تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۱۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۱۷ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۱۹}}
__TOC__
__TOC__


خط ۷: خط ۹:
<span id='link154'><span>
<span id='link154'><span>
==آيه و ترجمه ==
==آيه و ترجمه ==
سنُقْرِئُك فَلا تَنسى (۶) إِلا مَا شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الجَْهْرَ وَ مَا يخْفَى (۷) وَ نُيَسرُك لِلْيُسرَى (۸) فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَى (۹) سيَذَّكَّرُ مَن يخْشى (۱۰) وَ يَتَجَنَّبهَا الاَشقَى (۱۱) الَّذِى يَصلى النَّارَ الْكُبرَى (۱۲) ثمَّ لا يَمُوت فِيهَا وَ لا يحْيى (۱۳)
سنُقْرِئُك فَلا تَنسى (۶) إِلا مَا شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الجَْهْرَ وَ مَا يخْفَى (۷) وَ نُيَسرُك لِلْيُسرَى (۸) فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَى (۹) سيَذَّكَّرُ مَن يخْشى (۱۰) وَ يَتَجَنَّبهَا الاَشقَى (۱۱) الَّذِى يَصلى النَّارَ الْكُبرَى (۱۲) ثمَّ لا يَمُوت فِيهَا وَ لا يحْيى (۱۳)
ترجمه :
ترجمه :
۶ - ما به زودى (قرآن را) بر تو قرائت مى كنيم و هرگز فراموش نخواهى كرد.
۶ - ما به زودى (قرآن را) بر تو قرائت مى كنيم و هرگز فراموش نخواهى كرد.
خط ۷۹: خط ۸۱:
<span id='link157'><span>
<span id='link157'><span>
==آيه و ترجمه ==
==آيه و ترجمه ==
قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكى (۱۴) وَ ذَكَرَ اسمَ رَبِّهِ فَصلى (۱۵) بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا(۱۶) وَ الاَخِرَةُ خَيرٌ وَ أَبْقَى (۱۷) إِنَّ هَذَا لَفِى الصحُفِ الاُولى (۱۸) صحُفِ إِبْرَهِيمَ وَ مُوسى (۱۹)
قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكى (۱۴) وَ ذَكَرَ اسمَ رَبِّهِ فَصلى (۱۵) بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا(۱۶) وَ الاَخِرَةُ خَيرٌ وَ أَبْقَى (۱۷) إِنَّ هَذَا لَفِى الصحُفِ الاُولى (۱۸) صحُفِ إِبْرَهِيمَ وَ مُوسى (۱۹)
ترجمه :
ترجمه :
۱۴ - مسلما رستگار مى شود كسى كه خود را تزكيه كند.
۱۴ - مسلما رستگار مى شود كسى كه خود را تزكيه كند.
خط ۱۶۶: خط ۱۶۸:
آمين يا رب العالمين
آمين يا رب العالمين


'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۱۷ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۱۹}}


[[رده:تفسیر نمونه]]
[[رده:تفسیر نمونه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۳۸

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۹۲

ََآيه ۶ - ۱۳

آيه و ترجمه

سنُقْرِئُك فَلا تَنسى (۶) إِلا مَا شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الجَْهْرَ وَ مَا يخْفَى (۷) وَ نُيَسرُك لِلْيُسرَى (۸) فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَى (۹) سيَذَّكَّرُ مَن يخْشى (۱۰) وَ يَتَجَنَّبهَا الاَشقَى (۱۱) الَّذِى يَصلى النَّارَ الْكُبرَى (۱۲) ثمَّ لا يَمُوت فِيهَا وَ لا يحْيى (۱۳) ترجمه : ۶ - ما به زودى (قرآن را) بر تو قرائت مى كنيم و هرگز فراموش نخواهى كرد. ۷ - مگر آنچه را خدا بخواهد، كه او آشكار و پنهان را مى داند. ۸ - و ما تو را براى انجام هر كار خير آماده مى كنيم . ۹ - پس تذكر ده اگر تذكر مفيد باشد. ۱۰ - و به زودى آنها كه از خدا مى ترسند متذكر مى شوند. ۱۱ - اما بدبخت ترين افراد از آن دورى مى گزيند. ۱۲ - همان كسى كه در آتش بزرگ وارد مى شود. ۱۳ - سپس در آن آتش نه مى ميرد و نه زنده مى شود.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۹۳

