تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۷

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۵۸ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



چند روايت راجع به بهره مند شدن از اعمال ديگران

و در كافى به سند خود از اسحاق بن عمار از امام ابوابراهيم موسى بن جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : از آن جناب از شخصى پرسيدم كه حج و عمره اش را يا بعضى از طوافهايش را به نيت بعضى از افراد خاندانش انجام مى دهد، در حالى كه آن فرد از او غايب است و در شهرى ديگر قرار دارد، مى گويد: اين را هم پرسيدم كه : در اين فرض آيا از ثواب عمل خودش چيزى كم مى شود يا نه ؟ فرمود: اين عمل هم به حساب خود او نوشته مى شود و هم به حساب آن فرد، علاوه بر اين ثوابى هم به عنوان صله رحم به او مى دهند. پرسيدم : در صورتى كه آن فرد از دنيا رفته بود، آيا اين ثواب به حساب او ملحق مى شود؟ فرمود: آرى حتى اگر مشمول غضب خدا باشد به خاطر اين عملى كه تو به نيت وى انجام داده اى مشمول مغفرت خدا مى گردد، و اگر در مضيقه باشد به خاطر اين عمل گشايش مييابد، پرسيدم : آيا آن فرد در آنجايى كه هست متوجه مى شود كه اين ثوابى كه به نامه عمل او ملحق شد از ناحيه چه كسى است ؟ فرمود: آرى . پرسيدم : اگر آن فرد ناصبى يعنى دشمن على (عليه السلام ) باشد اين عمل سودى به حالش دارد يا خير؟ فرمود: بلى ، باعث تخفيف او مى شود. مؤ لف : مورد روايت هديه دادن ثواب عمل است ، نه عملى كه به نيابت از طرف ميت انجام مى شود. و در همان كتاب به سند خود از عبداللّه بن سنان از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) فرمود: خداى عزوجل به آن فرشته اى كه مؤ كل بر هر مؤ من است دستور مى دهد اگر آن مؤ من مريض شود آنچه در حال سلامتى انجام مى داد و فعلا به خاطر بيمارى از آن عمل خير بازمانده برايش بنويس ، براى اين كه اين منم كه او را در پناه و وثاق خود قرار داده ام . و در خصال از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: انسان بعد از مردنش ديگر هيچ اجر و ثوابى دنبالش نمى آيد، مگر از چند راه : يكى كه در زندگيش صدقه اى پايدار تاسيس كرده باشد كه تا روز قيامت ثواب آن عايد وى مى شود. دوم صدقه اى كه به صورت وقفت در آورده باشد ديگر ورثه اش آن را به ارث نبرند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۵

سوم سنت هدايتى كه باب كرده باشد و بعد از مرگش مردم به آن سنت عمل كنند و راه درست را بروند. و چهارم فرزند صالحى كه بعد از مردن خود او براى پدر استغفار كند. مؤ لف : اين سه روايت - كه البته در اين معنا روايات بسيار زياد ديگرى نيز از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) هست - در حقيقت ، سعى در آيه شريفه «و ان ليس للانسان الا ما سعى » را توسعه مى دهد، كه قبلا هم به آن اشاره كرديم .

رواياتى درباره انديشه كردن درباره خدا، درذيل آيه : «

و ان الى ربك المنتهى » و در اصول كافى به سند خود از سليمان بن خالد روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) فرمود: خداى تعالى مى فرمايد: «و ان الى ربك المنتهى »، پس بايد از اين كلام اين نتيجه را هم گرفت كه وقتى رشته بگومگوها خداى تعالى كشيده شد، ديگر بايد دم فرو بست ، و در آن وادى قدم نگذاشت . مؤ لف : اين استفاده اى كه امام از آيه مذكور كرده ، در حقيقت توسعه اى است كه در معناى انتهاء داده است . و نيز در همان كتاب به سند خود از ابى عبيده حذاء روايت كرده كه گفت : امام ابو جعفر (عليه السلام ) به من فرمود: اى زياد زنهار از خصومتها بپرهيز، كه خصومت آدمى را به مرض شك مبتلا مى كند، و عمل انسان را حبط و بى اثر مى سازد، و صاحبش را هلاك مى كند، و اى بسا يك كلمه از زبان او در آيد، كه به جرم آن ديگر آمرزيده نشود، آرى در گذشته نيز مردمى بودند كه علم آن وظايفى كه داشتند رها كردند، و به طلب علمى برخاستند كه ربطى به وظائفشان نداشت ، و در نتيجه بگومگوهايشان به خدا منتهى شد، و در آن مساءله دچار حيرت شدند، به طورى كه اگر يكى از آنها را از جلو صدا مى زدند او به عقب سر خود بر مى گشت كه ببيند كيست صدايش مى زند، و يا از عقب سر صدايش ‍ مى زدند، او به شخصى كه پيش رويش بود پاسخ مى داد، و نيز مى گويد: در روايتى ديگر فرمود: در زمين سرگردان شدند و در الدر المنثور است كه : ابوالشيخ از ابوذر روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: در خلقت (كه آثار صنع خدا است هر چه مى خواهيد) تفكر بكنيد، ولى در خود خدا تفكر مكنيد، هلاك مى شويد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۶

