تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۶۰

از الکتاب
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۵۱

ََآيه ۱۳۹ - ۱۴۸

آيه و ترجمه

وَ إِنَّ يُونُس لَمِنَ الْمُرْسلِينَ(۱۳۹) إِذْ أَبَقَ إِلى الْفُلْكِ الْمَشحُونِ(۱۴۰) فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ(۱۴۱) فَالْتَقَمَهُ الحُْوت وَ هُوَ مُلِيمٌ(۱۴۲) فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسبِّحِينَ(۱۴۳) لَلَبِث فى بَطنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ(۱۴۴)

  • فَنَبَذْنَهُ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ سقِيمٌ(۱۴۵)

وَ أَنبَتْنَا عَلَيْهِ شجَرَةً مِّن يَقْطِينٍ(۱۴۶) وَ أَرْسلْنَهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ(۱۴۷) فَئَامَنُوا فَمَتَّعْنَهُمْ إِلى حِينٍ(۱۴۸)

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۵۲

ترجمه : ۱۳۹ - و يونس از رسولان ما بود. ۱۴۰ - به خاطر بياور زمانى را كه به سوى كشتى مملو (از جمعيت و بار) فرار كرد. ۱۴۱ - و با آنها قرعه افكند (و قرعه بنام او اصابت كرد و) مغلوب شد. ۱۴۲ - (او را به دريا افكندند) و ماهى عظيمى او را بلعيد، در حالى كه مستحق ملامت بود! ۱۴۳ - و اگر او از تسبيح كنندگان نبود... ۱۴۴ - تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند. ۱۴۵ - (به هر حال ما او را رهائى بخشيديم و) او را در يك سرزمين خشك خالى از گياه افكنديم در حالى كه بيمار بود. ۱۴۶ - و كدوبنى بر او رويانديم (تا در سايه برگهاى پهن و مرطوبش ‍ آرامش يابد). ۱۴۷ - و او را به سوى جمعيت يكصد هزار نفرى ، يا بيشتر، فرستاديم . ۱۴۸ - آنها ايمان آوردند و تا مدت معلومى آنان را از مواهب زندگى بهره مند ساختيم . تفسير: يونس در بوته امتحان اين ششمين و آخرين سرگذشت انبياء و اقوام پيشين است كه در اين سوره آمده سرگذشت يونس و قوم توبه كارش ، و جالب اينكه در پنج سرگذشت پيشين كه از قوم نوح و ابراهيم و موسى و هارون و الياس و لوط سخن مى گفت همه به اينجا منتهى مى شد كه اين اقوام هرگز بيدار نشدند و به عذاب الهى گرفتار شدند، و خدا اين پيامبران بزرگ را از ميان آنها نجات داد. اما در اين داستان پايان قضيه به عكس آنها است ، قوم كافر يونس با مشاهده نشانه اى از عذاب الهى بيدار شدند و توبه كردند، و خدا آنها را مشمول الطاف خويش قرار داد، و از بركات مادى و معنوى بهره مند نمود، حتى يونس را به خاطر ترك اولائى كه به خاطر تعجيل در مهاجرت از ميان اين قوم انجام داد، گرفتار مشكلات و ناراحتى كرد و حتى در مورد او به ابق كه معمولا درباره بندگان فرارى ذكر مى شود تعبير نمود!

