ریشه ردد: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
(Added root proximity by QBot)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::ردد]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}
=== قاموس قرآن ===
ردّ به معنى بر گرداندن است. خواه برگرداندن ذات شيى‏ء باشد مثل [احزاب:25]. [قصص:13]. و خ.اه برگرداندن حالت باشد نحو [تين:5]. و مثل [آل عمران:100]. تررّدد يعنى رفت و آمد پى در پى (مجمع) مراد از آن گاهى تحير در كار است [توبه:45]. يعنى قلوبشان مضطرب گرديد و در اضطرابشان متحير و سر گردانند. ارتداد يعنى برگشتن [مائده :21]. به عقب و حالت اوّليه بر نگرديد از زيانكاران مى‏شويد. همچنين است ارتدار معروف كه بر گشتن از دين است نحو [بقره:217]. مرّد مصدر ميمى است به معنى برگرداندن (صحاح - اقرب) ولى در قرآن لازم نيز آمده است نحو [غافر:43]. راستى بازگشت ما به سوى خداست. در آياتى نظير [رعد:11]. ممكن به معنى بازگشت و يا باز گرداندن باشد. مردود اسم مفعول است يعنى بازگشت شده ![هود:76]. * [ابراهيم:9]. درباره مرجع ضمير «ايديهم و افواههم» چند قول هست به نظر مى‏آيد كه هر دو راجع به «رسل» است يعنى مردم دست پيامبران را بدهانشان برگرداندند يعنى بگفته آنها بى اعتنا شدند گفتن آنها با نگفتن يكسان شد همچنين است اگر ضمير اوّلى به مردم و دوّمى برسل برگردد، پس از نظر فوق ديديم الميزان نيز هر دو ضمير را به رسل برگردانده و گويد: آن كنايه است از اينكه پيامبران را بر سكوت و خوددارى از تكلّم واداشتند گوئى دست پيامبران را گرفته بدهانشان گذاشتند و اعلام كردند كه بايد ساكت شويد... *[يوسف:96]. ارتداد را در آيه عود گفته‏اند يعنى برگشت و بينا شد. رجوع شود به «بيض». [كهف:64]. یعنى بر آثار راهى که آمده بودند برگشتند. *[قصص:85]. طبرسى نقل مى‏کند: چون آن حضرت بعد از خروج از مکه به جحفه رسید به مکّه اشتیاق پیدا کرد جبرئیل آمد و گفت: آیا به شهر و زادگاه خود مشتاق شده‏اى فرمود آرى جبرئیل آیه فوق را خواند (که وعده رجوع به مکّه است) آنگاه از قتیبى نقل مى‏کند: شهر را معاد گویند زیرا که شخص در شهرها مسافرت کرده سپس به آن برمى‏گردد. معاد در آیه اسم مکان است. به عقیده المیزان مراد از آن مکّه و تنکیر براى عظمت و بزرگى عود است یعنى برگشتن تو به مکّه برگشت بزرگى است نه آنطور که از آن خارج شده‏اى. آن حضرت در حال خوف و مخفیانه از مکّه خارج شد و فاتح و مظّفر بر آن بازگشت. و چون این آیه بعد از داستان فرار موسى از مصر و برگشتن پس از بعثت آمده لذا ظاهراً به آن حضرت نوید مى‏دهد که تو هم پس از خروج از مکّه به صورت مطلوبى به آنجا بر خواهى گشت.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