تفسير : ما تو را براى هر كار خير آماده مى كنيم در آيات گذشته سخن از ربوبيت و «توحيد» پروردگار بود و به دنبال آن در آيات مورد بحث سخن از قرآن و «نبوت » پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، در آيات گذشته سخن از «هدايت عمومى » موجودات بود، و در آيات مورد بحث سخن از «هدايت نوع انسان » است ، و بالاخره در آيات گذشته تسبيح پروردگار على اعلى آمده بود، و در اين آيات از قرآن كه بيانگر اين تسبيح است سخن به ميان مى آورد. مى فرمايد: ((ما به زودى بر تو قرائت مى كنيم و هرگز فراموش نخواهى كرد (سنقرئك فلا تنسى ). بنابراين هنگام نزول وحى عجله مكن ، و هرگز نگران فراموش كردن آيات الهى مباش ، آن كس كه اين آيات بزرگ را براى هدايت انسانها بر تو فرستاده ، هم او حافظ و نگاهبان آنها است ، آرى او نقش اين آيات را در سينه پاك تو ثابت مى دارد، به طورى كه هرگز گرد و غبارنسيان بر آن نخواهد نشست . اين نظير مطلبى است كه در آيه ۱۱۴ سوره طه آمده است : فلا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه و قل رب زدنى علما: «براى خواندن قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو تمام شود عجله مكن ، و بگو پروردگارا علم مرا افزون كن » و در آيه ۱۶ سوره قيامت مى خوانيم لا تحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه و قرآنه : «زبان خود را به قرآن حركت مده پيش از آنكه وحى بر تو تمام شود، بر ما است كه آن را جمع آورى كنيم و بر تو بخوانيم ».

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۹۴

سپس براى اثبات قدرت خداوند و اينكه هر خير و بركتى است از ناحيه او است مى افزايد: (تو چيزى از آيات الهى را فراموش نمى كنى ) مگر آنچه را خدا بخواهد كه او آشكار و پنهان را مى داند)) (الا ماشاءالله انه يعلم الجهر و ما يخفى ). مفهوم اين تعبير آن نيست كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چيزى از آيات الهى را فراموش مى كند و الا از گفتار او سلب اطمينان خواهد شد بلكه هدف بيان اين حقيقت است كه موهبت حفظ آيات الهى از سوى خدا است ، و لذا هر لحظه بخواهد مى تواند آن را از پيامبرش ‍ بگيرد، و يا به تعبير ديگر هدف بيان تفاوت علم ذاتى خداوند و علم موهبتى پيامبرش (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است . اين آيه در حقيقت شبيه چيزى است كه درباره خلود بهشتيان در آيه ۱۰۸ سوره هود آمده است : و اما الذين سعدوا ففى الجنة خالدين فيها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربك عطاءا غير مجذوذ: «سعادتمندان هميشه در بهشت خواهند بود نه مادام كه آسمانها و زمين برپا است ، مگر آنچه را پروردگار تو بخواهد اين عطايى است كه هرگز قطع نمى شود». مسلم است كه بهشتيان هرگز از بهشت بيرون نمى روند و ذيل آيه خود گواه اين موضوع است ، بنابراين جمله «الا ماشاء ربك » اشاره به حاكميت اراده و قدرت خداوند، و ارتباط همه چيز به مشيت و خواست او است ، هم در آغاز پيدايش و هم در بقاء. از جمله امورى كه بر اين معنى گواهى مى دهد اين است كه حفظ بعضى از مسائل و فراموشى بعضى ديگر در ميان همه انسانها است ، و اين امتيازى نيست كه خداوند آن را به عنوان يك موهبت براى پيامبرش ‍ بيان كند، بنابراين منظور حفظ تمامى آيات قرآن و احكام و معارف اسلام است . بعضى نيز گفته اند منظور از اين استثناء آياتى است كه هم محتوا و هم تلاوت

