تفسیر:نمونه جلد۹ بخش۶۲

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۶۵

آيه ۱۱۴-۱۱۵

آيه و ترجمه

وَ أَقِمِ الصلَوةَ طرَفىِ النهَارِ وَ زُلَفاً مِّنَ الَّيْلِ إِنَّ الحَْسنَتِ يُذْهِبنَ السيِّئَاتِ ذَلِك ذِكْرَى لِلذَّكِرِينَ(۱۱۴) وَ اصبرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ(۱۱۵) ترجمه : ۱۱۴ - نماز را در دو طرف روز و اوائل شب برپا دار، چرا كه حسنات ، سيئات (و آثار آنها را) بر طرف مى سازند، اين تذكرى است براى آنها كه اهل تذكرند. ۱۱۵ - و شكيبائى كن كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهد كرد. تفسير : «نماز» و «صبر». در اين آيات ، انگشت روى دو دستور از مهمترين دستورات اسلامى كه در واقع روح ايمان و پايه اسلام است گذارده شده : نخست فرمان به اقامه نماز داده مى گويد: نماز را در دو طرف روز، و در اوائل شب بر پا دار (و اقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من الليل ). ظاهر تعبير طرفى النهار (دو طرف روز) اين است كه نماز صبح و مغرب را بيان مى كند، كه در دو طرف روز قرار گرفته و «زلف » كه جمع «زلفه » به معنى نزديكى است به قسمتهاى آغاز شب كه نزديك به روز است گفته مى شود بنا بر اين منطبق بر نماز عشا مى گردد. همين تفسير در روايات ائمه اهلبيت (عليهمالسلام ) نيز وارد شده كه آيه فوق اشاره به سه نماز (صبح و مغرب و عشا) است . در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چرا از نمازهاى پنجگانه تنها در اينجا

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۶۶

اشاره به سه نماز صبح و مغرب و عشا شده و از نماز ظهر و عصر سخن به ميان نيامده است . پيچيده بودن پاسخ اين سؤ ال سبب شده است كه بعضى از مفسران «طرفى النهار» را آنچنان وسيع بگيرند كه هم نماز صبح و هم ظهر و عصر و هم مغرب را شامل شود و با تعبير به «زلفا من الليل » كه اشاره به نماز عشا است همه نمازهاى پنجگانه را در بر مى گيرد. ولى انصاف اين است كه «طرفى النهار» تاب چنين تفسيرى را ندارد مخصوصا با توجه به اينكه مسلمانان صدر اول مقيد بودند كه نماز ظهر را در اول وقت و نماز عصر را حدود نيمه وقت (ميان ظهر و غروب آفتاب ) انجام دهند. تنها چيزى كه مى توان اينجا گفت اين است كه در آيات قرآن گاهى هر پنج نماز ذكر شده مانند اقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق الليل و قرآن الفجر (اسراء - ۷۸) و گاهى سه نماز مانند آيه مورد بحث و گاهى تنها يك نماز ذكر شده است ، مانند حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى و قوموا لله قانتين (بقره - ۲۳۸). بنابراين لزومى ندارد كه در هر مورد هر پنج نماز با يكديگر ذكر شود بخصوص اينكه گاهى مناسبات ايجاب مى كند كه تنها روى نماز ظهر (صلوة وسطى ) به خاطر اهميتش تكيه شود، و گاهى روى نماز صبح و مغرب و عشا كه گاهى بخاطر خستگى و يا خواب ممكن است در معرض فراموشى قرار گيرد. سپس براى اهميت نماز روزانه خصوصا و همه عبادات و طاعات و حسنات عموما چنين مى گويد: «حسنات ، سيئات را از ميان مى برند» (ان الحسنات يذهبن السيئات ). «و اين تذكر و يادآورى است براى آنها كه توجه دارند» (ذلك ذكرى للذاكرين ).

