گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۲۴۹: خط ۲۴۹:


==مضامين سوره مباركه فجر ==
==مضامين سوره مباركه فجر ==
در اين سوره، تعلق به دنيا بدان جهت كه طغيان و كفران به دنبال دارد، مذمت شده، و اهل دنيا را به شديدترين عذاب دنيا و آخرت تهديد نموده؛ روشن مى سازد كه انسان به خاطر كوتاه فكری اش، خيال مى كند اگر خدا به او نعمتى داده، به خاطر آن است كه نزد خدا كرامت و احترامى دارد، و آن كه مبتلا به فقر و فقدان است ، به خاطر اين است كه در درگاه خدا خوار و بى مقدار است. ولى به خاطر پندار غلطش، هر فساد و طغيانى را مرتكب مى شود و آن پندار غلط را، روپوش و رفوى خطاهاى خود مى كند. و دومى هم به خاطر آن پندار غلطش، كفر مى گويد (و به هر ذلتى تن مى دهد) و حال آن كه امر بر او مشتبه شده، بلكه اگر قدرت و ثروت دارد و اگر مبتلا به فقر و تنگى معاش است، همه به منظور امتحان الهى است، تا روشن كند چه چيز از دنيايش براى آخرتش از پيش ‍ مى فرستد.
در اين سوره، تعلق به دنيا بدان جهت كه طغيان و كفران به دنبال دارد، مذمت شده، و اهل دنيا را به شديدترين عذاب دنيا و آخرت تهديد نموده؛ روشن مى سازد كه انسان به خاطر كوتاه فكری اش، خيال مى كند اگر خدا به او نعمتى داده، به خاطر آن است كه نزد خدا كرامت و احترامى دارد، و آن كه مبتلا به فقر و فقدان است، به خاطر اين است كه در درگاه خدا خوار و بى مقدار است. ولى به خاطر پندار غلطش، هر فساد و طغيانى را مرتكب مى شود و آن پندار غلط را، روپوش و رفوى خطاهاى خود مى كند.  
 
و دومى هم به خاطر آن پندار غلطش، كفر مى گويد (و به هر ذلتى تن مى دهد) و حال آن كه امر بر او مشتبه شده، بلكه اگر قدرت و ثروت دارد و اگر مبتلا به فقر و تنگى معاش است، همه به منظور امتحان الهى است، تا روشن كند چه چيز از دنيايش براى آخرتش از پيش ‍ مى فرستد.


پس قضيه به آن صورت كه انسان توهم مى كند و به زبان هم جارى مى سازد، نيست؛ بلكه به صورتى است كه به زودى در قيامت - كه حساب و جزا به پا مى شود - روشن مى سازد كه آنچه به او رسيد، چه فقر و ناتوانى و چه ثروت و قدرت، همه امتحان بود، كه او مى توانست از دنيايش براى آخرتش گرفته، از پيش بفرستد، ولى نفرستاد، و عذاب آخرت را بر ثوابش ترجيح داد.  
پس قضيه به آن صورت كه انسان توهم مى كند و به زبان هم جارى مى سازد، نيست؛ بلكه به صورتى است كه به زودى در قيامت - كه حساب و جزا به پا مى شود - روشن مى سازد كه آنچه به او رسيد، چه فقر و ناتوانى و چه ثروت و قدرت، همه امتحان بود، كه او مى توانست از دنيايش براى آخرتش گرفته، از پيش بفرستد، ولى نفرستاد، و عذاب آخرت را بر ثوابش ترجيح داد.  
خط ۲۶۰: خط ۲۶۲:


«فجر»، به معناى صبح و «شفع»، به معناى جفت است.
«فجر»، به معناى صبح و «شفع»، به معناى جفت است.
راغب مى گويد: «شفع»، به معناى ضميمه كردن چيزى به مثل آن است، و به اين دو مثل هم، شفع مى گويند.
راغب مى گويد: «شفع»، به معناى ضميمه كردن چيزى به مثل آن است، و به اين دو مثل هم، شفع مى گويند.