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۹۵

آن هر دو نسخ شده است . ولى اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد، اصولا وجود چنين آياتى ثابت نيست . بعضى نيز احتمال داده اند كه استثناء از مساءله قرائت باشد، بنابراين مفهوم آيه چنين مى شود: ما به زودى بر تو قرائت مى كنيم و آيات خود را بيان مى داريم ، مگر آياتى كه پروردگارت اراده كرده كه در علم مخزون او مكتوم باشد اين تفسير نيز با توجه به سياق آيه بعيد به نظر مى رسد. جمله «انه يعلم الجهر و ما يخفى » در حقيقت بيان علت مطلبى است كه در جمله «سنقرئك » آمده است ، اشاره به اينكه خداوندى كه از تمام حقايق آشكار و پنهان با خبر است ، آنچه مورد نياز بشر بوده و هست از طريق وحى به تو القا مى كند، و چيزى را در اين زمينه فروگذار نخواهد كرد. اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور اين است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در گرفتن وحى عجله نكند، و از نسيان و فراموشكارى بيم نداشته باشد، چرا كه خداوند عالم به حقايق آشكار و پنهان وعده داده است كه او چيزى را فراموش نكند. به هر حال اين يكى از معجزات پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است كه آيات و سوره هاى طولانى را با يكبار تلاوت جبرييل به خاطر مى سپرد، و هميشه به خاطر داشت ، و چيزى را فراموش ‍ نمى كرد. سپس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دلدارى داده ، مى افزايد: «ما تو را به انجام هر كار خيرى توفيق مى دهيم و كارها را بر تو آسان مى سازيم » (و نيسرك لليسرى ).

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۹۶

و به تعبير ديگر هدف بيان اين حقيقت است كه در راهى كه تو در پيش ‍ دارى مشكلات و سختيها فراوان است ، هم در راه گرفتن وحى و حفظ آن ، و هم در تبليغ رسالت و اداى آن ، و هم در انجام كارهاى خير و عمل به آن ، ما در تمام اين امور (دريافت وحى و ابلاغ و نشر و تعليم و عمل كردن به آن ) به تو يارى مى دهيم و مشكلات را بر تو آسان مى سازيم . اين جمله ممكن است اشاره به محتواى دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تكاليف و برنامه هاى الهى نيز باشد يعنى محتواى آن آسان ، و شريعت او شريعت سمحه سهله است ، و تكاليف شاق و كمرشكن در اين آيين الهى وجود ندارد. بنابراين ، آيه فوق مفهوم بسيار وسيعى دارد هر چند بسيارى از مفسران آن را در يكى از ابعادش محدود كرده اند. و به راستى اگر يارى و توفيق و نصرت الهى نبود پيروزى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر آنهمه مشكلات غير ممكن بود. زندگانى خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز نمونه كاملى از تعليم اين حقيقت بود. او در هيچ چيز، اعم از لباس و خوراك و مركب و وسائل زندگى ، سخت گير نبود، هر غذاى مناسبى را تناول مى فرمود، هر گونه لباسى را كه زنندگى نداشت مى پوشيد، گاه در بستر مى آرميد، و گاه روى فرش ، و گاه حتى روى شنهاى بيابان ، و از هر گونه تعلق و تقيدى آزاد بود. بعد از بيان موهبت وحى آسمانى به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، و وعده توفيق و تسهيل امور براى او، به ذكر مهم ترين وظيفه او پرداخته ، مى فرمايد: «پس تذكر ده اگر تذكر مفيد باشد» (فذكر ان نفعت الذكرى ). بعضى گفته اند: منظور اين است كه تذكر به هر حال سودمند است ،

