تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۲۱

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۸:۰۵ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



مقصود از ديوارى كه بين منافقان و مؤ منان زده مى شود و مفاد اين تمثيل در بيان حال منافقان

فَضرِب بَيْنهُم بِسورٍ لَّهُ بَاب بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَاب «سور شهر» به معناى ديوار دور شهر است كه در قديم دور هر شهرى مى كشيدند، و ارتباط شهر را با خارج قطع مى نمودند. و ضمير «هم » در جمله «فضرب بينهم بسور»، به مؤ منين و منافقين هر دو برمى گردد، و معناى جمله اين است كه : بين مؤ منين و منافقين ديوارى كشيده مى شود كه اين دو طايفه را از هم جدا مى كند، و مانع ارتباط آن دو با يكديگر مى شود. و در اينكه اين ديوار چيست ؟ بعضى از مفسرين گفته اند: اعراف است . اين احتمال بعيدى نيست همچنان كه ما نيز در تفسير آيه شريفه «و بينهما حجاب و على الاعراف رجال ...» اين احتمال را داديم . و بعضى ديگر منظور از آن ديوار را غير اعراف دانسته اند. و معناى اين كه فرمود: «له باب » اين است كه : ديوار مذكور درى دارد، و اين ، در حقيقت تشبيهى است از حالى كه منافقين در دنيا داشتند، چون منافقين در دنيا با مؤ منين اتصال و ارتباط داشتند

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۷۶

(و مانند كفار يكسره رابطه خود را با مومنين قطع نكرده بودند)، و با اين كه با مؤ منين ارتباط داشتند، در عين حال با حجابى خود را از مؤ منين پنهان كرده بودند، (يعنى واقعيت خود را پنهان كرده بودند، و مؤ منين حتى احتمال هم نمى دادند كه اين افراد ظاهر الصلاح گرگانى در لباس ‍ ميش بوده باشند) و علاوه بر اين كه در و ديوار مذكور وضع دنيايى منافقين را - ممثل مى كند، اين فايده را هم دارد كه منافقين از آن در، وضع مؤ منين را مى بينند، و بيش تر حسرت مى خورند، و سرانگشت ندامت مى گزند. «باطنه فيه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب » - كلمه «باطنه » مبتدا، و جمله «فيه الرحمة » مبتدا و خبر، و جملگى خبر است براى باطنه . و همچنين كلمه «ظاهره » مبتدا، و جمله «من قبله العذاب » مبتدا و خبر و جملگى خبر «ظاهره ». و ضمير در «فيه » و در «قبله » به باطن و ظاهر برمى گردد، و از اين كه فرمود: باطن ديوار در آن رحمت و ظاهر ديوار از ناحيه ديوار عذاب است ، چنين برمى آيد كه ديوار محيط به مؤ منين است ، و مؤ منين در داخل ديوار، و منافقين در خارج آن قرار دارند. و اين كه ديوار مذكور داخلش كه به طرف مؤ منين است طورى است كه مشتمل بر رحمت است ، و ظاهرش كه به طرف منافقين است مشتمل بر عذاب است ، با وضعى كه ايمان در دنيا دارد مناسب است ، چون ايمان هم در دنيا نظير همان ديوار آخرت ، براى اهل اخلاص از مؤ منين نعمت و رحمت بود، و از داشتن آن شادى و مسرت مى كردند و لذت مى بردند، و همين ايمان براى اهل نفاق عذاب بود، از پذيرفتنش شانه خالى مى كردند، و اصلا از آن ناراحت و متنفر بودند.

استمداد منافقان از مؤ منان و جواب ايشان به آنها

يُنَادُونهُمْ أَ لَمْ نَكُن مَّعَكُمْ ... اين آيه مطلبى استينافى را به عنوان پاسخ از سوالى تقديرى بيان مى كند، گويا شخصى بعد از شنيدن آيه قبلى پرسيده : منافقين و منافقات بعد از آنكه با آن ديوار برخورد مى كنند، و آن عذاب را از پشت ديوار مشاهده مى نمايند چه تدبيرى مى انديشند و چه مى كنند؟ در پاسخ فرموده : «ينادونهم - فرياد بر مى آورند». و معناى آيه اين است كه : منافقين و منافقات ، مؤ منين و مؤ منات را بانگ مى زنند كه مگر ما در دنيا با شما نبوديم ؟