هم:100, ه:97, من:93, الى:92, کم:91, ف:91, ل:83, لا:67, نا:58, ب:54, ان:52, على:51, ما:46, ها:44, الله:43, اله:42, وله:41, فى:40, ثم:36, قول:34, ک:34, الذين:32, امن:30, قوم:30, عذب:30, عن:28, انن:28, کون:28, رسل:28, علم:27, ربب:27, بعد:24, لو:24, اتى:24, کفر:23, او:23, قبل:22, طوع:22, يوم:21, ا:21, عمل:21, رئى:20, دين:19, وجه:19, خير:19, يا:19, ى:19, کتب:18, لما:18, دبر:18, اخر:18, شىء:17, س:17, غيب:17, شهد:17, رحم:17, رود:17, خوف:17, هن:17, بئس:17, الذى:17, قلب:17, جىء:17, يمن:17, فضل:16, بغى:16, بصر:16, قد:16, حتى:16, کى:16, وفى:16, بضع:16, رذل:16, کلل:16, غير:16, ايى:16, عود:15, عقب:15, وجد:15, سفل:15, حسن:15, خرج:15, عمر:15, سوع:15, حقق:15, طرف:15, ذلک:15, اهل:15, ظلم:15, رزق:15, الا:15, اوى:15, لقى:15, خسر:15, قرء:14, دنو:14, سبل:14, بين:14, سوء:14, حيى:14, ائى:14, قتل:14, هذه:14, عظم:14, نصح:14, ريب:14, جرم:14, عدد:14, عبد:14, حجب:14, کذب:14, صلح:14, شفع:13, فتن:13, شدد:13, فعل:13, سلف:13, سوف:13, اذ:13, خشع:13, غفر:13, فرط:13, نفس:13, طمس:13, وعد:13, امر:13, ثوب:13, ابو:13, مرر:13, نبء:13, قرآن:13, هل:13, وسع:13, ليت:13, ورى:13, ضرر:13, ولى:13, لم:13, مير:12, کرر:12, رئس:12, يدى:12, حفر:12, قفل:12, نزع:12, اثر:12, حزن:12, خلق:12, رکس:12, عرض:12, نفع:12, عرف:12, جعل:12, دور:12, نجو:12, عند:12, ذو:12, اول:12, طفق:12, هما:12, لوط:12, نظر:12, صوب:12, ذيع:12, بعل:12, زيل:12, خفى:12, امم:12, قنع:12, انس:12, اذا:12, ظنن:12, عجب:12, قصص:12, نن:12, فرض:12, خلل:12, ملک:12, فوه:12, بلو:12, کثر:12, نهى:12, هدى:12, کيف:12, متع:12, فرق:12, فئد:12, وقى:12, هطع:12, قرر:11, ودد:11, ذنب:11, هنالک:11, بهت:11, ذکر:11, ام:11, مع:11, نور:11, ثمر:11, هو:11, مسح:11, ردد:11, هزء:11, بشر:11, نصر:11, خزى:11, بحر:11, ابد:11, فتح:11, حفظ:11, لعن:11, مدد:11, موت:11, غيظ:11, دعو:11, بل:11, نذر:11, نخر:11, دون:11, سرف:11, کفل:11, جوس:11, انا:11, هوى:11, بغت:11, هنا:11, اخو:11, حسد:11, سوى:11, يمم:11, انتم:11, بقى:10, وقف:10, نکر:10, کبر:10, کمم:10, بعض:10, ضلل:10, عين:10, نحن:10, سوق:10, أما:10, التى:10, فرر:10, سمع:10, مثل:10, عنق:10, صدع:10, زيد:10, مول:10, عزل:10, بدو:10, صحب:10, غفل:10, قدس:10
</qcloud>
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
{|class="wikitable sortable"
{|class="wikitable sortable"
خط ۹: خط ۴۰:
!style="background-color:#cfcfcf;"  align="center" |کلمه!!تعداد تکرار در قرآن
