تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۳۴

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۷ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


معناى اينكه فرمود: «كونوا انصار الله ...» يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا أَنصارَ اللَّهِ ... يعنى آنقدر دين خدا را يارى كنيد كه به اين علامت شناخته شويد. بنابر اين ، آيه شريفه جنبه ترقى نسبت به آيه قبلى دارد كه مى فرمود «هل ادلكم ...»، در نتيجه برگشت معناى هر دو آيه به اين مى شود: با جان و مال خود تجارت كنيد، و خدا را با ايمان و جهاد در راه او يارى نماييد، و بر يارى خود دوام و ثبات داشته باشيد. و منظور از يارى كردن خدا يارى پيامبر خدا در پيش گرفتن راهى است كه آدمى را با بصيرت به سوى خدا مى كشاند، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : «قل هذه سبيلى ادعوا الى اللّه على بصيره انا و من اتبعنى ». دليل بر اينكه منظور از يارى خدا، يارى دين خدا و پيامبر خدا است ، است كه جمله «كونوا انصار اللّه » را تشبيه مى كند به گفتار عيسى (عليه السلام )، مى فرمايد: «كما قال عيسى بن مريم للحواريين من انصارى الى اللّه قال الحواريون نحن انصار اللّه - همان طور كه عيسى بن مريم به حواريين گفت : چه كسى ياور من به سوى خدا» است ؟ حواريين گفتند ماييم انصار خدا پس انصار خدا بودن حواريين معنايش ‍ اين بود كه انصار عيسى بن مريم باشند در پيمودن راه خدا، و توجه به آن درگاه . و راه خدا همان توحيد و اخلاص عبادت براى خداى سبحان است . پس ، ازجمله «نحن انصار اللّه » محاذى و مقابل جمله «من انصارى الى اللّه » قرار گرفته ، و مطابق آن واقع شده ، معلوم مى شود كه معناى هر دو جمله يكى است ، يعنى معناى جمله «نحن انصار اللّه » هم «من انصارى الى اللّه » است . پس اينكه مخاطبين در جمله «يا ايها الذين امنوا كونوا انصار اللّه » انصار خدا باشند، معنايش اين است

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۴۰

كه انصار رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در نشر دعوت و اعلاى كلمه حق باشند، و در اين راه جهاد كنند، و اين همان ايمان آوردن به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم )، و اطاعت قاطع و صادق او در اوامر و نواهى او است ، همچ نان كه از سياق آيات سوره هم همين معنا استفاده مى شود. «فامنت طائفه من بنى اسرائيل و كفرت طائفه فايدنا الذين امنوا على عدوهم فاصبحوا ظاهرين » - اين قسمت از آيه شريفه به ماجرا و سرانجام پيشنهاد عيسى (عليه السلام ) اشاره نموده ، بيان مى كند كه بنى اسرائيل دو طائفه شدند، يكى حواريين بودند كه به وى ايمان آوردند، و طائفه اى ديگر كه كفر ورزيدند، و خداى تعالى مؤ منين را بر كفار كه دشمن ايشان بودند غلبه داد، و بعد از آنكه روزگارى دراز تو سرى خور آنان بودند، سرور ايشان شدند. در اين قسمت از آيه اشاره است به اينكه امت پيامبر اسلام هم عين اين سر نوشت را دارند، آنها نيز مانند امت عيسى دو طائفه مى شوند يكى مومن ، و ديگرى كافر. و اگر مؤ منين ، خداى تعالى را كه در مقام نصرت خواهى از آنان برآمده اجابت كردند، و پاس حرمت دستورات او را نگه داشتند، خداى تعالى هم ايشان را عليه دشمنان شاءن نصرت داده ، و همان طور كه مؤ منين به عيسى بعد از روزگارى مذلت به آقايى رسيدند، ايشان را نيز بر دشمنان خود سرورى مى بخشد. خداى تعالى در آخر داستانهاى عيسى در سوره آل عمران به اين داستان اشاره نموده ، مى فرمايد: «فلما احس عيسى منهم الكفر قال من انصارى الى اللّه قال الحواريون نحن انصار اللّه » و اين قصه در شش ‍ آيه از آن سوره آمده كه دقت در آنها معناى آيه مورد بحث را روشن مى سازد. بحث روايتى

(چند روايت درباره تجارت نجات دهنده ، حواريون عيسى (عليه السلام ) و...)