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۷۷

و منظورشان از اين سخن اين است كه : در دنيا در ظاهر دين با مؤ منين و مومنات بودند، (آنان نماز مى خواندند و اينان نيز مى خواندند، و هر كار ديگرى كه مؤ منين مى كردند اينان نيز مى كردند، با اين تفاوت كه مؤ منين و مومنات هر چه مى كردند براى رضاى خدا و تقرب بدو مى كردند، و اينان هر چه مى كردند به اين انگيزه مى كردند كه با زبان شكار، سخن گفته باشند، تا زودتر شكار را در دام خود بيفكنند). و جمله «قالوا بلى » تا آخر آيه پاسخ مؤ منين و مؤ منات است به ايشان ، كه بله ، شما با ما بوديد، «و لكنكم فتنتم » و ليكن شما در امتحان به هلاكت افكنديد «انفسكم » خود را، «و تربصتم » و همواره منتظر بوديد و آرزو داشتيد دعوت دينى و متدينين گرفتار بلا و مصيبتى شوند، «و ارتبتم »، و در دين خود در شك و ترديد بوديد، «و غرتكم الامانى »، و آرزوهاى گوناگون و از آن جمله آرزوى خاموش شدن نور دين و برگشتن متدينين از دين ، شما را مغرور كرد، «حتى جاء امر اللّه »، تا آنكه امر خدا يعنى مرگ فرا رسيد، «و غركم بالله الغرور» كلمه «غرور» - به فتحه غين - به معناى شيطان است ، و معناى جمله است كه شيطان شما را به خدا مغرور ساخت . و اين آيه شريفه به طورى كه ملاحظه مى فرماييد اين معنا را افاده مى كند كه زنان و مردان منافق در روز قيامت از زنان و مردان مؤ من كمك مى طلبند، تا شايد به كمك آنان از ظلمتى كه در آنند نجات يابند، و دست آويز و بهانه شان اين است كه آخر ما در دنيا با شما بوديم ، و سپس ‍ مى فهماند كه مردان و زنان مؤ من در پاسخشان مى گويند: درست است كه با ما بوديد، ولى دلهايتان مطابق با ظاهر حالتان نبود، چون شما دلهاى خود را گمراه و مفتون كرده بوديد و همواره در انتظار بلا و گرفتارى براى مسلمانان بوديد، و در دينى كه اظهارش مى داشتيد شك و ترديد داشتيد، آرزوهاى خام و شيطان ، شما را فريب داد، و اين صفات خبيثه همه آفات قلب است ، پس دلهاى شما سالم نبود، و در امروز كه روز قيامت است تنها كسانى سود مى برند كه از دنيا با قلبى سالم آمده باشند، همچنان كه قرآن كريم فرمود: «يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من اتى اللّه بقلب سليم ».

دنباله گفتار مؤ منان بر منافقان : شما امروز هيچ ياورى نداريد!

فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا ... اين آيه تتمه گفتار مردان و زنان با ايمان است ، كه در خطاب به منافقين و منافقات مى گويند،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۷۸

و در اين خطاب خود كفار را هم اضافه مى كنند، چون منافقين هم در واقع كافرند، و تنها فرقى كه كفار با ايشان دارند اين است كفر خود را علنى و اظهار مى كنند، و مؤ منين در اين خطاب مى گويند امروز هر كسى در گرو عمل خويش است ، هم چنان كه در قرآن كريم فرموده بود: «كل نفس بما كسبت رهينه » اينجا مثل دنيا نيست كه بتوانيد با دادن رشوه جرم خود را بخريد، امروز از كسى فديه و عوض نمى گيرند، و شما نمى توانيد از اين راه خود را از عذاب خلاص كنيد، چون راه نجات يافتن از هر گرفتارى يا دادن عوض است ، كه انسان بدهد و خود را از گرو آن عذاب درآورد، و يا پارتى و يارى ياوران است كه شما هيچ يك را نداريد، اولى را با جمله «فاليوم لا يوخذ منكم فديه ...» نفى كردند، و دومى را با جمله «ماويكم النار». «ماويكم النار هى موليكم و بئس المصير» - در اين جمله به طور كلى هر نوع ناصرى كه بتواند منافقين و كفار را يارى دهد و از آتش ‍ برهاند نفى كرده ، مگر يك ياور را، آن هم خود آتش است ، كه مى فرمايد: «هى موليكم - تنها آتش ياور شما است »، چون جمله مذكور انحصار را مى رساند، و منظور از «مولى » همان ناصر است ، و جمله مذكور نوعى طعنه زدن است ، (مثل اين به جنايت كارى بگويند: راه نجات و تنها ياورت چوبه دار است ). ممكن هم هست كلمه «مولى » در اينجا به معناى متصدى امر باشد، چون كفار در دنيا براى برآوردن حوايج زندگيشان از خوردنى و نوشيدنى و جامه و همسر و مسكن غير خدا را مى خواندند، و حقيقت غير خدا همان آتش است ، پس همانطور كه مولاى ايشان در دنيا غير خدا بود، در آخرت هم مولايشان آتش خواهد بود، چون همين آتش ‍ است كه حوائج آنان را بر مى آورد، طعامى از زقوم ، و شرابى از حميم ، و جامه اى بريده از آتش ، و همسرانى از شيطان ها، و مسكنى در درون دوزخ برايشان فراهم مى كند، و خداى سبحان در جاهاى ديگر كلامش ، در آياتى بسيار از آن خبر داده . بحث روايتى

