تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۳۳

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۷ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۲۵

دو بخش دعوت و رسالت عيسى (عليه السلام ) تصديق پيامبر پيش از خود، و بشارت بهآمدن پيامبر بعد از خود

وَ إِذْ قَالَ عِيسى ابْنُ مَرْيمَ يَبَنى إِسرءِيلَ إِنى رَسولُ اللَّهِ إِلَيْكم مُّصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَى مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشرَا بِرَسولٍ يَأْتى مِن بَعْدِى اسمُهُ أَحْمَدُ در آغاز كلام گفتيم كه اين آيه و آيه قبلى اش و سه آيه بعدش در مقام اين است كه رسالت و نبوت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را كه نزد مردم با ايمان مسلم است ، براى سايرين مسجل سازد و بفهماند كه آن جناب را با هدايت و دين حق فرستاده تا بر همه اديان غلبه اش دهد، هر چند كه كافران از اهل كتاب را خوش نيايد، و نيز دينى كه او آورده نورى ساطع از طرف خداى تعالى است ، و مشركين مى خواهند آن را با دهنهايشان خاموش كنند، در حالى كه خدا نور خود را تمام مى كند، هر چند كه مشركين را خوش نيايد. پس بر مومنين است كه او را با اينكه مى دانند فرستاده خدا به سويشان است ، آزار ندهند، بلكه يارى اش كنند، و در راه پروردگارشان و براى احياى دين او و نشر كلمه توحيد جهاد كنند. از اينجا معلوم مى شود كه جمله «و اذ قال عيسى بن مريم يا بنى اسرائيل ...» به منزله مقدمه و زمينه چينى است براى مطلب بعدى كه مى فرمايد: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرستاده اى است مبشر كه عيسى (عليه السلام ) به آمدنش بشارت داده ، و او كسى كه خداى تعالى او را به هدايت و دين حق گسيل داشته ، و دين او نورى كه مردم با آن راه سعادت را مى يابند. و اين مطلبى كه قرآن كريم از عيسى (عليه السلام ) حكايت كرده ، كه فرمود اى بنى اسرائيل من فرستاده خدا به سوى شمايم ، و تورات را كه قبل از من نازل شده تصديق دارم ، و من اين بشارت را آورده ام ، كه بعد از من رسولى مى آيد به نام احمد، خلاصه دعوتى است كه آن جناب داشته . نخست با جمله «انى رسول اللّه اليكم » اصل دعوت خود را اعلام داشته ، اشاره مى كند به اينكه هيچ شانى و پستى و امتيازى به جز اين ندارد، كه حامل رسالتى از طرف خدا به سوى ايشان است ، و آنگاه متن رسالت خود را شرح مى دهد تا رسالت خود را ابلاغ كرده باشد، مى گويد: «مصدقا لما بين يدى من التوريه و مبشرا برسول ...»، هم نبوت و كتاب قبل از خودم را تصديق مى كنم و هم از نبوت بعد از خود خبر مى دهم . پس اينكه گفت «مصدقا لما بين يدى من التوريه » اين معنا را بيان مى كند كه دعوتش مغاير با دين تورات ، و مناقض با شريعت آن دين نيست ، بلكه آن را تصديق دارد، و احكامش را نسخ نمى كند، مگر اندكى را. و تازه نسخ ، معنايش مناقضت نيست ، بلكه معنايش اين است كه از سرآمد عمر منسوخ خبر مى دهد، و خلاصه مى گويد فلان حكمت ورات از همان روز اول نزول تورات عمرش تا امروز بود،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۲۶

نه اينكه بگويد اين حكم هميشگى تورات را من باطل مى كنم ، و به همين جهت بود كه در گفتار خود (در سوره آل عمران ) هم فرمود: «مصدقا لما بين يدى من التوريه و لاحل لكم بعض الذى حرم عليكم » و به حكم آيه «قد جئتكم بالحكمه و لابين لكم بعض الذى تختلفون فيه فاتقوا اللّه و اطيعون » از ميان مسائلى كه مورد اختلاف بنى اسرائيل بود تنها پاره اى را بيان كرد. «و مبشرا برسول ياتى من بعدى اسمه احمد» - اين قسمت از آيه به قسمت دوم از رسالت آن جناب اشاره دارد، همچنان كه جمله «مصدقا لما بين يدى من التوريه » به قسمت اول از رسالتش اشاره داشت .

