبوّت و علم رزق گفته شده نحو [هود:88]. و ايضاً به باران نحو [غافر:13]. و گاهى فقط به خوراك اطلاق شده مثل [بقره:233]. چنان كه مىبينيم كسورات را از رزق جدا كرده است. رازق تمام مخلوق اوّلا و بالذّات خداوند است چنان كه فرموده [ذاريات:58]. مقدّم شدن «هو» دليل حصر است و ايضاً فرموده [هود:6]. وانگهى چون آفريننده هر چيز خداست قهر" رازق همه مخلوق اوست و رازق از اسماء حسنى است كه مخصوص خدا مىباشد و اگر به غير از خدا اطلاق شود بالعرض و بواسطه است مثل [نساء:5]. ايضاً [نساء:8]. ايضاً از جمله «هُوَ خَيْرُ الرَّازقينَ» كه در سورههاى حج:58، مؤمنون:72، سباء:39 و از جمله [مائده:114]. نيز اين مطلب روشن مىشود كه خدا رازقان را بسيار شمرده و خود را بهترين آنها خوانده است. تشريح قرآن توسعه و تنگى روزى در دست خداست [اسراء:30]. از ذيل آيه بدست مىآيد كه قبض و بسط روى عللى است و جزافى نيست كه خدا ببندگان دانا و به صلاح آنها عالم است [رعد:26]. همچنين است آيات قصص:82، عنكبوت:62، سباء:36، زمر:52 و غيره. همين طور است آيه [نحل:71]. تأثير تلاش انسان و وارد شدن از راههاى صحيح را در كثرت روزى نمى شود بى تأثير دانست ولى جزء العلة و يا از آن هم كمتر است. آنكه يك ليوان آب از شير لوله كشى شهر پر مىكند نمىتوان بگوييد من در اين كار مستقلّم زيرا آن شير به لوله و آن به لوله بزرگ و آن به تصفيه خانمه و آن به كانال و آن به رود خانه و آن به كوه متّصل است باران و برف به وسيله ابرها به كوه مىبارند و درياها به وسيله حرارت افتاب تبخير مىشوند پس پر كردن يك ليوان آب متصل به خورشيد است چطور ميشود گفت اين كار را من انجام دادم بلكه بايد گفت خدا شرايط را جور آورده و من در برداشت آب جزءالعلّه بودهام. همچنين است در هر كار ميليونها شرائط و مقدّمات لازم است كه جور كردن همه آنها در اختيار بشر نيست لذا قبض و بسط در دست خدا است گر چه كار و تلاش بشر نيز بىتأثير نيست[زخرف:32] روشن مىشود. * [بقره :25].آيه درباره بهشت است كه جون ميوهاى به دست آنها برسد گويند اين همان است كه در دنيا به ما داده شد توضيح اينكه ما مثلاً وقتى انارى مىخوريم در وجود ما مبدّل به مادّه مىشود و اگر بعد از آن دو ركعت نماز بخوانيم همان ماده مبدّل بهنيرو شده به صورت نماز از وجود ما خارج مىشود و حقيقت نماز جز مقدارى نيرو نيست كه در اثز ذكر و حركت از بدن ما مىريزد. اين نيرو روز قيامت مجسّم شده و به اناره بهشتى مبدّل مىگردد و تحويل انسان مىشود و انسان چون آن را ديد گويد: اين همان ميوه است كه در دنيا داشتم و چون ميوه بهشتى دائمى و بهتر از ميوه دنيا است لذا بعد از «هذَا الَّذى رُزِقنا مِن قَبلُ وَ اُتُوابِهِ مُتَشابِهاً» آمده است يعنى در عين آن كه هر دو يكىاند متشابهاند كه ميوه بهشتى بهتر از ميوه دنيا است. * [نحل:71]. بنظر مىآيدكه ضميره فيه به «رزق» راجع است يعنى مفضل و مفضل عليهم در روزى برابراند و ظاهر آيه آن است كه به همه خدا روزى مىدهد بعضى را به واسطه استقلال و حرّيت و وسائلى كه دارند و بعضى را كه غلامان و غير هم باشند به واسطه اربابان و پدران. لذا پدران و