(رواياتى در ذيل آيه مربوط به انفاق قبل از فتح و بعد از فتح ، گفتگوى منافقان و مؤمنان در قيامت و روايتى درباره آرزوى دراز)

در الدر المنثور است كه ابن جرير، ابن ابى حاتم ، ابن مردويه ، و ابو نعيم (در كتاب دلائل ) از طريق زيد بن اسلم ، از عطاء بن يسار، از ابى سعيد خدرى ، روايت كرده كه گفت :

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۷۹

در سال حديبيه در ركاب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از مدينه بيرون شديم تا به عسفان رسيديم ، در آنجا رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: ممكن است مردمى نيايند كه شما وقتى اعمال خود را با اعمال آنان مقايسه كنيد اعمال خود را ناچيز بشماريد. پرسيديم : يا رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) آن مردم چه كسانيند آيا از قريشند؟ فرمود: نه ، و ليكن اهل يمنند، كه دلهايى رقيق تر و قلوبى نرم تر دارند، پرسيديم : آيا آنها بهتر از ما هستند يا رسول اللّه ؟ فرمود: اگر هر يك از آنان كوهى از طلا در راه خدا انفاق كنند هرگز به يك چهارم اجر شما و بلكه نصف آن هم نمى رسند، و همين فصل مميز ميان ما و ساير مسلمانان آينده است ، كه ما قبل از فتح مكّه در راه خدا انفاق كرديم ، «لا يستوى منكم من انفق من قبل الفتح و قاتل ...» مؤ لف : اين معنا به چند طريق و با عبارتى قريب به هم روايت شده ، ولى اشكال متوجه آن هست كه از سياق آيات مورد بحث برمى آيد كه بعد از فتح نازل شده كه منظور از آن فتح ، فتح حديبيه است و يا فتح مكّه است ، و اين روايات مى گويند: آيه قبل از فتح نازل شده ، پس با آيه انطباق ندارد. و نيز در همان كتاب است كه عبد بن حميد و ابن منذر از عكرمه روايت كرده اند كه گفت : وقتى آيه شريفه «لا يستوى منكم من انفق من قبل الفتح و قاتل » نازل شد ابو دحداح گفت : خدا سوگند امروز مبالغ هنگفتى انفاق مى كنم ، تا درجه آن كسانى را دريابم قبل از فتح انفاق كرده بودند، و بعد از من هم كسى نتواند اين ركورد مرا بشكند. آنگاه گفت بارالها هر چه را كه ابو دحداح مالك است نصفش در راه تو باشد، و تمامى اموالش را نصف كرد، تا رسيد به لنگه كفشش گفت : حتى اين هم . و در تفسير قمى در ذيل آيه «يوم ترى المؤ منين و المومنات يسعى نورهم بين ايديهم و بايمانهم » مى گويد: در روز قيامت نور در بين مردم طبق درجات ايمانشان تقسيم مى شود، و نورى كه به منافق مى رسد تنها بين انگشت ابهام پاى چپش را فرا مى گيرد، منافق به نور خود مى نگرد، و سپس به مؤ منين مى گويد: بايستيد تا من از نور شما اقتباس كنم . مؤ منين ايشان مى گويند: به عقب برگرديد و در آنجا براى خود كسب نور كنيد، درهنگام است كه بين اين دو طايفه ديوارى زده مى شود، ديوارى كه داراى درى است ، از پشت ديوار مؤ منين را صدا مى زنند كه مگر ما در دنيا با شما نبوديم ؟ مى گويند: بله بوديد، و ليكن شما خود را مفتون و هلاك كرديد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۰