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۶۷

آيه فوق همانند قسمتى ديگر از آيات قرآن تاثير اعمال نيك را در از ميان بردن آثار سوء اعمال بد بيان مى كند، در سوره نساء آيه ۳۱ مى خوانيم ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم : «اگر از گناهان بزرگ دورى كنيد گناهان كوچك شما را مى پوشانيم ». و در آيه (۷ عنكبوت ) مى خوانيم و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لنكفرن عنهم سيئاتهم : «كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دارند گناهان آنانرا مى پوشانيم ». و به اين ترتيب اثر خنثى كننده گناه را در طاعات و اعمال نيك تثبيت مى كند. از نظر روانى نيز شك نيست كه هر گناه و عمل زشتى ، يك نوع تاريكى در روح و روان انسان ايجاد مى كند كه اگر ادامه يابد اثرات آنها متراكم شده ، به صورت وحشتناكى انسان را مسخ مى كند. ولى كار نيك كه از انگيزه الهى سر چشمه گرفته به روح آدمى لطافتى مى بخشد كه آثار گناه را مى تواند از آن بشويد و آن تيرگيها را به روشنائى مبدل سازد. اما از آنجا كه جمله فوق (ان الحسنات يذهبن السيئات ) بلا فاصله بعد از دستور نماز ذكر شده يكى از مصداقهاى روشن آن ، نمازهاى روزانه است و اگر مى بينيم در روايات تنها تفسير به نمازهاى روزانه شده دليل بر انحصار نيست ، بلكه همانگونه كه بارها گفته ايم بيان يك مصداق روشن قطعى است . اهميت فوق العاده نماز در روايات متعددى كه ذيل آيات فوق از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ائمه معصومين (عليهم السلام ) نقل شده تعبيراتى ديده مى شود كه از اهميت فوق العاده نماز در مكتب اسلام پرده بر مى دارد.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۶۸

ابو عثمان مى گويد: من با سلمان فارسى زير درختى نشسته بودم ، او شاخه خشكى را گرفت و تكان داد تا تمام برگهايش فرو رفت ، سپس رو به من كرد و گفت سئوال نكردى چرا اين كار را كردم . گفتم : بگو ببينم منظورت چه بود؟ گفت : اين همان كارى بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) انجام داد هنگامى كه خدمتش زير درختى نشسته بودم ، سپس پيامبر اين سؤ ال را از من كرد و گفت سلمان نمى پرسى چرا چنين كردم ؟ من عرض كردم بفرمائيد چرا؟فرمود: ان المسلم اذا توضا فاحسن الوضوء ثم صلى الصلوات الخمس تحاتت خطاياه كما تحات هذا الورق ثم قرء هذه الاية و اقم الصلوة ...: هنگامى كه مسلمان وضو بگيرد و خوب وضو بگيرد، سپس نمازهاى پنجگانه را بجا آورد، گناهان او فرو مى ريزد، همانگونه كه برگهاى اين شاخه فرو ريخت ، سپس همين آيه (اقم الصلوة ...) را تلاوت فرمود. در حديث ديگرى از يكى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بنام «ابى امامه » مى خوانيم كه مى گويد: روزى در مسجد خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نشسته بوديم كه مردى آمد و عرض ‍ كرد يا رسول الله من گناهى كرده ام كه حد بر آن لازم مى شود، آن حد را بر من اجرا فرما، فرمود: آيا نماز با ما خواندى ؟ عرض كرد آرى ، اى رسولخدا، فرمود: خداوند گناه تو - يا حد تو - را بخشيد. و نيز از على (عليه السلام ) نقل شده كه مى فرمايد: با رسولخدا در مسجد در انتظار نماز بوديم كه مردى برخاست و عرض كرد: اى رسولخدا من گناهى كرده ام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) روى از او برگرداند، هنگامى كه نماز تمام شد همان مرد برخاست و سخن اول را تكرار كرد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: آيا با ما اين نماز را انجام ندادى ؟ و براى آن بخوبى وضو نگرفتى ؟ عرض كرد: آرى ، فرمود اين كفاره