در تفسير قمى در روايتى كه ابى الجارود از امام ابى جعفر در تفسير آيه «يا ايها الذين امنوا هل ادلكم على تجاره تنجيكم من عذاب اليم » نقل كرده فرموده : اصحاب گفتند: چه خوب بود مى فهميديم اين تجارت چيست كه اگر بفهميم جان و مال و حتى اولادمان را هم در به دست آوردن آن مى داديم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۴۱

خداى تعالى فرمود: «تومنون باللّه و رسوله و تجاهدون فى سبيل اللّه باموالكم ... ذلك الفوز العظيم ». مؤ لف : اين معنا از طريق اهل سنت نيز روايت شده . و در همان تفسير در ذيل آيه «و اخرى تحبونها نصر من اللّه و فتح قريب » آمده كه امام فرمود: يعنى فتح امام قائم . و در روايتى ديگر فرموده : فتح مكه . و در كتاب احتجاج از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آمده كه در ضمن حديثى فرمود: زمين هيچ وقت از عالمى كه مايحتاج خلق را بيان كند و متعلمى كه در راه نجات به دنبال علماء مى رود، خالى نبوده ، هر چند كه اين دو طائفه هميشه در اقليت بوده اند. و خداى تعالى اين معنا را در امت انبياى گذشته بيان نموده است ، و آن امت ها را مثل براى آيندگان كرده ، مثل اين كلامش كه درباره حواريين عيسى (عليه السلام ) مى فرمايد: عيسى به ساير بنى اسرائيل گفت : «من انصارى الى اللّه قال الحواريون نحن انصار اللّه امنا باللّه و اشهد بانا مسلمون ». مؤ لف : اين روايت هر چند در تفسير آيه آل عمران وارد شده ، ولى درباره آيه مورد بحث نيز فائده مى دهد. و در الدر المنثور است كه ابن اسحاق و ابن سعد از عبداللّه بن ابى بكر بن محمد بن عمرو بن حزم روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به آن چند نفرى كه در عقبه ديدارش كردند فرمود: از بين خود دوازده نفر را به عنوان كفيل قوم خود به من معرفى كنيد، همان طور كه حواريون عيسى بن مريم كفيل قوم خود بودند. سوره جمعه

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۴۲

آيات ۱ - ۸، سوره جمعه

سوره جمعه مدنى است و بيست و يك آيه دارد بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يُسبِّحُ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ المَْلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الحَْكِيمِ(۱) هُوَ الَّذِى بَعَث فى الاُمِّيِّينَ رَسولاً مِّنهُمْ يَتْلُوا عَلَيهِمْ ءَايَتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَب وَ الحِْكْمَةَ وَ إِن كانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضلَلٍ مُّبِينٍ(۲) وَ ءَاخَرِينَ مِنهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بهِمْ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(۳) ذَلِك فَضلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضلِ الْعَظِيمِ(۴) مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثمَّ لَمْ يحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يحْمِلُ أَسفَارَا بِئْس مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ(۵) قُلْ يَأَيهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ للَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا المَْوْت إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(۶) وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَت أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِالظلِمِينَ(۷) قُلْ إِنَّ الْمَوْت الَّذِى تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَقِيكمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عَلِمِ الْغَيْبِ وَ الشهَدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۸)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۴۳