اربابان حق ندارند بگويند: ما به غلامان و فرزندان روزى مىدهيم بلكه رازق همه خدا است و اين كه روزى آنها به واسطه بزرگان است اين فضيلتى است براى مولى هاو پدران مثلاً. بعضىها گفتهاند اگر مراد آن باشد كه همه در روزى برابراند اين نقض صدر آيه است كه فرموده «وَاللَّهُ فَضَّل بَعضُكُم عَلى بغضٍ» ولى واسطه بودن آنها در اثبات فضيلت كافى است. بعضى از بزرگان فرموده مراد آن است كه: خدا بعضى را در روزى بربعضى برترى داده و برتران حاضر نيستند روزى خود را به ديگران بدهند تا همه با هم مساوى باشند و آنها مساوى نيستند بلكه فضيلت در رزق مخصوص به آنهاست آيا نعمت خدا را انكار مىكنند؟! نا گفته نماند فهم اين معنى از آيه بسيار مشكل است و مشكلتر از آن فهم «فيه سواء» است كه ميگوئيم يعنى مساوى نيستند [شورى:27]. در الميزان مىگويد: چون خاصيت وسعت مال تكبر و خود پسندى و طغيان است چنانكه فرموده «اِنَّ الاِنسانَ لَيَطغى اَن رَاهُ استَغنى» لذا اگر خدا همه را سير مىكرد ستم مىكردند على هذا خدا استحقاق هر شخص را مىداند و رزق را به اندازه نازل مىكند. نگارنده فكر مىكنم مراد آن است كه اگر خداوند به همه روزى را بسط مىكرد همه دارا و غنى مىشدند، و در اثر رفع احتياج، امتيازات و قوى و ضعيف بودن از بين مىرفت و مردم در اثر ثروت تجاوز شده و از يكديگر تمكين نمىكردند و جوامع بشرى متلاشى مىگرديد.ولى حكمت بالغه اقتضاء مىكند كه بسط در كار نباشد و مردم يكديگر را در كار تسخير كنند چنانكه فرموده [زخرف:32]. آرى استعدادات بشرى مختلف است هر يك كارى پيش گرفته و همه به يكديگر مسخراند تا كار زندگى پيشرفت كند. مراد از آيه آن نيست كه خداوند خواسته مردم گرسنه شوند بلكه غرض آن است كه خدا خواسته مردم در كارهاى دنيادر اثر احتياج به وسائل به يكديگر محتاج باشند و در اين باره طغيان نكنند. * [ذاريات:22]. گفتهاند مراد از رزق باران است و باران را رزق گفتهاند كه سبب رزق است و گفتهاند در آن مضاف مقدّر است يعنى «فى السماء سبب رزقكم» گفتهاند: مراد اسباب رزق است كه كواكب و اختلاف فصول و پى در پى بودن شب و روز و تقدير آن «اسباب رزقكم» است. و گفتهاند: تقدير ارزاق در سماء است و يا اين كه ارزاق در لوح محفوظ نوشته شده است و گفتهاند: مراد از «وَ ما تُوعَدُونَ» بهشت است و گفتهاند بهشت و آتش ويا ثواب و عقاب است هيچ يك از اين اقوال براى من قانع كننده نيست خود نيز چيزى كه آرام كننده وجدان باشد نمىدانم. در بعضى آيات هست كه خدا به شما از آسمان و زمين روزى مىدهد نحو [یونس:31] همچنين است آيه 62 نمل، 24 سباء،3 فاطر. با ملاحظه اين آيات و آيه ما نحن فيه مىشود بدست آورد كه مراد عوامل آسمانى و زمين و مواد آنهاست كه مبدل برزق مىشوند و آنها مواد اوليه رزق هستند. * [واقعة:81-82]. گويند مراد از رزق نصيب آنهاست از خير يعنى نصيب خود را از خيرى كه بايد از قرآن برداريد تكذيب آن قرار مىدهيد و تكذيب را جاى خير و فايده مىگذاريد و گويند مراد از رزق قرآن است يعنى تكذيب را به عوض اين قرآن مىگيريد. و گويند كلمه شكر از آن محذوف است يعنى «و تجعلون شكر رزقكم انكم تكّذبون» قول اول