مؤ لف : و در نهى از تفكر در خداى تعالى روايات بسيارى ديگر هست كه هم در جوامع حديث شيعه آمده و هم در جوامع حديث اهل سنت ، و البته بايد دانست كه اين نهى ارشادى است ، و متوجه خصوص كسانى است كه راه ورود به مسائل عقلى و عميق را بلد نيستند و استعداد آن را ندارند، در نتيجه فرو رفتن در آن مسائل در حقيقت ، خويشتن را در معرض هلاكت افكندن است ، آن هم هلاكت دائم . چند روايت در ذيل آيات : «و انه هو اضحك و ابكى »، «و انه هو اغنى واقنى » و... و در تفسير قمى در ذيل آيه «و انه هو اضحك و ابكى » مى گويد: امام فرمود: يعنى آسمان را با باريدن به گريه واداشته و زمين را با شكفتن به خنده در آورده است . مؤ لف : اين طرز استفاده كردن از آيه توسعه دادن در معناى گرياندن و خنداندن است . و در معانى الاخبار به سند خود از سكونى از جعفر بن محمد از پدران بزرگوارش (عليه السلام ) روايت آورده كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در معناى آيه «و انه هو اغنى و اقنى » فرمود: يعنى هر انسانى را در خود اغناء و بى نياز كرد و او را به كسبى كه در دست دارد اقناء و راضى ساخت ، به طورى كه به كسب و كارش هر قدر هم پست باشد علاقه مند است . و در تفسير قمى در ذيل آيه «و انه هو رب الشعرى » از امام نقل كرده فرموده : منظور از شعرى ستاره اى است كه قريش و قومى از عرب آن را مى پرستيدند، ستاره اى است كه در آخر شب طلوع مى كند. مؤ لف : اين كه فرمود: در آخر شب طلوع مى كند تعريف آن ستاره از نظر زمان صدور اين حديث است كه لابد در تابستان بوده و گرنه اين ستاره در تمامى سال و در تمام بيست و چهار ساعت شبانه روز در جاى خود قرار دارد. و نيز در آن كتاب در ذيل آيه «ازفت الازفه » فرموده : يعنى قيامت نزديك شد. و در مجمع البيان در ذيل آيه «افمن هذا الحديث تعجبون » مى گويد: منظور از اين حديث همان خبرهايى است كه قبلا داده بود. و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه گفت : وقتى آيه شريفه «افمن هذا الحديث تعجبون و تضحكون و لا تبكون » نازل شد، ديگر كسى آن جناب را خندان نديد تا از دنيا رفت . سوره قمر