توضيح اينكه مفهوم بشارت دادن عيسى (عليه السلام ) به آمدن پيامبر اسلام (صلى اللهعليه و آله و سلم ) اين است كه دين اسلام اتم واكمل است

و اين را هم مى دانيم كه بشارت عبارت است از خبرى كه شنونده از شنيدنش خوشحال گردد، و معلوم است كه چنين خبرى چيزى جز از خيرى كه بشنونده برسد و عايد او شود، نمى تواند باشد، و خيرى كه از بعثت پيامبر و دعوت او انتظار مى رود اين است كه با بعثتش ‍ با برحمت به روى انسان ها باز شود، و در نتيجه سعادت دنيا و عقبايشان به وسيله عقائد حقه ، و يا اعمال صالح ، و يا هر دو تاءمين گردد. و بشارت به آمدن پيامبرى بعد از پيامبرى ديگر - با در نظر گرفتن اينكه پيغمبر سابق دعوتش پذيرفته شده ، و جا افتاده ، و با در نظر داشتن وحدت دعوت دينى در همه انبياء - وقتى تصور دارد و داراى خاصيت بشارت است كه پيامبر دوم دعوتى پيشرفته تر، و دينى كامل تر آورده باشد، دينى كه مشتمل بر عقائد حقه بيشتر، و شرايع عادلانه تر براى جامعه ، و نسبت به سعادت بشر در دنيا و آخرت فراگيرتر باشد، و گرنه انسان ها از آمدن پيامبر دوم چيز زائدى عايدشان نمى شود، و از بشارت آمدنش خرسند نمى گردند. با اين بيان روشن گرديد كه جمله «و مبشرا برسول ياءتى من بعدى » هر چند از اين نكته خبرى نداده ، اما معنايش مى فهماند كه آنچه پيامبر احمد (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) مى آورد پيشرفته تر و كاملتر از دينى است كه تورات متضمن آن است ، و آنچه عيسى (عليه السلام ) بدان مبعوث شده در حقيقت واسطه اى است بين دو دعوت . در نتيجه كلام عيسى بن مريم را اين طور بايد معنا كرد: «انى رسول اللّه اليكم مصدقا...»، من فرستاده اى هستم از ناحيه خداى تعالى به سوى شما تا شما را به سوى شريعت تورات و منهاج آن دعوت كنم «و لاحل لكم بعض الذى حرم عليكم »:

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۲۷

و بعضى از آنچه را كه بر شما حرام شده برايتان حلال كنم ، و همان شريعتى است كه خداى تعالى به دست من برايتان آورده ، و به زودى آن را با بعثت پيامبرى به نام احمد (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) كه بعد از من خواهد آمد تكميل مى كند. از نظر اعتبار عقلى هم مطلب از اين قرار است ، چون اگر در معارف الهى كه اسلام بدان دعوت مى ك ند، دقت كنيم خواهيم ديد كه از شريعت هاى آسمانى ديگر كه قبل از اسلام بوده دقيق تر و كاملتر است ،توحيدى كه اسلام بدان مى خواند - و يكى از اصول عقائد اسلام است ، و همه احكام اسلام بر آن اساس تشريع شده ، و باز گشت همه معارف حقيقى بدانست - توحيدى است بسيار دقيق كه ما در مباحث سابق اين كتاب پاره اى مطالب درباره آن گذرانديم . و همچنين شرايع و قوانين عملى اسلام كه در دقت آن همين بس كه از كوچكترين حركات و سكنات فردى و اجتماعى انسان گرفته تا بزرگترين آن را در نظر گرفته ، و همه را تعديل نموده ، و از افراط و تفريط در يك يك آنها جلوگيرى نموده ، و براى هر يك حدى معين فرموده ، و در عين حال تمامى اعمال بشر را بر اساس سعادت پايه ريزى كرده و بر اساس توحيد تنظيم فرموده است . آيه شريفه «الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوريه و الانجيل يامرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنكر و يحل الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عن هم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم » نيز به همين نكته اشاره نموده است و نظير اين آيه آيات ديگرى است كه در توصيف قرآن آمده . و اين جمله ، يعنى «و مبشرا برسول ياتى من بعدى » هر چند تصريح به بشارت كرده ، الا اينكه دلالت ندارد بر اينكه در كتاب عيسى (عليه السلام ) وجود داشته ، اما آيه سوره اعراف كه در چند سطر قبل نقل و ترجمه شد، از اين ابهام پرده برداشت ، و فرمود «يجدونه مكتوبا عندهم فى التوريه و الانجيل ». و همچنين آيه ۳۹ سوره فتح كه در وصف رسول خدا فرموده «ذلك مثلهم فى التوريه و مثلهم فى الانجيل » برمعنا دلالت دارد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۲۸