بهتر بنظر ميرسد و اللّه اعلم. | روزى. [بقره:60]. راغب گويد: رزق گاهى به عطاء دائمى اطلاق مىشود خواه دنيوى باشد يا اخروى و گاهى به نصيب و بهره و گاهى به غذائى كه وارد جوف مىشود گويند: شاه رزق لشكر را داد و دانش روزى من شده. طبرسى ذيل آيه 3 بقره رزق را عطاى دائمى گفته و گويد آن نقيض حرمان است. صحاح آن را عطا و آن چه از آن نفع بده مىشود معنى كرده و گويد و گاهى بباران رزق اطلاق مىشود. خلاصه آن كه رزق عطائى است كه از آن منتفع مىشوند خواه طعام باشد يا علم و يا غير آن. در قرآن مجيد گذشته از معناى مشهور به نبوّت و علم رزق گفته شده نحو [هود:88]. و ايضاً به باران نحو [غافر:13]. و گاهى فقط به خوراك اطلاق شده مثل [بقره:233]. چنان كه مىبينيم كسورات را از رزق جدا كرده است. رازق تمام مخلوق اوّلا و بالذّات خداوند است چنان كه فرموده [ذاريات:58]. مقدّم شدن «هو» دليل حصر است و ايضاً فرموده [هود:6]. وانگهى چون آفريننده هر چيز خداست قهر" رازق همه مخلوق اوست و رازق از اسماء حسنى است كه مخصوص خدا مىباشد و اگر به غير از خدا اطلاق شود بالعرض و بواسطه است مثل [نساء:5]. ايضاً [نساء:8]. ايضاً از جمله «هُوَ خَيْرُ الرَّازقينَ» كه در سورههاى حج:58، مؤمنون:72، سباء:39 و از جمله [مائده:114]. نيز اين مطلب روشن مىشود كه خدا رازقان را بسيار شمرده و خود را بهترين آنها خوانده است. تشريح قرآن توسعه و تنگى روزى در دست خداست [اسراء:30]. از ذيل آيه بدست مىآيد كه قبض و بسط روى عللى است و جزافى نيست كه خدا ببندگان دانا و به صلاح آنها عالم است [رعد:26]. همچنين است آيات قصص:82، عنكبوت:62، سباء:36، زمر:52 و غيره. همين طور است آيه [نحل:71]. تأثير تلاش انسان و وارد شدن از راههاى صحيح را در كثرت روزى نمى شود بى تأثير دانست ولى جزء العلة و يا از آن هم كمتر است. آنكه يك ليوان آب از شير لوله كشى شهر پر مىكند نمىتوان بگوييد من در اين كار مستقلّم زيرا آن شير به لوله و آن به لوله بزرگ و آن به تصفيه خانمه و آن به كانال و آن به رود خانه و آن به كوه متّصل است باران و برف به وسيله ابرها به كوه مىبارند و درياها به وسيله حرارت افتاب تبخير مىشوند پس پر كردن يك ليوان آب متصل به خورشيد است چطور ميشود گفت اين كار را من انجام دادم بلكه بايد گفت خدا شرايط را جور آورده و من در برداشت آب جزءالعلّه بودهام. همچنين است در هر كار ميليونها شرائط و مقدّمات لازم است كه جور كردن همه آنها در اختيار بشر نيست لذا قبض و بسط در دست خدا است گر چه كار و تلاش بشر نيز بىتأثير نيست[زخرف:32] روشن مىشود. * [بقره :25].آيه درباره بهشت است كه جون ميوهاى به دست آنها برسد گويند اين همان است كه در دنيا به ما داده شد توضيح اينكه ما مثلاً وقتى انارى مىخوريم در وجود ما مبدّل به مادّه مىشود و اگر بعد از آن دو ركعت نماز بخوانيم همان ماده مبدّل بهنيرو شده به صورت نماز از وجود ما خارج مىشود و حقيقت نماز جز مقدارى نيرو نيست كه در اثز ذكر و حركت از بدن ما مىريزد. اين نيرو روز قيامت مجسّم شده و به اناره بهشتى مبدّل مىگردد و تحويل انسان مىشود و انسان چون آن را ديد گويد: اين همان ميوه است كه در دنيا داشتم و چون ميوه بهشتى دائمى و بهتر از ميوه دنيا است لذا بعد از «هذَا الَّذى رُزِقنا مِن قَبلُ وَ اُتُوابِهِ مُتَشابِهاً» آمده است يعنى در عين آن كه هر دو يكىاند متشابهاند كه ميوه بهشتى بهتر از ميوه دنيا است. * [نحل:71]. بنظر مىآيدكه ضميره فيه به «رزق» راجع است يعنى مفضل و مفضل عليهم در روزى برابراند و ظاهر آيه آن است كه به همه خدا روزى مىدهد بعضى را به واسطه استقلال و حرّيت و وسائلى كه دارند و بعضى را كه غلامان و غير هم باشند به واسطه اربابان و پدران. لذا پدران و اربابان حق ندارند بگويند: ما به غلامان و فرزندان روزى مىدهيم بلكه رازق همه خدا است و اين كه روزى آنها به واسطه بزرگان است اين فضيلتى است براى مولى هاو پدران مثلاً. بعضىها گفتهاند اگر مراد آن باشد كه همه در روزى برابراند اين نقض صدر آيه است كه فرموده «وَاللَّهُ فَضَّل بَعضُكُم عَلى بغضٍ» ولى واسطه بودن آنها در اثبات فضيلت كافى است. بعضى از بزرگان فرموده مراد آن است كه: خدا بعضى را در روزى بربعضى برترى داده و برتران حاضر نيستند روزى خود را به ديگران بدهند تا همه با هم مساوى باشند و آنها مساوى نيستند بلكه فضيلت در رزق مخصوص به آنهاست آيا نعمت خدا را انكار مىكنند؟! نا گفته نماند فهم اين معنى از آيه بسيار مشكل است و مشكلتر از آن فهم «فيه سواء» است كه ميگوئيم يعنى مساوى نيستند [شورى:27]. در الميزان مىگويد: چون خاصيت وسعت مال تكبر و خود پسندى و طغيان است چنانكه فرموده «اِنَّ الاِنسانَ لَيَطغى اَن رَاهُ استَغنى» لذا اگر خدا همه را سير مىكرد ستم مىكردند على هذا خدا استحقاق هر شخص را مىداند و رزق را به اندازه نازل مىكند. نگارنده فكر مىكنم مراد آن است كه اگر خداوند به همه روزى را بسط مىكرد همه دارا و غنى مىشدند، و در اثر رفع احتياج، امتيازات و قوى و ضعيف بودن از بين مىرفت و مردم در اثر ثروت تجاوز شده و از يكديگر تمكين نمىكردند و جوامع بشرى متلاشى مىگرديد.ولى حكمت بالغه اقتضاء مىكند كه بسط در كار نباشد و مردم يكديگر را در كار تسخير كنند چنانكه فرموده [زخرف:32]. آرى استعدادات بشرى مختلف است هر يك كارى پيش گرفته و همه به يكديگر مسخراند تا كار زندگى پيشرفت كند. مراد از آيه آن نيست كه خداوند خواسته مردم گرسنه شوند بلكه غرض آن است كه خدا خواسته مردم در كارهاى دنيادر اثر احتياج به وسائل به يكديگر محتاج باشند و در اين باره طغيان نكنند. * [ذاريات:22]. گفتهاند مراد از رزق باران است و باران را رزق گفتهاند كه سبب رزق است و گفتهاند در آن مضاف مقدّر است يعنى «فى السماء سبب رزقكم» گفتهاند: مراد اسباب رزق است كه كواكب و اختلاف فصول و پى در پى بودن شب و روز و تقدير آن «اسباب رزقكم» است. و گفتهاند: تقدير ارزاق در سماء است و يا اين كه ارزاق در لوح محفوظ نوشته شده است و گفتهاند: مراد از «وَ ما تُوعَدُونَ» بهشت است و گفتهاند بهشت و آتش ويا ثواب و عقاب است هيچ يك از اين اقوال براى من قانع كننده نيست خود نيز چيزى كه آرام كننده وجدان باشد نمىدانم. در بعضى آيات هست كه خدا به شما از آسمان و زمين روزى مىدهد