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۵۳

اشاره به اينكه شما مشركان عرب ، و شما انسانها در طول تاريخ ، آيا مى خواهيد همانند آن اقوام پنجگانه باشيد يا همانند قوم يونس ؟ آيا آن عاقبت شوم و دردناك را طلب مى كنيد، يا اين پايان خير و سعادت ؟ بسته به تصميم خود شما است ! به هر حال در سوره هاى متعددى از قرآن مجيد (از جمله سوره انبياء و يونس و سوره قلم و همين سوره صافات ) از اين پيامبر بزرگ و داستانش ‍ سخن به ميان آمده و در هر كدام بخشى از حالات او منعكس است ، و در سوره صافات بيشترين تكيه روى مساءله فرار يونس و گرفتارى و نجات او است . نخست همچون داستانهاى گذشته سخن از مقام رسالت او به ميان آورده ، مى گويد: يونس از رسولان خداوند بود (و ان يونس لمن المرسلين ). يونس (عليه السلام ) همانند ساير انبياء دعوت خود را از توحيد و مبارزه با بت پرستى شروع كرد، و سپس با مفاسدى كه در محيط رائج بود به مبارزه پرداخت . اما آن قوم متعصب كه چشم و گوش بسته از نياكان خود تقليد مى كردند در برابر دعوت او تسليم نشدند. يونس (عليه السلام ) همچنان از روى دلسوزى و خيرخواهى مانند پدرى مهربان آن قوم گمراه را اندرز مى داد، ولى در برابر اين منطق حكيمانه چيزى جز مغالطه و سفسطه از دشمنان نمى شنيد. تنها گروه اندكى كه شايد از دو نفر تجاوز كردند (عابد و عالمى !) به او ايمان آوردند. يونس آنقدر تبليغ كرد كه تقريبا از آنها مايوس شد، در بعضى از روايات آمده است كه به پيشنهاد مرد عابد (و با ملاحظه اوضاع و احوال قوم گمراه ) تصميم گرفت به آنها نفرين كند.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۵۴

اين برنامه تحقق يافت و يونس به آنها نفرين كرد، به او وحى آمد كه در فلان زمان عذاب الهى نازل مى شود هنگامى كه موعد عذاب نزديك شد يونس همراه مرد عابد از ميان آنها بيرون رفت در حالى كه خشمگين بود، تا به ساحل دريا رسيد در آنجا يك كشتى پر از جمعيت و بار را مشاهده كرد، و از آنها خواهش نمود كه او را نيز همراه خود ببرند. اين همان است كه قرآن در آيه بعد به آن اشاره كرده ، مى گويد: به خاطر بياور هنگامى را كه به سوى كشتى مملو از بار و جمعيت فرار كرد (اذ ابق الى الفلك المشحون ). تعبير به ابق از ماده اباق به معنى فرار كردن بنده از مولاى خود، در اينجا تعبير عجيبى است ، و نشان مى دهد كه ترك اولاى بسيار كوچك تا چه حد در مورد پيامبران عاليمقام از سوى خداوند مورد سختگيرى و عتاب واقع مى شود تا آنجا كه پيامبرش را بنده فرارى مى نامد! بدون شك يونس پيامبر معصوم بود و هرگز مرتكب گناهى نشد، ولى بهتر اين بود كه باز هم تحمل به خرج مى داد و تا آخرين لحظات قبل از نزول عذاب در ميان قوم مى ماند شايد بيدار مى شدند. درست است كه طبق بعضى از روايات چهل سال تبليغ كرد، ولى باز بهتر بود چند روز يا چند ساعتى هم بر آن مى افزود، چون چنين نكرد تشبيه به بنده فرارى شد.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۵۵

به هر حال يونس سوار بر كشتى شد، طبق روايات ماهى عظيمى سر راه را بر كشتى گرفت ، دهان باز كرد گوئى غذائى مى طلبد، سرنشينان كشتى گفتند به نظر مى رسد گناهكارى در ميان ما است ! (كه بايد طعمه اين ماهى شود، و چاره اى جز استفاده از قرعه نيست ) در اينجا قرعه افكندند قرعه به نام يونس درآمد! طبق روايتى قرعه را سه بار تكرار كردند، و هر بار به نام يونس در آمد، ناچار يونس را گرفتند در دهان ماهى عظيم پرتاب كردند! قرآن در آيات مورد بحث با يك جمله كوتاه به اين ماجرا اشاره كرده مى گويد: يونس با آنها قرعه افكند و مغلوب شد! (فساهم فكان من المدحضين ). ساهم از ماده سهم در اصل به معنى تير و ساهمه به معنى قرعه كشى آمده است ، زيرا به هنگام قرعه كشى نامها را بر چوبه هاى تير مى نوشتند، و با هم مخلوط مى كردند، سپس يك چوبه تير از آن بيرون مى آوردند و به نام هر كس اصابت مى كرد مشمول قرعه مى شد. مدحض از ماده ادحاض به معنى باطل كردن و زائل نمودن و مغلوب كردن است ، و در اينجا منظور اين است كه قرعه به نام او اصابت كرد. اين تفسير نيز گفته شده كه دريا طوفانى شد، و بار كشتى سنگين بود و هر لحظه خطر غرق شدن سرنشينان كشتى را تهديد مى كرد و چاره اى جز اين نبود كه براى سبك شدن كشتى بعضى از افراد را به دريا بيفكنند و قرعه به نام يونس درآمد، او را به دريا انداختند، و درست در همين هنگام نهنگى فرا رسيد و او را در كام خود فرو برد. به هر حال قرآن مى گويد: ماهى عظيم او را بلعيد در حالى كه مستحق ملامت بود! (فالتقمه الحوت و هو مليم ).