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۹۷

و افرادى كه به هيچوجه از آن منتفع نشوند كمند، بعلاوه حداقل موجب اتمام حجت بر منكران مى شوند كه اين خود منفعت بزرگى است . در حالى كه بعضى عقيده دارند آيه محذوفى دارد و مفهومش اين است تذكر ده خواه مفيد باشد يا نباشد، «فذكر ان نفعت الذكرى او لم تنفع » و در حقيقت شبيه چيزى است كه در آيه ۸۱ سوره نحل آمده است و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر: ((خداوند براى شما پيراهنهايى قرار داد كه شما را از گرما (و سرما) حفظ مى كند)) در اين آيه فقط «گرما» ذكر شده و «سرما» به قرينه مقابله معلوم مى شود. ولى بعضى از مفسران اصرار دارند كه «جمله شرطيه » در اينجا مفهوم دارد، و منظور اين است كه در آن جايى بايد تذكر دهى كه مفيد است ، و در آنجا كه هيچ فايده اى ندارد لازم نيست . اين احتمال نيز داده شده كه «ان » در اينجا «شرطيه » نباشد، بلكه به معنى «قد» و براى تاءكيد و تحقيق است و مفهوم جمله اين است : تذكر ده كه تذكر مفيد و سودمند است . از ميان اين چهار تفسير، تفسير اول از همه مناسب تر به نظر مى رسد. برنامه عملى پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز گواه بر اين است كه او براى تبليغات و تذكرات خود هيچ قيد و شرطى قائل نبود و همگان را وعظ مى كرد و انذار مى نمود.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۹۸

در آيات بعد به عكس العمل مردم در برابر تذكر وعظ و انذار پرداخته ، و آنها را به دو گروه تقسيم مى كند: مى فرمايد: «به زودى آنها كه از خدا مى ترسند و احساس مسؤ وليت مى كنند متذكر مى شوند» (سيذكر من يخشى ). آرى تا روح خشيت و ترس ، و يا به تعبير ديگر روح «حق طلبى » و «حق جويى » كه مرتبه اى از تقوا است در انسان وجود نداشته باشد از مواعظ الهى و تذكرات پيامبران نفعى نمى برد، لذا در آغاز سوره بقره قرآن را مايه هدايت براى پرهيزگاران شمرده مى گويد: هدى للمتقين . و در آيه بعد به گروه دوم پرداخته مى افزايد: «اما بدبخت ترين افراد از آن دورى مى گزينند» (و يتجنبها الاشقى ). در بعضى از روايات آمده است كه ابن عباس مى گويد: آيه «سيذكر من يخشى » درباره «عبدالله بن ام مكتوم » آن مرد نابيناى پاكدل حق طلب نازل شده ، و بعضى گفته اند: آيه «و يتجنبها الاشقى » درباره «وليد بن مغيره » و «عتبة بن ربيعه » است كه از سران شرك و كفر بودند. بعضى گفته اند كه منظور از «اشقى » در اينجا معاندين و دشمنان حق است ، چرا كه مردم سه گروهند: گروهى عارف و آگاه ، و گروهى متوقف و شاك ، و گروهى معاند، و طبيعى است كه گروه اول و دوم از تذكرات منتفع مى شوند، تنها گروه سودمند كه بهره مثبتى نمى گيرند و تنها تاءثير تذكر در مورد آنها همان

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۳۹۹

اتمام حجت است . ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گروه سوم را هم نيز مشمول تذكرات خود قرار مى داد، ولى آنها دورى مى كردند و چهره بر مى تافتند. قابل توجه اين است كه در اين دو آيه «شقاوت » نقطه مقابل «خشيت » قرار داده شده ، در حالى كه قاعده بايد در مقابل سعادت قرار گيرد، و اين به خاطر آن است كه ريشه اصلى سعادت و خوشبختى انسان ، همان احساس مسؤ وليت و خشيت است . و در آيه بعد سرنوشت گروه اخير را چنين بيان مى كند «همان شقاوتمندى كه در آتش بزرگ دوزخ وارد مى شود، و در آن جاى مى گيرد» (الذى يصلى النار الكبرى ). «سپس در آن آتش براى هميشه مى ماند، نه مى ميرد، و نه زنده مى شود» (ثم لا يموت فيها و لا يحيى ). يعنى نه مى ميرد كه آسوده گردد، و نه حالتى را كه در آن است مى توان زندگى نام نهاد، بلكه دائما در ميان مرگ و زندگى دست و پا مى زند، و اين بدترين بلا و مصيبت براى آنها است . در اينكه منظور از «النارالكبرى » (آتش بزرگ ) چيست ؟ جمعى گفته اند منظور پايين ترين طبقه جهنم و اسفل السافلين است ، چرا چنين نباشد كه آنها شقى ترين و معاندترين مردم بودند، و عذاب آنها نيز بايد سخت ترين و هولناك ترين عذاب باشد. ولى بعضى گفته اند كه توصيف اين آتش به «كبرى » در مقابل آتش ‍ «صغرى » است ، يعنى آتشهاى اين دنيا مى باشد، همانگونه كه در حديثى آمده كه امام