نحو [یونس:31] همچنين است آيه 62 نمل، 24 سباء،3 فاطر. با ملاحظه اين آيات و آيه ما نحن فيه مىشود بدست آورد كه مراد عوامل آسمانى و زمين و مواد آنهاست كه مبدل برزق مىشوند و آنها مواد اوليه رزق هستند. * [واقعة:81-82]. گويند مراد از رزق نصيب آنهاست از خير يعنى نصيب خود را از خيرى كه بايد از قرآن برداريد تكذيب آن قرار مىدهيد و تكذيب را جاى خير و فايده مىگذاريد و گويند مراد از رزق قرآن است يعنى تكذيب را به عوض اين قرآن مىگيريد. و گويند كلمه شكر از آن محذوف است يعنى «و تجعلون شكر رزقكم انكم تكّذبون» قول اول بهتر بنظر ميرسد و اللّه اعلم. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
من:100, هم:60, ل:54, کم:50, ه:50, ما:47, اله:44, وله:43, الله:42, ف:33, ها:29, ب:28, فى:26, لا:25, قول:24, شىء:23, انن:23, ک:21, على:21, نفق:21, رزق:21, الذين:20, ربب:20, امن:19, طيب:19, بسط:18, سمو:18, ان:17, حسن:17, هو:17, ى:17, اکل:17, ايى:17, خير:16, قدر:16, عبد:16, اتى:16, کرم:16, نا:16, ثمر:15, ارض:15, علم:15, قوم:15, کون:15, هذا:15, جعل:15, اول:15, حيى:14, صلو:14, غفر:14, ذا:14, غير:14, خرج:14, عند:14, الذى:14, موت:14, ثم:14, نحن:14, يا:14, الا:13, يوم:13, حسب:13, ا:13, الى:13, فضل:13, کلل:13, شکر:13, اوى:13, ملک:13, قبل:13, دخل:13, رود:13, ائى:13, سرر:12, ظلم:12, نن:12, لکن:12, جنن:12, نعم:12, طعم:12, بغى:12, اذا:12, حمل:12, خلق:12, ولد:12, بنو:12, نزل:12, وعلن:12, قتل:12, لو:12, نفس:12, ن:12, اياکم:12, دعو:12, انس:12, حقق:12, وقى:12, او:12, سمع:12, سئل:12, بل:12, حلل:12, عذب:12, ذلک:12, نبو:11, ملق:11, انت:11, سلو:11, بصر:11, سعى:11, بلد:11, مسک:11, هن:11, انتم:11, حرم:11, عن:11, سوء:11, خلف:11, يمن:11, کما:11, فرح:11, بعض:11, اهل:11, قوى:11, کسو:11, بهم:11, عقب:11, شرب:11, عمل:11, فرى:11, بعد:11, منن:11, اسرائيل:11, بين:11, ردد:11, صور:11, ليس:11, بوء:11, موه:11, لطف:11, کثر:11, صلح:11, لعل:11, ام:11, دبب:11, وکل:11, لغو:11, قرب:11, درء:11, اخذ:11, وعد:11, تجر:11, نصر:11, نضد:11, ذو:11, لجج:11, نهر:11, صوب:11, خوف:11, ذکر:11, کفر:11, صبر:11, حفد:11, نخل:11, سکر:11, طلع:11, دهن:11, بحر:11, احد:11, حشر:11, امر:11, فکه:11, کتب:11, حضر:11, صدق:11, سکن:11, اخر:11, دنو:11, هى:11, خلص:11, يتم:11, اياهم:11, کبر:11, برر:11, رغد:11, نسو:11, التى:11, لدن:11, عرض:11, قرر:11, بدن:11, حکم:11, قد:11, مريم:11, طمئن:11, عدو:11, سلم:11, رئى:11, شمل:11, شرک:11, وسع:11, خشى:11, حيث:11, وجد:11, عتد:11, متن:11, علو:11, طمع:11, زوج:11, نصب:11, طغو:11, هوى:11, حدث:11, خسر:11, عود:11, جمع:11, سخر:11, نشر:10, بقى:10, نکب:10, طغى:10, بکر:10, اننى:10, افک:10, وحد:10, لم:10, هل:10, قلد:10, ت:10, حسر:10, عتو:10, کذب:10, دور:10, جرى:10, نبء:10, و:10, بسق:10, رجو:10, ذلکم:10, فرش:10, حرب:10, طمن:10, عرف:10, مرر:10, حبب:10, عثو:10, رضو:10, حصد:10, کاين:10, رضع:10, وى:10, سبع:10, عزز:10, شور:10, شدد:10, نوب:10, وسم:10, عنب:10, قسم:10, تلک:10, غيب:10, زکريا:10, تحت:10, لوم:10, فتن:10, عشو:10, ايد:10, هجر:10, درج:10, هنا:10, تبع:10, بطل:10, طوع:10, بلو:10, شبه:10, مثل:10, الک:10, جهد:10, نفر:10, فلک:10, اجر:10, عيش:10, فئد:10, خزن:10, لن:10, تمم:10, هنالک:10, مشى:10, بدء:10, جبى:10, شعر:10, کان:10, آدم:10, سوى:10, قعد:10, سفه:10, ودع:10, غرر:10, صرط:10, هون:10, بنى:10, لولا:10, مع:10, ضلل:10, حتى:10, برء:10, فحش:10, امم:10, فرض:10, خطو:10, سرف:10, دون:10, کلف:10, لهو:10, بور:10, خفى:10, انث:10, قرى:10, نفد:10, فوق:10, زکو:10, ضعف:10, ذلل:10, ابد:10, سبل:10, شطن:10, جهر:10, فيض:10, وجه:10, جىء:10, زهر:10, زيد:10, ضجع:10, ابراهيم:10, فسد:10, رجع:10, بيع:10, صرف:10, أما:10, ليل:10, اياه:10, ظهر:10, امس:10, مول:10, خطء:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۶
تکرار در قرآن: ۱۲۳(بار)
«رزق» در لغت به معناى بخشش مستمر و متداوم است، اعم از مادّى یا معنوى، بنابراین، هر گونه بهره اى را که خداوند نصیب بندگان مى کند، از مواد غذایى، مسکن و پوشاک، و یا علم و عقل و فهم و ایمان و اخلاص، به همه اینها «رزق» گفته مى شود، و آنها که مفهوم این کلمه را محدود به جنبه هاى مادى مى کنند، توجّه دقیق به موارد استعمال آن ندارند، و از آنجا که بخشنده تمام مواهب در حقیقت خدا است، «رازق» و «رزّاق» به معناى حقیقى، تنها بر او اطلاق مى شود.
قاموس قرآن
روزى. [بقره:60]. راغب گويد: رزق گاهى به عطاء دائمى اطلاق مىشود خواه دنيوى باشد يا اخروى و گاهى به نصيب و بهره و گاهى به غذائى كه وارد جوف مىشود گويند: شاه رزق لشكر را داد و دانش روزى من شده. طبرسى ذيل آيه 3 بقره رزق را عطاى دائمى گفته و گويد آن نقيض حرمان است. صحاح آن را عطا و آن چه از آن نفع بده مىشود معنى كرده و گويد و گاهى بباران رزق اطلاق مىشود. خلاصه آن كه رزق عطائى است كه از آن منتفع مىشوند خواه طعام باشد يا علم و يا غير آن. در قرآن مجيد گذشته از معناى مشهور به نبوّت و علم رزق گفته شده نحو [هود:88]. و ايضاً به باران نحو [غافر:13]. و گاهى فقط به خوراك اطلاق شده مثل [بقره:233]. چنان كه مىبينيم كسورات را از رزق جدا كرده است. رازق تمام مخلوق اوّلا و بالذّات خداوند است چنان كه فرموده [ذاريات:58]. مقدّم شدن «هو» دليل حصر است و ايضاً فرموده [هود:6]. وانگهى چون آفريننده هر چيز خداست قهر" رازق همه مخلوق اوست و رازق از اسماء حسنى است كه مخصوص خدا مىباشد و اگر به غير از خدا اطلاق شود بالعرض و بواسطه است مثل [نساء:5]. ايضاً [نساء:8]. ايضاً از جمله «هُوَ خَيْرُ الرَّازقينَ» كه در سورههاى حج:58، مؤمنون:72، سباء:39 و از جمله [مائده:114]. نيز اين مطلب روشن مىشود كه خدا رازقان را بسيار شمرده و خود را بهترين آنها خوانده است. تشريح قرآن توسعه و تنگى روزى در دست خداست [اسراء:30]. از ذيل آيه بدست مىآيد كه قبض و بسط روى عللى است و جزافى نيست كه خدا ببندگان دانا و به صلاح آنها عالم است [رعد:26]. همچنين است آيات قصص:82، عنكبوت:62، سباء:36، زمر:52 و غيره. همين طور