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۶۹

گناه تو است !. و نيز از على (عليه السلام ) از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: انما منزلة الصلوات الخمس لامتى كنهر جار على باب احدكم فما يظن احدكم لو كان فى جسده درن ثم اغتسل فى ذلك النهر خمس مرات كان يبقى فى جسده درن فكذلك و الله الصلوات الخمس لامتى : نمازهاى پنجگانه براى امت من همچون يك نهر آب جارى است كه بر در خانه يكى از شما باشد، آيا گمان مى كنيد اگر كثافتى در تن او باشد و سپس پنج بار در روز در آن نهر غسل كند آيا چيزى از آن بر جسد او خواهد ماند (مسلمانه ) همچنين است بخدا سوگند نمازهاى پنجگانه براى امت من . به هر حال جاى ترديد نيست كه هر گاه نماز با شرائطش انجام شود، انسانرا در عالمى از معنويت و روحانيت فرو مى برد كه پيوندهاى ايمانى او را با خدا چنان محكم مى سازد كه آلودگيها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو مى دهد. نماز انسانرا در برابر گناه بيمه مى كند، و نيز نماز زنگار گناه را از آئينه دل مى زدايد. نماز جوانه هاى ملكات عالى انسانى را در اعماق جان بشر مى روياند، نماز اراده را قوى و قلب را پاك و روح را تطهير مى كند، و به اين ترتيب نماز در صورتى كه بصورت جسم بيروح نباشد مكتب عالى تربيت است . اميد بخشترين آيه قرآن در تفسير آيه مورد بحث حديث جالبى از على (عليه السلام ) به اين مضمون نقل شده است كه روزى رو به سوى مردم كرد و فرمود: به نظر شما اميد بخشترين آيه

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۷۰

قرآن كدام آيه است ؟ بعضى گفتند آيه ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء (خداوند هرگز شرك را نمى بخشد و پائين تر از آن را براى هر كس كه بخواهد مى بخشد). امام فرمود: خوب است ، ولى آنچه من ميخواهم نيست ، بعضى گفتند آيه و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما (هر كس عمل زشتى انجام دهد يا بر خويشتن ستم كند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحيم خواهد يافت ) امام فرمود خوبست ولى آنچه را مى خواهم نيست . بعضى ديگر گفتند آيه قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله (اى بندگان من كه اسراف بر خويشتن كرده ايد از رحمت خدا مايوس نشويد) فرمود خوبست اما آنچه مى خواهم نيست ! بعضى ديگر گفتند آيه و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا نفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله (پرهيزكاران كسانى هستند كه هنگامى كه كار زشتى انجام مى دهند يا به خود ستم مى كنند به ياد خدا مى افتند، از گناهان خويش آمرزش مى طلبند و چه كسى است جز خدا كه گناهان را بيامرزد) باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مى خواهم نيست . در اين هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه كردند فرمود: چه خبر است اى مسلمانان ؟ عرض كردند: به خدا سوگند ما آيه ديگرى در اين زمينه سراغ نداريم . امام فرمود: از حبيب خودم رسولخدا شنيدم كه فرمود: اميد بخشترين آيه قرآن اين آيه است و اقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من الليل ان الحسنات يذهبن السيئات ذلك ذكرى للذاكرين .

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۷۱

البته همانگونه كه در ذيل آيه ۴۸ سوره نساء گفتيم در حديث ديگرى آمده است كه اميد بخشترين آيه قرآن : آيه «ان الله لا يغفران يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء» مى باشد. اما با توجه به اينكه هر يك از اين آيات به زاويه اى از اين بحث نظر دارد و يك بعد از ابعاد آنرا بيان مى كند، تضادى با هم ندارد: در واقع آيه مورد بحث از كسانى سخن مى گويد كه نمازهاى خود را به خوبى انجام مى دهند، نمازى با روح و با حضور قلب كه آثار گناهان ديگر را از دل و جانشان مى شويد. اما آيه ديگر از كسانى سخن مى گويد كه داراى چنين نمازى نيستند و تنها از در توبه وارد مى شوند پس اين آيه براى اين گروه و آن آيه براى آن گروه اميد بخش ترين آيه است . چه اميدى از اين بيشتر كه انسان بداند هر گاه پاى او بلغزد و يا هوى و هوس بر او چيره شود (بدون اينكه اصرار بر گناه داشته باشد پايش به گناه كشيده شود) هنگامى كه وقت نماز فرا رسيد، وضو گرفت و در پيشگاه معبود به راز و نياز برخاست احساس شرمسارى كه از لوازم توجه به خدا است نسبت به اعمال گذشته به او دست داد گناه او بخشوده مى شود و ظلمت و تاريكيش از قلب او بر مى خيزد. به دنبال برنامه انسانساز نماز و بيان تاثيرى كه حسنات در زدودن سيئات دارد در آيه بعد فرمان به «صبر» مى دهد، و مى گويد: «شكيبا باش كه خدا اجر نيكوكاران را ضايع نمى كند» (و اصبر فان الله لا يضيع اجر المحسنين ). گرچه بعضى از مفسران خواسته اند معنى صبر را در اينجا محدود به مورد نماز و يا اذيت و آزارهاى دشمنان در برابر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كنند.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۷۲

