گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
«'''مَا كانَ لِلْمُشرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنفُسِهِم بِالْكُفْرِ'''»:
«'''مَا كانَ لِلْمُشرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنفُسِهِم بِالْكُفْرِ'''»:


كلمه «''' يعمروا '''» از «''' عماره '''» است كه ضد خرابى است ؛ وقتى گفته مى شود «''' عمر الارض '''» كه زمين را آباد كرده و در زمين بنائى بالا برده باشد، و «''' عمرالبيت '''» وقتى گفته مى شود كه نقاط مشرف بر خرابى خانه را اصلاح كرده باشد. «''' تعمير '''» هم از همين ماده و بهمين معنا است ، و همچنين «''' عمر '''» ، چون عمر عبارتست از تعمير بدن بوسيله روح ، و اگر هم زيارت خانه خدا را «''' عمره '''» مى گويند باز بخاطر همين است كه زيارت مردم مايه آبادانى بيت الله الحرام است.
كلمه «يعمروا» از «عماره» است كه ضد خرابى است ؛ وقتى گفته مى شود «عمر الارض» كه زمين را آباد كرده و در زمين بنائى بالا برده باشد، و «عمر البيت» وقتى گفته مى شود كه نقاط مشرف بر خرابى خانه را اصلاح كرده باشد. «تعمير» هم از همين ماده و بههمين معنا است ، و همچنين «عمر» ، چون عمر عبارتست از تعمير بدن بوسيله روح ، و اگر هم زيارت خانه خدا را «عمره» مى گويند باز بخاطر همين است كه زيارت مردم مايه آبادانى بيت الله الحرام است.


و كلمه «''' مسجد '''» اسم مكانى است كه سجده در آن انجام مى شود، مانند خانه اى كه بخاطر سجده براى خدا ساخته مى شود، و اگر اعضاء سجده را كه عبارتند از پيشانى و دو كف دست و دو سر زانو و نوك شست پاها، مسجد مى نامند براى اين است كه اينها نيز بنوعى با سجده ارتباط دارند.
و كلمه «مسجد» اسم مكانى است كه سجده در آن انجام مى شود، مانند خانه اى كه بخاطر سجده براى خدا ساخته مى شود، و اگر اعضاء سجده را كه عبارتند از پيشانى و دو كف دست و دو سر زانو و نوك شست پاها، مسجد مى نامند براى اين است كه اينها نيز بنوعى با سجده ارتباط دارند.
جمله «''' ما كان للمشركين '''» حق و ملك را نفى مى كند، چون حرف لام براى افاده ملك و حق است ، و كلمه «''' كان '''» كه گذشته را مى رساند افاده مى كند كه مشركين موجبات داشتن چنين حقى را از سابق واجد نبودند كه خانه خدا را تعمير و مرمت و يا زيارت كنند، همچنانكه اين كلمه در آيه «''' ما كان لنبى ان يكون له اسرى '''» و آيه «''' و ما كان لنبى ان يغل '''» نيز همين معنا را افاده مى كند.
 
و مقصود از «''' عمارت '''» در جمله «''' ان يعمروا '''» اصلاح نواحى مشرف بخرابى ، و مرمت آن است ، نه آباد كردن آن با زيارت ، چون اگر به اين معنا باشد بايد بگوئيم آيه منحصرا ناظر به مسجد الحرام است كه زيارت دارد، و ساير مساجد را شامل نمى شود، و حال آنكه منظور از آيه مطلق مساجد است ، گو اينكه ساير مساجد هم با نماز خواندن در آنها رونقى بخود مى گيرند كه ممكن است اسم آن را عمارت و زيارت گذاشت ، ليكن معهود از قرآن اين است كه اين عمل را دخول در مسجد مى خواند نه زيارت .
جمله «ما كان للمشركين» حق و ملك را نفى مى كند، چون حرف لام براى افاده ملك و حق است ، و كلمه «كان» كه گذشته را مى رساند افاده مى كند كه مشركين موجبات داشتن چنين حقى را از سابق واجد نبودند كه خانه خدا را تعمير و مرمت و يا زيارت كنند، همچنانكه اين كلمه در آيه «ما كان لنبى ان يكون له اسرى» و آيه «و ما كان لنبى ان يغل» نيز همين معنا را افاده مى كند.
علاوه بر اينكه آيه بعدى كه مى فرمايد: «''' اجعلتم سقايه الحاج و عماره المسجد الحرام '''» گفتار ما را تا حدى تاييد مى كند كه منظور از عمارت ، اصلاح نواحى مشرف بر خرابى است نه زيارت بيت الله الحرام .
 