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۰۰

صادق (عليه السلام ) فرمود: ان ناركم هذه جزء من سبعين جزء من نار جهنم ، و قد اطفئت سبعين مرة بالماء ثم التهبت و لو لا ذلك ما استطاع آدمى ان يطيقها: ((اين آتش شما جزيى از هفتاد جزء از آتش دوزخ است ، كه هفتاد مرتبه با آب خاموش شده ، باز شعله ور گرديده و اگر چنين نبود هيچ انسانى قدرت تحمل آن را نداشت و نمى توانست در كنار آن قرار گيرد. در دعاى معروف كميل كه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) منقول است درباره مقايسه آتش دنيا و آخرت مى خوانيم : على ان ذلك بلاء و مكروه قليل مكثه يسير بقائه قصير مدته : «اين بلا و مكروهى است كه توقف آن كم و بقايش مختصر و مدتش كوتاه است ».

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۰۱

ََآيه ۱۴ - ۱۹

آيه و ترجمه

قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكى (۱۴) وَ ذَكَرَ اسمَ رَبِّهِ فَصلى (۱۵) بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا(۱۶) وَ الاَخِرَةُ خَيرٌ وَ أَبْقَى (۱۷) إِنَّ هَذَا لَفِى الصحُفِ الاُولى (۱۸) صحُفِ إِبْرَهِيمَ وَ مُوسى (۱۹) ترجمه : ۱۴ - مسلما رستگار مى شود كسى كه خود را تزكيه كند. ۱۵ - و نام پروردگارش را بياد آورد و نماز بخواند. ۱۶ - بلكه شما حيات دنيا را مقدم مى داريد. ۱۷ - در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است . ۱۸ - اين دستورات در كتب آسمانى پيشين آمده است . ۱۹ - كتب ابراهيم و موسى . تفسير : برنامه اى كه در همه كتب آسمانى آمده در آيات قبل اشاره اى به مجازات سخت كفار معاند، و دشمنان حق شده

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۰۲

بود، و در آيات مورد بحث به نجات اهل ايمان و عوامل اين نجات اشاره مى كند، نخست مى فرمايد «مسلما رستگار مى شود كسى كه خود را تزكيه كند» (قد افلح من تزكى ). «و نام پروردگارش را به ياد آورد و به دنبال آن نماز بخواند» (و ذكر اسم ربه فصلى ). به اين ترتيب عامل فلاح و رستگارى و پيروزى و نجات را سه چيز مى شمرد: «تزكيه » و «ذكر نام خداوند» و سپس «بجا آوردن نماز». در اينكه منظور از «تزكيه » چيست تفسيرهاى گوناگونى ذكر كرده اند: نخست اينكه منظور پاكسازى روح از شرك است ، به قرينه آيات قبل ، و نيز به قرينه اينكه مهم ترين پاكسازى همان پاكسازى از شرك است . ديگر اينكه منظور پاكسازى دل از رذائل اخلاقى و انجام اعمال صالح است ، به قرينه آيات فلاح در قرآن مجيد از جمله آيات آغاز سوره مؤ منون كه فلاح را در گرو اعمال صالح مى شمرد، و به قرينه آيه ۹ سوره شمس كه بعد از ذكر مساءله تقوى و فجور مى فرمايد: قد افلح من زكيها: «رستگار شد كسى كه نفس خود را از فجور و اعمال زشت پاك كرد و به زينت تقوى بياراست ». ديگر اينكه منظور «زكات فطره » در روز عيد فطر است كه نخست بايد زكات را پرداخت و بعد نماز عيد را بجا آورد، چنانكه در روايات متعددى از امام صادق (عليه السلام ) اين معنى نقل شده است . همين معنى در منابع اهل سنت از امير مؤ منان على (عليه السلام ) روايت شده .