است آيه [نحل:71]. تأثير تلاش انسان و وارد شدن از راههاى صحيح را در كثرت روزى نمى شود بى تأثير دانست ولى جزء العلة و يا از آن هم كمتر است. آنكه يك ليوان آب از شير لوله كشى شهر پر مىكند نمىتوان بگوييد من در اين كار مستقلّم زيرا آن شير به لوله و آن به لوله بزرگ و آن به تصفيه خانمه و آن به كانال و آن به رود خانه و آن به كوه متّصل است باران و برف به وسيله ابرها به كوه مىبارند و درياها به وسيله حرارت افتاب تبخير مىشوند پس پر كردن يك ليوان آب متصل به خورشيد است چطور ميشود گفت اين كار را من انجام دادم بلكه بايد گفت خدا شرايط را جور آورده و من در برداشت آب جزءالعلّه بودهام. همچنين است در هر كار ميليونها شرائط و مقدّمات لازم است كه جور كردن همه آنها در اختيار بشر نيست لذا قبض و بسط در دست خدا است گر چه كار و تلاش بشر نيز بىتأثير نيست[زخرف:32] روشن مىشود. * [بقره :25].آيه درباره بهشت است كه جون ميوهاى به دست آنها برسد گويند اين همان است كه در دنيا به ما داده شد توضيح اينكه ما مثلاً وقتى انارى مىخوريم در وجود ما مبدّل به مادّه مىشود و اگر بعد از آن دو ركعت نماز بخوانيم همان ماده مبدّل بهنيرو شده به صورت نماز از وجود ما خارج مىشود و حقيقت نماز جز مقدارى نيرو نيست كه در اثز ذكر و حركت از بدن ما مىريزد. اين نيرو روز قيامت مجسّم شده و به اناره بهشتى مبدّل مىگردد و تحويل انسان مىشود و انسان چون آن را ديد گويد: اين همان ميوه است كه در دنيا داشتم و چون ميوه بهشتى دائمى و بهتر از ميوه دنيا است لذا بعد از «هذَا الَّذى رُزِقنا مِن قَبلُ وَ اُتُوابِهِ مُتَشابِهاً» آمده است يعنى در عين آن كه هر دو يكىاند متشابهاند كه ميوه بهشتى بهتر از ميوه دنيا است. * [نحل:71]. بنظر مىآيدكه ضميره فيه به «رزق» راجع است يعنى مفضل و مفضل عليهم در روزى برابراند و ظاهر آيه آن است كه به همه خدا روزى مىدهد بعضى را به واسطه استقلال و حرّيت و وسائلى كه دارند و بعضى را كه غلامان و غير هم باشند به واسطه اربابان و پدران. لذا پدران و اربابان حق ندارند بگويند: ما به غلامان و فرزندان روزى مىدهيم بلكه رازق همه خدا است و اين كه روزى آنها به واسطه بزرگان است اين فضيلتى است براى مولى هاو پدران مثلاً. بعضىها گفتهاند اگر مراد آن باشد كه همه در روزى برابراند اين نقض صدر آيه است كه فرموده «وَاللَّهُ فَضَّل بَعضُكُم عَلى بغضٍ» ولى واسطه بودن آنها در اثبات فضيلت كافى است. بعضى از بزرگان فرموده مراد آن است كه: خدا بعضى را در روزى بربعضى برترى داده و برتران حاضر نيستند روزى خود را به ديگران بدهند تا همه با هم مساوى باشند و آنها مساوى نيستند بلكه فضيلت در رزق مخصوص به آنهاست آيا نعمت خدا را انكار مىكنند؟! نا گفته نماند فهم اين معنى از آيه بسيار مشكل است و مشكلتر از آن فهم «فيه سواء» است كه ميگوئيم يعنى مساوى نيستند [شورى:27]. در الميزان مىگويد: چون خاصيت وسعت مال تكبر و خود پسندى و طغيان است چنانكه فرموده «اِنَّ الاِنسانَ لَيَطغى اَن رَاهُ استَغنى» لذا اگر خدا همه را سير مىكرد ستم مىكردند على هذا خدا استحقاق هر شخص را مىداند و رزق را به اندازه نازل مىكند. نگارنده فكر مىكنم مراد آن است كه اگر خداوند به همه روزى را بسط مىكرد همه دارا و غنى مىشدند، و در اثر رفع احتياج، امتيازات و قوى و ضعيف بودن از بين مىرفت و مردم در اثر ثروت تجاوز شده و از يكديگر تمكين نمىكردند و جوامع بشرى متلاشى مىگرديد.