معروف بودن پيامبر(ص ) به نام احمد

جمله «اسمه احمد» با كمك سياق دلالت دارد بر اينكه اين تعبير را عيسى (عليه السلام ) از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) كرده . و نيز دلالت دارد بر اينكه اهل تورات و انجيل آن جناب را به اين نام و نيز به نام محمد مى شناختند، و اين دلالت روشن است ، و خفائى در آن نيست . حسان بن ثابت هم كه گفته است : صلى الاله و من يحف بعرشه و الطيبون على المبارك احمد نيز مؤ يد اين معنا است . و همچنين شعر ابو طالب كه مى گويد: و قالوا لاحمد انت امرء خلوف اللسان ضعيف السبب الا ان احمد قد جاءهم بحق و لم ياتهم بالكذب دلالت دارد بر اين كه در آن روز آن جناب را به نام احمد مى شناختند. و نيز در هنگامى كه مى خواست از دنيا برود، به برادرانش عباس ، و حمزه ، و فرزندانش جعفر، و على چنين وصيت كرد: كونوا فدى لكم امى و ما ولدت فى نصر احمد دون الناس اتراسا و نيز شعر ديگر ابوطالب كه در آن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را به نام محمد نام برده : الم تعلموا انا وجدنا محمدا نبيا كموسى خط فى اول الكتب و از يك بيت شعر استفاده مى شود كه مردم مكّه نيز بشارت آمدن آن جناب را در كتب آسمانى كه در آن ايام نزد اهل كتاب بوده ديده اند. و نيز مؤ يد ديگر گفتار ما اين است كه جمعى از اهل كتاب از يهود و نصارى و در بين آنان علمايى از ايشان مانند عبداللّه بن سلام و غير او به آن جناب ايمان آوردند، چون آيات قرآنى را كه متعرض بشارت به آمدن رسول اسلام است شنيده بودند،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۲۹

و شنيده بودند كه قرآن مى گويد نام اين پيامبر در تورات و انجيل آمده ، در نتيجه آن آيات را قبول نموده ، در مقام تكذيبش برنيامدند، چون شكى برايشان باقى نماند، به دليل اينكه سخنى كه حاكى از شك و ترديدشان باشد نگفته اند. و اما اينكه انجيل هاى امروز خالى از بشارت عيسى است ، و اثرى از آنچه قرآن صريحا بيان داشته در آنها نمى بينيم ، هيچ ضررى به حال ما ندارد، براى اينكه وضع قرآن - كه معجزه اى است باقى - روشن ، و وضع انجيل ها هم روشن است ، و ما درباره سند اين انجيل ها و اعتبارش ‍ در جلد سوم اين كتاب بحث كرديم . «فلما جاءهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين » - ضمير در كلمه «جاء» به كلمه «احمد» برمى گردد. و ضمير «هم » به بنى اسرائيل ، و يا به ايشان و غير ايشان برمى گردد. و مراد از كلمه «بينات » بشارت و معجزه قرآن و ساير معجزات نبوت است . و معناى جمله اين است كه : چون احمد كه كتب آسمانى بشارت آمدنش را داده بود مبعوث شد، و براى بنى اسرائيل و يا براى آنان و سايرين معجزاتى روشن آورد كه يكى از آ نها همان بشارت عيسى (عليه السلام ) بود، گفتند: اين سحرى است آشكار. البته جمله «قالوا هذا سحر مبين » به صورت «هذا ساحر مبين » نيز قرائت شده . بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير در جاء به عيسى (عليه السلام ) برمى گردد. و ليكن اين معنا با سياق آيه سازگار نيست . وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ الْكَذِب وَ هُوَ يُدْعَى إِلى الاسلَمِ ... استفهام در اين آيه شريفه انكارى است ، مى خواهد سخن كفار را كه مى گفتند «هذا سحر مبين » رد كند، چون معناى آن اين بود كه محمد رسول نيست ، و دينى كه به عنوان دين خدا تبليغ مى كند، دين خداى تعالى نيست . و مراد از «اسلام » آن دينى است كه رسول اسلام بشر را به سويش ‍ دعوت مى فرمود، چون اساس اين دين تسليم شدن در برابر فرامينى است كه او مى خواهد و امر مى كند از قبيل عقايد و اعمال . و بدون ترديد مقتضاى ربوبيت و الوهيت خداى تعالى هم همين است كه بندگانش در برابر فرامينش تسليم مطلق باشند، پس در نتيجه دينى كه اساسش ‍ تسليم است ، بدون شك دين حق است كه عقل بر هر انسانى تدين بدان را واجب مى داند، پس گفتن اينكه اين دين سحرى است آشكار،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۳۰