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۰۳

در اينجا اين سؤ ال مطرح است كه سوره اعلى سوره مكى است ، و در مكه نه زكات فطر مقرر شده بود، و نه روزه ماه مبارك ، و نه مراسم نماز عيد فطر. در پاسخ اين سؤ ال بعضى گفته اند كه هيچ مانعى ندارد آغاز اين سوره در مكه نازل شده باشد و پايانش در مدينه . اين احتمال نيز قويا وجود دارد كه تفسير فوق از قبيل بيان يك مصداق روشن و تطبيق آيه بر فرد واضح است . بعضى نيز «تزكيه » را در اينجا به معنى دادن صدقه مالى دانسته اند. مهم اين است كه «تزكيه » معنى وسيعى دارد كه همه اين مفاهيم را در بر مى گيرد، هم پاكسازى روح از آلودگى شرك ، و هم پاكسازى از اخلاق رذيله ، و هم پاكسازى عمل از محرمات ، و هر گونه ريا، و هم پاكسازى مال و جان به وسيله دادن زكات در راه خدا، زيرا طبق آيه خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها: ((از اموال آنها صدقه اى (زكات ) بگير تا آنها را به وسيله آن پاكسازى و تزكيه كنى )) دادن زكات سبب پاكى روح و جان است . بنابراين ، تمام تفسيرها ممكن است در معنى گسترده آيه جمع باشد. قابل توجه اينكه : در آيات فوق نخست سخن از تزكيه و بعد ذكر پروردگار و سپس نماز است . به گفته بعضى از مفسران مراحل عملى مكلف سه مرحله است : نخست «ازاله عقائد فاسده از قلب » سپس «حضور معرفة الله و صفات و اسماء او در دل » و سوم «اشتغال به خدمت » آيات فوق در سه جمله كوتاه اشاره به اين سه مرحله كرده است . اين نكته نيز قابل توجه است كه «نماز» را فرع بر «ذكر پروردگار» مى شمرد، اين به خاطر آن است كه تا بياد او نيفتد و نور ايمان در دل او پرتو افكن

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۰۴

نشود به نماز نمى ايستد، بعلاوه نمازى ارزشمند است كه تواءم با ذكر او و ناشى از ياد او باشد، و اينكه بعضى ذكر پروردگار را تنها به معنى «الله اكبر» يا «بسم الله الرحمن الرحيم » كه در آغاز نماز گفته مى شود تفسير كرده اند در حقيقت بيان مصداقهايى از آن است . سپس به عامل اصلى انحراف از اين برنامه فلاح و رستگارى اشاره كرده ، مى افزايد: «بلكه شما حيات دنيا را مقدم مى داريد» (بل تؤ ثرون الحيوة الدنيا). «در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است » (و الاخرة خير و ابقى ). و اين در حقيقت همان مطلبى است كه در احاديث نيز آمده : حب الدنيا راءس كل خطيئة : «محبت دنيا سرچشمه هر گناهى است . در حالى كه هيچ عقلى اجازه نمى دهد كه انسان ((سراى باقى » را به «متاع فانى » بفروشد و اين لذات مختصر و آميخته با انواع درد و رنج را بر آن همه نعمت جاويدان و خالى از هرگونه ناملائمات مقدم بشمرد. و سرانجام در پايان سوره مى فرمايد: «اين دستوراتى كه گفته شد منحصر به اين كتاب آسمانى نيست ، بلكه در صحف و كتب پيشين نيز آمده است » (ان هذا لفى الصحف الاولى ).