و مقصود از مساجد خدا هر چند مطلق بناهائى است كه براى عبادت خدا ساخته شده ، و ليكن سياق آيه دلالت دارد بر اينكه مقصود از آن عمارت ، خصوص مسجد الحرام است ، مويد اين معنا قرائت كسى است كه جمله را: «''' ان يعمروا مسجد الله '''» - به صيغه مفرد - خوانده است . خواهى گفت ، اگر مقصود تنها مسجد الحرام بود چرا به صيغه جمع آورد؟ جواب اينكه : تعليل وارده در آيه مى رساند ملاك حكم مختص ‍ مسجد الحرام نيست ، و بنا بر اين چه مانعى دارد حكم يك فرد مخصوص ، به ملاك عامى بيان شود، پس آيه در صدد بيان اين معنا است كه : «''' مشركين را نمى رسد كه مسجد الحرام را تعمير كنند، چون آنجا مسجد است ، و مساجد وضعشان چنين است كه نبايد مشرك آنها را تعمير نمايد '''» .
و مقصود از «عمارت» در جمله «ان يعمروا» اصلاح نواحى مشرف بخرابى ، و مرمت آن است ، نه آباد كردن آن با زيارت ، چون اگر به اين معنا باشد بايد بگوئيم آيه منحصرا ناظر به مسجد الحرام است كه زيارت دارد، و ساير مساجد را شامل نمى شود، و حال آنكه منظور از آيه مطلق مساجد است ، گو اينكه ساير مساجد هم با نماز خواندن در آنها رونقى بخود مى گيرند كه ممكن است اسم آن را عمارت و زيارت گذاشت ، ليكن معهود از قرآن اين است كه اين عمل را دخول در مسجد مى خواند نه زيارت.
 
علاوه بر اينكه آيه بعدى كه مى فرمايد: «اجعلتم سقايه الحاج و عماره المسجد الحرام» گفتار ما را تا حدى تاييد مى كند كه منظور از عمارت ، اصلاح نواحى مشرف بر خرابى است نه زيارت بيت الله الحرام.
 
و مقصود از مساجد خدا هر چند مطلق بناهائى است كه براى عبادت خدا ساخته شده ، و ليكن سياق آيه دلالت دارد بر اينكه مقصود از آن عمارت ، خصوص مسجد الحرام است ، مويد اين معنا قرائت كسى است كه جمله را: «''' ان يعمروا مسجد الله '''» - به صيغه مفرد - خوانده است . خواهى گفت ، اگر مقصود تنها مسجد الحرام بود چرا به صيغه جمع آورد؟  
 
جواب اينكه : تعليل وارده در آيه مى رساند ملاك حكم مختص ‍ مسجد الحرام نيست ، و بنا بر اين چه مانعى دارد حكم يك فرد مخصوص ، به ملاك عامى بيان شود، پس آيه در صدد بيان اين معنا است كه : «مشركين را نمى رسد كه مسجد الحرام را تعمير كنند، چون آنجا مسجد است ، و مساجد وضعشان چنين است كه نبايد مشرك آنها را تعمير نمايد».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۷ </center>
و در جمله «''' شاهدين على انفسهم بالكفر '''» مقصود از شهادت ، اداى آن است ، و اداى شهادت همان اعتراف است ، حال يا اعتراف قولى ، مانند كسى كه به زبان خود اعتراف كند به اينكه كافر است ، و يا اعتراف فعلى ، مانند كسى كه بت مى پرستد، و بر كفر درونيش تظاهر مى نمايد، همه اينها شهادت دادن ، و ملاك در همه واحد است .
و در جمله «شاهدين على انفسهم بالكفر» مقصود از شهادت ، اداى آن است ، و اداى شهادت همان اعتراف است ، حال يا اعتراف قولى ، مانند كسى كه به زبان خود اعتراف كند به اينكه كافر است ، و يا اعتراف فعلى ، مانند كسى كه بت مى پرستد، و بر كفر درونيش تظاهر مى نمايد، همه اينها شهادت دادن ، و ملاك در همه واحد است.
 