!style="background-color:#cfcfcf;"  align="center" |کلمه!!تعداد تکرار در قرآن
|-
|-
|يُرَدُّونَ‌ || ۲  
|يُرَدُّونَ‌ || ۲  
|-
|-
|يَرُدُّونَکُمْ‌ || ۱  
|يَرُدُّونَکُمْ‌ || ۱  
|-
|-
|يَرُدُّوکُمْ‌ || ۳  
|يَرُدُّوکُمْ‌ || ۳  
|-
|-
|يَرْتَدِدْ || ۱  
|يَرْتَدِدْ || ۱  
|-
|-
|بِرَدِّهِنَ‌ || ۱  
|بِرَدِّهِنَ‌ || ۱  
|-
|-
|فَنَرُدَّهَا || ۱  
|فَنَرُدَّهَا || ۱  
|-
|-
|فَرُدُّوهُ‌ || ۱  
|فَرُدُّوهُ‌ || ۱  
|-
|-
|رَدُّوهُ‌ || ۱  
|رَدُّوهُ‌ || ۱  
|-
|-
|رُدُّوهَا || ۲  
|رُدُّوهَا || ۲  
|-
|-
|رُدُّوا || ۴  
|رُدُّوا || ۴  
|-
|-
|تَرْتَدُّوا || ۱  
|تَرْتَدُّوا || ۱  
|-
|-
|يَرْتَدَّ || ۲  
|يَرْتَدَّ || ۲  
|-
|-
|تُرَدَّ || ۱  
|تُرَدَّ || ۱  
|-
|-
|نُرَدُّ || ۳  
|نُرَدُّ || ۳  
|-
|-
|يُرَدُّ || ۶  
|يُرَدُّ || ۶  
|-
|-
|يَتَرَدَّدُونَ‌ || ۱  
|يَتَرَدَّدُونَ‌ || ۱  
|-
|-
|تُرَدُّونَ‌ || ۲  
|تُرَدُّونَ‌ || ۲  
|-
|-
|سَتُرَدُّونَ‌ || ۱  
|سَتُرَدُّونَ‌ || ۱  
|-
|-
|رَادَّ || ۱  
|رَادَّ || ۱  
|-
|-
|مَرْدُودٍ || ۱  
|مَرْدُودٍ || ۱  
|-
|-
|رُدَّتْ‌ || ۲  
|رُدَّتْ‌ || ۲  
|-
|-
|فَارْتَدَّ || ۱  
|فَارْتَدَّ || ۱  
|-
|-
|مَرَدَّ || ۳  
|مَرَدَّ || ۳  
|-
|-
|فَرَدُّوا || ۱  
|فَرَدُّوا || ۱  
|-
|-
|يَرْتَدُّ || ۱  
|يَرْتَدُّ || ۱  
|-
|-
|بِرَادِّي‌ || ۱  
|بِرَادِّي‌ || ۱  
|-
|-
|رَدَدْنَا || ۱  
|رَدَدْنَا || ۱  
خط ۶۵: خط ۹۶:
|رُدِدْتُ‌ || ۱  
|رُدِدْتُ‌ || ۱  
|-
|-
|فَارْتَدَّا || ۱  
|فَارْتَدَّا || ۱  
|-
|-
|مَرَدّاً || ۱  
|مَرَدّاً || ۱  
|-
|-
|رَدَّهَا || ۱  
|رَدَّهَا || ۱  
|-
|-
|رَادُّوهُ‌ || ۱  
|رَادُّوهُ‌ || ۱  
|-
|-
|فَرَدَدْنَاهُ‌ || ۱  
|فَرَدَدْنَاهُ‌ || ۱  
|-
|-
|لَرَادُّکَ‌ || ۱  
|لَرَادُّکَ‌ || ۱  
|-
|-
|رَدَّ || ۱  
|رَدَّ || ۱  
|-
|-
|مَرَدَّنَا || ۱  
|مَرَدَّنَا || ۱  
|-
|-
|مَرَدٍّ || ۱  
|مَرَدٍّ || ۱  
|-
|-
|ارْتَدُّوا || ۱  
|ارْتَدُّوا || ۱  
|-
|-
|لَمَرْدُودُونَ‌ || ۱  
|لَمَرْدُودُونَ‌ || ۱  

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۹

تکرار در قرآن: ۵۹(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

ردّ به معنى بر گرداندن است. خواه برگرداندن ذات شيى‏ء باشد مثل [احزاب:25]. [قصص:13]. و خ.