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۰۵

«صحف و كتب ابراهيم و موسى » (صحف ابراهيم و موسى ). در اينكه مشار اليه «هذا» چيست ؟ نظرات گوناگونى وجود دارد: جمعى گفته اند اشاره به دستورات اخير در زمينه تزكيه و نماز و مقدم نشمردن حيات دنيا بر آخرت است ، چرا كه اينها از اساسى ترين تعليمات همه انبيا بوده ، و در تمام كتب آسمانى آمده است . بعضى ديگر آن را اشاره به تمام «سوره » مى دانند، چرا كه از توحيد شروع مى شود، و با نبوت ادامه مى يابد، و به برنامه هاى عملى ختم مى شود. و به هر حال ، اين تعبير نشان مى دهد كه محتواى پر اهميت اين سوره ، يا خصوص آيات اخير، از اصول اساسى عالم اديان ، و از تعليمات بنيادى همه انبيا و پيامبران است و اين خود نشانه اى است از عظمت سوره و از اهميت اين تعليمات . «صحف » جمع «صحيفه » در اينجا به معنى لوح و يا صفحه اى است كه چيزى بر آن مى نويسند. آيات فوق نشان مى دهد كه حضرت ابراهيم (عليه السلام ) و موسى (عليه السلام ) نيز داراى كتابهاى آسمانى بوده اند. در روايتى از ابو ذر مى خوانيم كه مى گويد: به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كردم انبيا چند نفر بودند؟ فرمود يكصد و بيست و چهار هزار نفر. گفتيم : رسولان آنها چند نفر بودند؟ فرمود: سيصد و سيزده نفر، و بقيه فقط «نبى » بودند.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۰۶

عرض كردم : آدم نبى بود؟ فرمود بله ، خداوند با او سخن گفت و او را با دست خود آفريد، سپس ‍ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) افزود، اى ابو ذر! چهار نفر از انبياء عرب بودند: هود و صالح و شعيب و پيامبر تو. گفتم : اى رسول خدا! خداوند چند كتاب نازل فرمود؟ فرمود: صد و چهار كتاب ، ده كتاب بر «آدم » پنجاه كتاب بر «شيث » و بر «اخنوخ » كه ادريس است سى كتاب ، و او نخستين كسى است كه با قلم نوشت و بر «ابراهيم » ده كتاب و نيز تورات و انجيل و زبور و فرقان را (بر موسى و مسيح و داود و پيامبر اسلام نازل كرد). تعبير به «الصحف الاولى » در مورد كتابهاى ابراهيم و موسى در برابر صحف اخير است كه بر حضرت مسيح و پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده است . نكته : نكته : تحليلى بر حديث «حب الدنيا راءس كل خطيئة » مسلما براى افراد مؤ من اين محاسبه قرآنى كه در آيات فوق آمده در مقايسه دنيا با آخرت كه مى گويد «آخرت بهتر و پايدارتر است ». كاملا روشن است ، اما با اين حال چگونه انسان مؤ من در بسيارى از اوقات اين علم و آگاهى خود را زير پا مى گذارد و آلوده گناهان و جرائمى مى شود؟! پاسخ اين سؤ ال يك جمله است ، و آن غلبه شهوات بر وجود انسان ، و سرچشمه غلبه شهوات نيز حب دنيا است . حب دنيا اعم از حب مال ، مقام ، شهوت جنسى ، تفوق طلبى ، برترى جويى ،