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۷

آيات ۱ - ۸، سوره قمر

سوره قمرمكى است و پنجاه و پنج آيه دارد بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اقْترَبَتِ الساعَةُ وَ انشقَّ الْقَمَرُ(۱) وَ إِن يَرَوْا ءَايَةً يُعْرِضوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُّستَمِرُّ(۲) وَ كذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَ كلُّ أَمْرٍ مُّستَقِرُّ(۳) وَ لَقَدْ جَاءَهُم مِّنَ الاَنبَاءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ(۴) حِكمَةُ بَلِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ(۵) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاع إِلى شىْءٍ نُّكرٍ(۶) خُشعاً أَبْصرُهُمْ يخْرُجُونَ مِنَ الاَجْدَاثِ كَأَنهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ(۷) مُّهْطِعِينَ إِلى الدَّاع يَقُولُ الْكَفِرُونَ هَذَا يَوْمٌ عَسِرٌ(۸) ترجمه آيات به نام خداى رحمان و رحيم . قيامت بسيار نزديك شد، و قرص ماه دو نيم گشت (۱). ولى آنانكه كافر دلند هر آيتى ببينند روى مى گردانند و مى گويند سحرى است پى درپى (۲). پيامبر و آنچه او آورده است را تكذيب كردند، و هواهاى نفسانى خود را پيروى نمودند، اما به زودى هر امرى در مستقر خود قرار خواهد گرفت (۳ ). با اين كه در كتاب او اخبارى كه بقدر كافى هشدار مى داد آمده بود (۴). اين آيات حكمت هاى بالغه الهى است اما اين هشدارها موثر نيفتاد (۵). پس تو اى رسول ! روى از ايشان بگردان ، كه اينان منتظر روزى هستند داعيان مردم را به سوى داهيه و عذابى سخت مى خوانند (۶). در حالى كه از شدت شرمسارى و خشوع ديدگان خود پايين انداخته از گورها در آيند، (۷) و همچون ملخ ‌هاى پراكنده به هر در حالى كه به سوى دعوت كننده به سرعت بدوند،(۸)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۸

اشاره به مطالب سوره مباركه قمر

بيان آيات اين سوره به جز دو آيه از آخرش كه متقين را وعده بهشت و حضور در نزد خداى تعالى مى دهد بقيه آياتش يكسره مربوط به انذار و تهديد است ، نخست در اين سوره به معجره شق القمر اشاره مى كند، كه رسول خدا(ص ) آن را به خاطر مطالبه قومش آورد. و سپس مى فرمايد كه : همان قوم او را ساحر خواندند، و نبوتش را تكذيب نموده همچنان هواهاى نفسانى را پيروى كردند، با اين كه خبرهاى تكان دهنده اى از اخبار روز قيامت و از داستان هاى امم منقرضه در گذشته بگوششان خورد. آنگاه دوباره به نقل پاره اى از آن داستان ها بر مى گردد، اما پيداست كه با خشم و عتاب آنها را نقل مى كند و بد حاليشان در روز قيامت هنگام بيرون شدن از قبرها و حضورشان را براى حساب خاطرنشان مى سازد. و سپس به داستان هايى از قوم نوح ، عاد، ثمود، قوم لوط، و دودمان فرعون ، و عذابهاى دردناكى كه به خاطر تكذيبشان پيامبران را بر سر آنان آمد، پرداخته ، مى فرمايد : قوم پيامبر اسلام نزد خدا عزيزتر از آنان نيستند، و ايشان هم مانند آنها نمى توانند خدا را عاجز سازند، و در آخر همانطور گفتيم سوره را با بشارت به متقين ختم مى كند. و اين سوره به شهادت سياق آياتش در مكّه نازل شده ، و نبايد به گفته آنان كه گفته اند: در جنگ بدر نازل شده ، و يا آنها كه گفته اند: بعضى از آياتش در مدينه نازل شده ، اعتناء كرد. و از جمله آيات برجسته اش آيات راجع به قدر است كه در آخر سوره قرار دارد. اقْترَبَتِ الساعَةُ وَ انشقَّ الْقَمَرُ كلمه «اقتراب » به معناى بسيار نزديك شدن است ، پس اين كه فرمود: «اقتربت الساعة » معنايش اين است كه : ساعت خيلى نزديك شده ، و ساعت عبارت است از ظرفى كه در آن ظرف قيامت بپا مى شود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۹