ترجمه آيات به نام خداوند بخشاينده مهربان . هر چه در زمين و آسمانهاست همه به تسبيح و ستايش خدا كه پادشاهى منزه و پاك و مقتدر و داناست مشغولند (۱). اوست خدايى كه ميان عرب امى (يعنى قومى كه خواندن و نوشتن هم نمى دانستند) پيغمبرى بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا بر آنان آيات وحى خدا تلاوت كند و آنها را از لوث جهل و اخلاق زشت پاك سازد و شريعت كتاب سماوى و حكمت الهى بياموزد با آنكه پيش از اين همه در ورطه جهالت و گمراهى بودند (۲). و نيز قوم ديگرى را (كه به روايت از پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) مراد عجمند) چون به عرب (در اسلام ) ملحق شوند هدايت فرمايد كه او خداى مقتدر و همه كارش به حكمت و مصلحت است (۳). اين (رسالت و نزول قرآن ) فضل و كرامت خداست كه آن لطف را در حق هر كه بخواهد مى كند و خدا را (بر خلق ) فضل و رحمت نامنتهاست (۴). وصف حال آنان كه تحمل (علم ) تورات كرده و خلاف آن عمل نمودند در مثل به حمارى ماند كه بار كتابها بر پشت كشد (و از آن هيچ نفهمد و بهره نبرد) آرى قومى كه مثل حالشان اين كه آيات خدا را تكذيب كردند بسيار مردم بدى هستند و خدا هرگز (براه سعادت ) ستمكاران را رهبرى نخواهد كرد (۵). اى رسول ما جهودان را بگو اى جماعت يهود اگر پنداريد كه شما به حقيقت دوستداران خدائيد نه مردم ديگر پس تمناى مرگ كنيد اگر راست مى گوييد (كه علامت دوستان خدا آرزوى مرگ و شوق لقاى به خداست ) (۶). و حال آنكه در اثر آن كردار بدى كه به دست خود (براى آخرت خويش ) پيش فرستاده اند ابدا آرزوى مرگ نمى كنند (بلكه از آن ترسان و هراسانند) و خدا از كردار ستمكاران آگاهست (۷). اى رسول ما (به جهودان ) بگو عاقبت مرگى كه از آن مى گريزيد شما را البته ملاقات خواهد كرد و پس (از مرگ ) به سوى خدايى كه داناى پيدا و پنهانست باز مى گرديد و او شما را به آنچه (از نيك و بد) كرده ايد آگاه مى سازد (۸).

اشاره به مطالب سوره جمعه

بيان آيات اين سوره به بيانى كاملا انگيزنده ، مسلمين را وادار مى كند كه نسبت به نماز جمعه اهتمام بورزند، و آنچه در به پاداش تنش لازم است فراهم سازند، چون نماز جمعه از شعائر بزرگ خدا است كه تعظيم و اهتمام به امر آن ، هم دنياى مردم را اصلاح مى كند، و هم آخرتشان را، و خداى تعالى بيان اين مطلب را با تسبيح و ثناى بر خود آغاز كرد كه در ميان قومى امى رسولى از خود آنان مبعوث كرد تا آيات او را بر آنان بخواند، و با اعمال صالح و اخلاق پاك تزكيه شاءن كند، و كتاب و حكمتشان بياموزد و به همين منظور كتاب خدا و معارف دينش را به بهترين وجهى بر آنان و افرادى كه به آنان ملحق مى شوند، و نسل هاى بعد از آنان تحميل كرد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۴۴

و زنهارشان داد از اين كه مثل يهود نباشند كه خداى تعالى تورات را بر آنان تحميل كرد، ولى آنان آن را حمل نكردند، و به معارف آن معتقد نشدند، و به احكامش عمل نكردند، در نتيجه مانند الاغى شدند كه بارش كتاب باشد. و در آخر به عنوان نتيجه دستور مى دهد كه وقتى بانك نماز جمعه بلند مى شود بازار و دادوستد را رها نموده ، به سوى ذكر خدا بشتابند. و نيز افرادى را كه خلاف اين دستور عمل مى كنند، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را در حالى كه مشغول خطبه نماز است رها نموده ، به سوى دادوستد مى روند، سرزنش مى كند، و اين رفتار را نشانه آن مى داند كه اين گونه افراد معارف كتاب خدا و احكامش را نپذيرفته اند. اين سوره در مدينه نازل شده است .