امام فرمود: يعنى با نافرمانى خدا خود را هلاك كرديد «و تربصتم و ارتبتم » فرمود: يعنى همواره در انتظار بوديد و شك داشتيد. و سپس درباره جمله «فاليوم لا يوخذ منكم فدية » فرمود: به خدا سوگند منظور يهود و نصارى نيست ، بلكه همين مسلمان اهل قبله است : «ماويكم النار هى موليكم » فرمود يعنى آتش اولى و سزاوارتر است براى شما. مؤ لف : منظور امام از اهل قبله ، منافقين از مسلمانان هستند. و در كتاب كافى به سند خود از ابان بن تغلب روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم مى فرمود: زنهار، از آرزوى (دور و دراز) بپرهيزيد، كه خرمى زندگى شما را مى برد، و ديگر هيچ يك از نعمتهايى كه شما داده اند در نظرتان خرم و قانع كننده نمى شود، همين آرزوها باعث مى شود آنچه موهبت و عطا كه خداى عزوجل به شما ارزانى داشته در نظرتان كوچك و بى ارزش شود، و چون آنچه داريد ناچيز و بى ارزش شد، و آنچه نداريد و آرزويش را مى پرورانيد به دست نمى آوريد سراسر عمرتان به حسرت مى گذرد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۱

آيات ۱۶ - ۲۴ سوره حديد

أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَن تخْشعَ قُلُوبهُمْ لِذِكرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَْقِّ وَ لا يَكُونُوا كالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب مِن قَبْلُ فَطالَ عَلَيهِمُ الاَمَدُ فَقَست قُلُوبهُمْ وَ كَثِيرٌ مِّنهُمْ فَسِقُونَ(۱۶) اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يحْىِ الاَرْض بَعْدَ مَوْتهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الاَيَتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(۱۷) إِنَّ الْمُصدِّقِينَ وَ الْمُصدِّقَتِ وَ أَقْرَضوا اللَّهَ قَرْضاً حَسناً يُضعَف لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ(۱۸) وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسلِهِ أُولَئك هُمُ الصدِّيقُونَ وَ الشهَدَاءُ عِندَ رَبهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كذَّبُوا بِئَايَتِنَا أُولَئك أَصحَب الجَْحِيمِ(۱۹) اعْلَمُوا أَنَّمَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لهَْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرُ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فى الاَمْوَلِ وَ الاَوْلَدِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعجَب الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثمَّ يهِيجُ فَترَاهُ مُصفَرًّا ثمَّ يَكُونُ حُطماً وَ فى الاَخِرَةِ عَذَابٌ شدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضوَنٌ وَ مَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا إِلا مَتَعُ الْغُرُورِ(۲۰) سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضهَا كَعَرْضِ السمَاءِ وَ الاَرْضِ أُعِدَّت لِلَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسلِهِ ذَلِك فَضلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضلِ الْعَظِيمِ(۲۱) مَا أَصاب مِن مُّصِيبَةٍ فى الاَرْضِ وَ لا فى أَنفُسِكُمْ إِلا فى كتَبٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبرَأَهَا إِنَّ ذَلِك عَلى اللَّهِ يَسِيرٌ(۲۲) لِّكَيْلا تَأْسوْا عَلى مَا فَاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِمَا ءَاتَامْ وَ اللَّهُ لا يحِب كلَّ مخْتَالٍ فَخُورٍ(۲۳) الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاس بِالْبُخْلِ وَ مَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىُّ الحَْمِيدُ(۲۴)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۲