گفتارى است باطل ، و افترائى است بر خدا. و از همينجا روشن مى شود كه جمله «و هو يدعى الى الاسلام » در حقيقت استدلالى است بر بطلان سخن كفار، و اينكه سخن مزبور افترائى است بر خداى عزوجل . وجه اينكه رد كننده دعوت به اسلام «ظالمترين » است و افتراء هم ظلمى است كه عقل در ظلم بودن آن هيچ ترديدى ندارد، و شرع هم از آن نهى كرده است ، و معلوم است كه ظلم در مورد اشخاصى كه به ايشان ظلم مى شود از نظر اهميت مختلف مى شود، يك ظلم را اگر نسبت به يك فرد معمولى تصور كنيم ، زشتى اش به مقدار آن نيست كه همان ظلم درباره خداى تعالى واقع شده باشد، بنابر اين ظالم تر از كسى كه بر خدا افتراء ببندد وجود ندارد. و معناى آيه اين است كه : هيچ شخصى ظالم تر از آن كس كه بر خدا دروغ مى بندد آنگاه كه دعوت مى شود به اينكه دين اسلام را بپذيرد و در پاسخ دين اسلام را از خدا نفى مى كند، نيست ، با اينكه دين اسلام جز اين كه بندگان تسليم خدا شوند چيزى نمى گويد، و حتى چنين دينى بدون شك دين خدا است ، و خداستمكاران را و هيچ ستمكار ديگرى را هدايت نمى كند. يُرِيدُونَ لِيُطفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَهِهِمْ ... كلمه «اطفاء» كه مصدر فعل «يطفوا» است ، به معناى خاموش ‍ كردن نور، و از بين بردن تابش آن است . و خاموش كردن نور با دهان به اين است كه آن را با فوت خاموش كنند. اين آيه در سوره توبه نيز آمده ، در آنجا مى فرمايد: «يريدون ان يطفوا نور اللّه بافواههم ». راغب درباره فرقى كه آيه مورد بحث با آيه سوره توبه دارد گفته : معناى آيه «يريدون ان يطفوا» است كه قصد خاموش كردن نور خدا را دارند، و در آيه «ليطفوا» اين است كه قصد دارند كارى بكنند كه به وسيله آن كار نور خدا را خاموش كنند. و حاصل گفتارش اين است كه : متعلق اراده در جمله «يريدون ان يطفوا نور اللّه » خود اطفاء است ، و در آيه «يريدون ليطفوا نور اللّه » متعلق اراده سببى است كه نتيجه اش خاموشى نور خداست ، و آن عبارت است از پف كردن و خاموشى كه غرض و غايت است ، نه متعلق اراده . اين آيه و آيه بعدى اش به منزله شارحى است كه معناى آيه قبلى را كه ظلم كفار و نسبت سحر دادن به دعوت اسلامى را حكايت مى كرد شرح مى دهند، و حاصل اين دو آيه است كه : كفار با اين سخنان خود كه باد دهان ايشان است ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۳۱

مى خواهند نور خدا را خاموش كنند، و ليكن خدا ايشان را به مقصدشان هدايت نمى كند، بلكه نور خود را تمام و دين خود را بر همه اديان غلبه مى دهد. پس معناى اينكه فرمود: «يريدون ليطفوا نور اللّه بافواههم » اين است كه كفار پنداشته اند نور خدا مانند نور شمع است كه با يك پف خاموش گردد، و همين كه آن را سحر بخوانند نورش خاموش گشته ، رابطه اش با خدا قطع مى شود. ولى در پندار خود خطا كردند، چون دين ، نور خدا است كه به هيچ وجه خاموشى نمى پذيرد، نه تنها خاموش نمى شود كه خدا تماميت آن را اراده كرده ، هر چند كه كافران كراهت داشته باشند.