معناى اينكه آنچه در آسمان و زمين است خدا را تسبيح مى كنند

يُسبِّحُ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ المَْلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الحَْكِيمِ كلمه «تسبيح » به معناى منزه دانستن است . وقتى مى گوييم : «سبحان اللّه » معنايش اين است كه طهارت و نزاهت از همه عيوب و نقائص را به او نسبت مى دهيم . و اگر از تسبيح ، در آيه با صيغه مضارع تعبير كرده ، براى اين است كه استمرار را بفهماند. پس معناى آن اين نيست كه نامبردگان ، در آينده تسبيح مى كنند، بلكه معنايش اين است كه همواره و مستمرا تسبيح مى كنند. و كلمه «ملك » - به فتح ميم و كسر لام - كسى است كه مقام حكمرا نى در نظام جامعه مختص به او است . و كلمه «قدوس » صيغه مبالغه از قدس است ، كه آن نيز به معناى نزاهت و طهارت است . و كلمه «عزيز» به معناى مقتدرى است كه هر گز شكست نمى پذيرد. و كلمه «حكيم » به معناى متقن كار، و كسى است كه هيچ عملى از وى از جهل و گزاف ناشى نمى شود، هر چه مى كند با علم مى كند، و براى آن مصالحى در نظر مى گيرد. اين آيه شريفه مقدمه و زمينه چينى است براى آيه بعدى ، يعنى «هو الذى بعث ...» كه متعرض مساءله بعثت رسول اللّه است ، و مى فرمايد: غرض از بعثت او اين بود كه مردم به كمال و به سعادت برسند، و بعد از ضلالتى آشكار كه داشتند هدايت گردند. و اما اينكه چگونه آنچه در آسمانها و زمين است خدا را تسبيح مى كنند؟ جوابش اين است كه موجودات آسمانى و زمينى (همان طور كه با آنچه از كمال دارند از كمال صانع خود حكايت مى كنند همچنين ) با نقصى كه در آنها است و جبران كننده آن خدا است ، و با حوائجى كه دارند و برآورنده اش خدا است ، خدا را از هر نقص و حاجت منزه مى دارند، چون هيچ حاجت و نقصى نيست مگر آن كه تنها كسى كه اميد برآوردن آن حاجت و جبران كردن آن نقص در او مى رود خداى تعالى است ، پس ‍ خود او مسبح و منزه از هر نقص و حاجت است ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۴۵

و در نتيجه حكمرانى در نظام تكوين در بين خلق و بر طبق دلخواه هم ، تنها حق او است . و همچنين حكمرانى و تشريع قانون در نظام تشريع و در بندگانش به هر طور كه صلاح بداند خاص او است ، و او ملكى است كه مى تواند در اهل مملكتش حكم براند، و بر اهل مملكت است كه او را اطاعت كنند.

مقتضيات منزه بودن خداى تعالى از هر نقص و حاجت

يكى ديگر از مقتضيات نزاهتش اين است كه اگر در نظام تشريع براى خلق خود دينى تشريع مى كند، از اين جهت نيست كه احتياجى به عبادت و اطاعت آنان داشته باشد، و بخواهد با عبادت آنان نقصى از خود جبران و حاجتى از خود برآورد، چون او قدوس و منزه از هر نقص ‍ و حاجت است . يكى ديگر اين است كه اگر دينى براى خلقش تشريع كرد و آن را به وسيله رسولش به اطلاع خلق رسانيد، و خلق دعوت آن رسول را نپذيرفتند، و در نتيجه خدا را اطاعت و عبادت نكردند، نقصى بر ساحت مقدسش ‍ عارض نمى شود، و بر دامن كبريائى اش گردى نمى نشيند، و نه چنان است كه خلق او را شكست داده باشند، چون او عزيز است ، يعنى مقتدرى است شكست ناپذير. و باز اگر به مقتضاى ملك بودن و قدوس و عزيز بودنش دينى براى بندگانش تشريع مى كند، ممكن نيست بيهوده و بدون نتيجه تشريع كرده باشد، براى اينكه او حكيم على الاطلاق است ، آنچه مى كند جز به خاطر مصلحتى كه دارد نمى كند، و نيز آنچه اراده مى كند جز به نفع بندگانش و خيرى كه به خود آنان عايد شود نمى كند، تنها سعادت دنيا و آخرت آنان را در نظر دارد. و كوتاه سخن اينكه : تشريع دين ، و انزال كتب آسمانى ، و بعث رسولان براى تلاوت آيات آن كتاب براى مردم ، و تزكيه و تعليم خلق ، همه اش ‍ فضل و منتى از خدا، و به همين جهت در آيه بعدى منت آن فضل را بر مردم مى گذارد و مى فرمايد: مقصود از «اميين » هُوَ الَّذِى بَعَث فى الاُمِّيِّينَ رَسولاً مِّنهُمْ ... كلمه «اميين » جمع كلمه «امى » است ، يعنى كسى كه قادر بر خواندن و نوشتن نيست . و منظور از بى سوادان - به طورى كه گفته شده - مردم عرب هستند، كه در عصر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بيشترشان بى سواد بودند، و جز افرادى انگشت شمار قادر بر خواندن و نوشتن نبودند، و خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هم صرفنظر از رسالتش از همان اكثريت بود، و لذا فرمود: «هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم »: او كسى است كه در ميان مردمى بى سواد رسولى از جنس خود آنان و براى همه آنان مبعوث كرد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۴۶