ترجمه آيات آيا وقت آن نشده آنانكه ايمان آورده اند دلهايشان به ذكر خدا و معارف حقى كه نازل كرده نرم شود؟ و مانند اهل كتاب كه پيش از اين مى زيستند نباشند، ايشان در اثر مهلت زياد دچار قساوت قلب شده بيشترشان فاسق شدند (۱۶). بدانيد كه خدا است كه زمين را بعد از مردنش زنده مى كند، ما آيات را برايتان بيان كرديم تا شايد تعقل كنيد (۱۷). به درستى مردان و زنانى كه صدقه مى دهند و به خدا قرضى نيكو مى دهند پاداششان مضاعف خواهد شد، و اجرى ارجمند دارند (۱۸). و كسانى كه به خدا و رسولان او ايمان آوردند ايشان نزد پروردگارشان همان صديقين و شهدا هستند، و اجر و نور آنان را دارند، و كسانى كه كافر شده آيات ما را تكذيب كردند، ايشان اصحاب دوزخند (۱۹). بدانيد كه دنيا بازيچه و لهو و زينت و تفاخر بين شما و تكاثر در اموال و اولاد است مثل آن بارانى است كه كفار از روييدن گياهانش به شگفت درآيند، و گياهان به منتها درجه رشد برسند، در آن هنگام به زردى گراييده خشك مى شوند، دنياى كفار نيز چنين است ، البته در آخرت عذاب شديدى است ، و هم مغفرت و رضوانى از ناحيه خداست ، و زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نمى باشد (۲۰). به سوى مغفرتى از پروردگارتان و بهشتى كه عرض آن چون عرض ‍ آسمان و زمين است بشتابيد، كه براى كسانى آماده شده كه به خدا و رسولان او ايمان آوردند، و اين فضلى است از خدا كه به هر كس بخواهد مى دهد، و خدا داراى فضلى عظيم است (۲۱). هيچ مصيبتى در زمين و نه در نفس خود شما به شما نمى رسد مگر آنكه قبل از اينكه آن را حتمى و عملى كنيم در كتابى نوشته شده بود، اين براى خدا آسان است (۲۲). اين را بدان خاطر نشان ساختيم تا ديگر از آنچه از دستتان مى رود غمگين نشويد، و به آنچه به شما عايد مى گردد خوشحالى مكنيد، كه خدا هيچ متكبر و فخر فروش را دوست نمى دارد (۲۳). همان هايى كه بخل مى ورزند، و مردم را هم به بخل وا مى دارند، و كسى كه ازاعراض كند بايد بداند كه خداى تعالى بى نيازى است كه تمامى اعمالش ستوده است (۲۴).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۳

بيان آيات اين قسمت از آيات سوره همان هدف و غرضى را دنبال مى كند كه قسمت قبلى دنبال مى كرد، و آن تشويق و ترغيب به ايمان به خدا و رسول او و انفاق در راه خدا بود، البته در ضمن ، مؤ منين را عتاب مى كند كه چرا بايد علائم و نشانه هايى از قساوت قلب از ايشان بروز كند، و به منظور تاءكيد در تحريك و تشويق انفاق درجه انفاقگران نزد خدا را بيان نموده ، و با اين لحن دستور به انفاق مى دهد. كه : هان ! بشتابيد به مغفرت و جنت . و نيز دنيا و اهل دنيا رابخل مى ورزند، و مردم را هم به بخل مى خوانند مذمت مى كند. و در خلال آيات ، ناگهان سياق را كه مخصوص مسلمانان بود به سياقى تغيير داده شامل مسلمين و اهل كتاب هر دو بشود، و به زودى توضيحش خواهد آمد.

عتاب به مؤ منين به جهت قساوتى كه دل هايشان را گرفته و درمقابل ذكر خدا خاشع نمى شود

أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَن تخْشعَ قُلُوبهُمْ لِذِكرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَْقِّ ... كلمه «ياءن » در اصل «ياءنى » (مضارع انى ) بوده ، به خاطر حرف «لم » كه كارش جزم دادن است حرف «ياء» از آن افتاده ، و اين ماده به معناى رسيدن وقت هر چيز است ، و خشوع قلب آن تاثيرى است كه قلب آدمى در قبال مشاهده عظمت و كبريايى عظيمى به خود مى گيرد، و منظور از ذكر خدا هر چيزى است كه خدا را به ياد آدمى بيندازد، و منظور از «مانزل من الحق » قرآن است ، كه از ناحيه خداى تعالى نازل شد، و كلمه «من الحق » براى بيان آن نازل شده است ، و آيه شريفه مى خواهد بفرمايد: شاءن ياد خدا چنين شانى است ، كه هر گاه نزد مؤ من به ميان آيد بلادرنگ دنبالش خشوعى در دل مؤ من مى آيد، همچنان كه حق نازل از ناحيه خدا هم ، چنين شانى دارد، كه در دل كسانى كه به خدا و رسولان او ايمان دارند ايجاد خشوع مى كند. بعضى گفته اند: مراد از ذكر خدا و آن حقى كه نازل شده قرآن است ، و بنابه گفته وى بردن نام قرآن با وصف حق بودنش و ذكر خدا بودنش ‍ اشاره به است كه هر يك از اين دو وصف قرآن كافى است كه مؤ من را به خشوع وادارد، پس قرآن بدينكه ذكر خداست مقتضى خشوع است ، همچنان كه بدين جهت كه حق است و از ناحيه خدا نازل شده مقتضى خشوع است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۴