مقصود از انشقاق قمر و وجوه مختلف در اين باره

و معناى اين كه فرمود: «و انشق القمر» اين است كه اجزاى قرص ‍ قمر از هم جدا شده ، دو قسمت گرديد، و اين آيه به معجزه شق القمر كه خداى تعالى به دست رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در مكّه و قبل از هجرت و به دنبال پيشنهاد مشركين مكّه جاريش ساخت اشاره مى كند. روايات اين داستان هم بسيار زياد است ، و به طورى كه مى گويند همه اهل حديث و مفسرين بر قبول آن احاديث اتفاق دارند، و كسى از ايشان مخالفت نكرده جز حسن ، عطاء و بلخى كه گفته اند: معناى اين كه فرمود: «انشق القمر» اين است كه به زودى در هنگام قيام قيامت قمر دو نيم مى شود، و اگر فرموده : دو نيم شده ، از باب اين است كه بفهماند حتما واقع مى شود. ليكن اين معنا بسيار بى پايه است ، و دلالت آيه بعدى كه مى فرمايد: «و ان يروا ايه يعرضوا و يقولوا سحر مستمر» آن را رد مى كند، براى اين كه سياق آن آيه روشن ترين شاهد است بر اين كه منظور از «آيه » معجره به قول مطلق است ، كه شامل دو نيم كردن قمر هم مى شود، يعنى حتى اگر دو نيم شدن قمر را هم ببينند مى گويند سحرى است پشت سر هم ، و معلومكّه روز قيامت روز پرده پوشى نيست ، روزى است كه همه حقايق ظهور مى كند، و در آن روز همه در بدر دنبال معرفت مى گردند، تا به آن پناهنده شوند، و معنا ندارد در چنين روزى هم بعد از ديدن شق القمر باز بگويند اين سحرى است مستمر، پس هيچ چاره اى نيست جز اين كه بگوييم شق القمر آيت و معجره اى بوده كه واقع شده تا مردم را به سوى حق و صدق دلالت كند، و چنين چيزى را ممكن است انكار كنند و بگويند سحر است . نظير تفسير بالا در بى پايگى گفتار بعضى ديگر است كه گفته اند: كلمه «آيه » اشاره است به آن مطلبى كه رياضى دانان اين عصر به آن پى برده اند، و آن اين است كه كره ماه از زمين جدا شده ، همانطور كه خود زمين هم از خورشيد جدا شده ، پس جمله «و انشق القمر» اشاره است به يك حقيقت علمى كه در عصر نزول آيه كشف نشده بود، و بعد از ده ها قرن كشف شد. وجه بى پايگى اين تفسير اين است كه : در صورتى كه گفتار رياضى دانان صحيح باشد آيه بعدى كه مى فرمايد: «و ان يروا آيه يعرضوا و يقولوا سحر مستمر» با آن نمى سازد، براى اين كه از احدى نقل نشده كه گفته باشد خود قمر سحرى است مستمر. علاوه بر اين جدا شدن قمر از زمين اشتقاق است ، و آنچه در آيه شريفه آمده انشقاق است ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۹۰

و انشقاق را جز به پاره شدن چيزى و دو نيم شدن آن اطلاق نمى كنند، و هرگز جدا شدن چيزى از چيز ديگر كه قبلا با آن يكى بوده را انشقاق نمى گويند. نظير وجه بالا در بى پايگى اين وجه است كه بعضى اختيار كرده و گفته اند: انشقاق قمر به معناى بر طرف شدن ظلمت شب ، هنگام طلوع قمر است . و نيز اين كه بعضى ديگر گفته اند: انشقاق قمر كنايه است از ظهور امر و روشن شدن حق . البته اين آيه خالى از اين اشاره نيست كه انشقاق قمر يكى از لوازم نزديكى ساعت است . معناى جمله «و يقولوا سحر مستمر» و «كل امر مستقر» وَ إِن يَرَوْا ءَايَةً يُعْرِضوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُّستَمِرُّ استمرار از هر چيزى به معناى عبور از آن است ، البته عبورى پى در پى ، و به همين جهت بر دوام و عموميت هر چيزى هم اطلاق مى شود، پس «سحر مستمر» به معناى سحرهايى پى در پى و دائمى است . و كلمه «آيه » نكره در سياق شرط است ، يعنى كلمه مذكور بدون الف و لام و هم در جمله اى شرطيه قرار گرفته ، و بر حسب قواعد ادبى عموميت را مى فهماند، و معنايش «هر آيتى » است ، پس مى فهماند مشركين هر آيتى ببينند درباره اش مى گويند: اينها همه سحرهايى است پشت سرهم . و بعضى از مفسرين ، مستمر را به محكم و مورد وثوق تفسير كرده اند. و بعضى ديگر آن را به از بين رفتنى و زائل شدن ، و بعضى ديگر آن را زشت و منفور معنا كرده اند. ولى اين معانى بعيد است . وَ كذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَ كلُّ أَمْرٍ مُّستَقِرُّ در اين جمله صريحا نفرموده چه چيز را تكذيب مى كنند، ولى به قرينه ذيل آيه مى فهميم كه منظور تكذيب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) و آياتى است كه آورده . و معناى آيه اين است كه : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) و آياتى را كه آورده تكذيب كردند، در حالى كه همه امور مستقر و در مجراى خود قرار مى گيرد، آن وقت فهميده مى شود كه آن امر حق است يا باطل ، راست است يا دروغ ؟ پس به زودى خواهند دانست كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بر حق و صادق ، و يا بر باطل و كاذب است . بنابر اين جمله و كل امر مستقر در معناى آيه و لتعلمن نباه بعد حين مى باشد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۹۱