بعضى احتمال داده اند كه مراد از كلمه «اميين » مشركين باشند، يعنى غير اهل كتاب ، به شهادت اينكه قرآن كريم از يهوديان نقل مى كند كه گفتند: «ليس علينا فى الاميين سبيل ». ليكن اين احتمال درست نيست ، براى اينكه در ذيل آيه مى فرمايد: «يتلوا عليهم آياته » يعنى او را مبعوث كرد تا آيات خدا را بر آن اميين بخواند، و اگر منظور ازكلمه مشركين باشند، بايد بگوييم كه آياتى از قرآن تنها بر مشركين خوانده مى شده ، و حال آنكه هيچ آيه اى در قرآن نيست كه مخصوص غير عرب ، و غير اهل كتاب باشد. بعضى ديگر احتمال داده اند كه منظور از اميين اهل مكّه باشد، براى مكه را «ام القرى » مى گفتند. اين نيز درست نيست ، براى اينكه با مدنى بودن سوره مناسبت ندارد، زيرا بوى آن مى دهد كه ضمير در «يزكيهم » و در «يعلمهم » به مهاجرين و ساير مسلمانان اهل مكّه كه بعد از فتح ، اسلام آوردند و به نسلهاى بعد ايشان برگردد. و اين از مذاق قرآن به دور است .

اشاره به عدم منافات بين امى بودن پيامبر(ص ) و مبعوث شدنش در اميين ، با جهانىبودن دعوت آن جناب

ممكن است از آيه شريفه اين معنا به ذهن كسى خطور كند، كه مبعوث شدن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در بين مردم امى ، و امى بودن خود آن جناب منافات دارد با اينكه آن جناب مبعوث بر آنان و بر عموم بشر باشد، لذا براى دفع اين توهم مى گوييم : خير، هيچ منافاتى ندارد، كه آن جناب در بين امى ها مبعوث شده باشد، و آيات خدا را به آنان تعليم داده ، تزكيه شان كند، و كتاب و حكمتشان بياموزد، و كتابش ‍ هم به لغت آنان باشد، و در عين حال مبعوث به همه جهانيان باشد، براى اينكه همه آنچه كه گفته شد مربوط به مرحله اول دعوت است ، و به همين در همان اوائل دعوت متعرض ساير ملل و ساير اقطار عالم نشد، همين كه دعوتش مستقر گرديد، و تا حدى حكومت اسلامى پايدار شد، آن وقت شروع كرد به دعوت يهود و نصارى و مجوس ، و نامه نگارى به سران كشورهاى آن روز. همچنان كه مى بينيم در دعاى ابراهيم (و اسماعيل ) هم (كه بعثت خاتم الانبياء استجابت آن دعا است ) بنابه حكايت قرآن آمده : «ربنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امهم سلمه ... ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم اياتك و يعلمهم الكتاب و الحكمة »،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۴۷

و دعاى آن جناب شامل همه آل اسماعيل مى شود، چه عرب مضر باشند، و چه نباشند، چه اهل مكّه باشند، و چه نباشند، علاوه بر اينكه منافات ندارد كه آن جناب مبعوث به سوى آل اسماعيل و غير ايشان باشد. «يتلوا عليهم آياته » - يعنى آيات كتاب خدا را بر آنان بخواند باامى است ، و اين جمله صفت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است .