و در جملۀ «و الليل إذا يَسر»، كلمۀ «يَسر» مضارع از مصدر «سرى» است، كه به معناى رفتن شب، و پشت كردن آن است. و كلمۀ «حجر» به معناى عقل است. پس در اين آيه، به صبح و شب هاى دهگانه و شفع و وتر و شب، وقتى پشت مى كند، سوگند ياد شده.
و در جملۀ «و الليل إذا يَسر»، كلمۀ «يَسر» مضارع از مصدر «سرى» است، كه به معناى رفتن شب، و پشت كردن آن است. و كلمۀ «حجر» به معناى عقل است. پس در اين آيه، به صبح و شب هاى دهگانه و شفع و وتر و شب، وقتى پشت مى كند، سوگند ياد شده.


* «'''وجوه مختلف درباره مراد از «فجر»، «ليال عشر» و «شفع» و «وتر'''»:
==وجوه مختلف درباره مراد از «فجر»، «ليال عشر» و «شفع» و «وتر»==


و چه بسا بتوان ادعا كرد كه ظاهر سوگند به «فجر»، قسم به همه صبح ها باشد، و بعيد هم نيست كه منظور از آن، تنها صبح روز «عيد قربان»، دهم ذى الحجه باشد.
و چه بسا بتوان ادعا كرد كه ظاهر سوگند به «فجر»، قسم به همه صبح ها باشد، و بعيد هم نيست كه منظور از آن، تنها صبح روز «عيد قربان»، دهم ذى الحجه باشد.
خط ۲۷۰: خط ۲۷۳:
و بعضى گفته اند: مراد، «صبح» ذى الحجه است. بعضى ديگر گفته اند: صبح محرّم. يعنى اول سال قمرى است. و بعضى گفته اند: صبح روز جمعه است. بعضى ديگر گفنه اند: فجر، شب مزدلفه است . و بعضى مراد از آن را، نماز صبح دانسته اند. بعضى منظور از آن را، همه روز، يعنى از صبح تا شام دانسته اند. و بعضى گفته اند: منظور شكافته شدن و جوشيدن چشمه سارها از لاى سنگ هاست. و از اين قبيل سخنان، كه هيچ مدركى بر آن دلالت ندارد، زياد گفته اند.
و بعضى گفته اند: مراد، «صبح» ذى الحجه است. بعضى ديگر گفته اند: صبح محرّم. يعنى اول سال قمرى است. و بعضى گفته اند: صبح روز جمعه است. بعضى ديگر گفنه اند: فجر، شب مزدلفه است . و بعضى مراد از آن را، نماز صبح دانسته اند. بعضى منظور از آن را، همه روز، يعنى از صبح تا شام دانسته اند. و بعضى گفته اند: منظور شكافته شدن و جوشيدن چشمه سارها از لاى سنگ هاست. و از اين قبيل سخنان، كه هيچ مدركى بر آن دلالت ندارد، زياد گفته اند.


«'''و ليال عشر'''»:  
«'''وَ لَيَالٍ عَشر'''»:  
 
چه بسا مراد از آن، از اول تا دهم ذى الحجه باشد. و اگر كلمۀ «ليال» را نكره آورده، خواسته است به عظمت آن اشاره كند، نه اين كه عموميت آن را برساند.
چه بسا مراد از آن، از اول تا دهم ذى الحجه باشد. و اگر كلمۀ «ليال» را نكره آورده، خواسته است به عظمت آن اشاره كند، نه اين كه عموميت آن را برساند.


بعضى گفته اند: منظور دهۀ آخر ماه رمضان است. يكى ديگر گفته: دهۀ اول رمضان است. سومى گفته: دهۀ اول محرم است. چهارمى گفته: اگر مراد از فجر، نماز صبح باشد، مراد از شب هاى دهگانه هم، عبادت در آن هاست.
بعضى گفته اند: منظور دهۀ آخر ماه رمضان است. يكى ديگر گفته: دهۀ اول رمضان است. سومى گفته: دهۀ اول محرم است. چهارمى گفته: اگر مراد از فجر، نماز صبح باشد، مراد از شب هاى دهگانه هم، عبادت در آن هاست.