ولى روشن است كه هيچگونه دليلى بر محدود ساختن معنى صبر، در آيه مورد بحث نداريم بلكه يك مفهوم كلى و جامع را در بر دارد كه هر گونه شكيبائى را در برابر مشكلات ، مخالفتها، آزارها، هيجانها، طغيانها و مصائب گوناگون را شامل مى شود و ايستادگى در برابر تمام اين حوادث در مفهوم جامع صبر مندرج است . «صبر» يك اصل كلى و اساس اسلامى است كه در موردى از قرآن با نماز همراه ذكر شده است شايد به اين دليل كه نماز در انسان «حركت » مى آفريند و دستور صبر، مقاومت ايجاب مى كند، و اين دو يعنى «حركت » و «مقاومت » هنگامى كه دست به دست هم دهند عامل اصلى هر گونه پيروزى خواهند شد. اصولا هيچگونه نيكى بدون ايستادگى و صبر ممكن نيست ، چون بپايان رساندن كارهاى نيك حتما استقامت لازم دارد، و به همين جهت در آيه فوق به دنبال امر به صبر مى فرمايد خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند، يعنى نيكوكارى بدون صبر و ايستادگى ميسر نيست . ذكر اين نكته نيز لازم است كه مردم در برابر حوادث ناگوار به چند گروه تقسيم مى شوند. ۱ - گروهى فورا دست و پاى خود را گم مى كنند و به گفته قرآن بنا بر جزع و فزع مى گذارند اذا مسه الشر جزوعا (معارج - ۲۰). ۲ - گروه ديگرى دست و پاى خود را گم نمى كنند و با تحمل و برد بارى در برابر حادثه مى ايستند. ۳ - گروه ديگرى هستند كه علاوه بر تحمل و برد بارى ، شكر گزارى هم دارند. ۴ - گروه ديگرى هستند كه در برابر اينگونه حوادث عاشقانه به تلاش

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۷۳

و كوشش بر مى خيزند و براى خنثى كردن اثرات منفى حادثه ، طرح ريزى مى كنند، جهاد و پيكار خستگى ناپذير به خرج مى دهند و تا مشكل را از پيش پا بر ندارند آرام نمى گيرند. خداوند به چنين صابرانى وعده پيروزى داده (ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا ماتين - انفال : ۶۵). و نعمتهاى بهشتى را پاداش سراى ديگر آنها شمرده (و جزا هم بما صبروا جنة و حريرا - انسان : ۱۲).

آيه ۱۱۶-۱۱۷

آيه و ترجمه

فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فى الاَرْضِ إِلا قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مجْرِمِينَ(۱۱۶) وَ مَا كانَ رَبُّك لِيُهْلِك الْقُرَى بِظلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصلِحُونَ(۱۱۷) ترجمه : ۱۱۶ - چرا در قرون (و اقوام ) قبل از شما دانشمندان صاحب قدرتى نبودند كه از فساد در زمين جلوگيرى كنند، مگر اندكى از آنها كه نجاتشان داديم و آنها كه ستم مى كردند از تنعم و تلذذ پيروى كردند و گناهكار بودند (و نابود شدند). ۱۱۷ - و چنين نبود كه پروردگارت آباديها را به ظلم و ستم نابود كند در حالى كه اهلش در صدد اصلاح بوده باشند. تفسير : امل تباهى جامعه ها. براى تكميل بحثهاى گذشته در اين دو آيه يك اصل اساسى اجتماعى كه ضامن نجات جامعه ها از تباهى است مطرح شده است ، و آن اينكه در هر جامعه اى