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۰۷

تن پرورى ، انتقام جويى ، و مانند اينها، گاه چنان طوفانى در روح انسان ايجاد مى كند كه تمام معلومات او را بر باد مى دهد، و حتى گاه حس ‍ تشخيص او را از ميان مى برد، و در نتيجه حيات دنيا بر آخرت مقدم مى دارد. اينكه در روايات اسلامى كرارا حب دنيا به عنوان سرچشمه تمام گناهان شمرده شده است يك واقعيت عينى و محسوس است كه در زندگى خود و ديگران بارها آن را آزموده ايم . بنابراين براى قطع ريشه هاى گناه راهى جز اين نيست كه حب و عشق دنيا را از دل بيرون كنيم . بايد به دنيا همچون وسيله اى ، گذرگاهى ، پلى ، و يا همچون مزرعه اى بنگريم . ممكن نيست عاشقان دنيا بر سر دو راهى «وصول به متاع اين جهان و نيل به رضاى خدا» دومى را مقدم شمرند. اگر پرونده هاى جنايى را بنگريم واقعيت حديث فوق را در آنها به خوبى مشاهده مى كنيم . هنگامى كه علل جنگها، خونريزيها، كشت و كشتارها (حتى برادران و دوستان ) را مورد توجه قرار مى دهيم جاى پاى حب دنيا در همه آنها مشهود و نمايان است . اما چگونه مى توان حب دنيا را از دل بيرون كرد با اينكه ما همه فرزند دنياييم ، و علاقه فرزند به مادر يك امر طبيعى است ؟! اين نياز به آموزش فكرى و فرهنگى و عقيدتى ، و سپس تهذيب نفس ‍ دارد. و از جمله امورى كه مى تواند بالاترين كمك را به سالكان راه در اين مسير كند ملاحظه عاقبت كار دنيا پرستان است . فراعنه با آنهمه قدرت و امكانات مالى سرانجام چه كردند؟ قارون از اينهمه

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۰۸

گنجهائى كه كليد آنها را چندين انسان نيرومند به زحمت مى كشيدند چه اندازه با خود برد؟! قدرتهاى عظيمى را كه در عصر و زمان خود مى نگريم ، و با نسيمى دفتر زندگانيشان بر هم مى خورد، و با يك گردش ليل و نهار از تخت قدرت فرو مى افتند، و كاخها و ثروتهايشان را مى گذارند و مى گريزند، و يا به زير خاك پنهان مى شوند، خود بهترين واعظ و معلم ماست . اين سخن دامنه دار را با حديثى از امام على بن الحسين (عليه السلام ) كه بسيار رسا و گويا است پايان مى دهيم : از حضرتش پرسيدند كه افضل اعمال نزد خدا چيست ؟ فرمود: ما من عمل بعد معرفة الله عز و جل و معرفة رسوله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) افضل من بغض الدنيا: «هيچ عملى بعد از معرفت خداوند و رسولش افضل از دشمنى با دنيا نيست »! سپس افزود: زيرا براى حب دنيا شعب بسيارى است ، و معاصى نيز شعب بسيارى دارد، اولين چيزى كه با آن معصيت خدا شد معصيت ابليس بود در آن زمان كه ابا كرد و «تكبر» ورزيد و از كافرين شد. سپس «حرص » بود كه سرچشمه معصيت (و ترك اولاى ) آدم و حوا گشت ، در آن زمان كه خداوند متعال به آنها فرمود: از هر جاى بهشت مى خواهيد بخوريد، ولى نزديك اين درخت (ممنوع ) نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود ولى آنها به سراغ چيزى رفتند كه به آن نياز نداشتند! و همين براى فرزندان آنها تا روز قيامت باقى ماند، چرا كه غالب چيزهايى را كه انسان مى طلبد به آن نيازى ندارد (نيازها غالبا منشاء گناه نيستند، آنچه منشاء گناه است هوسها و امور زائد بر نياز است ) سپس ‍ «حسد» بود كه سرچشمه گناه فرزند آدم شد، نسبت به برادرش ‍ حسد ورزيد و او را به قتل رساند.

تفسير نمونه جلد ۲۶ صفحه ۴۰۹

و از شعب آن حب زنان ، حب دنيا، حب رياست ، حب راحتى ، حب سخن ، حب برترى ، و حب ثروت است ، اينها هفت خصلتند كه همگى در حب دنيا جمعند، و لذا پيامبران و دانشمندان بعد از آگاهى بر اين حقيقت گفته اند: حب الدنيا راءس كل خطيئة . خداوندا! حب دنيا را كه ريشه همه گناهان است از دل ما بيرون ببر. پروردگارا! خودت در مسير پر پيچ و خم تكامل دست ما را بگير و به سر منزل مقصود هدايت فرما. بار الها تو از پنهان و آشكار آگاهى گناهان مخفى و آشكار ما را به لطف و كرمت ببخشا. آمين يا رب العالمين


→ صفحه قبل صفحه بعد ←