بعضى از مفسرين گفته اند: تكذيب در آيه مورد بحث مربوط به انشقاق قمر است و معناى آيه اين است كه : مشركين انشقاق قمر را تكذيب نموده باز هم هواهاى نفسانى خود را پيروى كردند، ولى جمله و كل امر مستقر آنطور كه بايد با اين تفسير معنا نمى دهد و نمى سازد. وَ لَقَدْ جَاءَهُم مِّنَ الاَنبَاءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ كلمه «مزدجر» مصدر ميمى و به معناى پند گيرى است ، و جمله «من الانباء» بيان همان چيزى است كه در آن عبرت و پند گيرى و مزدجر است ، و مراد از آن «انباء»، اخبار امتهاى گذشته اى است كه هلاك شدند، و يا مقصود اخبار روز قيامت است ، و هر دو وجه را احتمال داده اند، و از ظاهر اين آيت را با بيان خبرهاى روز قيامت و سپس با خبرهاى عده اى از امت هلاك شده تعقيب كرده ، بر مى آيد كه مراد از اخبارى كه در آن عبرت و مزد جر هست ، همه اخبار مذكور است . حِكمَةُ بَلِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ «حكمت » به معناى كلمه حقى است كه از آن بهره بردارى شود، و كلمه «بالغه » از ماده بلوغ است كه به معناى رسيدن هر رونده اى است به آخرين حد مسافت ، ولى به طور كنايه در تماميت و كمال هر چيزى هم استعمال مى شود، پس «حكمت بالغه » آن حكمتى است كه كامل باشد، و از ناحيه خودش نقصى و از جهت اثرش كمبودى نداشته باشد. و حرف «فاء» در جمله «فما تغن النذر» فاى فصيحه است كه از حذف شدن جزئياتى خبر مى دهد، جزئياتى كه گفتار متفرع بر آنها است ، و كلمه نذر جمع نذير و نذير يا به معناى منذر و بيم رسان است ، و يا به معناى انذار و بيم رساندن است ، و هر دو معنا صحيح است ، هر چند معناى اول به فهم نزديك تر است . و معناى آيه اين است كه : اين قرآن و يا آنچه به سوى آن دعوت مى كند، حكمتى است بالغ ، ولى آن را تكذيب كرده دنبال هواهاى نفسانى خود را گرفتند، و در نتيجه منذرين و يا انذارها سودى به حالشان نبخشيد. فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاع إِلى شىْءٍ نُّكرٍ كلمه «تولى » كه مصدر فعل «تول » است به معناى اعراض ‍ است ، و حرف فاء كه بر سرش در آمده فاى تفريع است ، مى فهماند جمله فرع و نتيجه مطالب قبلى است كه حال كفار را توصيف مى كرد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۹۲