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۷۴

تا زمانى كه گروهى از انديشمندان متعهد و مسئول وجود دارد كه در برابر مفاسد ساكت نمى نشينند، و به مبارزه بر مى خيزند، و رهبرى فكرى و مكتبى مردم را در اختيار دارند اين جامعه به تباهى و نابودى كشيده نمى شود. اما آن زمان كه بى تفاوتى و سكوت در تمام سطوح حكم فرما شد و جامعه در برابر عوامل فساد بى دفاع ماند، فساد و به دنبال آن نابودى حتمى است . در آيه نخست ضمن اشاره به اقوام پيشين كه گرفتار انواع بلاها شدند مى گويد «چرا در قرون و امتها و اقوام قبل از شما نيكان و پاكان قدرتمند و صاحب فكرى نبودند كه از فساد در روى زمين جلوگيرى كنند» (فلو لا كان من القرون من قبلكم اولوا بقية ينهون عن الفساد فى الارض ). بعد به عنوان استثناء مى گويد: مگر افراد اندكى كه آنها را نجات داديم (الا قليلا ممن انجينا منهم ). اين گروه اندك هر چند امر به معروف و نهى از منكر داشتند، اما مانند لوط و خانواده كوچكش و نوح و ايمان آورندگان محدودش و صالح و تعداد كمى كه از او پيروى كرده بودند، آنچنان كم و اندك بودند كه توفيق بر اصلاح كلى جامعه نيافتند. و به هر حال ستمگران كه اكثريت اين جامعه ها را تشكيل مى دادند به دنبال ناز و نعمت و عيش و نوش رفتند و آنچنان مست باده غرور و تنعم و لذات شدند كه دست به انواع گناهان زدند (و اتبع الذين ظلموا ما اترفوا فيه و كانوا مجرمين ). سپس براى تاءكيد اين واقعيت ، در آيه بعد اضافه مى فرمايد: اينكه مى بينى خداوند اين اقوام را به ديار عدم فرستاد به خاطر آن بود كه مصلحانى

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۷۵

در ميان آنها نبودند، زيرا «خداوند هرگز قوم و ملت و شهر و ديارى را به خاطر ظلم و ستمش نابود نمى كند اگر آنها در راه اصلاح گام بردارند» (و ما كان ربك ليهلك القرى بظلم و اهلها مصلحون ). چه اينكه در هر جامعهاى معمولا ظلم و فسادى وجود دارد، اما مهم اين است كه مردم احساس كنند كه ظلم و فسادى هست و در طريق اصلاح باشند و با چنين احساس و گام برداشتن در راه اصلاح ، خداوند به آنان مهلت مى دهد و قانون آفرينش براى آنها حق حيات قائل است . اما همين كه اين احساس از ميان رفت و جامعه بى تفاوت شد و فساد و ظلم به سرعت همه جا را گرفت آنگاه است كه ديگر در سنت آفرينش حق حياتى براى آنها وجود ندارد اين واقعيت را با يك مثال روشن مى توان بيان كرد: در بدن انسان ، نيروى مدافع مجهزى است به نام «گلبولهاى سفيد خون » كه هر ميكرب خارجى از طريق هوا، آب و غذا و خراشهاى پوست به داخل بدن هجوم كند اين سربازان جانباز در برابر آنها ايستادگى كرده و نابودشان مى كنند و يا حداقل جلو توسعه و رشد آنها را مى گيرند. بديهى است اگر يك روز اين نيروى بزرگ دفاعى كه از مليونها سرباز تشكيل مى شود دست به اعتصاب بزند و بدن بى دفاع بماند چنان ميدان تاخت و تاز ميكربهاى مضر، مى شود كه به سرعت انواع بيماريها به او هجوم مى آورند. كل جامعه انسانى نيز چنين حالى را دارد اگر نيروى مدافع كه همان «اولوا بقيه » بوده باشد از آن برچيده شود ميكربهاى بيمارى زاى اجتماعى كه در زواياى هر جامعه اى وجود دارد به سرعت نمو و تكثير مثل كرده ، جامعه را سر تا پا بيمار مى كنند. نقش «اولوا بقيه » در بقاى جوامع آنقدر حساس است كه بايد گفت : بدون آنها حق حيات از آنان سلب مى شود و اين همان چيزى است كه آيات فوق به آن اشاره دارد.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۷۶

