ریشه ذلل: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن نمودار دفعات)
(Added root proximity by QBot)
خط ۲۹: خط ۲۹:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
ذلّ (بضم اول) و ذلّة (به كسراول) به معنى خوارى و ضّد عزّت است (صحاح - قاموس). ذلّ (به كسر اول) به معنى رام شدن است چنانكه در صحاح گويد و ذليل شخصى است كه آشكار خوار باشد و ناقه ذلول شتر رام است. در قاموس گويد: ذّل با ضم و گاهى با كسر آيد و به معنى نرمى است راغب مى‏گويد: ذلّ با ضمّ آنست كه از روى قهر باشد و با كسر آنست كه بعد از سختى و چموشى باشد. قول صحاح با استعمال قرآن بيشتر مى‏سازد. [طه:134]، يعنى پيش از آن كه ذليل و خوار گرديم از آيات تو پيروى كنيم. [آل عمران:26]، [اسراء:111]، يعنى در حكومت شريك و از ذلت يارى نداشته است و ذليل و خوار نبوده كه حاجت بولّى داشته باشد. [اعراف:152]، به آنها از پروردگارشان غضب و خوارى مى‏رسد در زندگى دنيا. كلمه ذلّة هفت بار در قرآن آمده است. * «اذلة» جمع ذليل است بمعنى خواران مثل [نمل:34]، عزيزان اهل آن را ذليل مى‏كنند و مثل [نمل:37]، و نيز جمع ذلول آمده به معنى رام‏ها و نرم‏ها نحو [مائده:54]، يعنى: بر مؤمنان نرم و رام و بر كفار عزيز و تنداند. چنان كه ذلل (بر وزن عنق) نيز جمع ذلول است مثل [نحل:69]، به عقيده مجاهد «ذللاً» صفت «سبل» و حال است از آن. يعنى: به راه‏هاى خدايت وارد شو در حالى كه آسان و رام‏اند و از ديگرى نقل شده كه صفت «اَلنَّحْل» است. در اين صورت جمع آمدن، ظاهراً براى آن باشد كه از نحل جنس مراد است. اذّل اسم تفيضل ذلّت است نحو [منافقون:8]، يعنى: عزيزتر حتماً ذليل‏تر را از مدينه بيرون مى‏كند. اين سخن عبداللّه ابى است لعنه اللّه [مجادله:20]. يعنى آن كه با خدا و رسول مخالفت مى‏كنند آنها در رديف ذليل‏ترانند. * [بقره:61]، آل عمران:112، درباره اين دو آيه در «حبل» بطور تفصيل سخن گفته‏ايم. * [ملك:15]، يعنى او كسى است كه زمين را براى شما آرام گردانيد پس در شانه‏هاى آن راه برويد و از روزى خدا بخوريد. با آيه فوق به حركت زمين استدلال كرده‏اند زيرا ذلول مركوبى را گويند كه چموش نيست و آرام است و حركت مى‏كند و در مركوب حركت ملحوظ است. اين در صورتى است كه ذلول فقط به مركوب گفته شود در نهج البلاغه خطبه 31 آمده «يَرْكَبُ الصَّعْبَ وَ يَقُولُ هُوَ الذَّلُولُ» و نيز در قرآن آمده [بقره:71]. در كتاب آغاز و انجام جهان از كلمه مناكب كه به معنى شانه‏ها است استدلال شده به كرويّت زمين. اين استدلال كاملاً صحيح است زيرا رفتن در شانه‏هاى زمين در صورتى صحيح است كه همه جاى آن شانه‏هاى آن باشد و آن در صورتى است كه كروى باشد چنان كه با تأمل روشن خواهد شد. * [يس:72]، يعنى: چهارپايان را بر آنها رام كرديم [انسان:14]، يعنى چيدن ميوه‏هاى بهشت بر آنها رام و سهل شده است.