ولى حكمت بالغه اقتضاء مىكند كه بسط در كار نباشد و مردم يكديگر را در كار تسخير كنند چنانكه فرموده [زخرف:32]. آرى استعدادات بشرى مختلف است هر يك كارى پيش گرفته و همه به يكديگر مسخراند تا كار زندگى پيشرفت كند. مراد از آيه آن نيست كه خداوند خواسته مردم گرسنه شوند بلكه غرض آن است كه خدا خواسته مردم در كارهاى دنيادر اثر احتياج به وسائل به يكديگر محتاج باشند و در اين باره طغيان نكنند. * [ذاريات:22]. گفتهاند مراد از رزق باران است و باران را رزق گفتهاند كه سبب رزق است و گفتهاند در آن مضاف مقدّر است يعنى «فى السماء سبب رزقكم» گفتهاند: مراد اسباب رزق است كه كواكب و اختلاف فصول و پى در پى بودن شب و روز و تقدير آن «اسباب رزقكم» است. و گفتهاند: تقدير ارزاق در سماء است و يا اين كه ارزاق در لوح محفوظ نوشته شده است و گفتهاند: مراد از «وَ ما تُوعَدُونَ» بهشت است و گفتهاند بهشت و آتش ويا ثواب و عقاب است هيچ يك از اين اقوال براى من قانع كننده نيست خود نيز چيزى كه آرام كننده وجدان باشد نمىدانم. در بعضى آيات هست كه خدا به شما از آسمان و زمين روزى مىدهد نحو [یونس:31] همچنين است آيه 62 نمل، 24 سباء،3 فاطر. با ملاحظه اين آيات و آيه ما نحن فيه مىشود بدست آورد كه مراد عوامل آسمانى و زمين و مواد آنهاست كه مبدل برزق مىشوند و آنها مواد اوليه رزق هستند. * [واقعة:81-82]. گويند مراد از رزق نصيب آنهاست از خير يعنى نصيب خود را از خيرى كه بايد از قرآن برداريد تكذيب آن قرار مىدهيد و تكذيب را جاى خير و فايده مىگذاريد و گويند مراد از رزق قرآن است يعنى تكذيب را به عوض اين قرآن مىگيريد. و گويند كلمه شكر از آن محذوف است يعنى «و تجعلون شكر رزقكم انكم تكّذبون» قول اول بهتر بنظر ميرسد و اللّه اعلم.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
رَزَقْنَاهُمْ | ۱۳ |
رِزْقاً | ۱۶ |
رُزِقُوا | ۱ |
رُزِقْنَا | ۱ |
رَزَقْنَاکُمْ | ۷ |
رِزْقِ | ۲ |
ارْزُقْ | ۱ |
يَرْزُقُ | ۴ |
رِزْقُهُنَ | ۱ |
تَرْزُقُ | ۱ |
يُرْزَقُونَ | ۲ |
ارْزُقُوهُمْ | ۱ |
فَارْزُقُوهُمْ | ۱ |
رَزَقَهُمُ | ۲ |
رَزَقَکُمُ | ۵ |
ارْزُقْنَا | ۱ |
الرَّازِقِينَ | ۵ |
نَرْزُقُکُمْ | ۱ |
الرِّزْقِ | ۲ |
رِزْقٌ | ۶ |
رَزَقَکُمْ | ۴ |
يَرْزُقُکُمْ | ۵ |
رِزْقٍ | ۳ |
رِزْقُهَا | ۲ |
رَزَقَنِي | ۱ |
تُرْزَقَانِهِ | ۱ |
الرِّزْقَ | ۱۱ |
ارْزُقْهُمْ | ۱ |
بِرَازِقِينَ | ۱ |
رِزْقِهِمْ | ۱ |
رَزَقْنَاهُ | ۱ |
نَرْزُقُهُمْ | ۱ |
بِرِزْقٍ | ۱ |
رِزْقُهُمْ | ۱ |
رِزْقُ | ۱ |
نَرْزُقُکَ | ۱ |
رَزَقَهُمْ | ۲ |
لَيَرْزُقَنَّهُمُ | ۱ |
رِزْقَهَا | ۱ |
يَرْزُقُهَا | ۱ |
لَرِزْقُنَا | ۱ |
رِزْقُکُمْ | ۱ |
الرَّزَّاقُ | ۱ |
رِزْقَکُمْ | ۱ |
يَرْزُقْهُ | ۱ |
رِزْقُهُ | ۱ |
رِزْقِهِ | ۱ |
رِزْقَهُ | ۲ |