اولوا بقيه چه كسانى هستند «اولوا» به معنى صاحبان و بقيه به معنى باقيمانده است و معمولا اين تعبير در لغت عرب به معنى اولوا الفضل (صاحبان فضيلت و شخصيت و نيكان و پاكان ) گفته مى شود زيرا انسان معمولا اجناس بهتر و اشياء نفيستر را ذخيره مى كند و نزد او باقى مى ماند و به همين جهت اين كلمه مفهوم نيكى و نفاست را با خود دارد. و از اين گذشته همواره در ميدان مبارزات اجتماعى آنها كه ضعيفترند، زودتر از صحنه خارج مى شوند يا نابود مى گردند، و تنها آنها باقى مى مانند كه از نظر تفكر و يا نيروى جسمانى قويترند، و به همين دليل باقيماندگان نيرومندانند، به همين جهت در عرب اين ضرب المثل وجود دارد كه مى گويند فى الزوايا خبايا و فى الرجال بقايا (در زاويه ها هنوز مسائل مخفى وجود دارد و در ميان رجال ، شخصيتهائى باقيمانده ). و نيز به همين دليل كلمه «بقيه » كه در سه مورد از قرآن مجيد آمده است همين مفهوم را در بر دارد: در داستان طالوت و جالوت در قرآن مجيد مى خوانيم : ان آية ملكه ان ياتيكم التابوت فيه سكينة من ربكم و بقية مما ترك آل موسى : «نشانه حقانيت حكومت طالوت اين است كه صندوق عهد به سوى شما خواهد آمد همان صندوقى كه يادگارى نفيس خاندان موسى و هارون در آنست و مايه آرامش شما است ». و نيز در داستان شعيب در همين سوره خوانديم كه به قومش گفت : بقية الله خير لكم ان كنتم مؤ منين (هود - ۸۶).

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۷۷

و اينكه در پارهاى از تعبيرات نام «بقية الله » بر مهدى موعود (عليهالسلام ) گذارده شده نيز اشاره به همين موضوع است ، زيرا او يك وجود پر فيض و ذخيره بزرگ الهى است كه براى بر چيدن بساط ظلم و بيدادگرى در جهان و بر افراشتن پرچم عدل و داد نگاهدارى شده است و از اينجا روشن مى شود كه چه حق بزرگى اين شخصيتهاى ارزشمند و مبارزه كنندگان با فساد و «اولوا بقيه ها» بر جوامع بشرى دارند چرا كه آنها رمز بقاء و حيات ملتها و نجات آنها از نابودى و هلاكتند! نكته ديگرى كه در آيه فوق جلب توجه مى كند اين است كه قرآن مى گويد: خداوند هيچ شهر و آبادى را به ظلم و ستم نابود نمى كند در حالى كه اهلش «مصلح » باشند. توجه به تفاوت «مصلح » و «صالح » اين نكته را روشن مى سازد كه تنها «صلاحيت » ضامن بقاء نيست بلكه اگر جامعه اى صالح نباشد ولى در مسير اصلاح گام بردارد او نيز باز حق بقاء و حيات دارد، ولى آن روز كه نه صالح بود و نه مصلح ، از نظر سنت آفرينش حق حيات براى او نيست و به زودى از ميان خواهد رفت . به تعبير ديگر هر گاه جامعه اى ظالم بود اما به خود آمده و در صدد اصلاح باشد چنين جامعه اى مى ماند، ولى اگر ظالم بود و در مسير اصلاح و پاكسازى نبود، نخواهد ماند. نكته ديگر اينكه يكى از سرچشمه هاى ظلم و جرم در آيات فوق پيروى از هوسرانى و لذت پرستى و عيش و نوشها ذكر شده كه در قرآن از آن تعبير به «اتراف » مى شود. اين تنعم و تلذذ بيقيد و شرط سرچشمه انواع انحرافاتى است كه در طبقات

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۷۸

مرفه جامعه ها به وجود مى آيد، چرا كه مستى شهوت آنها را از پرداختن به ارزشهاى اصيل انسانى و درك واقعيتهاى اجتماعى باز مى دارد و غرق عصيان و گناه مى سازد.