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۵۶

التقمه از ماده التقام به معنى بلعيدن است . مليم در اصل از ماده لوم به معنى ملامت است (و هنگامى كه به باب افعال مى رود معنى استحقاق ملامت را مى دهد). مسلم است اين ملامت و سرزنش به خاطر ارتكاب گناه كبيره يا صغيره اى نبود، بلكه علت آن تنها ترك اولائى بود كه از او سر زد، و آن عجله در ترك قوم خويش و هجرت از آنان بود. اما خدائى كه آتش را در دل آب ، و شيشه را در كنار سنگ سالم نگه مى دارد، به اين حيوان عظيم فرمان تكوينى داد كه كمترين آزارى به بنده اش يونس نرساند، او بايد يك دوران زندان بى سابقه را طى كند و متوجه ترك اولائى خود شود و در مقام جبران بر آيد. در روايتى آمده است اوحى الله الى الحوت لا تكسر منه عظما و لا تقطع له وصلا: خداوند به آن ماهى وحى فرستاد كه هيچ استخوانى را از او مشكن ، و هيچ پيوندى را از او قطع مكن !. يونس خيلى زود متوجه ماجرا شد، و با تمام وجودش رو به درگاه خدا آورد، و از ترك اولى خويش استغفار كرد، و از پيشگاه مقدسش تقاضاى عفو نمود. در اينجا ذكر معروف و پرمحتوائى از قول يونس نقل شده كه در آيه ۸۷ سوره انبياء آمده ، و در ميان اهل عرفان به ذكر يونسيه معروف است : فنادى فى الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين : او در ميان ظلمتهاى متراكم فرياد زد كه معبودى جز تو نيست ، منزهى تو، من از ظالمان و ستمكاران بودم !

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۵۷

بر خويشتن ستم كردم و از درگاهت دور افتادم ، و به عتاب و سرزنش تو كه جهنم آتش سوزانى براى من است گرفتار شدم . اين اعتراف خالصانه و اين تسبيح توأ م با ندامت كار خود را كرد و همانگونه كه در آيه ۸۸ سوره انبياء آمده فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجى المؤ منين : ما دعاى او را اجابت كرديم و از غم و اندوه نجاتش داديم و اينگونه مؤ منان را نجات مى دهيم . اكنون ببينيم آيات مورد بحث در اين زمينه چه مى گويد؟ در يك جمله كوتاه مى گويد: اگر او از تسبيح كنندگان نبود... (فلو لا انه كان من المسبحين ). مسلما تا روز قيامت در شكم ماهى باقى مى ماند! (للبث فى بطنه الى يوم يبعثون ). و اين زندان موقت تبديل به يك زندان دائم مى شد، و آن زندان دائم مبدل به گورستان او مى گشت ! در اينكه آيا ماندن يونس در شكم ماهى تا روز رستاخيز (به فرض ترك تسبيح و توبه به درگاه الهى ) به صورت زنده يا مرده بوده است بعضى از مفسران احتمالاتى ذكر كرده اند: نخست اينكه هر دو زنده مى ماندند و يونس به صورت يك زندانى تا روز قيامت در شكم ماهى محبوس بود. دوم اينكه يونس از دنيا مى رفت و ماهى به صورت قبرستان سيار او زنده مى ماند! سوم اينكه يونس و ماهى هر دو مى مردند و شكم ماهى قبر يونس ‍ مى شد، و زمين قبر ماهى ، او در دل ماهى و ماهى در دل زمين تا روز رستاخيز دفن مى شدند.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۵۸