معناى اظهار دين حق بر همه اديان

هُوَ الَّذِى أَرْسلَ رَسولَهُ بِالهُْدَى وَ دِينِ الحَْقِّ لِيُظهِرَهُ عَلى الدِّينِ كلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشرِكُونَ اضافه كلمه «دين » به كلمه «حق » به طورى كه گفته اند اضافه اى است بيانى ، ولى ظاهرا اين اضافه در اصل اضافه لاميه بوده ، و عنايت لطيفى در آن به كار رفته ، و آن اين است كه هر يك از حق و باطل براى خود دينى دارند كه مطابق اقتضاى خاص آنها است ، و خداى تعالى از بين آن دو، دين حق را پسنديده ، براى اينكه خودش حق است و بدين جهت رسول خود را به ابلاغ دين حق گسيل داشته . كلمه «اظهار» وقتى در مورد چيزى عليه چيز ديگر استعمال مى شود، معناى غلبه را مى دهد، وقتى مى گوييم دين اسلام را بر ساير اديان اظهار داد، معنايش اين است كه آن را بر ساير اديان غلبه داد. و منظور از همه اديان ، همه روش هاى غير خدايى است كه در بين بشر سلوك مى شود. و اين آيه در مقام تعليل جمله «و اللّه متم نوره » در آيه قبلى است ، و معنايش اين است كه : خدا نور خود را تمام مى كند، براى اينكه خدا آن كسى است كه رسول خود را با نورش گسيل داشت ، نورى كه همان هدايت و دين حق است ، تا آن را بر همه اديان غلبه دهد، هر چند كه مشركين بت پرست نخواهند. از اين دو آيه استفاده مى شود كه دين حق نور خدا در زمين است ، همچنان كه اين معنا از جمله «مثل نوره كمشكوه فيها مصباح ...» نيز استفاده مى شود، كه تفسيرش در سوره نور گذشت .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۳۲

بحث روايتى

(رواياتى درباره نام هاى پيامبر اكرم (ص )، بشارت عيسى ،

در تفسير قمى در ذيل آيه «ان اللّه يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص » گفته است : چنان صف مى بندند كه گويى بنيانى استوار و انهدام ناپذيرند. و در مجمع البيان در ذيل آيه «و اذ قال موسى لقومه يا قوم لم توذوننى و قد تعلمون انى رسول اللّه اليكم » گفته : در قصه قارون روايت شده كه توطئه اى عليه موسى (عليه السلام ) چيد، و آن اين بود كه زنى را وادار كرد كه بگويد موسى با من زنا كرده . و نيز جمعى را وادار كرد كه بگويند موسى برادرش هارون را به قتل رسانده . و در تفسير قمى در ذيل جمله «و مبشرا برسول ياتى من بعدى اسمه احمد...»، آمده كه امام (عليه السلام ) فرموده : بعضى از يهوديان - خدا لعنتشان كند - از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) پرسيدند: چرا به نام احمد و محمد و بشير و نذير ناميده شدى . فرمود: اما محمد ناميده شدم ، بدين جهت كه من در زمين محمود (و از نظر دوست و دشمن ستوده ام ). و اما احمد ناميده شدم بدين جهت كه من در آسمان احمد (و ستوده تر از ستودگيم در زمينم ). و اما بشير خوانده شدم به خاطر اين كه هر كس مرا اطاعت كند به بهشت بشارت دارد. و نذير خوانده شدم چون خدا هر كسى را كه نافرمانيم كند از آتش انذار كرده . و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از عرباض بن ساريه روايت كرده كه درباره همان آيه گفته است : من از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) شنيدم كه فرمود: من در ام الكتاب ، عبداللّه و خاتم النبيين بودم در حالى كه آدم در بين آب و گل خود بود، و به زودى تاءويل اين سخن را مى گويم : من دعاى ابراهيم ، و بشارت عيسى و روياى مادرم هستم . ابراهيم دعا كرد كه نبوت را در ذريه اش قرار دهد، و عيسى به آمدنم بشارت داد، و مادرم در خواب ديد كه نورى از او خارج شد، كه با آن كاخهاى شام را برايش روشن كرد. و در عيون الاخبار به سند خود از صفوان بن يحيى صاحب السابرى روايت كرده كه گفت : ابو قره دوست جاثليق از من درخواست كرد وسيله ديدارش با امام رضا (عليه السلام ) را فراهم سازم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۳۳