آيه ۱۱۸ - ۱۱۹

آيه و ترجمه

وَ لَوْ شاءَ رَبُّك لجََعَلَ النَّاس أُمَّةً وَحِدَةً وَ لا يَزَالُونَ مخْتَلِفِينَ(۱۱۸) إِلا مَن رَّحِمَ رَبُّك وَ لِذَلِك خَلَقَهُمْ وَ تَمَّت كلِمَةُ رَبِّك لاَمْلاَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ(۱۱۹) ترجمه : ۱۱۸ - و اگر پروردگارت مى خواست همه مردم را امت واحده (بدون هيچگونه اختلاف ) قرار مى داد، ولى آنها همواره مختلفند. ۱۱۹ - مگر آنچه پروردگارت رحم كند و براى همين (پذيرش رحمت و در سايه آن تكامل ) آنها را آفريد و فرمان پروردگارت قطعى است كه جهنم را از (سركشان و طاغيان ) جن و انس پر خواهم كرد. تفسير : در نخستين آيه مورد بحث به يكى از سنن آفرينش كه در واقع زير بناى ساير مسائل مربوط به انسان است اشاره شده و آن مساله اختلاف و تفاوت در ساختمان روح و جسم و فكر و ذوق و عشق انسانها، و مساله آزادى اراده و اختيار است . مى فرمايد: اگر خدا مى خواست ، همه مردم را امت واحده قرار مى داد ولى خداوند چنين كارى را نكرده و همواره انسانها با هم اختلاف دارند (و لو شاء ربك لجعل الناس امة واحدة و لا يزالون مختلفين ). تا كسى تصور نكند تاكيد و اصرار پروردگار در اطاعت فرمانش دليل

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۷۹

بر اين است كه او قادر بر اين نبود كه همه آنها را در يك مسير و در يك برنامه معين قرار دهد. آرى هيچ مانعى نداشت كه او به حكم اجبار و الزام ، همه انسانها را يكنواخت و مؤ من به حق و مجبور بر قبول ايمان بيافريند. ولى نه چنين ايمانى فايده اى داشت ، و نه چنان اتحاد و هماهنگى ، ايمان اجبارى كه از روى انگيزه هاى غير ارادى برخيزد، نه دليل بر شخصيت است و نه وسيله تكامل ، و نه موجب پاداش و ثواب ، درست به اين ميماند كه خداوند زنبور عسل را چنان آفريده كه به حكم الزام غريزه به دنبال جمع آورى شيره گلها مى رود، و پشه مالاريا را آنچنان قرار داده كه تنها در مردابها لانه مى كند و هيچكدام در اين راه از خود اختيارى ندارند. اصولا ارزش و امتياز انسان و مهمترين تفاوت او با موجودات ديگر داشتن همين موهبت آزادى اراده و اختيار است ، همچنين داشتن ذوقها و سليقه ها و انديشه هاى گوناگون و متفاوت كه هر كدام بخشى از جامعه را مى سازد، و بعدى از ابعاد آن را تامين مى كند. از طرفى هنگامى كه آزادى اراده آمد، اختلاف در انتخاب عقيده و مكتب ، طبيعى است ، اختلافى كه سبب مى شود گروهى راه حق را بپذيرند و گروه ديگرى راه باطل را، مگر اينكه انسانها تربيت شوند و در دامان رحمت پروردگار و با استفاده از مواهب او تعليمات صحيح ببينند، در اين هنگام با تمام تفاوتهائى كه دارند و با حفظ آزادى و اختيار، در راه حق گام خواهند گذارد هر چند در همين مسير نيز تفاوتهائى خواهند داشت . به همين جهت در آيه بعد مى فرمايد: مردم در پذيرش حق با هم اختلاف دارند مگر آنها كه مشمول رحمت پروردگارند (الا من رحم ربك ).