آيه مورد بحث دليل بر هيچيك از اين اقوال نمى تواند باشد، ولى آيات متعددى كه مى گويد در پايان دنيا همه مى ميرند نشان مى دهد كه زنده ماندن يونس يا زنده ماندن ماهى تا روز قيامت ممكن نيست ، لذا از ميان اين تفسيرهاى سه گانه تفسير سوم نزديكتر به نظر مى رسد. اين احتمال نيز وجود دارد كه اين تعبير كنايه از مدت طولانى باشد يعنى تا مدتى طولانى در اين زندان باقى مى ماند، چنانكه اين تعبير را در موارد مشابه آن نيز مى گويند كه تا قيامت بايد در انتظار فلان مطلب بمانى . ولى فراموش نكنيم كه اينها همه در صورتى تحقق مى يافت كه او تسبيح و توبه را ترك مى گفت ، ولى چنين نشد او در سايه تسبيح پروردگار مشمول عفو خاصش شد. سپس همانگونه كه قرآن مى گويد: ما او را در يك سرزمين خشك و خالى از درخت و گياه افكنديم ، در حالى كه بيمار بود (فنبذناه بالعراء و هو سقيم ). ماهى عظيم در كنار ساحل خشك و بى گياهى آمد، و به فرمان خدا لقمه اى را كه از او زياد بود بيرون افكند اما پيدا است اين زندان عجيب سلامت جسم يونس را بر هم زده بود، بيمار و ناتوان از اين زندان آزاد شد. درست نمى دانيم يونس چه مدت در شكم ماهى بود، ولى مسلم است هر چه بود نمى توانست از عوارض آن بر كنار ماند، درست است كه فرمان الهى صادر شده بود كه يونس هضم و جذب بدن ماهى نشود، اما اين بدان معنى نبود كه آثارى از اين زندان را به همراه نياورد، لذا جمعى از مفسران نوشته اند كه او به صورت

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۵۹

جوجه نوزاد و ضعيف و بى بال و پر از شكم ماهى بيرون آمد، به طورى كه توان حركت نداشت . باز در اينجا لطف الهى به سراغ او آمد، چرا كه بدنش بيمار و آزرده ، و اندامش خسته و ناتوان بود، آفتاب ساحل او را آزار مى داد، پوششى لطيف لازم بود تا بدنش در زير آن بيارامد، قرآن در اينجا مى گويد: ما كدوبنى بر او رويانيديم تا در سايه برگهاى پهن و مرطوب بيارامد (و انبتنا عليه شجرة من يقطين ). يقطين به طورى كه بسيارى از ارباب لغت و مفسران گفته اند: هر گياهى است كه ساقه ندارد، و داراى برگهاى پهن است ، مانند بوته خربزه و كدو و خيار و هندوانه و امثال آن ، ولى بسيارى از مفسران و روات حديث در اينجا تصريح كرده اند كه منظور خصوص كدوبن است (بايد توجه داشت كه شجره در لغت عرب هم به نباتاتى گفته مى شود كه داراى ساقه و شاخه است و هم بدون ساقه و شاخه ، و به تعبير ديگر اعم از درخت و گياه است حتى در اينجا حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل كرده اند كه شخصى به آن حضرت عرض كرد: انك تحب القرع ؟ شما كدو را دوست داريد فرمود اجل هى شجرة اخى يونس : آرى آن گياه برادرم يونس است . مى گويند: كدوبن علاوه بر اينكه برگهاى پهن و پرآبى دارد و مى توان از آن سايبان خوبى تهيه كرد مگس نيز بر برگهاى آن نمى نشيند، و يونس به خاطر توقف در شكم ماهى پوست تنش آن قدر نازك و حساس شده بود كه از نشستن حشرات بر آن رنج مى برد، او اندام خود را با اين كدوبن پوشانيد تا هم از سوزش آفتاب در امان باشد و هم از حشرات .

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۶۰

شايد خداوند مى خواهد درسى را كه به يونس در شكم ماهى داده است در اين مرحله تكميل كند، او بايد تابش آفتاب و حرارتش را بر پوست نازك تنش احساس كند، تا در آينده در مقام رهبرى براى نجات امتش از آتش سوزان جهنم تلاش و كوشش بيشترى به خرج دهد همين مضمون در بعضى از روايات اسلامى وارد شده است . يونس را در اينجا رها مى كنيم و به سراغ قومش مى رويم . هنگامى كه يونس با حالت خشم و غضب قوم را رها كرد، و مقدمات خشم الهى نيز بر آنها ظاهر شد، تكان سختى خوردند و به خود آمدند، اطراف عالم و دانشمندى را كه در ميان آنها بود گرفتند، و با رهبرى او در مقام توبه بر آمدند. در بعضى از روايات آمده است كه آنها دستجمعى به سوى بيابان حركت كردند، و بين زنان و فرزندان ، و حيوانات و بچه هاى آنها، جدائى افكندند، سپس گريه را سر دادند، و صداى ناله خود را بلند كردند و مخلصانه از گناهان خويش و تقصيراتى كه درباره پيامبر خدا يونس ‍ داشتند توبه كردند. در اينجا پرده هاى عذاب كنار رفت و حادثه بر كوهها ريخت ، و جمعيت مؤ من توبه كار به لطف الهى نجات يافتند. يونس بعد از اين ماجرا به سراغ قومش آمد تا ببيند عذاب بر سر آنها چه آورده است ؟ هنگامى كه آمد در تعجب فرو رفت كه چگونه آنها در روز هجرتش همه بت پرست بودند ولى اكنون همه موحد خداپرست شده اند؟

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۶۱

قرآن در اينجا مى گويد: ما او را به سوى جمعيت يكصد هزار نفرى يا بيشتر فرستاديم (و ارسلناه الى ماة الف او يزيدون ). آنها ايمان آوردند و ما تا مدت معينى آنان را از مواهب حيات و زندگى دنيا بهره مند ساختيم (فامنوا فمتعناهم الى حين ). البته ايمان اجمالى و توبه آنها قبلا بود، ولى ايمان آنها بطور تفصيل به خدا و پيامبرش يونس و تعليمات و دستورات او هنگامى صورت گرفت كه يونس به ميان آنها بازگشت . قابل توجه اينكه از آيات قرآن استفاده مى شود كه اين ماءموريت مجدد به سوى همان قوم پيشين بوده است ، و اينكه بعضى آنرا ماءموريت جديدى به سوى قوم تازه اى دانسته اند با ظاهر آيات سازگار نيست . زيرا از يكسو در اينجا خوانديم : فامنوا فمتعناهم الى حين : يعنى اين قومى كه يونس ماءموريت هدايت آنها را پيدا كرد ايمان آوردند و ما آنها را تا زمان معينى بهره مند ساختيم . و از سوى ديگر همين تعبير در سوره يونس درباره همان قوم سابق آمده است : فلو لا كانت قرية آمنت فنفعها ايمانها الا قوم يونس لما آمنوا كشفنا عنهم عذاب الخزى فى الحياة الدنيا و متعناهم الى حين : چرا هيچيك از اقوام به موقع ايمان نياوردند تا مفيد به حالشان باشد، جز قوم يونس ‍ كه وقتى ايمان آوردند عذاب خواركننده را در زندگى دنيا از آنها برطرف ساختيم ، و تا مدت معينى آنها را بهره مند نموديم (يونس - ۹۸). ضمنا از اينجا روشن مى شود كه مراد از الى حين (تا مدت معينى ) همان پايان زندگى و اجل طبيعى آنها است . در اينكه چرا در آيات فوق مى فرمايد: صد هزار نفر، يا بيشتر و مراد

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۶۲

از بيشتر چه اندازه است مفسران تفسيرهاى گوناگونى ذكر كرده اند. ولى ظاهر اين است كه اين گونه تعبيرات براى تاءكيد و عظمت چيزى است نه بخاطر ترديد و شك گوينده . نكته ها:

تاريخچه كوتاهى از زندگى يونس (عليه السلام )

يونس فرزند متى كه لقب او ذوالنون (صاحب ماهى ) است و اين لقب به خاطر آن است كه سرگذشت او با داستان ماهى چنانكه گفتيم گره خورده شده است ، از پيامبران معروفى است كه ظاهرا بعد از موسى و هارون قدم به عرصه وجود گذاشت . بعضى او را از اولاد هود و ماءموريت او را هدايت باقيمانده قوم ثمود دانسته اند. سرزمين ظهور او منطقه اى از عراق بنام نينوا بود. بعضى ظهور او را در حدود ۸۲۵ سال قبل از ميلاد حضرت مسيح (عليه السلام ) نوشته اند، و هم اكنون در نزديكى كوفه در كنار شط قبر معروفى است بنام يونس . در بعضى از كتب آمده او پيغمبرى از بنى اسرائيل بود كه بعد از سليمان به سوى اهل نينوا مبعوث شد.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۶۳

در كتاب يوناه از كتب عهد عتيق (تورات ) بحثهاى مشروحى درباره يونس تحت نام يوناه ابن متى آمده است . طبق اين نقل او ماءموريت داشت كه به شهر بزرگ نينوا رود، و در برابر شرارت مردم قيام كند سپس حوادث ديگرى ذكر مى كند كه شباهت زيادى دارد با آنچه در قرآن آمده است ، با اين تفاوت كه طبق روايات اسلامى يونس به دعوت قوم خود برخاست و وظيفه خود را در اين زمينه انجام داد، و بعد از آنكه قوم دعوت او را رد كردند به آنها نفرين كرد، و از ميان آنها خارج شد و ماجراى كشتى و ماهى براى او پيش آمد، ولى تورات عبارت زننده اى دارد و تصريح مى كند كه او قبل از انجام ماءموريت مى خواست استعفا كند! لذا برخاست و فرار كرد و ماجراى كشتى و ماهى پيش آمد. و عجبتر اينكه تورات مى گويد هنگامى كه خداوند عذاب را از قوم او به خاطر توبه آنها برداشت يونس ، بسيار ناراحت شد و خشمش افروخته شد!. از فصول تورات استفاده مى شود كه يونس دو بار ماءموريت پيدا كرد، در ماءموريت اول خوددارى نمود و به آن سرنوشت دردناك مبتلا شد، بار دوم به او ماءموريت داده شد كه به همان شهر نينوا برود مردم نينوا بيدار شدند، به خدا ايمان آوردند، و به توبه از گناهان خود پرداختند، و مشمول عفو الهى شدند و اين همان عفوى بود كه يونس را خوش آمد نبود! از مقايسه آنچه در قرآن و روايات اسلامى آمده با آنچه در تورات كنونى آمده است روشن مى شود كه تا چه حد تورات تحريف يافته مقام اين پيامبر بزرگ را پائين آورده است ، گاه نسبت عدم قبول ماءموريت رسالت را به او مى دهد و گاه خشمناك شدن از شمول عفو و رحمت پروردگار نسبت به يك قوم توبه كار، و اينها است كه نشان مى دهد تورات كنونى به هيچ وجه كتاب قابل اعتمادى نيست . به هر حال او از پيامبران بزرگى است كه قرآن از او به عظمت ياد كرده است .

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۶۴

چگونه يونس در شكم ماهى زنده ماند؟

گفتيم دليل روشنى در دست نيست كه يونس چه مدتى در شكم ماهى ماند؟ چند ساعت ، يا چند روز، و يا چند هفته ، در بعضى از روايات نه ساعت ، و بعضى سه روز، و بعضى بيشتر، و حتى تا چهل روز گفته اند، ولى مدرك مسلمى بر هيچيك از اين اقوال وجود ندارد، تنها در تفسير على بن ابراهيم در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) توقف يونس در شكم ماهى ۹ ساعت ذكر شده است . بعضى از مفسران اهل سنت مدت آن را يك ساعت هم ذكر كرده اند. ولى هر چه باشد بدون شك اين توقف يك امر عادى نيست ، انسان نمى تواند بيش از چند دقيقه در محيطى كه هوا وجود ندارد زنده بماند، و اگر مى بينيم جنين در شكم مادر ماهها زنده مى ماند به خاطر اين است كه هنوز دستگاه تنفس او به كار نيفتاده و اكسيژن لازم را تنها از طريق خون مادر دريافت مى كند. بنابراين ماجراى يونس بدون شك يك اعجاز است ، و اين نخستين اعجازى نيست كه در قرآن با آن روبرو مى شويم ، همان خدائى كه ابراهيم (عليه السلام ) را در دل آتش سالم نگهداشت ، و موسى و بنى اسرائيل را با ايجاد جاده هاى خشك در وسط دريا از غرقاب نجات داد، و نوح (عليه السلام ) را به وسيله كشتى ساده اى از آن طوفان عظيم و گسترده رهائى بخشيد، و سالم به زمين فرود آورد، همان خداوند قدرت دارد كه بنده اى از بندگان خاصش را مدتى در شكم ماهى عظيمى سالم نگهدارد. البته وجود چنين ماهيهاى بزرگ در گذشته و امروز مطلب عجيبى نيست ، هم اكنون ، ماهيهاى عظيمى به نام بالن موجود است كه بيش از ۳۰ متر طول

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۶۵

دارد و بزرگترين حيوان روى زمين است و جگر او بالغ بر يك تن مى شود! در همين سوره داستانهاى انبياى پيشين را خوانديم كه به طرز اعجازآميزى از چنگال بلاها رهائى يافتند و يونس آخرين آنها در اين سلسله است .

درسهائى بزرگ در داستانى كوچك !

مى دانيم طرح اين سرگذشتها در قرآن مجيد همه براى هدفهاى تربيتى است چرا كه قرآن كتاب داستان نيست كتاب انسانسازى و تربيت است . از اين سرگذشت عجيب پندهاى بزرگى مى توان گرفت : الف : تخلف حتى به صورت يك ترك اولى از يك پيامبر بزرگ در پيشگاه خداوند مهم است و كيفر دارد. البته چون مقام پيامبران بسيار والا است يك غفلت كوچك در مورد آنها گاه معادل يك گناه كبيره اى كه از ديگران سر بزند مى باشد به همين دليل ديديم كه در اين داستان خداوند او را بنده فرارى ناميد، و در روايات آمده بود كه سرنشينان كشتى گفتند: يك فرد عاصى در ميان ما است ! و سرانجام خداوند او را در زندان وحشتناكى گرفتار كرد، و بعد از توبه و بازگشت به سوى خدا از آن زندان با تنى آزرده و بيمار آزاد شد. تا همگان بدانند تخلف از هيچكس پذيرفته نيست ، عظمت مقام پيامبران و اولياى خدا نيز به آن است كه بنده مطيع فرمان او هستند و گر نه كسى با خدا رابطه خويشاوندى ندارد، البته اين نشانه عظمت مقام اين پيامبر بزرگ است كه خداوند درباره او چنين سختگيرى مى كند. ب : در همين داستان (در آن قسمتى كه در سوره انبياء آيه ۸۷ آمده است ) راه نجات مؤ منان را از غم و اندوه و گرفتارى و مشكلات همان راهى معرفى مى كند كه يونس (عليه السلام ) پيمود، و آن اعتراف به خطا در پيشگاه حق ، و تسبيح و تنزيه و توبه و بازگشت به سوى او است .

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۶۶

ج : اين ماجرا نشان مى دهد كه چگونه يك قوم گنهكار و مستحق عذاب مى توانند در آخرين لحظات مسير تاريخ خود را عوض كنند، و به آغوش پر مهر و رحمت الهى باز گردند و نجات يابند، مشروط بر اينكه پيش از آنكه فرصت از دست رود متوجه شوند و اگر بتوانند عالمى را به رهبرى خود بر گزينند. د: اين ماجرا نشان مى دهد كه ايمان به خدا و توبه از گناه علاوه بر آثار و بركات معنوى مواهب ظاهرى دنيا را نيز متوجه انسان مى سازد، عمران و آبادى مى آفريند، و مايه طول عمر و بهره گيرى از مواهب حيات مى شود، نظير اين معنى در داستان نوح (عليه السلام ) نيز آمده است كه شرح آن را به خواست خدا در تفسير سوره نوح خواهيم خواند. ه -: قدرت خداوند آنقدر وسيع و گسترده است كه چيزى در برابر آن مشكل نيست ، تا آن حد كه مى تواند انسانى را در دهان و شكم جانور عظيم و وحشتناكى سالم نگهدارد، و سالم بيرون فرستد. اينها نشان مى دهد كه همه اسباب اين عالم ابزار اراده او هستند و همه سر بر فرمان او دارند.

پاسخ به يك سؤ ال

در اينجا سؤ الى مطرح مى شود و آن اينكه : در بيان سرگذشتهاى اقوام ديگر در آيات قرآن آمده است كه به هنگام نزول عذاب (عذاب استيصال كه براى نابودى اقوام سركش نازل مى شده ) توبه و انابه بى اثر بوده است ، چگونه اين مساءله در مورد قوم يونس استثنا پذيرفت ؟ در برابر اين سؤ ال دو پاسخ مى توان گفت : نخست اينكه عذاب هنوز نازل نشده بود تنها علائم مختصرى كه از قبيل هشدارها است به چشم مى خورد كه آنها به موقع از اين هشدارها استفاده كردند و پيش از نزول عذاب توبه نمودند و ايمان آوردند.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۶۷

ديگر اينكه اين عذاب عذاب استيصال نبوده ، و از قبيل گوشماليهائى بوده كه قبل از نزول عذاب بنيان كن به اقوام مختلف مى داده تا قبل از فوت فرصت بيدار شوند و راه تقوا پيش گيرند، مانند مجازاتهاى مختلف قوم فرعون قبل از غرقاب .

قرعه و مشروعيت آن در اسلام

در روايات مربوط به قرعه و مشروعيت آن مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اى قضية اعدل من القرعة اذا فوض الامر الى الله عزوجل ، يقول : فساهم فكان من المدحضين : كدام داورى از قرعه عادلانه تر است (هنگامى كه كارها به بن بست رسد) و موضوع به خدا واگذار شود، مگر خداوند (در قرآن مجيد درباره يونس ) نمى گويد: فساهم فكان من المدحضين : يونس با سرنشينان كشتى قرعه افكند، و قرعه به نام او درآمد و محكوم شد! اشاره به اينكه قرعه به هنگامى كه كار مشكل شود و راه حل ديگرى نباشد و كار را به خدا واگذار كنند به راستى راه گشا است ، چنانكه در داستان يونس درست منطبق بر واقعيت شد. اين معنى در حديث ديگرى با صراحت بيشتر از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: ليس من قوم تنازعوا (تقارعوا) ثم فوضوا امرهم الى الله الا خرج سهم المحق : هيچ قومى اقدام به قرعه (به هنگام بن بست كامل ) نكردند در حالى كه كار خود را به خدا واگذار كرده باشند مگر اينكه قرعه به واقعيت اصابت مى كند و حق آشكار مى شود.

تفسير نمونه جلد ۱۹ صفحه ۱۶۸

شرح بيشتر پيرامون اين مساءله را در كتاب «القواعد الفقهيه » آورده ايم .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←