از آن جناب اجازه خواستم فرمود: بگو در آيد. همين كه بر آن جناب وارد شد، فرش منزل آن جناب را بوسيد، و گفت : در دين ما اين عمل در برابر اشراف و بزرگان اهل زمانمان واجب است . آنگاه عرضه داشت : خدا اصلاحت كند، چه مى فرمايى درباره فرقه اى كه ادعايى كرده اند، و فرق هاى ديگر كه همه عادلند به نفع ايشان شهادت دادند. فرمود: چنين ادعايى پذيرفته است . آنگاه گفت : چه مى گويى درباره فرقه اى ديگر كه ادعايى مى كند، و فرقه هاى ديگر به نفع ايشان شهادت نمى دهند؟ فرمود دعويشان پذيرفته نيست . آنگاه گفت : ما مسيحيان ادعاء داريم كه عيسى روح اللّه و كلمه او است ، مسلمانان هم دعوى ما را پذيرفتند، و بر صدق دعوى ما شهادت دادند. از سوى ديگر مسلمانان ادعاء كردند: محمد پيغمبر است ، و ما پيرو آنان نشديم ، بنابر اين كيش مسيحيت را هر دو قبول داريم ، و اسلام را يكى از ما، و آن دينى كه مورد اتفاق هر دو است بهتر است . امام ابوالحسن رضا (عليه السلام ) پرسيد: نام تو چيست ؟ عرضه داشت : يوحنا. فرمود: اى يوحنا ما مسلمانان كه عيسى را روح اللّه و كلمه خدا مى دانيم هر عيسى نامى را، به اين سمت نمى شناسيم . آن عيسايى را به اين عنوان قبول داريم كه به نبوت محمد ايمان داشته ، و به آمدنش بشارت داده ، و درباره شخص خودش هم اعتراف كرده ، كه بنده خدا و مربوب او است . حال اگر عيسايى كه به نظر تو روح اللّه ، و كلمه او است ، آن عيسايى نيست كه به محمد ايمان داشته ، و به آمدنش بشارت داده ، و درباره خودش اعتراف كرده به اينكه خدا يكى است ، و او بنده خداست ، ما از چنين عيسايى بيزاريم و ديگر هر دو طائفه بر سر يك كيش اتفاق نداريم . يوحنا برخاست و به صفوان بن يحيى گفت : بلند شو كه اين مجلس به درد ما نمى خورد. مؤ لف : گويا منظورش از اينكه گفت «برخيز اين مجلس به درد ما نمى خورد» اين بوده كه آن فايده اى كه انتظار داشتم نداشت ، براى حجتى كه وى براى امام آورد كارگر نيفتاد.

فاصله بين عيسى و پيامبر اسلام (ص )

و در كمال الدين به سند خود از يعقوب بن شعيب از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: بين عيسى و محمد (صلى اللّه عليهما) پانصد سال فاصله بود كه در مدت دويست و پنجاه سال آن نه پيامبرى بود، و نه عالمى معروف و ظاهر. عرضه داشتم : پس مردم در اين مدت چه وضعى داشتند؟

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۳۴

فرمود به دين عيسى تمسك داشتند، پرسيدم : آيا اين مردم درت مسكشان مؤ من به شمار مى رفتند؟ فرمود: بله مؤ من بودند. آنگاه فرمود: هيچ گروهى از آنان بدون عالم نبودند. مؤ لف : منظور آن جناب از عالم امامى است كه حجت است ، و در اين ميان رواياتى در تفسير آيه «يريدون ليطفوا نور اللّه بافواههم » و آيه «هو الذين ارسل رسوله بالهدى و دين الحق » وارد شده كه منظور از نور و هدى و دين حق ، ولايت اميرالمؤ منين است ، كه البته اين قسم تفسير يا از باب ذكر مصداق است ، و يا از باب ذكر باطن قرآن است ، نه تفسير اصطلاحى . و اما اينكه در اين حديث فاصله بين عيسى و محمد (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را پانصد سال دانسته ، مطلبى است كه با تاريخ مشهور مخالفت دارد، ولى محققين گفته اند كه تاريخ ميلادى تاريخ معتبرى نيست ، و در آن اختلالى هست كه ما در جلد سوم اين كتاب در اين خصوص بحث كرديم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۳۵

آيات ۱۰ - ۱۴، سوره صف

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا هَلْ أَدُلُّكمْ عَلى تجَرَةٍ تُنجِيكم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(۱۰) تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ تجَهِدُونَ فى سبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَلِكمْ وَ أَنفُسِكُمْ ذَلِكمْ خَيرٌ لَّكمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(۱۱) يَغْفِرْ لَكمْ ذُنُوبَكمْ وَ يُدْخِلْكمْ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنهَرُ وَ مَسكِنَ طيِّبَةً فى جَنَّتِ عَدْنٍ ذَلِك الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۱۲) وَ أُخْرَى تحِبُّونهَا نَصرٌ مِّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ وَ بَشرِ الْمُؤْمِنِينَ(۱۳) يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا أَنصارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسى ابْنُ مَرْيمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصارِى إِلى اللَّهِ قَالَ الحَْوَارِيُّونَ نحْنُ أَنصارُ اللَّهِ فَئَامَنَت طائفَةٌ مِّن بَنى إِسرءِيلَ وَ كَفَرَت طائفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ ءَامَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصبَحُوا ظهِرِينَ(۱۴) ترجمه آيات هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا مى خواهيد شما را بر تجارتى راه نمايم كه از عذابى دردناك نجاتتان مى دهد؟ (۱۰). آن تجارت اين است كه به خدا و رسولش ايمان آوريد و در راه خدا با اموال و جانهايتان جهاد كنيد اين براى شما خيراگر بدانيد (۱۱). (اگر چنين كنيد) خداى تعالى گناهانتان را مى آمرزد و به جناتى داخلتان مى كند كه از زير درختانش نهرها روان است و مساكنى طيب در باغهايى عدن و جاودانه دارد و اين خود رستگارى عظيم (۱۲) و سود ديگر اين تجارت كه مورد علاقه شما هم هست نصرتى از خدا و فتحى نزديك است . و تو اى پيامبر مؤ منين را بشارت ده (۱۳). هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ياران خدا باشيد همان طور كه عيسى بن مريم هم به حواريين گفت : از شما چه كسى مرا در راه خدا يارى مى كند، حواريين گفتند: ماييم انصار خدا پس طائفه اى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و طايفه اى كافر شدند و ما آنانى را كه ايمان آوردند عليه دشمنانشان يارى كرديم و نيرومند و غالب شدند (۱۴).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۳۶