«'''و الشفع و الوتر'''»:  
«'''وَ الشَّفعِ وَ الوَتر'''»:  
 
اين جمله، با روز «ترويه» - هشتم ذى الحجه - و روز «عرفه» قابل انطباق هست. مخصوصا اين تطبيق، در صورتى كه مراد از فجر و ليالى دهگانه فجر، ذى الحجه و شب هاى دهۀ اول آن باشد، مناسب تر است.
اين جمله، با روز «ترويه» - هشتم ذى الحجه - و روز «عرفه» قابل انطباق هست. مخصوصا اين تطبيق، در صورتى كه مراد از فجر و ليالى دهگانه فجر، ذى الحجه و شب هاى دهۀ اول آن باشد، مناسب تر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۶۸ </center>
ولى بعضى گفته اند: مراد، دو ركعت نماز معروف به «شفع» و يك ركعت نماز معروف به «وتر» است، كه در آخر شب خوانده مى شود.. بعضى ديگر گفته اند: مراد، مطلق نماز هاست، كه بعضى شفع - دو ركعتى و چهار ركعتى - و بعضى ديگر وتر - يك ركعتى و سه ركعتى - است. بعضى ديگر گفته اند: «شفع»، روز قربان و «وتر»، روز عرفه، نهم ذى الحجه است. و بعضى گفته اند: شفع تمام انسان هاست، به دليل اين كه فرموده: «و خلقناكم أزواجا»، و «وتر»، خداى تعالى است، كه تك است، و بر طبق هر يك از اين اقوال، رواياتى هم رسيده، كه به زودى در بحث روايتى آينده، از نظر خواننده خواهد گذشت؛ إن شاء الله.
ولى بعضى گفته اند: مراد، دو ركعت نماز معروف به «شفع» و يك ركعت نماز معروف به «وتر» است، كه در آخر شب خوانده مى شود.. بعضى ديگر گفته اند: مراد، مطلق نماز هاست، كه بعضى شفع - دو ركعتى و چهار ركعتى - و بعضى ديگر وتر - يك ركعتى و سه ركعتى - است.  
 
بعضى ديگر گفته اند: «شفع»، روز قربان و «وتر»، روز عرفه، نهم ذى الحجه است. و بعضى گفته اند: شفع تمام انسان هاست، به دليل اين كه فرموده: «و خلقناكم أزواجا»، و «وتر»، خداى تعالى است، كه تك است، و بر طبق هر يك از اين اقوال، رواياتى هم رسيده، كه به زودى در بحث روايتى آينده، از نظر خواننده خواهد گذشت؛ إن شاء الله.
 
بعضى ديگر گفته اند: منظور، جفت و طاق از هر عددى است، و اگر به شفع و وتر سوگند ياد كرده، در حقيقت به عدد قسم خورده. چون هر اندازه و مقدارى، به وسيله «عدد» حساب و ضبط مى شود. و اين نعمت «عدد»، خود از بزرگترين نعمت هاى خداست.  


بعضى ديگر گفته اند: منظور، جفت و طاق از هر عددى است، و اگر به شفع و وتر سوگند ياد كرده، در حقيقت به عدد قسم خورده. چون هر اندازه و مقدارى، به وسيله «عدد» حساب و ضبط مى شود. و اين نعمت «عدد»، خود از بزرگترين نعمت هاى خداست. بعضى هم گفته اند: شفع و وتر، همۀ مخلوقات است. براى اين كه هر چيزى كه تصور كنى، يا طاق است و يا جفت. بعضى ديگر گفته اند: «وتر» آدم و «شفع» همسر اوست. بعضى گفته اند: «شفع»، شبها و روزهاست، و «وتر»، تنها آن روزى است كه دنبالش شب نيايد و آن، روز قيامت است.  
بعضى هم گفته اند: شفع و وتر، همۀ مخلوقات است. براى اين كه هر چيزى كه تصور كنى، يا طاق است و يا جفت. بعضى ديگر گفته اند: «وتر» آدم و «شفع» همسر اوست. بعضى گفته اند: «شفع»، شبها و روزهاست، و «وتر»، تنها آن روزى است كه دنبالش شب نيايد و آن، روز قيامت است.  