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۸۰

ولى اين رحمت الهى مخصوص گروه معينى نيست ، همه مى توانند (بشرط اينكه بخواهند) از آن استفاده كنند، اصلا خداوند مردم را براى پذيرش اين رحمت و موهبت آفريده (و لذلك خلقهم ). آنها كه بخواهند در زير اين چتر رحمت الهى قرار بگيرند راه براى آنها باز است رحمتى كه از طريق تشخيص ‍ عقل و هدايت انبياء و كتب آسمانى به همه مردم افاضه شده است . و هر گاه از اين رحمت و موهبت استفاده كنند درهاى بهشت و سعادت جاويدان به روى آنها گشوده خواهد شد. در غير اين صورت فرمان خدا صادر شده است كه جهنم را از سركشان و طاغيان جن و انس پر مى كنم (و تمت كلمة ربك لاملئن جهنم من الجنة و الناس اجمعين ).

نكته ها :

در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت : ۱ - آزادى اراده اساس آفرينش انسان و دعوت همه انبياء است ، و اصولا بدون آن انسان حتى يك گام در مسير تكامل (تكامل انسانى و معنوى ) پيش نخواهد رفت ، به همين دليل در آيات متعددى از قرآن تاكيد شده است كه اگر خداوند مى خواست همه را به اجبار هدايت مى كرد، اما چنين نخواست . كار خداوند تنها دعوت به مسير حق و نشان دادن راه ، و علامتگذارى ، و هشدار دادن در برابر بيراهه ، و تعيين كردن راهبر، و برنامه طى طريق است . قرآن مى گويد: ان علينا للهدى ! بر ما نشان دادن راه است (سوره ليل آيه ۱۲). و نيز مى گويد انما انت مذكر لست عليهم بمصيطر: تو فقط يادآورى

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۸۱

كننده اى نه اجبار كننده (سوره غاشيه آيه ۲۱). و در سوره (شمس آيه ۸) مى فرمايد: فالهمها فجورها و تقواها: خداوند انسانرا آفريد و راه فجور و تقوا را به او الهام كرد. و نيز در سوره انسان آيه ۴ مى خوانيم : انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا: ما راه را به انسان نشان داديم يا شكر گذارى مى كند و يا كفران ؟ بنابراين آيات مورد بحث از روشنترين آياتى است كه بر آزادى اراده انسان و نفى مكتب جبر تاكيد مى كند و دليل بر آن است كه تصميم نهائى با خود انسان است . ۲ - درباره هدف آفرينش در آيات قرآن بيانات مختلفى آمده است كه در خلقت الجن و الانس الا ليعبدون : من جن و انس را نيافريديم مگر اينكه مرا پرستش كنند (ذاريات - ۵۶) يعنى در مكتب بندگى و عبادت تكامل يا بند، و به عاليترين مقام انسانيت در اين مكتب برسند. در جاى ديگر مى خوانيم الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا: آن خدائى كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد تا كدامين بهتر عمل مى كنيد (يعنى آزمايشى آميخته با پرورش و در نتيجه تكامل ) - سوره ملك آيه ۲. و در آيه مورد بحث مى فرمايد و لذلك خلقهم : براى پذيرش رحمت ، رحمتى آميخته با هدايت و قدرت بر تصميم گيرى ، مردم را آفريد. همانگونه كه ملاحظه مى كنيد، همه اين خطوط به يك نقطه منتهى مى شود و آن پرورش و هدايت و پيشرفت و تكامل انسانها است كه هدف نهائى آفرينش محسوب مى شود.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۲۸۲

هدفى كه بازگشتش به خود انسان است ، نه به خدا، زيرا او وجودى است بى نهايت از تمام جهات ، و چنين وجودى كمبود در آن راه ندارد تا بخواهد با آفرينش خلق ، كمبود و نيازى را برطرف سازد. ۳ - در ذيل آيه اخير، فرمان مؤ كد خداوند دائر به پر كردن جهنم از جن و انس مى خوانيم ولى بديهى است كه اين فرمان حتمى تنها يك شرط دارد و آن بيرون رفتن از دايره رحمت الهى و پشت پا زدن به هدايت و راهنمائى فرستادگان او است ، و به اين ترتيب اين آيه نه تنها دليل بر مكتب بر جبر نخواهد بود، بلكه تاكيد مجددى است بر اختيار.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←