پس معناى آيه اين است كه : جايز و حق نيست كه مشركين نواحى فرسوده مسجد الحرام را تعمير كنند، مانند ساير مساجد خدا، با اينكه خود معترف به اينند كه كافرند، چون قول و فعلشان بر آن دلالت مى كند.
پس معناى آيه اين است كه : جايز و حق نيست كه مشركين نواحى فرسوده مسجد الحرام را تعمير كنند، مانند ساير مساجد خدا، با اينكه خود معترف به اينند كه كافرند، چون قول و فعلشان بر آن دلالت مى كند.
أُولَئك حَبِطت أَعْمَلُهُمْ وَ فى النَّارِ هُمْ خَلِدُونَ
 
اين آيه در مقام بيان علت حكمى است كه از جمله «''' ما كان ... '''» استفاده مى شد، و بهمين جهت به فصل آورده شد، نه وصل .
«'''أُولَئك حَبِطت أَعْمَالُهُمْ وَ فى النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ'''»:
 
اين آيه در مقام بيان علت حكمى است كه از جمله «ما كان...» استفاده مى شد، و بهمين جهت به فصل آورده شد، نه وصل.
 
و منظور از جمله اولى بيان بطلان اثر و برداشته شدن آن از اعمال آنان است ، زيرا هر عملى را كه انسان انجام مى دهد بخاطر اثرى است كه از آن منظور دارد، و وقتى عمل حبط، و اثر از آن برداشته شود، قهرا مجوزى براى انجام آن نيست ، اعمالى هم كه جنبه عبادت دارد از قبيل تعمير مساجد و امثال آن به منظور اثرى كه عبارت از سعادت و بهشت است انجام مى شود، و همين عمل وقتى حبط شود ديگر آن اثر را ندارد.
و منظور از جمله اولى بيان بطلان اثر و برداشته شدن آن از اعمال آنان است ، زيرا هر عملى را كه انسان انجام مى دهد بخاطر اثرى است كه از آن منظور دارد، و وقتى عمل حبط، و اثر از آن برداشته شود، قهرا مجوزى براى انجام آن نيست ، اعمالى هم كه جنبه عبادت دارد از قبيل تعمير مساجد و امثال آن به منظور اثرى كه عبارت از سعادت و بهشت است انجام مى شود، و همين عمل وقتى حبط شود ديگر آن اثر را ندارد.
و منظور از جمله دومى يعنى جمله «''' فى النار هم خالدون '''» بيان اين جهت است كه حالا كه به بهشت نمى روند كجا مى روند، و به معناى اين است كه فرموده باشد: اين طائفه از آنجائى كه اعمال عباديشان به بهشت راهبريشان نمى كند، بطور دائم در آتش خواهند بود، و چون اثر سعادت را ندارند در شقاوت ابدى بسر خواهند برد.
 
و منظور از جمله دومى يعنى جمله «فى النار هم خالدون» بيان اين جهت است كه حالا كه به بهشت نمى روند كجا مى روند، و به معناى اين است كه فرموده باشد: اين طائفه از آنجائى كه اعمال عباديشان به بهشت راهبريشان نمى كند، بطور دائم در آتش خواهند بود، و چون اثر سعادت را ندارند در شقاوت ابدى به سر خواهند برد.
<span id='link147'><span>
<span id='link147'><span>


۱۳٬۸۰۰

ویرایش