بعضى ديگر گفته اند: «شفع»، صفا و مروه، و «وتر»، بيت الحرام است. بعضى گفته اند: مراد از كلمۀ «شفع»، روزهاى قوم عاد، و منظور از «وتر»، شبهاى آن است. و بعضى گفته اند: «شفع»، درهاى بهشت است، كه جفت است، چون هشت در است. و «وتر»، درهاى دوزخ است كه هفت در است؛ و از اين قبيل اقوال - بسيارى كه بعضى از مفسّران تا سى و شش قول شمرده اند و اكثر آن ها، بدون دليل است.
بعضى ديگر گفته اند: «شفع»، صفا و مروه، و «وتر»، بيت الحرام است. بعضى گفته اند: مراد از كلمۀ «شفع»، روزهاى قوم عاد، و منظور از «وتر»، شبهاى آن است. و بعضى گفته اند: «شفع»، درهاى بهشت است، كه جفت است، چون هشت در است. و «وتر»، درهاى دوزخ است كه هفت در است؛ و از اين قبيل اقوال - بسيارى كه بعضى از مفسّران تا سى و شش قول شمرده اند و اكثر آن ها، بدون دليل است.


«'''وَ اللّيل إذَا يَسرِ'''»:  
«'''وَ اللّيل إذَا يَسرِ'''»:  
يعنى شب در هنگامى كه مى گذرد. و اين جمله، در معناى آيه «و اللّيل إذ أدبر» است، و ظاهرش اين است كه «لام» در آن، براى جنس باشد. پس مراد از «الليل»، مطلق و همۀ آخر شب ها است.
يعنى شب در هنگامى كه مى گذرد. و اين جمله، در معناى آيه «و اللّيل إذ أدبر» است، و ظاهرش اين است كه «لام» در آن، براى جنس باشد. پس مراد از «الليل»، مطلق و همۀ آخر شب ها است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۶۹ </center>
خط ۲۹۰: خط ۳۰۰:


«'''هل فى ذلك قسم لذى حجر'''»:  
«'''هل فى ذلك قسم لذى حجر'''»:  
آيا اين سوگندها براى هر صاحب خرد كافى نيست؟ يعنى كافى است، و صاحب عقل كه معناى سخن را مى فهمد و حق را از باطل تميز مى دهد؛ كه وقتى خداى تعالى، به چيزى سوگند خورد، با در نظر داشتن اين كه سوگند را به چيزى مى خورند كه داراى شرافت و منزلتى باشد، يقين مى كند كه آنچه به خاطرش سوگند خورده، حق است. آن هم حقى مؤكّد، كه جاى هيچ ترديدى در درستى آن نيست.
آيا اين سوگندها براى هر صاحب خرد كافى نيست؟ يعنى كافى است، و صاحب عقل كه معناى سخن را مى فهمد و حق را از باطل تميز مى دهد؛ كه وقتى خداى تعالى، به چيزى سوگند خورد، با در نظر داشتن اين كه سوگند را به چيزى مى خورند كه داراى شرافت و منزلتى باشد، يقين مى كند كه آنچه به خاطرش سوگند خورده، حق است. آن هم حقى مؤكّد، كه جاى هيچ ترديدى در درستى آن نيست.


خط ۳۰۲: خط ۳۱۳:
كلمۀ «عماد» - كه جمعش «عمد» مى آيد - به معناى پايه اى است كه ساختمان بدان تكيه دارد.
كلمۀ «عماد» - كه جمعش «عمد» مى آيد - به معناى پايه اى است كه ساختمان بدان تكيه دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۷۰ </center>
مراد از «'''إرم ذات العماد'''»:
==مراد از «إرم ذات العماد»==


و ظاهر دو آيه مورد بحث، اين است كه: «إرم»، نام شهرى براى قوم عاد بوده. شهرى آباد و بى نظير و داراى قصرهاى بلند و ستون هاى كشيده؛ و در زمان نزول اين آيات، اثرى از آنان باقى نمانده، آثارشان به كلّى از بين رفته بود، و هيچ دسترسى بر جزئيات تاريخ آن ها نمانده بود. البته ممكن است چيزى از تاريخ آنان در افسانه ها آمده باشد، ولى مدرك قابل اعتمادى ندارد.
و ظاهر دو آيه مورد بحث، اين است كه: «إرم»، نام شهرى براى قوم عاد بوده. شهرى آباد و بى نظير و داراى قصرهاى بلند و ستون هاى كشيده؛ و در زمان نزول اين آيات، اثرى از آنان باقى نمانده، آثارشان به كلّى از بين رفته بود، و هيچ دسترسى بر جزئيات تاريخ آن ها نمانده بود. البته ممكن است چيزى از تاريخ آنان در افسانه ها آمده باشد، ولى مدرك قابل اعتمادى ندارد.
۱۳٬۷۸۶

ویرایش