و مى فرمايد: وقتى مكذبين به تو، پيرو هواهاى نفسانى باشند، و در نتيجه انذارها سودى به حالشان ندهد و عبرت ها و مواعظ به خرجشان نرود، تو هم از ايشان روى بگردان و اصرارى بر دعوتشان مورز. راغب مى گويد: انكار، ضد عرفان است ، و براى اظهار اين كه من فلانى را نمى شناسم ، هم گفته مى شود: «انكرت فلانا»، و هم گفته مى شود: «نكرت فلانا»، و اصل معناى اين كلمه اين است كه چيزى وارد بر قلب شود كه قلب تصورش را نكرده باشد، و اين خود نوعى جهل است ، و در قرآن كريم آمده : «فلما راى ايديهم لا تصل اليه نكرهم - وقتى ديد دستشان به غذا نمى رسد ناشناس تشخيصشان داد». و نيز مى گويد: كلمه «نكر» هم به معناى زيركى است و هم به معناى امرى دشوار است ، كه اذهان آن را نمى شناسد. مفاد جمله «يوم يدع الداع ...» در آيه : «فتول عنهم يوم يدع الداع ...» گفتار در بيان حال مكذبين در برابر حكمت بالغه اى كه به ايشان القاء مى شود، و مواعظى كه به عنوان انذار گوشزدشان مى گردد در جمله «فتول عنهم » تمام مى شود، و از جمله «يوم يدع الداع » مجددا به قسمتى ديگر از آن مواعظى كه قبلا داشت پرداخته حال و وضع مكذبين در قيامت و حال و روز امت هاى مكذب گذشته را در لحن عتاب و توبيخ شديد ذكر مى كند، در لحنى كه دل ها را براى تنبه تكان مى دهد، و ديگر عذرى براى اعراض اعراض كنندگان باقى نمى گذارد. پس بنابر اين جمله «يوم يدع الداع ...» كلامى است جداى از ما قبل خود، كلامى است كه مى خواهد دوباره آن مواعظى را كه قبلا ذكر كرده بود در مقام جواب از سوالى تقديرى از سر گيرد، گويا بعد از آنكه فرمود: «فتول عنهم » شخصى پرسيده : خوب وقتى پيامبر از ايشان روى بگردانيد مال كار آنان چه بود؟ فرمود: «يوم يدع ...»، يعنى حال عاقبت دنيايشان را كه گفتيم كه همان حال امثال آنان از قوم نوح و عاد و ثمود و ديگران بود، چون اينها بهتر از آنها نيستند، و اما حال آخرتشان در روزى كه دعوت كننده دعوت مى كند... و بنابر اين ظرف در جمله «يوم يدع » متعلق است به جمله اى كه به زودى مى آيد، و مى فرمايد: «يخرجون » و معنايش اين است كه : روزى كه دعوت كننده به چيزى نديده و نشناخته دعوت مى كند، همه از قبرها خارج مى شوند... و ممكن هم هست متعلق به جمله اى تقديرى باشد، و تقدير كلام «اذكر يوم يدع الداعى - بياد آر روزى را كه دعوت كننده دعوت مى كند» و حاصل كلام اين باشد كه بياد آر آن روز را و حال ايشان را در آن داد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۹۳

و اين آيه در معناى آيه شريفه «هل ينظرون الا الساعه ان تاتيهم » و آيه شريفه «فهل ينتظرون الا مث ل ايام الذين خلوا من قبلهم » مى باشد. در اين آيه شريفه نام دعوت كننده را نبرده كه كيست ، چيزى كه هست در جاى ديگر اين دعوت را به خود نسبت داده و فرموده : «يوم يدعوكم فتستجيبون بحمده ». و اگر از ميان همه خبرهاى مربوط به قيامت مساءله دعوت براى خروج از قبرها و حضور براى فصل قضا و خروجشان از قبر در حال خشوع و سرعت گرفتنشان به سوى داعى را يادآور شده ، براى اين بود كه اين دعوت مقابل دعوت آنان در دنيا قرار گيرد، كه ايشان را به سوى ايمان به آيات دعوت مى كرد و ايشان اعراض نموده مى گفتند: اينها همه سحرهايى است مستمر. و معناى آيه اين است كه : به ياد آر روزى را كه دعوت كننده ايشان را امرى بس دشوار دعوت مى كند، و آن امر دشوار همان داورى و پاداش و كيفر است .

تشبيه كردن مردم در بيرون شدن از قبر را به ملخ ‌هاى منتشر

خُشعاً أَبْصرُهُمْ يخْرُجُونَ مِنَ الاَجْدَاثِ كَأَنهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ كلمه «خشع » جمع خاشع است كه مصدر آن خشوع به معناى نوعى ذلت است ، و اگر اين خشوع را به ديدگان نسبت داده ، از اين جهت حالت خشوع و ذلت بيش از هر چيز در ديدگان ظهور مى كند. و كلمه «اجداث » جمع جدث به معناى قبر است ، و جراد (ملخ ) حيوانى معروف است ، و اگر مردم را در بيرون شدن از قبر تشبيه كرده به ملخ ‌هاى منتشر، از اين جهت است كه ملخ وقتى منتشر مى شود هر دسته داخل در دسته ديگر مى شود و با هم مخلوط مى شوند، با اين كه به ظاهر هر يك از آنها جهتى مخالف جهت ديگر دارد، در روز قيامت هم مردم اينچنين درهم و برهم مى شوند، قرآن كريم در جاى ديگر مى فرمايد: «يوم يخرجون من الاجداث سراعا كانهم الى نصب يوفضون خاشعه ابصارهم ».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۹۴