مراد از تزكيه و تعليم كتاب و حكمت

«و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة » - كلمه «تزكيه » كه مصدر «يزكيهم » است ، مصدر باب تفعيل است ، و مصدر ثلاثى مجرد آن «زكات » است ، كه به معناى نمو صالح است ، نموى كه ملازم خير و بركت باشد، پس تزكيه آن جناب مردم را به معناى آن است كه ايشان را به نموى صالح رشد دهد، اخلاق فاضله و اعمال صالحه را عادتشان كند، در نتيجه در انسانيت خود به كمال برسند، و حالشان در دنيا و آخرت استقامت يابد، سعيد زندگى كنند، و سعيد بميرند. و منظور از «تعليم كتاب » بيان الفاظ و تفسير معانى مشكل ، و مشتبه آنست . در مقابلش «تعليم حكمت » است كه عبارتست از معارف حقيقتى كه قرآن متضمن آنست ، و اگر از قرآن يكبار تعبير به آيات كرده ، و فرموده : «يتلوا عليهم اياته » و بار ديگر تعبير به كتاب نموده و فرموده و «يعلمهم الكتاب » براى اين بوده كه - به گفته بعضى - بفهماند براى هر يك از اين دو عنوان نعمتى است كه خدا به سبب آن بر بشر منت نهاده . و وجه مقدم آوردن تزكيه در جمله : «و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة » در آيه شريفه مساءله تزكيه را قبل از تعليم كتاب و حكمت ذكر كرده ، و در دعاى ابراهيم كه چند سطر قبل نقل شد تعليم كتاب و حكمت را جلوتر از تزكيه ذكر كرد، و اين بدان جهت بوده كه آيه مورد بحث در مقام توصيف تربيت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است مؤ منين امت را، و در مقام تربيت ، تزكيه مقدم بر تعليم علوم حقه و معارف حقيقيه است . و اما در دعاى ابراهيم مقام ، مقام تربيت نبود، تنها دعا و درخواست بود، از خدا مى خواست كه اين زكات و علم به كتاب و حكمت را به ذريه اش بدهد، و معلوم است كه در عالم تحقق و خارج ، اول علم پيدا مى شود، بعد تزكيه ، چون تزكيه از ناحيه عمل و اخلاق تحقق مى يابد، پس اول بايد به اعمال صالح و اخلاق فاضله عالم شد، و بعد به آنها عمل كرد تا به تدريج زكات (پاكى دل ) هم به دست آيد. «و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين » - كلمه «ان » در اين جمله مخفف «ان » است . اين جمله مى خواهد بفرمايد امت امى قبل از بعثت پيامبر در ضلالتى آشكار بودند. پس معلوم شد كه آيه مورد بحث مشتمل است بر تسبيح ، و سپس حمد و سياقى كه دارد سياق منت نهادن است كه توضيحش خواهد آمد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۴۸

وَ ءَاخَرِينَ مِنهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بهِمْ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ «واو» اول آيه ، كلمه «آخرين » را عطف مى كند بر «اميين » و ضمير «منهم » به اميين برمى گردد، و حرف «من » در آن براى تبعيض است . مى فرمايد: خداى تعالى مبعوث كرد در ميان مردم امى و مردمى ديگر كه هنوز به آنان ملحق نشده اند، و او عزيز است ، يعنى غالبى است كه هرگز در اراده اش مغلوب نمى شود. و حكيم است ، يعنى هيچ وقت كار لغو و گزاف نمى كند. ذَلِك فَضلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضلِ الْعَظِيمِ اشاره با كلمه «ذلك » به همان بعثت است ، و به خاطر اينكه آن را امرى بزرگ و قابل احترام معرفى كند با كلمه مذكور كه مخصوص اشاره به دور مورد اشاره قرار داده . پس رسول خدا كسى است كه به چنين امرى بزرگ و فضلى عظيم اختصاص يافته . و معناى آيه اين است كه : اين بعث ، و اينكه آن جناب خدا را بخواند و مردم را تزكيه كند و كتاب و حكمتشان بياموزد، خود فضل و عطائى است از خداى تعالى كه به هر كس مشيتش تعلق گيرد مى دهد، و مشيتش تعلق گرفت كه آن را به محمد (صلوات اللّه عليه ) بدهد، و خدا داراى فضلى عظيم است . البته اين معنايى است كه مفسرين براى آيه كرده اند، و احتمال مى رود كلمه «ذلك » اشاره به بعث تنها نباشد، بلكه به بعث باشد با نسبتى كه به اطرافش دارد، يعنى به بعث كننده و بعث شده ، و مردمى كه بعث براى آنها است ، آن وقت معناى آيه چنين مى شود: اين بعث از فضل خدا است كه آن را به هر كس بخواهد مى دهد، و فعلا خواسته است محمد (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را به آن مخصوص كند، در نتيجه او را براى رسالت خود اختيار كرد، و امت او را براى اين كار انتخاب نمود و پيامبر را از ميان آنان برگزيد، و به سوى آنان گسيل داشت . اين آيه و دو آيه قبلش ‍ يعنى آيه «هو الذى بعث ... عظيم » لحن امتنان را دارد. مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثمَّ لَمْ يحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يحْمِلُ أَسفَارَا ... راغب مى گويد: كلمه «سفر» - به فتح سين و سكون فاء - به معناى پرده بردارى است كه البته در خصوص اعيان استعمال مى شود، مانند سفر عمامه برداشتن عمامه از سر، و «سفر خمار» يعنى برداشتن نقاب از صورت - تا آنجا كه مى گويد: و سفر - به كسر سين و سكون فاء - به معناى كتابى است كه از حقائق پرده برمى دارد، و در قرآن آمده :