و در اين آيه شريفه عتابى است به مؤ منين به خاطر قساوتى كه دلهايشان را گرفته ، و در مقابل ذكر خدا خاشع نمى شود، حقى هم كه از ناحيه او نازل شده آن را نرم نمى كند، و در آخر حال ايشان را به حال اهل كتاب تشبيه مى كند، كه كتاب خدا بر آنان نازل شد، و در اثر آرزوهاى طولانى دلهايشان دچار قساوت گرديد. «و لا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم » - اين قسمت از آيه عطف است بر جمله «ان تخشع ...» و معناى آيه اين است كه : آيا وقت آن نرسيده كه «تخشع قلوبهم » دلهايشان خاشع شود «و لا يكونوا» و مانند اهل كتاب نباشند...، و كلمه «اءمد» به معناى زمان است . راغب مى گويد: فرق بين «زمان » و «اءمد» اين است كه زمان عام است ولى اءمد به معناى زمان خاصى است ، اءمد عبارت است از لحظه اى كه عمر و مهلت چيزى به سر مى رسد، ولى زمان به معناى از آغاز تا انجام عمر آن است . و لذا بعضى گفته اند: كه دو كلمه «مدى » و «اءمد» معنايى نزديك بهم دارند. خداى تعالى با اين كلام خود اين حقيقت اشاره نموده كه دلهاى مسلمانان مانند دلهاى اهل كتاب دچار قساوت شده ، و قلب قاسى از آنجا كه در مقابل حق خشوع و تاثر و انعطاف ندارد، از زىّ عبوديت خارج است ، و در نتيجه از مناهى الهى متاثر نمى شود، و با بى باكى مرتكب گناه و فسق مى شود، و به همين مناسبت در آيه شريفه در رديف جمله «فقست قلوبهم » جمله «و كثير منهم فاسقون » را آورد. اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يحْىِ الاَرْض بَعْدَ مَوْتهَا ... در اين كه دنبال آن عتاب كه به مؤ منين كرد، و بر قساوت قلب ملامتشان نمود اين تمثيل را آورده كه خدا زمين مرده را زنده مى كند، تقويتى است از حس اميد مؤ منين و ترغيبى است به خشوع . ممكن هم هست اين جمله را تتمه همان عتاب سابق گرفت ، و گفت : اين جمله مى خواهد مؤ منين را متوجه كند به اين خداى تعالى اين دين را به حال خود وا نمى گذارد، كه مردم هر عكس العملى نشان دادند خداى تعالى عكس العملى نشان ندهد، بلكه همواره مراقب آن است اگر ببيند جمعى از مؤ منين دچار قساوت قلب شده اند، و ديگر در برابر اوامر او خاشع و تسليم نيستند، دلهايى زنده و خاشع پديد مى آورد تا او را آنطور كه خودش مى خواهد بپرستند

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۵

(و در برابر اوامرش خاشع باشند، آرى اين همان خدايى است زمين مرده را زنده مى كند، براى او آوردن دل هايى زنده كارى ندارد). در نتيجه آيه شريفه در معناى آيه زير مى باشد: «ها انتم هولاء تدعون لتنفقوا فى سبيل اللّه فمنكم من يبخل و من يبخل فانما يبخل عن نفسه و الله الغنى و انتم الفقراء و ان تتولوا يستبدل قوما غيركم ثم لا يكونوا امثالكم ». و باز به همين مناسبت كه قبلا چنين آيه اى نازل شده بود در ذيل آيه فرمود: «قد بينا لكم الايات لعلكم تعقلون - ما آيات را برايتان بيان كرديم تا شايد تعقل كنيد». إِنَّ الْمُصدِّقِينَ وَ الْمُصدِّقَتِ وَ أَقْرَضوا اللَّهَ قَرْضاً حَسناً يُضعَف لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ اين آيه شريفه داستان «اجر كريم » و «مضاعف » را دوباره خاطر نشان كرد، تا به اين وسيله نيز ترغيب در انفاق در راه خدا كرده باشد، در سابق انفاقگران را قرض دهندگان به خدا مى خواند، و در اين آيه صدقه دهندگان را نيز (قرض دهندگان به خدا) خوانده ، و اصل دو كلمه «مصدقين » و «مصدقات » كه هم حرف صاد در آنها تشديد دارد، و هم حرف دال ، در اصل متصدقين و متصدقات ، و از باب تفعل هستند، و بر حسب يك قاعده صرفى حرف تاء مبدل به صاد شده . و جمله «و اقرضوا اللّه » عطف است بر مدخول الف و لام در «المصدقين »، و اين كه گفتيم مدخول الف و لام براى اين بود كه الف و لامى كه بر سر اسم فاعل در مى آيد معناى الذى را مى دهد. پس معناى آيه چنين است : آن كسانى كه صدقه مى دهند و به خدا قرضى نيكو مى پردازند، خداوند آنچه را كه داده اند چند برابر نموده اجرى كريم هم دارند. وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسلِهِ أُولَئك هُمُ الصدِّيقُونَ وَ الشهَدَاءُ عِندَ رَبهِمْ ... در اين آيه شريفه نفرمود: «امنوا باللّه و رسوله » همانطور كه در اول سوره مى فرمود: «امنوا باللّه و رسوله و انفقوا»، و همانطور كه در آخر سوره مى فرمايد: «يا ايها الذين امنوا اتقوا اللّه و امنوا برسوله »، بلكه كلمه رسول را جمع آورده ، فرمود: «و رسله »، و اين به خاطر آن بود