مُّهْطِعِينَ إِلى الدَّاع يَقُولُ الْكَفِرُونَ هَذَا يَوْمٌ عَسِرٌ يعنى در حالى از گورها بيرون مى شوند كه به سرعت به سوى صاحب دعوت مى دوند و دعوتش را اجابت مى كنند، آن روز كافران گويند امروز روزى بس دشوار است . بحث روايتى رواياتى (راجع به معجزه شق القمر در ذيل آيه : «اقتربت الساعة و انشق القمر» در تفسير قمى در معناى «اقتربت الساعة » آمده كه : يعنى قيامت نزديك شد، چون بعد از پيامبر اسلام ديگر پيامبرى تا قيامت نخواهد آمد، و طومار نبوت و رسالت برچيده شد. و در معناى «انشق القمر» آمده كه قريش از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) خواست تا معجره اى برايشان بياورد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) دعا كرد، و از خدا خواست قرص قمر را برايش دو نيم كند، و خداى تعالى اين كار را كرد، به طورى كه مشركين همه آن را ديدند، و دوباره آن دو قسمت به هم چسبيدند، با اين حال گفتند: سحرى مستمر يعنى صحيح . و در امالى شيخ به سند خود از عبيداللّه بن على از حضرت رضا از آباء گرامى اش از على (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: در مكّه قرص ‍ قمر دو نيم شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: «شاهد باشيد، شاهد باشيد». مؤ لف : مساءله انشقاق قمر براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در روايات شيعه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) در رواياتى بسيار آمده ، و علما و محدثين ايشان آنها را بدون هيچ توقفى پذيرفته اند. و در الدر المنثور است كه : عبدالرزاق ، احمد، عبد بن حميد، مسلم ، ابن جرير، ابن منذر، ترمذى ، ابن مردويه ، و بيهقى (در دلائل )، از انس ‍ روايت كرده اند كه گفت : مردم مكّه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) معجزه اى خواستند، خداى تعالى قرص ماه را دو نيم كرد، و به دنبالش آيه نازل شد: «اقتربت الساعة و انشق القمر... سحر مستمر» يعنى سحرى از بين رفتنى . و در همان كتاب است كه ابن جرير، ابن منذر، ابن مردويه ، ابو نعيم ، و بيهقى ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۹۵

هر دو در كتاب دلائل خود از طريق مسروق از ابن مسعود روايت كرده اند گفت : در عهد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) قرص ‍ قمر دو نيم شد، و قريش گفتند: اين سحر ابن ابى كبشه بود، آنگاه به يكديگر گفتند: منتظر باشيم تا مسافران از خارج بيايند، ببينيم آيا آنها هم اين جريان را ديده اند يا نه ، چون محمد نمى تواند تمام مردم عالم را سحر كند، مسافران يكى پس از ديگرى از راه رسيدند، و قريش جريان را از ايشان پرسيدند، گفتند: آرى ما هم ديديم كه ماه دو نيم شد، راجع به اين جريان بود كه خداى تعالى اين آيه را نازل كرد «اقتربت الساعة و انشق القمر». و نيز در آن كتاب است كه مسلم ، ترمذى ، ابن جرير، ابن منذر، ابن مردويه ، حاكم ، بيهقى و ابو نعيم ، در دلائل از طريق مجاهد از ابن عمر روايت كرده اند كه : در تفسير آيه «اقتربت الساعة و انشق القمر» گفته : اين آيه مربوط به جريانى است كه در عهد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) پيش آمد، يعنى قرص ماه دو نيم شد، يك نيمه آن جلو كوه و نيم ديگرش پشت كوه قرار گرفت ، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) عرضه داشت : پروردگارا شاهد باش . و باز در همان كتاب آمده كه احمد، عبد بن حميد، ترمذى ، ابن جرير، حاكم ، ابو نعيم ، و بيهقى از جبير بن مطعم روايت كرده اند كه در شاءن نزول آيه و «انشق القمر» گفته : ما در عهد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در مكّه بوديم كه قرص ماه دو نيم شد، نيمى بالاى اين كوه قرار گرفت ، و نيمى ديگر بر بالاى اين كوه ديگر ايستاد، مردم گفتند: محمد ما را سحر كرد، در آن ميان مردى گفت اگر سحر باشد تنها مى تواند براى ما سحر باشد، و او نمى تواند تمام مردم را سحر كند. و نيز در آن كتاب آمده كه ابن جرير و ابن مردويه و ابونعيم (در كتاب دلائل ) از ابن عباس روايت كرده اند كه در تفسير آيه «اقتربت الساعة و انشق القمر» گفته : اين جريان قبل از هجرت اتفاق افتاده بود، و آن از اين قرار بود كه ماه دو نيم شد، به طورى كه همه هر دو نيمه آن را ديدند. و نيز در آن كتاب است كه ابن ابى شيبه ، عبد بن حميد، عبداللّه بن احمد، در كتاب زوائد الرهد، و ابن جرير و ابن مردويه و ابونعيم ، از ابى عبد الرحمان سلمى روايت كرده اند كه گفت : روزى در مدائن حذيفه بن يمان براى ما خطبه خواند، بعد از حمد خدا و ثناى او گفت :