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۴۹

«كمثل الحمار يحمل اسفارا». و منظور از اينكه فرمود: «مثل آنهايى كه تورات بر آنان تحميل شد» به شهادت سياق اين است كه تورات به آنان تعليم داده شد. و مراد ازفرمود «ولى آن را حمل نكردند» اين است كه به آن عمل نكردند، ذيل آيه هم كه مى فرمايد «بئس مثل القوم الذين كذبوا بايات الله » مؤ يد و شاهد بر اين معنا است . و منظور از «كسانى كه تورات تحميلشان شد ولى آن را حمل نكردند» يهوديانى است كه خدا تورات را بر پيامبر آنان موسى (عليه السلام ) نازل كرد و او معارف و شرايع آن را تعليمشان داد، ولى رهايش كردند، و به دستورات آن عمل ننمودند، لذا خداى تعالى برايشان مثلى زد، و آنها را به الاغى تشبيه كرد كه كتابهايى بر آن بار شده ، و خود آن حيوان هيچ آگاهى از معارف و حقائق آن كتابها ندارد، و در نتيجه از حمل آن كتابها چيزى به جز خستگى برايش نمى ماند.

وجه ارتباط تشبيه يهود به حمار حامل اسفار با آيه مربوط به بعثت پيامبر اسلام (ص )

وجه اتصال اين آيه به آيه قبلش اين است كه بعد از آنكه خداى تعالى سخن را با مساءله بعث پيامبرى امى آغاز كرد، و بر مسلمانان منت نهاد كه از ميان همه اقوام امى پيامبر را در بين آنان مبعوث كرد، تا كتاب را بر آنان بخواند، و تزكيه شان كند، و كتاب و حكمتشان بياموزد و در نتيجه از ظلمتهاى گمراهى به سوى نور هدايت بيرونشان نموده ، از حضيض ‍ جهل به اوج علم و حكمتشان برساند، و در آخر سوره هم به طور عتاب و توبيخ به رفتار آنان اشاره مى كند، كه به جاى شكرگزارى در مقابل اين منت چگونه به سوى و تجارت شتافتند، و پيامبر را در حال خطبه جمعه تنها گذاشتند، با اينكه نماز جمعه از بزرگترين مناسك دينى است . در بين آن آغاز و اين انجام سوره مثل مذكور را براى يهوديان آورد كه تورات تحميلشان شد، ولى آن حمل نكردند، و چون خرانى شدند كه بار كتاب بر دوش دارند، و هيچ بهره اى از معارف و حكمتهاى آن ندارند. پس مسلمانان بايد به امر دين اهتمام بورزند و در حركات و سكنات خود مراقب خدا باشند، و رسول او را بزرگ بدانند، احترام كنند، و آنچه برايشان آورده ناچيز نگيرند، و بترسند از اينكه خشم خدا آنان را بگيرد، همان طور كه يهود را گرفت ، و آنان را جاهلانى ستمگر خواند، و به خرانى كه بار كتاب به دوش دارند تشبيهشان كرد. در تفسير روح المعانى وجه ارتباط آيه مورد بحث به آيه قبلش را چنين بيان داشته : آيه مورد بحث متضمن اشاره به همان مطلبى است كه آيات قبل بيان مى كرد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۵۰