بيان آيات اين آيات مؤ منين را به ايمان به خدا و رسول او و به جهاد در راه خدا دعوت نموده ، و آ نان را به مغفرت و جنت در آخرت ، و نصرت و فتح در دنيا وعده اى جميل مى دهد، و ايشان را دعوت مى كند به اينكه نسبت به وعده نصرت خدا و تاءييد او اعتماد كنند. اين دو معنايى كه گفتيم غرض نهايى سوره است ، و مطالبى كه در آيات قبلى بود جنبه زمينه چينى براى اين دو معنا را داشت . يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا هَلْ أَدُلُّكمْ عَلى تجَرَةٍ تُنجِيكم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ استفهام در اين آيه جنبه پيشنهادى را دارد كه در معناى امر است . كلمه «تجارة » - به طورى كه راغب گفته - به معناى تصرف در سرمايه به منظور به دست آوردن سود است ، و در كلام عرب به غير از اين كلمه هيچ كلمه اى نيست كه بعد از حرف «تا» حرف «جيم » آمده باشد. در اين آيه شريفه ايمان و جهاد تجارت به حساب آمده كه سرمايه اش ‍ جان آدمى ، و ربح آن نجات از عذاب دردناك است ، و آيه شريفه در معناى اين آيه است : «ان اللّه اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون فى سبيل اللّه فيقتلون و يقتلون ... فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به .» خداى عزوجل با نكره آوردن كلمه «تجاره » آن را بزرگ داشته . فرمود: «شما را به تجارتى راه بنمايم » يعنى به تجارتى مهم و عظيم و جليل القدر.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۳۷

و در بيان ربح آن هم كه همان نجات از عذاب است ، بيان نكرد چه عذابى است ، و فرمود عذابى تا بفهماند آنقدر بزرگ است كه در بيان نمى گنجد. و مصداق اين نجات كه وعده اش را داده ، همان مغفرت و جنت است ، و به همين جهت در نوبت دوم جمله «يغفر لكم ذنوبكم و يدخلكم جنات ...»، را بدل از آن نجات آورد، و اما نصرت و فتح كه آن دو را نيز وعده داده ، مصداق نجات نبودند، بلكه خارج از آن بودند، و به همين جهت آن دو را جداگانه ذكر كرد، و نفرمود: «يغفر لكم ذنوبكم و يدخلكم جنات و ينصركم و يفتح لكم » - نجات از عذاب همين است كه گناهانتان را مى آمرزد، و به جنات داخلتان مى كند، و بر دشمنان پيروزتان نموده ، فتح نصيبتان مى كند بلكه ميان مغفرت و جنت و نصرت و فتح فاصله انداخت ، و فرمود: «و اخرى تحبونها نصر من اللّه و فتح قريب » پس خواننده عزيز بايد از اين نكته غافل نماند.

تجارتى كه شما را از عذاب اليم نجات مى دهد و مغفرت و جنت و نصرت و فتح در پىدارد

تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ تجَهِدُونَ فى سبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَلِكمْ وَ أَنفُسِكُمْ ... اين آيه شريفه جمله استينافى و جديد است ، كه مى خواهد كلمه تجارت را كه در آ يه قبلى پيشنهاد كرده بود براى آنان تفسير كند، گويا شخصى پرسيده اين تجارت چيست ؟ و در پاسخ فرمود اين تجارت است كه به خدا و رسولش ايمان آورده ، در راه او با مال و جانتان جهاد كنيد. و اگر ايمان به رسول را با ايمان به خدا ذكر كرد، براى اين بود كه بفهماند اطاعت رسول در آنچه دستور مى دهد واجب است ، و گرنه ايمان به خدا بدون ايمان به رسول معنا ندارد، چون اين رسول است كه به ايمان به خدا دعوت مى كند، همچنان كه فرموده : «ان الذين يكفرون باللّه و رسله و يريدون ان يفرقوا بين اللّه و رسله ... اولئك هم الكافرون حقا». «ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون » - يعنى اين كه گفتيم : به خدا و رسولش ايمان بياوريد، و چنين و چنان كنيد، خير خود شما را در نظر گرفتيم اگر به راستى از اهل علم باشيد. و اما جاهلان ، اعمالشان قابل اعتناء نيست ، و معيار قرار نمى گيرد. بعضى از مفسرين گفته اند: مراد اين است كه اگر شما اهل علم و فهم باشيد، خير بودن اين تجارت را درك مى كنيد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۳۸

يَغْفِرْ لَكمْ ذُنُوبَكمْ وَ يُدْخِلْكمْ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنهَرُ ... اين جمله جواب شرطى است كه در ظاهر كلام نيامده ، ولى از آيه قبلى فهميده مى شود، و تقدير كلام اين است كه : «ان تومنوا باللّه و رسوله و تجاهدوا فى سبيله يغفر لكم ذنوبكم ...». در آيه شريفه مورد بحث كلمه «ذنوبكم » مطلق آمده ، يعنى نفرمود كدام گناه آمرزيده مى شود. و از اين اطلاق مى توانيم نتيجه بگيريم كه تمامى گناهان با شرايطى كه ذكر شده آمرزيده مى شود. اعتبار عقلى هم مساعد با اين معنا است ، چون اين آمرزش در آيه شريفه مقدمه داخل شدن در بهشت جاودان ذكر شده ، و معنا ندارد كه كسى داخل چنين بهشتى بشود، در حالى كه پاره اى از گناهانش آمرزيده نشده باشد. و اى بسا به منظور اشاره به همين نكته بوده كه دنبال آيه فرموده : «و مساكن طيبه فى جنات عدن » يعنى جناتى ثابت و دائمى . پس دائمى و ثابت بودن آن جنات خود اشاره است به اينكه مغفرت مزبور در آيه شامل همه گناهان مى شود. علاوه بر اين ، در آيه شريفه ميان ثمن و مثمن معامله ، مقابله واقع شده . آنچه مومن به خدا مى دهد، متاع قليل دنياى ناپايدار است ، و آنچه خدا به وعده داده تا او را دلخوش سازد تا با طيب نفس و اراده اى قوى به معامله اقدام كند و خود را قربانى نمايد متاع و زندگى دائمى و باقى است ، و به همين جهت به منظور تاءكيد اين مطلب در آخر فرمود: «ذلك الفوز العظيم ». وَ أُخْرَى تحِبُّونهَا نَصرٌ مِّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ ... اين آيه عطف است بر جمله «يغفر لكم ...» و كلمه «اخرى » صفتى است كه در جاى موصوف به كار رفته ، و نيز خبرى است براى مبتدائى كه حذف شده ، و جمله «نصر من اللّه و فتح قريب » بيان كلمه «اخرى » است ، و تقدير كلام اين است : «و لكم نعمه - و يا خصله - اخرى تحبونها و هى نصر من اللّه و فتح عاجل - و شما نعمتى - و يا خصلتى - ديگر داريد، كه دوستش داريد، و آن عبارت است از نصرتى از خدا و فتحى نزديك و جمله ((و بشر المؤ منين » عطف است بر چيزى كه از جمله سابق فهميده مى شد، گويا فرموده : «قل يا ايها الذين امنوا هل ادلكم ...»، و «بشر المؤ منين ». اين بشارت در مقابل بشارتى است كه در آيه شريفه زير واقع شده ، مى فرمايد: «ان اللّه اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه ... فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۳۹

و از اين محاذات و مقابله روشن مى شود كه مژده اى هم كه در آيه مورد بحث داده شده ، در خصوص نصرت و فتح نيست ، بلكه مجموع پاداشهايى است كه خدا در دنيا و آخرت مى دهد. همه اين مطالب امورى است كه از آيه شريفه به كمك سياق و اعراب كلماتش استفاده مى شود، ولى مفسرين در معناى آيه سخنانى ديگر گفته اند كه سياق ، آن طور كه بايد با آن مساعد نيست ، و به همين جهت از نقل آن خوددارى كرديم . بعضى هم احتمال داده اند كه جمله ((و بشر المؤ منين » استينافى و جديد باشد.