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۹۶

«اقتربت الساعة و انشق القمر»، آگاه باشيد كه ساعت قيامت نزديك شد، آگاه باشيد كه قرص ماه در عهد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) پاره شد، آگاه باشيد كه دنيا فراق خود را اعلام نمود آگاه باشيد امروز مسابقه و فردا روز پيروزى است . مؤ لف : مساءله انشقاق قمر به دعاى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از اين چند نفر از صحابه يعنى انس ، عبداللّه بن مسعود، ابن عمر، جبير بن مطعم ، ابن عباس ، و حذيفه بن يمان ، به طرق بسيار مختلفى نقل شده . و در روح المعانى از جمله صحابه اى كه اين جريان از ايشان نقل شده على (عليه السلام ) را شمرده ، و آنگاه از سيد شريف نقل كرده كه او در كتاب خود (شرح المواقف ) از ابن سبكى نقل كرده كه او در كتاب خود (شرح مختصر) گفته : اين حديث متواتر است ، و نبايد در تواترش ‍ ترديد كرد. خوب اين حال حديث بود از نظر اهل سنت ، وضع آن را از نظر شيعه نيز دانستى ، حال به بحث پيرامون اين جريان بپردازيم . گفتارى اجمالى پيرامون مساءله شق القمر معجره شق القمر به دست رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در مكّه و قبل از هجرت و به پيشنهاد مشركين ، مساءله اى است كه مورد قبول همه مسلمين است ، و كسى از ايشان در آن ترديد نكرده . و از قرآن كريم آياتى كه به روشنى بر آن دلالت دارد يكى آيه مورد بحث است كه فرموده : «اقتربت الساعة و انشق القمر و ان يروا ايه يعرضوا و يقولوا سحر مستمر»، چون همان طور كه قبلا اشاره كرديم كلمه «آيت » در آيه دوم جز اين كه همان باشد كه در جمله «انشق القمر» از آن خبر داده ، با هيچ آيتى ديگر منطبق نيست ، براى اين كه نزديك ترين معجره با نزول اين آيه همان معجره شق القمر بوده كه مشركين از آن مانند ساير آيات اعراض كردند و گفتند: سحرى است مستمر. و اما از حديث بايد دانست كه روايات بى شمارى بر آن دلالت دارد شيعه و سنى آنها را نقل كرده اند،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۹۷

و محدثين هر دو طايفه آنها را پذيرفته اند، كه در بحث روايتى گذشته چند روايت از آنها را نقل كرديم . پس هم كتاب بر وقوع چنين معجزه اى دلالت دارد و هم سنت ، و اما اين يك كره آسمانى دو نيم شود، چنين چيزى فى نفسه ممكن است و عقل دليلى بر محال بودن آن ندارد، از سوى ديگر معجره هم امرى خارق العاده ، و وقوع حوادث خارق العاده نيز ممكن است ، عقل دليلى بر محال بودن آن ندارد، و ما در جلد اول اين كتاب به طور مفصل در اين باره بحث نموده ، هم امكان معجره را اثبات كرديم و هم وقوع آن را، و يكى از روشن ترين شواهد بر وقوع شق القمر، قرآن كريم است ، پس بايد آن را بپذيريم هر چند كه از ضروريات دين نباشد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←