و خلاصه اشاره مى كند به اينكه اين رسول مبعوث را خداى تعالى بر طبق همان صفاتى مبعوث كرد كه در تورات و به زبان انبياى بنى اسرائيل بشارتش را داده بود، پس گويا فرموده : «هو الذى بعث ...»، آن خدايى است كه پيامبر مبشر در تورات را به همان نشانى ها مبعوث كرد كه يكى از آن نشانى ها امى بودن ، و يكى ديگر مبعوث شدن در قومى امى است ، و مثل يهوديانى كه آن بشارتها را ديده بودند، و اين پيامبر را هم ديدند و يقين كردند كه اين همان است و باز ايمان نياوردند، مثل حمار است . ولى خواننده عزيز توجه دارد كه اين قول اولا تحكم است و ثانيا در سياق آيه دليلى بر صحت آن نيست .

استدلال عليه يهود با اين بيان كه اگر راست گوييد آرزوى مرگ كنيد

قُلْ يَأَيهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ للَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا المَْوْت إِن كُنتُمْ صدِقِينَ در اين آيه شريفه عليه يهود استدلال شده ، استدلالى كه دروغگويى يهود را در ادعايش كه مى گويد «ما اولياى خداييم و دوستان و پسران او هستيم » كاملا آشكار مى كند، و خداى تعالى ادعاهاى آنان را در قرآن حكايت كرده ، مى فرمايد «و قالت اليهود و النصارى نحن ابناء اللّه و احباوه » و نيز مى فرمايد: «قل ان كانت لكم الدار الاخره عند اللّه خالصه من دون الناس » و نيز فرموده : «و قالوا لن يدخل الجنه الا من كان هودا» كه در آيه اولى خود را پسران و دوستان خدا، و در دومى مالكين منحصر خانه آخرت ، و در سومى دارندگان حق ورود به بهشت معرفى كرده اند. و حاصل معناى آيه اين است كه : يهوديان را مخاطب قرار بده ، و به ايشان بگو: اى كسانى كه كيش يهوديگرى را به خود بسته ايد، اگر معتقديد كه تنها شما اولياى خداييد، و نه هيچ كس ديگر، و اگر در اين اعتقادتان راست مى گوييد، آرزوى مرگ كنيد، و خريدار آن باشيد، براى اينكه ولى خدا و دوست او بايد دوستدار لقاى او باشد، شما كه يقين داريد دوست خداييد، و بهشت تنها از آن شما است ، و هيچ چيزى ميان شما و بهشت و خدا حائل نمى شود

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۵۱

مگر مردن ، بايد مردن را دوست بداريد، و با از بين رفتن اين يك حائل به ديدار دوست برسيد، و در مهمانسراى او پذيرائى شويد، و از دار دنياى پست كه به جز هم و غم و محنت و مصيبت چيزى در آن نيست آسوده گرديد. بعضى از مفسرين گفته اند: اينكه كلمه «اولياء» را اضافه به «اللّه » نكرد، و نفرمود: «اولياء اللّه » بلكه فرمود: «اولياء لله » براى اشاره به اين است كه ادعاى يهود خالى از حقيقت است . وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَت أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِالظلِمِينَ خداى عزوجل بعد از پيشنهاد تمناى مرگ به يهوديان ، به پيامبر خود خبر مى دهد كه اين يهوديان هرگز تمناى مرگ نخواهند كرد، و اين تمنا نكردنشان را تعليل مى كند به آنچه در دنيا مرتكب شده اند، مى فرمايد: يهوديان به خاطر «ما قدمت ايديهم » هرگز چنين آرزويى نمى كنند. و جمله «ما قدمت ايديهم » كنايه است از ظلم و فسوقى كه در دنيا مرتكب شده اند. پس معناى آيه اين است كه : يهوديان به سبب ظلم هايى كه كردند آرزوى مرگ نمى كنند، و خدا داناى به ظالمان است ، مى داند كه ستمكاران هيچ وقت لقاى خدا را دوست نمى دارند، چون دشمنان خدايند، و بين خدا و آنان ولايت و محبتى در كار نيست . و اين دو آيه در معناى آيه زيرند كه مى فرمايد: ((قل ان كانت لكم الدار الاخره عند اللّه خالصه من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين و لن يتمنوه ابدا بما قدمت ايديهم و اللّه عليم بالظالمين . قُلْ إِنَّ الْمَوْت الَّذِى تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَقِيكمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عَلِمِ الْغَيْبِ وَ الشهَدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