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۶

كه قبل از آيه مورد بحث پاى اهل كتاب هم به ميان آمده بود، و مى فرمود: «و لا تكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل » ناگزير به سياق سابق كه سياقى عمومى بود، هم مسلمين مورد گفتگو بودند و هم اهل كتاب برگشته ، در آيه مورد بحث فرمود «امنوا باللّه و رسله »، و در آيات بعد از آن نيز همه جا سخن از رسولان مى گويد، (يكجا مى فرمايد: «اعدت للذين امنوا باللّه و رسله » و جاى ديگر يعنى در اولين آيه فصل بعدى ) مى فرمايد: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و من ينصره و رسله »، و اما دو آيه اول و آخر سوره كه كلمه «رسول » را مفرد آورده بدين جهت بوده كه خطاب در آن دو به خصوص مؤ منين اين امت بود.

مقصود از اينكه فرمود مؤ منان به خدا و رسل نزد پروردگارشان صديقتين و شهدايند

و مراد از ايمان به خدا و پيامبران خدا ايمان خالص است كه طبيعتا جداى از اطاعت و پيروى نيست ، همانطور كه در آيه «امنوا باللّه و رسوله » نيز اشاره كرديم ، و مراد از جمله «اولئك هم الصديقون و الشهداء»است كه مؤ منين را به صديقين و شهداء ملحق سازد، و بفرمايد: اينان نيز به آنان مى پيوندند، به قرينه اين كه فرمود: «عند ربهم » يعنى اينان نزد پروردگارشان صديق و شهيدند، و نيز فرمود: «لهم اجرهم و نورهم » يعنى اينان نيز اجر و نور آنان را دارند، پس ‍ معلوم مى شود هر چند در ظاهر آيه مؤ منين را صديق و شهيد خواند، ولى قرينه دو جمله مذكور مى فهميم كه منظور اين است كه ملحق به صديقان و شهداء هستند، و با ايشان معامله آنان را مى كنند، و نور و اجرى كه به آنان مى دهند به اينان نيز مى دهند. و ظاهرا مراد از صديقين و شهدا همان هايى باشند كه در آيه شريفه و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا)) ذكر شده اند، و ما در تفسير آن گفتيم : مراد از صديقين كسانى هستند كه ملكه صدق در گفتار و كردارشان سرايت كرده ، در نتيجه آنچه مى گويند انجام هم مى دهند، و آنچه مى كنند مى گويند، و «شهدا» عبارتند از كسانى كه گواهان اعمال مردم در روز قيامتند، نه كشته شدگان در راه خدا. در نتيجه مى فهميم كسانى ايمان به خدا و رسولان خدا دارند به صديقان و شهدا مى پيوندند، و نزد خدا منزلتى چون منزلت آنان به ايشان مى دهند، و به حكم خدا (نه اين كه خودشان از نظر مقام با آنان برابر باشند، بلكه حكم خدا) پاداش و نورى نظير پاداش و نور آنان خواهند داشت .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۷

«لهم اجرهم و نورهم » - ضمير در «لهم » به مؤ منين و دو ضمير «اجرهم » و «نورهم » به صديقين و شهدا برمى گردد، و معناى جمله اين است : «براى مؤ منين است اجر و نورى از نوع اجر و نور صديقين و شهداء» و همين معنا منظور كسى است كه آيه را معنا كرده به اين كه مؤ منين اجر و نورى دارند نظير اجر و نور آنان . و چه بسا گفته باشند كه : آيه شريفه مى خواهد اين معنا را بيان كند كه مؤ منين ، همان صديقين و شهداى حقيقى هستند، نه اين ملحق به آنان باشند، و معامله آنان را با ايشان بكنند، پس مؤ منين ، خود صديقين و شهدايند، و اجر و نور خودشان را دارند، ولى بعيد نيست بگوييم سياق با اين معنا مساعدت ندارد. و چه بسا بعضى ديگر گفته باشند: كلمه «شهدا» عطف بر كلمه «صديقون » نيست ، بلكه مطلبى نو را مى فهماند، مبتدايى است كه يك خبرش جمله «عنداللّه » و خبر ديگرش «لهم اجرهم » است ، پس در جمله «و الذين امنوا باللّه و رسله اولئك هم الصديقون » مطلب تمام مى شود، و مطلبى از نو از كلمه «شهدا» آغاز كرده مى فرمايد: «و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم - شهدا نزد پروردگارشان هستند...» همانطور كه در جاى ديگر فرموده : «بل احياء عند ربهم » و در نتيجه منظور از شهدا همان كشتگان در راه خدا خواهند بود، و آنگاه كلام را با جمله «لهم اجرهم و نورهم » تمام كرده است . «و الذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم » - يعنى و آنهايى كه كفر ورزيدند و آيات ما را تكذيب كردند اصحاب دوزخ مى باشند، و منظور از اصحاب دوزخ بودن اين است كه از آن جدا نخواهند شد، و دائما در آن هستند. خداى سبحان در آيه مورد بحث متعرض حال دو طايفه از مردم شده ، يكى آنان كه ملحق به صديقين و شهدا هستند، يعنى برجستگان از مردم ، وطور قطع اهل نجاتند، و يكى ديگر كفارى كه آيات او را تكذيب كرده ، و به طور قطع اهل هلاكتند، و آنان عبارتند از شرار مردم كه به هيچ وجه به راه خدا نمى آيند، باقى مى ماند طايفه سومى كه نه نجاتشان قطعى است و نه هلاكتشان ، و آن طايفه عبارتند از: مردمى كه ايمان دارند، و در عين حال مرتكب گناهانى هم مى شوند، كه البته اينان هم در بين خود طبقاتى هستند و درجه گناهكارى و تمردشان از اطاعت خدا و رسول او مختلف است . و اين كه دو طايفه را نام برد و وضع آنان را بيان كرد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۲۸۸

و طايفه سوم را نام نبرد، داب قرآن و رسم آن است ، كه در بسيارى از مواردى كه متعرض بيان حال مردم در قيامت مى شود طبقه سوم را نام نمى برد و بيان نمى كند، كه اين طبقه چه وضعى دارند. چون مى خواهد اين طايفه را در ميان خوف و رجاء نگه دارد، و خوف و رجاى آنان را تحريك كند، تا به اين وسيله تشويق و تحريك شوند به اطاعت از خدا و رسول و به دست آوردن سعادت خود، و اجتناب بورزند از تمرد، و در نتيجه از هلاكت . و به همين جهت دنبال آيه مورد بحث به مذمت زندگى دنيا پرداخته ، دنيايى كه عده اى را وادار كرد از انفاق در راه خدا امتناع بورزند، و بعد از مذمت دنيا دعوتشان كرده به اين كه به سوى مغفرت و جنت سبقت گيرند، و سپس اشاره كرده به اين كه آنچه مصيبت بر سرشان مى آيد چه مصيبت هاى مالى و چه جانى همه در كتابى از سابق نوشته شده ، و قضايش رانده شده بود، پس جا دارد كه هيچگاه از فقر نترسند، و ترس ‍ از فقر ايشان را از انفاق در راه خدا باز ندارد، و به بخل و امساك واندارد، و نيز از مرگ و كشته شدن در راه خدا نهراسند، و ترس از آن ، ايشان را به تخلف از جنگ و تقاعد ورزيدن از پيكار واندارد. اعْلَمُوا أَنَّمَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لهَْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرُ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فى الاَمْوَلِ وَ الاَوْلَدِ ...


→ صفحه قبل صفحه بعد ←