ذلّ (بضم اول) و ذلّة (به كسراول) به معنى خوارى و ضّد عزّت است (صحاح - قاموس). ذلّ (به كسر اول) به معنى رام شدن است چنانكه در صحاح گويد و ذليل شخصى است كه آشكار خوار باشد و ناقه ذلول شتر رام است. در قاموس گويد: ذّل با ضم و گاهى با كسر آيد و به معنى نرمى است راغب مى‏گويد: ذلّ با ضمّ آنست كه از روى قهر باشد و با كسر آنست كه بعد از سختى و چموشى باشد. قول صحاح با استعمال قرآن بيشتر مى‏سازد. [طه:134]، يعنى پيش از آن كه ذليل و خوار گرديم از آيات تو پيروى كنيم. [آل عمران:26]، [اسراء:111]، يعنى در حكومت شريك و از ذلت يارى نداشته است و ذليل و خوار نبوده كه حاجت بولّى داشته باشد. [اعراف:152]، به آنها از پروردگارشان غضب و خوارى مى‏رسد در زندگى دنيا. كلمه ذلّة هفت بار در قرآن آمده است. * «اذلة» جمع ذليل است بمعنى خواران مثل [نمل:34]، عزيزان اهل آن را ذليل مى‏كنند و مثل [نمل:37]، و نيز جمع ذلول آمده به معنى رام‏ها و نرم‏ها نحو [مائده:54]، يعنى: بر مؤمنان نرم و رام و بر كفار عزيز و تنداند. چنان كه ذلل (بر وزن عنق) نيز جمع ذلول است مثل [نحل:69]، به عقيده مجاهد «ذللاً» صفت «سبل» و حال است از آن. يعنى: به راه‏هاى خدايت وارد شو در حالى كه آسان و رام‏اند و از ديگرى نقل شده كه صفت «اَلنَّحْل» است. در اين صورت جمع آمدن، ظاهراً براى آن باشد كه از نحل جنس مراد است. اذّل اسم تفيضل ذلّت است نحو [منافقون:8]، يعنى: عزيزتر حتماً ذليل‏تر را از مدينه بيرون مى‏كند. اين سخن عبداللّه ابى است لعنه اللّه [مجادله:20]. يعنى آن كه با خدا و رسول مخالفت مى‏كنند آنها در رديف ذليل‏ترانند. * [بقره:61]، آل عمران:112، درباره اين دو آيه در «حبل» بطور تفصيل سخن گفته‏ايم. * [ملك:15]، يعنى او كسى است كه زمين را براى شما آرام گردانيد پس در شانه‏هاى آن راه برويد و از روزى خدا بخوريد. با آيه فوق به حركت زمين استدلال كرده‏اند زيرا ذلول مركوبى را گويند كه چموش نيست و آرام است و حركت مى‏كند و در مركوب حركت ملحوظ است. اين در صورتى است كه ذلول فقط به مركوب گفته شود در نهج البلاغه خطبه 31 آمده «يَرْكَبُ الصَّعْبَ وَ يَقُولُ هُوَ الذَّلُولُ» و نيز در قرآن آمده [بقره:71]. در كتاب آغاز و انجام جهان از كلمه مناكب كه به معنى شانه‏ها است استدلال شده به كرويّت زمين. اين استدلال كاملاً صحيح است زيرا رفتن در شانه‏هاى زمين در صورتى صحيح است كه همه جاى آن شانه‏هاى آن باشد و آن در صورتى است كه كروى باشد چنان كه با تأمل روشن خواهد شد. * [يس:72]، يعنى: چهارپايان را بر آنها رام كرديم [انسان:14]، يعنى چيدن ميوه‏هاى بهشت بر آنها رام و سهل شده است.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
هم:100, من:80, ها:80, ل:52, على:43, ف:37, لا:34, ب:34, الله:34, قول:32, اله:32, ه:31, ک:31, فى:30, وله:30, عزز:27, رهق:25, ذلک:23, شىء:22, ما:22, ربب:21, انن:21, کون:20, خشع:19, قطف:19, طوف:19, اول:19, ارض:19, خرج:19, کبر:18, کم:18, ملک:18, نن:18, هما:18, رسل:18, ايى:17, دنو:17, الى:17, ضرب:17, حبب:17, ذلل:17, ربص:17, رحم:17, ظلل:17, امن:16, الذى:16, جعل:16, بصر:16, سبل:16, غضب:16, ولى:15, انى:15, الذين:15, کلل:15, نصر:15, کتب:15, انتم:14, سکن:14, نظر:14, قد:14, جنح:14, يدى:14, خزى:14, ان:14, ثور:14, اين:14, اهل:14, صحب:14, مشى:14, صغر:14, بوء:14, بقر:14, قبل:14, يوم:14, قتر:14, حيى:14, بدر:14, وقى:14, طرف:13, بطن:13, فعل:13, وجه:13, يا:13, جنن:13, جزى:13, دعو:13, سلم:13, س:13, ثقف:13, الا:13, غلب:13, خفى:13, ى:13, سئل:13, نکب:13, سقى:13, سوء:13, مثل:13, خفض:13, کرم:13, حرث:12, ثم:12, زمهر:12, عرض:12, نعم:12, وفض:12, طوع:12, شرب:12, سلک:12, سجد:12, اکل:12, کفر:12, وعد:12, قوم:12, نصب:12, فضض:12, خبر:12, هو:12, ملء:12, ثمر:12, لم:12, نيل:12, ائى:12, خلف:12, فسد:12, جهد:12, خير:12, حبل:12, دبر:12, لون:11, خلد:11, کوب:11, حسن:11, زيد:11, لعل:11, فرى:11, شمس:11, لطف:11, رکب:11, نا:11, قرى:11, اوى:11, رئى:11, علم:11, انا:11, مدينه:11, دخل:11, مدن:11, شکر:11, عجل:11, نزع:11, حدد:11, وشى:11, رزق:11, اخذ:10, عصم:10, اذا:10, کسب:10, شرک:10, ربو:10, خسر:10, تبع:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۹

تکرار در قرآن: ۲۴(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

ذلّ (بضم اول) و ذلّة (به كسراول) به معنى خوارى و ضّد عزّت است (صحاح - قاموس). ذلّ (به كسر اول) به معنى رام شدن است چنانكه در صحاح گويد و ذليل شخصى است كه آشكار خوار باشد و ناقه ذلول شتر رام است. در قاموس گويد: ذّل با ضم و گاهى با كسر آيد و به معنى نرمى است راغب مى‏گويد: ذلّ با ضمّ آنست كه از روى قهر باشد و با كسر آنست كه بعد از سختى و چموشى باشد. قول صحاح با استعمال قرآن بيشتر مى‏سازد. [طه:134]، يعنى پيش از آن كه ذليل و خوار گرديم از آيات تو پيروى كنيم. [آل عمران:26]، [اسراء:111]، يعنى در حكومت شريك و از ذلت يارى نداشته است و ذليل و خوار نبوده كه حاجت بولّى داشته باشد. [اعراف:152]، به آنها از پروردگارشان غضب و خوارى مى‏رسد در زندگى دنيا. كلمه ذلّة هفت بار در قرآن آمده است. * «اذلة» جمع ذليل است بمعنى خواران مثل [نمل:34]، عزيزان اهل آن را ذليل مى‏كنند و مثل [نمل:37]، و نيز جمع ذلول آمده به معنى رام‏ها و نرم‏ها نحو [مائده:54]، يعنى: بر مؤمنان نرم و رام و بر كفار عزيز و تنداند. چنان كه ذلل (بر وزن عنق) نيز جمع ذلول است مثل [نحل:69]، به عقيده مجاهد «ذللاً» صفت «سبل» و حال است از آن. يعنى: به راه‏هاى خدايت وارد شو در حالى كه آسان و رام‏اند و از ديگرى نقل شده كه صفت «اَلنَّحْل» است. در اين صورت جمع آمدن، ظاهراً براى آن باشد كه از نحل جنس مراد است. اذّل اسم تفيضل ذلّت است نحو [منافقون:8]، يعنى: عزيزتر حتماً ذليل‏تر را از مدينه بيرون مى‏كند. اين سخن عبداللّه ابى است لعنه اللّه [مجادله:20]. يعنى آن كه با خدا و رسول مخالفت مى‏كنند آنها در رديف ذليل‏ترانند. * [بقره:61]، آل عمران:112، درباره اين دو آيه در «حبل» بطور تفصيل سخن گفته‏ايم. * [ملك:15]، يعنى او كسى است كه زمين را براى شما آرام گردانيد پس در شانه‏هاى آن راه برويد و از روزى خدا بخوريد. با آيه فوق به حركت زمين استدلال كرده‏اند زيرا ذلول مركوبى را گويند كه چموش نيست و آرام است و حركت مى‏كند و در مركوب حركت ملحوظ است. اين در صورتى است كه ذلول فقط به مركوب گفته شود در نهج البلاغه خطبه 31 آمده «يَرْكَبُ الصَّعْبَ وَ يَقُولُ هُوَ الذَّلُولُ» و نيز در قرآن آمده [بقره:71]. در كتاب آغاز و انجام جهان از كلمه مناكب كه به معنى شانه‏ها است استدلال شده به كرويّت زمين. اين استدلال كاملاً صحيح است زيرا رفتن در شانه‏هاى زمين در صورتى صحيح است كه همه جاى آن شانه‏هاى آن باشد و آن در صورتى است كه كروى باشد چنان كه با تأمل روشن خواهد شد. * [يس:72]، يعنى: چهارپايان را بر آنها رام كرديم [انسان:14]، يعنى چيدن ميوه‏هاى بهشت بر آنها رام و سهل شده است.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
الذِّلَّةُ ۲
ذَلُولٌ‌ ۱
تُذِلُ‌ ۱
أَذِلَّةٌ ۱
أَذِلَّةٍ ۱
ذِلَّةٌ ۵
ذُلُلاً ۱
الذُّلِ‌ ۳
نَذِلَ‌ ۱
أَذِلَّةً ۲
ذَلَّلْنَاهَا ۱
الْأَذَلِّينَ‌ ۱
الْأَذَلَ‌ ۱
ذَلُولاً ۱
ذُلِّلَتْ‌ ۱
تَذْلِيلاً ۱

ریشه‌های مرتبط