اه برگرداندن حالت باشد نحو [تين:5]. و مثل [آل عمران:100]. تررّدد يعنى رفت و آمد پى در پى (مجمع) مراد از آن گاهى تحير در كار است [توبه:45]. يعنى قلوبشان مضطرب گرديد و در اضطرابشان متحير و سر گردانند. ارتداد يعنى برگشتن [مائده :21]. به عقب و حالت اوّليه بر نگرديد از زيانكاران مى‏شويد. همچنين است ارتدار معروف كه بر گشتن از دين است نحو [بقره:217]. مرّد مصدر ميمى است به معنى برگرداندن (صحاح - اقرب) ولى در قرآن لازم نيز آمده است نحو [غافر:43]. راستى بازگشت ما به سوى خداست. در آياتى نظير [رعد:11]. ممكن به معنى بازگشت و يا باز گرداندن باشد. مردود اسم مفعول است يعنى بازگشت شده ![هود:76]. * [ابراهيم:9]. درباره مرجع ضمير «ايديهم و افواههم» چند قول هست به نظر مى‏آيد كه هر دو راجع به «رسل» است يعنى مردم دست پيامبران را بدهانشان برگرداندند يعنى بگفته آنها بى اعتنا شدند گفتن آنها با نگفتن يكسان شد همچنين است اگر ضمير اوّلى به مردم و دوّمى برسل برگردد، پس از نظر فوق ديديم الميزان نيز هر دو ضمير را به رسل برگردانده و گويد: آن كنايه است از اينكه پيامبران را بر سكوت و خوددارى از تكلّم واداشتند گوئى دست پيامبران را گرفته بدهانشان گذاشتند و اعلام كردند كه بايد ساكت شويد... *[يوسف:96]. ارتداد را در آيه عود گفته‏اند يعنى برگشت و بينا شد. رجوع شود به «بيض». [كهف:64]. یعنى بر آثار راهى که آمده بودند برگشتند. *[قصص:85]. طبرسى نقل مى‏کند: چون آن حضرت بعد از خروج از مکه به جحفه رسید به مکّه اشتیاق پیدا کرد جبرئیل آمد و گفت: آیا به شهر و زادگاه خود مشتاق شده‏اى فرمود آرى جبرئیل آیه فوق را خواند (که وعده رجوع به مکّه است) آنگاه از قتیبى نقل مى‏کند: شهر را معاد گویند زیرا که شخص در شهرها مسافرت کرده سپس به آن برمى‏گردد. معاد در آیه اسم مکان است. به عقیده المیزان مراد از آن مکّه و تنکیر براى عظمت و بزرگى عود است یعنى برگشتن تو به مکّه برگشت بزرگى است نه آنطور که از آن خارج شده‏اى. آن حضرت در حال خوف و مخفیانه از مکّه خارج شد و فاتح و مظّفر بر آن بازگشت. و چون این آیه بعد از داستان فرار موسى از مصر و برگشتن پس از بعثت آمده لذا ظاهراً به آن حضرت نوید مى‏دهد که تو هم پس از خروج از مکّه به صورت مطلوبى به آنجا بر خواهى گشت.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
يُرَدُّونَ‌ ۲
يَرُدُّونَکُمْ‌ ۱
يَرُدُّوکُمْ‌ ۳
يَرْتَدِدْ ۱
بِرَدِّهِنَ‌ ۱
فَنَرُدَّهَا ۱
فَرُدُّوهُ‌ ۱
رَدُّوهُ‌ ۱
رُدُّوهَا ۲
رُدُّوا ۴
تَرْتَدُّوا ۱
يَرْتَدَّ ۲
تُرَدَّ ۱
نُرَدُّ ۳
يُرَدُّ ۶
يَتَرَدَّدُونَ‌ ۱
تُرَدُّونَ‌ ۲
سَتُرَدُّونَ‌ ۱
رَادَّ ۱
مَرْدُودٍ ۱
رُدَّتْ‌ ۲
فَارْتَدَّ ۱
مَرَدَّ ۳
فَرَدُّوا ۱
يَرْتَدُّ ۱
بِرَادِّي‌ ۱
رَدَدْنَا ۱
رُدِدْتُ‌ ۱
فَارْتَدَّا ۱
مَرَدّاً ۱
رَدَّهَا ۱
رَادُّوهُ‌ ۱
فَرَدَدْنَاهُ‌ ۱
لَرَادُّکَ‌ ۱
رَدَّ ۱
مَرَدَّنَا ۱
مَرَدٍّ ۱
ارْتَدُّوا ۱
لَمَرْدُودُونَ‌ ۱
رَدَدْنَاهُ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط