تفسیر:نمونه جلد۱۷ بخش۶۲

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۵۸

و - اقدامات نظامى و سياسى پيامبر در اين ميدان عوامل پيروزى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مسلمانان در ميدان احزاب ، علاوه بر تاييد الهى به وسيله باد و طوفان شديدى كه دستگاه احزاب را به هم ريخت ، و نيز علاوه بر لشگريان نامرئى پروردگار، مجموعه اى از عوامل مختلف ، از روشهاى نظامى ، سياسى ، و عامل مهم اعتقادى و ايمانى بود: ۱ - پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با قبول پيشنهاد حفر خندق ، عامل تازه اى را در جنگهاى عرب كه تا آن زمان وجود نداشت وارد كرد كه در تقويت روحيه سپاه اسلام و تضعيف سپاه كفر بسيار مؤ ثر بود. ۲ - مواضع حساب شده لشكر اسلام و تاكتيكهاى نظامى مناسب ، عامل مؤ ثرى براى عدم نفوذ دشمن به داخل مدينه بود. ۳ - كشته شدن «عمرو بن عبدود» به دست قهرمان بزرگ اسلام على بن ابى طالب (عليه السلام )، و فرو ريختن اميدهاى لشكر احزاب با مرگ وى ، عامل ديگرى بود. ۴ - ايمان به پروردگار و توكل بر ذات پاك او كه بذر آن در دلهاى مسلمانان بوسيله پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )افشانده شده بود و مرتبا در طول جنگ وسيله تلاوت آيات قرآن و سخنان دلنشين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آبيارى مى شد، نيز يك عامل بزرگ محسوب مى گرديد. ۵ - روش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، روح بزرگ و اعتماد به نفس ‍ او به مسلمانان ، قوت قلب و آرامش مى بخشيد. ۶ - افزون بر اينها داستان «نعيم بن مسعود» يك عامل مؤ ثر براى ايجاد تفرقه در ميان لشكر احزاب و تضعيف آنان شد.

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۵۹

ز - داستان نعيم بن مسعود و نفاق افكنى در لشكر دشمن ! «نعيم » كه تازه مسلمان شده بود و قبيله اش طايفه «غطفان » از اسلام او آگاه نبودند خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيد و عرض ‍ كرد هر دستورى به من بدهيد براى پيروزى نهائى به كار مى بندم . فرمود: مثل تو در ميان ما يك نفر بيش نيست ، اگر مى توانى در ميان لشكر دشمن اختلافى بيفكن كه «جنگ مجموعه اى از نقشه هاى پنهانى است ». نعيم بن مسعود طرح جالبى ريخت ، به سراغ يهود «بنى قريظه » آمد كه در جاهليت با آنها دوستى داشت ، گفت : شما بنى قريظه مى دانيد كه من نسبت به شما علاقمندم ! گفتند راست مى گوئى ، ما هرگز تو را متهم نمى كنيم . گفت : طايفه «قريش » و «غطفان » مثل شما نيستند، اين شهر، شهر شما است ، اموال و فرزندان و زنان شما در اينجا هستند، و شما هرگز قادر نيستيد از اينجا نقل مكان كنيد. «قريش » و طايفه «غطفان » براى جنگ با محمد و يارانش آمده اند و شما از آنها حمايت كرده ايد، در حالى كه شهرشان جاى ديگر است ، و اموال و زنانشان در غير اين منطقه ، آنها اگر فرصتى دست دهد، غارتى مى كنند و با خود مى برند، و اگر مشكلى پيش آيد به شهرشان باز مى گردند و شما در اين شهر مى مانيد و محمد، و مسلما به تنهائى قادر به مقابله با او نيستيد، شما دست به اسلحه نبريد تا از قريش و غطفان وثيقه اى بگيريد، گروهى از اشراف خود را به شما بسپارند كه گروگان باشند تا در جنگ ، كوتاهى نكنند. يهود «بنى قريظه » اين پيشنهاد را پسنديدند. نعيم مخفيانه به سراغ قريش آمد به «ابو سفيان » و گروهى از رجال قريش گفت :

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۶۰

شما مراتب دوستى من را نسبت به خود به خوبى مى دانيد، مطلبى به گوش ‍ من رسيده است كه خود را مديون به ابلاغ آن مى دانم ، تا مراتب خير خواهى را انجام داده باشم ، اما خواهشم اين است كه از من نقل نكنيد!. گفتند: مطمئن باش ! گفت : آيا مى دانيد جماعت يهود، از ماجراى شما با محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پشيمان شده اند، و رسولى نزد او فرستاده اند كه ما از كار خود پشيمانيم ، آيا كافى است كه ما گروهى از اشراف قبيله قريش و غطفان را براى تو گروگان بگيريم ، دست بسته به تو بسپاريم تا گردن آنها را بزنى ، سپس در كنار تو خواهيم بود تا آنها را ريشه كن كنيم ، محمد نيز با اين پيشنهاد موافقت كرده است ، بنابر اين اگر يهود به سراغ شما بفرستند و گروگانهائى بخواهند، حتى يكنفر هم به آنها ندهيد كه خطر جدى است !. سپس به سراغ طايفه «غطفان » كه طايفه خود او بودند آمد، گفت : شما اصل و نسب مرا به خوبى مى دانيد، من به شما عشق مى ورزم و فكر نمى كنم كمترين ترديدى در خلوص نيت من داشته باشيد. گفتند: راست مى گوئى ، حتما چنين است ! گفت : سخنى دارم به شما مى گويم اما از من نشنيده باشيد! گفتند: مطمئن باش ، حتما چنين خواهد بود، چه خبر؟ «نعيم » همان مطلبى را كه براى قريش گفته بود دائر به پشيمانى يهود و تصميم بر گروگانگيرى مو به مو براى آنها شرح داد و آنها را از عاقبت اين كار بر حذر داشت . اتفاقا شب شنبه اى بود. (از ماه شوال سال ۵ هجرى ) كه ابو سفيان و سران غطفان گروهى را نزد يهود بنى قريظه فرستادند و گفتند: حيوانات ما در اينجا دارند تلف مى شوند، و اينجا براى ما جاى توقف نيست ، فردا صبح حمله را بايد

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۶۱

آغاز كنيم ، تا كار يكسره شود. يهود در پاسخ گفتند: فردا شنبه است ، و ما دست به هيچكارى نمى زنيم ، بعلاوه ما از اين بيم داريم كه اگر جنگ به شما فشار آورده به شهرهاى خود باز گرديد و ما را در اينجا تنها بگذاريد، شرط همكارى ما آنست كه گروهى را به عنوان گروگان به دست ما بسپاريد. هنگامى كه اين خبر به طايفه قريش و غطفان رسيد گفتند: به خدا سوگند معلوم مى شود نعيم بن مسعود راست مى گفت ، خبرى در كار است !. رسولانى به سوى يهود فرستادند و گفتند به خدا حتى يكنفر را هم به شما نخواهيم داد و اگر مايل به جنگ هستيد، بسم الله ! بنو قريظه هنگامى كه از اين خبر آگاه شدند گفتند كه راستى نعيم بن مسعود چه حرف حقى زد؟ اينها قصد جنگ ندارند، حيله اى در كار است ، مى خواهند غارتى كنند و به شهرهاى خود باز گردند و شما را در برابر محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تنها بگذارند، سپس پيام دادند كه حرف همان است كه گفتيم ، به خدا تا گروگان نسپاريد، جنگ نخواهيم كرد، قريش و غطفان هم بر سر حرف خود اصرار ورزيدند و در ميان آنها اختلاف افتاد، و در همان ايام بود كه شبانه طوفان سرد زمستانى در گرفت آنچنان كه خيمه هاى آنها را بهم ريخت ، و ديگها را از اجاق به روى زمين افكند. اين عوامل دست به دست هم داد و همگى دست و پا را جمع كردند و فرار را بر قرار ترجيح دادند، به گونه اى كه حتى يكنفر از آنها در ميدان جنگ باقى نماند.

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۶۲

ح - داستان حذيفه در بسيارى از تواريخ آمده است «حذيفه يمانى » مى گويد: ما در روز جنگ خندق آنقدر گرسنگى و خستگى و وحشت ديديم كه خدا مى داند، شبى از شبها (بعد از آنكه در ميان لشكر احزاب اختلاف افتاد) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: آيا كسى از شما هست كه مخفيانه به لشكرگاه دشمن برود، و خبرى از آنان بياورد، تا رفيق من در بهشت باشد. حذيفه مى گويد: به خدا سوگند هيچكس به خاطر شدت وحشت و خستگى و گرسنگى از جا برنخاست . هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين ديد مرا صدا زد، من خدمتش آمدم فرمود: برو، خبر اين گروه را براى من بياور، ولى هيچ كار ديگرى در آنجا انجام مده تا بازگردى . من آمدم در حالى كه طوفان سختى مى وزيد و اين لشكر الهى آنها را در هم مى كوبيد، خيمه ها در برابر تند باد فرو مى ريخت ، و آتشها در بيابان پراكنده مى شد، و ظرفهاى غذا واژگون مى گشت ، ناگهان شبح ابو سفيان را ديدم كه در ميان آن ظلمت و تاريكى فرياد مى زند اى قريش هر كدام دقت كند كنار دستى خود را بشناسد، بيگانه اى در اينجا نباشد، من پيشدستى كردم و به كسى كه در كنارم بود گفتم : تو كيستى ؟ گفت : من فلانى هستم ، گفتم بسيار خوب . سپس ابو سفيان گفت : به خدا سوگند اينجا جاى توقف نيست ، شترها و اسبهاى ما از دست رفتند، يهود بنى قريظه پيمان خود را شكستند، و اين باد و طوفان چيزى براى ما نگذاشت . سپس با سرعت به سراغ مركب خود رفت و آن را از زمين بلند كرد تا سوار شود بقدرى شتابزده بود كه مركب روى سه پاى خود ايستاد هنوز عقال از پاى ديگرش نگشوده بود من فكر كردم با يك تير حساب او را برسم تير را بچله

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۶۳

كمان گذاردم ، همين كه خواستم رها كنم ، به ياد سخن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) افتادم كه فرمود: دست از پا خطا مكن و برگرد، و تنها خبر براى من بياور، من باز گشتم و ماجرا را عرض كردم . پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كرد: «اللهم انت منزل الكتاب ، سريع الحساب ، اهزم الاحزاب اللهم اهزمهم و زلزلهم » خداوندا تو نازل كننده كتابى ، و سريع الحسابى ، خودت احزاب را نابود كن ، خداوندا آنها را نابود و متزلزل فرماى . ط - پيامدهاى جنگ احزاب جنگ احزاب نقطه عطفى در تاريخ اسلام بود و توازن نظامى و سياسى را براى هميشه به نفع مسلمانان بهم زد، به طور خلاصه مى توان پيامدهاى پربار اين جنگ را در چند جمله بيان كرد: الف - ناكام ماندن آخرين تلاش دشمن و در هم شكسته شدن برترين قدرت نهائى آنها. ب - رو شدن دست منافقين و افشاگرى كامل در مورد اين دشمنان خطرناك داخلى . ج - جبران خاطره دردناك شكست احد. د - ورزيدگى مسلمانان ، و افزايش هيبت آنان در قلوب دشمنان . ه - بالا رفتن سطح روحيه و معنويت مسلمين به خاطر معجزات بزرگى كه در آن ميدان مشاهده كردند. و - تثبيت موقعيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در داخل و خارج مدينه . ز - فراهم شدن زمينه براى تصفيه مدينه از شر يهود بنى قريظه .

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۶۴

۲ - پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) «اسوه » و «قدوه » بود مى دانيم انتخاب فرستادگان خدا از ميان انسانها به خاطر آنست كه بتوانند سرمشق عملى براى امتها باشند، چرا كه مهمترين و مؤ ثرترين بخش تبليغ و دعوت انبياء، دعوتهاى عملى آنها است ، و به همين دليل دانشمندان اسلام ، معصوم بودن را شرط قطعى مقام نبوت دانسته اند، و يكى از براهين آن ، همين است كه آنها بايد «اسوه ناس » و «قدوه خلق » باشند قابل توجه اينكه تاسى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه در آيات مورد بحث آمده به صورت مطلق ذكر شده كه تاسى در همه زمينه ها را شامل مى شود، هر چند شان نزول آن جنگ احزاب است ، و مى دانيم شان نزولها هرگز، مفاهيم آيات را محدود به خود نمى كند. و لذا در احاديث اسلامى مى بينيم كه در مساله تاسى ، «مهمترين » و «ساده ترين » مسائل مطرح شده است . در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : ان الصبر على ولاة الامر مقروض لقول الله عز و جل لنبيه (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل ، و ايجابه مثل ذلك على اوليائه و اهل طاعته ، لقوله لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة : ((صبر و شكيبائى بر حاكمان اسلامى واجب است ، چرا كه خداوند به پيامبرش دستور مى دهد شكيبائى كن آنچنان كه پيامبران اولوا العزم شكيبائى كردند، و همين معنى را بر دوستان و اهل طاعتش با دستور به تاسى جستن به پيامبر واجب فرموده است . در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه فرمود: پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هنگامى كه نماز عشا را مى خواند، آب وضو و مسواكش را بالاى سرش مى گذاشت و سر آن را مى پوشانيد... سپس كيفيت نماز شب خواندن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۶۵

را بيان مى فرمايد و در آخر آن مى گويد لقد كان فى رسول الله اسوة حسنة و به راستى اگر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در زندگى ما، اسوه باشد، در ايمان و توكلش ، در اخلاص و شجاعتش ، در نظم و نظافتش ، و در زهد و تقوايش ، به كلى برنامه هاى زندگى ما دگرگون خواهد شد و نور و روشنائى سراسر زندگى ما را فرا خواهد گرفت امروز بر همه مسلمانان ، مخصوصا جوانان با ايمان و پرجوش فرض است كه سيره پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مو به مو بخوانند و به خاطر بسپارند و او را در همه چيز قدوه و اسوه خود سازند، كه مهمترين وسيله سعادت و كليد فتح و پيروزى همين است .

بسيار ياد خدا كنيد

توصيه به ياد كردن خداوند و مخصوصا «ذكر كثير» كرارا در آيات قرآن وارد شده است ، و در اخبار اسلامى نيز اهميت فراوان به آن داده شده ، تا آنجا كه در حديثى از ابوذر مى خوانيم كه مى گويد: وارد مسجد شدم و به حضور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدم ... به من فرمود: عليك بتلاوة كتاب الله و ذكر الله كثيرا فانه ذكر لك فى السماء و نور لك فى الارض !: ((بر تو باد كه قرآن را تلاوت كنى و خدا را بسيار ياد نمائى كه اين سبب مى شود كه در آسمانها (فرشتگان ) ياد تو كنند و نورى است براى تو در زمين )). در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) چنين آمده : اذا ذكر العبد ربه فى اليوم ماة مرة كان ذلك كثيرا: «هنگامى كه انسان خدا را در روز يكصد

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۶۶

بار ياد كند، اين ذكر كثير محسوب مى شود». و نيز در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه به يارانش فرمود: الا اخبركم بخير اعمالكم و از كاها عند مليككم ، و ارفعها فى درجاتكم و خير لكم من الدينار و الدرهم ، و خير لكم من ان تلقوا عدوكم فتقتلونهم و يقتلونكم ؟ قالوا: بلى يا رسول الله ! قال : ذكر الله كثيرا: «آيا بهترين اعمال و پاكيزهترين كارهاى شما را نزد پروردگار به شما بگويم ؟، عملى كه برترين درجه شما است ، و بهتر از دينار و درهم ، و حتى بهتر از جهاد و شهادت در راه خدا است ؟ عرض كردند: آرى ، فرمود: خدا را بسيار ياد كردن ». ولى هرگز نبايد تصور كرد كه منظور از ذكر پروردگار با اين همه فضيلت تنها ذكر زبانى است ، بلكه در روايات اسلامى تصريح شده كه منظور علاوه بر اين ذكر قلبى و عملى است ، يعنى هنگامى كه انسان در برابر كار حرامى قرار مى گيرد به ياد خدا بيفتد و آن را ترك گويد. هدف اين است كه خدا در تمام زندگى انسان حضور داشته باشد و نور پروردگار تمام زندگى او را فرا گيرد، همواره به او بينديشد و فرمان او را نصب العين سازد. مجالس ذكر مجالسى نيست كه گروهى بيخبر گرد هم آيند و به عيش و نوش ‍ پردازند و در ضمن مشتى اذكار اختراعى عنوان كنند و بدعتهائى را رواج دهند و اگر در حديث مى خوانيم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: بادروا الى رياض الجنة ؟: «به سوى باغهاى بهشت بشتابيد». ياران عرض كردند: و ما رياض الجنة ؟: «باغهاى بهشت چيست »؟ فرمود «حلق الذكر» مجالس ذكر است .

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۶۷

منظور جلساتى است كه در آن علوم اسلامى احيا شود و بحثهاى آموزنده و تربيت كننده مطرح گردد، انسانها در آن ساخته شوند و گنهكاران پاك گردند و به راه خدا آيند

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۶۸

آيه ۲۶ - ۲۷

آيه و ترجمه

وَ أَنزَلَ الَّذِينَ ظهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَبِ مِن صيَاصِيهِمْ وَ قَذَف فى قُلُوبِهِمُ الرُّعْب فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً(۲۶) وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضهُمْ وَ دِيَرَهُمْ وَ أَمْوَلهَُمْ وَ أَرْضاً لَّمْ تَطئُوهَا وَ كانَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيراً(۲۷) ترجمه : ۲۶ - خداوند گروهى از اهل كتاب را كه از آنها (مشركان عرب ) حمايت كردند از قلعه هاى محكمشان پائين كشيد، و در دلهاى آنها رعب افكند (كارشان به جائى رسيد كه ) گروهى را به قتل مى رسانديد و گروهى را اسير مى كرديد. ۲۷ - و زمينها و خانه هايشان را در اختيار شما گذاشت و (همچنين ) زمينى را كه هرگز در آن گام ننهاده بوديد و خداوند بر هر چيزى قادر است . تفسير: غزوه بنى قريظه يك پيروزى بزرگ ديگر در مدينه سه طايفه معروف از يهود زندگى مى كردند: «بنى قريظه »، «بنى النضير» و «بنى قينقاع » هر سه گروه با پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيمان بسته بودند كه با دشمنان او همكارى و به نفع آنها جاسوسى نكنند، و با مسلمانان همزيستى مسالمت آميز داشته باشند ولى طايفه «بنى قينقاع » در سال دوم هجرت و طايفه «بنى نضير» در سال چهارم

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۶۹

هجرت ، هر كدام به بهانهاى پيمان خود را شكستند و به مبارزه روياروى با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دست زدند، سرانجام مقاومت آنها در هم شكست و از مدينه بيرون رانده شدند. بنى قينقاع به سوى «اذرعات » شام رفتند، و «بنى نضير»، قسمتى به سوى «خيبر» و بخشى به سوى «شام » رانده شدند. بنابر اين در سال پنجم هجرت كه غزوه «احزاب » رخ داد، تنها طايفه «بنى قريظه » در مدينه باقى مانده بودند، و همانگونه كه در تفسير آيات هفده گانه جنگ احزاب گفتيم آنها در اين ميدان پيمان خود را شكستند، به مشركان عرب پيوستند و به روى مسلمانان شمشير كشيدند. پس از پايان غزوه احزاب و عقب نشينى رسواى قريش و غطفان و ساير قبائل عرب از مدينه ، طبق روايات اسلامى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به منزل بازگشت و لباس جنگ از تن در آورد و به شستشوى خويشتن مشغول شد، در اين هنگام جبرئيل به فرمان خدا بر او وارد شد، و گفت : چرا سلاح بر زمين گذاردى ؟ فرشتگان آماده پيكارند، هم اكنون بايد به سوى «بنى قريظه » حركت كنى ، و كار آنها يكسره شود. به راستى هيچ فرصتى براى رسيدن به حساب بنى قريظه بهتر از اين فرصت نبود، مسلمانان گرم پيروزى ، و بنى قريظه ، گرفتار وحشت شديد شكست ، و دوستان آنها از طوائف عرب خسته و كوفته و با روحيه اى بسيار ضعيف در حال هزيمت به شهر و ديار خود بودند و كسى نبود كه از آنها حمايت كند. به هر حال منادى از طرف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) صدا زد كه پيش از خواندن نماز عصر به سوى بنى قريظه حركت كنيد، مسلمانان به سرعت آماده جنگ شدند و تازه آفتاب غروب كرده بود كه قلعه هاى محكم بنى قريظه را در حلقه

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۷۰

محاصره خود در آوردند. بيست و پنج روز اين محاصره به طول انجاميد و بعدا چنانكه در نكته ها خواهد آمد، همگى تسليم شدند، گروهى به قتل رسيدند و پيروزى بزرگ ديگرى بر پيروزى مسلمانان افزوده شده و سرزمين مدينه براى هميشه از لوث وجود اين اقوام منافق و دشمنان سرسخت لجوج پاك گرديد. آيات مورد بحث اشاره فشرده و دقيقى به اين ماجرا است و همانگونه كه گفتيم اين آيات ، بعد از حصول پيروزى نازل شد، و خاطره اين ماجرا را به صورت يك نعمت و موهبت بزرگ الهى شرح داد. نخست مى فرمايد: «خداوند گروهى از اهل كتاب را كه از مشركان عرب حمايت كردند از قلعه هاى محكمشان پائين كشيد» (و انزل الذين ظاهر و هم من اهل الكتاب من صياصيهم ). «صياصى » جمع «صيصيه » به معنى قلعه هاى محكم است سپس ‍ به هر وسيله دفاعى نيز اطلاق شده است ، مانند شاخ گاو و شاخكى كه در پاى خروس است . اينجا روشن مى شود كه يهود قلعه هاى خود را در كنار مدينه در نقطه مرتفعى ساخته بودند و بر فراز برجهاى آنها به دفاع از خويشتن مشغول مى شدند. (تعبير به انزل «پائين آورد» نيز ناظر به همين معنى است ). سپس مى افزايد: «خداوند در دلهاى آنها ترس و رعب افكند» (و قذف فى قلوبهم الرعب ). و سرانجام كارشان به جائى رسيد كه «گروهى را به قتل مى رسانديد و گروهى را اسير مى كرديد» (فريقا تقتلون و تاسرون فريقا). و «زمينها و خانه ها و اموال آنها را در اختيار شما گذارد» (و اورثكم

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۷۱

ارضهم و ديارهم ). اين چند جمله فشرده اى از تمام نتائج غزوه «بنى قريظه » است كه گروهى از اين خيانتكاران به دست مسلمانان كشته شدند، و گروهى به اسارت در آمدند و غنائم فراوانى از جمله زمينها و خانه و اموالشان به مسلمانان رسيد. تعبير به «ارث » از اين غنائم به خاطر آنست كه مسلمانان زحمت چندانى براى آن نكشيدند، و به آسانى آنهمه غنيمت كه نتيجه ساليان دراز ظلم و بيدادگرى يهود و استثمار آنها در مدينه بود به دست مسلمين افتاد. و در پايان آيه مى فرمايد: «همچنين زمينى در اختيار شما قرار داد كه هرگز در آن گام ننهاده بوديد» (و ارضا لم تطؤ ها). «و خداوند بر هر چيزى قادر و توانا است » (و كان الله على كل شى ء قديرا). در اينكه منظور از «ارضا لم تطؤ ها» كدام سرزمين است ؟ در ميان مفسران گفتگو است : بعضى آن را اشاره به سرزمين «خيبر» دانسته اند كه بعدا به دست مسلمانان فتح شد. بعضى اشاره به سرزمين مكه . بعضى آن را سرزمين روم و ايران مى دانند. و بعضى آن را اشاره به تمام سرزمينهائى مى دانند كه از آن روز به بعد تا روز قيامت در قلمرو مسلمين قرار گرفت . ولى هيچيك از اين احتمالات با ظاهر آيه سازگار نيست ، چرا كه آيه به قرينه فعل ماضى كه در آن آمده (اورثكم ) شاهد بر اين است كه اين زمين در همين ماجراى جنگ بنى قريظه به تصرف مسلمين در آمد، بعلاوه سرزمين مكه كه يكى از تفاسير است سرزمينى نبود كه مسلمانان در آن گام ننهاده باشند در حالى

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۷۲

كه قرآن مى گويد: زمينى را در اختيارتان گذارد كه در آن گام ننهاده بوديد، ظاهرا اين جمله اشاره به باغات و اراضى مخصوصى است كه در اختيار «بنى قريظه » بود و احدى حق ورود به آن را نداشت ، چرا كه يهود در حفظ و انحصار اموال خود سخت مى كوشيدند. و اگر از ماضى بودن اين فتح و پيروزى صرف نظر كنيم ، تناسب بيشترى با سرزمين «خيبر» دارد كه به فاصله نه چندان زيادى از طايفه يهود گرفته شد و در اختيار مسلمين قرار گرفت (جنگ خيبر در سال هفتم هجرت واقع شد). نكته ها: ۱ - ريشه اصلى غزوه «بنى قريظه » قرآن مجيد گواه بر اين است كه عامل اصلى اين جنگ همان پشتيبانى يهود بنى قريظه از مشركان عرب در جنگ احزاب بود (زيرا مى فرمايد: الذين ظاهروهم ... كسانى كه از آنها پشتيبانى كردند...). علاوه بر اين اصولا يهود در مدينه ستون پنجمى براى دشمنان اسلام محسوب مى شدند، در تبليغات ضد اسلامى كوشا بودند، و هر فرصت مناسبى را كه براى ضربه زدن به مسلمين پيش مى آمد غنيمت مى شمردند. همانگونه كه گفتيم از طوائف سه گانه يهود (بنى قينقاع و بنى نضير و بنى قريظه ) تنها گروه سوم به هنگام جنگ احزاب باقى مانده بودند، و گروه اول و دوم به ترتيب در سالهاى دو و چهار هجرى بر اثر پيمانشكنى ، محكوم و از مدينه رانده شدند، و مى بايست اين گروه سوم كه از همه آشكارتر به پيمانشكنى و پيوستن به دشمنان اسلام دست زدند به كيفر اعمال ناجوانمردانه خود برسند و كيفر جنايات خود را بينند.

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۷۳

ماجراى غزوه بنى قريظه

گفتيم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بلافاصله بعد از پايان جنگ احزاب ، مامور شد حساب يهود بنى قريظه را روشن سازد، مى نويسند: آنچنان مسلمانان براى حضور در منطقه دژهاى بنى قريظه عجله كردند كه حتى بعضى از نماز عصرشان غافل شدند و بناچار آن را بعدا قضا كردند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور محاصره دژهاى آنها را صادر كرد، بيست و پنج روز محاصره به طول كشيد، خداوند رعب و وحشت شديدى - همانگونه كه قرآن مى گويد - به دلهاى آنها افكند. «كعب بن اسد» كه از سران يهود بود، گفت : من يقين دارم كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ما را رها نخواهد كرد، تا با ما پيكار كند، من به شما يكى از سه پيشنهاد را مى كنم هر كدام را خواستيد برگزينيد: پيشنهاد اولم اين است كه دست در دست اين مرد بگذاريم و به او ايمان بياوريم و پيروى كنيم ، زيرا براى شما ثابت شده است كه او پيامبر خدا است ، و نشانه هاى او را در كتب خود مى يابيد در اين صورت جان و مال و فرزندان و زنان شما محفوظ خواهد بود. گفتند: ما هرگز دست از حكم تورات بر نخواهيم داشت و چيزى به جاى آن نخواهيم پذيرفت . گفت : اكنون كه اين پيشنهاد را نپذيرفتيد بيائيد و كودكان و زنان خود را با دست خود به قتل برسانيد تا فكر ما از ناحيه آنها راحت شود! سپس ‍ شمشير بر كشيد و با محمد و يارانش بجنگيم ، تا ببينيم خدا چه مى خواهد؟ اگر كشته شديم از ناحيه زن و فرزند نگرانى نداريم ، و اگر پيروز شويم زن و فرزند بسيار است ! گفتند ما اين بيچارهها را با دست خود بقتل برسانيم ؟! بعد از اينها زندگى

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۷۴

براى ما ارزش ندارد. «كعب بن اسد» گفت حال كه اين را هم نپذيرفتيد امشب شب شنبه است محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و يارانش گمان مى كنند امشب حمله اى نخواهيم كرد بيائيم و آنها را غافلگير كنيم ، شايد پيروز شويم . گفتند اين كار را هم نخواهيم كرد ما هرگز احترام شنبه را ضايع نمى كنيم . «كعب » گفت هيچ يك از شما از آن روزى كه از مادر متولد شده حتى يك شب آدم عاقلى نبوده است ! بعد از اين ماجرا آنها از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تقاضا كردند «ابو لبابه » را نزد آنان فرستد تا با او مشورت كنند. هنگامى كه «ابو لبابه » نزد آنان آمد زنان و بچه هاى يهود در مقابل او به گريه افتادند، او تحت تاثير قرار گرفت ، مردان گفتند: صلاح مى دانى ما تسليم حكم محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شويم ؟ ابو لبابه گفت آرى ولى در همين حال اشاره به گلوى خود كرد، يعنى همه شما را خواهد كشت ! «ابو لبابه » مى گويد همين كه از آنجا حركت كردم به خيانت خود متوجه شدم به سوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيامد مستقيما به مسجد رفت و خود را به يكى از ستونهاى مسجد بست و گفت از جاى خود حركت نمى كنم تا خداوند توبه مرا بپذيرد. سرانجام خداوند گناه او را بخاطر صداقتش بخشيد و آيه (و آخرون اعترفوا بذنوبهم ...) در اين باره نازل شد (سوره توبه آيه ۱۰۲). سرانجام يهود بنى قريظه ناچار بدون قيد و شرط تسليم شدند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود آيا راضى هستيد هر چه سعد بن معاذ در باره شما حكم كند اجرا نمايم ؟ (آنها راضى شدند).

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۷۵

«سعد بن معاذ» گفت : اكنون موقعى رسيده كه سعد بدون در نظر گرفتن ملامت ملامت كنندگان حكم خدا را بيان كند. سعد هنگامى كه از يهود مجددا اقرار گرفت كه هر چه او حكم كند خواهند پذيرفت چشم خود را بر هم نهاد و رو به سوى آن طرف كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايستاده بود كرد عرض كرد شما هم حكم مرا مى پذيريد؟ فرمود: آرى ، گفت : من مى گويم آنها كه آماده جنگ با مسلمانان بودند (مردان بنى قريظه ) بايد كشته شوند، و فرزندان و زنانشان اسير و اموالشان تقسيم گردد، اما گروهى از آنان اسلام را پذيرفتند و نجات يافتند.

پيامدهاى غزوه بنى قريظه

پيروزى بر اين گروه ستمگر و لجوج نتائج پر بارى براى مسلمانان داشت از جمله : الف - پاك شدن جبهه داخلى مدينه و آسوده شدن خاطر مسلمانان از جاسوسهاى يهود. ب - فرو ريختن پايگاه مشركان عرب در مدينه و قطع اميد آنان از شورشى از درون . ج - تقويت بنيه مالى مسلمين بوسيله غنائم اين جنگ . د - هموار شدن راه پيروزيهاى آينده ، مخصوصا فتح خيبر! ه - تثبيت موقعيت حكومت اسلامى در نظر دوست و دشمن در داخل و خارج مدينه .

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۲۷۶

تعبيرات پر معنى آيات

از جمله تعبيراتى كه در آيات فوق به چشم مى خورد اين است كه در مورد كشته شدگان اين جنگ مى گويد «فريقا تقتلون » يعنى «فريقا» را مقدم بر «تقتلون » مى دارد در حالى كه در مورد اسيران «فريقا» را از فعل آن يعنى «تاسرون » مؤ خر داشته است ، بعضى از مفسران در تفسير آن گفته اند اين به خاطر آن است كه در مساله كشته شدگان ، تكيه بيشتر روى اشخاص است چرا كه سران بزرگ آنها در اين گروه بودند، ولى در مورد اسارت ، افراد سرشناسى نبودند كه روى آنها تكيه كند، بعلاوه اين تقديم و تاخير، سبب شده كه قتل و اسر (كشتن و اسارت ) كه دو عامل پيروزى بر دشمن است در كنار هم قرار گيرند و تناسب در ميان آنها رعايت شود. و نيز در نخستين آيه مورد بحث ، پائين آوردن يهود را از قلعه هايشان ، قبل از جمله «قذف فى قلوبهم الرعب » (خداوند در دلهاى آنها رعب وحشت افكند) ذكر كرده است ، در حالى كه ترتيب طبيعى بر خلاف اين است ، يعنى نخست ايجاد رعب مى شود سپس پائين آمدن از آن قلعه هاى محكم ، اين به خاطر آنست كه آنچه به حال مسلمانان مهم و شادى بخش بوده و هدف اصلى را تشكيل داده است ، در هم شكستن قلعه هاى بسيار مستحكم آنها بوده است . تعبير به «اورثكم ارضهم و ديارهم » نيز بيانگر اين حقيقت است كه شما بى آنكه زحمت چندانى براى اين جنگ متحمل شويد خداوند زمينها و خانه ها و اموال آنان را در اختيارتان قرار داد. و بالاخره تكيه بر قدرت خداوند در آخرين آيه (و كان الله على كل شى ء قديرا) اشاره به اين است كه او يك روز وسيله باد و طوفان و لشكر نامرئى ، احزاب را شكست داد و روز ديگر با لشكر رعب و وحشت ، حاميان آنها يعنى يهود بنى قريظه را در هم شكست .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←